![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از سـرم سـایۀ الطـافِ خـدا جـمع نکن مادر از رویِ سرم، بالِ وفا جمع نکن چادرت را بتکـان و بده بر زینبِ خود معجـرِ خاکیِ خود را ز حیا جمع نکن ناامـیـدانه به اطـراف چـرا مینگـری؟ بار و اسبابِ سفـر را گلِ ما جمع نکن نَفَست؛ هم دَم و هم بازدَمش مثلِ مسیح نفـسی تـازه کن و مـوجِ بـقـا جمع نکن نَفَـسِ شـیـرخـدا بر نَـفَـست بـسـته شـده سـفـرۀ زنـدگـیِ شـیـرخـدا جـمـع نـکـن این حسین است که بوسه بزند بر کفِ پا عـقـدهها در گـلویِ کـربـبلا جـمع نکن از حسن هیچ نمانده بجز از مویِ سفید در دلِ این پـسرت آه و نـوا جـمع نکن بیشتر از همه کس دل نگرانم به حسن حفـظِ اسرار نکـن درد و بلا جمع نکن آخرین خواستۀ زینبِ تو این شده است از سـرم سـایۀ الطـافِ خـدا جـمع نکن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
در خانهای که بال مَلک سایهگستر است چـشمان اهل بیت به بیـمار بستر است محزونتر از نگاه علی، آه فاطمه است گویا شب جدایی اخلاص و کوثر است انـگـار زیـر لـب سخـنـانی کـنـد بـیـان آری شب وصیّت زهرا به حـیدر است آرام جان من! که شده خـانهات خـراب مِن بعـد زیـنب آیـنـۀ روی مـادر است فـردا به بـعـد جـان تـو و جـان زیـنـبـم شب زندهدار اشک پدر چشم دختر است راهی به غیر غـسل شبانه نمانده است این آخرین سفـارش بانـوی پرپر است بگـذار تا مـدیـنـه تـو را سـرزنش کـند طرح مزار مخـفی من امـر داور است مَردم اگـر جـواب سـلامـت نـمیدهـنـد بیاعتنایی از سر بغض تو رهبر است تا محـشـر از جـفـای سـتـمکار نگـذرم از بس دلـم ز اهل مدیـنـه مکـدّر است با اینکه رکن دیگر تو میرود ز دست ایـن داغ در ادامــۀ داغ پـیـمـبـر اسـت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یابن الحسن! برای خودم گریه میکنم از عـمـق دردهای خودم گریه میکنم خـیلی کم از غـم تو شدم مـرد نـدبهها از کـثـرت جـفـای خـودم گریه میکنم خـیلی شما هـوای مرا داشتی ولی...! از وضع بیوفـای خودم گـریه میکنم از یک گـنـاه هـم نـگـُذشـتـم بـرای تو از خُلـق بیحـیای خـودم گریه میکنم از غربت تو پیشکش، از ظلمت خودم از غفلت و خطای خودم گریه میکنم آن شیعهای که خواستی از من، نگشتهام امروز در عـزای خودم گـریه میکنم آداب انــتــظــار، نــیــاوردهام بـه جـا از شـومیِ سـزای خودم گـریه میکنم تـرسـم بمـیـرم و نـرسـم به ظهـور تو یابن الحسن! برای خودم گریه میکنم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای کاش که ما نیز کمی یاد تو بودیم در هر نفس و هر قدمی یاد تو بودیم هنگام خوشی یاد تو از خاطرمان رفت با دیدن هر درد و غـمی یاد تو بودیم اینگـونه به بیراهـه نـمیرفت دل ما هر روز اگـر قـدر دمی یـاد تو بودیم امروز جهان تشنۀ عدل است، کجایی؟ ما با خـبـر هر سـتـمی یـاد تو بـودیم ما گریه کـنان حسن و فـاطمه هـستیم در روضۀ هر بیحرمی یاد تو بودیم ما فکـر گـناهـیم و تو فکـر غـم مایی ای کاش که ما نیز کمی یاد تو بودیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
انـگـار با این دردهـایت خـو گرفـتی دیـدم که زینب را سـر زانـو گرفـتی دیـدم بـرای حـاجـت هـمـسـایـههـایت یک دست، ذکـر یاعـلی یاهـو گرفتی نان پختی و خانه مرتب کردی امروز در دست خود بار دگر جـارو گرفتی از چه مرا شرمنده کردی بیش از پیش تا پشت در هی دست بر پهلو گرفتی انـسـیـة الـحـورا نگـاهـم کـن دوبـاره اشکـم درآمد بسکه از من رو گرفتی رنـگـت پـریـد اما نگـفـتی درد داری در زیر چـادر دست بر بـازو گرفتی دیـگـر نـمیآیـد صـدای گـریـههـایت انـگـار بـا این دردهـایت خو گرفـتی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
سخت است هان، دیدار آخر، مخفیانه در نیـمه شب تشـیـیع مـادر، مخـفـیانه هرگز وداعی اینچـنـین را کس ندیـده با پـیکـر مجـروح هـمـسر، مخـفـیـانه آن شب چه مظلومانه حیدر بوسه میزد بر صورت زهـرای اطـهـر، مخـفیانه دست علی را بسته دید و اشک میریخت بـر قـهـرمان فـتـح خـیـبـر، مخـفـیـانه در خـانه زینب با حـسین آرام گـریـند در کـوچه میگـریـد بـرادر، مخـفیانه پیـراهن خـونین زهـرا دید و دق کرد آن شب که غسلش داد حیدر، مخفیانه تا آخر عمرش علی خون گریه میکرد از غـصه آن مـیخ و آن در، مخـفـیانه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
این یاس پرپر روضههایش فرق دارد شعر و غـزل گفـتن برایش فرق دارد روی کبود و قامتی خم، دست لـرزان با دیـگـران لحن صـدایـش فـرق دارد در آسـمـان چـشـم مـن بـاران گـرفـتـه امشب چرا حال و هوایش فرق دارد؟ ما هرچه حاجت داشتیم از او گرفـتیم تــاثـتـرِ آمــیـنِ دعــایـش فـــرق دارد در قلب هر شیعه ضریحی دارد از نور پس مرقد و صحن و سرایش فرق دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
فـراق تو درد است و درمان ندارد چـرا قــصـۀ هـجــر پـایـان نــدارد تو جـان جهـانی تو صاحب زمانی بـدون تو جـسـم جـهـان جـان ندارد بـیـا ای که در سـالهای ظـهـورت پُـر است از بهـار و زمستان ندارد خـودت را مگـیـر از دل بـیـقـرارم کـه بـودن بـدون تـو امـکـان نـدارد تو این روزها باز هم غـرق اشکی و اشـک تو را چـشـم بـاران نـدارد خـدا را دوصد شـکـر آقا تو هستی اگـر زائـر آن قــبـر پـنـهـان نـدارد در این روزهـای غـریـبی ســپاهی بجـز هـمـسرش شاه مـردان نـدارد و بـسـتـنـد دسـتـان خـیـبـر گـشـا را شـنـیـدنـد و گـفـتـنـد امـکـان نـدارد یهـودی در آن کـوچه دادش درآمـد مـگـر که مـدیـنـه مـسـلـمـان نـدارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
رفتی و بعد تو من را به جهان کاری نیست بعد تو بهر دلـم مـحـرم اسـراری نیست اصلا ای دوست نگفتی که دلم میشکنی؟ آخر ای یار چنـین رسم وفـاداری نیست میروی دلـبــر مـن رو بـه سـلامـت امـا بعد تو بهر علی یاور و غمخواری نیست چه کـنـم زیـنب اگـر کـرد هـوای مـادر چارۀ غصۀ او صحبت و دلداری نیست اصلا انگار حـسن آن حسن قـبلی نیست حالت گـریۀ او حـالت تـکـراری نیـست وعـدۀ ما به قـیامت تو برو فـاطمه جان بعد از این بهر تو دیگر غم و آزاری نیست گرچه این قبر کمی تنگ شده اما خوب هرچه باشد به درش فاطمه، مسماری نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اَلا ای چـاه، غـم بـسـیار دارم دلی خـون از فـراق یـار دارم ************** الا ای چـاه بییـار و حـبـیـبـم پر از دردم سفر کرده طبـیـبم ************** الا ای چـاه یـاسـم را بـریـدنـد گل و گـلخانه را آتش کـشیدند
نه تنها سیـنۀ زهـرا که آنروز تـمـام تـار و پـودم را دریـدنـد ************** الا ای چـاه جـان دیگـر ندارم صـفـای سـایـۀ کــوثــر نـدارم ************** الا ای چـاه جانم پر شـرر شد به جانم هرچه شد از میخ در شد ************** الا ای چاه بنگـر شور و شینم غــم زهــرا و درد زیـنـبـیـنـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب شام غریبان و تشییع حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شام غـریبی و تک و تنها شدن رسید هفت آسمان به سینه مولا محـن رسید با گریه کار غـسل شـبانه شـروع شد با گـریه آسـتـین هـمه بـر دهـن رسید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
پـرواز را بـانـویِ غـم بـاور نـکـردم جـا مـانـدنـم را در الـم بـاور نکـردم رفـتی ولی جایِ تو باشد قـلبِ حـیدر هستی در این کاشانۀ دل تا به محشر با یـادِ تو اشـکِ روان را پهـن کردم با اشکِ دیده، سفره نان را پهن کردم جایِ تو خالی در کـنارِ سفـرۀ ماست خـون جگـر تنهـا غـذای خانۀ ماست دلـتـنگم امشب فـاطـمه جـانـم برایت در گوشِ من مانده است پژواکِ صدایت یادش بخـیـر آن لحـظههایِ پُـر تکـلّم گـل گـفـتـنِ بـیـنِ من و تـو با تـبّـسـم خیلی دلم میخـواست دستانم بگیری با خـنـدهای انـدوهِ پـنـهـانـم بـگـیـری بیتـو تـمـامِ نُـه فـلـک ارزش نـدارد برگـشتنت گویا که بانو لاعلاج است صحبت ز بازو و ز پهلو لاعلاج است تا حـیـدرت از پا نـیـفـتـاده بـلـند شـو این دخـتـرِ بـاغـیـرتـت دارد هـوا را در خـانـهام زنـده نگـه دارد صفـا را بعد از تو زینب دخترم اُمّ الامان شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مدینه کو پرستویی که من بال و پرش بودم؟ چه شد آن طائر قدسی که من در محضرش بودم؟ مدینه از نفـس افـتاد آن ریحانه در حالی که من آئینهدار دیده از خون ترش بودم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گفتن از فاطمه یک عمر زمان میخواهد صاحبان سخن از کل جهـان میخـواهد حقش این است که فـریاد زنم حُـبّـش را حُبّ او واجب عینی است، اذان میخواهد گـره کـار دلـم کـور شـد و فـهـمـیـدم… ذکر یا فاطمه، یا فـاطمه جان میخواهد باید از غـصـۀ او آه کـشـد، گـریـه کـنـد هرکسی اذن ورودی به جنان میخواهد روضۀ فـاطـمـه را مـرد نمیفـهـمـد که روضهاش مجلس مخصوص زنان میخواهد کار مـا نـیـسـت بـگـوئـیم غـم زهـرا را او هزاران ملَکِ مرثیه خوان میخواهد این جماعت که به زهرا و علی تاختهاند در حـقـیـقـت هـمۀ قـائـلـه را بـاخـتـهاند که بـگـویـنـد چه آمـد بـه سر مـادرمـان کـل عـالـم بـشـود در بـه در مـادرمــان روضه خوان کاش بگوید چه کسی در کوچه آتش انـداخـتـه بـر بـال و پـر مـادرمـان آه… جـا دارد اگـر عــالـم و آدم بـشـود هـمـه قـربـان دل شـعـلـه ور مــادرمـان گوش عالم نشینده است به جانسوزی آن نــالــۀ بـی رمـقِ پــشـتِ درِ مــادرمــان آن قدَر غربت زهرا و علی اوج گرفت نـتـوانـسـت بــمــانـد، پــســرِ مـادرمـان پسرش رفـت که از غـصۀ پرپر شدنش دو سه ماهی است شده خون، جگرِ مادرمان این جماعت که به زهرا و علی تاختهاند در حـقـیـقـت هـمۀ قـائـلـه را بـاخـتـهاند دو سه ماهی است که او قدر جهان غم دارد چـشـم او اشـک بـه انــدازۀ عــالـم دارد دو سه ماهی است علی در وسط خانۀ خود جای کوثر، دو سه تا چشمۀ زمزم دارد بچههایش همه گـریان و پـریشان اما… حسـنـش چـنـد بـرابـر غـم و مـاتـم دارد گوشۀ خانه نشسته است به خود میگوید ایـن مـدیـنـه چـقَـدَر مـردِ خـدا کـم دارد یک نفر نیست عـیادت کـند از مـادرِ ما اصلا این شهر، زنِ مومنهای هم دارد؟ دلـمان تـنـگ پـیـمـبـر شـده و میدانـیـم بعد او شـهـر نـبـی، غـصـه دمـادم دارد این جماعت که به زهرا و علی تاختهاند در حـقـیـقـت هـمۀ قـائـلـه را بـاخـتـهاند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کسی شبـیه تو در عرصه وجود نبود به جز تو مـادر بابا نـبود، بود؟ نـبود چراغ خانه، تو صد سال عمر میکردی اگر که دور و برت اینهمه حسود نبود تو باغ یاس تو ریحانه بودی و حـقّت نبـرد بـا چـهـل آتـش زن عـنـود نـبـود نبود حق تو آنگـونه پـشت در مـانـدن نبود حق تو آن خاک و خون و دود نبود ز جـای جـای تـنت بـوی دود مـیآیـد تویی که عطر تنت جز گلاب و عود نبود بدان که فـاتـح خـیـبـر ز پـا نمیافـتـاد اگر که وقت کفـن بازویت کـبود نبود به سوی خیمه عمو مشک آب میآورد اگر که دست عدو نیزه و عـمود نبود برای زیـنب کـبـری مـصیـبـتی مـثـل گذشـتن از وسـط کـوچه یـهـود نـبـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حال من خوب است، اما بشنو و باور نکن پس بمان و روزگارم را از این بدتر نکن یا به دستِ ناتـوانت اینـقـدَر زحمت نده یا نه؛ چشمان مرا با گریههایت تر نکن گرچه سوزاندند باغم را؛ بهشتش کن؛ بمان خانهای که سوخت را با داغ، خاکستر نکن آهِ دود آلــودۀ آئـــیــنــۀ دق را نــبــیــن روبروی آن نرو؛ دیگر نظر بر در نکن با تـنورِ خانۀ خود آشـتی کن؛ نـان بپـز حسرتِ دستاس، را دستِ نوازشگر نکن دستپختت را نخوردم؛ چند وقتی میشود همسرت را بیش از این محروم، از همسر نکن آه، ای خورشید! پشتِ ابرِ روبندت نرو آه، ای مَحرم ! کنارم چادرت را سر نکن جای این «عَجّل وَفاتی»ها شفایت را بخواه مرغِ بـاغِ آرزوهـای مـرا پـرپـر نـکـن سنّ و سال کودکانت را ببین و رحم کن مادری کن؛ خانهام را زود، بیمادر نکن از امـانتداریام شرمـندهام دخـترعمو! خوب شو دیگر! مرا مدیونِ پیغمبر نکن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( زبانحال درختی که شد درب خانۀ حضرت)
سالها پیـش در این شهر درخـتی بودم یـادگـار کـهـن از دورۀ سـخـتـی بــودم به بـرومـنـدی من بود درخـتـی کـمـتـر رشد میکـردم و میشد تـنهام محکـمتر برگهایم گـل تسبـیـح به لب مثل ملَک تکـیه کردم هـمۀ عـمر به بازوی خودم ضربههـایش مـتـوجّه به خـدا کـرد مرا کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد این سعادت را در خـواب نمیدیـدم من غرق در زمزمه و راز و نیازم میکرد جـلـوۀ روشـنـی از نـور خـدا مـیدیـدم آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری! روح هـمـراه ملائک به درود آمده بود یک طرف محـو شکـوفایی ایـمان بودم یا پس از هجرت خورشید چرا ماه گرفت؟ نیست هنگام اذان صوت دل انگیز بلال چشم زخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد داغ این بـاغ فـراموش نـگـردد هـرگـز بر سر وسیـنـۀ من مـیخ چرا کوبـیدی؟ مـژده ای دل که مسیـحـا نـفـسی میآید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جسارت کرد شعله، مشت زد بر روی در آتش حیا را زیر پا بگذاشت و شد شعلهور آتش همیشه آب بر آتش اثر دارد ولی این بار ندارد رحم بر چشمان بارانی و تر آتش به یمن فاطمه آتش گلستان شد بر ابراهیم ولایت داشت یعنی حضرت حوریه بر آتش میان آتـش کـیـنه پر قـقـنـوس میسـوزد ولی خاکسترش خاموش خواهد کرد هر آتش مغیره، خالد و قنفذ همه لبـریز از کـیـنه همه هم دست با شیطان؛ ولیکن بیشتر آتش نشسته بر دل عالم عجب داغ جگر سوزی غم سیلی، قلاف و تازیانه، ضرب در، آتش تنور فتنه را شیطان همیشه میکند روشن بخوان مرثیه خوان! از روضۀ خولی و سر؛ آتش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
ای سراپا شوکت و مجـد و شرف آفــریــنــش را دلـیــلــی و هــدف ای سپهـر عصمت و عـزّ و جلال نطق من در وصف تو گردیده لال ای شکوه محض و ای کوه وقـار عـصـمـت الله را تـویـی آئـیـنهدار «هستی عالم همه از هست توست» اخـتـیـار مـاسـوالله دسـت تـوسـت ای مـلائـک جـمـلـگـی دربـان تو نـور خـورشـیـد از رخ تـابـان تـو خـاک پـای تـو هــمـه افــلاکــیـان گـرد کـوی تـو هــمـه نـاسـوتـیـان فـضّـهات شـد تا قـیـامـت جـاودان قـنـبـرت غـم میبـرد از شیـعـیان چــادرت اعـجـاز قــرآن مـیکـنـد صد یهـودی را مـسلـمـان میکـند دامـنـت خــون خــدا مــیپــرورد هم حـسین هم مجـتـبی میپـرورد عـالـم و آدم هــمــه درمــانــدهات مـصـطـفـی اُمِّ ابـیـهـا خــوانـدهات مصطـفی با آن هـمه شأن و مقـام خـاشـعـانـه میکـنـد بـر تـو سـلام مصطفی بـیـنـد عـلی در روی تو یـاد جـنّـت مـیکــنـد از بــوی تـو فـاطـمـه ای زُهـره زهـرا سرشت بـوی تو باشد هـمان بـوی بهـشت ای خـدیـجـه اُمُّ و پـیـغـمـبــر ابـت عـــالـــمــی بــادا فــدای زیـنـبـت نــان تـو شـأن نــزول«هـل اتـی» اهـل جـودی مـثـل شــاه لا فــتــی ای عـلــمــدار امـیــرالــمـؤمـنـیـن کـاشـف الـکـرب امــام الـمـتـقـیـن ای خـدا گـفـتـه به قـرآن مـدح تـو ای«الم نشرح» به وصف و شرح تو ای عــروس خــانــۀ شــیــر خــدا سـورۀ نـوری و مصـبـاح الـهـدی کـوثـر و تطـهـیر و فـرقـان عـلی ســوره قــدری و قـــرآن عـــلــی روح ما بـیـن دو پـهـلـوی رسـول حُبّ تو در دین ما اصل و اصول حُـبّ تو بـالاتـرین سـرمـایه است دین و مذهب را اساس و پایه است کـیـستی تو؟ بـالاتـر از ادراک ما «لیله القدری» « وما ادراک ما» فـــاطــمــه اُمِّ ابــیــهــای رســول طاهـره مـرضـیـه راضـیـه بـتـول آنکه شـد پـیـغـمـبـران را خـاتـمـه میزنـد بـوسـه بـه دسـت فـاطـمـه زانکه دست فاطمه دست خـداست دست او مشکـل گـشای انبـیـاست فـاطــمـه رمـز قـبـولـی دعــاسـت حـجـت الـلـه امــامــان هُــداســت فـاطمه شیـر خدا را هـمـسر است فـاطـمه خـون خـدا را مـادر است فـاطـمه آل کـسـا را مـحـور است فاطمه خـاتـون روز محـشر است فاطمه روز نـبـرد با حـیـدر است او شهـیـد بـیـن دیـوار و در اسـت غـنـچـه نـشـکـفـتـهاش پـرپـر شده مـحـسـنـش قـربـانـی حــیـدر شـده دیده زهـرا جان حـیـدر در خـطر میکـشیدن مـرتـضی را چـل نفـر بسـته بودن کافـران و خـصم دین ریـسمان بر گردن حـبـل الـمـتـین فـاطـمه جان بر کـف کـوی عـلـی با همان حالـش دویـد سـوی عـلی فــاطــمــه آئـیــنــه خــیــر الـــورا گـفـت بـا قــوم پـلــیـد و بـیحــیـا ای جـمـاعت مصـطـفـای ثـانـیام مـن امـیـرالـمـؤمـنـیـن را حـامـیـم مـشـق ایـثـار و شـهـادت میکـنـم جـان خـود وقـف ولایـت میکـنـم نیست در عـالـم کسی عـین عـلـی جــان فـدای گـرد نـعــلـیـن عـلـی مرتضی نـفـس رسـول خاتم است حـکـم او حکـم خـدای عـالـم است میخـروشـید در حـمـایت از ولی فـاطـمـه بـگـرفت کـمـربـنـد عـلی دومــی در آن مــیــانــه زد صــدا ای مـغـیره سـاکـتـی اکـنون چرا؟ گـرچه او خـیـرالـنـسـا بـاشـد ولی خیز و دستـش را جدا کن از علی دست حـیـدر بسته بود و دشـمنان مـیزدنـد زهـرای او را بـیامـان بـا غـلاف تـیــغ خـود آن بـیحـیـا مـیزنـد بـر بـازوی خـیــرالـنـسـا پـیـش چـشـم فـاتـح بـدر و حـنـیـن تـازیـانـه مـیخـورد اُمُّ الـحـسـیـن بس کن ای«مداح» آل مصـطـفی زین مـصیبت گـریـه کردن انـبـیا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مـنِ دلـواپـس افـتـاده ز پـا را دریـاب فاطـمه؛ جانِ حسن شیرِخدا را دریاب از غم و غـصّه و اندوه نفـس بـند آمد با نگـاهـی دلِ پُـر آه و نـوا را دریاب مرگِ خودرا طلبیدم ز خدا زهراجان بگو آمینی و این محـوِ دعا را دریاب رو بگردان و ببـین زینبِ تو پژمـرده خـندهای کن دلِ این آیـنهها را دریاب حسنت مشت به دیـوار زده؛ میگـرید این گرفته نَفَس و سوزِ صدا را دریاب (بیکفن) دیده کفن را و به خود میپیچد صحـبـتی کن ثـمرِ کـربـبلا را دریاب عنقریب است بمیرم ز غمت میبینی؟ مـنِ دلـواپـس افـتـاده ز پـا را دریـاب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
یـا فـاطــمـه! تـجـلّـیِ انــوار کـبــریـا یا فـاطـمه! عـزیـزتـرین خـلـقتِ خـدا شکـر خـدا برای تو من خـادمی شدم دست خـودم نـبوده اگر فـاطـمی شدم نُطقم شکـسته نیست اگر پا شکـستهام از دردها به یُـمن دعـای تو رَسـتـهام در بیـن خـادمـان تو من دستِ آخـرم در حدّ وسـعِ خویش برای تو شاعرم بـانـو اگـر چه روسـیـهاَم از گـنـاههـا خـانـم! اگر چه گـمـشـدهام بـین راهها امّا به غـیـر تو نـزدم رو به زنـدگـی تسبـیحِ توست افـضلِ اعـمال بـنـدگی از ابر چـادرت بچکـد خـضرها بسی بیش از همه تویی که به فریاد میرسی «هذا محبُّ فاطـمه» سربـند انبـیاست ذات تو راز سرّی و پوشـیدۀ خداست کـیـفـیّـت قـدم زدنـت بـیـن کـوچـههـا معـلـوم میکـنـد که تویی معـدن حـیـا کیفـیّت حجاب تو در پیـش چشم کور معلوم میکند که تویی نورِ نـورِ نور کـم آوَرَد ز حـقّ ثـنـاگـویـیاَت زبـان الگو بگیرد از جَـنَمت صاحبالزّمان تو منحصر به فـردترین یار حـیدری تو اَقـرَب از همه به وجود پیـمـبـری مــزد رسـالـت نَـبـَـوی شـد مــودّتـت باشد بـهـای جـنّت الاَعـلـیٰ مـحـبّـتت پایم شکستهاست؛ امیدم به پای توست پا بر سرم گذار؛ وجودم برای توست ای کاش باشیام تو در این روزها نصیر امشب شفای نوکر خود از خدا بگیر
: امتیاز
|