- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
به خـانـۀ عـلـی و فـاطـمـه، شـرر افـتاد به عرش، شور عظیمی از این خبر افتاد به جان فاطـمه، ای فـضّه لااقـل تو بگو چه شد مدافـع حـیـدر، به پـشت در افتاد بـه روی مـادر مـا داد مـیزد آن ظـالـم چه غصهها و چه غمها که بر جگر افتاد لگد بـه در زد و افـتـاد در روی زهـرا سخـن درسـت بـگـویـم روی پـدر افـتاد فقط نه پشت در و کوچه، بلکه کربـبـلا رسید نیـزه و از صدر زین، پـسر افتاد چه شد به گـوشۀ گـودال، لب فـرو بندم همین بس است که از دست شمر، سر افتاد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صبحت بخیر! همسر من! هم قطار من! یکروز دیگر است که هـستی کـنار من شکـر خـدا! گـمان کـنم امروز بهـتری! پـیـراهـن جـدیــد مـبـارک! بـهــار مـن! نان که تو میپـزی چـقـدر مزه میدهد! نان پخـتـهای که سر بـرسد انـتظار من از آتـش تـنـور کـمـی فـاصـلـه بـگـیـر! آتـش بـد است با من و بـا روزگـار من مثل قـدیم بـاز «عـلـی جـان» صـدام کن دسـتی بـکـش به روی دل بیقـرار من زهرا! برات لـقـمه گرفـتـم! قـبـول کن! روزه بس است آب شدی روزهدار من! افتادهام به پات! بـمان! جـان من بـمان! رحـمـی بکـن به گـریه اطـفـال زار من اسما! برای خـانه دو تابـوت لازم است مرگ من است لحـظۀ مـرگ نگـار من من بودم و کـسی به تو با تـازیانه زد؟! تـا عـــرش رفـت آه دل ذولـفــقــار مـن روز دهـم قــرار من و تـو دم غــروب وقتی که خورده است به مقتل گذار من وقتی که شمـر رفـته روی سیـنه حسین سر مـیبـرد مـقـابـل چـشـمـان تـار من خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند وای از غـرور دخـتـر نـاقـهسـوار مـن
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
یاسم ولـیک، بـرگ و برم درد میکند از غـصهات عـلی جـگـرم درد میکند هر شب برای غـربت تو گریه میکنم با آنـکـه چـشـمهـای تـرم درد میکـنـد از درد خویش با تو نگـفـتم سخن ولی هر لحـظه قـلب شعـلـهورم درد میکند یک دو قدم نرفته زمین میخورم علی از ضـربت لـگـد، کـمـرم درد میکـنـد خون جای شیر میچکد از زخم سینهام وین سـیـنـه از غـم پـسرم درد میکـند از لحظهای که خورد به دیوار صورتم گوشم کـبـود گـشـته، سـرم درد میکند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
عـالـَم بدون فـاطـمه دلگـیـر خواهد شد با او حدیث عـاشـقی تفـسیر خواهد شد دارالشفای ما از این روضه به آن روضهست با نام زهرا اشک هم اکسیر خواهد شد شأن عظیم منـبر از فـیض کلام اوست عـلامه هم بینـام او تحـقـیر خواهد شد او خطبه خواند و ذوالفقارش خوب ثابت کرد گاهی زبان در معرکه شمشیر خواهد شد با او قیامت ترسی از آتش نخواهم داشت بچـه کـنار مـادر خود شـیـر خواهد شد افطارِ خود را هر سه شب بخشید بر سائل یعنی گـدا هرچه بـیاید سـیر خواهد شد امروز بـاید در کـنـار فـاطـمـه بـاشـیـم فـردا بـرای یـاری او دیـر خـواهـد شـد دستش شکستو باز تنها، لشگر مولاست آئـیـنه وقـتی بشکـنـد تکـثـیر خواهد شد پژمرده شد یاس جوان مرتضی، افسوس گل بین آتش، در جوانی پیر خواهد شد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کار من این روزها صبر است و صبر و انتظار تو قرارم هستی و بیتـو ندارد دل قرار مثل من بیتاب مانده مثل من خون گریه کرد میچکد روی زمین اشک از غلاف ذوالفقار هی خزان بعد از خزان بعد از خزان بعد از خزان لا به لای بغضهای خانهام گم شد بهار بسترت هم زخم شد از زخم بسترهای تو مانده تنها بین بستر سایهای از آن وقـار بستهای دائم سرت را از فـشار درد سر لااقل ای ابر باران زا از این غـمها ببار قـبلِ این پیراهن تو ساده بود و ساده بود چند ماهی هست شد پیراهن تو لاله زار کاش میشد پیش مرگت میشدم زهرای من بیتو دیگر مرتضی را جان نمیآید به کار گریه کن اینقدر فکر حال و روز من نباش چون امانـم را بـریـده گـریـۀ بیاخـتـیار اشکهایم را به پهلو میکشی، شرمندهام تو خودت مظلومهای، من هم برایت جانثار
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نُه سال با پـیـغـمـبر و نُه سـال با من من با تو خوشحال و تو هم خوشحال با من دنیـای من از عـشـق مـالامـال بـا تو دنـیـای تو از عـشـق مـالامـال بـا من یک یا علی گفتی و عشق آغاز کردی عهـد وفـا بسـتی تو از آن سال با من از ذوالـفــقـارم دورم و بـاکـی نـدارم هستی دلیـرانه در این جـنجـال با من گـریـه بـرای دستهای بـسـتـه با تـو گـریـه بـرای چــادر پــامــال بـا مـن برخـیـز تا با هم دوبـاره پـر بگـیـریم میـل پـریـدن با تو زهـرا، بـال با من تعـبـیر شد رویای تلـخ این سه ماهـم از مـرگ میگـویی زبـانم لال بـا من عـجّـل وفـاتـیِ تـو شد مـقـبـولتـر از اَمّـن یُجـیبُ المـضطـرِ اطـفـال با من حـالا که دیگـر تو نـمیمـانی کـنـارم بـاشد، قـرار بـعـدیات گـودال با من شـیـون بـرای زخـمـی گـودال بـا تـو ضجّـه بـرای غـارت خـلخـال بـا من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
جز غم کسی به خانۀ من سر نمیزند اینجا که مـرغ شـوق دگر پَـر نمیزند در شـهـر خـود غـریـبم و با درد آشنا در خـانه غـریب کـسی سـر نـمیزنـد من دخـتـر پـیـامـبـر و زان هـمه یکی دم از سـفـارشـات پـیــمـبـر نـمـیزنـد میزد مرا مغیره و یک کس به او نگفت زن را کـسی مقـابـل شـوهـر نـمیزند بیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت مـادر، کـسی مـقـابـل دخـتـر نـمیزند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
دریا به حال چـشمهایت گریه میکرد سجـاده هـنگـام دعایت گـریه میکرد آن روز آتش شـرمـسار چـادرت بود آن روز میخ در برایت گریه میکرد وقـت قـنوتت دست تو بـالا نـمیرفت افـلاک با هر ربّـنایت گـریـه میکرد وقتی علی را سوی مسجد میکشاندند جبـریل آنجا پا به پـایت گریه میکرد جـای تـو خـالـی بـود در گــودال امـا زینب غریبانه به جایت گریه میکرد پـروانـهای روی مـزارت عـاشـقـانـه در حسرت صحن و سرایت گریه میکرد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بازهـم معـصیـتم من را ز آقـایم گـرفت بازهم تنها شدم خیلی دلم را غـم گرفت هر زمانی دور ماندم از هوای روضهها زندگیام را سراسر غصه و ماتم گرفت بهـر دیـدار جـمال یـار بیهـمّـت شـدیـم یوسف زهرا دلش از عالم و آدم گرفت وای بر آنکه سرِ این سفره نان خورده ولی با غریبه رفت و آن را مونس و همدم گرفت راه ظلمت رفـتم و در بین راه آقا رسید داشتم گم میشدم دست مرا محکم گرفت خوش بر احوال گدایی که دم جان دادنش یک نفس ذکر حسین بن علی را دم گرفت از همان روزی که آمد مادرم در روضهها با دلی محزون به دستانش دو تا پرچم گرفت پـرچـمِ نـام حـسیـن و پـرچـمِ نـام حـسن آه با نام حسن جـان گـونههایم نم گرفت زخمیِ یک کوچه بود و ناله میزد زیر لب مادرم را ضربهای سیلی از این عالم گرفت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
جز گُل که میفهمد غم پرپر شدن را در آتـشـی از کـیـنه خاکـستر شدن را لحظه به لحظه با تمام عـشق آموخت زهرا به فرزندان خود حیدر شدن را با شوق، خـاکِ پـای زهـرا میشوم تا پـیـدا کـنـم شـایـسـتـگـیِّ زر شـدن را وقـتی که زهـرا در میان کـوچه افتاد حس کرد حیدر داغ بیلشکر شدن را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـایـد که بر دیـوار بـگـذارم سـرم را دشمن گـرفـت از من تـمامِ باورم را دسـتـانِ لـرزانـم چـگـونـه مـیتـوانـد تـدفـین نماید پـارههای پیـکـرم را !؟ یک نیمه از قلبِ مرا " دیوار" له کرد "در" میفـشارد نیـمههای دیگـرم را با اشک باید جـسـمِ دریـا را بـشـویم؟ یـا زخـمِ مـیـخِ آیـههـای کـوثـرم را ؟ میخوانم از چشمانِ خیس و سرد و ساکت بغـضِ شکـسـته در نگـاهِ دخـتـرم را دیشب حسن تا صبح هی در خواب میگفت: بابا! کسی در کـوچهها زد مـادرم را دارم خـجـالت میکـشم از بچـههایت پیـشِ حـسن بـالا نمیگـیـرم سـرم را این غصه قلبِ خستهام را میفشارد: من بودم و نامـرد میزد هـمسرم را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شـبـیـه برگ درخـتان رو به پـائـیـزى ز فرط درد و محن اینچنین غم انگیزی که گـفـته از منِ دلخسته رو بپوشانى؟ از اینکه چهـره نشانـم دهى بـپرهـیزى سکـوت کـردهاى اما پر از صدایى تو نگـاههاى تو گـویـد ز غـصه لبـریـزى چقدر خیره به سقفى؟ بس است جان على چـقدر گـریه کنم تا دوباره برخـیـزى؟ حسن به گـوشهاى آرام اشک میریزد تو هم که بر سر سجاده اشک میریزى شـده عـذاب دلـم گـریـههـاى پـنـهـانـت بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزى
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مروه و سعی و صفا مشعر؛ به نامِ فاطمهست احترامِ کعبه بعد از احترامِ فـاطمهست مسجد و گلدسته و محراب میگوید: علی چون أمیرالمؤمنین تنها امامِ فاطمهست در دفاعِ از ولایت محسنش را میدهد ذوالفـقارِ مرتضی محو قیامِ فاطمهست چرخش دستاس قوّت میدهد بر دست او روز و شب «نادعلی» ذکر مدامِ فاطمهست جذبۀ منظومۀ شمسی تبـسّم های اوست گرمی خورشید از لحن سلامِ فاطمهست غرق شد آنقدر در عشقش که حس کردم علی نیمۀ دیگر که نه! بیشک تمامِ فاطمهست در قیامت؛ هم عنایت هم شفاعت سهم ماست دوستی با شیعۀ حیدر مرامِ فاطمهست!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
منم آن زهـره که دستان ستـم تارم کرد جا چو ابر سیـهی بر مه رخـسارم کرد گر چه از داغ پـدر سوخـتم اما به خـدا خون به دل بیکسی شوهر بییارم کرد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فاطمه بعد از پیمبر روز وشب را گریه کرد بر غـریـبی عـلی و داغ بـابـا گریه کرد ای مدینه فاطمه در تو مگر خانه نداشت پس چرا میرفت بین دشت و صحرا گریه کرد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دوای درد دل خـسـتـۀ هـمه زهـراست هماره بر لب عشّاق؛ زمزمه زهراست اگر دوباره بپرسند: سرپـناه تو کیست؟ جواب آخر من بیمـقـدّمه "زهـراست"
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
نفس بزن وَ دعا کن نگو که گیرا نیست برای من احدی غـیر تو مسیحـا نیست دلـم دو جـرعـه اذان بـلال میخـواهـد ولی چه فـایـده وقـتی بـلال اینجا نیست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
رفـتى و خالى كـردهاى دور و بـرم را رفـتـى و پـاشـيـدى تـمـام لــشـكـرم را زينب سراغت را كه میگـيرد عزيزم از شـرم خود بـالا نمیگـيـرم سـرم را رفتى…غرور مرد خـيـبر را شكستى حـالا بـيـا و جـمـع كن خـاكـسـتـرم را خـانـم من! حـالا كه تو پـرواز كـردى ديـگـر نمیبـيـنـد كسى بـال و پـرم را زهـرا نمیدانـى چه كـردى بـا دل من چـشـم انـتـظـارم لحـظـههاى آخـرم را هرشب حسن در خواب میگويد مغيره دست از سرش بردار؛ كشتى مادرم را كـنج خـرابه میرسد روزى كه دخـتر با گريه میگويد كه عمه؛ معجرم را.. از زجر میترسم؛ نگاهش ترس دارد لـرزه میافـتـد از نگـاهـش پيـكـرم را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
روپـوش کـنار رفت و دیدم رویش زخـم است هـنـوز گـوشۀ ابـرویش بر شیـشۀ عـطـر چون ترک افـتاده بـرداشـته خـانـه را تـمـامـاً بـویـش نه سـالـه به خـانـۀ عـلـی آمـده بـود شـرمـنـدهام از سـفـیـدی گـیـسـویش شسته است کسی که از همه دنیا دست سخـت است بـشـویـد بـدن بانـویش از جـنگ مگـر آمده زهـرا بـدنـش لـرزیده از این قصه عـلی زانویش خونابۀ زیر سنگ غسلش شاهد… باز است هـنوز زخـمِ بـر پهـلـویش تـلـقـین بـده اما کمی آهـسـته عـلـی خورده است ترک، نگیر از بازویش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چنان در سجدههایش استقامت میکند زهرا سر سجاده تدریس عبادت میکند زهـرا تبسم میکند حـیدر همین که گوشۀ خانه برای زینـبش قرآن تلاوت میکند زهرا علی را در خداوندش، خدا را در همانندش خدا را هر کجا باشد زیارت میکند زهرا عسل میریزد از نام علی، هنگام تسبیحش خدا را با علی گفتن ضیافت میکند زهرا به دارالحکمۀ زهرا خلافت میکند حیدر به دارالحکمۀ حیدر خلافت میکند زهرا برای شمع و پروانه که راه عشق میجویند کفایت میکند حیدر، کفایت میکند زهرا به یادش یاس میکارم معطر میشود روحم به دل حُب علی باشد سرایت میکند زهرا سوالی داشتم پرسیدم از تاریخ گریان شد و پاسخ داد احساس کسالت میکند زهرا به مجروحان جنگی سر زدم با درد میخوابند نمیدانم چگونه اسـتراحت میکند زهرا به کرسی شفاعت مینشیند با دلی پُر خون قیامت را به یک آهش قیامت میکند زهرا و با پیراهنی که گرگها صد پارهاش کردند تمام شیـعـیانش را شفاعت میکند زهرا
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شـوریده دلـیم و سر سـوداى تو داریم با این دل سر گـشـته تـمـنای تو داریم با خون جگر دیده بشوئـیم که عـمرى اى پـرده نشین مـیل تمـاشاى تو داریم سوگند به یک موى سرت هر چه که داریم از دولـتـى خـاک کـف پـاى تـو داریـم ما زنـده بر آنـیـم گـرفـتـار تو بـاشـیـم دل بسته به گـیسوى چـلیـپاى تو باشیم اى کاش که بر نامۀ اعـمال همۀ عمر بینیم که خوشنودى و امضای تو داریم ما روضه گرفـتـیم که تشریف بیـارى این گرمى روضه ز نفسهاى تو داریم دیگر تو بیا روضه بخوان صاحب روضه ما حسرت آن صوت دل آراى تو داریم قدرى بگو از غربت جان دادن مـادر ما چـشم تر از ماتم عـظماى تو داریم کـم کـم کـفـن فـاطـمـه را پهن نـمایـند دلـشورهای از شدت غـم های تو داریم امشب شب غمهاست امان از دل حیدر ذکر لب زهـراست امان از دل حـیدر
: امتیاز
|