![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() شهادت حضرت علی علیه السلام
تو را تـنـهـای تـنـهـا آفـریـدنـد بـرای خــاطـر مــا آفــریـدنــد تـمـام عـشـق را در تو نهـادند تو را با عـشـق یـکـجـا آفریدند وضـوح روح تـو ابـهــام دارد تـو را مـثـل مـعـمـا آفـریـدنــد تو را چون سوره توحید قرآن بـرای نـسـل فــردا آفــریـدنــد کتاب وصف تو دل می ربـاید تو را از بس که زیبا آفـریـدند تو را دریـای انــواع تــجــلـی مــرا غــرق تـمـاشـا آفـریـدنـد مرا سلمان پشت پایت ای مرد تو را شبـگـرد صحرا آفـریدند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
در حـريـمـت شـفا نميخواهم آتـشـم زن دوا نـمـيخــواهــم لـحــظـۀ اسـتـجـابـت روضـه از شـمـا جـز شمـا نميخواهم خاك پای تو كيميای من است جز همين كـيـمـيـا نميخواهم تا اسـيــر حـسـيــن تو هـستـم دلــی از غــم رها نميخواهم من حـسيـنی و حـيـدريـم، پس بی نجف، كـربـلا نميخواهم «مست مست و قلندر استم من خاك نعـلـيـن قـنـبر استم من» ابــتــدا، انــتــهــا نــداری تـو جـز خــدا آشـنــا نــداری تــو آيــــۀ اعـــظـــم خـــداونـــدي كي، چگونه، كـجـا نـداری تو همـۀ ســائــلان تـو شــاهــنــد ســائــل بـيــنــوا نــداری تــو فرش اين خانه بال جبريل است قــالـي نــخنــمــا نــداری تــو با سرت عرش هم شكسته ولي روضـۀ «بـوريـا» نـداری تو «شب اسير سپيدهي سحرت» عالمي مات جــلــوۀ پـســرت آمــدم تـا در ايــن شـب آخــر مثل اين كـاسـههای پـشت در مـرحـمـي آورم برای ســرت گرچه اين را نميكـنـم بــاور كه دوايی برای اين سر نيست كه سـر تـو نـمـيشـود بـهـتـر كـه امـيــد يـتــيــمهــا امـشـب ميرود پيش حـضـرت مــادر كه در اين شـهـر بيليـاقـتها نيمه شب دفن ميشود حـيـدر شب، غـريـبـي، تـلاطـم دريـا شب مدينه، نجـف، غم زهـرا اسم مـادر رسيد و غـوغـا شد گـره از كـار بـسـتـهام وا شـد بايد امشب به روضه برگردم: بی تو حيدر عجيب تنـهـا شد قدرِ شبهای قــدر! بعد از تو خانه، قـبـری بـرای مـولا شد امـشـب آغــاز بـهـتــری دارد شب وصل علی و زهــرا شد غـم اگـر رنگ مــادری دارد گـريـه هم بوی بـهـتـری دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
رادمردی مهربان با دست های پینه دار در میان کوچه های شهر غربت رهسپار کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش کیست این مرد غریبه، با لباسی وصله دار؟ کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش ماه می گرید برایش چون دل ابـر بهـار نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم میشود چـاه می داند دلیل گـریه های ذوالـفـقـار در کنار چاه هرشب ایستـاده جـبـرئـیـل تا تکاند از سر دوش عـلـی گرد و غبار چند سالی هست بعد مـاجـرای فـاطـمـه لرزشی افتاده بر آن شانه های استــوار قامت سرو بلندش در هلال افـتاده است زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار جای رد ریـسـمـان های زمخت فتنه ها سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت علی
دور شمع پیکرت، گردیده ام خـاکسترت ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت از نفس های بلـندت میل رفتن می چـکد حق بده امشب بمیرم در کـنـار بسترت تا نگیرد خـون تـازه گوشـۀ تـابـوت را مـهـلـتـی تا که ببـندم دستـمالی برسرت حیف شد، از آن همه دلواپسی کـودکان کاسه های شیر مانده روی دست دخترت کاش میمردم نمیدیدم به خاک افتاده است هیبت طـوفـانـی دلـدل سـوار خـیـبـرت خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست با صدای وا علی و وای حیدر حیدرت شهر کـوفـه تا نـگـیـرد انـتـقــام بدر را دست خود را بر نمیدارد پدر جان از سرت می روی اما برای صد هزاران سال بعد میل احسان می نماید غـیرت انگشترت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
دوباره شب شد و كعبه دوان دوان مي رفت كجا به اين عجله او نفس زنان مي رفت چـقـدر آيــۀ انـفـاق روي دوشـش هست اگرچه اين همه با كيسه هاي نان مي رفت شبيه كـودكي خويـش گـريـه ها مي كرد در آن شبي كه به ياری بيوگان مي رفت همه به ساعت هر شـب نگاه مي كردند ســر قرار، مسيحـاي مهربان مي رفت ولـي دوبــاره نــديــدنــد مـرد شبـهـا را و باز مثـل هميشه كه بي نشان مي رفت دوباره سير شدند و به خواب خوش رفتند ولي به گريه دوبـاره اميرمان مي رفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت علی
حالا که نیست مادر من هست دخترت حـتـی حسیـن هم به فـدای تو و سـرت از مسجد مـدیـنـه که خـیری نـدیـده ای یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت دل شـوره ام شبـیـه هـراس مدینه است رنـگ کـبــود پر شده در دیــدۀ تَــرت آیا زمان رفـتـن تو سوی مــادر است؟ خیلی به یاد فـاطـمـه ای، روز آخــرت چه ضربه ای زدند که ای کاش میزدند آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد چه ضربه ای زدند که افـتـاد پـیـکـرت خون از بدن کنار زدن عادت من است آن روز خون سینه و حالا سحـر سرت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت حضرت علی علیه السلام
آنشب که زینب کوفه را صحرای تَف دید یعنی تــمــام کــربــلا را در نـجـف دید بیست و یکم شب بود یا ظهـر دهـم بود این سو و آن سو مادرش را هر طرف دید از ابن ملـجـم تا قـطام و اشعـث و عَمر آنقدرشمر و زجر و خولی صف به صف دید بابای خود را رو خضاب از خون سر دید عـبـاس را در تـیررس تیـر و هدف دید میرفت علی ممصوص فی ذات خداوند گاهی که اکبر را به میدان در شعف دید دشمن عـروسی داشت پای رأس قـاسـم هرگوشه ای بزم شراب و رقص دف دید صفـیـن قــرآنها به روی نیـزه می رفت در شام، پای نیزه و سر سوت و کف دید او دیــن ابــراهــیــم جــدِّ جــدِّ خــود را بــازیـچــۀ فــرزنــدهای نــاخـلـف دیــد امـروز بر دوش پــدر، فـردای خود را نــاقـه ســوار یــکـۀ بُـرج شــرف دیــد در پـیـش الـرحـمـن، کـنــار لـؤلـؤ سبز مرجان سرخش را نشسته در صدف دید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امیر المؤمنین علیهالسلام
افتاده ام به گـوشـه ای از رهـگـذارتان اوجـم دهـیـد تا که شـوم خـاکـسـارتـان اصل و اصالت من از اول اصیل بـود اصلا خـدا سـرشـتــه مرا از غبـارتان هرچند دورم از تو؛عجیب است چون دلم حـس می کند نـشـسـتـه کناری کنارتان چیزی برای عرضه ندارم به ساحـتت آقـا دل شـکـسـتـه می آیـد به کـارتـان؟ خـرمـا فـروش کوچه و بازار می شوم شاید به جرم عشق شوم سر به دارتان ای ناشناس نیمه شب کوچه های شهـر یک تکه نان به ما بده از کوله بارتان مـیـلـش دگر به هیـچ بهشـتـی نمی کشد هر کس نـشـسـته کنج بهشت مـزارتان شرمنـده ایم بی خـبـریـم ای بـزرگـوار از آخــرین امــانـت تـان؛ یـادگـارتــان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
گـم می شود در غـربت شب های کـوفه در لابــلای نــخـلـها، تــنـهـای کــوفــه کوه است کوه امـا دگـر از پـا نـشـسته سـر می کند در چـاه غــم دریـای کـوفه خسته شده از سُستی این قوم صد رنگ خـسـتــه شــده از شــایــد و امّای کوفه با نان و خرما می رود کوچه به کوچه اما چرا نفـرین؟ مگـر مــولای کوفه... جز جود و رحمت از امام ما چه ديدند؟ ای وای از نـامـردمــان ای وای کـوفه یا رب بگیر از قـدر نشناسان عـلـی را آمده به سر، صبر از مـلالت های کـوفه مـانـنـد چـشـمـانـش دل عــالــم گــرفـته آمــــادۀ رفــتــن شــده آقـــای کـــوفـــه اما نگـاهـش بی کران بی کـسی هاست دلـشـوره دارد از غــم فــردای کــوفــه روزی که می آید به شـهـر نـانـجـیـبـان با دست بسته، جان به لب، زهرای کوفه روزيکه خون مي بارد از چشمان غيرت از طعـنه های تلخ و جـانـفـرسـای کوفه بر روي ني سوي لب غــرق به خـوني سنگ بلا مي بـارد از هر جــاي کـوفه می مـیـرد از انــدوه گـوش و گوشواره دارد خـبـر از بغـض بی پــروای کوفه می پــرســد از راه نجف طفل یـتـیـمـی ذکـر لـبـش: بــابــای من! بـابـای کوفه!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
آئـیـنـه ای و سـهــم دلـت آه مـی شـود وقتی که هم نوای غـمت چاه می شود غـرق عزای فـاطمه هستی هـنوز که ايـنـقـدر ناله های تو جـانکـاه می شود در چشمهات طاقت ماندن نمانده است شب رفتني شده ست و سحرگاه می شود خـون سرت دهد به زميـن بـاز آبــرو وقـت ظـهـور سـرّ فـدیـنــاه مـی شــود تو مي روي و دست يتيمان تو چه زود از آسـتـان لـطـف تو کـوتــاه می شـود امروز اگر که فرق شما را شکسته اند در کـربـلا چه با سـر آن ماه می شود در ازدحـام نـیـزه و شمشیـرها سرش آمـــادۀ ســـلــوک الــی الله مــی شــود از اشـک خـيـز عـلـقـمه تا شامِ هلهله بـا بـي کـسـِّي قـافـلـه هـمـراه می شود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
شهر! آرامش بگیر، آهسته ترکت میکنم چند سالی باتو بودم، رفع زحمت میکنم در مقامم آیه های «هـل اتی...» آمد ولی یک نـفـر بر پیکـرم باشد قـناعت میکنم انتظار همسرم را می شکم اما بس است ازهمان روزی که رفت احساس غربت میکنم مثل هر روز خـدا رد سـلامـم می کـنـید مثل هر روز خـدا با چـاه خـلوت میکنم یاد آن لحن قنوت هر شب و روز شما... همچنان بر مردم این شهر خدمت میکنم آه، من رفتـم ولی ای قـاتـل زهـرای من گریه تا مـرگم به یاد آن مصیـبت میکنم چند خطی هم برای روضه اش می آورم از همین جا قتلگاهت را زیارت میکنم: «آه فـرزنـدم، تـرک برداشتـه لبهـای تو اکبرم، آب گـلـو را با تو قسمت میکنم» انـتـظـار مـنـتـقـم تـسـکـیـن قلبم می دهد حیف دارم غیبتت را کم کم عادت میکنم!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
جادۀ وصل عـلـی و فـاطـمه هموار بود لـحـظـۀ پـرواز روح حـیــدر کـرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانی اش یعنی اینکه جوشش زخم سرش بسیار بود گوشۀ خانه به سر قـرآن گرفته زینـبـش بر لبش امّن یجـیـب و ذکر استغفار بود چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت گویـیـا آمــادۀ رفـتـن به ســوی یـار بود بعد زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود! یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود یک نگاه دیگرش هم بر در و دیوار بود غصّۀ خانه نـشـینی و غـم سـی ساله اش پیش چشمش میگذشت و غرق این افکار بود مـاجـرای کوچه و روی کـبـود فـاطـمـه مثل یک دیوار خانه بر سرش آوار بود آنچه که شـیـر خدا را بر زمین انـداخته ضربۀ تیغ عدو نه ... تیزی مسمار بود آمد استقبال او با شـاخۀ گـل، هـمـسرش روی دستش غـنچۀ شش ماهۀ خونبار بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال یتیمان کوفه در شهادت حضرت علی علیه السلام
من مـنـتـظـر نـشـسـتـه ام امـا نـیـامـدی تـنـهــاتـریـن مـسـافـر دنـیــا! نـیــامـدی انبان به دوش هر شبۀ کوچه های شهـر دیـگـر چـرا بـه دیــدن مـاهـا نـیـامـدی اصـلا قـرار بود که بـابـای مـن شــوی این چـنـدمـین شب است که بابا نیامدی من روی دوش تو چقدر تاب خورده ام رفـتـم ز شـانـه های تو بـالا…! نیامدی بی دست های گرم تو بدخواب می شوم کـابـوس دیـده ام هـمـه شـبـهـا نـیـامـدی دیدم شکـسـته است ستـون های آسـمـان مسجد، نـماز صبح، خـدایـا! … نیامدی رفتی به سجده، بارقۀ تیغ و… بعد ازآن محـراب غـرق خـون شد و بالا نیامدی کـابـوس بود … من به خدا باورم نشد! حـتـمـا دلیـل داشت که ایـنـجـا نیـامـدی شب تا به صبح، خیره به در…منتظر شدم چـشـمـم به در سـفـیـد شد اما نـیـامـدی خاکم به سر، خدا نکند، خواب من مگر تعـبـیـر می شـود که تـو بـابـا نـیـامـدی از اشـک های گـوشـۀ چـشـمان مـادرم پـی بـرده ام بـه حـادثـه ای تـا نـیـامـدی آری درست بود… گـمـانم درست بود ای وای از این مـصـیـبـت عـظمی …
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب شب ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام
وقت پــرواز آسـمـان شـده بــود گـوئـیــا آخــر جـهــان شـده بـود کـعـبـه می رفت در دل محـراب لــحــظـۀ گــریــۀ اذان شـده بـود کـوفـه لـبـریـز از مصـیـبـت بود باد در کوچه نوحه خوان شده بود شــور افـــتــــاد در دل زیــنــب پــی بـابـا دلـش روان شــده بـود در و دیــوار الـتــمــاسـش کــرد در و دیــوار مـهـربــان شده بود شــوق دیــدار حـضـرت زهــرا در نـگـاه عـلـی عـیـان شـده بود خار در چشم و استخوان به گلو زخم، مهمان استخـوان شده بود سـایـه ای شوم پـشت هر دیــوار در کـمـیـن عـلـی نهان شـده بود نـاگـهـان آسـمـان تـرک برداشت فرق خورشید خون فشان شده بود در نجف سـیـنه بیقرار از عـشق گفت "لا یمکن الفـرار" از عشق
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب شب ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام
وقتی که با نان و نمک افـطار می کرد انـگـار که بـا فـاطـمـه دیــدار می کـرد هی شیر را از پیش خود میزد کنار و هی دخترش باچشم تر اصرار می کرد در آسـمـان انـگـار چیزی تازه می دید با اشک دیده چشم را خـونبار می کرد در خاطرش پیراهنی پر ماجـرا داشت که این جهان را بر سرش آوار می کرد امشب ز شبـهـای دگر مـظـلـوم تر بود این را اذان، وقت سحر اقرار می کرد دنیابرایش صحـنه هایی پر ز غم داشت که هر سحر را مثل شـام تـار می کرد این پیرمردی که غرورش را شکستند انّـا الـیـه راجـعـون تـکــرار می کــرد دلـتنگ محـسن بود این شـبـهـای آخـر گریه به پـهـلو و در و دیــوار می کرد قلاب در وقتی که بوسه زد به شـالـش یاد غـلاف و زخـم دست یــار می کرد از بسکه دلـتـنـگ نگـاه هـمـسرش بود او ابن ملـجـم را خودش بیدار می کرد هـمـراه زینب دختـرش مـحـراب کوفه گـریـه بـرای حــیــدر کــرار می کـرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت علی
خانه با رفتنت اینبار به هم ریخته است شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است هرکسی دید پدر، حال مرا گفت به خویش: دختر فـاطـمه بسیار به هم ریخته است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
ای وسعت بـهـاری بی انـتـهـای سـبـز مـرد غـریـب شـهـر ولی آشنـای سبـز روح اجابت است به دست تو بسکه داشت بــاغ دعــای هر شب تو ربّـنـای سبـز هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر از عطر هر تلاوت تو با صدای سبـز سرسبزی بهشت خدا چیست؟ رشته ای از بـالـهــای آبـیــتـان آن عـبــای سبـز از لطف اشکهای سحر غنچه داده است در دامن قـنـوت شبم این دعــای سبـز کی می شود که سایه کند بر مـزار تو یک گنبد طلا ئی و گلدستـه های سبـز آن وقت تا قــیــام قـیــامت به لطـفـتان داریم در بقیع تو یک کــربــلای سبـز یا می شود دلم گل و خشت حــریـم تو یا می شود کبــوتــر تو، یا کــریــم تو تو ســرو قــامتی، تو سـراپــا ملاحتی آقا تو حُـسـن مطـلـقـی و بی نـهـایـتـی خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت از یــاد رفت قصـۀ یـوسف به راحـتی یـاد پـیـامـبــر به خــدا زنــده می شـود وقتی که گــرم ذکــر و دعـا و عـبادتی حـتـمــاً برای خواهش دست نـیــازمند دست تـو داشت پاسخ سبــز اجــابـتــی وقتی میان معرکه شمشـیــر می کـشی تنـهــا تویــی که مرد نبرد و رشــادتی با تـیـغ ذوالفقار که در دستهای توست بر پا شده به عرصه ی میدان قـیـامتی بــر دوش سیــدالـشـهــدا بـود رایــتـت عــبــاس بــود آیــنــه دار شـجــاعـتـت خــورشیــد آســمــانی مــاه خــدا حسن هـمـسـایــۀ قــدیــمـی دنیــای ما حسـن پــرواز بـالـهــای خــیــالــی فــهــم مـا کی می رسـد به اوج مـقــام شـما حسن روشن ترین تـجـسـم آیات و سـوره ها یاسین و قدر و کوثری و هل أتی حسن صفین شاهد تو و شــور و حماسه ات شیر دلـیـر بـیــشـۀ شـیــر خــدا حـسـن الله اکــبــر تـو بـلـنـد اسـت وقـت رزم آیـات فــتــح روز نـبــردی تو یا حسن صـلـح شـکـوهـمـنـد تو هرگز نـداشتـه چیزی کم از قیـامت کـرب و بلا حسن صلحت حماسه بود نه سازش که اینچنین شـد سـربـلـنـد پــرچــم اسـلام راستـیـن در خانه تو غیر کرامت مـقـیـم نیست اینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیست تو سفره دار هر شب شهـر مدیـنـه ای جز تو کسی که لایق لفظ کـریم نیست از بسکه داشت دست شما روح عاطفه شد باورم که کودکی اینجا یتـیـم نیست جز سر زدن به خانة دلخستگان شهـر کاری برای هر سحرت ای نسیم نیست اینجا که نیست گنبد و گلدسته ای بگو جـایی برای پَـر زدن یا کـریـم نیست؟ داغ ضریح و مرقد خاکیت ای غریب امروزی است غربت عهد قـدیم نیست با این همه غــریبی و دلتنگی ات بگو جایی برای اینکه فدایت شـویم نیست؟ گل داشت بـاغ شـانـۀ تو از سخـاوتـت آقا زبــانــزد هـمـه مـی شـد کـرامـتـت اینگـونه در تـجـلـیِّ خـورشیــد وار تو گــم می شـود ستــارۀ دل در مــدار تو روشن شده است وسعت هفت آسمان عشق از آفــتــاب روشن شــمــع مــزار تــو بوی بهشت، عطر پر و بال جـبـرئـیل می آورد نـسـیــم ســحــر از دیــار تـو دلـهـای مـا زمـیـنـی و نـا قـابـلـنـد پـس یـک آســمــان درود الــهــی نــثــار تو هر شب به یاد قـبـر تو پر می زند دلـم تـا خـلـوت سـحـرگـه آئــیــنــه زار تـو تا که شـبـی بـیــائی و بـالی بــیــاوری ماندیم مات و غـمـزده؛ چشم انتظار تو بـالی که آشـنــای تو بـاشد ابــوتــراب! یا وقف صحن خاکی و پر از غـبار تو بالی که سمت تربت تو وا کنـیم و بعد باشیــم تا هـمـیـشـه فـقط در کــنــار تو با عطر یــاس تربت تو گریه می کنیم آنجا فقط به غربت تو گــریـه می کنیم چـشـمـی که در مصیبتتان تر نمی شود شـایـسـتـۀ شـفـاعـت حــیــدر نمی شـود چشم همیشه ابـریـتان یک دلیـل داشت هر مـاتـمــی که مـاتـم مــادر نمی شود مرهم به زخـمـهای دل پُـر شـراره ات جز خاک چادر و پر معـجـر نمی شود یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر والله از تو پــاره جــگــرتــر نمی شود یک طشت لخته های جگر پاره های دل از اینکه حال و روز تو بهتر نمی شود یک چیز خواستی تو از این قوم پُر فریب گفتند نه .... کــنــار پـیـمـبـر نمی شود گل کرد بر جنازة تو زخــم سـرخ تیر هـرگـز گــلـی شبیه تو پـرپر نمی شود پُـر شد مـدیـنـه از تب داغ غـمـت ولی بـا کـربــلا و کـوفــه بــرابـر نمی شود زینب کنار نیزه کشید آه سـرد و گفت: سالار من که یک تن بی سر نمی شود دیگر تـمـام قـامـت زیـنب خـمـیـده بود از بسکه روی نیـزه سر لاله دیـده بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
گـفـتـنـد بـي بـديـلـي و ديـديـم بـرتـري از هرچه گـفـتـه اند و شنـيـديم بهـتري خُلق و جمال و خوي و خصالت محمّديست آيــيــنــۀ تــمــام نــمــاي پــيــمــبــري استـاد رزم توست عــلـي شــاه لافـتـي آموزگــار قـاسـم و عـبـاس و اکـبــري هم در زمان صلح، و هم روز جنگ و رزم در هر دو حال، باز امامي و رهـبري کــوريِ چـشــم طايفه ابـتـر و حـسـود تو اولين پــيـالــه صـهـبــاي کـوثــري با ديدن تو چــشــم همه مـات مي شود زهرا پس از تو مادر سادات مي شود ما کـيـسـتـيـم ســائـل دسـت کــريــم تو ما کـيـسـتـيـم ريــزه خـوران قــديـم تو تو ســفــره دار سـفـرۀ ماه ضـيـافـتــي ما مـيـهــمــان دائـم خــوان نــعــيــم تو دشـنــام دادهانـد و تو اکــرام کــرده اي بي انـتـهـاست رأفـت قـلـب رحــيــم تو تو ســايــۀ سرِ هــمــۀ عــالــمــي ولي بي زائر است و سايـه ندارد حــريم تو حتي نوادگــان تو صاحب حــرم شدنـد جانم فــداي حـضـرت عبدالـعـظـيـم تو بر ما کــرم نما که گــدائـيــم، يا کريـم ما يــاکـريــمِ بـام شـمـائـيـم، يا کــريـم تا آفــتــاب روز جــمــل آشــکــار شـد تيغ حـسـن بُرنده تر از ذوالـفــقــار شد سربند يا عــلي به سرش بست مجـتبي با ذکر فـاطمه به روي زين ســوار شد فريــاد زد اَنَا بنُ عــلـي فــاتــح حُـنـين فريـادِ يـک سـپــاه، فــرار الـفــرار شد با هـيـبـتـي تمــام به اسبـش نـهـيب زد يک لشکر از يسار و يمين، تار و مار شد تيغي به دست و پاي شتر زد که ناگهان فتنه گر جمل به زمين خورد و خـوار شد فــرزنــد آفــتــاب، بـجـز اين نمي شود شــاگــرد بــوتــراب بجز اين نمي شود اي آفـتــابِ روشـنِ شـبـهـاي فـاطـمــه گيسو کمند خوش قد و بالاي فـاطـمــه تو آمــدي و حــيــدر کــرار شــد پــدر خنده نشست بر روي لـبـهـاي فـاطـمه دُردانـۀ نــبــي، پـســر ارشــد عــلـــي عشق حسين، يوسف زيـبـاي فــاطـمـه اي هــمــره هـمـيـشـگـيِ مــادر و پدر تنها توئي، تو مـحـرم غـمـهاي فـاطمه با ما بگو چه کرد عــدو بـين کوچه ها شـيـواتـريـن جــواب مـعـمـاي فـاطـمه دستي ميان کوچه غرور تو را شکست نامرد بي هوا زد و مادر زمين نشست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
سروده دل غزلي را به رنگ چشمانت به رنگ آبي رنگـيـن كـمـان رضوانت دراين سپـيـده دمانِ بهـار پـرور عـشـق نـشـسـتـه مـرغ خـيـالـم درون ايـوانـت چه نغمه هاي لطيفي به گوش جانم خورد بـبـين كه بـلـبل طبعم شده غزل خوانت ضريح دست كريمت به رنگ سبز سخا هزار حــاتــم طايـي فـقـيــر احـسـانـت به اين كوير نيازي كه پيش راه شماست دوبــاره جـان بـده با چند قطره بارانت رسـيـده نـيـمـۀ ماه ضـيـافـت و هـمگي به دور سـفـرۀ فـضـلـت شـديـم مهمانت امــيــر کـشـور دل، پـادشــاه آيــنــه هـا كـنـار كــاخ تو جـبـريـل گشته دربـانت ميان بـازي چـوگـان عشق دست تــوأم بزن هر آنچه كه خواهي به گوي ميدانت چقدر سجده به جا آوري! امام خـشـوع خــداي عزّ و جل گـشـته مات عـرفانت وضو گرفتي و از ترس حق تنت لرزيد هزار عـابـد و عــارف شدند حـيـرانـت تـمـامي گره هايي كه خـورده در كـارم دوبــاره بــاز شود با نـسـيــم دسـتـانـت غــروب يـاس كـبـود مـديـنــه را ديدي فداي موي سپيد و دو چــشــم گـريـانت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
در ساحل زیبای دو دریاست ظهـورت ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت افطارِ علی بوسهای از جام دو چـشمت کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت با پای پـیـاده نـرو ای قـبـلـه! تو بنـشین تا کعبه سـراسـیـمه بیاید به حـضـورت در کوچه، دلِ مردۀ من منـتـظر توست تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی این شعلۀ عشق است مگر زیر تنورت چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم: دلــدادۀ آقــــای جـــوانــان بــهــشــتـــم دیـدنـد جـوان گشته و بـاز آمده حـیــدر از مـیـمـنـه تا مـیـسره مبهوت تو لشکر توفانی و چون برگ در اطراف مسیرت از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید به به! به شکـوهت وسط این دو بـرادر از آخـرِ صف سـر زده تـیـغ تو به اول از اول صف کشتـه نـگــاه تو به آخــر راضی است علی پس همه اعمال دو عالم با ضـربـت یـوم الـجـمـلـت گشته برابر این نیز هم از برکت دست تو کریم است در طعنۀ آن هر دل بی عشق سهیم است ایـنـگـونه اگر مست ترین مست جهـانم شور حـسـن ابن عـلـی افـتــاده به جـانم جا نیست بنـوشـم، به سرم بـاده بریـزید تا غــرق شراب آیـۀ تـطهـیــر بخـوانـم افـتـادم ازآن رویِ پر از نــور به سجده بند آمد از آن زلـفِ پُـر از تاب؛ زبـانـم خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشب با دست کـریـمـت بــدهــی لـقـمـۀ نـانم ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش ای صاحب صحنی که شراب است غبارش ای گوهر ظاهر شده از قـلـب دو دریـا شـاهـیـن نـشـسـتـه به ســر شانـۀ طاها ای شیر که جنگاوریت رفته به حـیــدر ای ماه که نازک دلیـت رفته به زهــرا ای نـیـمـۀ گـم گـشـتـۀ مــاه رمـضـانها در روشــنــی مــاه تـمــامت شده پـیــدا از روز ازل نور تو در عرش خدا بود تا سـیـر بـیـایـنـد مـلائـک بـه تـمــاشــا آیـیــنـۀ ذاتــی تو و مـعـبــود صـفــاتـی گـشـتـنـد به دور قــد و بـالای تو اسـمـا سلطان کــرم نیست مـگـر نـام تو، آخــر در کوچه فقیری است؛ کجا پس بزند در
: امتیاز
|