![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
درد هـر جـا بُـوَد دوا هم هـست خـوف در سـیـنـۀ رجا هم هست من مـریض تـوأم، طـبـیبِ هـمه این مریضی خودش شِفا هم هست نـوکرانـت به چـشـم مـن شاهـنـد گرچه در کوی تو گدا هم هست مــتـنِ اذن دخــول، مـیگــویــد: حـرمـت خـانـۀ خُـدا هـم هـسـت در جـوار تـو ای تـمـامـیِ خِـیـر لـذّتـی بـهـتـر از صفـا هم هست چونکه در مُلک توست قیمتی است گرچه ایوان پُر از طلا هم هست بـه گُـلاب گُــلِ بـهــشـت قــســم گرچه اسم تو غـم زُدا هـم هست (فَاسْـتَـعِـد لِـلـبلا)به ما گـفـتهست کـه کــنـار ولا، بـلا هــم هـسـت با وجودی که وقـفِ دار بلاست سرِ ما گَـردِ خـاکِ پـا هـم هست از سـکـوتِ ابـوذرت پـیــداسـت عاشـقِ بی سر و صدا هم هست آنـچـه گـفـتـه (فــؤاد کـرمــانـی) وقت مدح تو حرف ما هم هست عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک ای که حُبّ تو اصل اسلام است کار دین بیتو بیسر انجام است از در خــانـۀ تـو تـا مــلــکـوت این مسافت به قدر یک گام است چه کسی جُز تو ای سَـلـونی گو عالم است و علیم و عَـلّام است؟ تـا کـه داریـم خَــتـمِ نــاد عــلـی کی نـیازی به خـتـمِ اَنعـام است؟ پـسـرت گـفـته :(نَحْـنُ ذِکْـرُ الله) کـه بـه یـاد خُــدا دل، آرام است هـر کـسی پـات را نـبــوســیــده بایـد ایـنگـونه گـفت: ناکـام است فــائـزون را اگـر تـویـی سـاقـیِ دسـت مـا دور گـردنِ جـام است مـردِ راهِ تـو در وفـایِ به عـهـد مثل سلمان همیشه خوشنام است جــامــۀ نــوکــریـت بـر تـنِ مـا جلوهاش چون لباسِ احـرام است لـیـلـةالـقَـدر بـا تـو خُـورده گـِرِه که نـوشـتـنـد خـیـرُ الأیّـام اسـت آن قــدر(ذُوالجـَلال)هـسـتـی کـه در پـس نـام تو (وَالإکْـرام) است گـاه یـک بـیـت ظـاهــراً کُـهـنـه در دلش صد هـزار پیـغـام است عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک هـمـه جا را تـو در نـظـر داری از نــهــانِ هـــمـه خــبــر داری از یَـدُ الّـلـهـی تـو مـعـلـوم اسـت دسـت در خـلـقـتِ بــشــر داری عُـمـرِ خـلـقـت تـمـام خـواهد شد اگـر از صُــنـع، دسـت بـرداری هـمه، ای عشق در هـوای تـوأند تـو هـوای که را بـه سر داری؟ گـیـرم اصلاً هـمه کـریـم شـونـد در کــرم بــاز بـیــشــتــر داری هـــمـــۀ ثـــروت خــدایــی تـــو کِی نـیازی به سیم و زَر داری؟ چه کسی هـست که حـذر نکـند؟ از تـو که این قَـدَر جـگـر داری شـاهـدِ من هـزار رکعـت توست کـه چـقـدر اُنـس با سـحـر داری چـاه از سوزِ آه گـرم تو سوخت نـکـنـد بـر جـگـر شــرر داری؟ میکشی پای خویش را بر خاک نــکــنــد نــیّـت ســــفـــر داری؟ بـابِ عــلــمِ نــبــی و بـابُ الـلـه تــو دلــی پُـر ز دسـت در داری هــر چـه داری، پـیــامـبــر دارد هـر چـه دارد پـیـامــبــر، داری عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی با خدا نجوای او «فُزْتُ و رَبِّ الکعبه» است در شب قدری که فرصت تا سحر دارد علی نخلهای کوفه را یک عمر در ماتم نشاند داغهایی کز مدیـنه بر جگـر دارد علی بازتـاب خاطـرات آشـیانی سـوخـتهست گوشۀ چشمی که بر دیوار و در دارد علی لالهزار سینۀ او چون نسـوزد از فـراق وقـتی از داغ دل زهـرا خبر دارد علی بینوایان عرب، صد کاسه شیر آوردهاند تا به دست مرحمت یک جرعه بردارد علی با نگـاهی مینـوازد عـاشـقان خسـته را با کدامین اهل دل امشب نظر دارد علی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ناگهان دریای خون محراب و منبر را گرفت جوی خون سرچشمۀ ساقی کوثر را گرفت تیغ آن ملعون به یک ضربت دو جا آمد فرود هم علی جان داد هم جان پیمبر را گرفت یک برادر سر به روی سینۀ بابا گذاشت یک برادر نیز بر زانوی خود سر را گرفت تکـیۀ زینب نـبایـد متـکی بـاشـد به غیر پس نبـایـد بـازوان این دلاور را گـرفت جامعه بعـد از امیرالمـؤمنین گـمراه شد چون خدا از مردم ناشکر رهبر را گرفت وقت رفتن سوی مسجد میخ در مانع نبود دست زهرا بود آنکه شال حیدر را گرفت دست زهرا تا قیامت حافظ جان علی است مثل وقتی که میان شعلهها در را گرفت وقت جان دادن علی میگفت زهرا آمده بعد چندین سال خانه بوی مادر را گرفت مثل زهرا که صدا زد «فضه دستم را بگیر« بین بستر مرتضی هم دست قنبر را گرفت از مصیبتهای زینب گفت هنگام وداع چند خطی روضه خواند و اشک دختر را گرفت پیکری در قتلگاه و خنجری در دست شمر کاش میشد تا از آن نامرد خنجر را گرفت خواهری از روی تل دارد تماشا میکند کاش میشد لااقل چشمان خواهر را گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
چو بر آیینۀ خورشید میشد بغض شب پیدا به نبض سینۀ مهتاب دیدم تاب و تب پیدا دریغا! صبح فردا از «غم بدرود» خواهد شد غمی سنگین به دلهای یتیمان عرب پیدا طلوع سجدهاش را آیهای از خون تلاوت کرد کسی که شد به قلب کعبه در ماه رجب پیدا پس از کوچ تو از پسکوچههای شهر، میگردد چراغ اشک روی سفره چون، نان و رطب پیدا علی! بعد از حضور خطبههای گرم و شیوایت! زمان هرگز نخواهد کرد سطری از ادب پیدا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ترسیم حالات امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
کس نمیداند چها بر قلب مولا میگذشت لحظههای آخرش با یاد زهرا میگذشت در که شالش را گرفت از دل قرارش را گرفت یادش آمد میخ در دار و ندارش را گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد میانِ خانهاش زینب زمین خورد نه تـیـغ ایـنـقـدرهـا زوری ندارد غلط گفتم که میخی آتشین خورد *********** عـلـی را عـاقـبـت از پـا درآورد که بـا خـود تـیـغ یـادِ مـادر آورد چـنـان زد تـیـغ هـم نالـید از درد چـنـان زد دادِ زهــرا را درآورد *********** سرِسفـره دلِ دخـتر تَـرَک خورد فقط سه لقمه امشب با نمک خورد علی امشب هوایِ روضهها داشت فقط میگفت بودم او کتک خورد *********** هـمانهایی که بانـو را شکـستـند خـدایا بـِـینِ اَبـرو را شـکـسـتـنـد چـنـان زد فـاطــمـه اُفـتـاد از پــا گـمـانـم بـاز پـهـلـو را شکـسـتـند *********** حـسن با داغِ خود درگـیـرتر شد تـمامِ مسجـد از شمـشـیـر تر شد عــلــی اُفـــتــــاد رویِ دامــنِ او حسن پـیـر است حالا پـیـرتر شد *********** نـه مــرحـم نـه دوا آورده بـودنـد فــقــط آه و نــوا آورده بـــودنـــد فـقـط یک ضربه خـورده بود اما بــرای او عــبــا آورده بــودنـــد *********** زمـیـن اُفــتـاد و مـینـالــیـد بـابـا که هـر گـوشه عـلـی میدیـد بابا عـبـا آورده بـودنـد و کـمـش بود عـلـی را روی هم میچـیـد بـابـا *********** علی جانش علی جانش زمین ریخت که حتی آه مژگانش زمین ریخت کـشـیدش در بـغـل این بـارِ آخـر ولی از بین دستانش زمین ریخت *********** صـدا زد آتــشِ دل را نـشــانــیـد مـرا بر شـانههـای خود کـشانـیـد جــوانـان بــنـی هـاشـم بـیــائـیــد عـلـی را بر درِ خـیـمه رسـانـیـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
سهـلتر سادهتر از قـافـیهای باخـتیاش ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختیاش چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی سهمش از خاک فقط کفش پُر از پینه اوست در عرق ریز زمین جامه پشـمینه اوست باغ میسـاخت و در سـایه آن باغ نبود یک نفس قـافـلهاش در پی اطـراق نبود درد بـاید که بفهـمیم چه گفـتهست عـلی که شبی با شکـم سیر نخـفـتهست عـلی از سر سفـره اسـلام چه بـرداشت امیر نان دندان شکنی را که نمیخورد فـقیر آه از آن شب آخر که علی غمگـین بود سفره دخترش از شیر و نمک رنگین بود شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه مـیشـنــیـدنـد فــقــط از عــلــی انّــا لله بـاد برخـاست و از دوش عـبایش افـتاد مهـربان شد در و دیـوار به پایش افـتاد مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن فقط امشب فقط امشب به اذان گوش مکن شب آخـر، شب آخر، شب بیخـوابیها سیـنـهزن در پی او دسـتـه مـرغـابیها از قدمهای علی ارض و سما جا میماند قدم از شوق چنان زد که عصا جا میماند با توأم ای شب شیون شده بیهوده مکوش او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش بیشک این لحظه کم از لحظه پیکارش نیست دست و پاگیر مشو، کوه جلودارش نیست زودتـر میرسـد از واقـعـه حـتی مـولا تا که بـیـدار کـنـد قـاتـل خـود را مـولا تا به کی ای شب تاریک زمین در خوابی صبـح برخاسته، بیـدار شو ای اعـرابی عرش محراب شد از فُزت و ربّ الکعبه کعبه بیتاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه آه از مـــردم بــیدرد، امــان از دنــیــا نـعـمـتِ داشـتـنـت را بـســتـان از دنـیـا مـیرود قـصه ما سـوی سرانجـام آرام دفـتـر قـصه ورق مـیخـورد آرام آرام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
رکعت اول، نـمازش با سلامت خـتم شد رکعت دوم، رکوعش تا قـیامت ختم شد گشته تـیغ آهـنـین، سهـم سرِ شـیـر خـدا وایِ من درهم شکست یکباره، أرکانُ الهُدی با وجودی که هنوز از هر قضاوت زود بود من نمیدانـم چگـویم، تـیغ زهـرآلود بود تا حسن آید به مسجد، کار از کارش گذشت تیغ از پشتِ سرش، تا پشتِ رخسارش گذشت زیر یک بازوی بابا را حسن محکم گرفت زیر یک بازوی مولا را حسین کم کم گرفت باز هم تکرار شد، آنکه عصای مادر است با حسینش مجتبی، حالا عصای حیدر است وای بر حال دل زینب که مهمانش رسید مرتضی با حال و احوال پریشانش رسید جان زینب بر لب آمد، تا پدر برگشت باز قابضُ الأرواح آمد، دیده تر برگشت باز گفت دستانم رها سازید، زینب مضطر است او به یـاد روزهای واپـسـینِ مـادر است دخـترم تاقت ندارد، رحم بر حالش کنید کربلا در پیش دارد، فکـرِ احوالش کنید بعد از این سرها ببیند روی نِی، از تن جدا خونِ من بر چهره بیند، بر گلو خون خدا آید آن روزی که میبیند، میان اشک و آه میزند در خون حسینش، دست و پا در قتلگاه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ( شب نوزدهم )
از داغِ تو شد قـرآن یکـبـاره دچار تب محراب، قدَش خم شد از واقعهٔ آن شب شمـشـیر فـرود آمد آنجا که نمیبایـست بر ساحـت عـلم حق، بر کـالـبد مکـتب از « فزتُ و رَب» گفتی تا تیغ فرود آمد با کـیـنهٔ دیـریـنـه؛ آن زاهـدِ لا مـذهـب در عرش، تزلزل شد مسجد به تکان آمد از داغِ سحـرگـاهی افـتاد به تاب و تب شمشیرِ تو رفت از حال تا زخم سرت را دید از صبر تو بیطاقت! شد ذکر لبش «یا رب» اشکش چه غریبانه بر صورتِ تو افتاد تا پـارچه را پیچـیـد دور سـرِ تو زینب تاریخِ تو شد روضه، از بعدِ غـدیر خم شد کرببلا و شام مصداقِ همین مطلب!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
حق روز ازل کـل نعـم را به دلم داد بر روی سرم سایه عـشق عـلی افتاد با آل عـلی هر که در افـتاد ور افـتاد من طالب جان دادن از عشق ازلیام تا روز ابـد مشـتـعـل عـشـق عـلـیام از چرخش چشمان علی چرخ فلک هست از خنده مولاست که در سفره نمک هست او گر که نخـواهد سحـر از راه نیاید او گـر نـپـسـنـدد به فـلـک مـاه نـیـاید لبخنـد عـلی جلـوه جـنّات نـعـیم است بر هر که کند خشم سزاوار جحیم است آنـانکه سخـن از یـد قـدرتـش بـراننـد لاحـول و لا قـوت الاه … بخـوانـنـد تو زلف پریشانی و من حال پریـشان با قیمت جان هم نکشم دست ز دامان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
غم علی غصه علی ناله علی درد علی دم عـلی آه علی خستهتـرین مرد علی گرمی جنگ به شمشیر علی بود ولی پیش هر اشک یتـیمی عرق سرد علی گردو خاکی به ره انداخت که گم شد خیبر همه دیدند که برخاست از آن گرد علی گرهای کار علی خورد که افـتاد از پـا گر چه از کار دو عالم گره واکرد علی غـیـر یک داغ مـیـان هـمـه آمـاج بـلا خم به ابروی خـودش آه نـیاورد عـلی هیچکس محرم رازش نشد و تنها ماند بعد از آن زوج جوانش همه جا فرد علی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
هر که از سفرۀ ایمان تو شک بردارد بِـروَد حاصل خود را ز دَرَک بردارد آسـمـانِ سـرِ ما سـایـۀ اولاد عـلیست پس محال است که این سقف ترک بردارد مثل این است که بیحیدر کرار، خـدا شمس را از دلِ مجموعِ فلـک بردارد لـعـنتُ الله…مـِن الآنِ اِلـیٰ یـومِ الاَبـد به هر آن که قدمِ غصبِ فدک بردارد نشوَد ساحتِ دریا، نجس از پوزۀ سگ منطقی نیست، که این آینه لَک بردارد بیگمان صاحبِ دولت بِشود هر که کَفی از سرِ سفـرۀ تو، نان و نمک بردارد در عیارِ دلِ ما عشقِ علی جلوهگر است آن زمانی که خدا سنگِ محک بردارد منکرِ حق علی را صد و ده بار، بگو برود حاصل خود را زِ درک بردارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
اولین بـار عـلـی گـفـتم و جـانـم دادند با عـلی در رگ غیرت ضربانم دادند یا عـلی گـفـتم و مـعـیار نـشـانم دادنـد با تـماشـای نجـف جـان جـهـانـم دادند لب من تا که به انگور ضریح تو رسید لرزه افتاد به جان و ز سرم عقل پرید اسم اعـظم همه جا نام عـلی بود علی مظـهـر لطف خـداوند جـلی بود عـلی در شب جـهـل چـراغ ازلی بود عـلی به خـدا در هـمه آفـاق ولی بود عـلـی قبل از ایجاد علی نقـش به دلها میزد بر گِل شیعه چه با حوصله امضا میزد هر که از جام تو نوشید خدا باور شد هر که سودای جهان داشت تو را نوکر شد رند آن بود که دنبـاله روی قـنـبر شد حرف سلمان شد و دیدم ز ملک سرتر شد حُبّ حـیـدر شده مبـنـای مـسلـمانی ما از عـلـی بـوده مـسـلـمانی ایـرانی مـا نـوکـرت نـزد تـو آرامـش فـردا دارد بینیاز است هر آنکس که علی را دارد مـلـکـوت نـجـفـت ارزش دنــیــا دارد هر که از عشق تو دیوانه شود جا دارد معنی دست خدا دست توانای علیست بهترین نام جهان نام دل آرای علیست بیعلی هیچ نمازی به خدا واصل نیست قبله یک لحظه به بدخواه علی مایل نیست جز علی شیعه امیری به جهان قائل نیست بیعلی دعوت یک عمر نبی کامل نیست نفـسی از تو اگر وقت حـسابش برسد به همه خـلـق خـداونـد ثـوابـش بـرسد دم تو معجـز عـیـسای مسـیـحا میشد روشـنـایت یـدِ بـیـضایی مـوسا میشد به خلیل عشق تو بردأ و سلاما میشد گره نـوح به یک نـاد عـلـی وا میشد یـار شبهـای حـرایی مـحـمـد بـودی مثل زهـرا ز همه خلـق سرآمد بودی مظهـر قهـر خـدا تـیغ دو ابروی علی میوزد از شب معراج نبی بوی علی تکـیه زد پرچـم اسلام به بازوی علی اُحد انگشت به لب مانده ز نیروی علی ذولـفـقـار تـو خـدا را به تـغـزل آورد جبرئـیل ایه برایت عـوض گـل آورد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
شهـریار مُـلک دلهـایی نمیدانم کهای؟ جانـشـین حق تـعـالایی نمیدانم کهای؟ تا خدا میبـیـنـمت یا با خدا میبـیـنمت همنشین با ذات یکـتایی نمیدانم کهای؟ سین سِرّی، رای رمزی، حای حییّ، نون نور تحت بـسـمالله را بـایی، نمیدانم کهای؟ آسمانی یا زمین؟ یا ماه یا مِهری، بگو رعد؟ باران؟ ابر؟ دریایی؟ نمیدانم کهای؟ آدمی، نوحی، خلیلی، هود و نوح و صالحی؟ یا کـلیمی یا مسیحـایی؟ نمیدانم کهای؟ زمزمی؟ رکنی؟ مقامی یا صفا و مروهای؟ گرچه دانم فوق اینهایی نمیدانم کهای؟ انـبـیا را رهـنـمایی، اولـیا را رهـبـری مؤمنین را نیز مولایی، نمیدانم کهای؟ از بشر بالاتری و از مَـلَک نیکـوتری فوق فوق معـرفتهایی نمیدانم کهای؟ همچنان شمعی که تنها سوخته در انجمن در میان جـمع تـنهـایی نمیدانم کهای؟ وسعت ملک خداوند است زیر سایهات آفــتـاب عــالـمآرایی نـمـیدانـم کـهای؟ اوّلـی و آخـری و بـاطـنـی و ظـاهـری سـید و مـولا و اولایـی نمیدانم کهای؟ گرچه جان عالمی عـالم تو را نشناخته گرچه در مایی و با مایی نمیدانم کهای؟ گه شود خم نخل طوبی پیش سرو قامتت گه کنار نخل خرمایی، نمیدانم کهای؟ گه شب معراج گردی با محمّد همنشین گـاه بـر ایـتـام بـابـایی نـمیدانـم کهای؟ رخت نو از آن قـنبر، جامۀ کهنه ز تو او غلام است و تو آقایی، نمیدانم کهای؟ هم امـیـرالمـؤمنینی، هم امـام المـتـقـین هم ولی حـق تـعـالایی نـمیدانم کهای؟ گاه بر تخت خلافت، گاه در قعـر قنات گاه پـائـین، گاه بـالایی نـمیدانم کهای؟ گاه با حکم پیمبر میروی در کام مرگ گه اجل را حکم فرمایی نمیدانم کهای؟ گاه با عـیسی ابن مریم بر فراز آسمان گاه با موسی به سینایی نمیدانم کهای؟ اینکه مدح توست در آوای«میثم»روز و شب نای جانش را تو آوایی نمیدانم کهای؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ای زنـدۀ نــمـاز و شـهــیـد دعـا عـلـی ای جـلـوۀ جـمـال تـو نـور خــدا عـلـی نقشی نشسته در نفـس پاک همدلیست نـام تو ای هـمـیـشـهتـرین آشـنـا عـلـی گل کرد با طراوت دست تو ذوالفـقـار در مرد خـیـز حادثه «لافـتـی»، عـلـی غیر از نبی، تو را به که پیوند جان و تن؟ غیر از خدا، تو را به چه کس اعتنا، علی؟! قهر تو پشت فـتنه شکـست و سر نفاق تـیـغ تـو کـرد حـق عـدالـت، ادا عـلـی شیعه، چهارفصل وجودش بهار توست در امـتـداد سـبـزترین لحـظـهها عـلـی گلخانهای که در نفـس جان شیعه است بـوی غـدیـر میدهـد و کـربـلا، عـلـی شاید بهانهایست به دیدار تو، بهـشت! ورنه کم است مِهر تو را این بها، علی! صد کوفه دست عاطفه بر سفره تو بود وین راز سر به مُهر نشد بر ملا، علی چرخ بخیل، دست کریمت ستود و دید نـان تو را به سـفـره هر بینـوا، عـلی «آشفته» دل به تـار خـیال تو بـسـتهام با مرگ هم نمیکنم این رشته، وا علی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
خاتـم پُـر بها دهـد از کـرمش گدای را فـقـط بـرای او بـخـوان آیـۀ انّـمـای را طناب بستهای اگر به دستهای باز او به روی خلق بستهای دریچۀ سخای را صوت سلونیاش چنان شوق سوال میدهد جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را عرش به لرزه میدهد هیبت حیدری او در آن زمان که شانهاش لمس کند عبای را مسیحِ دستهای او زنده کـند مسیح را کـلـیم اژدها کـند با مـددش عـصای را روحالامین مقابلش سجدۀ شکر میکند دیـده یقـین درون او قـبلۀ حق نمای را خدا نخواندمش ولی دیده جنون عاشقان در نجـف عـلـی فـقـط تجـلّی خـدای را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ای اخـمِ تـو جـهـنم، لبـخـندِ تو بـهـشتم عـشقِ تورا خـداوند آمیخت با سرشـتم حتیٰ اگر عـلی را از بُعـدِ دین نـبـیـنی آه ای دمَت مسیحا من خُـشکی کـویرم صـدبـار زنـدهام کن تا پـای تو بـمـیرم پیش از ازل تویی تو، بعد از ابَد تویی تو اسلامِ بیتو یعنی: شهری که رویِ آب است با فکرِ ابن ملجم، قتلِ علی ثواب است نه عاشقِ علی نیست بیشک مرید غیر است یک عده از همه دین فکر زیان و سودند آنان که راه دین را با زور میگوشودند لبخـنـدِ تو تمامِ فـرهـنگِ پـهـلوانیست پـاشـید دشـمـنِ تو آب دهـان به رویَت اما تو خم نکردی ابرو از این خصومت بیآبـرو نکردی عَـمـروبن عَـبـدود را جانم عـلی سکـوتم جـانم عـلی کـلامـم جانم عـلی شـروعـم جانم عـلی تمـامم بگـذار امـشـبی را بیپـرده مَست باشم ای عطرهای دنیا یک تارِ گـیسووانت شیرانِ هر قـلـمرو در چنگ آهووانت گـفـتـنـد اهل فـتـنـه؛ او فـتـنهسـاز بوده تنها رفیقت عمری، بعد از خدا خدا بود در خانۀ یتـیـمان نفـرین به تو دعا بود از علم و دانش تو، از فهـم تو نگفـتـیم در هیچ دوره عشّاق دور از خطر نبودند دلـدادهگـان حـیـدر افـراط گـر نـبـودند حالا جهـان اسـلام باید که خـون ببارد گـفـتم عـلی و بـاید مثـل تو مَـرد باشـم در هر سکـوت سـردم گرم نـبرد باشم یکروز دلـبـری از نـسل شـما میآیـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
یا حسن ای که تو را منصب لطف و کرم است قطره در کوی نکوی تو برابر به یم است تا که هـستم همه دم سائل کوی تو، مرا ز غم برزخ و از ماتم دوزخ چه غم است تو کـریمی و هـمه عـالم هـستی همه دم ز سر خوان تو محتاج عطا و کرم است هـمه از غـربت تو گـفـته و گـویند ولی هرچه از غربت تو گفته و گویند کم است بیحرم خواندن تو در همه احوال خطاست زان که عالم همه جا بهر تو مولا حرم است گر که عباس علی گشته علـمدار حسین در سپاه تو حسین است که صاحب علم است کعبه یک سنگ نشان است، تویی مقصد آن کعبه از یمن وجود تو چنین محترم است بیتو و نام تو باطل همه دم هر نفس است با وجود تو دوصد نور دم و بازدم است تو عـلـمدار عـلی هـستی و آقـای حسین تو کـریـمی و امـیری و دلارای حـسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
انـگـار بـنـا نـیـسـت گـرفـتـار نـباشـیـم باشـیـم ولی ایـنـهـمـه بـیـمـار نـبـاشـیـم آنـقـدر خـدا داد بـه مـا از درِ این بـیت تا جـز به هـمین خانه بـدهکـار نباشـیم آنکه دلِ شب شمع برافروخت در این بزم پـروانـۀمـان کـرد که سـربـار نـباشـیـم ما پـشتِ درِ خـانـۀ یک مـردِ کـریـمـیم ای شُـکـر گـدائـیم که بیـکـار نـبـاشـیـم بـیمـا بـه غـذا لـب نـزنـد آب نـنـوشـد وقـتی سـرِ آن سـفـرۀ افـطـار نـبـاشـیـم او آمـده تـا سـر بـکـشـم جـامِ عـلـی را او آمـده تـا جـــار زنــم نــامِ عــلـی را حــیـرت زدهام از دمِ جـانــانـۀ حــیـدر هِـی در زدهام بـر درِ مـیـخـانۀ حـیـدر در بحث مقامات، مقامش چه رفیع است خـاکـسـتـر جـامـانـدۀ پــروانـۀ حــیـدر تقصیرِ شرابی است که خوردیم از اول روزی که خدا ریخت به پیـمانۀ حـیدر وقـتـی که حـسن آمده در خـانـۀ زهـرا انـگـار عــلـی آمــده در خـانـۀ حــیـدر زهـرا به دلِ کعـبه نرفـت اینکه بدانـند هـرگز نرسد کـعـبه به کـاشـانۀ حـیـدر سوگند به زهرا پسرِ صف شکن اوست از تـیـغ دودَم تیـغـۀ اول حـسن اوسـت برخیز که مهتاب هم از خواب پریده است برخیر که خورشید در این خانه دمیده است یکبار نبی گفت و دگر بار عـلی گفـت یک صبح اذان از دو مؤذن که شنیده است کعبه به دلش ماند چه میشد که دوباره میدید که در پایِ حسن سینه دریده است تـو آمـدهای تـا که بـبـیـنـیم پـس از این هر کوچۀ این شهر به بن بست رسیده است "ما را چه تماشاست که خورشیدِ جهانتاب گردن به تماشای تو هر صبح کشیده است" ما از تو نوشـتـیم بخـوانند عـلی کیست تـو آمـدهای تا که بـدانـند عـلی کـیـست بـگـذار که دلـهـا پِـیِ احـوالِ تو اُفـتـنـد بگـذار که سـرها هـمه پامـال تو اُفـتـند بردار نـقـاب از رُخَـت ای سـبز قـبایـم تا کعـبه پرسـتان هـمه دنـبالِ تو اُفـتـند هربار که در زلـفِ تو پـیچـید نـسیـمی یک شهـر به دنبـالِ پـرِ شـالِ تو اُفـتـند حق میدهی ای عینِ علی اینهمه موسی از جـذبـۀ یک جـلـوۀ تـمثـال تو اُفـتـنـد جبریل کجا جمع رسولان همه جمع است تا اینکه فـقـط زیرِ پـر و بالِ تو اُفـتـنـد سوگـند که با خود حَـسنـینی و حسیـنی تو قـبـلـۀ بـیـنالـحـرمـیـنی و حـسـیـنی گـفـتم که بخـوانـیم احـدایثِ شـما هست این بند نوشـتم سخـنت پیـشـۀ ما هست گـفـتـیـد که دروازۀ ایـمان پـدرِ تـوست یعنی که علی هست اگر قبلهنما هست۱ گفـتید که جهـل است نداری و فـقـیری گفتید که با عقل ادب هست غنا هست۲ اخلاق خوشَت گفت که بهتر زِ همین خُلق عِیشی نبود خُلق تو از خُلق خدا هست۲ از کِبر و حَسد حرص و ولع نهی نمودی گفتی که هلاک است اگر این سه خطا هست۳ روحالقدس امشب به لبم قالَ حسن گفت از صبرِ حسن صلح حسن حال حسن گفت سوگند محال است که غـم داشته باشی تا سـر بـه درِ اهـل کَـرم داشـته بـاشی از حـسـرتِ ما بود که گـفـتـیم یکـی نه بایـد که شـمـا چـند حـرم داشـته بـاشی در کشورم اولادِ شما غـرقِ ضریحـنـد باید که به گِردِ خود عجـم داشته باشی خـط میخـورد امشب هـمۀ بارِ گـناهـم وقتی که به دستت تو قـلم داشـته باشی من از دل خود نامِ تو گفتم جگرم سوخت بایـد که حـرم در جـگـرم داشـته باشی از غـربتِ تـو پُـر شـدهام تـا بـگـذاریـم چون چار امامـید چهـل گـوشه بـسازیم مـن کـه بـلـدم کــارگـری مـیکـنـم آقـا تا صـحـن شـمـا بـاربـری مـیکـنـم آقـا وقتی که حرم ساخته شد کار زیاد است با پـلـکِ خـودم رفـتـگـری میکـنـم آقا خـادم شـوم و با پَـرِ جـبـریـل به دسـتم زوّارِ تـو از غـصـه بَـری مـیکـنم آقـا پائـینِ ضـریحت بنـشـیـنـیم و بـسـوزیم یـاد از پــدرِ بـیپــســری مـیکـنـم آقـا در کـربـلا نَه شـبِ جـمعـه به کـنـارت بـا یـادِ عـلی نـوحـه گـری میکـنـم آقـا بـایـد که جگـر جـمع کـنم یا پـسـرم را باید که پـسـر جـمع کـنـم یا جـگـرم را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
تا شود راضی ز اعـمالم خدا گفتم حسن مادرش بر سیـنه زد! آرام تا گفـتم حسن خود گرسنه ماند و سگ را با غذایش سیر کرد هرکسی گفت از کرم گفت از سخا گفتم حسن یا کـریم و یـا رب وقـت کـمـیل من شـده من هم از سوز جگر وقت دعا گفتم حسن نا امید کوچهها کی ناامـیدم کرده است؟! زود حل شد مشکل من هرکجا گفتم حسن نام او را میبـری زهـرا تفـضّل میکـند تا بگـیرد فـاطـمه دست مرا گـفـتم حسن در شلـوغی حرم نـاله زدم ای بیحـرم! هرزمان رفتم به پابوس رضا گفتم حسن کـربلائیـها همه ذکر حسین گـفـتند و من با حسین بن عـلی در کـربلا گـفتم حسن فکر کردم در بقیعم گوشهای کز کردم و بیصدا مرثیه خواندم بیصدا گفتم حسن کوچههای تنگ یکروزه حسن را پیر کرد رد شدم با گریه از این کوچهها گفتم حسن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
امشب از محبوب میخوانند اهل آسمان تا سحـر مجـذوب میمانـند اهـل آسـمان یک خـبر از غـیب میدانـند اهل آسمان روی لب این ذکر میرانـند اهل آسـمان این خـبر از لطـف داور بر پیـمـبر آمده سبط احمد، شبل حیدر، نسل کـوثر آمده بال و پر گم کرده جبرائیل هوهو میکشد خویش را خوشحال میکائیل هر سو میکشد تا دمد در صور اسرافـیل ابـرو میکشد بر در فردوس عـزرائیل هی بو میکشد دل ربوده از ملائک این کمان ابروی سبز خوی سبز و بوی سبز و خال مشکی روی سبز مـژده ای عــشـاق آقـای کـریـمـان آمـده معـدن جـود و سخـا دریـای احسان آمده در جـهـان آفـریـنـش پـای سلـطـان آمـده پــادشــاه پــادشـــاه پــادشـــاهــان آمــده هم سلامش هم کلامش از خداوند جلیست سکّه و دربار و مُهر و تخت و تاجش از علیست نیست این کاشانه را خاموش، مشعل هیچگاه کس در این خانه نمیگردد معطل هیچگاه کار مضطر را نمیسازد محول هیچگاه پاسخ سائل نمیگـوید به مُجـمَل هیچگـاه بر در این خانه صد حاتم گدایی میکند نـوکـر کـوی حـسن آری خـدایی میکـند دور افـتاده، مقـرّب میشـود پیـش حسن لا ابـالی هم مهـذّب میشـود پیـش حـسن بیادب اینجا مـؤدّب میشود پیـش حسن مثل من، نوکر ملقّب میشود پیش حسن در جواب مرد اعرابی سلامش میدهد پیش چشم دوستان، شأن و مقامش میدهد در صف پیکار، او مانند حـیدر میشود خود به تنهایی چنان هفتاد لشگر میشود چون بسر سربند میبندد، پیمبر میشود در صف صفـین، خود الله اکـبر میشود سر نمیماند رها از تیغ رستاخـیزیاش یل یلان، یکدم دو نیمه میشوند از تیزیاش کیست آقایم حـسن، وجه خـدای عـالـمین کیست آقایم حسن، بهر نـبی نور دو عین کـیست آقـایم حـسن، والا شـفـیع نشأتـین کیست آقـایم حسن، او هست آقای حسین هر که میگردد حسینی از حسن دارد نشان داده این قلب حسینی را حسن آتشـفـشان رازدار کوچه هست و رازدار گـوشوار شاهـدِ آن روی سیـلی خـوردۀ ٱم الـوقار محـرمِ اسـرار مـادر در هـجـومِ نابکـار صاحبِ سِرّ علی و هم غلاف و ذوالفقار او نه تنها شد عصای مادرش با چشم تر پهلوی بشکسته راهم جمع کرده پشت در غصههای مادرش زهرای اطهر خوردهاست غصۀ تنهاییِ یک عمر حیدر خوردهاست در میان لشگر خود زخم خنجر خوردهاست تیر بر تابوت و نعش او مکرر خوردهاست با وجودی که غمی از عمر او مخفی نبود عاقبت «لایوم» در وصف حسین خود سرود
: امتیاز
|