![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح حضرت عباس علیه السلام
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل! ای قـبـلـه گـاه شاعـر بـیـدل اباالفضل! تو صاحـبم هـستـی و من تنهـا رعیت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت عباس علیه السلام
عـبـاس عـاشقی است که هـمتا نداشته کس تاب درک عـاشقـیاش را نداشته محـرابِ ابـروان ابالـفضل قـبـله است گـیرم که شهـر، صحـنِ مصلا نداشته از جای مُهرِ روی جبینش مشخص است شب ها بجـز عـبـادت و نجـوا نـداشته عـلامــه بـود، آیـت حـق بـود او ولـی نـزد حـسین، دست به فــتـوا نـداشـتـه باب الحسین گشته و کس جز طریق او راهـی بـه ســوی مـنـزل آقـا نـداشـتـه مدحش همین بس است اگر هم که منصبی جـز نـوکـری زیـنـب کـبـری نـداشـته خُلق و مرام و معرفتش ارث مادری است اُمُّ الـبـنـیـن به وصفِ ادب تـا نـداشتـه یا مرتضی علی رجزش بود وقت جنگ مـثــل پــدر ز واقـعـه پــروا نـداشـتـه چون رعد، بین جنگ سرِ کفر میزده یـعــنـی شـکـار وقـت تـقــلا نــداشـتـه هرکس که سر زده است به کویش نوشته است در خـانـهاش به غـیـر بـفـرما نـداشـته تأثـیر تکّـه نـان سـر خـوان نـذریاش دارُالـشـفـای حـضرت عـیـسی نداشته بـاور اگر نمیکنی... از ارمنی بپـرس طـوری شـفا گـرفـته که حـاشا نداشته حـتـی خــدا بـه قـدر گـدایـان کـوی او شب زنـده دار در شب احـیـا نـداشـتـه رحمت به سائلی که ز دستان باده ریز جز معـرفـت به دوست تقـاضا نداشته میخواستم زبـان بگـشایـم به مـدح او ظـرفـم برای مـنـقـبـتـش جـا نـداشـتـه قبرش چقدر کوچک و تنگ است پس چرا؟! سـقـا مگـر که قـامت رعـنا نـداشتـه؟! گفـتند تشنه بود حسین و...نخورد آب عـباس عـاشـقی است که هـمتا نداشته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها تا عـطـر تو آمـد غـزلـم بـال در آورد آزاد شد از قـیـد زمـانـهـا و مـکـانهـا میرفت فرات از عطش عشق بـمیرد بخـشید نگـاه تو به خـونش جـریـانها مست تو فقط خـیمۀ بیآب نبوده است از دست تو مستند همه مرثیه خوانها مشک تو که افـتاد دل فـاطـمه لـرزیـد خاک همه عـالم به سر تیر و کـمانها این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه این بـیت چه باید بـکـنـد در غـم آنها ای هر چه امان نامه ببیـنید و بسوزید این دست رد اوست بر این گونه امانها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای از هــمــه انـبـیـا درودت ای روح ائـمــه در وجـودت عـالـم همه بـر در تـو سـائـل فرزنــد علــی! ابوالـفضائل! شمشیر حسین و شیـر حـیدر سـر تا بـه قـدم حسیـن دیگـر رخـسـار تـو مــاه آل هــاشـم خـود مــیـر سـپـاه آل هـاشـم عشق از نفست وضو گرفته خـون از رُخـت آبـرو گرفته اوصـاف تو بهـترین عـبادت هر روز تـو را شـب ولادت پـایـنـده ز تـوست تـا قـیـامت تـوحـیـد و نـبـوت و امـامـت ایــثـار، چــراغ مـکـتـب تـو دانـش زده بـوسـه بـر لب تو شد عـلم ز دور شیـرخواری با شـیـر بـه سیـنـۀ تو جاری ای چـــار ولـــی مـعــلـم تـو ذات ازلـــی مـــعـــلـــم تـــو در پـیـش تـجـلّــی جــمـالـت حـرفـی نـزدنـد از کــمـالـت تو علم پـدر بـه سیـنـه داری تا عـرش خـدا زمیـنـه داری ای دست عـلـی در آستـیـنت آیــیـنــۀ کــبــریــا جــبـیـنـت تـو تـشـنـه و آب را حـیـاتـی مـصـبـاح سـفـیـنـةالـنـجـاتـی ای قـلـب حـسـیـن حـائـر تـو زهرا شب جـمـعـه زائـر تـو فرزند دو فـاطـمه اباالـفـضل نازد به تو عـلـقـمه اباالفضل تـــو آیــنــۀ خــدا نــمـــایــی تــو پشـت ولــی کـبـریـایــی عــالــم هــمــه یــادوارۀ تــو هــر روز بــود هــزارۀ تــو مــدح تـو کـنـد امـام سـجـّـاد این قدر و شرف مبارکت باد پـرواز تـو در همــه زمانها با خـیـل مـلک در آسـمـانها تـوحـیــد، تــمـام سـیــرت تو سرمشـق هـمـه بـصیـرت تو وقــتـی کـه مـیـان آب بـودی لبخـنـد به تـشـنگـی گشـودی دریـا بـه وفـات آفـرین گـفت در وصف تو آب، اینچنین گفت حـقـا کـه تـو نجــل بوتـرابی لـبتـشنـۀ تـشنـگــی در آبـی دریا ز غمت به پیچ و تاب است داغ لب تـو به قلب آب است تـنهــا نــه ز آب درگـذشـتـی یک لحظه ز جان و سر گذشتی ای ســورۀ آیـــهآیـــۀ نــــور وی صحن و سرات، قبلۀ طور دست هـمـگـان بـه دامـن تـو قــــرآن ورق ورق تــن تــو میـراث شجـاعـتت ز حـیـدر ارث ادبـت بــــود ز مــــادر دنیا به هزار رنگ و نیرنگ بگـرفت ز حیله راه تو تنگ آورد خـــط امـــان بـــرایـت کز جان جهـان کـنـد جـدایت او را ز درت به خشم راندی در یاری دوست جان فشاندی پـیـوستـه حسین را تو دستی تا حشـر بـر او بـرادر استی هـرچند که هـستیات فدا شد دست و سرت از بدن جدا شد روزی کـه امـام عـصـر آیـد بـر خلــق، ره فـرج گـشـایـد میبـیـنمت ای حسین را یار آن روز تویی بر او علمـدار آن روز تـو بـا لوای نصری صاحب عـلم امـام عـصـری "میثم" به ثـنات خـو گرفـتـه از خــاک تـو آبـرو گـرفـتـه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای نــور عـظـیـم رسـتـگـاری وی در دل و جان زلالِ جاری ای بـستـه دو دیـده بر دو دنـیا وا کــرده نـگـاه سـوی عُـلـیــا جـنـّات نـعــیــم نـیـّت تـوسـت هـم خُـلـد برین هَـمـیَّت توست ماه از سـحـر تو وامـدار است مِهر از نگهِ تو شرمسار است شب از پر گـیـسوی تو خـیزد از پـلک تو صد ستـاره ریـزد تـوحــیـد ز چـشــم تـو بـبــارد خــورشــیــد ولایـت تــو دارد وقـتی که تو میکـنی مناجـات بر عـرش خـدا کـند مـبـاهـات هـنـگـام قـیـام تـو به مـحـراب دلـهـا شــود از نـمــاز تـو آب از هــمـّـت نـــالـــۀ بــلــنــدت وز دولـت گـیـسـوی کـمـنـدت مـحـراب بـه پـیـچ و تـاب آیـد مَــــه دیــــدنِ آفـــتـــاب آیــــد ای عــالِـمِ غـیـب و الـشـّهــاده وی حـضرت واجب الاطاعَـه حالاتِ تو از عـلی نشان است سجّاده تورا کشان کشان است شـب تــاب عــبـادتـت نـــدارد جـز اشـک، سـعـادتـت نـدارد در راه خــــدا، قــــــوام داری اِقـــدامِ عــلــَی الــــدّوام داری تـزکـیـّۀ نـفـس شـیـوۀ تـوسـت تـطـهـیـرِ نـفـوس میـوۀ توست بـر سـاحـتِ اقـــدس امــامــت تـحـبـیـبِ قـلـوب در مــرامـت ازبس که تو صاحب احترامی بـا پــنــج امــام هــم کــلامــی بـا ایـنـکـه پـیـمـبـری، نـدیـدی ایـن پـنـج امــام را تـو دیــدی ایـــام عــلــیِ مـــرتــضــی را دوران امـــام مــجــتـــبــی را هــمـراه حـسـیـن تــا شـهـادت هــمـراز عـلـی نـه تـا اسـارت آغــوش تــو آســمــان انــجــم بـر دوش تـو بـود امـام پـنـجـم یـا حـضـرت نـافـذ الـبـصـیـره چـشـمـان تو مَحـرمُ العـشـیـره دل را ادب تـــــــو درس داده جـان را دو لب تـو درس داده دانـم ز چـه عـبـد صـالحـی تو زیـرا به حـسـیـن مـادحـی تـو بـیتـو نــتـوان ز یــار گـفـتـن وز رحـمـت کــردگـار گـفـتـن صد خطبه ز مطلب تو میریخت یا سیـدی از لـب تو میریخت در فـضل تو ای ابـوالـفضائـل این بس که تویی علی خصایل گــر شـیـرِ خــدا سـپـر نــدارد هـمچـون تو کـسی پـسر ندارد هـنـگـامـۀ جـنـگ سـرفـرازی شمشیـر به دست توست بازی صــفــیــن بــرای دوسـتــانـت شـد شـاهــد رزم بــی اَمــانـت مسبـوق به سابق است رزمت صیّـادِ دقــایـق اسـت عـزمـت ای ماه به پیش چشم خـورشید صفینِ تو بود خوش درخـشیـد شمشیر تو هر طرف که چرخید تا عـمـقِ سـپـاه خـصم لـرزیـد ای قـالـع قـاسـطـیـن ابـالفـضل وی قـاتـل مـارقـیـن ابالـفـضل ای دشمـنِ مشرکـیـن ابالفـضل وی خـصـم منافـقـیـن ابالفضل وصف تو شجاعت است و هیبت مدح تو اطاعت است و بیعـت مـحــبــوب دل پــیــمـبــرانــی مـحـصـول بـیـوت صالـحـانـی از نـاحـیـۀ پــدر عــظــیــمــی وز مـادریات عجب کـریـمی گـر اُمِّ بـنـیـن تـو راست مـادر زهـراست تو را چو سایـۀ سر با ایـنکـه کـنـیـز آل طاهـاست در مـادر تو شکـوه زهـراست وصف تو هر آنچه بیحساب است از فـاطـمـۀ بـنـی کـلاب اسـت مـانـنـد تـو کـس نـمـک نـدارد بــال و پــر تـو مَـلـک نــدارد ای روح تو چون روان خـیمه دسـتـان تـو سـایـبـان خـیــمــه تـا لحـظـۀ آخـر ای عـلـمــدار بودی ز حـریـم حق نـگـهـدار آنکه ز قـبـیـلهات نـشان داشت از بـهـر تـو نـالـۀ امـان داشت بـس غـم به رخِ عـبـوست آمد اخـلاص به دست بـوسـت آمد ای ســایــۀ تــو اَنـیـس زیـنـب هم صحبت و هم جَلیس زینب تو عـشـقِ تـمـام اهــل بـیـتــی امّــیــد خــیــام اهــل بــیــتــی تـو مـاه مـنــیــر هــل اتــایــی تـو کـاشـفِ کـربِ کــربـلایـی اطراف حـرم چـنان حـصاری از خـصـم کـه واهـمـه نـداری آب آورِ مــن سـقــایــتــی کـن بر تـشـنـه لـبـان عـنـایـتـی کن بیمشک مرو در این هماوَرد گر آب نـشد به خـیـمه برگـرد طـفـلان همه ذکـر تو بگـویـند در زمــزمـۀ عـمـو عــمـویـنـد ای مـاه مـگـو که شـرمـگـیـنـم بـیدسـت نَـیـُفـت بــر زمـیـنـم افـسـوس تـو را مُـجـاب دیــدم )چـشـمـان تو را پُـر آب دیدم( از بس که رخ تو غرق خون است ماه از سر عرش واژگون است ای مـیـر غـریبِ دل شـکـستـه زهـرا بـه کـنـار تـو نـشـسـتـه مـظلـومـۀ عـشق یـاور توست زهـرای شهـیـده مـادر تـوست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت عباس علیه السلام
كـلید قـفـل مشكـل هاست، عـباس به مردی شهرۀ دنیاست، عـباس مروّت، ریزهخوار خوان لطفش فتوّت، صورت و معناست، عباس حـسین بن عـلـی را عـبد صالـح ولی بر مـاسوا مولاست، عـباس بـه دشـت كــربــلا، آرامـش دل برای زیـنب كـبـراست، عـبـاس بـود بــدر مـنــیـر هـاشـمــیــون كه زیباتر، ز هر زیباست، عباس بـزن بـر دامـنـش دسـت تـوسـل كه در جود و سخا آقاست، عباس اگـر چـه زادۀ اُمُّ الـبـنـیـن اسـت ولیكن مادرش زهـراست عباس
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح حضرت عباس علیه السلام
عمریست که گریان ابالفضل و حسینیم ما بیسر و سامان ابالفضل و حسینـیم گـویـیم بـه آوای جـلـی بر هـمـه دنـیـا ای قـوم مسلمان ابالفضل و حـسـیـنـیم تا اینکه مـداوا بشود این دل پُـر زخـم مـا در پـی درمـان ابالفضل و حسینیم هر دل که پریشان شده دلدادۀ یاریست صد شکر پریشان ابالفـضل و حسینیم با یک نگـه مـادرتـان در همه اوقـات بر سفـرۀ احسان ابالفضل و حـسیـنـیم دیـدیـم که اشک غم او شست گـناهان ما در یم غـفـران ابالفـضل و حـسینیم در مشهـد سلطـان همه در کـربـبلایـم زوّار خـراسـان ابالفـضل و حـسیـنـیم ای کاش ببـینـیم که در یک شبِ جمعه ما زائر و مهمان ابالفضل و حسیـنـیم ما سینه زنان، لطمه زنان، مویه کنانِ کام و لب عطشان ابالفـضل و حسینیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
دریــایِ دُر از دلِ صـدف مـیآیــد تـبـریکِ سه نور، با شعـف میآیـد خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند عـطـرِ صـلـوات از نـجـف مـیآیـد ********* محمود ژولیده********** شعـبـان مَـه با صـفـای خـاتـم باشد مــیــلاد ســه آزادۀ عــالــم بــاشــد نـذر قـدم حـسیـن و عـباس و عـلـی ذکــر صـلـواتِ مــا دمـــادم بـاشــد ********* محمود ژولیده********** مولا که دو چشم حیدری وا میکرد یک لحظه نظر به هر دو دنیا میکرد امـا گـهِ سِـیـر قامـتـت یـا عــبـاس با گردش سر، تو را تماشا میکرد ********* قاسم نعمتی********** او با تـو که تـمـرین منـظم میکرد تصویر جـوانیاش مجـسم میکـرد امــا عـجـبـا کـه ذوالـفــقـار حـیــدر در پیش غضبهای تو سر خم میکرد ********* قاسم نعمتی**********
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
دریا به وسعـت نگهت چون دچار شد از آبـروی حـیـدریات بـیقــرار شـد وقتی قمر به عرصۀ شب پا نهاده است خجـلت زده ز جـلـوۀ رویت کـنار شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
عشق، امشب خودنمایی میکـند تا سـحـر فـرمـانـروایی میکـند آمـده مـیـلاد مــاهـی بـینـظـیـر مـیرسـد فـرزنـد دلـبـنـد امـیــر ای مسلـمانان گـل حـیـدر رسیـد کـودکـی مانـنـد پیـغـمـبر رسیـد عـطـر و بـوی یـاس، دنـیا آمـده حـضـرت عـبــاس دنــیــا آمــده آمـده عـمــری عـلـمـداری کـنـد لـشـکـر اسـلام را یــاری کــنـد دین خود را برجهان اثبـات کن مجـلس ما را پُـر از صلوات کن این گـل زیبا، ابوالفضل علیست خوش قد و بالا ابوالفضل علیست جـلـوۀ مـاه بـنـی هـاشم نکوست او بـرای اهـل ایـمـان آبـروست بـا مـرام و بـا کـمـال و بـا ادب خدمت مولای عـالم روز و شب حضرت عـبـاس، مـاه عـالـمیـن ای که بستی عهد و پیمان با حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
بنفـسی انت ای سر تا قـدم ایـثار و آقایی جـمالت با نگـاه یـوسف زهـرا تـمـاشایی حیا را تا صف محشر حیا از گردش چشمت خجالت میکشد از ماه رخسار تو زیبایی تمام روزها ای کاش بودی چارم شعبان که میکردی تو با خورشید حُسنت عالم آرایی گرفـته در بغـل اُمِّ بـنـیـنت دم به دم گوید که عباس من از روز ولادت هست زهرایی تو ای سر تا قدم غیرت چه کردی در دل دریا که بر لبهای خشکت چشم غیرت گشته دریایی به جز تو ای علی خصلت ندارد هیچ فرمانده مـقـام پاسـداری و عـلـمداری و سـقـایـی تو آن ماه دل افروزی که در جمع بنی هاشم به دنبال سرت خورشید کرده راهپیمایی تو هم باب المراد عالمی هم اشجع و الناسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی بنفـسی انت ای دست علی در آستـین تو شجاعت سجده آوردست بر خاک زمین تو کیم من تا فدایی تو گردم ای که در وصفت بـنـفـسی انت فـرمـوده امـام راستـیـن تو از آن رو سجده میبالد به خود تا دامن محشر که نقشش مانده ای روح عبادت بر جبین تو سزد بر خود ببالد تا قیامت ظهر عاشورا به یاد دست و تیغ و حمله فتح المبین تو امامت پیش رو خیزد ادب پشت سرت آید شرافت در یسار تو شجاعت در یمین تو تو آن عبد خداوندی که در دامان گهواره تـولای حـسین ابن عـلی بـودست دین تو اگر اذن شهـادت میگرفتی از امام خود به دشت کربلا خون می گذشت از صدر زین تو درود تشنگی بر لب سلام آب بر خاکت که گردد تا قیامت بحر، دور تربت پـاکت سلام الله بر دستی که با آن در صف محشر شفاعت میکند از شیعـیان صدیقۀ اطهر اگر زهرای مرضیه تو را فرزند خود خوانده یقین دارم به فرزندی قبولت کرده پیغمبر سزد جبریل هنگام نبردت ظهر عاشورا برآرد از جگـر پیوسته فریاد هو الحـیدر تو داری از امیرالمومنین ارث شجاعت را تو بُردی از همان اول ادب را ارث از مادر تو و بابت امیرالمومنین هستید دو ساقی تـو سـقـای بـیـابـان بلا او سـاقـی کـوثـر به غیر از تو که سر نشناختی از پا به موج خون که یک لحظه به راه دوست داده دست و چشم و سر بسا عاشق شنیدم در همه دوران عمر خود خدا داند ندیدم عاشقی را از تو عاشق تر گرفتی چون علم بر دوش خود انگار میدیدم امیر المومنین آورده رو در قلعـۀ خـیـبر نـدیـده دیـدۀ تـاریـخ جـز روز نـبـرد تـو که از یک تن گریزد در صف پیکار یک لشکر چگونه حمله آوردی که دشمن شد ثنا گویت سلام میثم بیدست و پا بر دست و بازویت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ذکر خیر تو شد و فـطرست اینجا آمد نوکری گـفت حسین، حال دلـم جا آمد بـاز در حـق گـرفـتـار محـبـت کردی با وفا، مثل تو دور و بر من نیست کسی بین مردم به خدا یاور من نیست کسی بستهام گوشهای از دامن لطف تو دخیل تا ابد دور سرت ارض و سما میگردد هر کجا حرف تو شد کرببلا میگردد از جـهـنـم بـدن سیـنـه زنت ایـمن شد به سر زلف تو خوب است گرفتار شدن با تو دارنـد هـمه میـل بـدهـکـار شدن من هـمانـم که مـریـد قـمـر عـلـقـمهام آن جماعت که درِ خـانۀ تو پیـر شدند همه آنها که به لطف تو نمک گیر شدند عاقبت با تو فقط ختم به خیر است آقا ای هـمـه شـورم و آرام و قــرارم آقـا احـتـیاجـی به کـسی جـز تو نـدارم آقا نـشـده ثـانـیـهای نـیـزه، ز یـادم بـبری انا سائـل انا مدیـون و غـلام بن غـلام سالها در همه جا از تو فقط بُردم نام خانۀ قـبـر مـرا با نـظـری روشن کن من پـریـشان تو ای پـادشه عـطـشانـم تا دم مـرگ عـزادار غـمت مـیمـانـم بـیکـس و یـار ترین شاه ابـاعـبـدالـلـه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
چه نسیمى ست که امشب همه جا آکنده ست چه هوایى ست که از شوق پُر از لبخند است شـبِ جـبـریـل درِ خـانـۀ مـولا سـر شـد این پسر قامت مـولاست قـیامت کرده دل ما را به خـدا یکسره غارت کرده مـژهاش سـرو بلـند یست به طـوبى رفته مُـرده نـامـش ببـرد یکـسره رو میآید تا که نـامش ببـرم بغـض گـلـو میآیـد بیجهت نیست که او خـونِ خداوند شده چه کسى پُر کند این ساغـر مینایى را در تو دیـدیم مسیحـایى و مـوسایى را حرمت عرش معلاى خدا نیست که هست چِقَـدَر فـاصله را تا به خـدا کم کردى شاخۀ خشک درختم که تو تاکم کردى این چه سِرّیست که از دم همه دلها بردى تو شدى آیـنهاى از گِـلِ سلـطان نجف در جـمالت شده پیـدا رخ جانان نجف حق بـده شـوکـت تو سـیـر تـمـاشـا دارد تو که زیرِ قـدمت عرش معـلّى دارى جَـدّ و آبـاءِ چـنـین مـرتـبـه والا دارى پس بگو از چه سرت را سر نى ها بستند؟ مـادرت آمد و در گودى گودال حسین تن تو دید شده زخمى و بد حال حسین ساربان رحم نکرد از بدنت غارت کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای قـبـلـۀ عــوالـمِ بـالا حـسـیـن جــان ای شُعـله شُعـله آتشِ دلهـا حسین جان یک واژه است عزتِ دنیا حسین جان هرچه به دل به سینه به سَر داشتی علیست ذکری که در تمامِ سحر داشتی علیست چشمِ تو گَشت و از همه ما را خطاب کرد لـطـفـش بلـند بـاد که کـارِ ثَـواب کرد آشفـته زُلـفم و تبِ طوفـانـم آرزوست کـنعـانم آرزوست سُـلـیـمانم آرزوست مست است آنکه بر درِ میخـانه ایستاد مـرد است آنکه تا تَـهِ پـیـمانـه ایـستـاد تو می رسی و با تو خـبرها یکی یکی لبـخـنـد میـزنی به پـسـرها یکی یکـی شـعـرم رسـیـده است به اَبـیـاتِ آذری هَـر کـیـم اِلَـر مَحـضَـرِ آقـامَ نـوکـری مـا پـیـر می شـویم شـبـیـهِ حـبـیـبِ تـو شبهای جمعـهایم پُـر از بـویِ سیبِ تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
پنج تن با گـل روی تو تماشایی شد عرش از یمن قدوم تو گل آرایی شد همه یکجور به فکرند که دورت باشند سر جُنباندن گهواره چه غوغایی شد کعبه هم سمت شما قبله مشخص کرده قبله یا قبله نما؟ این چه معمایی شد به قد و قامت تو فاطمه قد قامت گفت سجده بر قامت تو لازم الإجرایی شد آمـدی و هـمه گـفـتـنـد مسیـحـا آمـد خانه فـاطـمـه امروز کـلـیـسایی شد از همه خلق که در خانۀ تو مهمانند طبق معمول به لطف تو پذیرایی شد از من امروز تو با گریه پذیرایی کن طفل گهـواره این ایـل، بزرگ آل ند ابر و باد و مه و جبریل و ملک خوشحالند تو شفاعت بکنی یا نکنی،فطرس ها پـر خود را پر قـنـداقه تو میمالـنـد بیپر و بال رسیدند و توسل کردند بیپر و بال ولیکن به شما میبالـند مدعیان کمال هرچه که باشند آخـر به شما گر نـرسیـدند همیشه کـال ند ما که از سفرۀ خان علوی مرزوقیم انبـیا نیز همیشه به هـمین منـوال ند نوکـران تو همه منتخـب فـاطـمهاند گرچه درهم همه جمعند ولی غربالند چقـدر زیر گـلوی تو به یحیی رفته آه، زهـرا و عـلی فکر ته گـودال ند بـوسـۀ فـاطـمـه امروز امانت بشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
دلی به سینه طپـید و دوباره شیـدا شد به عشق عشق گرههای کورمان وا شد دوباره چشم پُر از شور و شوق دریا شد ببـین دوباره زمین سفـره دار بـالا شد حضور کیست که میخانهها زیاد شدند حـسیـن آمـد و دلــدادهها زیـاد شـدنــد به شـوق آمـدنی چـشـم آسمان تـر شد و خود به خود به هوایش دلم کبوتر شد همینکـه کـشتی اربـابـمان شـنـاور شد وزیـد بـوی خـدا و جـهـان معـطـر شد همینکه فجر در آغوش هل اتی خـندید به شوق خـنـدۀ او کـل ماسـوا خـنـدیـد گرفته مرتبه فطرس به احترام حسین بلند مرتـبه شد هرکه شد غـلام حسین خدا علیک رسانده است در سلام حسین به کام ماست بهشتی که شد به نام حسین « به ذره گر نظری طفل بو تراب کند به آسـمـان رود و کـار آفـتـاب کـنـد» بهـار با نفـسـش رخت سبـز میپـوشد برای بوسه به پایش فـرشته میکـوشد پیـمـبر از لب او شهد وحـی مینـوشد چرا که چشمۀ توحید محض میجوشد رسول در بغـلش جان هـل اتی را دید حسین آمد و تـنـدیـسی از خـدا را دید دوباره دست زمین را به آسمان دادند دوبـاره بـر سـر هـر مـأذنـه اذان دادند همینکه کرب و بلا را نشانـمان دادند به خاک مُرده به لطف حسین جان دادند به لطف خـون خدا زندگی بهاری شد میان هر رگ خلقت حسین جـاری شد مسیر خـانـۀ او میشود مسیـر نجـات چه عاجزند به توصیف رتبهاش کلمات زلطف چشم حسین است چشمههای حیات هـنوز تـشنـۀ لبهـای اوست آب فـرات به خاک زد قدم از او زمین مقام گرفت و از خـدای خودش اخـتیار تام گرفت زمین به خـاک قـدمهای او تبـسّم کرد همینکه مرتبهاش دید دست و پا گم کرد بهشت خلق شد آن لحظه که تبسم کرد و در نگاش خـدا راعـلـی تجـسّم کرد به لطف عـشق دلـم مـیهـمـان بـالا شد حـسیـن آمـد و نـعـم الامـیـر دنـیـا شـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
شوری میان این دل دیوانه پا گرفت بیچارهای به لطف تو نان و نوا گرفت من عاقبت بخیر شدم، عاقـبت بخیر در گاهواره بودم و چشمت مرا گرفت شکر خدا بزرگ شدم زیر پرچمت هر آن چه خواست مادر من از خدا گرفت هر کس شنید نام مرا بیاراده گفت او در کـنار منـبر روضه بها گرفت آقا کـمک! دوبـاره دل بـیقـرار من حـرف تو شد بهـانۀ کـربـبلا گرفت یا ایهـا العـزیز بهـم ریخت نوکـرت آقـا بـده بـرات حــرم جـان مـادرت شکر خدا که دار و ندارم فقط تویی لـیـلا و دلـربـا و نـگـارم فـقط تویی تنها دلم خوش است که هستم غلام تو کی گفته بیکسم کس و کارم فقط تویی من با کمک ز نـام تو آرام میشوم ممنونم از خـدا که قرارم فقط تویی یا مـنـتهـی الـرجـا، و یا دافـع الـبـلا مهتاب روشن شب تارم فـقط تویی خلوت شده است دور من از دست روزگار آقا چه قدر خوب کنارم فـقـط تویی این اوج عزّت است که دلدادۀ توأم یک عـمر میشود که درِ خانۀ توأم هرکس که خورد نان تو را رو به راه شد عـشـقـت دلیـل تـوبـه اهـل گـناه شد از معجزات خانهات این است نوکری دیروز نـوکـر تو و امـروز شاه شد یک شب رسول ترک خودش را به تو سپرد شد عاقبت بخیر و سگ خیمه گاه شد دیدم به چشم خود که بزرگ محل ما کوچـکـتـرین غـلام غـلام سیـاه شد قـبله نما هـمیشه به دنبال نام توست هر جا که ذکر خیر تو شد قبله گاه شد بیمعرفت منم که تو را خواندهام مسیح آقا مرا ببخـش، بـبخـش اشتـبـاه شد کوری چـشم آل امـیّـه تو محـشری الحق که ماه فاطمه، فرزند حـیدری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
دامن فـاطمه گـلـزار محبّت شده است شب میلاد اَبَر مرد کـرامت شده است پسری آمده از نسل پیمبر که بشر…. هر کجا رفته از این معجزه صحبت شده است سر این سفره نمک گیر شدن رویائیست وَ گداییِّ حـرم بیـرق عزّت شده است بـارهـا گـفـتـهام و تا به ابـد مـیگـویـم نوکرت پای عَلَم صاحب قیمت شده است پر فطرس که به این شهپر قنداقه رسید همه دیدند که سیمرغ سعادت شده است زیر پَرهای علم بال و پری بر هم زد تو که سر سلسلۀ عشق خـدایی ارباب یـوسـف فـاطـمه و دلـبـر مـایی ارباب بیرق عشق تو در عرش خدا میرقصد تو عـلـمدار کرم، کـوه سخـایی ارباب بارها لطف تو را دیدهام و حس کردم شک ندارم، با مرام و با وفایی ارباب عـلـم روز قـیـامت که به دستت برسد همه گویند چه دستی، چه صدایی، ارباب آمدی با حسنت سفـره بـیـندازیُ و… نوکـران را بـرسانی به نـوایی ارباب در حرم بال و پَرم داده خدای تو حسین آمـدی تـا کـه قـرار دل مــادر بـاشـی مـیـوۀ قـلب عـلی؛ عـشق پیـمبر باشی سـومـیـن آیـۀ بـستـان هـدایت هـسـتـی کوثر آورده تو را معـنیِّ کـوثر باشی قوّت قلـب حـسن… دار و ندار زینب آمدی سنگر ما در صف محشر باشی اسـوۀ بندگـیُّ و جـود و سخـایـی وَالله بر روی شانۀ من پرچم لطف و کرم است هر کجا گفتهام از عشق و محبت حرم است پــدرم کـرده مــرا نــذریِّ اولاد شـمـا دست لطف پدرت سایۀ روی سرم است مـادرم شیـر به من داده مـیان روضه مادرت گفته پسرخواندۀ من، نوکرم است به سر و سینه زدم تا که نظر بِندازی گفتی ای عرش بدان سینه زنم محترم است شب جمعه به سـرم شور جوانت افتاد آمد آهسته صدایی، زائرم مادرم است بـوریـا وا نـشده جمع شده روضـۀ ما
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
بـبـینـید گـیـسوی پُـر تـابِ ما را ببـینـیـد جـوش مـیِ نـاب مـا را ندارد ظهورش در عـالم نظیـری جنون چاک کرده گریبانِ ما را قیامت ندیده است طوفـان ما را سـر آوردهام تا سـرم را بگـیـری پُرم کردهای با سبوی دو چشمم که ششگوشه شد آرزوی دو چشمم کنارت ندارم بجـز سـر به زیری حضرت عباس علیه السلام خدا با تو وا کرده درهای خود را به گِردت دوانده قمرهای خود را چه نور عظیمی چه شاه و وزیری زمانی که میدان نفس گیر میشد زمانی که لشگر سرازیر میشد تو سلطان میدان درآن زَمهریری به میدان رسیدی و عالم به پا شد که با تو خـدایِ مجـسّم به پا شد تو مانـند مولایـی و در غـدیـری اگر بـار دیـگـر قـدم را بکـوبی بـهـم دستـگـاه سـتـم را بکـوبـی الا نـور عـیـنی و بـدرالـمُـنـیـری امام سجاد علیه السلام خـدا آرزویِ عـلـی را بـر آورد حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد تو حُسنِ قـدیـمی و خیـر کـثـیری اگـر ما به یـادت اگر یـادِ مـایی تـو آرامـش حــیــدرآبــاد مـایـی تو ایـرانـی و قـبـلـۀ این مسیـری کـشـیـدم بـرای تـو کــربـبـلایـی شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی کـشـیـدم خودم را فـقـیـر فـقـیری اگر عـمهات تکیه گاهت نمیشد اگر بیـنِ آتـش پـنـاهـت نـمیشد تو جان داده بودی زمانِ اسیـری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
امشب شب نـزول تـمام مـلائک است باور کـنید بخت، به کـام ملائک است هـم کـوثـر ولایـت و هـم بـادۀ بهـشت پیوسته بحربحر به جـام ملائک است بــارد بـرات عـفــو الـهـی ز آســمـان صبح قیامت است، قـیام ملائک است بر هـر ملک که مینگرد از چهار سو چشمش به ماه روی امام ملائک است امشب ز صدهزار شب قدر، بهتر است قـنـداقـۀ حسین بـه دسـت پـیـمبر است ملک وسیع حق، یم عفو و عنایت است لبـریـز، آسمـان ز فـروغ ولایـت است هر سورهای که مینگرم صورت حسین هر آیه در ولادت او یک ولایت است نور حسین، ارض و سما را به بر گرفت این نور، همچو نور خدا بینهایت است دوران تیرگی و ضلالت به سر رسید امشب شب طلوع چراغ هـدایت است این شمع جـمع محـفـل اولاد آدم است این کشتی نجـات غـریقـان عـالم است پـیغـمبـران همـه شـده محـو نظارهاش صف بستهاند دور و بـر گـاهـوارهاش این است آن سپهر ولایت که وقت صبح خورشید و ماه گشته به دور ستارهاش خلـق زمیـن و اهـل سمـاوات، تـا ابـد مرهون لطف و مرحمت بیشمارهاش بالله عجیب نیست که در روز رستخیز دوزخ بهشت گـردد، با یک اشـارهاش در روز حـشر با کَـرَم خود چهها کند ترسـم ز نـار، قـاتـل خود را رها کـنـد ملک وجود بسته به یک تار مـوی او گل کرده بوسههای محـمّد به روی او این است کعـبـهای که تـمامیِّ کائـنات بگرفـتـهانـد دست تـوسـل به سـوی او صورت نهد به خـاک قـدمهـاش آبـرو تـا کـسـب آبــرو کـنــد از آبــروی او هرجـا کـه انـبـیـا بـنـشـیـنـنـد دور هـم باشد چراغ محفـلشان گفـتو گوی او باید نـدا دهـیم کـه عـالـم حسینی است بالله قسم! رسول خـدا هم حسینی است خُرّم کسی که در دو جهان با حسین زیست گمراه، آن کسی که امامش حسین نیست این است آن امـام شهیـدی که همچنان بایـد شب ولادت او هم بر او گـریست ایـن کـشتـۀ خـداست وگرنـه بـرای او بعد از چهارده صده این هایوهو ز چیست؟ داده نشـان بـه قاتل خود هم ره بهشت یالعجب! خدای بزرگ! این حسین، کیست؟ یک بـنده و هـزار خصـال خـداییاش در عـین بـندگیست جـلال خـداییاش خـوبــان روزگـار هـمـه خـاک راه او آزادگــیسـت عــبــد غــلام سـیــاه او فـرهـنگ ما نتـیجـۀ صبـر و مقـاومت دانـشـگــه تـمــام مــلــل قــتـلـگــاه او مـن منکـر شـفـاعـت او نـیـستـم ولـی کـافیست بر نجات همه یک نگـاه او تنهاترین امام بزرگی که بود و هست در عـین بیکسی همـه عـالـم سپـاه او بی او غریب و بیکس و تنهاست عالمی یـارب! مبـاد سایـۀ او کـم شــود دمـی پوشیده شد به پیکر توحـیـد، جوشنـش قـرآن ماست مصحف صدپـارۀ تـنـش خواهیـد دیـد روز قیــامت ز چـار سو ریـزد بـرات عـفــو الـهـی ز دامـنـش در روز حشـر، زخـم شیهدان عالـماند گلهای سرخ روی خدایـی ز گلشنش از بس از او کرامت و قدر و جلال دید کفو کریم خوانـد بـه گـودال، دشمنـش کی غیر او که داغ عطش بود بر لبش با کام تشنه آب خورانـد بـه مرکـبش؟ ما بیقـرار او شدهایم این قرار ماست هرجا که هست خاک ره او مزار ماست تا بر حسین، سینۀ خـود سرخ کردهایم فـردا لبـاس سینهزنـی افـتخـار ماست چون دعبل و کمیت و فرزدق تمام عمر فریاد یاحسین همـان چوبِ دار ماست بر سنگ قبر مـا بنویسید و حک کنید ذکر حسین تا صف محشر شعار ماست روز ازل که آب و گـل ما سرشته شد نامش به صدر لـوح دل ما نـوشته شد نـام حسیـن نـزد خـدا اسـم اعظم است خـون گلـوی تـشنـۀ او اشک آدم است خواهی اگر درست بدانی حسین کیست قــرآن روی قـلب رسول مکـرم است بر خون پاک او که نیفتد دمی ز جوش تنهـا خدای عز و جل صاحب دم است خوننامـۀ شهادت او بـاغ لالـههـاست یک برگ آن به لطف خدا نخل میثم است در پـای نـخـل او بـنـشیـنـیـد دوستان! زین نخل سرخ میـوه بچـیـنید دوستان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
روزِ اَلَست، روزِ ازل، لحظههای عشق روزی که آفریده شد عالم برای عشق روزی که آفـریـنـشِ گـیـتی تـمـام شـد آغاز شد به دستِ خدا ماجـرای عشق بودیم گرچه در دلِ سر گـشتگان ولی کـم کـم شـدیـم بینِ همه آشنـایِ عـشـق چـشمی میانِ آن همه ما را سـوا نمود دل را ربود و داد دلـی مبتـلای عشق دستی به روی شانۀ مان خورد و ناگهان ما را صدا نمود کسی با صدایِ عشق روز اَلَـسـت لـحـظـۀ آغـازِ عــاشـقـی ما را خـدا نمـود اسـیـرِ خـدایِ عـشـق عکـس خـدا نـشـستـه بر آئـیـنههایـمان هستی بهـانـه بود که سِـرّی بیان شود مـستی بهانه بود که ساقی عـیان شود خلقت ادامـه یافت و رازی گشوده شد تا معـنـیِ وجـودِ زمیـن و زمـان شود با دستِ غیب وقتِ ظهورت نوشت عشق وقـتـش رسیـده نوبتِ دیـوانـگـان شود قلبِ مدیـنه میطـپـد از خـاکِ پـایِ تو جـاروکـشِ هـمـیـشـۀ این آستـان شـود حتی بهشت با سرِ مژگان رسیده است تا قـبله گاهِ وسعتِ هفـت آسـمـان شود تو حـیدری، تو فـاطمهای، تو پـیمبری بیتو هـزار گـوشۀ دنـیـا صفـا نداشت حتی بهشت بی تو که این جلوه را نداشت گیرم هـزار کعـبـه خـدا خلـق مینمود چنگی به دل نمیزد اگر کربلا نداشت حتی زِ معـجـزاتِ مـسیحـا خـبر نـبود مُـشتی اگر زِ خاکِ قـدومِ شما نداشت بیتـو هـوایِ خـانۀ زهـرا گرفـتـه بود این قـدر جلوه جـاذبۀ مرتضیٰ نداشت شکرِ خدا که خانۀ تان هست رویِ خاک ور نه زمینِ تیره که دارالـشفـا نداشت مـجـمـوعـۀ خَـصـائِـلِ بیانـتـهـا شُدی گیرم بهار نیست دَمی جانفزا که هست گیرم بهشت نیست غبارِ شما که هست بر خِشت خِشتِ کعـبه نویـسید با طـلا گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست در ازدحامِ خـیلِ گـدا جا اگر کم است تشریف آورید دو چشمانِ ما که هست جـایـی اگـر نبـود خـدا را صـدا کـنـید باب الجواد و سایۀ ایوان طلا که هست کوتاست سقفِ عالم اگر وقتِ پَر زدن غم نیست، رویِ گنبد و گلدستهها که هست خوش گفـتهاند قطره که دریا نمیشود تـو آمـدی قـیـامـتِ کُـبـریٰ رَقَــم زدی بـر تـارُکِ هـمیـشـۀ عـالـم عَـلَـم زدی میخواستی که رشک برند دیگران به من زلـفِ مـرا گِـره به نـسـیـمِ حـرم زدی حِـس میکـنم میانِ دلـم بـویِ سیب را از آن زمان که در حرمِ دل قـدم زدی میخـواستی که شعله بگـیریم بیاَمان آتش به جانِ هـر غـزلِ مُحـتـشم زدی با شیر، طعـمِ روضۀ تان را چـشیـدهام وقـتی سَری به چـشمِ تـرِ مـادرم زدی مجنونِ کوچههای غَمَم، دستِ من بگیر تو تشنه و دریغ زِ یک جـرعه آب، آه تو تـشنه و تـمـامیِ صحـرا سـراب، آه در زیرِ نـیـزههایِ شکـسته نهان شدی با زخـمهـایِ تـازه تـر و بیحـساب، آه یک سو صدایِ العطش آرام میرسید یک سو صدایِ هِلهـلهها در شتاب، آه یک سو صدایِ ضَجـۀ زینب بلند بود یک سـو صدایِ مـادرت اما کـباب، آه یک سو عَلَم به خاک و علمدار غرقِ خون یک سو به خون نشسته عزیزِ رُباب، آه کم کم نـگـاه بر بـدنـت سخـت میشود
: امتیاز
|