کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : امیر عظیمی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : مسمط    

می بـنـوش از پـیـالۀ تـوحـیـد            سـجـده‌ای کن حـوالـۀ توحـیـد

مـی‌رسـد از سـلالـۀ تــوحـیـد            آنکه در عرش احمدش خوانند


در زمین هم محـمدش خوانند

آمــــنـــه مـــاهـــتـــاب آورده            گــوهــری نــاب‌ِ نــاب آورده

طــفــل نــه، آفـــتـــاب آورده            هدیه‌ای از خداست این کودک

خـاتـم‌الانـبـیـاست این کـودک

مــعـــنــی لــفــظ آبـــرو آمــد            صـاحـب تــاج تُـنــفـِقـوا آمــد

طـاق کـسـری بـلـرز؛ او آمـد            تیری از او به چشم شیطان رفت

ابـرهه زیر سنگ باران رفت

او امین خـدا‌ و مـخـلوق است            از وجودش وجود مرزوق است

تـشنه کام زلالش عـیّوق است            غـضـب او حـمـیـم مـی‌سـازد

یک‌ نـگـاهـش کـلـیم می‌سازد

کـعـبه حـرمت گرفت با احمد            دیـن اصالت گـرفـت با احـمد

وحـی قـوت گـرفـت با احـمـد            پیکر شرع را نـبی جان است

کـلـمـاتـش تـمـام قــرآن اسـت

مجلس‌آراست همچو گل اخلاق            بین خلق و خداست پل اخلاق

مـصـطـفـای مـکـارم‌الاخـلاق            عـلّت بعـثـتش همین بوده‌است

صادق‌الوعده و امین بوده‌است

مکـتـب مصطفی، ابـوذر‌سـاز            حُبّ زهراش، حوض‌کوثرساز

بی‌تعارف، نبی‌ست حیدرساز            بی مـحـمـد اگـر وجـود نـبـود

بـی عـلـی هـم نـبـی نبود نبود

احـمـد و حـیـدرنـد یک ریشه            ذوب وحـدانـیـت خــدا‌پــیـشـه

جرعه نوش‌اند از یک اندیشه            عـبد حـقّـنـد و مست فاطمه‌اند

هر ‌دو ممنون دست فاطمه‌اند

دسـت زهــرا کـمــال پــروده            چـشـمـه‌سـاری زلال پـرورده

یـــازده بــی‌مــثــال پـــرورده            کار زهراست عزتی گر هست

دین و قرآن و عترتی گر هست

: امتیاز

مدح و وفات حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

نقـش جـلـیـله دخـتـرِ ارباب سـر جـدا            بعـد از شـهـادت پـدرش، بعـد نـیـنـوا

کـمـتـر نـبـود از هـنرِ عـمّه‌های خود            با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا


یعـنی پس از شـهادت شاه شهـیـدمان            مرهون نوحه‌های سکـیـنه‌ست کربلا

آن بـانـویـی که عـابـدۀ اهـلـبـیت بـود            با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما

راه حسین، راه قیام است و راه خون            باید هـمـیـشه زنـده نگه داشت راه را

تـیغ زبـان گـشـود، به فـریـادِ فـاطمی            گفـت از هزار داغ، یکی را برای ما

وقت غـروب بـود و أذانی نـمی‌رسید            إلاّ صــدای هــلـهــلـۀ لـشــگــر دَغــا

دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه            در لابلای شـیـون و غـوغـای ماجرا

دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود            یک نابکار، با طمع و حرص، بی‌هوا

در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم            دیدم چکـید خون، ز همه گوشواره‌ها

دیدم فـرارِ خواهـر دیگر در آن میان            با دامنِ به شعـله نِشـسته، سوی کجا؟

می‌گـفـت با تـمام نـواهای زخـمی‌اش            اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا

این موجِ کربلا همه را غـرق می‌کند            مستغـرق خـدا چو سکـینه، نه در بلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَیتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!! آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل            یک فوج نیزه، معـجـرِ زنهای با حیا

دست خـودم نـبـود که فـریـاد می‌زدم            معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی‌حـیا

مدح و وفات حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها

شاعر : روح الله عیوضی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

نـاگـاه کـتــاب گـریـه را وا مـی‌کـرد            آن قـدر که پـشـت نـاله را تا می‌کرد

در مـجــلـس روضــۀ امــام صــادق            یــاد لـب خـشـکـیــدۀ بــابــا مـی‌کـرد


*******************

بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن            از تـیر نـشـسـته بر گـلـو حرف بزن

بـانـو! دم آخــری کــمـی آب بـخــور            از خـاطـره دسـت عـمـو حـرف بزن

*******************

از سـایـه سـنگ رد شده لـشـگـر من            زنجـیـر نـشـسـته روی زخـم پـر من

این غصه، شبانه، بی‌صدا پیرم کرد:            تشت و سر و چوب و گریه خواهر من

*******************

چوبی‌که به لب اشاره می‌کرد آن روز            از عـمه جگـر پـاره می‌کرد آن روز

ترسیدم از آن چـشم حـرامی ناگاه...            وقـتی که مرا نظاره می‌کرد آن روز

: امتیاز

مدح و وفات حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

راوی کـرب و بلا دارد روایت می‌کند            از جـدایی سـر و تن‌ها حکـایت می‌کند

 شد سکینه معنی‌اش آرامش قلب حسین            بشنو از دریا زمانی که شکایت می‌کند


چون روایت می‌کند از کربلا یک روضه‌اش            تا همـیشه مجـلس ما را کـفـایت می‌کند

راوی کرب و بلا با روضه‌های مستند            تازه در روز قـیامت او قـیامت می‌کـند

نـام زیـبـایش برای بـردن قـلـب حـسین            با رقـیه با عـلی اصغـر رقابت می‌کـند

تا رقـیه می‌رسد محـو سکـیـنه می‌شود            هرچه می‌گوید حسین عباس اطاعت می‌کند

آه اَیْنَ عمِّیَ الْعـباس او هم نکـته‌ای‌ست            که خـیـال بچـه‌هـا را آه راحـت می‌کـند

شمر یک بیماری سخت است که در قافله            بـه تـمام مـردهـا دارد سـرایت می‌کـنـد

در تمام راه هم بر ضرب و شتم بچه‌ها            شمر فرمان می‌دهد خولی اطاعت می‌کند

: امتیاز

ازدواج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حمید رضا برقعی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم            آینه در حجاز بود عـاشق مصطفی شدم

سرمه نمی‌برم به چین، قند و شكر نمی‌خرم            نقره و زر نخواستم، صاحب كیمیا شدم


بار شـتر گـذاشتم، وقف تو هرچه داشتم            دانۀ عـشق كـاشتم، در قـفـست رها شدم

با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه است            با تو پُر از قصیده‌ام، با تو غزل سرا شدم

ای كه ملول می‌شوی از نفـس فرشته‌ها            بـاور من نـمی‌شود، هـمـنـفس خـدا شدم

سفرۀ دل برای من باز كن، آیه‌ای بخوان            حرف بزن كه مَحـرمِ زمزمۀ حـرا شدم

قـطـرۀ من فـرات شد، ذره‌ام آفـتـاب شد            پـیـش تو سـیـدالـبـشر! سـیـدةالـنـسا شدم

پشت سرت من و علی قامت عشق بسته‌ایم            تو همه مـقـتدا شدی من هـمه اقـتدا شدم

من به تو دست یاعلی داده‌ام از صمیم دل            مرگ جدام كرده است از تو اگر جدا شدم

: امتیاز

ازدواج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در دوره‌ای که شام جهالت سحر نداشت            خـورشید آسـمان رسالـت قـمـر نداشت

تا که عـروس آمـنـه باشد بـهـشت نـیز            حـوریه‌ای برای نـبی زیر سـر نداشت


ارض حجـاز را همه گـشـتند و عاقبت            این خاک از خدیجه زنی خوب تر نداشت

وصل امین مکه عجب خوش تجارتی‌ست            جز سود این معامله اصلا ضرر نداشت

سوگند می‌خـورم که اگر ثـروتش نبود            دین ذوالفقار داشت ولیکن سپر نداشت

خـرج نـبـی شده هـمـه دارایی‌اش ولی            شرمنده بود از اینکه چرا بیشتر نداشت

او شیعـۀ عـلـی شده قبل از غـدیـر خم            باری اگرچه پرده از این راز برنداشت

آری خــدیـجـه آیـنـۀ ایـسـتـادگـی سـت            یعنی غبار طعنه به رویش اثر نداشت

او مـادر تـمـامـی اولاد فــاطـمـه سـت            ابـتر کسی بود که بگـوید پـسر نداشت

او آنچـنان ز رنگ تعـلق گـسـسته بود            حتی برای خود کـفنی در نظر نداشت

: امتیاز

آغاز امامت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : قصیده

ای تـاج امـامت به سرت یوسف زهرا            وی خَلعت عصمت به برت یوسف زهرا

شک نیست که سلطان جهانی تو پس از این            از بـعـد وفـات پـدرت یــوسـف زهـرا


بـابـاسـت گـرفـتـار نـگـاه و نـفَـس تـو            مـادر بـزند بوسه سـرت یوسف زهرا

الـمــنـة لـلّـه کـه تــو حــجّــت حــقّــی            عـالم هـمه تحت نظـرت یوسف زهرا

صد شکر که این تاج ولایت بسر توست            شمشیر علی بر کـمـرت یوسف زهرا

پـیغـمبر اکرم شده بس مـفـتخـر از تو            ای هـیبت احـمد سـپرت یوسف زهـرا

تو منجی زهـرایی و او چـشم براهـت            کی میرسد از ره خبرت یوسف زهرا

چشمان پُر اشک حسنین است بسویت            عـباس شده خـونجگـرت یوسف زهرا

تـو قـبـلـۀ دلـهـایی و مـعـنـای نـمـازی            ما شـیعـۀ اثـنی عـشرت یوسف زهـرا

رفـتی به پـسِ پـردۀ غـیـبت بـسـلامت            برگـرد دگر از سـفـرت یوسف زهـرا

زیباست که طاووس جـنان رخ بنـماید            گسترده شود بال و پرت یوسف زهرا

بازآ که کلام تو کلام اللهِ محـض است            این است بقـرآن هـنرت یـوسف زهرا

برگرد که احـکـام همه مانـده مـعـطـل            اسـلام شـده دربـدرت یـوسـف زهــرا

لعنت به کـسانی که همه حق تو بردند            شد غـصب تـمام ثـمرت یوسف زهرا

ای رفته به تاراج حقوقت، أقِمِ الحَرب            شد شیـعۀ تو پشت سرت یوسف زهرا

روزی که مسـلـط بشـوی بر همه عالم            جمع شهـدا دور و بـرت یوسف زهرا

بر بام فـلک پـرچم تو یکـسره بالاست            تا کـفـر بـبـیـنـد اثـرت یـوسـف زهـرا

در هم شـکـنـد قـدرت پـوشـالی بت‌هـا            با ضربت تـیغ و تـبـرت یوسف زهرا

گردن بزنی چون همه طاغوت جهان را            یکجاست فقط درد سرت یوسف زهرا

بر ضارب زهـرا بزنی ضربت سیلی            ای مـادر تو مـنـتـظرت یـوسف زهرا

ای منـتـقـم محـسن شـش ماهـه کجایی            صد روضه شده همسفرت یوسف زهرا

در روضۀ ارباب چه بی‌صبر و قراری            قـربان تو و چـشـم تـرت یوسف زهرا

مـا مـنـتـظـر فــجــر ظـهـوریـم امـامـا            تا صبح قـریب سحرت یـوسف زهـرا

از خـون شـهـیـدان حـرم فـتـح دمـیـده            محسن حججی شد قمرت یوسف زهرا

: امتیاز

آغاز امامت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

شد امـامِ آخـرین و دل بـرایش بـیـقـرار            سامرا شد ریسه بندان! از یمین تا به یسار

جان فدایِ آن عبا که تار و پودش حیدری‌ست            بر تنش زیبا نشـسته؛ با کمال و با وقار


حک شده با دستِ حق بر تیغۀ شمشیر او            لا فـتـی إلا عـلی لاسـیـف إلا ذوالـفـقار

می‌برَد تـاج ولایـتـعـهدی‌اش را جبرئیل            میشود طاووس أهل الجنّه؛ صاحب اختیار

دل بیا رخت سفیدت را به تن کن! آمده            عید بیعت با ولیِ عـصر، عـیدِ انـتـظار

حضرت زهرا برایش خوانده حمد و إن یکاد            آرزویش هست، باشد یاورانش بیـشمار

تا بگـیـرد از تـمـام دشـمـنـانِ مـرتـضی            انتـقامی سخت را با ضربه هایی ناگوار

کاش برگردد به زودی با ظهوری غرقِ نور

در حضورش به! چه حالی دارد این جشن و سرور

از کـنـارِ کـعـبه آن مـاهِ دل آرا می‌رسد            محض دیدارش چه بی صبرانه عیسی می‌رسد

می‌رسد بر گوش، تا صوت أناالمهدی؛ سریع            سیصد و چندین نفر دلداده درجا می‌رسد

عاقبت در جمعه‌ای جذّاب می‌پیچد خبر            آخرین معـشـوقِ والا منسبِ ما می‌رسد

مصحف و نهج البلاغه بعدِ قـرآنِ کریم            سورۂ نور و قصص، طاها و أسرا می‌رسد

محضرش تقدیم خواهد شد زمین و آسمان            هدیۀ خیل ملَک از عرشِ اعلی می‌رسد

عشقِ مادر دارد و با شیعیانش در بقیع؛            قبلِ هر کاری به کارِ قبر زهرا می‌رسد

جرعه‌جرعه لحظۀ دیدار نزدیک است و خوب            ندبه و عهد و فرج دارد به دریا می‌رسد

پس بگو لبیک یا مهـدی تویی تو امّـتش

دست هـایت را بـبـر بالا برای بیعـتـش!

: امتیاز

شهادت امام عسکری علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

گـریۀ چـشـم مـلک از قِـبـلِ مهـدی بود            چقـدر خوب سرت در بغـل مهـدی بود

نالـه کـردی همه با مهـر جـوابت دادند            تشنه بودی و سپس جرعه‌ای آبت دادند


اهـل خـانه کـفـنی بر تن پـاکـت کـردند            بعـد تـشـیـیع بـلافـاصله خـاکت کـردنـد

پیکـرت تابش سـوزنـدۀ خـورشـید ندید            بـوریا جای کـفن دور خودش دید؟ ندید

سامرا با سپـر و سنگ و سنانت نـزدند            پیرمردان که عـصایی به دهانت نزدند

سامـرا صحـبتی از گـودی گـودال نشد            سیـنه‌ات زیـر سـم اسب که پـامـال نشد

سر انگشترت انگشت به غارت که نرفت            آه... ناموس تو آقا به اسارت که نرفت

: امتیاز

مدح و شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

ساقـیـا ما همه از بـرکـت جامت مستیم            یازده مـرتـبـه از بُـردن نـامت مـسـتـیم

آنچه از دست تو جاری ست شرابی ست طهور            شکر در سایۀ الـطاف "امـامت" مستیم


مـحـو در روشـنـی گـنـبـد زردت مـثـل            یاکـریـمـان نـشـسـته سـر بـامت مسـتیم

" نَحنُ کَهـفُ لِـمَنِ التَـجَـاَ اِلَـیـنا " گـفـتی            عـمری از لذت فـحـوای کلامت مسـتیم

به هـمان کـربـبـلایی شـدن مـان سوگـند            هم چنان با یکی از پنج عـلامت مستیم

می نخورده همه اصحاب تو آقا مستـند            می نخورده همه چون "ابن هشامت" مستیم

وَ تَـصَدَّق... همه هـستیم "ابوهـاشم" تو            سـال ها با کـرم و لطف مـدامت مسـتیم

نان تو بـادۀ ما کـاسۀ تو سـاغـر ماست            تا سحـر با نمک سـفـرۀ شامت مـسـتیم

ساقـیـا مـرحـمـتی پـشت در مـیـکـده‌ایم

بـه امـیــدی بـه در خــانـۀ تـو آمــده‌ایـم

شیعه از پرچـم تو حـولۀ احـرام گرفت            حـرم الله حــریـم حـرمـت نــام گـرفـت

قبلۀ قبله تویی کعبه به تو رو زده است            حجـرالاسـود از ایـوان طلا وام گرفت

خـضر اولاد عـلـی! آب حـیـاتـش دادی            هر که از دست کـریمانۀ تو جام گرفت

فقه را با نـفـسـت بـار دگـر جـان دادی            احتجاجات تو گرد از رخ اسلام گرفت

جاثلیق از سر اعجاز تو مشتش رو شد            و دعـای تو فـقـط بود به هـنگام گرفت

بی‌گمان زیر سر معـجـزۀ چـشم تو بود            شیـر درنـده اگـر در قـفـس آرام گرفت

اسم و رسمش وسط صحن تو از یادش رفت            عاشـقـی که لـقـب زائـر گـمـنام گـرفت

غافل از هم و غـم شیعه نشد مهـدی تو            از سـجـایـای پـسـندیـده‌ات الهـام گرفت

وای از آن دم که نگهبان تو گستاخی کرد            وای از آن لحظه که تصمیم به دشنام گرفت

وارث ســیــنــۀ آزردۀ زهـــرا نـفـسـت            موقـع گـفـتن تـکـبـیـرة الاحـرام گـرفت

در مـنـاجـات شـب آخـر خـود افــتـادی

پیـش چـشـمان تر هـمـسر خود افـتادی

: امتیاز

مدح و شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

پَـر مـی‌زنـد دوبـاره دلـم در هـوای تو            دارم هوای بوسه به صحن و سرای تو

اذن دخـول خـوانـده دلـم تا کـنی نـظـر            زائـر شـوم دوبـاره سـوی سامـرای تو


ای دومین حسن چو حسن ذره پروری            پُر می‌شود دو دست گدا از عـطای تو

بر روی فرش، عرش خدا جلوه می‌کند            تا می‌خورد تکان ز نـسـیمی عـبای تو

صدها هزار بار جهان و هر آنچه هست            آقـا غــلام کــوی تــو، آقــا فــدای تــو

هم تو غریب هستی و هم مرقدت غریب            امـا غــریـب نـیسـت دمـی آشـنـای تـو

دشـمن تو را نهـاد به زندان و بی‌خـبر            از آنکه هـسـت عـالـم امکـان برای تو

مانـند مـادرت به جـوانـی شـکـسـته‌ای            زهـر جـفـا گـرفت رمـق از صدای تو

گــفــتـی به آه آب بــرایـت بــیــاورنــد            ذکر حسین بود و عـطش هـر نوای تو

شکر خدا که لحـظۀ آخـر پـسر گـرفت            در بـیـن سـیــنـه مــاه رخ دلـربـای تـو

آه از سـری که رفت به بـالای نـیزه‌ها            آه از تنی که ماند به صحـرای کـربـلا

: امتیاز

شهادت امام عسکری علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آتش  زهـر  تـمـام جـگـرت را سوزاند            نا نداری و عطش چشم ترت را سوزاند

کـاسـۀ آب ز دسـتـت به زمـیـن می‌افـتد            تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند


بدنت بی‌رمق و هی به خودت می‌پیچی            آه آهـت هـمـۀ دور و بـرت را سـوزاند

می‌کشی پا به زمین و بـدنت سـرد شده            سرفه هـایت بدن مخـتصرت را سوزاند

دیـدن حـال بـد و جـان‌ِ بـه لـب آمـده‌ات            به خـدا قـلب یگـانه پـسرت را سـوزاند

سر تو بر روی دامـان پـسر جان‌دادی!            مطـمئـنم که خـودت یـاد حـسین افـتادی

: امتیاز

مدح و شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

از ابــتـدای گــدا بــودنـم گــدای تـوأم            غــلام زاده‌ام و نــوکــر ســرای تـوأم

ز کودکی فـقـط از کوچه تو رد شده‌ام            غـریـبگی نکـن ایـنـقـدر! آشـنای تـوأم


مرا بزرگ نکن! کوچکت شدم کافیست            طلا برای چه وقتی که خاک پای توأم؟!

به آفـتـاب قـیـامت چـکـار دارم مـن؟!            هـزار شـکـر که در سایۀ عـبای تـوأم

دخـیـلم و به ضـریح جدید بـسـته شدم            برای هـیچـکـسی نـیـسـتـم برای تـوأم

پرم شـکـسـته پـر دیگری تـفـضل کن            هــوایـی ســحـر گــنــبـد طـلای تــوأم

به کـربـلا و مـدینه به کـاظـمین قـسـم            گـدای دربـه در شهـر سـامـرای تـوأم

چقـدر خـوب که پای شماست نـوکریم
خـوشم که سـفره نشین امام عـسکـریم

به آب خشکی لبهای تو شرر زده است            تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است

شـبـیه فـاطمه دسـتار بر سرت بـستی            چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟!

تمام صورت و دشـداشه تو خاکی شد            زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است

تمام حجره برایت گریز سوختن است            غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است

اگرچه شهر غـریبی ولی کـفـن داری
نـرفـتـه‌ای تـه‌ گــودال پـیـرهـن داری

: امتیاز

مدح و شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مثل بغـض از وسط حـنجره برخاسته‌ایم            همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته‌ایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته‌ایم            بـه هـواى حـرم سـامــره بـرخـاسـتـه‌ایـم


روضۀ غـربت تـو حـال عـجـیـبـى دارد
هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد
جان به قربان دلت جان به فـداى سر او            فـرق ها داشـت نـگـاه تو و چـشـم تـر او
که تـفاوت بکند، هـمسرتو هـمسر او            طعـنه بـسـیـار شـنـیـده دل غـم پـرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بین بقیع است که او بی‌حرم است
یاحـسن، آه تـو پـرداخـتـنـى مـی‌خـواهـد            یا حسن، داغ تو بر سـر زدنى می‌خواهد
یا حسن، نام تو دور از وطنى می‌خواهد            یا حسن، روضۀ تو سوخـتـنى می‌خواهد
دل تو تنگ مدیـنه است که دلگـیر شدى
مادرى هستى عـزیزم تو اگر پـیر شدى
خانه کوچک تو هیچ کم از زندان نیست            خالى از آمدن و رفـتـن زنـدانـبان نیست
بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست            زنـدگى با زن و بچه بـخـدا آسـان نیست
خانه‌ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟
واقعاً ایـمـنى از حـمله نـا اهـلان داشت؟

قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند            به تو هم مـوى سپـیدى و قـدى خم دادند
در جـوانى پـسـر فـاطـمـه را سَـم دادنـد            به لـب خـشـک تو از جـام مُـحـرّم دادند
عطش پیکـر مسـمـوم تو می‌گفت حسین
نفس تـشـنۀ حـلقـوم تو می‌گـفـت حـسـین
پـسرى داشـتى و آب به لبهاى تو ریخت            لحظه تشنگی‌ات گریه به غمهاى تو ریخت
اشک بالاى سر پیکـر تـنهاى تو ریخت            خاکها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حسن فاطمه صد شکر که عریان نشدى
پـسـرى داشـتـى و زود کــفـن کـرد تـرا            کفن فـاخـر و شـایـسـته به تـن کـرد تـرا
درخـور شـأن تو تـشـیـیع بـدن کـرد ترا            تیربـاران چه کسى مثل حـسن کرد ترا؟
نیـتـم بـود حـسـیـن و ز کـفـن مـی‌گـفـتـم
نـاخـودآگـاه هـمـش یـاد حـسـن مـی‌افـتـم

: امتیاز

مدح و شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به شوق از تو سرودن حروف جان بدهند            اگر اجازه مـدحـت به این زبـان بدهند
تـمام ثانـیه‌هـا گـریه بر غـمـت کـردنـد            که تسلیت به دل صاحب الزمان بدهند


تنت میان تب است و دو دست لرزانت            ستون عرش خـداونـد را تـکـان بدهـند
ســؤال کــرده‌ام از نــام قــاتــلـت امــا            مقاتل حسـنی کـوچه را نـشـان بـدهـنـد
هجوم بر جگرت بُـرده زهـر با مسمار            خدا کند به جگـر گوشه‌ات امان بدهـند
چقدر کاسه خودش را روی لبت زد تا            عنان مرثـیه‌ات را به خـیـزران بدهـند
تقاص جان ‌تو را زهر می‌دهد؟ هرگز            تقـاص جان تو را خولی و سنان بدهند
به سمت روضۀ سر می‌دوند مصرع‌ها            اگر اجازۀ روضه به روضه‌خوان بدهند
دوید خواهـر او تا سر از تـنـش نبـرند            سـر بـریـدۀ او را به این و آن بـدهـنـد
عبا و پیـرهـنش را که گـرگ‌ها بُـردند            عقیق سرخ‌ یـمن‌ را به دشـمنان بدهـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن موضوع ساربان؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

عبا و پیـرهـنش را که گـرگ‌ها بُـردند            عقیق سرخ‌ یـمن‌ را به سـاربان بدهـند

مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

دوباره خون شده قلبت دوباره تر شده چشمت            چقدر غم زده چون شام بی‌سحر شده چشمت

دو ماه در غـم اجداد و بعد در غـم مادر            و امشب اشک‌فشانِ غـم پدر شده چشمت


کسی اگـر که ندانـد خـودم بـد است ندانم            چقدر پیش بدی‌های من سپر شده چشمت

برای ماست که هـمواره بیشتر شده آهت            برای ماست که همواره شعله‌ور شده چشمت

ز ناله‌های تو در هر فراز ناحیه پیداست            ز گریه‌های شب و روز، خونجگر شده چشمت

دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است            که مثل فاطمه مجروح میخ در شده چشمت

دلیل گریهٔ خونبار تو مگر که جز این است            که بین قافـله با عمه همسفر شده چشمت

برای حنجر گلگون برای چشم پُر از خون            چقدر خون شده قلبت چقدر تر شده چشمت

: امتیاز

شهادت امام عسکری علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

پسر زِ غصّه فقط ناله از جگر می‌زد            کنارِ حُجـره به سر از غـمِ پدر می‌زد

پـسـر بـه یـادِ بـدن لـرزۀ پـدر گـریـان            پدر زِ زهر روی خاک بال و پر می‌زد


برای غربتِ مسمـومِ سامرا جا داشت            هزار چـاک به پیـراهـنـش اگر می‌زد

گَهی به حالِ پریشان خاک سر می‌ریخت            گَهی به سینۀ سوزان به روی سر می‌زد

شبیهِ دخترِ ویران نشیـن به شهـرِ شام            که سر به خشت زِ دیدارِ طشت زر می‌زد

شبیهِ طفلِ یتیمی که بر سر و صورت            زمـانِ بـر سـرِ نـی دیـدنِ پـدر مـی‌زد

: امتیاز

شهادت امام عسکری علیه‌السلام ـ ذکر مصائب حضرت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

به لبِ خشکِ تو انگار که باران می‌خورد            آب می‌خوردی هِی ظرف به دندان می‌خورد

پسرِ کـوچک تو مـانـده چـه سـازد با تو            زهر وقتی که بر این سینه سوزان می‌خورد


آه می‌سـوخـت از این آه دو تا گـونـۀ او            نفست تا که برآن چهرۀ گریان می‌خورد

فقط از کنده و زنجـیر و فلک خالی بود            ورنه این حُجرۀ پُر درد به زندان می‌خورد

بارها شد که تو پـیـچـیدی و اُفـتاد سرت            بارها خاک بر این زلف پریشان می‌خورد

پسرت ایـنـطرف و مـادرت آنـسو افـتاد            دستهاشان به سر از آه حسن جان می‌خورد

دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را            آنهمه زخم که از بام به طفلان می‌خورد

یک به یک با سرِ خود روی زمین می‌خورد            ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان می‌خورد

خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت            آشتی را که بر آن دخترِ بی‌جان می‌خورد

: امتیاز

مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به آسـمـان نـرسـم تا هـوایـی‌ام نکـنی            کجا روم من اگـر سـامـرایی‌ام نکـنی

بگو میانِ گـدایانِ خویش جایی هست            نگاه بر مَن و بی دست و پایی‌ام نکنی


بقیع، پـنجـره فـولاد، کنجِ شـش گوشه            خوشم به این دوسه جا هرکجایی‌ام نکنی

تمام دلخوشی‌ام خلوتی‌ست کنج سردابت            اسیـر این شب سـردِ جـدایـی‌ام نکـنی

هنوز از سـفـر اربعـین مـریضِ توأم            دوا نـدارم اگـر کــربـلایـی‌ام نـکـنـی

نگاه کن به بـزرگی خود ولی نظری            بـه طـرزِ نـابـلـدیِّ گــدایـی‌ام نـکـنـی

غریبِ شهر مرا کُـشت آتشِ جگـرت            مرا بـبـر که بـمـیـرم به خـانۀ پـدرت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

سرم به چوبۀ سرداب میـزنم به سرم            اسیـر این شب سـردِ جـدایـی‌ام نکـنی

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با امام علیه‌السلام در بازگشت به کربلا

شاعر : سید حجت بحرالعلومی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

برخیز و ببـین عاقـبت و آخرمان را            لبهای ترک خورده و چشم ترمان را

برخیز که از باغ خزان خورده ببینی            گـل‌هـای کـبــود آمـدۀ پـرپـرمــان را


در آتـش خـیـمه دل من رفـت مـدیـنه            آمـد نـظـرم ســوخـتـن مــادرمـان را

بعد از تو و عباس حرم رفت به غارت            طوفان سـتم بُرد زر و زیـورمان را

کم بـود بیـفـتـم به خـدا از روی ناقـه            بر نیـزه که دیدم سـر آب آورمان را

در امـنـیت کـامل چـشـمان تو بـودیم            با نیـزه گرفـتـند که دور و برمان را

یک شهر به ماخیره و من خیره به چشمت            دیدی تو خودت از روی نی محشرمان را

جان دادن ما در ملا عام طبیعی است            هر چند نبرده‌ست کسی معجرمان را

از شام همین قـدر بگویم که شکستند            با ضرب لگـد شاخۀ نیـلـوفـرمان را

در فکر ربابـیم هـمه گر چه گرفـتـیم            گهـواره چـوبـی عـلی‌اصغـرمـان را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

از شهـر پدر مانـده‌ام آخر چه بگویم            در کوفـه شکـسـتند برادر سرمان را

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با امام علیه‌السلام در بازگشت به کربلا

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

من نیمه‌جان زِ داغ تو در این سفر شدم            در هجـر تو بـبـین چـقـدر پیـرتر شدم

من آب رفـته‌ام! تو مرا می‌شـناسی‌ام؟            از داغ هجـر تو بنگـر خونجگـر شدم


از غصه آب شدم! مرا می‌شـناسی‌ام؟            من زینـبم! اگر چه کمی مختصر شدم

آن زینـبم که بی‌تو نکـردم شبی سحـر            چون شمع، آب، بی‌تو به شام و سحر شدم

سنگـین‌ترین مصیـبـتم این بود بعدِ تو            با قـاتلانِ سـنگ دلـت هـمـسـفـر شـدم

از کوچه‌های شام چه گـویم برای تو؟            آماجِ سنگ و طعـنۀ هر رهگـذر شدم

هر جا که تـازیـانه به اطـفال می‌زدند            بـا یـادِ مـادرم تَـنِـشـان را سِـپـر شـدم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! زیرا بعد از زندانی کردن اهل بیت در کوفه ابن زیاد ملعون طی نامه‌ای از یزید کسب تکلیف کرد؛ به گفته سیّدبن طاوس در اقبال الاعمال ص۵۸۹؛ حاج شيخ عبّاس قمي در منتهي الآمال ص۵۲۴؛ و محدّث نوری در لؤلؤ ومرجان ص۱۷۴، آیت الله شعرانی در نفس المهموم ص۳۷۵، فرهاد میرزا در قمقام ص۵۸۶ تند‌ترین پیک‌ها هم این مسير ۱۷۵ فرسخی را در حدود ۲۰ روز طی می‌کنند که رفت و برگشت آن ۴۰ روز میشود؛ مدت زمان رفتن کاروان اسرا از کوفه تا شام (۱۵۰۰ کیلومتر) هم یک ماه طول کشیده است، بنا بر نقل سید بن طاوس (اقبال الأعمال ص ۵۸۹ ) و قاضی نعمان از علمای قرن چهارم (شرح الاخبار ج۳ ص ۲۶۹ ) اهل بیت بین ۳۰ تا ۴۵ روز در شام بوده‌اند!! حداقل بیست روز هم زمان نیاز بوده است که اهل بیت از شام به کربلا برگردند!! با توجه به مطالب فوق و دلایل متعدد روایی و تاریخی دیگر که در قسمت روایات تاریخی بطور کامل به آن اشاره کرده‌ایم علمایی همچون سید بن طاووس در اقبال الأعمال ص۵۸۹، علاّمه‌مجلسی در بحارالأنوار ج ۱۰۱ ص۳۳۴ و جلاءالعیون ص۶۱۹، محدّث نوری در لؤلؤ ومرجان ( ۱۸۱)، حاج شیخ عبّاس قمی در منتهی الآمال ص۵۲۵، علاّمه محمّد تقی شوشتری در قاموس الرجال ج۷ ص۲۱۱، عادل العلوی در عبقات الأنوار ص۴۴، آیت الله شعرانی در ترجمۀ نفس المهموم ص۳۷۵، محمّد تقی سپهر در ناسخ التّواریخ ج۶ ص ۱۰۱، محمّد خراسانی در منتخب التواریخ ص۳۱۸، عبد الرزاق موسوی مقرّم در مقتل الحسین ص۳۶۰، علاّمه شهید مطهّری در حماسه حسینی ج۳ ص۳۰، فرهاد میرزا در قمقام ص ۵۸۶، دکتر محمّد ابراهیم آیتی در بررسی تاریخ عاشورا ص۱۴۸، میرزاحسین یزدی در مهیج الأحزان ص ۷۵۳، سردرودی در تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۲۶ تصریح کرده‌اند به هیچ وجه امکان بازگشت اهل بیت در ۲۰ صفر سال ۶۱ هجری وجود نداشته بلکه احتمالا در اربعین سال بعد به کربلا آمده‌اند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

من نیمه‌جان زِ داغ تو در این سفر شدم            یک اربعـین گذشته و من پیـرتر شدم