![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ارث از نبی بُـرده پـیمبر بودنش را مانـند زهـرا مثـل حـیـدر بودنش را از یـوسف مصری زنـدانی بپـرسید از مـاه رویـان علت سـر بودنش را دارد فقط از نام فـرزنـدان این مرد ایـران تـمام فخـر كـشور بودنش را با اِبْنِ مـوسی ها فـقـط تثـبـیت كرده شیراز با مشـهـد بـرادر بـودنش را آقـا نـبــودی تـا بـبـیـنـی بـه بــرادر معصومه ثابت كرده خواهر بودنش را با این همه زنجیر خواهد بُرد در گور مرگ، آرزوی بین بستر بودنش را هـم درد مـادر بودنـش توجـیه كرده یك عمر در زندان پسِ در بودنش را از باز تاب نـور در این شیـشۀ سبز فهـمـیـدهام عـمق مُـشَجَّـر بودنش را میشد بفهمی در سكوت سرد زندان از خش خش شلاق لاغر بودنش را موسی بن عمران هم نمیآورد طاقت یك لحظه از موسی بن جعفر بودنش را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام کاظم علیه السلام قبل از شهادت
طایر عـرشم و عمریست اسیر قـفـسم خود به زندانم و در دل شده زندان نفسم شجـر طـور تجـلاّیـم و در آب و گـلـم لالۀ دامن زهـرایم و در خـار و خـسم مرگ صد بار ملاقـات کند هر روزم جز اجل در دل شب سر نزند هیچکسم تا که از بـاد صبا بوی رضا را شنوم کاش میبود خدا، روزنهای در قـفسم در دل حبس به دل حـبس شده فـریادم من که در هر دو جهان بر همه فریاد رسم تازیانه مزن ای سندی شاهک به تـنم غم معصومه و هجران رضا هست بسم من که بودم بری از آز و مبرّا ز هوی زیر زنجـیـر ستـم کُـشـتـۀ اهل هـوسم «میثم» آزادیم امضا شده خود میشنوم کـآیـد از قـافـلۀ مـرگ صدای جـرسـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام کاظم علیه السلام قبل از شهادت
به سیاه چال زندان چه خوش است شور و حالم که گذشته با تو یا رب شب و روز و ماه و سالم چه غم ار فراق یاران کُشدم به روزگاران که محیط حبس دشمن شده محفل وصالم من و گـریـۀ شـبـانه به تـنـم بود نـشـانـه که عدو به تـازیـانه زده در سیـاه چـالـم ز سما گذشته آهم به زمین چکیده اشکم ز نفـس فتاده قـلبم به قـفـس شکـسته بالم گـل بـاغ آشـنـایـی پـسـرم رضـا کجـایی ز چه در بـرم نیایی شده وقـت ارتحـالـم زدهام در این قفس پر که یکی به من زند سر همه غـافـلـنـد از من تو بیا بـپـرس حالم سرو جان به کف نهادم به عدو شکست دادم شد از آن بدست و گردن غل آهنین مدالم وطـنـم بود مـدیـنـه غـم غـربـتم به سیـنه ز کـدام غصّه گـویـم به کدام غـم بـنـالـم به سرشک چشم زهرا به شرار قلب حیدر به رسول و اهلبیتش به خدای ذوالجلالم که اگر هـراز نوبت بِکُشند و زنده گردم چو به راه دوست باشد نرسد به دل ملالم هله ای امام هفتم نگهی به اشک «میثم» که به موج غم توسّل به محمّد است و آلم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
بریـدم از همه تا خـلوت وصال گرفتم که با تو در دل زندان بسته، حال گرفتم خمید سرو قدم، آب گشت شمع وجودم مـه تـمـام بُـدم، صورت هـلال گـرفـتم به جای آن که بخوانم زکس برات رهائی سراغ روی تو در روز و ماه و سال گرفتم به دست و پا و بدن حلقههای سلسلهام بین تو لطف کردی و من این همه مدال گرفتم اگر چه رفتهام از یاد خلق، خرّم از آنم که جا به یاد تو در این سیاه چال گرفتم چنان به یاد عزیزان، دلم گرفته در امشب که از جمال رضا بوسه با خیال گرفتم به افتخار بگو میثم این سخن به دو عالم که خط سرخ ولای عـلی و آل گرفـتم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
من کیستـم؟ فـرشـتـۀ عرشآشیانهام دردا که گشتـه قعر سیـهچال، لانهام گر شیعهای به شهر مدینه کند عبور جرأت نمیکند که زند سر به خانهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام کاظم علیه السلام قبل از شهادت
شبیه پیر کنعان نه، که من یوسف دو تا دارم غم معصومه را دارم، به دل شوق رضا دارم از این زندان به آن زندان جدا از اهل خود رفتم در این شب ها هوای کوچ زین ویرانه را دارم امان از سِجن هارون و امان از سندی ملعون در این غربتکده دیوانی از درد و بلا دارم به هم میریزد احوال مرا با ناسزاهایش خبر دارد که غیرت روی نام مرتضی دارم زمان سجده میافتم شبیه یک عبا بر خاک به درگاه خدایم روز و شب دست دعا دارم شبانه قعر این گودال، سرپا ماندنم سخت است نمیفهـمند انگاری که دردِ ساق پـا دارم میان هر نمازم خواندهام «عجل وفاتی» را تمسک بر طریق مـادرم خـیرالنسا دارم لبان تشنهام مثل دو تا چوب است و حق دارم اگر که گریه بر لبْ تشنۀ کرب و بلا دارم به دور گردنم جای غل و زنجیر میسوزد گریز روضه بر شاه ذَبـیحاً بِالْـقَـفـا دارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
کاری بـجـز گـریـه برای ما نـمانده وقـتـی به آقـا رحـم در دنیا نـمـانـده زندان دل زندان دل زندان سیه چال فرقی میان روز و شب اینجا نمانده بـا تـازیـانـه روزههـا را بـاز کـرده انگـار در دست کسی خـرمـا نمانده هر روز لاغر تر شد از روز گذشته غیر از عـبا چیزی که از آقا نمانده از زهـر کین و سالهای کنج زندان در پـیـکــر آقـا گــمـانـم نـا نـمـانـده جسمش اگرچه با غلامان گشته تشییع تدفین که اسمش بر دهاتی ها نمانده سـر روی پـیـکـر داشـتـه الحـمـدلله رأسـش دم دروازههـا بـالا نــمـانـده با اینکه در زندان غم تنها ترین بود در بیـن نـامحـرم زنش تـنها نمانـده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
میشود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد هردم ای آئیـنه با آهت دل عـالـم گـرفت چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد از شکوه تو زن آوازه خوان لکنت گرفت با نـوای ربـنـای تو نـگـهـبان گریه کرد تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت تازیانه زخـمهایت را فـراوان گریه کرد بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین بیصدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
تا که نگه به حـال پـریـشانـیام کنی یا که نظـر به گـریۀ کـنعـانیام کنی پـرواز میکـنم طـرف کـاظـمـین تو تنها به این بهـانه که زنـدانـیام کنی پـرپـر شدی و آمـدهام پـرپـرت شوم این دفعه آمدم که تو قـربـانیام کنی شرمندهام ز روی تو بیپرده واضح است امشب اگر نظر تو به پیشانیام کنی دریا شدم فقط به همین شوق بیکران تا بیعـصا بیایی و طوفـانـیام کنی تا نوکـر رضای تو و دخـترت شوم این بود عـلتش که تو ایـرانیام کنی آقا کویر خشک ثواب است عمر من من گریه میکنم که تو بارانیام کنی موسای عـیسوی دم این خـانـوادهای نا بُـرده رنـج گـنج به بـغـداد دادهای من بوسه میزنم به دو دست کریم تو پـرواز کـردهام که شـوم یاکـریـم تو پرسیدهام ز مادرم او هم خبر نداشت یعنی که هـستم از رفـقـای قـدیـم تو دنیا تویی بهشت تویی عاقـبت تویی پس عـالمـین هست همیشه مقـیـم تو من جـای ردّ پـای شـما پـا گـذاشـتـم من میروم ز پیچ و خـم مستقـیم تو باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه ماتم است که گشته سهیم تو اینها به جای آب به تو زهر میدهند رحـمی نمیکـنـند به حال وخـیـم تو اینها ز پارۀ جگرت حرف میزنند اینها چقدر پشت سرت حرف میزنند از ضربۀ لـگـد کـمـرت درد میکند خوردی زمین و حال،سرت درد میکند لرزش نشسته است به دست دعای تو آقـا تـمـام بـال و پـرت درد میکـنـد بر چشم خیـستان ته این چاه لعـنـتی تا نور میخورد بصرت درد میکند دستـان بـستـهات سپـر تـازیـانـه شـد جسمت، تنت، سرت، سپرت درد میکند هرچه که شد ولی به تنت نیزهای نخورد پیراهن تو را که کسی با خودش نبرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
از زیر باران دو چشمت ناله میریخت از جسم تو گـلبرگهای لالـه میریخت حالا که داری سجدهها بر ربِّ سبحان فـرقـی ندارد خـانه باشی یا به زنـدان باب الحوائج میشوی در کیش توحید بسته ست عالم، بر ضریحت چشم امید کُـنـج سـیـه چـالـی و امـا در نــمـازی خود، باب حاجاتی که غرق در نیازی سـنگـیـنـی زنجـیـر، بـالت را شکـسته آخر چرا دشـمن تو را اینگـونه بـسته گفـتی که یا رب راحتم کن بیشکـیـبم اینجا ندارم هیچ کس را چون غـریـبم راحت تر است از بد دهانی های دشمن در کنج زندان زهر خوردن جان سپردن خورشید بودی و تو را در بنـد کردند بین دل و ظلمت چـنـین پـیـوند کردند آمد کـسـوفـی و زمین تـاریک گـردید بیماه، روزشان به شب نزدیک گردید اما بسوزد دل، چه در کرب و بلا شد زیر سـم اسبان تـنی گـلـگون رهـا شد دنـبـالــههـای آهـنـیـن زیــر عـبــایـت موسیـقـی زنجـیـر دارد دست و پـایت سر از تنش بـردند بر نـیـزه نـشانـدند حتی لبـاس کهـنـهاش را هم سـتـانـدند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام کاظم علیه السلام قبل از شهادت
کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فـزا بس است خـو با بـلا گرفـتهام اما بـلا بس است قلبم گرفته باز، جگر گوشهام کجاست این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است چـشـمی نمانده گـوشـۀ تـارِ سیـاه چـال دردی نمانده آه که این دردِ پا بس است زنجـیـر هم به شـانۀ من گـریه میکند در زیرِ حلقهها بدنی بینـوا بس است صـیـاد آمـده بـه تـمـاشـای مـرگ مـن بیگانه کو که دیدنِ این آشنا بس است رحـمی نمیکـند نفـسم مانـده در گـلـو رحمی نمیکند که من و این جفا بس است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
مـا را گـدای خـانـۀ زهـرا نـوشـتـهاند خـاک قـدوم حـضرت مـولا نوشـتهاند ممـنون لطف حضرت حق تا قـیامتـیم ما خـاک پای حضرت سلمان حیدریم مـا نـوکـران کـشـور ایـران حـیـدریـم ایران شده است، مرکز یـاران فـاطمه چون مُرده کز نگاه مسیحا گرفته جان یا غـنچـهای که از دم دنیا گرفته جان خیرش قـبـول کار جهـان روبـراه شد ما شامـل دعـای قـنـوت پـیـمـبـریم… جـیـره خوران سـفـرۀ احـسان مـادریم خورشید او به دشت خراسان منوّر است باب الحوائج است و جهان در مسیر او صد یوسف و مسیح و سلیمان اسیر او عـاشق شدیم، عـاشق مـوسـای طایـفه دنـیـای لا ابـالـی بـیرحــم لـعـنــتــی! شـرمـنـدۀ جـمـال رخـش تـا قـیـامـتـی فرزند فاطمه است و خودش هم امام ما زنـدان که جـای حضرت آقا نمیشود راضی از آن قبیله که زهرا نمیشود رحمی کنید، دخـتـر او نـوجـوان شده توهین مکن به مادر پهلـو شکستهاش قدری حیا کن از غم چشمان بستهاش خسته شده از این همه آزار، بس کنید در بـاز شد، دخـتـر او را خـبـر کـنید گـریه برای غـربت او از جگـر کـنید سهم امام که جگـر پـاره پـاره نیست! ای شیعـیـان برای تـنـش گـل بـیاورید جـای لـگـد بر این بدنـش گـل بیاورید اینجا هـنـوز شـیـعـۀ آقـا نـمـرده است حـالا دوبــاره یـاد غــم یــار کــردهام یــاد لــبــان تــشـنــۀ تـب دار کــردهام «ای وای از هجـوم اراذل به خیمهها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»
با اشـک بـیزوال خـودم گریه میکنم بر روز و ماه و سال خودم گریه میکنم این پلک ها به روضۀ تو زخم شد حسین پس بـا زبـان حـال خودم گریه میکنم حالا دگر بدون عـصا میخورم زمین گاهی خودم به حال خودم گریه میکنم میپرسم از خودم که چرا بیکفن شدی؟ بـر پـاسـخ سـوال خـودم گـریه میکنم گاهی که یاد عـصر دهـم میکـند دلـم بر غـارت جـلال خـودم گـریه میکنم من آن کـبـوتـرم که ز شلاق ها هـنوز هر شب ز درد بال خودم گریه میکنم ای بـهـتـریـن بـرادر دنــیـا بــرای تـو تا وقـت ارتـحـال خودم گـریـه میکنم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه در شهادت حضرت زینب
آرامـش حـقـیـقـی چـشم انـتـظـارها صبـری بـده به سیـنۀ ما بیقـرارها این امتحان ماست كه با سختی فراق سنـجـیـده میشـوند تـمـام عـیـارهـا ما دل شكستهایم و دلت را شكستهایم شـرمنـدهایـم از غـم این انـكـسارها یک ماه و نیم مانده كه آمادهام كنی ای مقتدای هرشب شب زنده دارها دنیای ما پُـر است از آمـال و آرزو آقا نجـاتـمـان بـده از این حـصارها اما سرشت ما همه از خاک كربلاست آقـا عـنـایـتـی به حـسـیـنی تـبـارهـا امشب دوباره در طلب زیـنـبـیـهایم پـروازمان بده به سوی همجـوارها از ما مـدافـعـان حـرم انـتخـاب كن ما را بـده لـیـاقـت آن سـر به دارها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»
همیشه غرقِ غمم نقلِ این دقایق نیست که حال و روزِ من آن حال و روز سابق نیست من آن صنوبر خشکم که شعله ور شدهام از آنچه فکـر کنی بیتو پـیر تر شدهام نصیب من شده این قامتی که خم شده است ز گریه نور دو چشمم چقدر کم شده است مدینه بیتو برایم همیشه تاریک است گمان کنم که زمان وصال نزدیک است به خـانـه غـصّـۀ هـجـده شـهـید آوردم سـرِ شـکـسـتـه و مـوی سـپـیـد آوردم ز دست گریۀ ما اهل شهر خسته شدند چقدر زینب و اُمُّ البنـین شکـسته شدند هـوای نوحـه سـرایی گرفـتهایم حسین چقدر روضه دوتایی گرفـتهایم حسین چقدر ما دو نفر مستمع شدیم و رباب برای ما دو نفر خواند روضۀ غمِ آب هـنـوز حـرفِ نگـفـتـه زیـاد دارم مـن هـنـوز کـرب وبـلا را به یاد دارم من هـنـوز در تـبِ داغِ خـیــام مـیسـوزم هنوز گـریۀ بر توست کـارِ هر روزم هنوز ملـتهب از بودنـم به بـزمِ مِـیام هنوز در شوکِ دیدارِ تو به روی نِیام هنوز هـر طرفـی ظـرف آب میبـیـنم مدینه را به سرِ خود خـراب میبـیـنم هنوز جان به لبِ نعل و استخوان توأم هنوز گریه کـنِ زخـم خـیـزران تـوأم هنوز جسم علی اکبـرت به یادم هست هنوز تشنگیِ اصغـرت به یـادم هست هـزار مـرتـبـه آنـچـه گـذشت را دیـدم هزار مرتبه در خواب، تشت را دیدم نـوشته روی دلـم روضـۀ مُـفَـصَّلِ تو فضای سیـنـۀ من شد کـتـابِ مقـتـل تو قـسم به تـربتِ پنهـان و خـاکـیِ مـادر مدیـنه بیتو به دردم نمیخـورد دیگر مـنـی کـه آیــنـۀ غــصـههـای سـاداتـم دوباره راهیِ پس کـوچههای شـامـاتم زِ قـبـرِ طفـل تو باید غـبـار گـیرم من کـنار قـبـر سه سالـه، قـرار گـیرم من
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
در سینهام جز مِهر زینب جا نخواهد شد با او کسی در عاشقی هـمتا نخواهد شد عاشق شوی حرف دلم را خوب میفهمی ذکری شبـیه «زینب کبری» نخواهد شد نوکر که جای خود، غـلام نوکرانش هم درمانده و محتاج در عقـبی نخواهد شد هر کس که گریان شد برای عمۀ سادات شرمنده پیش حضرت زهرا نخواهد شد داغ برادرها…اسارت…سیلی و غارت در چشم بانویی جز او زیبا نخواهد شد از غیرت و از عفت زهراییاش پیداست حتی اگـر معجـر بسوزد وا نخواهد شد مِیـلش شهادت بود در کـرب و بـلا، اما زینب نماند که عـدو رسـوا نخواهد شد بعد از ابوفاضل علمدار است و دین حق جز با اسارت رفتـنـش برپا نخواهد شد عـمـری بـلا دیـده ولی داغـی بـرای او مانـند داغ عـصر عـاشـورا نخواهد شد همراه مادر هر چه بر سر میزنیم انگار قـاتـل ز روی سیـنـۀ تو پـا نخـواهد شد کل تن تو جای زخم نـیـزه و تـیر است جایی برای بـوسـهام پـیدا نخـواهد شد؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
اگر نشانهاى از کـوه و آبشارى هست اگر خزانِ مرا شوقى از بهارى هست اگر که از سرِ لطف تو بى قرارى هست اگر که بال و پرى هست،اعتبارى هست فقط به خاطرِ عرض ارادتم به شماست تو را به صفحۀ دل شاعرانه باید گفت زِ معـجـزات بـیـانت تـرانـه باید گفت زِ غصههـاى دلت بى بهـانه باید گـفت زِ دشت کرب و بلا عاشقانه باید گفت به نقطه نقطۀ شعـرم نظـر بـفـرمـائـید تو خواهرى و برادر تو مادرى و پدر گَهى حسینى و عباس و گه خودِ حیدر تو وجه مـشـتـرکى بین سـورۀ کـوثـر تو شاهِ شـامِ بـلایى، رقـیه سـرلـشکـر فـداى ذکـر قـنـوت و سجـود تـو بـانـو در انعکاس نگاهت عـلـى شده جارى تو فـاطـمـى نـسبى عـین شاه کـرارى بـراى دخــتـرکـانِ حــرم عـلـمــدارى مـلـیـکـهاى و مـنـم آن غـلامِ دربـارى بیا و بـر منِ درمـانـده تـکّـه نـانـى ده تو ارث بردى زِ مادر مقام عصمت را تو شأن دادى به پاکى، حجاب و عفّت را تو ارث بردى زِ حیدر شکوه و غیرت را و استـوار نـمود خـطـبـهات ولایت را بـه لـحـنِ حـیـدرىِ تـو هـزار اى والله حرم حرم حـرم از روى لب نمىاُفـتد به سنگ فرش حرم رنگ شب نمىاُفتد مـدافـع حـرم از تـاب و تـب نمىاُفـتـد ظفر به لطف دعـایت عـقب نمىاُفـتـد به زودى کار همه دشمنانِ تو زار است حسین روز و شب و ماه و آفتابت بود حسین تکّه کـلام و گـل و گـلابت بود حسیـن مـاه تـمامت مـیـانـه قـابـت بود حسین نـان تو بود و حـسین آبـت بود تو وقف کردى خودت را براى خون خدا بـراى وصف تـو واژه اگـر کم آوردم به جاش پیش قدومت سَرى خم آوردم بـراى زخــمِ دلــم بـاز مــرهــم آوردم مـیـانِ مـجـلـس تـو نـوحه و دَم آوردم سـتـارۀ شـب اربـاب، قـبـلــۀ حـاجـات اگر حسین تنش زیر دست و پاها بود بـراى ذبـحِ سـرِ او اگـر که دعـوا بود و حـرفِ شـمـرهـا به هـم بـفـرما بـود چقـدر کـرب و بلا در نگـات زیبا بود تو چنگ بر رخ خود مىکشیدى با فریاد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
به شیعـه آبـرو داده وجـود زینب کـبری یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری نه تنها زینت باباست بلکه زینت دنیاست علی پیداست در حین شهود زینب کبری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»
این خانه گرچه بهرِ تو شاها محقّر است لطفی کن و بیا که دمِ مرگِ خواهر است لبخند چیست؟ کرده فـراموش ذهـنِ من از پنج سالگی فقط این چشمها تر است اشکـم تـمام گشته و خـون گریه میکنم امشب همان دو کاسۀ خون خیره بر دَراست بعد از تو گـشته پیـرهـنت یـارِ خاطـرم پیراهـنی که با همه عـالـم بـرابـر است هرچند ظاهرش شده رنگین ز خونِ تو بر تار و پود و رگ رگِ آن اشک مادر است یـادم نـمـیرود ز تنـت سخـت شد جـدا یادم نمیرود که…! نگوئـیم بهتر است پیـراهـنی که بوی جـنان پیشِ او، نـسیم عطرِ تنِ حسین برآن مانده،محشر است گـفـتـم بـیـا ولـیـک دلـم شــور مـیزنـد تصویـر آخـرِ بـدنت پیـشِ منـظـر است ترسم دوبـاره بـاز شود چـشـمِ زخـمـها یادم نرفته جسمِ شریفی که بیسر است دارد، هـزار شکـر، دگـر بـستـه میشود چشمی که دید زیرِ گلوی تو خنجر است «فرشی» به غیر تو به کسی نیست زر خرید فریاد میزند که در این خانه نوکر است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها
کیست زینب آسمان در مَحضَرَش اُفتاده است پیشِ او خورشید با خاکسترش اُفتاده است چـادرش را میتکـاند میتکاند کـوفه را کیست زینب کوفه یادِ حیدرش اُفتاده است میکَـنَـد از جا زمینِ شـام را با کـاخـهـا راهِ مولا باز هم بر خیـبَرَش اُفتاده است کیست زینب لحظههایی که علی در رزم بود ذوالفقار اینَک به دستِ دخترش اُفتاده است قبل از آنی که یزید از پیـشِ خانم پا شود دید یِکجا سقفِ ظلمش بر سرش اُفتاده است مرتضیٰ بر دستمالِ زرد خود میزد گِره یا که زینب دو گره بر معجرش اُفتاده است هرکجا میرفت چشمی سویِ او جرأت نکرد بر سـرِ او سـایـۀ آب آورش اُفـتاده است کـارِ او پیـغـمـبریِ از کـربلا تا شام بود بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است یادِ ایـامی که شد سایـه بـرادر با سـرش ظهر در گرمایِ سوزان بسترش اُفتاده است داشت بر سینه لباسی را که مادر داده بود یـادِ مـادر، یـادِ روزِ آخـرش اُفـتاده است بادِ گرمی میوزید و بویِ سیبی میرسید دید از تَل آنطرف تَر پیکرش اُفتاده است وای دستِ حرمله گهوارهای پاشیده بود آه دستِ دشمنـش انگـشترش اُفـتاده است میشنـید از مَحـمِـلی لالایـیِ گـرمِ رُباب حق بده حتماً به یاد اصغرش اُفتاده است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها
بس که با خود ماتم از کرب و بلا برداشته بوی غصه کوچههای شام را برداشته در حـقیـقـت چهـرۀ آئـیـنۀ کـرب و بلا با وفـور اشک های خود جلا برداشته کوچه و محراب و خون تشت را دیده، ولی چون عمود نیزه را دیده ست تا برداشته گویـیا بر چهـرۀ زینب زده آن بیحـیا خیزران را وقتی از تشت طلا برداشته طاقتش دیگر شبیه سالهای پیش نیست غصههای خویش را از هم جدا برداشته پهن کرده دور بستر گریۀ یک عمر را کوله باری را که از کرب و بلا برداشته تا همین اندازه میگویم که کوه اهل بیت چند وقتی میشود با خود عصا برداشته
: امتیاز
|