- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امام هادی علیهالسلام قبل از شهادت
من آن صیدم كه بین دام این بیگانه افتادم من آن شمعم كه در این بزم بیپروانه افتادم من آن مرغ گرفتارم بیا مادر تماشا كن به كنج این قفس پربسته و بیدانه افتادم دلِ شب از پی مركب پیاده میدویدم من به یـاد عـمّۀ جان داده در ویـرانه افتادم مرا بزم شراب آوردهاى؟ شرمى كُن از زهرا به یادِ عـمّهها در مجـلس بیگـانه افـتادم چو دیدم این همه زیور به روى تاج و تخت تو به یاد گـوش مجـروح گـلِ دُردانه افتادم به من در حالت مستی جسارت میكنى یادِ لب بى آب و چوبِ زادۀ مرجـانه افتادم اِمامه از سرم انداختى مویم پریشان شد به یاد گـیـسوان درهـم و بیشـانه افتادم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
با تو معنا میشود هم غصهها؛ هم شادیام مـن پُـر از دلـدادگیهـای امـامِ هــادیام ای امامِ جامعه!؛ ای ذکرکم فیالذاکرین! کاش یک جرعه از آن جامِ ولا میدادیام بیتو این دل؛ دل که نه، ویرانسرای من شده با نگـاهـت این خـرابی میشود آبـادیام عشقِ من عشقیست ناب و ساده و با سابقه منشأ این عـشق هم دل بسـتنِ اجـدادیام روز و شب در وادیِ جرم و خطا غوطهورم پس خودت تضمین کن از شَرِّ گنه، آزادیام با نگاهت واژهها در شعر تابان میشوند ورنه من یک شاعـرِ بیادعای عـادیام
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
گریه و شیون ما باطن هرچه شادیست نوکری کردن ما عـزّت مـادرزادیست سامـرایـی شـدنم دسـت امـام هـادیست بهـترین نسخـۀ تسکـین دلـم از هر درد این غـلامـی تو مـا را هـمه جا آقا کرد هــادی هـر دل گـمـراه، أنـا ســائـلـکـم در شب تـیـره تـویی مـاه، أنـا سـائـلـکم مهبط الوحی، حریم تو و اجداد شماست معـدن الرحمه، یکی از کـرم تو آقاست چونکه صحبت شود از فضل تو در هر منبر میرسـد از هـمۀ خـلـق صـدا سرتا سر شیر درنده شده صید به یک گوشه نگات من ذلیل بن ذلـیلم، تویی عـالی درجات یا من أرجـوه رجـبهای مـنی یا هادی ذکـر طـوفـانی لبهـای مـنـی یا هـادی دست حق نام تو را رهبر عالم بنوشت شکـر حق نوکـر تو نام مرا هم بنوشت یا مـجـیب الـدعـواتـم بـنـگـر حـال مرا بـلکـه کُـنـتـُم شـفـعـائی بـده إقـبـال مـرا روضهخوان گفت که نامرد اهانت میکرد بد دهان بود و به آل تو جسارت میکرد روضهخوان گفت تورا قلب کبابت دادند روضهخوان گفت تو را سخت جوابت دادند خـواهـر شـاه مــرا بـیـن أراذل بــردنـد وسـط عـدهای از جـانی و قـاتـل بُـردند چـشم نامـحـرم و نامـوس خدا بود آنجا یاری از یاور خود سخت جدا بود آنجا عاقبت بحر خـروشان به کـویری آورد دخـتـر شـیـر خـدا را بـه أسـیـری آورد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ای نـور حق امـام دهـم مالـک الرّقـاب شرمنـده پیـش مهـر رخـت نـور آفـتاب ای یـادگـار نُـه خـلـف خــاتــم الــرُّسُـل وی جـانـشـین هـشـت وصیِّ ابـوتـراب حق بسته هفـت باب جهـنم ز راه لطف بر روی دوستان تو از شیخ تا به شاب پیوسته انس و جن و ملک با تمام خلق از شش جهت شوند ز فیض تو کامیاب شـاهـا تـوئـی امــام هــدی مـنــبـع نــقـا غـوث وری و طـود نهی محـیی کـتاب نور مُبین و رمز متـین کهـف مُذنـبـیـن حصن حصین و خسرو دین هادی صواب در وادی ضـلالـت و حـیـرت نـمیفـتـد هر کس که از هـدایت تو کرد اکـتساب مشمول لطف و مرحمتت گر کسی نشد هـرگـز ره نـجـات نـیـابد ز هـیـچ بـاب لکن بسی دریـغ که از خـصم بد شـعار شد ظلمها به ساحت قـدس تو بیحساب دادَت خـرابه جـا مـتـوکـل چو از عـناد در حیرتم که از چه نشد این جهان خراب؟ هوش از سرم رود چو کنم یاد آن شبی کان مست خواستت بسوی مجلس شراب دون پروری دهر همین بس که خصم دون باشد سـوار اسب و پـیاده تو در رکـاب آخر ز زهر معتز دون چون شدی شهید قـلب بـتول جـدّهات از غـصه شد کباب شاها عـنایتی به «مروج» نـما ز لطف تا روز رستخـیـز شـود ایمن از عـذاب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
زهر، با جانِ تو آمیخت، توانت را کاست دودِ آه از جگر حضرت زهرا برخاست بیسبب نیست که حال دلتان طوفانیست ابرِ چشمِ پدر و مـادرتان بـاران زاست حـرمت چـون حـرم کـربـبـلا غـم دارد سـامـرا کـربـبـلا، کـربـبـلا سـامـرّاست رنگ رخـسار تو با خود خـبری آورده شوقِ پرواز تو در چهرۀ زردت پیداست مثل اجـداد خودت زهـر به جـانت افتاد رسمِ مسـموم شدن بین شما پا برجاست در اهانت به شما دشمنتان بیباک است در جسارت به شما دشمنتان بیپرواست میکـشیدند و تو را مثل عـلی میبردند چقَدَر داغت از این حـیث شبیهِ باباست پیش چشمت ز جفا قـبر تو را میکندند تا قیامت بخدا گریه بر این غصۀ رواست یـاد سـادات بـه ویــرانـۀ شــام افـتـادی خاک ویرانه مگر درخورِ ناموس خداست دخـتـر شـاه کجـا گـوشۀ ویـرانه کـجـا؟ فاطمه گریه کُنِ تک تکِ این مرثیههاست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
باز هـم عـشقـت مرا یـاد خـدا انداخته شور شـیـریـنی به ذکـر ربـنّـا انداخته یَا مَن اَرجُـوهُ لِکُـلّ خَـیر، ما را باز هم یـاد الـطـاف تو در مـاه خـدا انداخـتـه ای امـام عـزّت و آزادگی، مـهـر شما طـوق گـل بر گـردن اهل ولا انداخـته ای ولی الله اعـظـم در دل ما، مهـرتان شوق پروازی به سوی سامرا انداخته نوری از اعجاز تو در پیش چشم منکران شیـر را از پرده در پـای شما انداخته با چنین اعجاز باید در مقام تو نوشت هادی دین بهتر از موسی عصا انداخته رفـتن تو در مـیان برکۀ شـیران، مرا یـاد گـودال مــنـای کــربــلا انـداخـتـه بُردنت در محـفـل آلـودۀ شُرب شراب خستگان را یاد تـشتی از طلا انداخته ماجرای آن لب و دندان و چوب خیزران عـمـۀ مـظـلـومهات را از نـوا انداخته غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز آن که بر جان شما زهـر جـفا انداخته چون وفایی در عزای تو زبس نالیدهام پنجۀ بغـضی مرا هم از صدا انداخته
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
غمی محاصره کرده است روح انسان را بنـاست تا که بگـیـرد از آدمی جان را دروغ سـرخِ حـسد روی جـامۀ یوسف گرفته سوی دو تا چشم پیـر کنعـان را امـام جـامـعـۀ وحـی، حـضـرت هـادی چگـونـه تـاب بـیـارد هـوای زنـدان را قـفـس نـشـیـن شـده اما شـنـیـدهاند همه نـوای روح فــزای خــدای عـرفـان را مرام منکر زهرا و مرتضی این است به تیغ و زهـر جـفا میکـشد امامان را چه زهر دشنه تباری که در وجود امام دریده عمق جگر را، بریـده شریان را جگر که تفته شود تشنه میشود انسان به جرعهای بچشان آن لبان عطشان را حسـین فـاطـمه مهـمان کـوفه بود ولی نـگـه نـداشـتـهانـد احـتـرام مـهـمـان را به جای آب، به لبهاش سنگ میزد خصم و عـمّه جان شـما دیـد سنگ بـاران را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
دلم گـرفـته که مـرغ هـوایـتـان باشم هـــوایـی نَــفَــس ربّــنـایـتــان بـاشـم اگرچه دورم از آستان تو، ولی خواهم دوبـاره هـمـدم شـال عـزایـتان باشـم تـمام جـامـعه را خواندم و نـفـهـمیدم بـیا و حـق بـده مـحـو دعـایـتان باشم خدا کند که تو دست مرا بگیری باز خدا کند که فـقـط؛ من گـدایـتان باشم چه میشود که به رسم مدافعان حرم فـدای غربت صحن و سرایتان باشم دعـا کـنـید لـیـاقـت خـدا به مـا بدهـد شب شـهـادتـتـان سـامـرایـتـان باشـم کـبـوتـر دل من جـلـد بـامـتـان باشـد هـمـیـشه پـیـرو نـور کـلامـتان باشـد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
سر ما محـفلِ سودایِ علیالنقی است جانِ ما نـذرِ قـدمهایِ عـلیالنقی است دلِ ما غـرقِ تـمـنایِ علیالنـقی است دین مان چیست تولایِ علیالنقی است ما که از روزِ ازل عاشق و خاطر خواهیم زیـرِ دیـنِ کَــرَمِ هــادیِ آلُ الـلــهـیــم از هدایتگریاش، اهلِ هدایت شدهایم لطفِ او بوده که اینقدر عنایت شدهایم خار راهش شده و صاحبِ عزّت شدهام کاسه لـیسانِ سرِ خوانِ ولایت شدهایم عشقِ ما بر پسرِ فاطمه مادرزادیست هرچه داریم از الطافِ امام هادیست پسرِ حضرت جودی و سراپایت لطف میچکد از عرق چهرۀ زیبایت لطف ما که دیدیم فقط از یدِ طولایت لطف گشته صادر همۀ عمر ز لبهایت لطف جامعه با جملاتِ تو عَجب شیرین است حرفهایِ تو همه مثل رُطب شیرین است در غم دوریِ خود از حرمت میسوزیم سوم ماهِ رجب شد ز غمت میسوزیم با نفسهایِ تو از باز دمت میسوزیم پا برهنه مرو مثل قـدمت میسـوزیم پابرهنه شدی و موی پـریشان کردی یـادِ دردانـۀ ســالارِ شـهـیـدان کـردی میدواندن تو را از پی مرکب، ای وای داغ میخورد به قلبِ تو مرتب، ای وای پا برهنه وسط کوچه معذب، ای وای چقدر سوخت دلت از غم زینب، ای وای گرچه در بـزم شـرابِ مـتوکل رفـتی شکر زیرا به سلامت سویِ منزل رفتی سـیـنۀ سـوخـتـۀ سـیـنهزنت شـد پـاره جگـرِ مـادرت از سوخـتـنت شد پاره از درون آه، تــمـام بـدنـت شـد پــاره چون کـشیدن تو را پیـرهنت شد پاره پیرُهَن چاک زدم تا حـسنی زار زنم هـمرهات بر بـدنِ بیکـفـنی زار زنـم تنِ صـد پـارۀ جـدت به زمـین افتاد و وسـطِ گـودیِ گـودال ز زین افـتـاد و از رکـابِ شـه افـلاک نـگـین افـتاد و شمر زد قهقه در دشت طنین افـتاد و نیـزهها کُـشـتۀ خونـین بدنی را بردن از تـن بیسـرِ او پـیـرهـنی را بـردن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای قـبـلـه گـاه اهـل ولا سـامـرای تـو بـالاتـرین عـبـادت شـیـعـه ولای تــو هم نـور داده بر هـمه درس هـدایتـت هم رهنمای ماست سراج الـهـدای تو آئـیــنـۀ رســول خـــدایـی و دیــدهانـد روی خـدا بـه رویِ محمـد نمـای تـو بیـگـانه با خـداست به حـقّ خـدا قسـم آنکو در این جـهـان نـبود آشـنای تـو نزدیک تر ز جان مـنی ای عزیز دل هرچنـد دورم از حرم بـا صـفای تـو وقـتی قـدم به برکۀ شـیـران گذاشـتی صورت گذاشت شیر درنده به پای تو دستی ز دل برآر و دعا کن به جان ما ای جان گرفـته جانِ دعا با دعای تو حتی اگر به گـرد حـرم آورم طـواف باشد دلم به جانب صحن و سرای تو بیمار کن مرا که شـفـا یـابم از دمـت ای چشم صد مسیح به دارالشـفای تو کـوری، به از نـدیـدن روی خـدا نـمـا لالی، به از نـگـفـتن مـدح ثـنـای تــو بـالاتری از ایـن کـه بگـویـنـد سـیدی بـاشـد هـزار حـاتــم طـایی گـدای تـو ای از ازل بـه عـالـم و آدم امـامـتـت مـا را گـدای سـامره کن از کرامتـت آیـا شـود کـنــار ضــریح مـطـهــرت یک صبحگاه جامعه خوانم به محضرت بگشای لب که خوانده و دیدند جامعه نـور است نـور، نـور کـلام مـنـوّرت تنها وحوشِ برکه نگـشـتند بر تو رام گردد به یک اشاره دو عالم مسخرّت آئـیـنـۀ امـام رضــایی خــدا گواســت دیـدنـد و گـفـتـهانـد رضای مکـرّرت وقتی که با سـپاه تو گردید رو به رو میخواسـت جان دهد متوکـل برابرت بر وصل حور و بادۀ جنّت چه حاجتش آن کو شرابِ نـور بنوشد ز ساغـرت تو کعبۀ دل اَستی و دل سامرای توست سوگند میخورم به تو و جد و مادرت تو آفـتـاب حُـسنی و آئـیـنـهات حَـسن تو بحر بیکرانی و مهدی است گوهرت ای چارمین علی دهمـین حجّـت خـدا ای کردگـار عـزّو جـل مدح گسـترت راهم بده که از دل و جان میزنم صدات در بـاز کـن که آمـدهام بـاز در بـرت هر جا به جای جای جهان پا نهـادهام دیـدم به صحـن سـامـرهات ایسـتادهام ای سُرِّ من رآیِ تو را عـطـر کـربلا سرداب و صحن و تربت پاک تو با صفا دشمن تو را به جانب بزم شراب برد قـرآن کجـا، شـراب کجا و شـما کجـا جام شراب کرد تعارف به حضـرتت بـاالله تـو را نـبـود چـنـیـن نـاروا روا آن کافری که کرد جسارت به فاطمه پامـال کرد از ره کـین حرمت تـو را یک عمر بود و بود غذای تو خون دل دیگر بـرای قتـل تـو زهـر سـتم چرا زد شـعله بر دلـت مـتوکـل هـزار بار کـان بی حیا به مادر تو گـفـت ناسـزا ای زادۀ حسـیـن بـگـو بـا کـدام جـرم نگـذاشت تا کنی سفری سـوی کـربلا هـر کس که بود زائـر جـد غریب تو میشد به خـنجـر مـتوکل سـرش جدا هر چند پاره شد جگرت از شرار زهر راحت شدی از آن همه اندوه و ابـتلا میـثم بـه بوسـتان جـنـان نـاز می کنـد یک شب اگر که راه دهندم به سامرا هر جا به جای جای جهان پا نهـادهام دیـدم به صحـن سـامـرهات ایسـتادهام
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
باز عـالـم گـشـته لبـریز سرور شهر یثرب گشته چون وادی طور در مدینه شور و غوغایی بپاست خـانـۀ مـولا حـریـم کـبـریـاست امشب از لطـف خـداوند مـبـین هـدیـهای داده به زین الـعـابدین نـخـل بـاغ دیـنِ حـق داده ثـمـر فـاطـمـه بنت حـسـن زاده قـمـر از تــلاقــی دو نــور مـنـجــلـی آمـده در این جـهـان پنـجـم ولی نـور ذات حـق بـه ظـاهـر آمده هــمـنـشـیـن نــور، بـاقــر آمـده مادرش بر مجـتبی نور دو عین بـاب او سـجـاد فـرزنـد حـسـین فـاطـمه بنت حـسن شـادان شده مات و مبهوت مهی رخشان شده مـظـهـر خــلاق ســرمــد آمــده بــاقــر عــلــم مــحــمـــد آمــده این پسر از خلق عالم بهتر است غنچهای از بوستان حیدر است فاطمی منظر بود، حیدرخصال مجتبی حلم و نـبی عـلم و کمال ساجدین را باشد او نور دوعین هـمـدم کـرب و بـلایی حـسـیـن امشب از لطـف تو مهـمان توأم ریزه خـوار خـوان احـسان توأم آمدم در مـحـفـلـت بـنـشـسـتـهام بر شـما و جـدتـان دل بـسـتـهام از کــرم آوردهام بـر تـو پــنــاه ای سـراپا نور بر من کن نگـاه ای سـپـهـر دین حـق را آفـتـاب از کرامت بر من مسکین بتاب حـق نهاده مـهـر تو در سـیـنهام بـر سـرایت سـائـلـی دیـریـنـهام حـضرت بـاقـر کـریـم بیحـرم دستگـیـری کن ز سائل از کرم در حریمت هر دعایی مستجاب امشب از رحمت بده بر من جواب ای که قدر و عزتت باشد رفـیع دعـوتم کن تا شـبی باشـم بـقـیع سائـل خـود را مـرانی از درت کن دعـایم جـان زهـرا مـادرت من رضـایـم عـبـد دربـار تـوأم هرچهام بر گـلـشـنت خـار توأم از عـنـایـات شـمــا شـرمـنـدهام بـا ولای تـو در عـالــم زنــدهام
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
رحـمت گرفـته است تـمام مدیـنه را پُر کرده عـطر عشق مشام مدینه را از خـانـۀ مـحـبت سـجـاد و فـاطـمه نـوری احـاطه کـرده تـمام مدیـنه را او کیست که به ساحت او میبرد نسیم هر صبح وشام عرض سلام مدینه را از سـفـرۀ محبت خود جـور میکـند مثـل عـلـی شـبـانه طـعـام مدیـنه را از صاحبان نصف احادیث شیعه است باقـر که داده قـرب، مـقام مدیـنه را بین مـباحـثـش همه عـالـم شناخـتـنـد گـنـج وجـودِ مــردِ بـنـامِ مـدیـنـه را افسوس که سرشت پُر از کینه باز هم تـغــیـیـر دادهسـت مـرام مـدیـنـه را با اینکه دست حـیـلۀ شیطان پرستها از دست او گـرفـت زمـام مدیـنه را اما غـریـب مـانـدن او کـم نـمیکـند یک لحـظه احـتـرام امـام مـدیـنه را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
در خانه سلطان ولا حـضرت سجـاد پنـجـم قـمـر برج هُدی گـشته نمـایان آمد به جهان نور خـدا حضرت باقـر تابـید به دلهـا ز رخـش پـرتـو ایـمان ای عـالـمـیان در نظر شیـعـۀ حـیـدر از مقـدم او چهـرۀ عـالـم شده خـندان عالـم نشود قـیـمت یک تار ز مویش لایق نـبـود نـذر قـدومش بـشود جـان تبریک بگوئید به هم وقت سرور است بلـبل به بر گـل شده امروز خـرامان او آمـده تا آنکه شـود باعـث رحـمت دلها ز صفای قـدمش گـشته چراغان آمد به جهان آنکه شکافنده عـلم است در حـوزه دین میشود علامۀ دوران این است هـمان آیت عـضـمای الهـی مـثـل پــدرش آیـنـۀ دیـگـر سـبـحــان در بحر ولا گـوهـر ارزنده عـصمت حاشا که به گردش برسد لؤلؤ و مرجان در صورت و سیرت مثلش را نتوان یافت بر خاک رهش بوسه زند حوری و غلمان بـر مـنـکـر آیـات خـداونـد بـگـوئـیـد آیـات خـدا را به جـهـان آمده برهـان در آیـۀ تطـهـیر بـجـو مدح و ثـنـایش جزعترت او نیست کسی ناطق قرآن نوزاد مگـو بر هـمگان پیـر طریقـت از لعـل لب او بشنو صحبت عـرفان بیپـیـر به مـقـصد نرسد راه طریقت خود سر نشود کس مَثَل بوذر و سلمان بر شـمع تـولاش چو پـروانه نپـیـچـد بیهوده شود طاعت یک عمر مسلمان ای آنکه گره خورده به صد مسئله کارت صد مسئله با یک نظرش میشود آسان تا زاد گهـش شهـر مدینه برسد کاش آوازه شـعـر حـسن از کـشور ایـران
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
پنجمین قطعۀ خورشيدِ جهان نازل شد چشمِ افلاک به دیدارِ رخش مایل شد نـامِ زیـبـاش مـحـمّـد ... گـهـرِ آل اللّه دلِ مـن در حـرمِ آلِ عـبـا داخـل شـد دیدنِ اخـترِ پنجـم چـقَـدَر رویاییست خالِ کُـنجِ لبِ او ارثـیـۀ طاهـاییست پـسـری آمـده از نــسـلِ علی وجهاللّه میشود این گلِ زهرا به همه حبل اللّه بـاقـرِ عـلـمِ نــبــوّت بـه تـبــسّــم آمـد تا که در عرشِ امامت بشود نور اللّه نورِ او باز به ظلمت کدهها غالب شد این پـسر عـینِ عـلی ابن ابیطالب شد وارثِ پنجم احمد چـقَدَر شیرین است مِهرِ او اصل و اساس ست که جزوِ دین ست صاحبِ خُلقِ عظیم ست چنان پیغمبر وزنۀ حجب و حیایش بخدا سنگین است آبـرومــنـدِ دو دنـیـاسـت امـامِ بـاقــر پـسرِ حـضرتِ زهـراست امـامِ باقـر بعد ازین لطفِ خدا، حالِ پريشان ممنوع صحبت از جهل در این وادیِ عرفان ممنوع آمده یـوسـفِ مصری ببرد غـم ها را بعدِ ازین گپ زدن از فرقت و کنعان ممنوع اســدالــلـهِ دگــر آمـده از بـیـتُ الـلـّه ذکـرِ سـجّـاد شـده.. آیـنـه! مـاشـاءالله نوۀ پاکِ حسین ست پُر از احساسات لبِ او قندِ مکرر؛ دهنش شاخه نبات گوشهای از نگهش رزقِ مداوم دارد گوشهای از نگهش هست یقین برگِ نجات مـا مـحـبّـان گـلِ پنـجـم زهـرا هستیم ما اسـیـران غـبارِ کـفِ پـاهـا هـستیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
چون حسین باشد سهیمِ حوضِ کوثر از حسن میشود اینجا پسر از او وُ دختر از حسن گرچه میباشد حسین بابای زین العابدین باز او دارد عروسی مثلِ کوثر از حسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
هـلال مـاه رجـب سـر زدی سـلام سلام مـه نـیـایـش و مـاه رســول و مـاه تـمـام مــه ولایـــت عـالــم فـــروز چــار امـام مهی که میرسد از لحظههاش این پیغام که مـاه رحمـت بـی انـتـهـا مـبـارک بـاد مـــه خــدا و رسـول خـدا مـبـارک بـــاد خـجـســتـه مـاه خداونــدگـار بـنـده نـواز شود به خلـق ز معبـود، باب رحمت باز کـه بـا ولادت مـولای دیـن شــود آغــاز امـام بـاقـر آن شـهـریـار مـلـک حـجـاز ولـیّ پـنجم و خورشـید صـد فلـک انجـم ســـلالــۀ دو عـــلـــی و مــحـــمـــد دوم وصـی پـنجـم خـیـرالانام و نجـل بـتــول به حضرتش که عبادت به مهر اوست قبول درود گـفـتــه خـدا و سـلام داده رســول مـقـرّبــان الـهـی بــه ذکـر او مـشــغـول مـنـادیـان خـداونـد صـبـح و شــام مــدام نــدا دهـنـد کـــه یـا بــاقـرالـعـلـوم سـلام ســلام ای گهــر پــنـج بـحــر لـم یـزلـی ســلالۀ دو عـلـی نـور چـشـم چـار ولـی رخ تــــو آیــنــۀ حـســن خـــالــق ازلـی بـه اعــتـبـار مـحـمـد بـه اقــتـدار عــلـی تـو را تـجـلّی غـیب و شهـود میگـوینـد به حضـرتت رجـبـیـون درود میگـویند الا بــه خـاک درت شـهــریـارهـا بـنــده تــویـی عـلــوم خــداونــد را شـکـافــنـده که کـرده هـر نفـست جان عـلم را زنـده ولایت از تـو، هـدایت ز تـوست پـایـنـده بـه وسـعت همـه عـالم تـو مقـتـدایی تـو! امــام خــلــق و نـمـایـنــدۀ خــدایـی تــو! تـو سـیـدالـبـشــر و نجـل سـیـدالـبـشـری تـو بحر هفـت گهر، پـنج بحر را گهری قسم به حق که ز هر وصف خوب، خوب تری رئـیس مـذهب بـر حـق شـیعه را پـدری خـدا سـتوده به تطهیـر و نـور و فرقانت تـو کـیسـتی؟ پـدر و مـادرم بـه قربانت! سـلام خـتـم رســل بـر شـب ولادت تــو درود کــلّ عــبـادات بــر عــبـادت تـــو سـیـادت اسـت کـمـین بـنـدۀ سـیـادت تـو کـرم سـجـیّه و احسان و جود عـادت تو درود خلـق و خـدا بر جمـال احمـدیات بــه خُلــق احـمـدی و کـنـیـه محمـدیات الا حــیـات هــزاران مـســیـح از دم تـو فضائل تو فزون مدح انس و جان کم تو فـراتـر اسـت ز مـلـک وجـود عـالـم تـو محـیط علم و کمال است موجی از یم تو چگونه دفتـر مـدح تـو را بخوانـد کـس؟ مـقـام جــابـر جـعـفـیـت را نـدانـد کــس! سـلام مـا بــه مـدیـنـه، سـلام بر حرمـت هــزار حــاتم طــائی اسـت بنــدۀ کرمت تـمــام مـلـک خـدا زیـر ســایـۀ عـلـمـت صـفـا بـه عـالـم ایـجــاد دادی از قـدمـت تو داشتی ز ازل پا بـه چشم عرش علا! چه شد که همدم ما خاکیـان شدی مـولا؟ تـو بـیکران یـم فضل و کمال و عرفانی تو مؤمنـونی و قـدری و نـور و فرقـانی تـو سـیدالشـهدا را بـه جسـم خـود جـانی امــــام کــــلّ وجــــودی تــمــام قرآنــی ســلام دائـم قـرآن بـه منـطـق و سـخـنت کـه آیـه آیـه زده بوســه بر لـب و دهنت تو دادی از نفسـت جان تـازه بـر جانها ز فـیض نطـق تـو انسان شدند انسـانها به نـور علــم تـو ایـمـان شـدند ایـمـانها مـزار توست گـلسـتان روح و ریحـانها چه مـیشـود که شـوم زائــر بقـیـع شـما خـدا مطاع و جهان ها همه مـطیـع شـما تـو شـهـریار جهـانی جهـان گـدای درت سـلام بـر تـو و بر جد و مـادر و پدرت ثـنــای تـوســـت کـــلام خـدای دادگـرت پیمبـران خـدا میـوه خـورده از شـجـرت مـنم که وصـف تو با نطـق میثمی کردم فـــدای مـیـــثـم خرمـا فـروشـتـان گـردم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
طلوع صبح رسید و غروب شب آمد دوباره جانِ غم و غصهها به لب آمد امـام بـاقـر عـلـیـه الـسـلام آمـده است به باطن دل مجنون سرور ظاهر هست خوشا به حال کسی که ز شوق زائر هست به عرش و فرش ز حُسن امام ما سخن است پدر حسینی و مادر سلالۀ حسن است عـزیـز کــردۀ دادار حـضـرت بـاقـر شـفـیع خـلـق گـنـه کار حـضرت باقر تـو پـنـجـمـیـن ولـیالله أعــظـمـی آقـا تو آسـمـانی و سـایـه فـکـنـدهای بر ما خدای فـقه و کلام و شریعـت و مـنبر رسیده بر تو ز جـابر سـلام پیـغـمـبر تو با تمام غـریـبان چه آشـنـا هـسـتی امـیـر ما، پـسـر سـیـدالـبـکـا هـسـتـی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
پهـن شد سفـرۀ رحـمـت، ولـیالله آمد آب و آئـیـنـه بـیـاریـد شـهــنـشـاه آمـد از حسد دشمن این قوم به جان آمده است ای دل و دلبر و آرام و قرار حسنیـن باقـر آل عـبا، بـاغ و بـهـار حـسنـیـن میرسد بـوی دل انگـیز پیـمـبر از تو ای بزرگ همه، یاس دو علی بر تو سلام شاه دین، سرِّ خفی، نور جلی بر تو سلام پیـش عـلـم تو زده دشـمـنت آقا زانـو عـشق یعنی ز همه غیر تو آزاد شدن بـه فـدای سـر تـو با هـمـه اولاد شدن ما مسـلـمان احـادیث تـوأیم و پـسرت چون حسن دست بگیری ز همه بیمنت میدهی بر همه بیچون و چرا تو حاجت سیدی کوه وفای تو چه غوغایی کرد ای به میخانه عشقت دو جهان حلقه به گوش موقع وصف تو شیرین سخنانند خموش دادهای یاد به هر رهرو توحید و کمال حُـب تو خـیرالعـمـل، نوکـریت آقایی هیبتت حـیدری و مرحـمتت زهـرایی قبر خاکی تو از هر دو جهان سیرم کرد گرچه ناپـاک ترین سائل بیت الکـرمم گرچه نه سیـنه زن واقـعی این عـلـمم نظـری کن بـرود بیسـر و سامانیها
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
اول مـاه رجـب در خـانـۀ زین الـعـباد هرکه بینی شاکرست و هرکه بینی هست شاد باقر عـلـم نـبـی هـمـنام پـیـغـمـبـر بُـوَد روی او بوسد حسین بن علی باب المراد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
عــلـم الـهـی بـه زمـیـن آمـده راوی و عــلامــۀ دیـن آمــده حـضرت بـاقـر الـعـلـومِ خـدا بـهـر نـجـات مـسـلـمـین آمـده بـوی خـوش وارث دین آمـده عـزیـز زیـن الـعـابـدین آمـده مژده دهـید به شیـعـیان عـلی نـتـیـجـۀ حـبـلُ الـمـتـیـن آمـده چهرۀ او چهرۀ پیـغـمبر است گفتۀ او حرف دل حیدر است بیمثل است بیمثل است علم او علم علی علم نبی از بر است سـیـنـۀ او بـوی خـدا میدهـد هر سخـنـش نـشانهها میدهد کن طلبش زین شب میلاد او چونکه بـرات کـربلا میدهـد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلاماللهعلیها
هرچند از خـورشـیدها کم مینویسیم حالا ولی با اشـک نـم نـم مینویـسیم با اسـم بیبی اسـم اعـظـم مینویـسیم آری ز بـانـوی مـحـرّم مـینـویـسـیـم در دادگاه عشق محکومیم صد شکر از نـوکـران اُمِّ کـلـثـومـیـم صد شکر زهرا و احمد بود علی مـرتضی بود اُمُّ الـمـصائب بود و هم اُمُّ البـکـا بود سرتا به پـا مـستـغـرق ذات خـدا بود پـشـت ولـی الله وقـت فــتـنـههـا بـود چادر ز جنس غیرت زهرا به سر کرد با خطبهاش بین کوفه را زیر و زبر کرد آیات قـرآن است سـرتـا سـر کـلامش جـبـریل سر خم میکند از احترامش عـقـل ضعـیف ما کجا درک مقـامش دارد تـفـاوت بـا هـمـه نـوع قـیـامـش گــمـنـام شـد امــا کـرامـت تــام دارد تـا بـه ابــد حــق گـردن اســلام دارد به مـردی این زن زمـانـه زن نـدیـده اوج جـلالش را زمـین قـطـعاً نـدیـده مثلش کسی در مرثـیه خـواندن ندیده از ظلم دشمن روز خوش اصلاً ندیده یـادش نـرفـته روضـۀ بـیت الـولا را مـیـخ و زمین افتادن خـیـرالـنـسـا را هم کربلا رفـتهست هـم گـودال رفـته هـم بـه کـنـار پیـکـری پـامـال رفـتـه هم مثل زینب سوخـته از حـال رفـته هـم ذوالجـنـاح آمد به استـقـبال رفـته شـلاق درهـم کرد حـال پـیکـرش را هیهات او تنهـا گـذارد خـواهـرش را در شام اصلا قامتـش مثل کـمان بود از داغ و ظلم بیامان او ناتـوان بود خونین جگر از ظلم های شامـیان بود راهی بـسوی مجـلس نامحـرمان بود چه روضههایی قسمت بانوی دین شد بالانـشـین آسـمـان ویـران نـشـین شد
: امتیاز
|