کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام ( شب نوزدهم )

شاعر : مرضیه عاطفی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن     قالب شعر : غزل    

از داغِ تو شد قـرآن یکـبـاره دچار تب            محراب، قدَش خم شد از واقعهٔ آن شب

شمـشـیر فـرود آمد آنجا که نمی‌بایـست            بر ساحـت عـلم حق، بر کـالـبد مکـتب


از « فزتُ و رَب» گفتی تا تیغ فرود آمد            با کـیـنهٔ دیـریـنـه؛ آن زاهـدِ لا مـذهـب

در عرش، تزلزل شد مسجد به تکان آمد            از داغِ سحـرگـاهی افـتاد به تاب و تب

شمشیرِ تو رفت از حال تا زخم سرت را دید            از صبر تو بی‌طاقت! شد ذکر لبش «یا رب»

اشکش چه غریبانه بر صورتِ تو افتاد            تا پـارچه را پیچـیـد دور سـرِ تو زینب

تاریخِ تو شد روضه، از بعدِ غـدیر خم            شد کرببلا و شام مصداقِ همین مطلب!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر شعر با روایات و انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد

از «فزتُ و رَب» گفتی تا گفت که: بسم ٱلله            با کـیـنهٔ دیـریـنـه؛ آن زاهـدِ لا مـذهـب

مدح و مرثیۀ امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مخمس

حق روز ازل کـل نعـم را به دلم داد            بر روی سرم سایه عـشق عـلی افتاد
از لطف خـدا شد دل تنـگـم عـلی آباد            هر ذره‌ای از جان و تن من شده فریاد


با آل عـلی هر که در افـتاد ور افـتاد

من طالب جان دادن از عشق ازلی‌ام            تا روز ابـد مشـتـعـل عـشـق عـلـی‌ام
گر جان طلبد بشـنود از شـوق بـلی‌ام            جز این نگرفتم به خدا درس ز استاد
با آل عـلی هر که در افـتاد ور افـتاد

از چرخش چشمان علی چرخ فلک هست            از خنده مولاست که در سفره نمک هست
فرمانبر او انس همه جن و ملک هست            هرکس که نشد بنـده او لعن بر او باد
با آل عـلی هر که در افـتاد ور افـتاد

او گر که نخـواهد سحـر از راه نیاید            او گـر نـپـسـنـدد به فـلـک مـاه نـیـاید
او گر نـخـرد یـوسـفـی از چـاه نـیاید            هر صبح دمد روح الامین در نفس باد
با آل عـلی هر که در افـتاد ور افـتاد

لبخنـد عـلی جلـوه جـنّات نـعـیم است            بر هر که کند خشم سزاوار جحیم است
او مهرخدا قهر خداونـد عـظـیم است            اینگونه خدا حکم خـدایی به علی داد
با آل عـلی هر که در افـتاد ور افـتاد

آنـانکه سخـن از یـد قـدرتـش بـراننـد            لاحـول و لا قـوت الاه … بخـوانـنـد
شمـیشر علی را ملک الموت بدانـنـد            هرکس که رسیده به مصافش زده فریاد
با آل عـلی هر که در افـتاد ور افـتاد

تو زلف پریشانی و من حال پریـشان            با قیمت جان هم نکشم دست ز دامان
جز تو سخنی نیست در این حلقه رندان            ابروی تو تیغی است که برجان من افتاد
با آل عـلی هر که در افـتاد ور افـتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

من طالب جان دادن ازعشق ازالی‌ام            تا روز ابـد مشـتـعـل عـشـق عـلـی‌ام

مدح و مرثیۀ امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

غم علی غصه علی ناله علی درد علی            دم عـلی آه علی خسته‌تـرین مرد علی

گرمی جنگ به شمشیر علی بود ولی            پیش هر اشک یتـیمی عرق سرد علی


گردو خاکی به ره انداخت که گم شد خیبر            همه دیدند که برخاست از آن گرد علی

گره‌ای کار علی خورد که افـتاد از پـا            گر چه از کار دو عالم گره واکرد علی

غـیـر یک داغ مـیـان هـمـه آمـاج بـلا            خم به ابروی خـودش آه نـیاورد عـلی

هیچکس محرم رازش نشد و تنها ماند            بعد از آن زوج جوانش همه جا فرد علی

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : منصوره محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

هر که از سفرۀ ایمان تو شک بردارد            بِـروَد حاصل خود را ز دَرَک بردارد

آسـمـانِ سـرِ ما سـایـۀ اولاد عـلی‌ست            پس محال است که این سقف ترک بردارد


مثل این است که بی‌حیدر کرار، خـدا            شمس را از دلِ مجموعِ فلـک بردارد

لـعـنتُ الله…مـِن الآنِ اِلـیٰ یـومِ الاَبـد            به هر آن که قدمِ غصبِ فدک بردارد

نشوَد ساحتِ دریا، نجس از پوزۀ سگ            منطقی نیست، که این آینه لَک بردارد

بی‌گمان صاحبِ دولت بِشود هر که کَفی            از سرِ سفـرۀ تو، نان و نمک بردارد

در عیارِ دلِ ما عشقِ علی جلوه‌گر است            آن زمانی که خدا سنگِ محک بردارد

منکرِ حق علی را صد و ده بار، بگو            برود حاصل خود را زِ درک بردارد

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

اولین بـار عـلـی گـفـتم و جـانـم دادند            با عـلی در رگ غیرت ضربانم دادند

یا عـلی گـفـتم و مـعـیار نـشـانم دادنـد            با تـماشـای نجـف جـان جـهـانـم دادند


لب من تا که به انگور ضریح تو رسید

لرزه افتاد به جان و ز سرم عقل پرید

اسم اعـظم همه جا نام عـلی بود علی            مظـهـر لطف خـداوند جـلی بود عـلی

در شب جـهـل چـراغ ازلی بود عـلی            به خـدا در هـمه آفـاق ولی بود عـلـی

قبل از ایجاد علی نقـش به دلها می‌زد

بر گِل شیعه چه با حوصله امضا می‌زد

هر که از جام تو نوشید خدا باور شد            هر که سودای جهان داشت تو را نوکر شد

رند آن بود که دنبـاله روی قـنـبر شد            حرف سلمان شد و دیدم ز ملک سرتر شد

حُبّ حـیـدر شده مبـنـای مـسلـمانی ما

از عـلـی بـوده مـسـلـمانی ایـرانی مـا

نـوکـرت نـزد تـو آرامـش فـردا دارد            بی‌نیاز است هر آنکس که علی را دارد

مـلـکـوت نـجـفـت ارزش دنــیــا دارد            هر که از عشق تو دیوانه شود جا دارد

معنی دست خدا دست توانای علی‌ست

بهترین نام جهان نام دل آرای علی‌ست

بی‌علی هیچ نمازی به خدا واصل نیست            قبله یک لحظه به بدخواه علی مایل نیست

جز علی شیعه امیری به جهان قائل نیست            بی‌علی دعوت یک عمر نبی کامل نیست

نفـسی از تو اگر وقت حـسابش برسد

به همه خـلـق خـداونـد ثـوابـش بـرسد

دم تو معجـز عـیـسای مسـیـحا می‌شد            روشـنـایت یـدِ بـیـضایی مـوسا می‌شد

به خلیل عشق تو بردأ و سلاما می‌شد            گره نـوح به یک نـاد عـلـی وا می‌شد

یـار شب‌هـای حـرایی مـحـمـد بـودی

مثل زهـرا ز همه خلـق سرآمد بودی

مظهـر قهـر خـدا تـیغ دو ابروی علی            می‌وزد از شب معراج نبی بوی علی

تکـیه زد پرچـم اسلام به بازوی علی            اُحد انگشت به لب مانده ز نیروی علی

ذولـفـقـار تـو خـدا را به تـغـزل آورد

جبرئـیل ایه برایت عـوض گـل آورد

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

شهـریار مُـلک دلهـایی نمی‌دانم که‌ای؟            جانـشـین حق تـعـالایی نمی‌دانم که‌ای؟

تا خدا می‌بـیـنـمت یا با خدا می‌بـیـنمت            هم‌نشین با ذات یکـتایی نمی‌دانم که‌ای؟


سین سِرّی، رای رمزی، حای حییّ، نون نور            تحت بـسـم‌الله را بـایی، نمی‌دانم که‌ای؟

آسمانی یا زمین؟ یا ماه یا مِهری، بگو            رعد؟ باران؟ ابر؟ دریایی؟ نمی‌دانم که‌ای؟

آدمی، نوحی، خلیلی، هود و نوح و صالحی؟            یا کـلیمی یا مسیحـایی؟ نمی‌دانم که‌ای؟

زمزمی؟ رکنی؟ مقامی یا صفا و مروه‌ای؟            گرچه دانم فوق اینهایی نمی‌دانم که‌ای؟

انـبـیا را رهـنـمایی، اولـیا را رهـبـری            مؤمنین را نیز مولایی، نمی‌دانم که‌ای؟

از بشر بالاتری و از مَـلَک نیکـوتری            فوق فوق معـرفت‌هایی نمی‌دانم که‌ای؟

همچنان شمعی که تنها سوخته در انجمن            در میان جـمع تـنهـایی نمی‌دانم که‌ای؟

وسعت ملک خداوند است زیر سایه‌ات            آفــتـاب عــالـم‌آرایی نـمـی‌دانـم کـه‌ای؟

اوّلـی و آخـری و بـاطـنـی و ظـاهـری            سـید و مـولا و اولایـی نمی‌دانم که‌ای؟

گرچه جان عالمی عـالم تو را نشناخته            گرچه در مایی و با مایی نمی‌دانم که‌ای؟

گه شود خم نخل طوبی پیش سرو قامتت            گه کنار نخل خرمایی، نمی‌دانم که‌ای؟

گه شب معراج گردی با محمّد همنشین            گـاه بـر ایـتـام بـابـایی نـمی‌دانـم که‌ای؟

رخت نو از آن قـنبر، جامۀ کهنه ز تو            او غلام است و تو آقایی، نمی‌دانم که‌ای؟

هم امـیـرالمـؤمنینی، هم امـام المـتـقـین            هم ولی حـق تـعـالایی نـمی‌دانم که‌ای؟

گاه بر تخت خلافت، گاه در قعـر قنات            گاه پـائـین، گاه بـالایی نـمی‌دانم که‌ای؟

گاه با حکم پیمبرمی‌روی در کام مرگ            گه اجل را حکم فرمایی نمی‌دانم که‌ای؟

گاه با عـیسی ابن مریم بر فراز آسمان            گاه با موسی به سینایی نمی‌دانم که‌ای؟

اینکه مدح توست در آوای«میثم»روز و شب            نای جانش را تو آوایی نمی‌دانم که‌ای؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت پیامبر که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گاه با حکم محمّد ‌می‌روی در کام مرگ            گه اجل را حکم فرمایی نمی‌دانم که‌ای؟

مدح و مرثیۀ امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : جعفر رسول زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای زنـدۀ نــمـاز و شـهــیـد دعـا عـلـی            ای جـلـوۀ جـمـال تـو نـور خــدا عـلـی

نقشی نشسته در نفـس پاک همدلی‌ست            نـام تو ای هـمـیـشـه‌تـرین آشـنـا عـلـی


گل کرد با طراوت دست تو ذوالفـقـار            در مرد خـیـز حادثه «لافـتـی»، عـلـی

غیر از نبی، تو را به که پیوند جان و تن؟            غیر از خدا، تو را به چه کس اعتنا، علی؟!

قهر تو پشت فـتنه شکـست و سر نفاق            تـیـغ تـو کـرد حـق عـدالـت، ادا عـلـی

شیعه، چهارفصل وجودش بهار توست            در امـتـداد سـبـزترین لحـظـه‌ها عـلـی

گلخانه‌ای که در نفـس جان شیعه است            بـوی غـدیـر می‌دهـد و کـربـلا، عـلـی

شاید بهانه‌ای‌ست به دیدار تو، بهـشت!            ورنه کم است مِهر تو را این ‌بها، علی!

صد کوفه دست عاطفه بر سفره تو بود            وین راز سر به مُهر نشد بر ملا، علی

چرخ بخیل، دست کریمت ستود و دید            نـان تو را به سـفـره هر بی‌نـوا، عـلی

«آشفته» دل به تـار خـیال تو بـسـته‌ام            با مرگ هم نمی‌کنم این رشته، وا علی

: امتیاز

مدح امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

خاتـم پُـر بها دهـد از کـرمش گدای را            فـقـط بـرای او بـخـوان آیـۀ انّـمـای را

طناب بسته‌ای اگر به دست‌های باز او            به روی خلق بسته‌ای دریچۀ سخای را


صوت سلونی‌اش چنان شوق سوال می‌دهد            جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را

عرش به لرزه می‌دهد هیبت حیدری او            در آن زمان که شانه‌اش لمس کند عبای را

مسیحِ دست‌های او زنده کـند مسیح را            کـلـیم اژدها کـند با مـددش عـصای را

روح‌الامین مقابلش سجدۀ شکر می‌کند            دیـده یقـین درون او قـبلۀ حق نمای را

خدا نخواندمش ولی دیده جنون عاشقان            در نجـف عـلـی فـقـط تجـلّی خـدای را

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : مربع ترکیب

ای اخـمِ تـو جـهـنم، لبـخـندِ تو بـهـشتم            عـشقِ تورا خـداوند آمیخت با سرشـتم
خورده گره نگـاهَـت با کل سـرنـوشتم            مست از خُم تو بودم این بیت را نوشتم


حتیٰ اگر عـلی را از بُعـدِ دین نـبـیـنی
مانند او گُلی نیست در هیچ سرزمـینی

آه ای دمَت مسیحا من خُـشکی کـویرم            صـدبـار زنـده‌ام کن تا پـای تو بـمـیرم
عمری‌ست مستِ مستم، مست از خُمِ غدیرم            حالا مـنـم غـلامت حـالا تـویی امـیـرم

پیش از ازل تویی تو، بعد از ابَد تویی تو
اول کسی که در عرش، میخانه زد تویی تو

اسلامِ بی‌تو یعنی: شهری که رویِ آب است            با فکرِ ابن ملجم، قتلِ علی ثواب است
در مذهبِ خوارج، کشتار، دین ناب است            لعنت به مذهبی که از بیخ وبن خراب است

نه عاشقِ علی نیست بی‌شک مرید غیر است
آن خشکه مذهبی که چون طلحه و زبیر است

یک عده از همه دین فکر زیان و سودند            آنان که راه دین را با زور می‌گوشودند
از دخـتر یـهـودی خـلخـال می‌ربـودند            ای‌کاش در مروّت یک ذرّه چون تو بودند

لبخـنـدِ تو تمامِ فـرهـنگِ پـهـلوانی‌ست
اسـلامِ حـیـدرانه اسـلامِ مـهـربانی‌ست

پـاشـید دشـمـنِ تو آب دهـان به رویَت            اما تو خم نکردی ابرو از این خصومت
بَه‌بَه به این مرام و بَه‌بَه به این مروّت            حـتی زره نـبردی از دشمـنَت غـنیمت

بی‌آبـرو نکردی عَـمـروبن عَـبـدود را
درسِ گـذشـت دادی مـردان نـابـلـد را

جانم عـلی سکـوتم جـانم عـلی کـلامـم            جانم عـلی شـروعـم جانم عـلی تمـامم
جانم عـلی قـعـودم جـانـم عـلـی قـیـامم            جـانـم عـلـی امـیـرم جـانـم عـلی امامم

بگـذار امـشـبی را بی‌پـرده مَست باشم
من از وجـود حـیـدر یکتا پرست باشم

ای عطرهای دنیا یک تارِ گـیسووانت            شیرانِ هر قـلـمرو در چنگ آهووانت
خـیـبر دخـیل بسـته بَر دورِ بازووانت            روزی که غرقِ خون شد محرابِ ابرووانت

گـفـتـنـد اهل فـتـنـه؛ او فـتـنه‌سـاز بوده
آخـر مگـر عـلی هم اهـل نـمـاز بوده؟

تنها رفیقت عمری، بعد از خدا خدا بود            در خانۀ یتـیـمان نفـرین به تو دعا بود
پاداش نان و خرما، دشمنام و ناسزا بود            کوفه چه دیر فهمید رسمِ علی چه‌ها بود

از علم و دانش تو، از فهـم تو نگفـتـیم
از جنگ تو نوشتیم، از رحم تو نگفتیم

در هیچ دوره عشّاق دور از خطر نبودند            دلـداده‌گـان حـیـدر افـراط گـر نـبـودند
دنـبـال هـر امـیـرِ نـامـعـتـبـر نـبـودنـد            غیر از علی مریدِ شخصی دگر نبودند

حالا جهـان اسـلام باید که خـون ببارد
وقـتی سه چـارم آن بـوی عـلـی ندارد

گـفـتم عـلی و بـاید مثـل تو مَـرد باشـم            در هر سکـوت سـردم گرم نـبرد باشم
در پشت خـنده‌هایم یک کـوه درد باشم            غرق غمِ یتـیمان یک کوچه گرد باشم

یک‌روز دلـبـری از نـسل شـما می‌آیـد
بـوی تو بار دیگـر از کـوچه‌ها می‌آید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بگـذار امـشـبی را بی‌پـرده مَست باشم            بعد از خـداپـرستی حـیدر پرست باشم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گـفـتند مـردم شهـر او فـتـنه‌سـاز بـوده            آخـر مگـر عـلی هم اهـل نـمـاز بوده؟

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یا حسن ای که تو را منصب لطف و کرم است            قطره در کوی نکوی تو برابر به یم است

تا که هـستم همه دم سائل کوی تو، مرا            ز غم برزخ و از ماتم دوزخ چه غم است


تو کـریمی و هـمه عـالم هـستی همه دم            ز سر خوان تو محتاج عطا و کرم است

هـمه از غـربت تو گـفـته و گـویند ولی            هرچه از غربت تو گفته و گویند کم است

بی‌حرم خواندن تو در همه احوال خطاست            زان که عالم همه جا بهر تو مولا حرم است

گر که عباس علی گشته علـمدار حسین            در سپاه تو حسین است که صاحب علم است

کعبه یک سنگ نشان است، تویی مقصد آن            کعبه از یمن وجود تو چنین محترم است

بی‌تو و نام تو باطل همه دم هر نفس است            با وجود تو دوصد نور دم و بازدم است

تو عـلـمدار عـلی هـستی و آقـای حسین            تو کـریـمی و امـیری و دلارای حـسین

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

انـگـار بـنـا نـیـسـت گـرفـتـار نـباشـیـم            باشـیـم ولی ایـنـهـمـه بـیـمـار نـبـاشـیـم

آنـقـدر خـدا داد بـه مـا از درِ این بـیت            تا جـز به هـمین خانه بـدهکـار نباشـیم


آنکه دلِ شب شمع برافروخت در این بزم            پـروانـۀ‌مـان کـرد که سـربـار نـباشـیـم

ما پـشتِ درِ خـانـۀ یک مـردِ کـریـمـیم            ای شُـکـر گـدائـیم که بیـکـار نـبـاشـیـم

بـی‌مـا بـه غـذا لـب نـزنـد آب نـنـوشـد            وقـتی سـرِ آن سـفـرۀ افـطـار نـبـاشـیـم

او آمـده تـا سـر بـکـشـم جـامِ عـلـی را

او آمـده تـا جـــار زنــم نــامِ عــلـی را

حــیـرت زده‌ام از دمِ جـانــانـۀ حــیـدر            هِـی در زده‌ام بـر درِ مـیـخـانۀ حـیـدر

در بحث مقامات، مقامش چه رفیع است            خـاکـسـتـر جـامـانـدۀ پــروانـۀ حــیـدر

تقصیرِ شرابی است که خوردیم از اول            روزی که خدا ریخت به پیـمانۀ حـیدر

وقـتـی که حـسن آمده در خـانـۀ زهـرا            انـگـار عــلـی آمــده در خـانـۀ حــیـدر

زهـرا به دلِ کعـبه نرفـت اینکه بدانـند            هـرگز نرسد کـعـبه به کـاشـانۀ حـیـدر

سوگند به زهرا پسرِ صف شکن اوست

از تـیـغ دودَم تیـغـۀ اول حـسن اوسـت

برخیز که مهتاب هم از خواب پریده است            برخیر که خورشید در این خانه دمیده است

یکبار نبی گفت و دگر بار عـلی گفـت            یک صبح اذان از دو مؤذن که شنیده است

کعبه به دلش ماند چه می‌شد که دوباره            می‌دید که در پایِ حسن سینه دریده است

تـو آمـده‌ای تـا که بـبـیـنـیم پـس از این            هر کوچۀ این شهر به بن بست رسیده است

"ما را چه تماشاست که خورشیدِ جهانتاب            گردن به تماشای تو هر صبح کشیده است"

ما از تو نوشـتـیم بخـوانند عـلی کیست

تـو آمـده‌ای تا که بـدانـند عـلی کـیـست

بـگـذار که دلـهـا پِـیِ احـوالِ تو اُفـتـنـد            بگـذار که سـرها هـمه پامـال تو اُفـتـند

بردار نـقـاب از رُخَـت ای سـبز قـبایـم            تا کعـبه پرسـتان هـمه دنـبالِ تو اُفـتـند

هربار که در زلـفِ تو پـیچـید نـسیـمی            یک شهـر به دنبـالِ پـرِ شـالِ تو اُفـتـند

حق میدهی ای عینِ علی اینهمه موسی            از جـذبـۀ یک جـلـوۀ تـمثـال تو اُفـتـنـد

جبریل کجا جمع رسولان همه جمع است            تا اینکه فـقـط زیرِ پـر و بالِ تو اُفـتـنـد

سوگـند که با خود حَـسنـینی و حسیـنی

تو قـبـلـۀ بـیـن‌الـحـرمـیـنی و حـسـیـنی

گـفـتم که بخـوانـیم احـدایثِ شـما هست            این بند نوشـتم سخـنت پیـشـۀ ما هست

گـفـتـیـد که دروازۀ ایـمان پـدرِ تـوست            یعنی که علی هست اگر قبله‌نما هست۱

گفـتید که جهـل است نداری و فـقـیری            گفتید که با عقل ادب هست غنا هست۲

اخلاق خوشَت گفت که بهتر زِ همین خُلق            عِیشی نبود خُلق تو از خُلق خدا هست۲

از کِبر و حَسد حرص و ولع نهی نمودی            گفتی که هلاک است اگر این سه خطا هست۳

روح‌القدس امشب به لبم قالَ حسن گفت

از صبرِ حسن صلح حسن حال حسن گفت

سوگند محال است که غـم داشته باشی            تا سـر بـه درِ اهـل کَـرم داشـته بـاشی

از حـسـرتِ ما بود که گـفـتـیم یکـی نه            بایـد که شـمـا چـند حـرم داشـته بـاشی

در کشورم اولادِ شما غـرقِ ضریحـنـد            باید که به گِردِ خود عجـم داشته باشی

خـط می‌خـورد امشب هـمۀ بارِ گـناهـم            وقتی که به دستت تو قـلم داشـته باشی

من از دل خود نامِ تو گفتم جگرم سوخت            بایـد که حـرم در جـگـرم داشـته باشی

از غـربتِ تـو پُـر شـده‌ام تـا بـگـذاریـم

چون چار امامـید چهـل گـوشه بـسازیم

مـن کـه بـلـدم کــارگـری مـی‌کـنـم آقـا            تا صـحـن شـمـا بـاربـری مـی‌کـنـم آقـا

وقتی که حرم ساخته شد کار زیاد است            با پـلـکِ خـودم رفـتـگـری می‌کـنـم آقا

خـادم شـوم و با پَـرِ جـبـریـل به دسـتم            زوّارِ تـو از غـصـه بَـری مـی‌کـنم آقـا

پائـینِ ضـریحت بنـشـیـنـیم و بـسـوزیم            یـاد از پــدرِ بـی‌پــســری مـی‌کـنـم آقـا

در کـربـلا نَه شـبِ جـمعـه به کـنـارت            بـا یـادِ عـلی نـوحـه گـری می‌کـنـم آقـا

بـایـد که جگـر جـمع کـنم یا پـسـرم را

باید که پـسـر جـمع کـنـم یا جـگـرم را

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به ضعف محتوایی در رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

او آمـده تـا سـر بـکـشـم جـامِ عـلـی را            او آمـده تـا نـعـره کـشـم نـامِ عــلـی را

حـیــرت زده‌ام از دمِ دیــوانـۀ حــیــدر            هِـی در زده‌ام بـر درِ مـیـخـانۀ حـیـدر

قال ابامحمد حسن ابن علی علیه السلام:

۱ـ إِنَّ عَلِیا بابٌ مَنْ دَخَلَهُ كانَ مُؤْمِنًا وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كانَ كافِرًا.» على(علیه السلام) دروازه ایمان است، هر كه داخل آن شد مؤمن و هر كه خارج از آن شد كافر است. ریاص الابرار ج ۱ص۱۱۵

۲ـ لا غِنى أَكْبَرُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ وَ لا وَحْشَةَ أَشَدُّ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لا عَیشَ أَلَذُّ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ.» هیچ بى نیازى اى بزرگتر از عقل و هیچ فقرى مانند جهل و هیچ وحشتى سخت تر از خودپسندى و هیچ عیشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نیست. بحار الانوار(ط-بیروت) ج ۷۵، ص ۱۱۱،

۳ـ لا أَدَبَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لاهِمَّةَ لَهُ، وَ لا حَیاءَ لِمَنْ لا دینَ لَهُ.» كسى كه عقل ندارد، ادب ندارد و كسى كه همّت ندارد، جوانمردى ندارد و كسى كه دین ندارد، حیا ندارد. بحار الانوار(ط-بیروت) ج ۷۵، ص ۱۱۱،

۳ـ هَلاكُ النّاسِ فى ثَلاث: أَلْكِبْرُ، أَلْحِرْصُ، أَلْحَسَدُ. فَالْكِبْرُ هَلَاكُ الدِّینِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلِیسُ وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ. هلاكت و نابودى مردم در سه چیز است:كبر، حرص، حسد. تكبّر كه به سبب آن دین از بین مى رود.

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا شود راضی ز اعـمالم خدا گفتم حسن            مادرش بر سیـنه زد! آرام تا گفـتم حسن

خود گرسنه ماند و سگ را با غذایش سیر کرد            هرکسی گفت از کرم گفت از سخا گفتم حسن


یا کـریم و یـا رب وقـت‌ کـمـیل من شـده            من هم از سوز جگر وقت دعا گفتم‌ حسن

نا امید کوچه‌ها کی ناامـیدم کرده است؟!            زود حل شد مشکل من‌ هرکجا گفتم حسن

نام او را می‌بـری زهـرا تفـضّل می‌کـند            تا بگـیرد فـاطـمه دست مرا گـفـتم حسن

در شلـوغی حرم نـاله زدم ای بی‌حـرم!            هرزمان رفتم‌ به پابوس رضا گفتم حسن

کـربلائیـها همه ذکر حسین گـفـتند و من            با حسین بن عـلی در کـربلا گـفتم‌ حسن

فکر‌ کردم در بقیعم گوشه‌ای کز کردم و            بی‌صدا مرثیه خواندم بی‌صدا گفتم‌ حسن

کوچه‌های تنگ یکروزه حسن را پیر کرد            رد شدم‌ با گریه از این کوچه‌ها گفتم حسن

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کوچه‌های تنگ یکروزه حسن را پیر کرد            رد شدم‌ با گریه از این کوچه‌ها گفتم حسن

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب از محبوب می‌خوانند اهل آسمان            تا سحـر مجـذوب می‌مانـند اهـل آسـمان

یک خـبر از غـیب می‌دانـند اهل آسمان            روی لب این ذکر می‌رانـند اهل آسـمان


این خـبر از لطـف داور بر پیـمـبر آمده

سبط احمد، شبل حیدر، نسل کـوثر آمده

بال و پر گم کرده جبرائیل هوهو می‌کشد            خویش را خوشحال میکائیل هر سو می‌کشد

تا دمد در صور اسرافـیل ابـرو می‌کشد            بر در فردوس عـزرائیل هی بو می‌کشد

دل ربوده از ملائک این کمان ابروی سبز

خوی سبز و بوی سبز و خال مشکی روی سبز

مـژده ای عــشـاق آقـای کـریـمـان آمـده            معـدن جـود و سخـا دریـای احسان آمده

در جـهـان آفـریـنـش پـای سلـطـان آمـده            پــادشــاه پــادشـــاه پــادشـــاهــان آمــده

هم سلامش هم کلامش از خداوند جلیست

سکّه و دربار و مُهر و تخت و تاجش از علیست

نیست این کاشانه را خاموش، مشعل هیچگاه            کس در این خانه نمی‌گردد معطل هیچگاه

کار مضطر را نمی‌سازد محول هیچگاه            پاسخ سائل نمی‌گـوید به مُجـمَل هیچگـاه

 بر در این خانه صد حاتم گدایی می‌کند

نـوکـر کـوی حـسن آری خـدایی می‌کـند

دور افـتاده، مقـرّب می‌شـود پیـش حسن            لا ابـالی هم مهـذّب می‌شـود پیـش حـسن

بی‌ادب اینجا مـؤدّب می‌شود پیـش حسن            مثل من، نوکر ملقّب می‌شود پیش حسن

 در جواب مرد اعرابی سلامش می‌دهد

پیش چشم دوستان، شأن و مقامش می‌دهد

در صف پیکار، او مانند حـیدر می‌شود            خود به تنهایی چنان هفتاد لشگر می‌شود

چون بسر سربند می‌بندد، پیمبر می‌شود            در صف صفـین، خود الله اکـبر می‌شود

سر نمی‌ماند رها از تیغ رستاخـیزی‌اش

یل یلان، یکدم دو نیمه می‌شوند از تیزی‌اش

کیست آقایم حـسن، وجه خـدای عـالـمین            کیست آقایم حسن، بهر نـبی نور دو عین

کـیست آقـایم حـسن، والا شـفـیع نشأتـین            کیست آقـایم حسن، او هست آقای حسین

هر که می‌گردد حسینی از حسن دارد نشان

داده این قلب حسینی را حسن آتشـفـشان

رازدار کوچه هست و رازدار گـوشوار            شاهـدِ آن روی سیـلی خـوردۀ ٱم الـوقار

محـرمِ اسـرار مـادر در هـجـومِ نابکـار            صاحبِ سِرّ علی و هم غلاف و ذوالفقار

او نه تنها شد عصای مادرش با چشم تر

پهلوی بشکسته راهم جمع کرده پشت در

غصه‌های مادرش زهرای اطهر خورده‌است            غصۀ تنهاییِ یک عمر حیدر خورده‌است

در میان لشگر خود زخم خنجر خورده‌است            تیر بر تابوت و نعش او مکرر خورده‌است

با وجودی که غمی از عمر او مخفی نبود

عاقبت «لایوم» در وصف حسین خود سرود

: امتیاز
نقد و بررسی

لازم به ذکر است که همراهی امام حسن با حضرت زهرا در واقعۀ جسارت عمر به حضرت زهرا در هنگام بازگشت به خانه و پس از بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ کتاب معتبری نیاده است و معتبر نیست لذا لازم است در این خصوص دقت بیشتری مبذول فرمائید. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

رازدار کوچه هست و رازدار گـوشوار            شاهـدِ آن روی سیـلی خـوردۀ ٱم الـوقار

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

خرم از بوی گلی دامن کوه و چمن است            هر کجا می‌نگرم رشک بهشت عدن است

بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است            نـیـمـه مـاه خـدای اَحَـد ذوالـمـنـن است


خبر از هلهله و شادی هر انجمن است            سخن از ماهِ رخ و جلوه حُسنِ حَسن است

دل شب، طلعـت خـورشید هُـدا پیدا شد

نـیــمـه مـاه خــدا مــاه خــدا پــیــدا شـد

آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست            نور حق جلوه گر از حُسن فروزندۀ اوست

فیض صد باغ بهار از گل یک خندۀ اوست            عـقـل کل واله مِـهـر رخ تـابـندۀ اوست

صبر و صلح و کرم و لطف و عطا زندۀ اوست            دوست مات کرم و دشمن، شرمنده اوست

این گل سرسـبد باغ پیـمـبر حسن است

پای تا فرق حسن بلکه حَسن در حَسن است

روزه‌داران به رهش جان و دل ایثار کنید            امشب از جـام تـوّلای وی افـطار کـنید

چـشم، گـردیـده تـماشـای رخ یـار کـنید            سـجـده بـر آیـنـۀ طـلـعـت دلـدار کـنـیـد

گـل رخـسار حـسن را همه دیـدار کنید            ناز با آن گل و رو بر گل و گلزار کنید

باغـبان خـنـده بـزن یـاسـمنـت را بنگر

یا محـمـد گـل روی حـسـنـت را بنـگـر

این همان است که لب‌هاش پیمبر بوسید            نه پیـمـبـر که عـلی ساقی کـوثر بوسید

نه عـلی فـاطـمه صدیـقـه اطـهـر بوسید            روی او حضرت جـبریل مکرر بوسید

دست او را لب سلـمان و ابـوذر بوسید            قـاسـم و اکـبـر و عـبـاس دلاور بـوسید

طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است

کُینه شیر خدا بوالحسن، از این حسن است

این حسن کیست که چون خصم دهد دشنامش            حـلم پـیـش آرد و با خـنـده کـند آرامش

بــرهــانـد ز کـرامـت ز غــم و آلامـش            بـدهـد بُـرد یـمـانـی و کـنـد اطـعــامـش

با دلی شاد فـرسـتد سوی شـهـر شامش            ای فدای وی و آن مرحمت و اکـرامش

به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم

این کریم است کریم است کریم است کیم

به رسـول و به گـل یاسـمنـش باد سلام            به عـلـی و به مـه انـجـمنـش بـاد سـلام

به بتـول و به جـمال حسـنـش بـاد سلام            به جمال حسن و جان و تنـش باد سلام

به نسیـمی که وزد از وطنـش باد سلام            به چـنـین لالۀ باغ و چـمنـش باد سـلام

مهـر او از همه طاعات بود حاصل ما

حــرم مـحــتـرم اوسـت بــقــیـع دل مـا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

خرم از بوی گلی دام کوه و چمن است            هر کجا می‌نگرم رشک بهشت عدن است

خبر از هلهله و شادی هر انجمن است            سخن از ماه رخ جلوه حسن حسن است

طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است           کینه شیر خدا ابوالحسن، از این حسن است

 

رباعی های ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : شعرای آئینی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

پانزده شب سر سجاده تو را خواسته‌ام            در مناجات؛ خدا را ز خدا خواسته‌ام

لـیـلة الـقـدر مرا زودتر آمـاده کـنـید            قدر را در شب میلاد شما خواسته‌ام


********* سیدپوریا هاشمی ********

تـابـیـدن انــوار جــلـی دیـدن داشـت            روئـیـدن حُـسـن ازلـی دیـدن داشـت

آن لحظه که فاطمه به طفلـش خندید            لبـخـند محـمـد و عـلـی دیـدن داشت

********* میثم مومنی نژاد ********

در روزه اگر مرد و زن افطار کنند            با آب، رطـب یا لـبن افـطـار کـنـنـد

امـشب عـلـی و فـاطـمه و پـیـغـمـبر            با بـوسه ز روی حسن افـطار کـنـند

********* جواد هاشمی ********

ای مظهر صبر و حلم و ایمان و صفات            در روز جـزا شـفـیع اندر عـرصات

از صبح ازل تا به ابد بی‌کم وکاست            بر تربت بی‌شمع وچراغت صلوات

********* سید مهدی حجازی ********

هـمـراه نـسـیـم کـز جــنــان مـی‌آیــد            عـطـر عـلـوی به بـاغ جـان مـی‌آیـد

بـــا آمــــدن کــــریـــم آل یــاســیــن            بـانـگ صـلـوات از آسـمـان مـی‌آیـد

********* سید هاشم وفائی ********

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : جواد کریم زاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تو کریمی و کرامت همه زیبندۀ توست            و ردای کـرم و جـود بـرازنـدۀ تـوسـت

نیـمـۀ مـاه خـدا مـاه رُخـت جـلـوه نمود            ماه در نزد مه روی تو شـرمندۀ توست


نـور تو مـظهـر انـوار الـهـی و جـهـان            روشن از آن رُخ نورانی و تابندۀ توست

بیت زهـرا و عـلـی گـشـته گـلستان ولا            نوگلی خانه پُر از عطر فـزایندۀ توست

نـغـمۀ یا حـسن از عـرش بـرین می‌آیـد            حضرت روح الامین نغمه سرایندۀ توست

سرمۀ چشم مـلک خاک کف پات حسن            روشنی بخش فلک گوهر رخشندۀ توست

خـنده‌ات دل بـبرد، جـان بدهد شـاه کرم            فاطمه محـو تمـاشای تو و خـندۀ توست

تو خودت کوثری و ساقی کـوثر پدرت            جام مسـتان ولایت، پُـر و آکـندۀ توست

ز دمَت مُرده، نه، جان تازه کند صد چو مسیح            تو که هستی که مسیحا ز دمَت زندۀ توست

جدّت احمد، پدرت حیدر و مامت زهراست            بی‌سبب نیست که سلطان و گدا بندۀ توست

تو خـدای کـرم استی، به خدا دشمن تو            ز کرامات تو پیداست که شرمندۀ توست

فضل و جود وکرم و بخشش و احسان و عطا            نَمی از بحر کـریمانه و بخـشندۀ توست

و گـدائیِ سـر کـوی حـسـن مـا را بـس            فـخـرِ مـا سـائـلی دولـت پـایـندۀ تـوست

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمدسعید میرزایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

این کیست که آقای جوانان بهشت است؟            نامی‌ست که بر کنگرۀ عرش نوشته است
از نور محمّد تن این پاک سرشت است            عـطر نفـسـش رایـحۀ بـال فرشـته است


امشب شب رویش، شب میلاد بهار است
از جذبۀ این جلوه، فـلک آیـنه‌زار است

امشب نظـر ساقی این میکـده عام است            آئـیـنـه بیـارید که این جـلـوه مـدام است
نور است و نوید است و درود است و سلام است            ماه است و تمام است و امیر است و امام است

ای گـمشدگـان! جلـوۀ خـورشـید هدایت!
ای سوخـتگـان! چـشمۀ جوشان ولایت!

بهـر تن این طفـل، مـلک پـیـرهن آورد            چون فاطمه را خـندۀ او در سخن آورد
پرسید چه نام از تو خـدا نزد من آورد؟            جـبریل ز عـرش آمد و نام حـسن آورد

تو حُـسن خـداونـدی و نام تو حَـسن شد
پس گـفت پیـمـبـر، حَـسن آئـیـنۀ من شد

نور از فلک و گل به زمین جوش گرفته            تا عـرش، گـل نام تو در گـوش گـرفـته
زهرات به صد بوسه در آغـوش گرفته            احمد به برت خـوانده و بر دوش گرفته

کای نور دل و دیده‌ام ای جان و تن من!
جـانم حـسن من، حـسن من، حـسن من!

مـردم! چو بـرآنـیـد مرا دوسـت بـدارید            در راه وفــای حــسـنــم کـم مـگــذاریـد
نــور دل مـن آمــده، آئــیــنـه بــیــاریــد            گـر اهـل ولائـیـد، بـه او دل بـسـپـاریـد

عهـد حـسـنم، نـقـش دل و جـان شما باد
در روز شـفـاعـت ز شـفـیعـان شـما باد

ای چشم بهشت از گل لبخـند تو روشن            ای دیـدۀ خـورشـید به پـیـونـد تو روشن
خورشید فـلک نیست به مانند تو روشن            عـالم شده از صـورت دلـبـند تو روشن

لبـخـند بـزن غـنچـۀ تو تـازه‌تـرین است
چون حُسن تو در عرش پر آوازه‌ترین است

مـولا که سـر سـفـرۀ بـانـوی فـدک بـود            از ذکر حسین و حسنش نان و نمک بود
روشن ز حـسین، آیـنـۀ چـشم فـلک بود            دیـدار حـسن، روشنی چـشـم مـلک بود

شـادی پیـمـبـر، هـمـه جـان و دل مـولا
روشـن ز دو آئـیـنـه شـده خـانـۀ زهــرا

این کیست که در عرش خدا، چشم و چراغ است            آری حسن است این که نخستین گل باغ است
ای آن که تو را مادرِ خورشید سراغ است            بـازار دل‌‌افـروزی عـالم ز تو داغ است

تا بـاد جـهـان مـست میِ جـام حسن باد
تـا بـاد، بـهــارِ دل مـا نــامِ حــســن بـاد

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : هادی ملک پور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

یـگـانـه‌ای و نـداری شـبـیه و مانـندی            کـه بـی‌بـدیـل‌تـریـن جـلـوۀ خـداونـدی

معطل‌اند هزاران فرشته کاسه به دست            عسل بیاوری از آن لبی که می‌خندی


تـمام عـرش خـدا در طـواف گهـواره            نگـاه خـیـرۀ زهـرا به طـفـلِ دلـبـندی

به نیـمۀ رمـضان و میان صوت اذان            رطب رسـیـده به دسـتان آرزومـنـدی

نمی‌شـناخت رسول خـدا سر از پایش            نمی‌رسـید به آن لحـظۀ خـوش آیـندی

نـوشـتـه‌اند تو را از بـهـشـت آوردنـد            نوشـته‌اند ز عـطری که می‌پـراکـندی

لبان فاطمه خـندان و چشم مولا اشک            نوشـته‌اند تو مـولود اشک و لبخـنـدی

برای خیل غلامان چه خوب مولایی!            برای حیدر و زهرا چه خوب فرزندی!

گدا که فرق ندارد تو سفره‌ات پهن است            درِ امـیـد بـه روی کـسـی نـمـی‌بـنـدی

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا شکوهی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

گل‌خـنـده‌ای که مهـر به مـاه خـدا کـند            از پـای روز، حـلـقۀ شب را جـدا کند

بر شـانۀ سپـیـده‌ترین صبح بی‌غـروب            خـورشـیـد، آبـشـارِ طـلایی رهـا کـنـد


میلاد مجـتبی‌ست که اعـجـاز مقـدمش            با بـاغ، آن کـنـد که نـسـیـم صـبـا کـند

آمد که با فروغ شب‌افروز روی خویش            هر سو دری به خانۀ خـورشید وا کند

شب را به یمن مقدم او صبح کرده است            هرکس چو ماه، در دل شب‌ها دعا کند

امشب که باغ خاطره‌ات را به یک نسیم            غرق شکـوفه، لعـلِ لـب مجـتـبی کـند

چون آسمان عاطفه، باران اشک باش!            تا گـلـشنِ ضمـیـرِ تو را با صـفـا کـند

چشم ستاره باش و به دامان شب ببار!            تا دردِ سیـنـه‌سـوزِ غـمـت را دوا کـند

بیگانه با تبـسّمی! این فـصل را بخـند!            تـا بـاغ را بـه خـنـده لـبـت آشـنـا کـنـد

گـل‌واژۀ نـگـاهِ تـو در روح زردِ بـاغ            جـشن بهـارگـونه‌ شـدن را به پـا کـنـد

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسین خدایار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با ذكـر یـا كـریـم هـمـۀ یـاكـریـم‌هـا            خوانـدند با تو یا علی و یا عـظیم‌ها

تا بـوده‌ام هـمیـشه فـقـیـر تو بـوده‌ام            باشـد حـكـایت من و تـو از قـدیـم‌ها


بـایـد تــمـام مـردم دنـیـا گـدا شـونـد            وقـتـی تـویـی كـریـم‌تـرینِ كـریـم‌هـا

هم سرخـوش‌اند از کـلماتت فـقـیه‌ها            هم جرعه‌نوش بادهٔ فـضلت حكـیم‌ها

هـم زنـده‌اند از دم گـرمت مسـیح‌ها            هـم در تـكـلـم‌انـد به لطـفـت كـلـیم‌ها

ای حاء و سین و نون شما ریشهٔ حسین            ای مقـصـد خـدا ز الـف لام مـیـم‌ها

حـتی نـوادگان حـسن هم حسـینی‌اند            كـرب‌و‌بلاست مـرقد عـبدالعـظـیم‌ها

ما عـاشـقـان قـاسم و عـبـداللَه تـوأیم            بر مـا نـگـاه كـن پـدر این یـتـیـم‌هـا

من در بقیع حاجت خود را گرفته‌ام            آن گـوشه کز نگـاه تو دارد شمیم‌ها

: امتیاز

مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم

شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

مـنى كه هـیچ كـسى را نـدارم الا تـو            دوبــاره آمــده‌ام درد دل کــنـم بـا تـو

همینکه با تو کمی درد دل کنم خوب است            فقط برای تو‌خود را خجل کنم خوب است


كنار سفـره خود خـلوتى به من دادى            چه خوب فرصت هم صحبتى به من دادى

چقدر حرف نگفته برای گـفتن هست            تو هم همیشه حواست به گریه من هست

پـناه بر تـو از این خـشکـسالی آوردم            برای عـرض ادب دست خالی آوردم

دلـم گرفـته، بـرایم نـشانه‌ای بفـرست            برای بغـض گـلـویم بهانه‌ای بفـرست

دوبـاره آمـده‌ام سـربـزیـر گـریـه کـنم            نشـسـته‌ام بـگـذارید سـیـر گـریه کـنم

دوبـاره مثل هـمیـشه مرا بغـل کردی            همیشه مشکل من را فقط تو حل کردی

اگرچه خسته‌ای و گرچه دلخوری از من            همیـشه مطـمـئـنم دل نمی‌بُرى از من

مـرا بـبـخـش اگـر نـامـه‌ام سـیـاه شده            بـیا بـگـو به مـلائـک که اشـتـباه شده

گـدا رسـیـده بـیا و کـرم فـروشی کـن            برای بـنده خـود باز پـرده پـوشی کن

مرا ببخش اگر سمت معـصیت رفـتم            بـلـد نـبـودم اگـر راه  را غـلـط رفـتـم

هـنوز نیـسـتم از کـرده خودم راضی            قـبول کـن اجـلـم را عـقـب بـیـنـدازی

اگر كه تـوبه نـكـرده اجـل فـرا برسد            خدا كـند كه به دادم امـام رضا برسد

اگر بـناست بمـیرم چه حـسرتى دارم            هـنوز من دو سه تا كـربلا طـلـبكارم

مـنى كه لحـظـه افـطـارها نـوا كـردم            دم غـروب هـمـش یـاد كـربـلا كـردم

همیشه خواسـته‌ام زیر پرچـمش باشم            غـروب اول مــاه مــحـرمـش بـاشــم

غـروب اول ماه و غـروب روز دهم            بـمـیـرم ‌از غـم آن ضـربـه دوازدهـم

: امتیاز