![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
اى نـفـس صبحـدم! دعاى که دارى؟ بوى خدا مىدهى، صفاى که دارى؟ عطر بهشتى، ز خاک پاى که دارى؟ مژده چه آوردى و بـراى که دارى؟ تا بفـشانـیم جان، تو را به خوش آمد مـاه ربـیـع است و نـوبـهـار کـرامت مـاه شـکـوفـایـى کـمـال و شـهـامـت در تن هـسـتى دمـیـد، روح سـلامت از بــرکـات طـلــوع، روز امــامـت بـاز گـشــودنـد بـاب لـطـف مــجــدّد صبح دلان صبح صادق است ببیـنید باغ بهـشت از شـقـایق است بـبـیـنـید جـلـوهٔ ربالـمـشـارق است بـبـیـنـیـد روز تـجـلّاى خـالـق اسـت بـبـیـنـیـد وز رخ زیباى جـعـفـر بن محـمـد... نـــور ولایـت دمــیــده از نــظــر او چـشـمـهٔ کـوثـر رهـیـن چـشم تـر او بـاقـر دریـاى عـلـم و دیـن، پــدر او هــم پــدر او امــام و هــم پــســر او نـور دل حـیـدر است و وارث احـمد نهضت عـلمى که آن امـام به پا کرد کارى چـون خـون سـیـد الشـهدا کرد از سر اسـلام دست فـتـنـه جـدا کـرد آنچه رسالت به عهـده داشت ادا کرد شاهد حُـسن ازل نـشـسـت به مـسـنـد گر همه عـالـم قـلـم به دست بـرآرنـد تا بـه قـیـامـت مـدیـح او، بـنـگـارنـد یک ز هزاران فـضیـلـتـش نشـمارند آن که به شاگردیاش چهار هـزارند جمله به فـقه و کلام و فلـسـفه، ارشد ز آن همه یک چند چهرههاى درخشان عــالــم و آگــاه در مــعــارف قــرآن مؤمن طاق و هـشـام و جـابـر حـیّان زادهٔ مـسلم، دگر مفـضّل و صـفـوان کان همه بودند چون زُراره سـرآمـد من که به لـب، نغـمـهٔ ثـنـاى تو دارم هر چه که دارم من از عطاى تو دارم دسـت بـه زنـجــیـرهٔ ولاى تــو دارم پاى بـه زنـجـیـرم و هـواى تـو دارم دست برون آور و بگـیـر مـرا یَـد...
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
مدینه بود غـرق شـادیِ مـیـلاد پیغـمـبر تولد یافت در آن یک پیـمـبرزادۀ دیگـر بپا جشنی شده در بیت مولا حضرت باقر به شادی او گرفته تازه مولود خودش در بر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
وقتی که میلادت مُـقارِن با پیـمـبر شد یعنی که بخت و طالع ات زیبا مقدّر شد با دسته گلهای پُرِ از نیلـوفـر و یاسی میلادِ مسـعـودِ تـو با خـاتـم بـرابـر شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
هـفـده مـاه ربـیـع و آمـده قـرص قـمـر شد شـشم ماه ولایت در مدینه جـلوهگر اُمِّ فروه مادرش بوسه بهرویش میزند سبط خود را حضرت سجاد میگیرد به بر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسلام
ملاک چیست؟ نبی؟ یا ولیست؟ یاهردو؟ اگرچـه ما به خـدا میرسـیـم با هردو رئیس مـذهـب ما و رئیـس مکـتـب ما رسـیـدهاند به هـم پس از ابـتـدا هر دو پُر از صفات جمالی یکییکی هریک پُر از صفات جلالی دو تا دو تا هردو چه قدر سـعی نـمـودند سمـتـتان باشند به وقت سعی همین مروه و صفا هردو دو تـا نـبـیِّ ولــی و دو تـا ولـیِّ نــبـی به حق که ناظر وحیاند در حرا هردو به غیر خویش و به جز آل خویش، محترمند فقط به خـاطـر زهـرا بـرای ما هردو ز نامهـای خـدا بـیـشـتر عـلی گـفـتـنـد همیـنکـه ذکـر گـرفـتـنـد بـارهـا هردو رسـیدهانـد به سـرمـایـۀ رضـایت حـق فقط به خاطـر ذکـر رضا رضا هردو اگرچه هر دویـشان بـودهانـد زهـرایی هزار شـکـر نـدیـدنـد کـوچه را هردو وَ در ارادت ما و شما هـمین بس که؛ گریـسـتـید به صحـرای کـربـلا هردو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امام جعفر صادق علیهالسلام
شکر خدا که دست به دامان صادقیم یعنی همیشه بیسر و سامان صادقیم بیراهـه نیست اینکه بگـویم تـمام ما سلمان حـیـدریم و مـسـلـمان صادقیم از تـشنگیِّ روز قیامت هراس نیست تا لحـظـهای که تشـنۀ باران صادقیم بـا دیــدن صــلابـتِ ایــوانِ کــربــلا فکـر درست کـردن ایـوان صـادقـیـم مـثـلِ فـرشـتـههـای به دُور مـزار او در حـسرت مـزارِ چـراغان صادقیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیهالسلام
عرش را با ریسههای نور آذین بستهاند گوشۀ هر کهکشان یک ماهِ زرّین بستهاند میزبانیِ مـلائک کـاملاً سـنـجـیـده است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مدد گـرفـتـهام از لـطف بیحـد دادار برای آنکه کـنـم مـدح احـمـد مخـتـار همانکه تیرگی شب ز شام گـیـسویش همانکه روشنی خُور ز پـرتو رویش پیمبری که ز مهرش بهار گـلـشن شد شهنشهی که ز قهرش جهیم روشن شد همان که عبد خدا بود و مالک هستی همانکه نـام نکـویش برای دل مـستی محـمد آمـده تا دین حـق جـلـی گـردد محـمـد آمـده تـا یـاورش عـلـی گـردد چه گویم از عـلی و آن تـلألـو رویش زدود سایه ز احـمـد جـمال نیـکـویش پیمبر از عـلی و حـیـدر از نبی باشد اگر نکو نگری جـمـعـشان یکی باشد ز یمن مـولـد او شد نـدای جـاء الـحق برای پـیـرویش شد عـلی بـدو ملحـق پیمبری که وجـودش دلـیل خلقـت شد غباری از قـدمـش اعـتـبار جـنت شد پیمبران هـمگی از سـبوی او مسـتـند دخیل حاجـتـشان تار موی او بسـتـند اگر خلیل به آتش قدم نهاد و نسوخت ز قلب او بشنیدم ز هجر او میسوخت مسیح اگر ز دمش مُرده را توان میداد به ذکر نام مـحـمد لبـش تکـان میداد غرض که جملگی انبـیا بر او مستـند هـمه مقـدمهای بر ظهـور او هـسـتـند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
چشم تا وا میکنی چشم و چراغش میشوی مثل گل میخندی و شببوی باغش میشوی شکل عبداللهی و تسکین داغش میشوی میرسی از راه و پایان فراقش میشوی غصهاش را محو در چشم سیاهت میکند خوش به حال آمنه وقتی نگاهـت میکند با حلیمه میروی، تا کوه تـعـظیمت کند وسعتش را، با سلامی دشت تسلیمت کند هرچه گل دارد زمین یکباره تقدیمت کند ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند خانه را با عطر زلفت تا معطر میکنی دایهها را هم ز مـادر مهربانتر میکنی دید نورت را که در مهتاب بیحد میشود آسمانِ خـانـهاش پُر رفـت و آمد میشود مست از آیـیـن ابـراهـیـم هم رد میشود با تو عبدالمطلب، عـبـدالمـحـمد میشود گشت ساغر تا به دستان بنیهـاشم رسید وقت تقـسیم محبت شد، ابوالـقـاسم رسید یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت نازِ لبخندت قرار از سـینهٔ یـثرب گرفت خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت بیقرارت شد خدیجه قلب او بیطاقت است تاجر خوشذوق فهمیدهست: عشقت ثروت است نیم سیب از آن او و نـیـم دیـگـر مال تو داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو از گلسـتـان خـدا یـاس مـعـطـر مـال تـو ای امین مـکـه! از امـروز مـادر مـال تو بوسه تا بـر گـونـهات اُمّ أبـیـهـا مـیزنـد روح تو در چشمهایش دل به دریا میزند دل به دریا میزنی ای نوح کـشتیبان ما تا هوای این دو دریا میبـری توفـان ما ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن «قاب قوسینی» چنین میخواست «أو أدنی» شدن خوشتر از داوود میخوانی، زبور آوردهای؟ یا کتاب عشق را از کـوه نور آوردهای؟ جای آتش، باده از وادی طـور آوردهای کعبه و بَطحا و بتها را به شور آوردهای گوشهچشمی تا منات و لات و عُزا بشکنند اخـم کن تا برجهای کاخ کـسرا بشکـنـند ای فـدای قـدّ و بـالای تـو اسـماعـیـلهـا بال تو بـالاتـر از پـرهـای جـبـرائـیـلها ما عرفـناکـت زده آتش در این تـمثـیلها بُردهای یاسین! دل از توراتها، انجیلها بی عصا ماندهست، طاها! دست موسی را بگیر از کلیسای صلیبی حق عـیسی را بگـیر باز عطر تـازهات تا این حوالی میرسد منجی دلهای پـر، دستان خالی میرسد گفته بودی میم و حاء و میم و دالی میرسد نیـستی اینجا بـبـینی با چه حالی میرسد خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
اوج پـروازم آسـتـانـۀ تـوست مـقـصد بـالـم آشـیـانـۀ توست سبک زیـبـای زنـدگـانـی من به لـبـم بـازهـم تـرانۀ تـوست آمــــدی و مــحــبّــت آوردی مهـربانی فـقـط نـشانۀ توست ای وَرای تــصـــوّر دنـــیـــا از زمین تا خدا کرانۀ توست آمدی طـبـع شاعـرم گـل کرد غزلی را که عاشـقانۀ توست آرزوی هـمـه پـیـمـبـرهـاست شال سبزی که روی شانۀ توست معجزات رسـیـدنت گـویاست که بگویی زمان زمانۀ توست روشـنـی بخـش ظـلـمـت دنیا نخل اسلام از جـوانـۀ توست بـا تـو نـام زبـانــزدی داریـم دیـن نـاب مـحــمــدی داریــم ای رسـول خـدا امـیــن خــدا رحـمـت الله مـسـلـمـیـن خــدا ای نـثـارت درود جـبـرائـیـل ای به مـعـراج هـمنـشین خدا ای رسیده به گوش تو در عرش صوت زیـبا و دلـنـشـین خـدا ای اصولت کـرامت و خوبی ای مــرامـت دوام دیـن خــدا مـثـل مـاه شب چـهـارده بـود دسـت تـو بـیـن آسـتـیـن خـدا لحـظـۀ خـلـقـتـت یـقـیـن دارم به تو بـوده است آفـرین خـدا مکـه از مـقـدمت تـبـرّک شد با تو شد مکـه سرزمین خـدا معدن خیر و رحمت و برکات به قـدوم مبارکت "صلوات"
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
شهدِ عشقت از ازل در کام دلها ریخته این محبّت را به دلها حق تعالی ریخته آتشِ آتشکده خاموش گشت و در عوض آتشِ عـشـق تو در دلـهـا سـراپـا ریخته بر ندارم سر اگر از سجدۀ شکرش رواست کاین محبت را خـدا در سیـنۀ ما ریخته زیرِ گامت وقتِ میلادت زمین لرزید سخت پس نبوده بیسبب گر طاقِ کسری ریخته نیست بیعلت که ما اینگونه از خود بیخودیم دستِ حق در جامِ ما شُربِ طهورا ریخته اول خـلـقت خدا هـنگـام خـلقِ روی تو نقش رویت را به عشق روی زهرا ریخته دورۀ ظلمت سر آمد شد جمالت جلوهگر مکه از فیض وجودِ پاکِ تو شد مفتخر وعـدۀ ادیـان تحـقـق یافت و موعود شد سرزمین مکه هم بیتابِ این مولود شد انتـظـار حق تعالی هم به پایـانش رسید بین مخـلـوق خدا تقـدیـر، آنچه بود شد مثل خورشیدی دلِ ارض و سما را گرم کرد دلبری آمد که محـبـوب دلِ معـبـود شد نور رویش خانههای ظلم را تاریک کرد خـانۀ سـفـیـانـیـان یـوم الابـد نـابـود شد دورۀ ظلمت سر آمد تیرگی از یاد رفت حرکت دنیا به سمتِ روشنی مشهود شد دامن بنت وهب شد چـشـمۀ فـیـض خدا دشمن فرزند او مغضوب شد مطرود شد آمده تا که شود انگـار خـتم المـرسـلـین جـان دو عـالـم فـدای رحمت للعـالـمین مکه از روز ازل در بیعت پیغمبر است فاطمه میراثدارِ این زمین تا آخر است مکه هم مثل مدینه خانۀ زهرای ماست کعبه خود مشغول گردیدن به دور مادر است میزند عالم همه فریاد که حق با علیست هرکه این فریاد را نشنیده تا حالا کر است شک نکن این آرزو آخر محقق میشود حقِّ کعبه یک اذانِ کامل و روشنگر است میرسد روزی که آوایِ مـؤذن زادههـا میرسد آنجا به گوش از روز هم روشن تر است بعد از آن بر منبرِ کعـبه اذان شیـعـیان اولش الله اکـبر آخـرش یـا حـیـدر است ملک پیغمبر به دست شیعه افتد زودِ زود یک نفس باقیست تا نابودیِ آل سعـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
الا ای عاشقان مـژده به مکه یار میآید دل عـالـم به شدت مـیتـپـد دلدار میآید به دنـیـا کـودکی از دامن بنت وهـب آید عرب را روشنی بخشی به شام تار میآید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و امام صادق علیه السلام
مـعــادلات نــگــاه مــرا بـههـم زدهای از آن زمان که دراین کوچهها قدم زدهای! کشیدهایم به سلـمان و سیـنهچاک توأیم چه پرچـمی به دل امت عـجـم زدهای! تبسّمی کـن و کـفّـار را مـسـلـمـان کن بخـنـد! ای که امـیـد گـدای غـمزدهای! کسی نـبــودم و حـالا مـؤذّنت شــدهام! مـرا ز قــافـلـۀ بـیکـسـان قــلـم زدهای علی امـام من است و مـنم غـلام علی! تو سرنوشت مرا در نجف رقم زدهای من از مـدیـنـه تـو سـمـت کـوفه آمدهام نسیـم صبـح پـریـشـان گـیـسـوانت شـد ز راه آمـدی و عـیـد عــاشـقـانـت شـد بساط بتکـدههـا را بههـم زدی دیـگـر شکـاف کـنـگـرههـا تـا ابـد نـشانت شد شـنـیـد آمــنـه ذکـر عـلـی عـلـی تـو را شنید و عـاشـق ذکـر خوش زبانت شد حلیمه از چه بـرای تو حـرز میآورد؟ که جـبـرئـیـل ز اول نـگـاهـبـانـت شـد تو بهتر از همه از عرش سر درآوردی و زیـر چـادر صـدیـقـه آسـمـانـت شـد بگو پیـمـبریات از کـرامت زهراست نبوتی که تو داری عجب ولایتی است! رسول اکرم ما بر علی چه غیرتیاست! بدون غـسل زیـارت نرو به دیـدارش! شب نگـاه به زهـرا شب زیارتی است سلام کن به در خانهاش چنان هر روز به چوبه چوبه این در یقین کرامتی است نماز و روزه و حج و زکات دین خوب است ولی ولایت حـیدر چـقدر قـیمتی است! علی و فـاطـمـه و بـچـههـا کـنار توأند دوباره زیر عبایت عجب قیامتی است سخن بگـو که حـدیث کـسای ما بشـود ازین به بعـد کـنـار عـلـی قـرار بگـیر کنار قـامت طـوبـاش سـایهسـار بگـیر هزار لشگـر جنگی به پای حـیدر هیچ علی یکیست تو او را ولی هزار بگیر همان زمان که صحابه فراری از جنگند مدد ز هوهوی شمشـیر ذولفـقـار بگیر اگر که قلعه درش وا نشد فدای سرت! بیا و حـضـرت کـرار را بکار بگـیـر! علی علی کن و راحت برو به او ادنی به قصد قربِ خودت ذکر بیشمار بگیر اطاله سـود نـدارد مـرا! سـخـن کـوتـاه سلام حضرت صادق به ما کرامت کن برای ما ز مقـامـات گریه صحبت کن من آمـدم بـروم در تـنـورتان رخصت شرار آتـش آن را بــیــا و جــنّـت کـن بگـو که گـریه کن جدّ تو برادر توست کمی بـرای هـمه شرح این روایت کن خبر رسیده به ما خانهات حسینیه است محبتی کن و مارا به روضه دعوت کن کنون که آمده مکـفـوف دستبوسیتان به گریه بر شه لب تشنگان عبادت کن به سیـنهات بزن و یاد سم مرکب باش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
می بـنـوش از پـیـالۀ تـوحـیـد سـجـدهای کن حـوالـۀ توحـیـد مـیرسـد از سـلالـۀ تــوحـیـد آنکه در عرش احمدش خوانند در زمین هم محـمدش خوانند آمــــنـــه مـــاهـــتـــاب آورده گــوهــری نــابِ نــاب آورده طــفــل نــه، آفـــتـــاب آورده هدیهای از خداست این کودک خـاتـمالانـبـیـاست این کـودک مــعـــنــی لــفــظ آبـــرو آمــد صـاحـب تــاج تُـنــفـِقـوا آمــد طـاق کـسـری بـلـرز؛ او آمـد تیری از او به چشم شیطان رفت ابـرهه زیر سنگ باران رفت او امین خـدا و مـخـلوق است از وجودش وجود مرزوق است تـشنه کام زلالش عـیّوق است غـضـب او حـمـیـم مـیسـازد یک نـگـاهـش کـلـیم میسازد کـعـبه حـرمت گرفت با احمد دیـن اصالت گـرفـت با احـمد وحـی قـوت گـرفـت با احـمـد پیکر شرع را نـبی جان است کـلـمـاتـش تـمـام قــرآن اسـت مجلسآراست همچو گل اخلاق بین خلق و خداست پل اخلاق مـصـطـفـای مـکـارمالاخـلاق عـلّت بعـثـتش همین بودهاست صادقالوعده و امین بودهاست مکـتـب مصطفی، ابـوذرسـاز حُبّ زهراش، حوضکوثرساز بیتعارف، نبیست حیدرساز بی مـحـمـد اگـر وجـود نـبـود بـی عـلـی هـم نـبـی نبود نبود احـمـد و حـیـدرنـد یک ریشه ذوب وحـدانـیـت خــداپــیـشـه جرعه نوشاند از یک اندیشه عـبد حـقّـنـد و مست فاطمهاند هر دو ممنون دست فاطمهاند دسـت زهــرا کـمــال پــروده چـشـمـهسـاری زلال پـرورده یـــازده بــیمــثــال پـــرورده کار زهراست عزتی گر هست دین و قرآن و عترتی گر هست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت سکینه سلاماللهعلیها
نقـش جـلـیـله دخـتـرِ ارباب سـر جـدا بعـد از شـهـادت پـدرش، بعـد نـیـنـوا کـمـتـر نـبـود از هـنرِ عـمّههای خود با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا یعـنی پس از شـهادت شاه شهـیـدمان مرهون نوحههای سکـیـنهست کربلا آن بـانـویـی که عـابـدۀ اهـلـبـیت بـود با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما راه حسین، راه قیام است و راه خون باید هـمـیـشه زنـده نگه داشت راه را تـیغ زبـان گـشـود، به فـریـادِ فـاطمی گفـت از هزار داغ، یکی را برای ما وقت غـروب بـود و أذانی نـمیرسید إلاّ صــدای هــلـهــلـۀ لـشــگــر دَغــا دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه در لابلای شـیـون و غـوغـای ماجرا دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود یک نابکار، با طمع و حرص، بیهوا در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم دیدم چکـید خون، ز همه گوشوارهها دیدم فـرارِ خواهـر دیگر در آن میان با دامنِ به شعـله نِشـسته، سوی کجا؟ میگـفـت با تـمام نـواهای زخـمیاش اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا این موجِ کربلا همه را غـرق میکند مستغـرق خـدا چو سکـینه، نه در بلا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت سکینه سلاماللهعلیها
نـاگـاه کـتــاب گـریـه را وا مـیکـرد آن قـدر که پـشـت نـاله را تا میکرد در مـجــلـس روضــۀ امــام صــادق یــاد لـب خـشـکـیــدۀ بــابــا مـیکـرد ******************* بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن از تـیر نـشـسـته بر گـلـو حرف بزن بـانـو! دم آخــری کــمـی آب بـخــور از خـاطـره دسـت عـمـو حـرف بزن ******************* از سـایـه سـنگ رد شده لـشـگـر من زنجـیـر نـشـسـته روی زخـم پـر من این غصه، شبانه، بیصدا پیرم کرد: تشت و سر و چوب و گریه خواهر من ******************* چوبیکه به لب اشاره میکرد آن روز از عـمه جگـر پـاره میکرد آن روز ترسیدم از آن چـشم حـرامی ناگاه... وقـتی که مرا نظاره میکرد آن روز
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت سکینه سلاماللهعلیها
راوی کـرب و بلا دارد روایت میکند از جـدایی سـر و تنها حکـایت میکند شد سکینه معنیاش آرامش قلب حسین بشنو از دریا زمانی که شکایت میکند چون روایت میکند از کربلا یک روضهاش تا همـیشه مجـلس ما را کـفـایت میکند راوی کرب و بلا با روضههای مستند تازه در روز قـیامت او قـیامت میکـند نـام زیـبـایش برای بـردن قـلـب حـسین با رقـیه با عـلی اصغـر رقابت میکـند تا رقـیه میرسد محـو سکـیـنه میشود هرچه میگوید حسین عباس اطاعت میکند آه اَیْنَ عمِّیَ الْعـباس او هم نکـتهایست که خـیـال بچـههـا را آه راحـت میکـند شمر یک بیماری سخت است که در قافله بـه تـمام مـردهـا دارد سـرایت میکـنـد در تمام راه هم بر ضرب و شتم بچهها شمر فرمان میدهد خولی اطاعت میکند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم آینه در حجاز بود عـاشق مصطفی شدم سرمه نمیبرم به چین، قند و شكر نمیخرم نقره و زر نخواستم، صاحب كیمیا شدم بار شـتر گـذاشتم، وقف تو هرچه داشتم دانۀ عـشق كـاشتم، در قـفـست رها شدم با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه است با تو پُر از قصیدهام، با تو غزل سرا شدم ای كه ملول میشوی از نفـس فرشتهها بـاور من نـمیشود، هـمـنـفس خـدا شدم سفرۀ دل برای من باز كن، آیهای بخوان حرف بزن كه مَحـرمِ زمزمۀ حـرا شدم قـطـرۀ من فـرات شد، ذرهام آفـتـاب شد پـیـش تو سـیـدالـبـشر! سـیـدةالـنـسا شدم پشت سرت من و علی قامت عشق بستهایم تو همه مـقـتدا شدی من هـمه اقـتدا شدم من به تو دست یاعلی دادهام از صمیم دل مرگ جدام كرده است از تو اگر جدا شدم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ازدواج پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
در دورهای که شام جهالت سحر نداشت خـورشید آسـمان رسالـت قـمـر نداشت تا که عـروس آمـنـه باشد بـهـشت نـیز حـوریهای برای نـبی زیر سـر نداشت ارض حجـاز را همه گـشـتند و عاقبت این خاک از خدیجه زنی خوب تر نداشت وصل امین مکه عجب خوش تجارتیست جز سود این معامله اصلا ضرر نداشت سوگند میخـورم که اگر ثـروتش نبود دین ذوالفقار داشت ولیکن سپر نداشت خـرج نـبـی شده هـمـه داراییاش ولی شرمنده بود از اینکه چرا بیشتر نداشت او شیعـۀ عـلـی شده قبل از غـدیـر خم باری اگرچه پرده از این راز برنداشت آری خــدیـجـه آیـنـۀ ایـسـتـادگـی سـت یعنی غبار طعنه به رویش اثر نداشت او مـادر تـمـامـی اولاد فــاطـمـه سـت ابـتر کسی بود که بگـوید پـسر نداشت او آنچـنان ز رنگ تعـلق گـسـسته بود حتی برای خود کـفنی در نظر نداشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() آغاز امامت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای تـاج امـامت به سرت یوسف زهرا وی خَلعت عصمت به برت یوسف زهرا شک نیست که سلطان جهانی تو پس از این از بـعـد وفـات پـدرت یــوسـف زهـرا بـابـاسـت گـرفـتـار نـگـاه و نـفَـس تـو مـادر بـزند بوسه سـرت یوسف زهرا الـمــنـة لـلّـه کـه تــو حــجّــت حــقّــی عـالم هـمه تحت نظـرت یوسف زهرا صد شکر که این تاج ولایت بسر توست شمشیر علی بر کـمـرت یوسف زهرا پـیغـمبر اکرم شده بس مـفـتخـر از تو ای هـیبت احـمد سـپرت یوسف زهـرا تو منجی زهـرایی و او چـشم براهـت کی میرسد از ره خبرت یوسف زهرا چشمان پُر اشک حسنین است بسویت عـباس شده خـونجگـرت یوسف زهرا تـو قـبـلـۀ دلـهـایی و مـعـنـای نـمـازی ما شـیعـۀ اثـنی عـشرت یوسف زهـرا رفـتی به پـسِ پـردۀ غـیـبت بـسـلامت برگـرد دگر از سـفـرت یوسف زهـرا زیباست که طاووس جـنان رخ بنـماید گسترده شود بال و پرت یوسف زهرا بازآ که کلام تو کلام اللهِ محـض است این است بقـرآن هـنرت یـوسف زهرا برگرد که احـکـام همه مانـده مـعـطـل اسـلام شـده دربـدرت یـوسـف زهــرا لعنت به کـسانی که همه حق تو بردند شد غـصب تـمام ثـمرت یوسف زهرا ای رفته به تاراج حقوقت، أقِمِ الحَرب شد شیـعۀ تو پشت سرت یوسف زهرا روزی که مسـلـط بشـوی بر همه عالم جمع شهـدا دور و بـرت یوسف زهرا بر بام فـلک پـرچم تو یکـسره بالاست تا کـفـر بـبـیـنـد اثـرت یـوسـف زهـرا در هم شـکـنـد قـدرت پـوشـالی بتهـا با ضربت تـیغ و تـبـرت یوسف زهرا گردن بزنی چون همه طاغوت جهان را یکجاست فقط درد سرت یوسف زهرا بر ضارب زهـرا بزنی ضربت سیلی ای مـادر تو مـنـتـظرت یـوسف زهرا ای منـتـقـم محـسن شـش ماهـه کجایی صد روضه شده همسفرت یوسف زهرا در روضۀ ارباب چه بیصبر و قراری قـربان تو و چـشـم تـرت یوسف زهرا مـا مـنـتـظـر فــجــر ظـهـوریـم امـامـا تا صبح قـریب سحرت یـوسف زهـرا از خـون شـهـیـدان حـرم فـتـح دمـیـده محسن حججی شد قمرت یوسف زهرا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() آغاز امامت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شد امـامِ آخـرین و دل بـرایش بـیـقـرار سامرا شد ریسه بندان! از یمین تا به یسار جان فدایِ آن عبا که تار و پودش حیدریست بر تنش زیبا نشـسته؛ با کمال و با وقار حک شده با دستِ حق بر تیغۀ شمشیر او لا فـتـی إلا عـلی لاسـیـف إلا ذوالـفـقار میبرَد تـاج ولایـتـعـهدیاش را جبرئیل میشود طاووس أهل الجنّه؛ صاحب اختیار دل بیا رخت سفیدت را به تن کن! آمده عید بیعت با ولیِ عـصر، عـیدِ انـتـظار حضرت زهرا برایش خوانده حمد و إن یکاد آرزویش هست، باشد یاورانش بیـشمار تا بگـیـرد از تـمـام دشـمـنـانِ مـرتـضی انتـقامی سخت را با ضربه هایی ناگوار کاش برگردد به زودی با ظهوری غرقِ نور در حضورش به! چه حالی دارد این جشن و سرور از کـنـارِ کـعـبه آن مـاهِ دل آرا میرسد محض دیدارش چه بی صبرانه عیسی میرسد میرسد بر گوش، تا صوت أناالمهدی؛ سریع سیصد و چندین نفر دلداده درجا میرسد عاقبت در جمعهای جذّاب میپیچد خبر آخرین معـشـوقِ والا منسبِ ما میرسد مصحف و نهج البلاغه بعدِ قـرآنِ کریم سورۂ نور و قصص، طاها و أسرا میرسد محضرش تقدیم خواهد شد زمین و آسمان هدیۀ خیل ملَک از عرشِ اعلی میرسد عشقِ مادر دارد و با شیعیانش در بقیع؛ قبلِ هر کاری به کارِ قبر زهرا میرسد جرعهجرعه لحظۀ دیدار نزدیک است و خوب ندبه و عهد و فرج دارد به دریا میرسد پس بگو لبیک یا مهـدی تویی تو امّـتش دست هـایت را بـبـر بالا برای بیعـتـش!
: امتیاز
|