![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
در سایهسارِ عشقِ تو غرقِ سعادت میشویم از لطف و احسانت چنان مشمولِ رحمت میشویم ماهِ دل آرای علی ای جانِ جـانانِ رضا چشمِ جهان روشن شده از طلعتِ بدرالدجا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
مدیـنه آیـنـهای غـرق روشنایی داشت شـب ولادت تو نـور کـبـریایی داشت زمین ز یمن وجود مطهرت چون عرش به چـشم اهل ولا، جلـوۀ خدایی داشت شمـیم روحفـزایت دل از محـبّان بُـرد نسـیم کـوی تو آهـنگ دلـربایی داشت به آسـمـان هدایت نـهـم سـتـاره دمـیـد که خلق را ز خدا نور رهنمایی داشت به پاس آمدنت، باغـبـان گـلـشن قـدس ز اشک، دسته گل از بهر رونمایی داشت کـبـوتـر دل یـاران اسـیـر غـمهـا بـود نـسـیـم مـقـدم تو مـژدۀ رهـایـی داشت تویی جواد و ز جود تو بهرهور گردید ز بذل و جود تو هرکس که آشنایی داشت همیـشه دست یـدالـلهی تو در همه جا ز عـقدۀ دل عارف گرهگـشایی داشت پـناه بُرد ز امواج خـشم طـوفان، نوح برآن سفینه که لطف تو ناخدایی داشت ز بینـیازی خود مـنّت از فلک نکشد هرآن که بر در تو کاسۀ گدایی داشت به سایـۀ دگـران کی رود، که این ذرّه از آفـتـاب تو امـیـد روشـنـایی داشـت دلـم به مهـر تو پیـوسـته بود از آغـاز کجا ز خاک قدومت سرِ جدایی داشت هماره شکرخدا بر لبان او جاریست از آن زمان که ولای تو را وفایی داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
جهان را میشناسد، لحظۀ غمگین و شادش را از این رو سخت در آغوش میگیرد جوادش را پسر مثل پدر میخندد این یعنی که از حالا میان این دو قسمت میکند دشمن عنادش را جهان از بعد عیسی اولینبار است با حیرت درون قالب یک طفل مییابد مرادش را چه طفلی؟ طفل معصومی که پیرِ دیر را حتی هوایی میکند از نو بسازد اعـتقادش را چه ذکری بر زبان دارد؟ چه رازی در بیان دارد؟ که هر عالِم به این معیار میسنجد سوادش را قدم آهسته برمیدارد و پیـوسته تا منزل که راه مستقیم از او بجوید امـتدادش را به جای کاظمین امسال هم راهی شدم مشهد نشد تا سرمه چشمم کنم خاک بلادش را بهشت است این حرم از هر دری وارد شود شاعر ولی من دوست دارم بیشتر بابالجوادش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
شمیم عشق میرسد دوباره بر مشام ما نسیم رحمت خدا وزد به خاص و عام ما که بهـر دلشکـسـتگـان در امید باز شد شمس ضحی که میدمد ماه ز هر نظارهاش بود طـلـوع این قـمر تجـلّـی دوبـارهاش نـهـم امـام را به بر، امـام هـشـتـم آورد خوی و خصال مصطفی، علم و کمال مرتضی شرم و حیای فاطمه، حُسن و جمال مجتبی کَظم امام کاظم و صبر رضا در او بُوَد ای به سریر عصمت از بعد رضا قدم زده به هـشت سالگی خدا امامـتت رقم زده به قـلههای مکـرمت، کرامتت علم زده اساس واقـفـیّه را ظهـور تو به هـم زده تویی که شد ز نور تو طلوع صاحب الزمان فروغ بزم قـدسیان، چراغ آسمان تویی مُـدوّر زمـین تـویی مُـدبّـر زمـان تویی تو وارث پیـمبری شافع روز محـشری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
جـلـوۀ روی تـو در آیـنـه تـا پـیــدا شـد عشق، بیحُسن تو در خاطره، ناپیدا شد چون «یدالله» که شد جلوهگر از آیۀ عشق باز در دست خـدا، دست خـدا پـیـدا شد ای دل خلق به زنجیرِ ضریح تو دخیل! نورِ چشمانِ تو چون شمسِ ضُحی پیدا شد مثلِ پروازِ بهار از نفسش گل میریخت آن که چون غنچه در آغوش رضا پیدا شد ذرّه شد همسفر شوق، که در بزم وجود آفــتـاب رخ تـو در هــمـهجـا پـیـدا شـد در دل، ای روشـنیِ عـاطـفههای ابدی! آنچه گـم بـود، ز انـوار شـمـا پـیـدا شـد در کـلام دل مـا رایـحـۀ عــشـق نـبــود عـشـق با نـامِ تـو در دفـتـر ما پـیدا شد سجده بردیم چو مشرق به سراپردۀ نور آفـتـابِ رخـت از پـنـجـره تـا پـیـدا شـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
ای که از دست کریمت خیر و برکت میرسد هر کسی شد سائل جودت به عزّت میرسد تو نـشان دادی که در آل امیرالـمؤمنین ز امر حق بر کودکانش هم امامت میرسد از «رضا» باید «جوادی» اینچنین یابد ثمر از قیامت انتظاری جز قیامت میرسد؟! ظرف عقل آدمی از درک جودت عاجز است بر امامان از تو وقتی که محبّت میرسد من خودم را میشـناسم مسـتحق نـقـمتم از تو اما سمت من هر بار نعمت میرسد من اگر از تو فـقـط دنیا بخـواهم باخـتم بس که از معنای جودت معنویت میرسد لطف ابراهـیم چـشـمانت به من آموخته دست بر دامان تو روزی به خُلّت میرسد وای بر دستی که یک دفعه به سمتت رو نزد بیشتر در روز حسرت، او به حسرت میرسد شاعری بیتی برایت گفت و رفت، اما بر او از علی موسیالرضا صدبار خلعت میرسد زائر مشهـد شدم دیدم که از باب الجواد بیـشتر از پیش بر زائر عـنایت میرسد یابن سلطان خـراسان! از پر قـنـداقهات به علیاصغر قسم آدم به دولت میرسد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
آسمان از منزلش در آسمان دل کنده است چادر شبرنگِ ماه از روشنی آکنده است غصه رفته از دلش؛ اوقاتِ شادش آمده بین آغـوشـش دلـیـلِ «اِنیَکـادش» آمده آب و جارو کرده جبرائیل، با پر، جاده را میپـراند بالهـایش هر زمین افـتاده را تا بساط سور و سات شادمانی جور شد خانۀ خورشید، غرقِ نورِ «نورُالنّور» شد عـالـِم آل مـحـمـد عـالـِـمـی آورده اسـت عالِمی که مکتبِ درسِ خدا پرورده است من که باشم تا برای مدح او شاعر شوم؟! مصرعی گفتم که شاعرهاش، را چاکِر شوم از درِ بابالمرادش هر که داخل میشود با خروشِ چـشمۀ جودش مقابل میشود دستِ رقص پرچمش دل میسپارد آسمان پای کوه گـنـبدش سر میگـذارد آسـمان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
حس میشود همواره عـطر ربّنا از تو آکنده شد زندان هـارون، از خـدا از تو در پهنۀ سجاده، ای خـورشید عالمتاب! انگار که چیزی نمانـده جز عـبا از تو افطار شد؛ خورشید آمد خاکبوسی کرد لـبتـشـنـهای و میتـرواد کـربلا از تو هر قـدر دشـنامت دهد هـرچه بـیازارد پاسخ نمیگـیرد نگهـبان جز دعا از تو حتی شده دلبـستهات هر حـلـقۀ زنجـیر آنگونه که آسان نخواهد شد جدا از تو زنـدانـی دنـیـا شدم، مـولا دعـایـم کـن! باب الحـوائج خواستم تـنها تو را از تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی تـمامِ مـردمِ ایران سـرِ خـوانِ شما هـستـند که هم شیراز، هم قم، هم خراسان را دعا کردی اثر کرده دعایت در زنی آوازهخوان حتی و این یعـنی تمامِ روسیاهان را دعا کردی مبادا آنکه دِینی باشد از زنجیر بر دوشت غل و زنجیر را، دیوارِ زندان را دعا کردی به ضربِ تازیانه روزهات را باز میکردند تو اما قبلِ افـطارت نگهبان را دعا کردی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
هـنـوز اسـیـر نـمـاز تــوأنـد زنـدانهـا و پـایـبــنـد نـگــاهـت دل نـگــهـبـانهـا تو مثل یک نفس تازه حـبس میگـشتی تویی که در نفـست گـم شدند طـوفانها «چه خلوت خوشی» آرام زیر لب گفتی و سـجـده کـردی جـای تـمـام انـسـانها نشد طـلـوع کـنی تا تو را طواف کـنند تــقــیـّـهکـار شـدنـد آفــتــابگــردانهــا تو یوسفی و مجازات یوسـفی این است چـنـیـن دهـنـد گـواهـی تـمـام قــرآنهـا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام هادی علیهالسلام قبل از شهادت
من آن صیدم كه بین دام این بیگانه افتادم من آن شمعم كه در این بزم بیپروانه افتادم من آن مرغ گرفتارم بیا مادر تماشا كن به كنج این قفس پربسته و بیدانه افتادم دلِ شب از پی مركب پیاده میدویدم من به یـاد عـمّۀ جان داده در ویـرانه افتادم مرا بزم شراب آوردهاى؟ شرمى كُن از زهرا به یادِ عـمّهها در مجـلس بیگـانه افـتادم چو دیدم این همه زیور به روى تاج و تخت تو به یاد گـوش مجـروح گـلِ دُردانه افتادم به من در حالت مستی جسارت میكنى یادِ لب بى آب و چوبِ زادۀ مرجـانه افتادم اِمامه از سرم انداختى مویم پریشان شد به یاد گـیـسوان درهـم و بیشـانه افتادم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
با تو معنا میشود هم غصهها؛ هم شادیام مـن پُـر از دلـدادگیهـای امـامِ هــادیام ای امامِ جامعه!؛ ای ذکرکم فیالذاکرین! کاش یک جرعه از آن جامِ ولا میدادیام بیتو این دل؛ دل که نه، ویرانسرای من شده با نگـاهـت این خـرابی میشود آبـادیام عشقِ من عشقیست ناب و ساده و با سابقه منشأ این عـشق هم دل بسـتنِ اجـدادیام روز و شب در وادیِ جرم و خطا غوطهورم پس خودت تضمین کن از شَرِّ گنه، آزادیام با نگاهت واژهها در شعر تابان میشوند ورنه من یک شاعـرِ بیادعای عـادیام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
گریه و شیون ما باطن هرچه شادیست نوکری کردن ما عـزّت مـادرزادیست سامـرایـی شـدنم دسـت امـام هـادیست بهـترین نسخـۀ تسکـین دلـم از هر درد این غـلامـی تو مـا را هـمه جا آقا کرد هــادی هـر دل گـمـراه، أنـا ســائـلـکـم در شب تـیـره تـویی مـاه، أنـا سـائـلـکم مهبط الوحی، حریم تو و اجداد شماست معـدن الرحمه، یکی از کـرم تو آقاست چونکه صحبت شود از فضل تو در هر منبر میرسـد از هـمۀ خـلـق صـدا سرتا سر شیر درنده شده صید به یک گوشه نگات من ذلیل بن ذلـیلم، تویی عـالی درجات یا من أرجـوه رجـبهای مـنی یا هادی ذکـر طـوفـانی لبهـای مـنـی یا هـادی دست حق نام تو را رهبر عالم بنوشت شکـر حق نوکـر تو نام مرا هم بنوشت یا مـجـیب الـدعـواتـم بـنـگـر حـال مرا بـلکـه کُـنـتـُم شـفـعـائی بـده إقـبـال مـرا روضهخوان گفت که نامرد اهانت میکرد بد دهان بود و به آل تو جسارت میکرد روضهخوان گفت تورا قلب کبابت دادند روضهخوان گفت تو را سخت جوابت دادند خـواهـر شـاه مــرا بـیـن أراذل بــردنـد وسـط عـدهای از جـانی و قـاتـل بُـردند چـشم نامـحـرم و نامـوس خدا بود آنجا یاری از یاور خود سخت جدا بود آنجا عاقبت بحر خـروشان به کـویری آورد دخـتـر شـیـر خـدا را بـه أسـیـری آورد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ای نـور حق امـام دهـم مالـک الرّقـاب شرمنـده پیـش مهـر رخـت نـور آفـتاب ای یـادگـار نُـه خـلـف خــاتــم الــرُّسُـل وی جـانـشـین هـشـت وصیِّ ابـوتـراب حق بسته هفـت باب جهـنم ز راه لطف بر روی دوستان تو از شیخ تا به شاب پیوسته انس و جن و ملک با تمام خلق از شش جهت شوند ز فیض تو کامیاب شـاهـا تـوئـی امــام هــدی مـنــبـع نــقـا غـوث وری و طـود نهی محـیی کـتاب نور مُبین و رمز متـین کهـف مُذنـبـیـن حصن حصین و خسرو دین هادی صواب در وادی ضـلالـت و حـیـرت نـمیفـتـد هر کس که از هـدایت تو کرد اکـتساب مشمول لطف و مرحمتت گر کسی نشد هـرگـز ره نـجـات نـیـابد ز هـیـچ بـاب لکن بسی دریـغ که از خـصم بد شـعار شد ظلمها به ساحت قـدس تو بیحساب دادَت خـرابه جـا مـتـوکـل چو از عـناد در حیرتم که از چه نشد این جهان خراب؟ هوش از سرم رود چو کنم یاد آن شبی کان مست خواستت بسوی مجلس شراب دون پروری دهر همین بس که خصم دون باشد سـوار اسب و پـیاده تو در رکـاب آخر ز زهر معتز دون چون شدی شهید قـلب بـتول جـدّهات از غـصه شد کباب شاها عـنایتی به «مروج» نـما ز لطف تا روز رستخـیـز شـود ایمن از عـذاب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
زهر، با جانِ تو آمیخت، توانت را کاست دودِ آه از جگر حضرت زهرا برخاست بیسبب نیست که حال دلتان طوفانیست ابرِ چشمِ پدر و مـادرتان بـاران زاست حـرمت چـون حـرم کـربـبـلا غـم دارد سـامـرا کـربـبـلا، کـربـبـلا سـامـرّاست رنگ رخـسار تو با خود خـبری آورده شوقِ پرواز تو در چهرۀ زردت پیداست مثل اجـداد خودت زهـر به جـانت افتاد رسمِ مسـموم شدن بین شما پا برجاست در اهانت به شما دشمنتان بیباک است در جسارت به شما دشمنتان بیپرواست میکـشیدند و تو را مثل عـلی میبردند چقَدَر داغت از این حـیث شبیهِ باباست پیش چشمت ز جفا قـبر تو را میکندند تا قیامت بخدا گریه بر این غصۀ رواست یـاد سـادات بـه ویــرانـۀ شــام افـتـادی خاک ویرانه مگر درخورِ ناموس خداست دخـتـر شـاه کجـا گـوشۀ ویـرانه کـجـا؟ فاطمه گریه کُنِ تک تکِ این مرثیههاست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
باز هـم عـشقـت مرا یـاد خـدا انداخته شور شـیـریـنی به ذکـر ربـنّـا انداخته یَا مَن اَرجُـوهُ لِکُـلّ خَـیر، ما را باز هم یـاد الـطـاف تو در مـاه خـدا انداخـتـه ای امـام عـزّت و آزادگی، مـهـر شما طـوق گـل بر گـردن اهل ولا انداخـته ای ولی الله اعـظـم در دل ما، مهـرتان شوق پروازی به سوی سامرا انداخته نوری از اعجاز تو در پیش چشم منکران شیـر را از پرده در پـای شما انداخته با چنین اعجاز باید در مقام تو نوشت هادی دین بهتر از موسی عصا انداخته رفـتن تو در مـیان برکۀ شـیران، مرا یـاد گـودال مــنـای کــربــلا انـداخـتـه بُردنت در محـفـل آلـودۀ شُرب شراب خستگان را یاد تـشتی از طلا انداخته ماجرای آن لب و دندان و چوب خیزران عـمـۀ مـظـلـومهات را از نـوا انداخته غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز آن که بر جان شما زهـر جـفا انداخته چون وفایی در عزای تو زبس نالیدهام پنجۀ بغـضی مرا هم از صدا انداخته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
غمی محاصره کرده است روح انسان را بنـاست تا که بگـیـرد از آدمی جان را دروغ سـرخِ حـسد روی جـامۀ یوسف گرفته سوی دو تا چشم پیـر کنعـان را امـام جـامـعـۀ وحـی، حـضـرت هـادی چگـونـه تـاب بـیـارد هـوای زنـدان را قـفـس نـشـیـن شـده اما شـنـیـدهاند همه نـوای روح فــزای خــدای عـرفـان را مرام منکر زهرا و مرتضی این است به تیغ و زهـر جـفا میکـشد امامان را چه زهر دشنه تباری که در وجود امام دریده عمق جگر را، بریـده شریان را جگر که تفته شود تشنه میشود انسان به جرعهای بچشان آن لبان عطشان را حسـین فـاطـمه مهـمان کـوفه بود ولی نـگـه نـداشـتـهانـد احـتـرام مـهـمـان را به جای آب، به لبهاش سنگ میزد خصم و عـمّه جان شـما دیـد سنگ بـاران را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
دلم گـرفـته که مـرغ هـوایـتـان باشم هـــوایـی نَــفَــس ربّــنـایـتــان بـاشـم اگرچه دورم از آستان تو، ولی خواهم دوبـاره هـمـدم شـال عـزایـتان باشـم تـمام جـامـعه را خواندم و نـفـهـمیدم بـیا و حـق بـده مـحـو دعـایـتان باشم خدا کند که تو دست مرا بگیری باز خدا کند که فـقـط؛ من گـدایـتان باشم چه میشود که به رسم مدافعان حرم فـدای غربت صحن و سرایتان باشم دعـا کـنـید لـیـاقـت خـدا به مـا بدهـد شب شـهـادتـتـان سـامـرایـتـان باشـم کـبـوتـر دل من جـلـد بـامـتـان باشـد هـمـیـشه پـیـرو نـور کـلامـتان باشـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
سر ما محـفلِ سودایِ علیالنقی است جانِ ما نـذرِ قـدمهایِ عـلیالنقی است دلِ ما غـرقِ تـمـنایِ علیالنـقی است دین مان چیست تولایِ علیالنقی است ما که از روزِ ازل عاشق و خاطر خواهیم زیـرِ دیـنِ کَــرَمِ هــادیِ آلُ الـلــهـیــم از هدایتگریاش، اهلِ هدایت شدهایم لطفِ او بوده که اینقدر عنایت شدهایم خار راهش شده و صاحبِ عزّت شدهام کاسه لـیسانِ سرِ خوانِ ولایت شدهایم عشقِ ما بر پسرِ فاطمه مادرزادیست هرچه داریم از الطافِ امام هادیست پسرِ حضرت جودی و سراپایت لطف میچکد از عرق چهرۀ زیبایت لطف ما که دیدیم فقط از یدِ طولایت لطف گشته صادر همۀ عمر ز لبهایت لطف جامعه با جملاتِ تو عَجب شیرین است حرفهایِ تو همه مثل رُطب شیرین است در غم دوریِ خود از حرمت میسوزیم سوم ماهِ رجب شد ز غمت میسوزیم با نفسهایِ تو از باز دمت میسوزیم پا برهنه مرو مثل قـدمت میسـوزیم پابرهنه شدی و موی پـریشان کردی یـادِ دردانـۀ ســالارِ شـهـیـدان کـردی میدواندن تو را از پی مرکب، ای وای داغ میخورد به قلبِ تو مرتب، ای وای پا برهنه وسط کوچه معذب، ای وای چقدر سوخت دلت از غم زینب، ای وای گرچه در بـزم شـرابِ مـتوکل رفـتی شکر زیرا به سلامت سویِ منزل رفتی سـیـنۀ سـوخـتـۀ سـیـنهزنت شـد پـاره جگـرِ مـادرت از سوخـتـنت شد پاره از درون آه، تــمـام بـدنـت شـد پــاره چون کـشیدن تو را پیـرهنت شد پاره پیرُهَن چاک زدم تا حـسنی زار زنم هـمرهات بر بـدنِ بیکـفـنی زار زنـم تنِ صـد پـارۀ جـدت به زمـین افتاد و وسـطِ گـودیِ گـودال ز زین افـتـاد و از رکـابِ شـه افـلاک نـگـین افـتاد و شمر زد قهقه در دشت طنین افـتاد و نیـزهها کُـشـتۀ خونـین بدنی را بردن از تـن بیسـرِ او پـیـرهـنی را بـردن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای قـبـلـه گـاه اهـل ولا سـامـرای تـو بـالاتـرین عـبـادت شـیـعـه ولای تــو هم نـور داده بر هـمه درس هـدایتـت هم رهنمای ماست سراج الـهـدای تو آئـیــنـۀ رســول خـــدایـی و دیــدهانـد روی خـدا بـه رویِ محمـد نمـای تـو بیـگـانه با خـداست به حـقّ خـدا قسـم آنکو در این جـهـان نـبود آشـنای تـو نزدیک تر ز جان مـنی ای عزیز دل هرچنـد دورم از حرم بـا صـفای تـو وقـتی قـدم به برکۀ شـیـران گذاشـتی صورت گذاشت شیر درنده به پای تو دستی ز دل برآر و دعا کن به جان ما ای جان گرفـته جانِ دعا با دعای تو حتی اگر به گـرد حـرم آورم طـواف باشد دلم به جانب صحن و سرای تو بیمار کن مرا که شـفـا یـابم از دمـت ای چشم صد مسیح به دارالشـفای تو کـوری، به از نـدیـدن روی خـدا نـمـا لالی، به از نـگـفـتن مـدح ثـنـای تــو بـالاتری از ایـن کـه بگـویـنـد سـیدی بـاشـد هـزار حـاتــم طـایی گـدای تـو ای از ازل بـه عـالـم و آدم امـامـتـت مـا را گـدای سـامره کن از کرامتـت آیـا شـود کـنــار ضــریح مـطـهــرت یک صبحگاه جامعه خوانم به محضرت بگشای لب که خوانده و دیدند جامعه نـور است نـور، نـور کـلام مـنـوّرت تنها وحوشِ برکه نگـشـتند بر تو رام گردد به یک اشاره دو عالم مسخرّت آئـیـنـۀ امـام رضــایی خــدا گواســت دیـدنـد و گـفـتـهانـد رضای مکـرّرت وقتی که با سـپاه تو گردید رو به رو میخواسـت جان دهد متوکـل برابرت بر وصل حور و بادۀ جنّت چه حاجتش آن کو شرابِ نـور بنوشد ز ساغـرت تو کعبۀ دل اَستی و دل سامرای توست سوگند میخورم به تو و جد و مادرت تو آفـتـاب حُـسنی و آئـیـنـهات حَـسن تو بحر بیکرانی و مهدی است گوهرت ای چارمین علی دهمـین حجّـت خـدا ای کردگـار عـزّو جـل مدح گسـترت راهم بده که از دل و جان میزنم صدات در بـاز کـن که آمـدهام بـاز در بـرت هر جا به جای جای جهان پا نهـادهام دیـدم به صحـن سـامـرهات ایسـتادهام ای سُرِّ من رآیِ تو را عـطـر کـربلا سرداب و صحن و تربت پاک تو با صفا دشمن تو را به جانب بزم شراب برد قـرآن کجـا، شـراب کجا و شـما کجـا جام شراب کرد تعارف به حضـرتت بـاالله تـو را نـبـود چـنـیـن نـاروا روا آن کافری که کرد جسارت به فاطمه پامـال کرد از ره کـین حرمت تـو را یک عمر بود و بود غذای تو خون دل دیگر بـرای قتـل تـو زهـر سـتم چرا زد شـعله بر دلـت مـتوکـل هـزار بار کـان بی حیا به مادر تو گـفـت ناسـزا ای زادۀ حسـیـن بـگـو بـا کـدام جـرم نگـذاشت تا کنی سفری سـوی کـربلا هـر کس که بود زائـر جـد غریب تو میشد به خـنجـر مـتوکل سـرش جدا هر چند پاره شد جگرت از شرار زهر راحت شدی از آن همه اندوه و ابـتلا میـثم بـه بوسـتان جـنـان نـاز می کنـد یک شب اگر که راه دهندم به سامرا هر جا به جای جای جهان پا نهـادهام دیـدم به صحـن سـامـرهات ایسـتادهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
باز عـالـم گـشـته لبـریز سرور شهر یثرب گشته چون وادی طور در مدینه شور و غوغایی بپاست خـانـۀ مـولا حـریـم کـبـریـاست امشب از لطـف خـداوند مـبـین هـدیـهای داده به زین الـعـابدین نـخـل بـاغ دیـنِ حـق داده ثـمـر فـاطـمـه بنت حـسـن زاده قـمـر از تــلاقــی دو نــور مـنـجــلـی آمـده در این جـهـان پنـجـم ولی نـور ذات حـق بـه ظـاهـر آمده هــمـنـشـیـن نــور، بـاقــر آمـده مادرش بر مجـتبی نور دو عین بـاب او سـجـاد فـرزنـد حـسـین فـاطـمه بنت حـسن شـادان شده مات و مبهوت مهی رخشان شده مـظـهـر خــلاق ســرمــد آمــده بــاقــر عــلــم مــحــمـــد آمــده این پسر از خلق عالم بهتر است غنچهای از بوستان حیدر است فاطمی منظر بود، حیدرخصال مجتبی حلم و نـبی عـلم و کمال ساجدین را باشد او نور دوعین هـمـدم کـرب و بـلایی حـسـیـن امشب از لطـف تو مهـمان توأم ریزه خـوار خـوان احـسان توأم آمدم در مـحـفـلـت بـنـشـسـتـهام بر شـما و جـدتـان دل بـسـتـهام از کــرم آوردهام بـر تـو پــنــاه ای سـراپا نور بر من کن نگـاه ای سـپـهـر دین حـق را آفـتـاب از کرامت بر من مسکین بتاب حـق نهاده مـهـر تو در سـیـنهام بـر سـرایت سـائـلـی دیـریـنـهام حـضرت بـاقـر کـریـم بیحـرم دستگـیـری کن ز سائل از کرم در حریمت هر دعایی مستجاب امشب از رحمت بده بر من جواب ای که قدر و عزتت باشد رفـیع دعـوتم کن تا شـبی باشـم بـقـیع سائـل خـود را مـرانی از درت کن دعـایم جـان زهـرا مـادرت من رضـایـم عـبـد دربـار تـوأم هرچهام بر گـلـشـنت خـار توأم از عـنـایـات شـمــا شـرمـنـدهام بـا ولای تـو در عـالــم زنــدهام
: امتیاز
|