![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
لطف امــام هـــادى و نـــور ولایتـش مــا را اسـیـر کـرده به دام مـحـبّـتـش بر لطـف بـى کـرانـۀ او بـسـتـه ایـم دل امشب که جلوه گرشده خورشید طلعتش منّت خداى را که به ما کرده مرحمت تــوفـیـق بـرگـزارى جــشـن ولادتـش تبـریک باد بانـوى کـبـرى سـمـانه را کین غنچه بر دمید ز گلزار عصمتش مـاه تـمام و نـیـمـۀ ذى حجّه مـطـلعـش خـیـر کـثـیـر و کـوثـر قـرآن بشارتش این است آن امـام که تـقــدیـر ایـزدى بـعـد از جـــواد داده مــقــام امـامـتـش این اسـت آن امـام که ذرّات کـائـنـات اقـرار کـرده انـد به جـود و کـرامـتـش این است آن امام که در برکة السّبـاع شـیـران شوند رام و گـذارند حـرمتش این است آن امام که از نقش پـرده هم ایـجـاد شـیـر زنـده کـند حکـم قدرتش این است آن امام که دشمن به چند بار رخـسـار عجز سوده به درگاه عزّتش سر تا به پاى عاطفه و مـرحمت ولى دشمن به لـرزه آمـده از برق هـیـبتش آن سومین ابوالحسن از خاندان وحى چون سه عـلـى دیگـر باشد عـبـادتـش افزون ز ریگ هاى بیابان عطـاى او بیش ازستاره هاى درخشان فضیلتـش مائـیم و دست و دامـن آن حجّـت خـدا چون نـا امید کس نـشــود از عنـایتـش گـردیـده ایـم جــمـع بـه ذیـل لــواى او افـکـنـده ایـم دست به دامـان رحـمتـش از آستان قدس رضا هــدیـه مى کـنیـم آه دلـى به غـربت و اشکى به تـربتش یا رب بحـقّ فـاطـمـه با فـتـح کــربـلا بـگـشـا به روى ما همه راه زیـارتش از لطف آن امام «مؤیِّد» مـؤیَّـد است کـو را نـشـان خـدمت آل محـمّد است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امام هادی علیهالسلام
کـیستم من شاهـکار ملک ذات کبـریایم دهمین مسند نـشین از بعد ختم الانـبیایم گوهرى ارزنده از گـنجینـۀ جود جوادم نهمیـن فـرزند دلـبـنـد عـلـى مـرتضـایم مصرعى از شعر ناب عصمت کبراى حقم هشتمین پروردۀ ایمـان و صبر مجـتبایم پـاسدار پرچـم پُر افـتخـار حـق پـرستى هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم در عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم ششمین زینت فزا از بهرمحراب دعایم در نایـابـى ز بحـر دانش بحـراالعلـومم پنجـمـین گـنجـیـنۀ اسـرار کل مـاسـوایم صادق آل نبـى را وارث فـقه و اصولم چـارمین استـاد دانـشگـاه تکــوین ولایم وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى سـومین نـور دل آن پیـشـواى مـقـتـدایم محور چرخ زمانم، حجت روى زمیـنم دومین گل ازگلستان على موسى الرضایم در مسـیر حـق پـرستى بعد آباء گـرامم اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم زانکه همنام عـلى معنىِ، هاى هل اتایم آیـۀ تطـهـیر را مصداق و از امر الهى آیـه اى از شـاخـصـار نـصِنـون انّـمـایـم غم مخور ژولیده فردا پاى میزان عدالت شافعت در نزد حق هنگام پاداشو جزایم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
غــار حرا بود و مناجاتی خــدایــی هــمــراه با آه و نــوایـی ربــَّنــایی نای نیــایش بود و قلب با صـفــایی حال امین مکــِّه بود و هـای هـایی آمد ندا ای آنکه مشغول دعـایـی ازما بخـوان با ما بمان از آنِ مایی مکتب ندیده مات مانده داستان چیست؟! آنکس که میخواند مرا ازآسمان کیست؟! خواندن نمی دانم خدا فنِّ بیان چیست؟! در خلوتم جایی برای این وآن نیست آمد ندایی نمرۀ خود را بدان: بیست گفتم بخوان قرآن از این پس جان مایی احمد علق می خواند وحق تأئید می کرد واژه به واژه دل پراز توحید می کرد آیه به آیه کاوش خــورشیــد می کرد پلّه به پلّه قـلّـه را تـمـجید می کرد روز چهلــُّم را بدل بر عید می کرد فرمود حق تو حــامــل قرآن مایی پر نور می آمد فرود از نور احمد امر خدا ابلاغ و شد مــأمـور احمد سر تا به پا پا تا به سر شد شور احمد ایزد نظر انداخت و مـنـظـور احمد کرده بساطی تا صراطم جور احمد بنـیــان دین و علّت ایــمــان مــایی ای آخــرین بــرگ و بَر باغ نبوّت الگوی اخلاق خوش وعشق ومروّت تیغ خدا بر کــافــران روح فتـوّت قرآن زبان وا کرده در مدح وغـُلوّت وقتی علی داده به تو دست اُخـوّت تو جان مولا جان حق جانان مایی بر مــا بـتــاب ای آفـتـاب عـالم آرا فــرمــانــده ی کلِّ دل زهـرا و مولا یــا رحــمــة ٌ للعــالمین امِّید فـردا امشب نــگــاه رحمتـی کن بر دل ما دلتنگ خضرایم براتم را کن امضاء دردم فــراق یار و تو درمـان مایی امشب دعایی کن تو ما را یا محمّد ما را بده در لـشـکـرت جــا یا محمّد بغضی نشسته در گــلوی ما مـحمّد کــرب و بــلا رویای این دلها محمّد کی می شود اسلام تو احیاء محمّد چـشــم انتظار دلـبــر پـنـهان مایی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام کاظم علیهالسلام هنگام شهادت
خـورشیــد آسـمـان سیـه چـالـهـا منـم یـوسف تـرین مـسـافـر گــودالـها مـنـم شــیــرازه مـحــول الاحــوالـهـا منــم مـوسی ترین کـلـیم، در این سـالها منم دارم شـبـانـه روز، مـنـاجات می کنم بر حال و روز خویش مباهات می کنم این چند ساله زار شدم، خون جگر شدم کنج قـفـس فـتـادم و بی بال و پر شدم یـاد پــدر صـدا زدن دخــتـرم بخـیـر مردن دوای من شده، خـلـصنی یا اله باشد بزن، ولی به کـسی ناســزا مده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
آهـسـتـه گـذاريد روی تخــتـه تـنـش را تــا مــيــخ اذيّــت نـنـمـایــد بــدنـش را اصلاً بگــذاريــد رويِ خـاك بـمـانـد... زشت است بيارند غـلامـان بـدنـش را ايـن مـــرد الــهــی مـگــر اولاد نـدارد بُـردنـد چرا مثل غـريـبـان بدنـش را؟! اين مرد نـگـهــبـان كه حـيـا هيچ ندارد بد نيست بگـيـرد جـلوی آن دهـنـش را اين هفت كفن، روضۀ گودال حسين است ای كـاش نــيــارند بـرايـش كـفــنش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها
زخـمیِّ زنجـیـرم، کـبودِ بی شمارم بر شانه هایم، زخم های کهنه دارم همشیرۀ خورشیـدم و بانـوی نـورم هر چند که در پـنجۀ گرد و غـبارم شـامِ غـریـبانیِ عـصر خیمــه هـایم آن چــادر خــاکیِ در حــال فـرارم دیگر نـمی آیـد به دنـبـالم مغـیــلان دیــگر ندارد آبـلـه کاری به کـــارم من حضرت یعقوبم و تو یوسف من بر سیـنـه ام پیراهـنت را می فشارم دسته گـل یـاسـی ندارم بر مـزارت امّا به جایش تا بخـواهـی لاله دارم انگار من خوابیده ام در این بیـابان انـگـار تـو افـتـاده ای روی مـزارم من با نـیـابـت از تــمـام خــانــدانـم بر آسـتـان خـاکی ات سر می گذارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام علی علیهالسلام
هرکس که به سودای علی سر دارد آخـر به چه کس نـیـاز دیگـر دارد جای عجـبی نیست به استـقــبــالـش دیـوار دل کـعـبــه تَـرک بــر دارد در خلوت خود سه روز مهمانش کرد از شدت عـشقی که به حـیدر دارد بر روی لـبــش مــعـجــزۀ قـرآن و گـلـبـوسـه ز لبـهــای پـیـمـبـر دارد بـا دشـمـن او بـگـو رهــایـم ســازد دست از سر و احـوال دلم بر دارد ای اهـل سـقـیـفـه بـارتـان بـر دارید من حـیـدری ام سر به سرم نگذارید عرش و ملکوت وسعت خوان شماست خورشید تلالوئی زچشمان شماست دلـتـنـگ صـدایـتـان شده جـبـرائـیل وابستگی اش به صوت قرآن شماست من هـم ز قـبـیـلـه ی اصیـلی هـستم کز صبح غدیر خم مسلمان شماست بـابـا... دل مـن مـثـل یـتــیـم کـوفـه در حسرت یک تکه ای از نان شماست نـعـلـین و لـبـاس وصـلـه دارت آقـا از روی تـواضع فـراوان شـماست ای هـمـدم نـا شـنـاس نـخـلـسـتان ها ای غربت محض!! مرد مردستانها ای رزق زمین و آسـمان از کرمت عـالـم شده احـیا ز مسـیحـای دمت آنقدر که چـشـم های تو خـون گـرمند گـشـتم بـخـدا شهـیـد ابـروی خمت با یک نگهـت پر از اجـابت کـردی هر کس که دعا کرد به زیر علمت از لطف تو بود (مسلمت) شاعر شد ای خلقـت آفـریـنش از لطف کمت بــر روی لـب تــمــام ایــرانـی هــا این بـیت شـده اذن دخـول حـرمت مرغ دل من چه خوش هوایی دارد ایوان نـجـف عـجـب صـفـایی دارد ای راه سـعـادت ای امـیـر دلـخـواه ای بـر هـمـه ی عـلـوم عـالـم آگـاه تـنهـا تـو به انـدازه ی زهـرا بـودی زین رو شده ای برای بانـو هـمراه در بدرقه ات همیشه زهـرا می گفت لا حــــول ولا قـــــوة الا بــا الـلـه ای فـاتـح خـیـبر و حـنـین و خـنـدق پشت تو شکـسته از بلایی جانکاه احـسـاس غـریـبی مکن امشب با ما ای خانه نشین بگو چه گفتی با چاه وقتی که لحد به روی زهرا می چید تـشـیع جـنـازه ی خـودش را می دید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام علی علیهالسلام
از خود فـنا نگـشته نـیابی به حق بـقـا فـانی شـدن ز خـویش بود حـال اولیا تا نقـش غـیر پاک نـشویی ز لـوح دل کی در حریم وصل شود جانت آشنا؟ جانهای بیدلان زده آتش به هر دو کون از شوق روی دلبر بی چون و بی چرا طی کرد راه و زود به مطلوب خود رسید هر کو به صدق در ره عشقش نهاد پا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل پندیات
هميشه قدرت و مکنت بهجا نخواهد ماند مدام در کف زرگر طلا نخــواهد ماند غـم زمانه مخور فکـــر توشـۀ ره کن کـه جاودان احدي جز خدا نخواهد ماند به چند روزۀ سختي بساز وصابر باش بشــر هميشه دچار بلا نخــــواهد ماند الا که صاحب سيم و زري به احسان کوش که غير بخشش وجود و سخا نخواهد ماند فقير گوشهنشين با توانگري خوش گفت جـهان هميشه بـه کام شما نخواهد ماند کنون که چرخ بهکام تو گشته، قدر بدان که آب جـوي به يک آسيا نخواهد ماند هر آنچه مينگري درجهـان شود فاني بــه غير خـــوبي اهل وفـا نخواهد ماند دل کسي مشکن اي قوي به پنجـۀ ظلم که اين شکستن دل بي صدا نخواهد ماند به غير کار نكودر جهـان مکن خسرو که کار خير و نکو بي بها نخواهد مان
: امتیاز
|
![]() |
![]() غزل پندیات
به پيري چون رسد انسان دگربرنا نخواهد شد قد سروي اگر خم شد دگر رعنا نخواهد شد مده بيهوده از کف گوهر نقد جواني را که اين دُّر گران قيمت دگـر پيدا نخواهد شد به دنيا دل مبند اي دل به فکرتوشه ره باش که با مرگ من و تو اخردنيا نخواهد شد مخور هرگز فريب زرق و برق دنيا را که شيرين کام با گفتن حـلوا نخواهد شد مکن تعريف از فضل وکمال ديگران اي دل که باتعريف کردن هيچ کس دانا نخواهد شد علي يک عمر با اوفتادگان بنشست تا گويد از اين بال نشستن ها کـسي والا نخواهد شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() غزل پندیات
مردم دنيــا اگر با يکديگـر مي ساختند اين جهان را از جنان هم پاکتر مي ساختند کينه و بخل و حسد در بين آنها گـر نبود چون برادر از صفا با يکديگر مي ساختند زيرخاک تيره بنگر با چه خواري خفته اند پادشاهاني که کاخ از سيم و زر مي ساختند بــاور مــردم اگر مي شد فناي زندگي خويش را آماده از بهــر سفر مي ساختند درنهاد اهل ايمان حرص را راهي نبود آن قناعت پيشگان با مختصر مي ساختند
: امتیاز
|
![]() |
![]() غزل پندیات
اى كه میخواهى جـمال بى مثال یار را در حریم دل چرا ره مى دهى اغیار را دیدن نادیده را عشق خودى ها حائل است از خودى بگذر كه تا بى پرده بینى یار را درس هشیارى برو در مكتب مستان بخوان زانكه این مكتب به مستى مى كشد هشیار را درمسیر عشق همچون میثم خرمافروش با على باش و به گردن نه طناب دار را روزه دارى" را دهان بسته تنها شرط نیست طاقت اُشتــر به ما ثابت كند این كار را پاك كن زآیینۀ دل گرد خودبینى كه كور با عصایى مى كند پــیــدا رهِ هـموار را گركه درحصن امان خواهى زحق اذن دخول در كف نفس دنى هرگز مده افـســار را درمذاق اهل عالم حرف حق تلخ است تلخ زهر گردد چون شكر، دارو شود بیمار را در مقام خاكسارى همچنان ژولیده باش كز مسیر خــاكـسارى یافت این آثــار را
: امتیاز
|
![]() |
![]() غزل پندیات
ای دل! چه غافلی تو ز حال شکستگان از روزگــار تنگ به توفــان نشستگان غــافــل ز سفـــرههای تهیدستِ منتظـر غــافــل ز وصلههای دلِ دلـشـکستگان غافل ز نـالـه هـای شب زائـران فــقــر غافل ز حال سوته دلان،حال خستگان ای دل! کریم باش و به دست صفا بپـاش عـطــر اجــابــتــی به تمنای بستـگــان برپا ستادهای، تو بچین غنچهای سپاس بنشان سخــاوتـی تو به باغ شکستگان آمد بهارزندهدلان، خوش به حال عشق هم خوش به حال جملۀ از خویش رستگان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
وقتی که نیستی تو بهـارم بهـار نیست وقتی که نیستی تو به دلها قرار نیست این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند آهـستـه مردن است دگر انتـظار نیست من عصرهای جمعه فقط بغض می کنم باران اشک های من از اخـتیـار نیست تسلیم هجر توست دل شرحه شرحه ام تیـغ فـراق هست و مسـیر فـرار نیست معـلـوم شد از اینکه به یـاد تـو نـیـستم این ناله ها ز دوری تو جز شعار نیست وقـتی پی هر آنچـه بجـز یـار می روم فـرصت برای عـاشـقی با نگـار نیست دنـیـا چـو قـبـلـۀ دل گـم کــرده راه شد آن دل به سوی خیمۀ تو رهسپار نیست یا ایـهالــعـزیـز به مــا هــم تـصـدقــی چیزی میان کــاسۀ این بـد بـیار نیست اصـلاَ تـمـام سـال مـرا فـاطـمـیـه کـن بی نــام مـادر تو مــرا اعــتـبـار نیست مـا را به نـام نـوکر زهـرا شنـاخـتـنـد خیری جزاین طریق در این روزگار نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خبری میرسد ازراه خبر نزدیک است آب و آئیـنه بیارید سحر نـزدیک است طبق آیات و روایـات رسیـده ای قــوم جـمعۀ آمـدن او به نظـر نزدیک است عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است قطره چون رود شود راه به جایی ببرد به دعای فرج جمع اثـر نـزدیک است با ظهورش حـرم فـاطمه را می سازیم بار بر بند برادر که سفر نزدیک است راه دور دل مـا تـا بـه در خـیــمــۀ او از در خانۀ زهــرا چقدر نزدیک است آه گـفـتــم که در خــانــه و یــادم آمـد غـربت مادر و اندوه پدر نزدیک است گـر چه از آتـش در سـوخـته جانـم اما بیشتر روضۀ کوچه به جگرنزدیک است باز کابـوس سـراغ پـسری آمـده است باز میلرزد و انگار که شرنزدیک است مادرت را بـبر از رهـگـذر نامـردان کوچه بند آمده از کینه خطرنزدیک است تا که افتاد زمین زلزله در عـرش افتاد هاتفی گفت: قیامت به نظرنزدیک است دو قـدم رفـتـه نـرفـته نـفـسش بـنـد آمد پسرش گفت بیا، خانه دگرنزدیک است داغ مادر به جگر می رسد اما انگـار اثـر داغ بـرادر به کـمـر نـزدیک است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
احساس می کنم که نـبـاشی بهـار نیست شعـری میان دفتر این روزگـار نیست معـطوف می شود به شما حس واژه ها آقا خودت بگو مگر این افتخار نیست؟ من با سـروده های همه شرط بسـته ام بـیـتی بـدون نـام شـما مـانـدگـار نیست سـین سلام ســفــرۀ تـحـویل سـال نـو معنای این قـصیده مگر انتظار نیست؟ روزی ظهور میکنی و می رسد بهار اما به ماه و سال و زمان اعتبار نیست تـقـویم هـم به گـفـته ام اقــرار می کـند سوگند میخورد که نـباشی بهـار نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
چه دیده ها که دوخته به در شد و نیامدی چه عمرها ز دوری تو سر شد و نیامدی چه روزها که تا به شب نام تو برده شد به لب چه چشم ها که از غم تو تر شد و نیامدی شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی ببـین که از بهـار هم خبـر شد و نیامدی بیا ببین دراین جهان امام خوب ومهربان اسیــر فـتـنـۀ زمـان بشـر شد و نـیامدی تمام غصه ام همین شده که گویم این چنین و امـشـبـم بـدون تو سحـر شد و نیامدی صـبا به یـار آشـنا بگـو که شـاعـر شما ز دوری رخ تو خون جگـر شد و نیامدی ازاین زمانه خسته ام بیا که دل شکسته ام به حق مادری که منـتـظر شد و نیامدی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه
این چـنین بر دلم افـتاد... به امّـید خـدا غم نخور... می رسد امداد به امّید خدا چه قدَر عقده در این سینۀ ما جمع شده عــقــده ها می شـود آزاد به امّـیــد خـدا دل ما که به خــدا تنگ شده، منتظریم تـا که از مـا بکـنـد یـاد بـه امّـیـد خـدا با دعای «فرج» و «ندبۀ» او مـأنوسیم کِی اثـر می کـند «اوراد» به امّید خدا؟ باید از گـنــدم بد بــوی گنه دور شـوم تا شــوم یــار قـلـمــداد به امّـیــد خــدا گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا... که به دست پـسر فـاطمه بـوسه بـزنیم یک به یک با هـمـه اولاد به امّید خدا خـبـر آمـدنش را همه جـا پخـش کـنـید می رســد لـحـظـۀ مـیـعـاد به امّید خدا منتـقـم می رسد و روز ظهـورش حتماً می شـود فـاطـمـه دلـشـاد به امّـیـد خدا حرم خاکی خـورشید و قـمرهای بقـیع عـاقـبت مـی شــود آبــاد به امّـیــد خـدا مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم دو سـه تا پـنـجـره فــولاد به امّـید خدا لـذتی دارد عجب تا که به ما می گـوید: آفـریـن! دسـت مـریـزاد! به امّـیـد خدا وعـدۀ بعـدی ما «شارع بین الحرمین» دم بگـیـریم همه با «لک لبّیک حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() توسل به امام زمان (عج)
از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را به وصالـت نرسیـدیم و نـدیـدیم تو را روزی ما فـقـرا شربت وصل تو نبود زهر هجر تو چشیدیم و ندیـدیم تو را شـاید ایـام کهـن سـالی ما جـلـوه کـنی در جـوانـی که دویـدیم و ندیدیم تو را چه قدَر چلّه نشـسـتیم و عــزادار شدیم چه قــدَر شمع خـریدیم و ندیدیم تو را سعی کردیم شبی خـواب ببـینـیم تو را سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را مـدتی در پی تو رند و نظـر باز شدیم همه را غـیر تو دیـدیـم و ندیدیم تو را فکرکردیم که مشکل سر دلبستگی است از همه جز تو بریـدیم و ندیدیم تو را لا اقل کـاش دم خـیـمۀ تو جـان بدهـیم تا بگـوئـیم: رسیـدیـم و نـدیـدیـم تو را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای يـگــانـه يــادگــار فــاطـمـه عشق حـيدر، ای نگــار فاطمه ای يـگــانــه زائـر قــبـر بـتـول شـمع ســوزان مــزار فـاطـمـه چشم زهرا سوي تو، دلخوش به تو اي قــرار بــی قــرار فـاطــمـه جان فـدای قلب سوزانت كه شد دل غـميـن و غـمگسار فاطـمـه اي يـگــانـه مـنجـي عــالـم بـيـا روح عـالـم، افـتـخـار فـاطـمـه مـرهـم زخــم دل مــادر تـوئـي الــتــيـــام قــلـب زار فـاطــمـه شيعـه را امـيد و روح ديگـری کن ظهور، ای ذوالـفـقار فاطمه زخـم دل هرگـز نـيابـد الـتـيــام پـس بـيا، ای داغــدار فـاطـمـه عمر زهرا شد خزان از ظلم وكين لـيك بـاشـی تـو بـهـار فـاطـمـه شد دلت خون از جـفای ظالمان دل چه گـويـم لاله زار فـاطمـه مخــزن سـرّ خدا شـد سيـنـه ات اي تـو تـنـهـا راز دار فـاطـمـه كعبه مشتاق است، در بر گيردت منـتـظـر بر شهـسـوار فـاطـمه كعبه هم باشد سيه پوش ازغمی كعـبه هـم شد سـوگـوار فـاطمه انـتــقـام صـورت نــيــلـي بـيــا شاد گـردان، دوسـتـدار فاطمـه (سائل) دل مرده را از لطف خود ده نـشـان دار الـقـرار فـاطـمـه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
دلـدار زهـرا راحت جـانـم تو هـسـتی تنـهـا دلیل اینکه می خـوانـم تو هستی آنروزهایی که کسی دور و برم نیست آقا خــدا را شکــر، می دانم تو هستی از دامـن چـرک گـنـاهـانـی که کـردم آنکس که می گیرد به دامانم تو هستی هر هـیأتی رفتم به خود گـفتم که لابـد شـایـد میان روضـه مهمانم تو هستی هر بار بغـض گـریـه هـایم می شکـافـد در قـطره های سـرخ بارانم تو هستی با حال خـوش یکآبار قـرآن باز کردم دیــدم هــمـه آیـات قـرآنـم تو هـسـتـی بی تـو کی از دیـن خـدا بو بـرده بـودم سـر مـنـشـأ اینکه مـسـلـمانم تو هستی درد مــرا فـنّ اطـبّـا کــارگـر نـیـسـت داروی این قـلب پـریـشـانـم تو هستی دل را گــرفــتـار دوایـت کــردم آقـــا در کـربـلا خـیـلـی صدایت کـردم آقـا
: امتیاز
|