![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
تشنهای با تشنهای آمد سپاهی رفت عقب لشگـر آمـادۀ کـوفـه ز آهـی رفت عـقـب رو زد اما روی او را بر زمین انداخـتند بچه ترسید از صدای طبل شاهی رفت عقب حرمله زانـو گرفت و زانـوی آقـا خـمید تیر در بین کمان جا شد نگاهی رفت عقب صید را شش ماهگی راحت شکارش میکنند پرت شد قلاب تا! لبهای ماهی رفت عقب حجم تیر و یک گلوی نازک اصلا جور نیست گردن افتادهاش خواهی نخواهی رفت عقب یک پدر بود و سری بر پوست آویزان شده گاه گاهی پیـش آمد گاه گاهی رفت عقب قطعهای را پشت خیمه وقف اصغر کرد و بعد کند با خنجر برایش سرپناهی رفت عقب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
شـد قـتـلگـاه مـادر تـو پـشـت خـیـمـه خوابـیـده حالا پـیکـر تو پشت خـیـمه پیـش نگاه حـرمـلـه گـر چه نـلـرزیـد افـتـاده امـا در بـر تـو پـشـت خـیـمـه گهوارهات یک سو و قنداق تو یک سو هر تکه از بـال و پـر تو پشت خـیمه وقتی که تیر آمد تمام حنجرت ریخت یعـنی جدا گـشـته سر تو پشت خـیمه این روضه خوانیها هم از آنجا شروع شد از روضـههای مـادر تو پشت خـیمه هر کس به یک سو میدود در دشت اما آمد کـنـارت خـواهـر تو پشت خـیـمه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت علی اصغر علیهالسلام
من عـلی اصغـرم و تـیغ اگر بردارم در وجـودم سکـنات عـلی اکـبر دارم نسبِ هاشـمیام کـار خودش را کرده جـگـر حـمـزه، دلِ فـاتح خـیـبر دارم سِنِّ کم از نظرِ نسل علی مطرح نیست کوچـک امـا اثـرِ مـالـک اشـتـر دارم همه کردند سر و جان به فـدای پدرم کسر شأن است ببینند که من سر، دارم در سپاهی که عمویم شده فرماندۀ آن حکم جانبازی و سربازیِ لشگر دارم من ز نسل علیام که زرهش پشت نداشت حرمله کـمـتر از آنست زره بـردارم کوفه و شام بترسید که من در رگ خود خونِ قتّالِ عرب حضرت حیدر دارم هاشمیّون هـمگی مادریاند و من هم هر چه دارم همه از دامنِ مادر دارم گرچه افتادهام از شـیر به تـیرِ دشمن جگـری با جـگـر شـیـر بـرابـر دارم کاشـکی عـمه به خـیمه ببرد مادر را که نـبـیـند اثـرِ تـیـر به حـنـجـر دارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
ای ولـیالـلـه گـهــواره نــشـیـن دسـتهـایت پـرچـم فـتـح المـبـیـن گـریههایت خـطبههای حـیـدری حجّت کـبرای محـشر! محشری پـیــرهـای کــاروان را مــقــتـدا بـنـد قـنـداقـت عـمـود خـیـمـهها نــور مــات نـــور ربّــانـی تــو لـشگـری مـات رجـز خوانی تو ای سـپاه کـافـران را خـط شکن مسـتجاب الـدعـوة مثـل پـنج تن بـاقـیـات الصـالـحـاتی یـا عـلـی حـسـرت آب فــراتـی یـا عــلـی کـــهــــیــــعــــص ســــــورهای روح هــر ادعــیــۀ مـاثــورهای از حــرم آمـــد صــدای آب آب بین خـیـمه زد بروی سر رباب آه مادر بین چشمت خواب نیست هی زبانت را نچرخان! آب نیست بـار دیـگـر تـب سـراغـت آمـده سیب سرخم! صورتت تاول زده بـیقــرارم تـنـد قــلـبـم مـیزنـد نـبـض هـایت نـامـنـظـم میزنـد مینـشـیـنم باز هـق هـق میکنم حرفی از رفـتن نزن دق میکنم این جـماعـت با علیها دشمنـند اصـغـر و اکـبـر ندارد میزنـند تا کـمی نـیرو به بـازو میدهـند هر جوابی را سه پهـلو میدهند چه کنم روضه زبانش قاصر است حرمله تیر و کمانش حاضر است وای اگـر بابـای تو گـریان شود بین میـدان و حـرم حـیران شود حق بده اینقدر حالم مضطر است حنجرت از برگ گل نازک تر است جانمـادر تـیر خوردی پر نزن دست و پا در پیش این لشگر نزن خـون تو هرگز نمیریزد زمین میبرند آن را سوی عرش برین غم مخور خونت شفاعت میکند حضرت زهـرا بزرگـت میکند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
پـدری خَـم شـده تا دردِ کـمـر را بِکِـشَد مادری مـانـده که تا نـازِ پـسر را بکشد چشمِ او خورد به لبهای تَرک خورده و گفت کاش میشُـد به لبـش دیـدۀ تـر را بکشد بُردنِ این تَنِ بیوزن برایش سخت است نیست عباس که این قُرصِ قمر را بِکِشَد؟ هرچه میخواست بیاید به حرم باز نشد یک نفر کاش که تا خیمه پدر را بِکِشَد باید او قـبـر کَنـَد خاک کُـنَد شـرح دهـد آه این سـیـنـه غَـمِ چـنـد نـفـر را بِـکـِشَد زیرِ لـب گـفت فـقـط آه ربـاب آه ربـاب وای اگر پیـشِ سنان بارِ سفـر را بِکِشَد حرمله گفت پسر را زد و بابا را کُشت باید او در کـمـرش کـیسۀ زَر را بِکِشَد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
مادر شـکـسـته تا که مـهـیا کـند تو را تـا آخـریـن مــدافــع بـابـا کـنـد تـو را آری یـقـین تویی سـند غـربت حـسـین وقـتی که تـیـر آمده امـضا کـنـد تو را تـیـر آمـده است از بر بـابـا بگـیـردت تا شیر خوار حضرت زهرا کند تو را داغ تو اکـبر است عـلی اصغـر حـرم بـایـد حـسـین زیر عـبا جـا کـند تو را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
نمیرسید قـمـر هم به پای زیـبائـیش میان هاشـمیان شهـره بود یکـتائـیش صداش تازه کمی مثل مردها شده بود اگر چه فاصله کـم بود تا شکوفائیش همیشه آرزویش بود چون عمو باشد نشد، که شکل بگـیرد خیال سقائـیش همین که مقـتدرانه بسوی میدان رفت همینکه خواند رجز با دم مسیحائیش هراس و لرزه بر اندام دشمنان انداخت احاطه بود به لـشکـر توان یارائـیش عـمامه سر او ضـربه را نمیفهـمـید گـذشـته تـیـغ ز پـیـشانی اهـورائـیـش عمو رسید کنارش ولی چه فایده داشت چه سخت بود خدایا عـروج لیلائیش به روی شانه او گرچه گردنش افتاد به چشم نجـمه نشد کم دمی ز آقائیش تــمـام اهـل حــرم آمـدنـد بـا عـجـلـه بـرای دیـدن آن قـامـت تـمـاشـائـیـش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
قـلب حسن در سیـنـه این نوجـوان بود زیـبـاتـرین گـلـواژه ایـن کـاروان بـود مانند یک خورشید رویش میدرخشید گاهی به دورش هالۀ رنگین کمان بود قـدش کمی کوتاه و انـدامش کـمی تُرد سیـمای جـذّابش شکـوهی بیکـران بود سنش نمیخورد اینکه مرد جنگ باشد پـای دفاع از مـقـتـدایش در مـیان بود شوق شهادت در وجودش موج میزد سـمـت نگـاهـش انـتـهـای آسـمـان بود تنهـا عـمو نه هیچ کس راضی نمیشد قـاسم رود میدان ز بسکه مهـربان بود حس کرد آغـوش پـدر را لحـظهای که دسـتـش به دور گـردن اربـابـمـان بود میدان که میرفت از نگاهش یاس میریخت چون برگ گل در معرض باد خزان بود میگـفـت تا کـامـل شدن راهی نـمـانده وقـتی عـمو آمد کنارش نیـمهجـان بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
نـوجـوانـی بـود اما مـردتـر از مـردها اذن مـیـدان داد او را زادۀ خـیـرالـنـسا لشگر دشمن شده حیران ز روی ماه او گـوییا بر کـوفیان گـشته حسن جلـوه نما
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
عطر تنش ترنّمی از یاس و سیب بود حتی گل از لطافت او بینصیب بود او با غـزل سرایی احـلی من العـسل آموزگار عـابس و حُـر و حبیب بود بغض بهار وقت و داعش شکسته شد مرثیه خوان رفـتن گـل؛ عندلیب بود بر روی شانۀ جبل النور میگریست ابری که در وصال کسی بیشکیب بود سـنـگ صبـور دلـهـرۀ گـوشـوارهها روی لـبـش تـرانـۀ امن یـجـیب بـود چشم انـتـظار آیـنـۀ مجـتـبی نشـست سنگی که با تبـسّـم شیـشه رقیب بود روی زمـین سـتـارۀ دنــبـالـهدار شد جان دادن سـلالۀ نـجـمه عجـیب بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امام مجتبی و مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهم السلام
هم پـریشانِ حسیـنـم هم پـریشان حسن ای بقربان حـسـین و ای بقـربانِ حسن روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن هرشبی که فاطمه بر روضههامان میرسَد هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن نه که دنیا، دینمان را هم کریمان میدهند من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن زیرِ ایوانِ نجف دیدم که روزی میرسد یاحسن جان مینویسم زیرِ ایوانِ حسن هرکجا رفتم دیدم کار دستِ مجتبی است بشکـند دسـتم نباشد گر به دامـانِ حسن نه که تنها این دو شب کُلِ محرم میشویم شب به شب تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت: میرود جانِ حسین و میرود جانِ حسن نعره شد: إن تُنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن تا چو حیدر حملهور شد بر گروه ناکثین نعره زد عباس؛ ای جانم به قربانِ حسن روضههای ما همه لطفِ امام مجتبی است شُکر هرشب میروم در زیرِ بارانِ حسن پیـشِ زهـرا آبـرو داری کـنیم و آوریم هِی گلاب و دسته گُل یادِ یتیمانِ حسن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
چون ثبت کند حضرت حق هر عملی را با گـریـه سـرودیـم به یـادش غـزلـی را تا اینکه سخـن گـفـت هـمه قـافـله دیـدنـد در چهـرۀ او غـیرت و شوری ازلی را پرسید عمویش که شهادت به چه طعمی است؟ با پاسخ خود گفت چه ضرب المثلی را! مرگی که گرفته است به خود چند برابر شیرینی و خوش طعمیِ ظرفِ عسلی را شـمـشیر به دست آمده، با سـنِ کـمِ خود تـا خــلـق کـنـد مـنــظــرۀ بـی بـدلـی را دیـدنـد هـمـه لـحــظـۀ جـنـگـیـدنِ قـاسـم در قـامـتِ او، هِـیبَت و کـردارِ عـلی را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیهالسلام
گیرم زره نیافتی عمه، کفـن که هست گیرم سـپر نیافتی عـمه، بدن که هست گـیرم سـپاه مسخـره کردند: بچه است تیغم به خوبیِ سر دشمن زدن که هست غصه نخور عمو، سپرت میشوم خودم ابنالحسین کشته شد ابنالحسن که هست من جنگ میکنم، تو نفس تازه کن عمو فرصت به قدر غارت یک پیروهن که هست دیـدنـد زادۀ حـسـنـم من، کـه تـاخـتـنـد از پشت این نقـاب چگـونه شناخـتـند؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
بسم ربّ الحـسن از خـیـمه قـمـر میآید کیست این ماه که حـیدر به نظر میآید اینـچـنـین که سـوی میدان خطر میآید جان هر دشمن مـزدور به در مـیآیـد! از جلال و جـبروتش همه میتـرسیدند بعـد ده سـال همه روی حـسن را دیدند این عمامه که به سر بسته برای حسن است تُنْكِروُنی است شعارش زرهش پیرهن است ای جمل زاده بدان قاسم ما صف شکن است ذوالفقار دوسرش تشنه گردن زدن است کیف کرده است حسین از رجز فاطمیاش جان فـدای هـنـر رزم بـنی هـاشمیاش مثل باباش چه با غیظ و غضب میجنگد گاه گاهی ز جلو گه ز عـقب میجنگـد یکتـنه با همه یلهای عـرب میجنگد همه گفتند که این تشنه عجب میجنگد خسته شد! دور و برش آه چه غوغایی شد جان فـدائی عمو گشت و تـمـاشایی شد آیت الکرسی لبهاش تـرک میخورد و سیب زهرا وسط معرکه لک میخورد و نیزه از هر طرفی سوی فدک میخورد و قاسم از چند نفر داشت کتک میخورد و ناگه از تیغ ستم فرق عزیزش بشکافت همچو حیدر به سوی دلبر و معبود شتافت مـانـد عـمـو پـیـکـر او را ببـرد یا نبرد تا به خـیـمـه تک و تـنهـا ببـرد یا نبرد این تـن غـرق بـخـون را ببـرد یا نبـرد قـاسمـش را سـوی زنها بـبرد یا نبـرد نجـمـه برخـیز حـسین با قـد خـم میآید شیر مردت به چه وضعی به حرم میآید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
از ازل در جامِ جانش داشت عشقِ لم یزل قاسم بن المجـتـبی، فـرمان پـذیرِ بیبدل شیوۀ جنگیدن او همچو رزم حیدر است شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل در مرامش حفظِ ناموس ارجحیّت داشت و شد برای اهل عالم، غیرتش ضرب المثل سمبلِ از جان گذشتن بود و با اذن عمو گـفت بـسم الله را و شد هـماوردش اجـل با غضب ابرو گره میکرد و میچرخاند چشم مثلِ بابایش حسن در صحنۀ جنگ جمل سـیـزده ساله ست امـا در مسیـرِ رزم او سخت جان دادند؛ بیتیر و سپر شیرانِ یَل یکّه میتازید و افتادند فوراً یک به یک آن حرامیهای باقی مانده از لات و هُبل بسکه با شیرینیِ طعم شهادت شد عجین از لبِ شمشیر او میریخت در میدان، عسل بد نظر خورد و تنش شد نیزه باران و نماند محضِ لبهای عمو یک جایِ سالم لااقـل رفت اما کـاشکی میمـانـد تا جـای پـدر چشمهایِ عمه زینب را بگیرد رویِ تل!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
از کـودکـیش مثل پـدر درد کـشیده هـمـپای یـتـیـمی چـقـدر درد کشیده سخت است بفهمد كه کسی درد کسی را درکـش نتوان کرد مگر درد کشیده او بیزره از این همه شمشیر گذشته ای وای که از زخم تبر درد کشیده خون میچکد از زخم سر و سینۀ او هم آهـی اگـرم هـمـره هر درد کـشـیده سجادهای از خون شده بر دامن این دشت ارثـیـه زهـراست اگر درد کـشـیـده این درد قدیمی است که از ضربه پهلو این طایـفـه از چند نفـر درد کشیده از قـنـفـذ و از ضربۀ سیلی مغـیره از آن لگـد در پس در درد کـشیـده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
میرود مـایـه دلـگـرمی لـشـگـر باشـد بـیزره آمـده تـا حــیــدر دیـگـر بـاشـد سـیـزده بـار زمـیـن مـقـدم او بـوسـیـده دود اسپـنـد بـلـند است و خـبر پـیچـیـده شیـر بیواهـمـه تا مـرز جـنـون میآید قاسـم بن الحسن از خـیمه برون میآید میرود با رجـزش از پـدرش یـاد کـند مـیرود کـرب و بـلا را حـسن آباد کند مثل عباس که کم دور و بر مولا نیست قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست همه دیدند به دستـش شده شمـشـیر بلند میشد از گوشۀ خـیـمه دم تکـبـیر بلـند میزند ضربه همه از روی زین میافتند عده ای نیز ز ترسـش به زمین میافتند حربهای زد به عدو تا که سر او چرخید وسـط دشت چنان نـعـرۀ حـیدر پیـچـید و اذا زلـزلـت الارض، بـلا نـازل کرد دشمن خون خدا را به درک واصل کرد این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد بعد اکـبر خودمـانـیم چه طـوفـانی کرد چه میآیـد سـر این طـفـل خـدا میداند مـادرش آنطـرف خـیـمه دعـا میخواند تـیغ ها قـاتـل آن جـسم نحـیـفـش نشدند پهـلـوانان عـرب نـیز حریـفـش نـشـدند آخـرش دست به آن قاعـدۀ جـنگ زدند باز هم از ره کین دست به نیـرنگ زدند قـسمت آخر جنگ است خـدا رحم کـند دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند ناگهان تیغ فرود آمد و فرقش بشکست از سر زین به زمین خورده و در خاک نشست از هـجاهای تـنـی پـاره غـزل میریزد جای خون از بدنی پاره عسل میریزد بـه سـر اهـل حـرم آیـۀ غــم مـیریـزد یک عمو میکشد و خیمه به هم میریزد بدنی را که به زحمت به بغـل میگیرد همـۀ کـربـبـلا بــوی عـسـل مـیگـیـرد میکشد پا به زمین و خجل از اوست عمو خجل از پنجۀ افتاده به گـیسوست عمو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت قاسم ابن الحسن علیهالسلام
بـیزره آمـده، پُــر بـاده تـمـاشـا دارد قـد و بـالایِ حـسن زاده تـمـاشـا دارد قاسم ابن الحسن ست و نَفَـسش مولایی رزمِ این عـاشـق دلـداده تـمـاشـا دارد با رجز خوانی این ابنُ الحسن غوغا شد دشت از خونِ بهم ریختگـان دریا شد شیِرِ غرّانِ حسین است عجب رزمنده مـاهِ رخـسـارِ جـمـالـش چقـدر تـابـنده قـوّت بـازوی او مثـلِ عـلی اکـبر بود لشگـرِ کـوفـه فـراری شـدۀ مـیـدانـش مادرش گـفت: که جانم بشود قـربانش قاسمِ جـنّت و دوزخ شده با شمشیرش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال عبدالله بن الحسن با حضرت زینب و سیدالشهدا علیهالسلام
دُرّ یـتـیـمـم و به صـدف گـوهـرم بـبین در بحر عشق، گـوهر جانپـرورم ببین هـفـتـاد و دومـیـن صـدف سـاحـل تـوأم ای روح آب، رشحهای از کـوثرم ببین من سیـنـهسرخ عـشق عـمویم، پَـرم بده دست مرا رهـا کن و بـال و پـرم ببـین چشمم به قـتـلگاه و عمو مانده زیر تیغ تصویر غـربتیست به چـشم ترم، ببین بـا بـانـگ اسـتـغــاثـهٔ او تـیـغ مـیشـوم بُـرنـدهتـر ز تـیـغ عـدو خـنـجـرم ببـیـن پروانـهام بـه پـیـلـه وا مـانـدنـم مـخـواه در هُـرم عـشق، شـعـلهٔ خاکـسترم ببین دستم کبوتریست که شوق پریدن است چون نبض عمه ملتهب و مضطرم ببین بر من عـمو به چـشم خـریدار بنگـر و دست مـرا بگـیر و از این برتـرم ببـین کوچکترم ز قـاسم و دارم دلی بزرگ همـچـون عـلیاصغـر خود اکـبرم ببین مـن کـودک بـرادر تـو بـودم و کـنــون در هـیـأت دلاور و جـنـگــاورم بـبـیـن هَل مِن مُعِین شنیدم و تکلیف روشن است در الـتهـاب پـاسـخـت اهـل حـرم بـبـین هرچند دست یاری من کوچک است و خُرد آن حـسّ عـاشـقانه و جـانپـرورم ببـین احـرام بـسـتهام که کـنم دور تو طـواف خـیل حـرامـیان همه دور و بـرم بـبـین کـوچکـتـر است قـد من از تـیغ دشمنان امـا سـپـر بـرابـرشـان پـیــکـرم بـبـیـن ته مـاندهٔ شراب شهـادت که مانده است مینوشم و تو مستی از این ساغرم ببین در دست عمه دست کشیدم ز جان خویش حـالا به روی سیـنـۀ گـل پـرپـرم بـبـین دیـشب سـرم به شـانـهٔ آرامـش تـو بـود اکنون به روی سیـنهٔ خود بیسرم ببین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیهالسلام
دست خود را بُـرد تا کـاری کند خواست چون سقا عـلمداری کند از مـیـان دسـت و پـای اسـبهـا مـیرود اربـاب را یــاری کـنــد دید شمـشـیری نـشـسته در کمین رفـت تـا اعــلام بـیــزاری کـنـد بالهـای کـوچـکـش را بـاز کرد از عــمـو قـدری هـواداری کـنـد زیر تـیغ ظلـم، پرهایش شکـست تـا بـه راه عـشـق، ایـثـاری کـنـد سینه سرخ عمو را خـون گرفت مقتلش را خواست گل کاری کند سر به تن دیگر ندارد حـیف شد چون عمو می خواست سرداری کند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حُر بن یزید ریاحی
سر را گرفت در دل چـادر به دامنش سر را گذاشت غـرق تفکـر به دامنش «یا آتـش مـحـبت، یـا آتـش عـذاب»* او بود و شعـله شعله تحـیر به دامنش دل کـند از زمـین که نـمانـد الی الابـد در این مصاف، ننگ تکاثر به دامنش آمد سـوی حـسین سـرافکـنده و خجـل میریخت اشکهاش چنان دُرّ به دامنش او هم شهـید شد که نماند اسیـر مرگ حالا حـسین بود و سر حُـر به دامنش
: امتیاز
|