- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
باز عـالـم گـشـته لبـریز سرور شهر یثرب گشته چون وادی طور در مدینه شور و غوغایی بپاست خـانـۀ مـولا حـریـم کـبـریـاست امشب از لطـف خـداوند مـبـین هـدیـهای داده به زین الـعـابدین نـخـل بـاغ دیـنِ حـق داده ثـمـر فـاطـمـه بنت حـسـن زاده قـمـر از تــلاقــی دو نــور مـنـجــلـی آمـده در این جـهـان پنـجـم ولی نـور ذات حـق بـه ظـاهـر آمده هــمـنـشـیـن نــور، بـاقــر آمـده مادرش بر مجـتبی نور دو عین بـاب او سـجـاد فـرزنـد حـسـین فـاطـمه بنت حـسن شـادان شده مات و مبهوت مهی رخشان شده مـظـهـر خــلاق ســرمــد آمــده بــاقــر عــلــم مــحــمـــد آمــده این پسر از خلق عالم بهتر است غنچهای از بوستان حیدر است فاطمی منظر بود، حیدرخصال مجتبی حلم و نـبی عـلم و کمال ساجدین را باشد او نور دوعین هـمـدم کـرب و بـلایی حـسـیـن امشب از لطـف تو مهـمان توأم ریزه خـوار خـوان احـسان توأم آمدم در مـحـفـلـت بـنـشـسـتـهام بر شـما و جـدتـان دل بـسـتـهام از کــرم آوردهام بـر تـو پــنــاه ای سـراپا نور بر من کن نگـاه ای سـپـهـر دین حـق را آفـتـاب از کرامت بر من مسکین بتاب حـق نهاده مـهـر تو در سـیـنهام بـر سـرایت سـائـلـی دیـریـنـهام حـضرت بـاقـر کـریـم بیحـرم دستگـیـری کن ز سائل از کرم در حریمت هر دعایی مستجاب امشب از رحمت بده بر من جواب ای که قدر و عزتت باشد رفـیع دعـوتم کن تا شـبی باشـم بـقـیع سائـل خـود را مـرانی از درت کن دعـایم جـان زهـرا مـادرت من رضـایـم عـبـد دربـار تـوأم هرچهام بر گـلـشـنت خـار توأم از عـنـایـات شـمــا شـرمـنـدهام بـا ولای تـو در عـالــم زنــدهام
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
رحـمت گرفـته است تـمام مدیـنه را پُر کرده عـطر عشق مشام مدینه را از خـانـۀ مـحـبت سـجـاد و فـاطـمه نـوری احـاطه کـرده تـمام مدیـنه را او کیست که به ساحت او میبرد نسیم هر صبح وشام عرض سلام مدینه را از سـفـرۀ محبت خود جـور میکـند مثـل عـلـی شـبـانه طـعـام مدیـنه را از صاحبان نصف احادیث شیعه است باقـر که داده قـرب، مـقام مدیـنه را بین مـباحـثـش همه عـالـم شناخـتـنـد گـنـج وجـودِ مــردِ بـنـامِ مـدیـنـه را افسوس که سرشت پُر از کینه باز هم تـغــیـیـر دادهسـت مـرام مـدیـنـه را با اینکه دست حـیـلۀ شیطان پرستها از دست او گـرفـت زمـام مدیـنه را اما غـریـب مـانـدن او کـم نـمیکـند یک لحـظه احـتـرام امـام مـدیـنه را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
در خانه سلطان ولا حـضرت سجـاد پنـجـم قـمـر برج هُدی گـشته نمـایان آمد به جهان نور خـدا حضرت باقـر تابـید به دلهـا ز رخـش پـرتـو ایـمان ای عـالـمـیان در نظر شیـعـۀ حـیـدر از مقـدم او چهـرۀ عـالـم شده خـندان عالـم نشود قـیـمت یک تار ز مویش لایق نـبـود نـذر قـدومش بـشود جـان تبریک بگوئید به هم وقت سرور است بلـبل به بر گـل شده امروز خـرامان او آمـده تا آنکه شـود باعـث رحـمت دلها ز صفای قـدمش گـشته چراغان آمد به جهان آنکه شکافنده عـلم است در حـوزه دین میشود علامۀ دوران این است هـمان آیت عـضـمای الهـی مـثـل پــدرش آیـنـۀ دیـگـر سـبـحــان در بحر ولا گـوهـر ارزنده عـصمت حاشا که به گردش برسد لؤلؤ و مرجان در صورت و سیرت مثلش را نتوان یافت بر خاک رهش بوسه زند حوری و غلمان بـر مـنـکـر آیـات خـداونـد بـگـوئـیـد آیـات خـدا را به جـهـان آمده برهـان در آیـۀ تطـهـیر بـجـو مدح و ثـنـایش جزعترت او نیست کسی ناطق قرآن نوزاد مگـو بر هـمگان پیـر طریقـت از لعـل لب او بشنو صحبت عـرفان بیپـیـر به مـقـصد نرسد راه طریقت خود سر نشود کس مَثَل بوذر و سلمان بر شـمع تـولاش چو پـروانه نپـیـچـد بیهوده شود طاعت یک عمر مسلمان ای آنکه گره خورده به صد مسئله کارت صد مسئله با یک نظرش میشود آسان تا زاد گهـش شهـر مدینه برسد کاش آوازه شـعـر حـسن از کـشور ایـران
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
پنجمین قطعۀ خورشيدِ جهان نازل شد چشمِ افلاک به دیدارِ رخش مایل شد نـامِ زیـبـاش مـحـمّـد ... گـهـرِ آل اللّه دلِ مـن در حـرمِ آلِ عـبـا داخـل شـد دیدنِ اخـترِ پنجـم چـقَـدَر رویاییست خالِ کُـنجِ لبِ او ارثـیـۀ طاهـاییست پـسـری آمـده از نــسـلِ علی وجهاللّه میشود این گلِ زهرا به همه حبل اللّه بـاقـرِ عـلـمِ نــبــوّت بـه تـبــسّــم آمـد تا که در عرشِ امامت بشود نور اللّه نورِ او باز به ظلمت کدهها غالب شد این پـسر عـینِ عـلی ابن ابیطالب شد وارثِ پنجم احمد چـقَدَر شیرین است مِهرِ او اصل و اساس ست که جزوِ دین ست صاحبِ خُلقِ عظیم ست چنان پیغمبر وزنۀ حجب و حیایش بخدا سنگین است آبـرومــنـدِ دو دنـیـاسـت امـامِ بـاقــر پـسرِ حـضرتِ زهـراست امـامِ باقـر بعد ازین لطفِ خدا، حالِ پريشان ممنوع صحبت از جهل در این وادیِ عرفان ممنوع آمده یـوسـفِ مصری ببرد غـم ها را بعدِ ازین گپ زدن از فرقت و کنعان ممنوع اســدالــلـهِ دگــر آمـده از بـیـتُ الـلـّه ذکـرِ سـجّـاد شـده.. آیـنـه! مـاشـاءالله نوۀ پاکِ حسین ست پُر از احساسات لبِ او قندِ مکرر؛ دهنش شاخه نبات گوشهای از نگهش رزقِ مداوم دارد گوشهای از نگهش هست یقین برگِ نجات مـا مـحـبّـان گـلِ پنـجـم زهـرا هستیم ما اسـیـران غـبارِ کـفِ پـاهـا هـستیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
چون حسین باشد سهیمِ حوضِ کوثر از حسن میشود اینجا پسر از او وُ دختر از حسن گرچه میباشد حسین بابای زین العابدین باز او دارد عروسی مثلِ کوثر از حسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
هـلال مـاه رجـب سـر زدی سـلام سلام مـه نـیـایـش و مـاه رســول و مـاه تـمـام مــه ولایـــت عـالــم فـــروز چــار امـام مهی که میرسد از لحظههاش این پیغام که مـاه رحمـت بـی انـتـهـا مـبـارک بـاد مـــه خــدا و رسـول خـدا مـبـارک بـــاد خـجـســتـه مـاه خداونــدگـار بـنـده نـواز شود به خلـق ز معبـود، باب رحمت باز کـه بـا ولادت مـولای دیـن شــود آغــاز امـام بـاقـر آن شـهـریـار مـلـک حـجـاز ولـیّ پـنجم و خورشـید صـد فلـک انجـم ســـلالــۀ دو عـــلـــی و مــحـــمـــد دوم وصـی پـنجـم خـیـرالانام و نجـل بـتــول به حضرتش که عبادت به مهر اوست قبول درود گـفـتــه خـدا و سـلام داده رســول مـقـرّبــان الـهـی بــه ذکـر او مـشــغـول مـنـادیـان خـداونـد صـبـح و شــام مــدام نــدا دهـنـد کـــه یـا بــاقـرالـعـلـوم سـلام ســلام ای گهــر پــنـج بـحــر لـم یـزلـی ســلالۀ دو عـلـی نـور چـشـم چـار ولـی رخ تــــو آیــنــۀ حـســن خـــالــق ازلـی بـه اعــتـبـار مـحـمـد بـه اقــتـدار عــلـی تـو را تـجـلّی غـیب و شهـود میگـوینـد به حضـرتت رجـبـیـون درود میگـویند الا بــه خـاک درت شـهــریـارهـا بـنــده تــویـی عـلــوم خــداونــد را شـکـافــنـده که کـرده هـر نفـست جان عـلم را زنـده ولایت از تـو، هـدایت ز تـوست پـایـنـده بـه وسـعت همـه عـالم تـو مقـتـدایی تـو! امــام خــلــق و نـمـایـنــدۀ خــدایـی تــو! تـو سـیـدالـبـشــر و نجـل سـیـدالـبـشـری تـو بحر هفـت گهر، پـنج بحر را گهری قسم به حق که ز هر وصف خوب، خوب تری رئـیس مـذهب بـر حـق شـیعه را پـدری خـدا سـتوده به تطهیـر و نـور و فرقانت تـو کـیسـتی؟ پـدر و مـادرم بـه قربانت! سـلام خـتـم رســل بـر شـب ولادت تــو درود کــلّ عــبـادات بــر عــبـادت تـــو سـیـادت اسـت کـمـین بـنـدۀ سـیـادت تـو کـرم سـجـیّه و احسان و جود عـادت تو درود خلـق و خـدا بر جمـال احمـدیات بــه خُلــق احـمـدی و کـنـیـه محمـدیات الا حــیـات هــزاران مـســیـح از دم تـو فضائل تو فزون مدح انس و جان کم تو فـراتـر اسـت ز مـلـک وجـود عـالـم تـو محـیط علم و کمال است موجی از یم تو چگونه دفتـر مـدح تـو را بخوانـد کـس؟ مـقـام جــابـر جـعـفـیـت را نـدانـد کــس! سـلام مـا بــه مـدیـنـه، سـلام بر حرمـت هــزار حــاتم طــائی اسـت بنــدۀ کرمت تـمــام مـلـک خـدا زیـر ســایـۀ عـلـمـت صـفـا بـه عـالـم ایـجــاد دادی از قـدمـت تو داشتی ز ازل پا بـه چشم عرش علا! چه شد که همدم ما خاکیـان شدی مـولا؟ تـو بـیکران یـم فضل و کمال و عرفانی تو مؤمنـونی و قـدری و نـور و فرقـانی تـو سـیدالشـهدا را بـه جسـم خـود جـانی امــــام کــــلّ وجــــودی تــمــام قرآنــی ســلام دائـم قـرآن بـه منـطـق و سـخـنت کـه آیـه آیـه زده بوســه بر لـب و دهنت تو دادی از نفسـت جان تـازه بـر جانها ز فـیض نطـق تـو انسان شدند انسـانها به نـور علــم تـو ایـمـان شـدند ایـمـانها مـزار توست گـلسـتان روح و ریحـانها چه مـیشـود که شـوم زائــر بقـیـع شـما خـدا مطاع و جهان ها همه مـطیـع شـما تـو شـهـریار جهـانی جهـان گـدای درت سـلام بـر تـو و بر جد و مـادر و پدرت ثـنــای تـوســـت کـــلام خـدای دادگـرت پیمبـران خـدا میـوه خـورده از شـجـرت مـنم که وصـف تو با نطـق میثمی کردم فـــدای مـیـــثـم خرمـا فـروشـتـان گـردم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
طلوع صبح رسید و غروب شب آمد دوباره جانِ غم و غصهها به لب آمد امـام بـاقـر عـلـیـه الـسـلام آمـده است به باطن دل مجنون سرور ظاهر هست خوشا به حال کسی که ز شوق زائر هست به عرش و فرش ز حُسن امام ما سخن است پدر حسینی و مادر سلالۀ حسن است عـزیـز کــردۀ دادار حـضـرت بـاقـر شـفـیع خـلـق گـنـه کار حـضرت باقر تـو پـنـجـمـیـن ولـیالله أعــظـمـی آقـا تو آسـمـانی و سـایـه فـکـنـدهای بر ما خدای فـقه و کلام و شریعـت و مـنبر رسیده بر تو ز جـابر سـلام پیـغـمـبر تو با تمام غـریـبان چه آشـنـا هـسـتی امـیـر ما، پـسـر سـیـدالـبـکـا هـسـتـی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
پهـن شد سفـرۀ رحـمـت، ولـیالله آمد آب و آئـیـنـه بـیـاریـد شـهــنـشـاه آمـد از حسد دشمن این قوم به جان آمده است ای دل و دلبر و آرام و قرار حسنیـن باقـر آل عـبا، بـاغ و بـهـار حـسنـیـن میرسد بـوی دل انگـیز پیـمـبر از تو ای بزرگ همه، یاس دو علی بر تو سلام شاه دین، سرِّ خفی، نور جلی بر تو سلام پیـش عـلـم تو زده دشـمـنت آقا زانـو عـشق یعنی ز همه غیر تو آزاد شدن بـه فـدای سـر تـو با هـمـه اولاد شدن ما مسـلـمان احـادیث تـوأیم و پـسرت چون حسن دست بگیری ز همه بیمنت میدهی بر همه بیچون و چرا تو حاجت سیدی کوه وفای تو چه غوغایی کرد ای به میخانه عشقت دو جهان حلقه به گوش موقع وصف تو شیرین سخنانند خموش دادهای یاد به هر رهرو توحید و کمال حُـب تو خـیرالعـمـل، نوکـریت آقایی هیبتت حـیدری و مرحـمتت زهـرایی قبر خاکی تو از هر دو جهان سیرم کرد گرچه ناپـاک ترین سائل بیت الکـرمم گرچه نه سیـنه زن واقـعی این عـلـمم نظـری کن بـرود بیسـر و سامانیها
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
اول مـاه رجـب در خـانـۀ زین الـعـباد هرکه بینی شاکرست و هرکه بینی هست شاد باقر عـلـم نـبـی هـمـنام پـیـغـمـبـر بُـوَد روی او بوسد حسین بن علی باب المراد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
عــلـم الـهـی بـه زمـیـن آمـده راوی و عــلامــۀ دیـن آمــده حـضرت بـاقـر الـعـلـومِ خـدا بـهـر نـجـات مـسـلـمـین آمـده بـوی خـوش وارث دین آمـده عـزیـز زیـن الـعـابـدین آمـده مژده دهـید به شیـعـیان عـلی نـتـیـجـۀ حـبـلُ الـمـتـیـن آمـده چهرۀ او چهرۀ پیـغـمبر است گفتۀ او حرف دل حیدر است بیمثل است بیمثل است علم او علم علی علم نبی از بر است سـیـنـۀ او بـوی خـدا میدهـد هر سخـنـش نـشانهها میدهد کن طلبش زین شب میلاد او چونکه بـرات کـربلا میدهـد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلاماللهعلیها
هرچند از خـورشـیدها کم مینویسیم حالا ولی با اشـک نـم نـم مینویـسیم با اسـم بیبی اسـم اعـظـم مینویـسیم آری ز بـانـوی مـحـرّم مـینـویـسـیـم در دادگاه عشق محکومیم صد شکر از نـوکـران اُمِّ کـلـثـومـیـم صد شکر زهرا و احمد بود علی مـرتضی بود اُمُّ الـمـصائب بود و هم اُمُّ البـکـا بود سرتا به پـا مـستـغـرق ذات خـدا بود پـشـت ولـی الله وقـت فــتـنـههـا بـود چادر ز جنس غیرت زهرا به سر کرد با خطبهاش بین کوفه را زیر و زبر کرد آیات قـرآن است سـرتـا سـر کـلامش جـبـریل سر خم میکند از احترامش عـقـل ضعـیف ما کجا درک مقـامش دارد تـفـاوت بـا هـمـه نـوع قـیـامـش گــمـنـام شـد امــا کـرامـت تــام دارد تـا بـه ابــد حــق گـردن اســلام دارد به مـردی این زن زمـانـه زن نـدیـده اوج جـلالش را زمـین قـطـعاً نـدیـده مثلش کسی در مرثـیه خـواندن ندیده از ظلم دشمن روز خوش اصلاً ندیده یـادش نـرفـته روضـۀ بـیت الـولا را مـیـخ و زمین افتادن خـیـرالـنـسـا را هم کربلا رفـتهست هـم گـودال رفـته هـم بـه کـنـار پیـکـری پـامـال رفـتـه هم مثل زینب سوخـته از حـال رفـته هـم ذوالجـنـاح آمد به استـقـبال رفـته شـلاق درهـم کرد حـال پـیکـرش را هیهات او تنهـا گـذارد خـواهـرش را در شام اصلا قامتـش مثل کـمان بود از داغ و ظلم بیامان او ناتـوان بود خونین جگر از ظلم های شامـیان بود راهی بـسوی مجـلس نامحـرمان بود چه روضههایی قسمت بانوی دین شد بالانـشـین آسـمـان ویـران نـشـین شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت اُمّ کلثوم سلاماللهعلیها
ای نـخـل کـوثـر را ثمر یا اُمِّ کلثوم ای مـایـۀ فـخـر بـشـر یـا اُمِّ کـلـثـوم ای دومـین زینب، سـراپا زینت اَب ای زیـنـت نـام پــدر یـا اُمِّ کـلــثــوم ای چارمین خورشید نور از نسل کوثر بر فـاطـمـه نـور بـصـر یا اُمِّ کـلثوم ای کـوکب افـلاک، ای نـور مجـسم ای خواهر شمس و قـمر یا اُمِّ کلثوم زینب که سر تا پا علی بود و علی بود رفـتی به زهـرا بـیـشـتر یا اُمِّ کلثوم حـتماً تو هم مانـند زینب دیده بودی که مادرت در پشت در... یا اُمِّ کلثوم حـتماً تو هم از داغ کوچه داغداری از مـاجـرا داری خـبـر یا اُمِّ کـلـثوم از کـوچهها تا کوچههای شام رفتی رفـتـی کـنـار تـشـت زر یا اُمِّ کلثوم با خیزران دیدی چه غوغایی به پا کرد جام شراب و چشم تر... یا اُمِّ کلثوم ای وای از ساعات قتل صبر ای وای ای وای از ساعات سر... یا اُمِّ کلثوم هرکس میآمد جای زخم قبل میزد با نیـزه و سـنگ و سپـر یا اُمِّ کلثوم سرها که شد بر نیزهها، تازه شروع شد وقـت هـجـوم صـد نـفر یا اُمِّ کـلثوم هر کس که آمد قتلگاهش دست پُر رفت انگشتر و دستار سر ... یا اُمِّ کلثوم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـه نـام نـور، به نـام مـطـهّـر زهــرا برای عـرض ارادت به ساحـت دریا اگرچه کـمتر از آنم که دلـبـرم باشی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
امـروز عـالـمـى ز تـجـلّى منـوّر است میلاد با سـعـادت زهـراى اطهـر است از ره رسـیـده موکـب بـانـوى بـانـوان کـائـیـنـه تـمـام نــمـاى پـیــمـبـر اسـت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
وقتی قدم به خاک زدی خاک جان گرفت آئیـنـهای ز نـور تو هـفت آسمان گرفت چشمت که باز شد به خدا جز خـدا ندید هفت آسمان ز نور تو رنگین کمان گرفت گـلـزار وحی با تـو نه تـنهـا بهـشت شد عـطـر بـهـشت از تو تـمام جهان گرفت کـعـبـه ز یـمـن آمدنت غـرق شـور شـد بطحا ز شوق، رونق بـاغ جـنان گرفت زیــبـاتـریـن پــدیـدۀ تــاریـخ شـد پــدپـد وقـتی رسول نـور، تورا درمیان گرفت یک فاطمه به خلقت خود داشت کردگار او را ز حق، خدیجه کنون ارمغان گرفت بـانـوی بـانـوان بـهــشـتی تـو و، ز تـو مریـم نـشان خـدمـت این آسـتـان گرفت حوّا به به پاس دیدن رخسارت از بهشت در دست خویش دسته گل ارغوان گرفت جبریل آن پـرسـتوی قـدسی، به پاس تو بر بـام بـوسـتـان نـبـوّت مـکـان گـرفـت فـضّـه ز فـیـض خدمت این آستان نـور از ابر رحـمت تو به سر، سایـبان گرفت با دیدن جـلال تو هـرگز عـجـیب نیست انگشت حیرتی که فلک در دهان گرفت قـرآن کـتاب نـور خـدا در مدیـح توست باید تو را ز مصحف قـرآن نشان گرفت از سـیـر زنـدگـانـی غــرق شـکــوه تـو درس وفا وعشق و فضیلت توان گرفت ای آفـتـاب عـصـمت کـبـرای حـق، دلـم در ســایـۀ مـحـبـت تـو آشــیـان گـرفـت چون خط نـور میگـذرد از پُـل صراط هرکس که از ولای تو خـط امان گرفت هر دل که شـمـع محـفـل زهـرا وآل شد پـروانـۀ بـهـشـت ازاین خـانـدان گـرفت دیگرچه میتوان به مدیحت نوشت وگفت وقتی قـلـم ز دست فـتـاد و زبـان گرفت امشب شبی خوش است «وفایی»که میتوان حاجـات خویش را ز امـام زمان گرفت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فصلِ قَد قامتِ عشق است و طبیعت سبز است دامنِ بیرقِ افـراشـته قـامت سـبز است سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است بر رکـابِ نـبـی الله، نگـیـن آمـده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آمد به جهان او که وجودش همه جود است در هر نَفَسَش نَبضِ همه بود ونبود است طـفـلی بـگـذارد به زمـین پـا که محـمـد مسرور بُوَد، کور، دوچشمان حسود است زهـراست همان عامِل پـیـدایش هـسـتی مِهرش زِ ازل آب و گِلِ ظرف وجود است فوجی زِ مَلَک هـمره او آمده از عـرش تا زیر قـدمهاش کـنند از پَـرِ خود فـرش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
داریم به دل گـرمیِ طـوفـانِ نجـف را داریم به لب مِدحَـتِ سلـطـانِ نجف را ما نانِ علی خورده نمک گـیرِ غدیریم بـایـد بـه درِ خـانـۀ زهــرا بـنـشـیـنـیـم تا لطـفِ خـدا را به تـمـاشا بنـشـیـنـیـم بوسیدنِ دستانِ شما واجب عینی است دستی که زده بوسه پیمبر فقط این است آن دخترکی که شده مادر فقط این است خانم حرمی از تو در این سینه خدا ساخت بالاتر از آن خط که نوشتـند تو هستی مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی چـیـزی بِـجُـز از نـورِ خـداوند نداری بانو چه شگفت است هُبوتی که تو داری قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری با تـیغ به تو تکـیه کُـنَد شـیـرِ خـداوند از روزِ ازل هر تپـشـت یادِ عـلی بود نَبْضَت، ضربانت، نَفَسَت نادِ علی بود از ریشۀ آن چادر اگر ریشۀ شیعه است در سینه اگر آتـشی از شـورِ تو داریم در دست اگر رأیتِ منـصورِ تو داریم از بارِشَت ای ابر، پُر از لاله شد این باغ هرجا که بلـنداست به زیرِ قـدم ماست بر هرچه سه تیغ است شکوهِ عَلَم ماست ما درس جز از محَضرِ اسلام نگیریم هر بادِ مخـالـف شده جـوشن به تنِ ما هـر لالـه تـوان داد به بـرخـاسـتـنِ مـا صائب چه خوش آورد زِ شرحِ جگرِ ما یکروز از این ظـلـمِ گـران هیچ نـمانَد از دشـمـنِ اسـلام نـشـان هـیـچ نـمـانَد یکـروز از این دل پَـرِ پـرواز بسازیم گـفـتید که: سرگـرمِ پـریـشانیِ خویشم سرخوش زِ سبویِ غـمِ پنهانی خویشم یـارانِ خـراسـانیات امـروز بگـوشند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کـویـریم و بیتاب بـاران زهـرا فـقـیریم و محـتاج احـسان زهرا مسـلـمان زهـرا، مسـلـمان زهرا اگر مـثـل رودیم، دریـا شـناسـیم به مجـنون بـگـویید لـیلا شناسیم مـیان قـنـوتش دعـا کـرده زهـرا على دوست ها را جدا کرده زهرا سبب میشـود افـتـخـار عـلی را زنـد پـرچـم اقــتــدار عــلــی را روا شـد پس از فـاطـمه آرزوها شده بسـته لبـهـاى آن یـاوه گوها سـلام و درود خـدا بـر خـدیـجـه کـس بیکـسى پـیـمـبـر خـدیـجـه به ما داده ارث خروشانیاش را گرفتیم درس رجزخـوانیاش را همین عـشق را ادعا میکنیم اش فـقـیـرانه ما الـتـجـا میکـنـیم اش دعا میکـنـیم و اجـابت گـرفـتـیم در خـانـه او اقــامـت گـرفـتــیـم به جز مهر زهـرا ثـوابی نداریم به جز فـاطـمه ما جـوابی نداریم غـم از ما گرفـته اگر غم خریده بد و خوب را نیز، درهم خریده قـسم بر حـسـین بدون سـپـاهـش به لب تـشـنۀ گـوشه قـتـلگـاهـش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
استجابت زیر دستِ دستهای فاطمهست بهترین کرسی عرش الله جای فاطمهست مرتضی فـرمانده کل قـوای فـاطمهست نور حق زهراست، زهرا هم تمامش حیدر است پیشوای عرشیان است و امامش حیدر است یک علی دارد خدا آن هم برای فاطمهست دردمند عشق استعلاج میخواهد چهکار؟ جز محبت عاشق محتاج میخواهد چهکار؟ »قاب قوسینِ» خدا دولتسرای فاطمهست نُه بهار زندگی را با رسالـت طی نمود نُه بهار دیگرش را با عـلی هـمراه بود خلقتی هم شد اگر محض رضای فاطمهست کوثر اهل یقـین اعـجـاز یـزدان فـاطمه حمد و توحید و دخان و آل عمران فاطمه لام و میم و طا و ها اسرار «طا»ی فاطمهست بانـوی لـولاک شـد بنـیـانگـذار پـنج تن روی دوشش میکشد او کوله بار پنج تن هل أتی شد هل أتی چون هل أتای فاطمهست یاعلی و یا عـلی ذکر لب صدیـقـه است »مادر بابا» فقط این منصب صدیقه است زینبی که جلوههایش رونمای فاطمهست بانوی احساس با دستاس دستش پینه بست روی دامانش چه با وسواس شبنم مینشست بی گمان مدیون آن صوت رسای فاطمهست بر رکاب حق نشسته این نگین خوش تراش کردهام با نان او یک عمر امرار معاش جان فدای هرکسی که جان فدای فاطمهست دخـتـرانش مـرجـع تـقـلـیدهای هـاجرند تک تک اولاد زهـرا جـلـوۀ پیـغـمـبرند قبلۀ عالم علی موسی الرضای فاطمهست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از فـاطمه گفـتن همان خیرالعمل بود مـیـلاد او امـروز نـه، روز ازل بـود نور است او، در لازمان و لامکان است هرجا که میبینیم هست و بینشان است بیفـاطـمـه جـبـریل هم نـازل نمیشد قـرآن بدون کـوثـرش کـامـل نـمیشد سر در نـیـاوردیم هـرگز از مـقـامش میایـسـتـاد احـمـد بـرای احـتـرامـش جـان پـیـمـبـر، جـان مـولا بود زهـرا تـفـسـیـر پـیـونـد دو دریـا بـود زهـرا تعریف ما از عشق در یک جمله این است زهـرا فـقـط کـفـو امیرالمومنین است تلفـیق عـقلانیت و احساس زهـراست خیرالنسا تنها نه، خیرالناس زهراست در خانهای کوچک هزاران راز دیدیم از وصلههای چادرش اعجـاز دیدیدم اذن شفاعت روز محشر در کف اوست تقدیر عـالم لا به لای مصحف اوست باید برای بـردن نـامش وضـو داشت دیدهست نابینا حجابی را که او داشت خـیـر کـثـیـرش میرسد از آیـههایش غـرق دعـایش خـانـۀ هـمـسـایههایش ما که فـقـیریم و یـتـیـمـیـم و اسـیـریم باید فـقـط از دست او روزی بگـیریم یک زن بزرگِ جمله مردان زمین است دنیا تماشا کن حـقوق زن همین است زن را چنین چشم و چراغ خانه گفتند در شأن او «اَلـمَـراَهُ ریحانه» گـفـتـند زن نیست آنکه فـطرتش تاراج رفته زن کیست؟ مرد از دامنش معراج رفته جز راه دین رفتن برایش بینتیجهاست دنبال الـگـوئـید آیا؟ زن خـدیـجهاست آنکه خـدا یک روز دنـیا را به او داد دنیاش را بخشید، زهـرا را به او داد زن را ز مردان هم فراتر میشناسند عیسی بن مریم را به مادر میشناسند زن جلوهاش در بطن عاشوراست آری نـور حـسین از زینب کـبراست آری او که جهان شد زیر و رو با انقلابش مـحـدود بـوده زینب آیا با حـجابـش؟ زینب به جای مـردها هم امتحـان داد آزاد بـودن در اسـیری را نـشـان داد حـالا کـمـی در بـیـتهــای آخــریـنـم بــایـد بـگـویـم از زنــان سـرزمـیـنـم نـامآور گـمـنـام، نـور در حـجـابانـد در اصـل آنها صاحـبـان انـقـلاباند آنها که فـردای قـیـامت روسـپـیـدنـد جـمـعاند دور فـاطـمه، اُم الشـهـیـدنـد آن مادران که تا هـمیـشه سـرفـرازند با خون فـرزنـدانـشـان تـاریخ سـازند دنــیــا نــمـانــده بــی ولــیالله مــردم فـرزنـد زهـرا میرسـد از راه مـردم تقـویم ما عـطـری دگر دارد بهـارش زهراست بیش از هر کسی چشم انتظارش از غربتش یک روز بیرون خواهد آمد با لشکـری از فاطـمـیون خواهـد آمد
: امتیاز
|