کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : قاسم احمدی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : مثنوی    

از زیر باران دو چشمت ناله می‌ریخت            از جسم تو گـلبرگهای لالـه می‌ریخت

حالا که داری سجده‌ها بر ربِّ سبحان            فـرقـی ندارد خـانه باشی یا به زنـدان


باب الحوائج می‌شوی در کیش توحید            بسته ست عالم، بر ضریحت چشم امید

کُـنـج سـیـه چـالـی و امـا در نــمـازی            خود، باب حاجاتی که غرق در نیازی

سـنگـیـنـی زنجـیـر، بـالت را شکـسته            آخر چرا دشـمن تو را اینگـونه بـسته

گفـتی که یا رب راحتم کن بی‌شکـیـبم            اینجا ندارم هیچ کس را چون غـریـبم

راحت تر است از بد دهانی های دشمن            در کنج زندان زهر خوردن جان سپردن

خورشید بودی و تو را در بنـد کردند            بین دل و ظلمت چـنـین پـیـوند کردند

آمد کـسـوفـی و زمین تـاریک گـردید            بی‌ماه، روزشان به شب نزدیک گردید

اما بسوزد دل، چه در کرب و بلا شد            زیر سـم اسبان تـنی گـلـگون رهـا شد

دنـبـالــه‌هـای آهـنـیـن زیــر عـبــایـت            موسیـقـی زنجـیـر دارد دست و پـایت

سر از تنش بـردند بر نـیـزه نـشانـدند            حتی لبـاس کهـنـه‌اش را هم سـتـانـدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)  سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت اما به گونه ای عمل کرده بوده و زهر به حضرت خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت « مصباح الزائر صفحه ۳۸۲ » آمده که به معنی ساق کبود شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ در فرهنگ لغت کلمه « الْمَرْضُوضِ » به معنی « کبود شده » است و کلمه « شکسته شده » عبارت « اَلمَکسُور» می باشد؛ لذا علمایی همچون آیت الله الهی قمشه ای در ترجمه این بخش از مفاتیح عبارت « ساق مجروح شده » را بکار برده اند؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛ جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

دنـبـالــه‌هـای آهـنـیـن زیــر عـبــایـت            موسیـقـی زنجـیـر دارد دست و پـایت

نیـلـوفـر و یـاس و اَقـاقی بر تنت بود            گویا به روی دست مـردم گلشنت بود

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

خورشید را بر شانه‌های شب نشانـدند            بر روی تخته پـاره‌ای کـوکب نشاندند

زبانحال امام کاظم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فـزا بس است            خـو با بـلا گرفـته‌ام اما بـلا بس است

قلبم گرفته باز، جگر گوشه‌ام کجاست            این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است


چـشـمی نمانده گـوشـۀ تـارِ سیـاه چـال            دردی نمانده آه که این دردِ پا بس است

زنجـیـر هم به شـانۀ من گـریه می‌کند            در زیرِ حلقه‌ها بدنی بی‌نـوا بس است

صـیـاد آمـده بـه تـمـاشـای مـرگ مـن            بیگانه کو که دیدنِ این آشنا بس است

رحـمی نمی‌کـند نفـسم مانـده در گـلـو            رحمی نمی‌کند که من و این جفا بس است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)  سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت اما به گونه ای عمل کرده بوده و زهر به حضرت خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت « مصباح الزائر صفحه ۳۸۲ » آمده که به معنی ساق کبود شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ در فرهنگ لغت کلمه « الْمَرْضُوضِ » به معنی « کبود شده » است و کلمه « شکسته شده » عبارت « اَلمَکسُور» می باشد؛ لذا علمایی همچون آیت الله الهی قمشه ای در ترجمه این بخش از مفاتیح عبارت « ساق مجروح شده » را بکار برده اند؛ البته بواسطه این حلقه های زنجیر و ... حضرت مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفتند؛ جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

اینجا کسی ندید که ساقم شکسته است            اینجا کسی نگفت که سیلی چرا؟بس است

یک جمله گفته‌ام بزن که خوب میزنی            باشد بزن دوباره ولی ناسزا بس است

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مـا را گـدای خـانـۀ زهـرا نـوشـتـه‌اند            خـاک قـدوم حـضرت مـولا نوشـته‌اند
مـهـمـان سـفـره‌های تـولّا نـوشـتـه‌انـد            خود را زمین زدیم، که بالا نـوشته‌اند


ممـنون لطف حضرت حق تا قـیامتـیم
ما روز حشر، شامل احسان و رحمتیم

ما خـاک پای حضرت سلمان حیدریم            مـا نـوکـران کـشـور ایـران حـیـدریـم
مـؤمـن که نه، بـنـدۀ ایـمـان حـیـدریـم            شکر خدا، که جمله مسلـمان حـیـدریم

ایران شده است، مرکز یـاران فـاطمه
ما را سپـرده حق به عـزیزان فـاطمه

چون مُرده کز نگاه مسیحا گرفته جان            یا غـنچـه‌ای که از دم دنیا گرفته جان
ایـرانی از محـبّت زهـرا گـرفـته جان            این کشور از کرامت موسی گرفته جان

خیرش قـبـول کار جهـان روبـراه شد
از نسل اوست کـشورمان روبـراه شد

ما شامـل دعـای قـنـوت پـیـمـبـریم…            جـیـره خوران سـفـرۀ احـسان مـادریم
حاجات خود به مقصد این خانه می‌بریم            مدیون لطف حضرت موسی بن جعفریم

خورشید او به دشت خراسان منوّر است
در قلب قم نشانه‌ای از حوض کوثر است

باب الحوائج است و جهان در مسیر او            صد یوسف و مسیح و سلیمان اسیر او
حاتم همیشه کرده خودش را فـقـیر او            ما را هـدف گرفـته چه آسوده تـیـر او

عـاشق شدیم، عـاشق مـوسـای طایـفه
جــانـم فــدای دخــتــر آقــای طـایـفــه

دنـیـای لا ابـالـی بـی‌رحــم لـعـنــتــی!            شـرمـنـدۀ جـمـال رخـش تـا قـیـامـتـی
از فـیض کامـلـش به خـدا بی‌سعـادتی            آزردن امـام زمــان بـا چـه قـیـمـتـی؟

فرزند فاطمه است و خودش هم امام ما
بـر سـاحـت مــقــدّس او احـتــرام مـا

زنـدان که جـای حضرت آقا نمی‌شود            راضی از آن قبیله که زهرا نمی‌شود
آسـوده از جـسـارت دنـیـا نـمـی‌شــود            دخـتـر بــدون ســایـۀ بـابـا نـمـی‌شـود

رحمی کنید، دخـتـر او نـوجـوان شده
از درد دوری پـدرش نیـمه جـان شده

توهین مکن به مادر پهلـو شکسته‌اش            قدری حیا کن از غم چشمان بسته‌اش
نیرو نمانده در تن بیـمار و خـسته‌اش            سوگند بر دو پای به زانـو نـشسته‌اش

خسته شده از این همه آزار، بس کنید
تکـیه زده به پهـلوی دیـوار، بس کنید

در بـاز شد، دخـتـر او را خـبـر کـنید            گـریه برای غـربت او از جگـر کـنید
این شهر را برای غمش در به در کنید            فـکـری به حـال داغ دل آن پـسر کنید

سهم امام که جگـر پـاره پـاره نیست!
بر نامـروّتی شما راه چـاره نیست…

ای شیعـیـان برای تـنـش گـل بـیاورید            جـای لـگـد بر این بدنـش گـل بیاورید
بر خـشکی لب و دهـنـش گـل بیاورید            بر زخـم‌هـای پـیـرهـنـش گـل بیاورید

اینجا هـنـوز شـیـعـۀ آقـا نـمـرده است
اینجا کسی لباس، به غارت نبرده است

حـالا دوبــاره یـاد غــم یــار کــرده‌ام            یــاد لــبــان تــشـنــۀ تـب دار کــرده‌ام
رو بـر حـریـم قــدسـی دلـدار کـرده‌ام            با این دو جـمله گـریۀ بـسیار کـرده‌ام:

«ای وای از هجـوم اراذل به خیمه‌ها
ای وای از نشستن سر روی نیزه‌ها»

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر تغییر داده شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

این شهر را برای غمش در به در کنید            فکری به حال سختی این لنگه در کنید

جای امام، بر روی این تخته پاره نیست!            بر نامـروّتی شما راه چـاره نیست…

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با اشـک بـی‌زوال خـودم گریه می‌کنم            بر روز و ماه و سال خودم گریه می‌کنم

این پلک ها به روضۀ تو‌ زخم شد حسین            پس بـا زبـان حـال خودم گریه می‌کنم


حالا دگر بدون عـصا می‌خورم زمین            گاهی خودم به حال خودم گریه می‌کنم

می‌پرسم از خودم که چرا بی‌کفن شدی؟            بـر پـاسـخ سـوال خـودم گـریه می‌کنم

گاهی که یاد عـصر دهـم می‌کـند دلـم            بر غـارت جـلال خـودم گـریه می‌کنم

من آن کـبـوتـرم که ز شلاق ها هـنوز            هر شب ز درد بال خودم گریه می‌کنم

ای بـهـتـریـن بـرادر دنــیـا بــرای تـو            تا وقـت ارتـحـال خودم گـریـه می‌کنم

: امتیاز

مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه در شهادت حضرت زینب

شاعر : رضا تاجیك نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آرامـش حـقـیـقـی چـشم انـتـظـارها            صبـری بـده به سیـنۀ ما بی‌قـرارها

این امتحان ماست كه با سختی فراق            سنـجـیـده می‌شـوند تـمـام عـیـارهـا


ما دل شكسته‌ایم و دلت را شكسته‌ایم            شـرمنـده‌ایـم از غـم این انـكـسارها

یک ماه و نیم مانده كه آماده‌ام كنی            ای مقتدای هرشب شب زنده دارها

دنیای ما پُـر است از آمـال و آرزو            آقا نجـاتـمـان بـده از این حـصارها

اما سرشت ما همه از خاک كربلاست            آقـا عـنـایـتـی به حـسـیـنی تـبـارهـا

امشب دوباره در طلب زیـنـبـیـه‌ایم            پـروازمان بده به سوی همجـوارها

از ما مـدافـعـان حـرم انـتخـاب كن            ما را بـده لـیـاقـت آن سـر به دارها

: امتیاز
نقد و بررسی

این جـمعه هم نیامدی آقا سر قـرار            پایان نـمی‌دهـی به قـرار و مـدارها

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

همیشه غرقِ غمم نقلِ این دقایق نیست            که حال و روزِ من آن حال و روز سابق نیست

من آن صنوبر خشکم که شعله ور شده‌ام            از آنچه فکـر کنی بی‌تو پـیر تر شده‌ام


نصیب من شده این قامتی که خم شده است            ز گریه نور دو چشمم چقدر کم شده است

مدینه بی‌تو برایم همیشه تاریک است            گمان کنم که زمان وصال نزدیک است

به خـانـه غـصّـۀ هـجـده شـهـید آوردم            سـرِ شـکـسـتـه و مـوی سـپـیـد آوردم

ز دست گریۀ ما اهل شهر خسته شدند            چقدر زینب و اُمُّ البنـین شکـسته شدند

هـوای نوحـه سـرایی گرفـته‌ایم حسین            چقدر روضه دوتایی گرفـته‌ایم حسین

چقدر ما دو نفر مستمع شدیم و رباب            برای ما دو نفر خواند روضۀ غمِ آب

هـنـوز حـرفِ نگـفـتـه زیـاد دارم مـن            هـنـوز کـرب وبـلا را به یاد دارم من

هـنـوز در تـبِ داغِ خـیــام مـی‌سـوزم            هنوز گـریۀ بر توست کـارِ هر روزم

هنوز ملـتهب از بودنـم به بـزمِ مِـی‌ام            هنوز در شوکِ دیدارِ تو به روی نِی‌ام

هنوز هـر طرفـی ظـرف آب می‌بـیـنم            مدینه را به سرِ خود خـراب می‌بـیـنم

هنوز جان به لبِ نعل و استخوان توأم            هنوز گریه کـنِ زخـم خـیـزران تـوأم

هنوز جسم علی اکبـرت به یادم هست            هنوز تشنگیِ اصغـرت به یـادم هست

هـزار مـرتـبـه آنـچـه گـذشت را دیـدم            هزار مرتبه در خواب، تشت را دیدم

نـوشته روی دلـم روضـۀ مُـفَـصَّلِ تو            فضای سیـنـۀ من شد کـتـابِ مقـتـل تو

قـسم به تـربتِ پنهـان و خـاکـیِ مـادر            مدیـنه بی‌تو به دردم نمی‌خـورد دیگر

مـنـی کـه آیــنـۀ غــصـه‌هـای سـاداتـم            دوباره راهیِ پس کـوچه‌های شـامـاتم

زِ قـبـرِ طفـل تو باید غـبـار گـیرم من            کـنار قـبـر سه سالـه، قـرار گـیرم من

: امتیاز

مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

در سینه‌ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد           با او کسی در عاشقی هـمتا نخواهد شد

عاشق شوی حرف دلم را خوب می‌فهمی           ذکری شبـیه «زینب کبری» نخواهد شد


نوکر که جای خود، غـلام نوکرانش هم           درمانده و محتاج در عقـبی نخواهد شد

هر کس که گریان شد برای عمۀ سادات           شرمنده پیش حضرت زهرا نخواهد شد

داغ برادرهااسارتسیلی و غارت           در چشم بانویی جز او زیبا نخواهد شد

از غیرت و از عفت زهرایی‌اش پیداست           حتی اگـر معجـر بسوزد وا نخواهد شد

مِیـلش شهادت بود در کـرب و بـلا، اما           زینب نماند که عـدو رسـوا نخواهد شد

بعد از ابوفاضل علمدار است و دین حق           جز با اسارت رفتـنـش برپا نخواهد شد

عـمـری بـلا دیـده ولی داغـی بـرای او           مانـند داغ عـصر عـاشـورا نخواهد شد

همراه مادر هر چه بر سر می‌زنیم انگار           قـاتـل ز روی سیـنـۀ تو پـا نخـواهد شد

کل تن تو جای زخم نـیـزه و تـیر است           جایی برای بـوسـه‌ام پـیدا نخـواهد شد؟

: امتیاز

مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : آرمان صائمى نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

اگر نشانه‌اى از کـوه و آبشارى هست            اگر خزانِ مرا شوقى از بهارى هست

اگر که از سرِ لطف تو بى قرارى هست            اگر که بال و پرى هست،اعتبارى هست


فقط به خاطرِ عرض ارادتم به شماست
به جان مادرم اصلاً سعادتم زِ شماست

تو را به صفحۀ دل شاعرانه باید گفت            زِ معـجـزات بـیـانت تـرانـه باید گفت

زِ غصه‌هـاى دلت بى بهـانه باید گـفت            زِ دشت کرب و بلا عاشقانه باید گفت

به نقطه نقطۀ شعـرم نظـر بـفـرمـائـید
مرا بـراى غـلامـى خـبـر بـفـرمـائـیـد

تو خواهرى و برادر تو مادرى و پدر            گَهى حسینى و عباس و گه خودِ حیدر

تو وجه مـشـتـرکى بین سـورۀ کـوثـر            تو شاهِ شـامِ بـلایى، رقـیه سـرلـشکـر

فـداى ذکـر قـنـوت و سجـود تـو بـانـو
خلاصه گـشتـه خـدا در وجود تو بانو

در انعکاس نگاهت عـلـى شده جارى            تو فـاطـمـى نـسبى عـین شاه کـرارى

بـراى دخــتـرکـانِ حــرم عـلـمــدارى            مـلـیـکـه‌اى و مـنـم آن غـلامِ دربـارى

بیا و بـر منِ درمـانـده تـکّـه نـانـى ده
مـسـیـح خـانـۀ مولا، مرا تو جـانى ده

تو ارث بردى زِ مادر مقام عصمت را            تو شأن دادى به پاکى، حجاب و عفّت را

تو ارث بردى زِ حیدر شکوه و غیرت را            و استـوار نـمود خـطـبـه‌ات ولایت را

بـه لـحـنِ حـیـدرىِ تـو هـزار اى والله
وقــارِ مــادرى تــو...هــزار اى والله

حرم حرم حـرم از روى لب نمى‌اُفـتد            به سنگ فرش حرم رنگ شب نمى‌اُفتد

مـدافـع حـرم از تـاب و تـب نمى‌اُفـتـد            ظفر به لطف دعـایت عـقب نمى‌اُفـتـد

به زودى کار همه دشمنانِ تو زار است
مـدافـع حـرم تـو خـود عـلـمـدار است

حسین روز و شب و ماه و آفتابت بود            حسین تکّه کـلام و گـل و گـلابت بود

حسیـن مـاه تـمامت مـیـانـه قـابـت بود            حسین نـان تو بود و حـسین آبـت بود

تو وقف کردى خودت را براى خون خدا
تو ایستادى هـمیشه به پاى خـون خـدا

بـراى وصف تـو واژه اگـر کم آوردم            به جاش پیش قدومت سَرى خم آوردم

بـراى زخــمِ دلــم بـاز مــرهــم آوردم            مـیـانِ مـجـلـس تـو نـوحه و دَم آوردم

سـتـارۀ شـب اربـاب، قـبـلــۀ حـاجـات
شـهـیـدِ زنـدۀ گـودال...عـمــۀ ســادات

اگر حسین تنش زیر دست و پاها بود            بـراى ذبـحِ سـرِ او اگـر که دعـوا بود

و حـرفِ شـمـر‌هـا به هـم بـفـرما بـود            چقـدر کـرب و بلا در نگـات زیبا بود

تو چنگ بر رخ خود مى‌کشیدى با فریاد
رسید مـادر تو پـاى پیکـرش...اى داد

: امتیاز

مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به شیعـه آبـرو داده وجـود زینب کـبری          یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری
اگر خالی ست جایش در کسا اما خدا پُر کرد          نـمـاد پنج تن را در وجـود زینب کبری


نه تنها زینت باباست بلکه زینت دنیاست          علی پیداست در حین شهود زینب کبری
پس از چشمان مادر آن همیشه محرم حیدر          غم از رخسار بابا می‌زدود زینب کبری
حسین از یادها می‌رفت و پرچم‌ها زمین می‌خورد          نبود از عشق ردی در نبود زینب کبری
کسی که هستی‌اش را داد تا که معجرش باشد          نمی‌دانـد قـلـم حـد و حـدود زینب کبری
شهادت خواستگاه کربلا بود و حسین اما          اسارت شد عروج بی‌فرود زینب کبری
اسارت رفت اما معنی‌اش ذلت نمی‌باشد          اسارت را خدا کرده صعود زینب کبری
چه محکم ما رأیت الا جمیلا ضربه زد آنجا          به گوش دشمن کور و حسود زینب کبری
چنان کوهی که از طوفان نیاید خم بر ابرویش          حرم را تکیه گـاه امن بوده زینب کبری
طنین خطبه‌اش را کوفه فهمیده است یعنی چه          هراسان شد دل شام از ورود زینب کبری
به اشک شرم می‌شوید به نی خورشید چشمش را          بـبـیـند هر زمان چشم کبود زینب کبری

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»

شاعر : بهنام فرشی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این خانه گرچه بهرِ تو شاها محقّر است           لطفی کن و بیا که دمِ مرگِ خواهر است
یک عمر زخم بستن و یک عمر اشک و آه           افـتاده بـر دلـم که دگـر شـامِ آخـر است


لبخند چیست؟ کرده فـراموش ذهـنِ من           از پنج سالگی فقط این چشمها تر است

اشکـم تـمام گشته و خـون گریه می‌کنم           امشب همان دو کاسۀ خون خیره بر دَراست

بعد از تو گـشته پیـرهـنت یـارِ خاطـرم           پیراهـنی که با همه عـالـم بـرابـر است

هرچند ظاهرش شده رنگین ز خونِ تو           بر تار و پود و رگ رگِ آن اشک مادر است

یـادم نـمـی‌رود ز تنـت سخـت شد جـدا           یادم نمی‌رود که…! نگوئـیم بهتر است

پیـراهـنی که بوی جـنان پیشِ او، نـسیم           عطرِ تنِ حسین برآن مانده،محشر است

گـفـتـم بـیـا ولـیـک دلـم شــور مـی‌زنـد           تصویـر آخـرِ بـدنت پیـشِ منـظـر است

ترسم دوبـاره بـاز شود چـشـمِ زخـمـها           یادم نرفته جسمِ شریفی که بی‌سر است

دارد، هـزار شکـر، دگـر بـستـه می‌شود           چشمی که دید زیرِ گلوی تو خنجر است

«فرشی» به غیر تو به کسی نیست زر خرید           فریاد می‌زند که در این خانه نوکر است

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

کیست زینب آسمان در مَحضَرَش اُفتاده است           پیشِ او خورشید با خاکسترش اُفتاده است
شام چیزی نیست تا ویران کُنَد با خطبه‌اش           بالِ عـزرائیل پایِ شَهـپَـرَش اُفتاده است


چـادرش را می‌تکـاند می‌تکاند کـوفه را           کیست زینب کوفه یادِ حیدرش اُفتاده است

می‌کَـنَـد از جا زمینِ شـام را با کـاخـهـا           راهِ مولا باز هم بر خیـبَرَش اُفتاده است

 کیست زینب لحظه‌هایی که علی در رزم بود           ذوالفقار اینَک به دستِ دخترش اُفتاده است

قبل از آنی که یزید از پیـشِ خانم پا شود           دید یِکجا سقفِ ظلمش بر سرش اُفتاده است

مرتضیٰ بر دستمالِ زرد خود می‌زد گِره           یا که زینب دو گره بر معجرش اُفتاده است

هرکجا می‌رفت چشمی سویِ او جرأت نکرد           بر سـرِ او سـایـۀ آب آورش اُفـتاده است

کـارِ او پیـغـمـبریِ از کـربلا تا شام بود           بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است

یادِ ایـامی که شد سایـه بـرادر با سـرش           ظهر در گرمایِ سوزان بسترش اُفتاده است

داشت بر سینه لباسی را که مادر داده بود           یـادِ مـادر، یـادِ روزِ آخـرش اُفـتاده است
رو به قبله بستر است و رو به دَر چشمانِ او           باز اشکی سرخ از چشمِ تَرَش اُفتاده است

بادِ گرمی می‌وزید و بویِ سیبی می‌رسید           دید از تَل آنطرف تَر پیکرش اُفتاده است

وای دستِ حرمله گهواره‌ای پاشیده بود           آه دستِ دشمنـش انگـشترش اُفـتاده است
محملش را دید وقـتی می‌رود از کـربلا           می‌رود با دختری که زیوَرَش اُفتاده است

می‌شنـید از مَحـمِـلی لالایـیِ گـرمِ رُباب           حق بده حتماً به یاد اصغرش اُفتاده است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

کـارِ او پیـغـمـبریِ کـربـلا تا شـام بود           بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب ساربان و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر تغییر داده شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

وای دستِ حرمله گهواره‌ای پاشیده بود           آه دستِ ساربـان انگـشترش اُفـتاده است

می‌شنـید از مَحـمِـلی لالایـیِ گـرمِ رُباب           حق بده چشمانِ او بر اصغرش اُفتاده است

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

خُطبه‌اش را گیسویِ از نِی رهایی قطع کرد           ردِ خونی رویِ چوبِ منبرش اُفتاده است
چـشـم را بالا گـرفـت اما برادر را نـدید           تاب خورده نیزه و حتماً سرش اُفتاده است

زیر دست و پا نگاهی کرد دنبالِ حسین           دید سَر این سو و آن سو مادرش اُفتاده است

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بس که با خود ماتم از کرب و بلا برداشته            بوی غصه کوچه‌های شام را برداشته
این دوتا تا عرش بالا رفته که گلدسته نیست            زینب است و دست های بر دعا برداشته


در حـقیـقـت چهـرۀ آئـیـنۀ کـرب و بلا            با وفـور اشک های خود جلا برداشته

کوچه و محراب و خون تشت را دیده، ولی            چون عمود نیزه را دیده ست تا برداشته

گویـیا بر چهـرۀ زینب زده آن بی‌حـیا            خیزران را وقتی از تشت طلا برداشته

طاقتش دیگر شبیه سالهای پیش نیست            غصه‌های خویش را از هم جدا برداشته

پهن کرده دور بستر گریۀ یک عمر را            کوله باری را که از کرب و بلا برداشته

تا همین اندازه می‌گویم که کوه اهل بیت            چند وقتی می‌شود با خود عصا برداشته

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

به مـدیـنـه خـبـرِ سوخـتـنـش را نبرید            آه در سـایـه بـیـائـیـد تـنـش را نـبـریـد
پیشِ او نامِ حـسین و حسنـش را نبرید            از روی سیـنۀ او پیـرهـنش را نـبـرید


بگـذاریـد که راحت بدهـد جـان زینب

هرچه کردند نـسوزد دَمِ آخـر که نشد            یا کمی کم بشود گریۀ خواهـر که نشد
یا به عباس نگـوید غـمِ معجـر که نشد            یا نخواند نَفَـسی روضۀ حنجر که نشد
چه پریشان شده امروز، پریشان زینب

بی‌نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی            روبه قبله شده و دور و برش نیست کسی
تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی            یا بگیرند خبر از جگـرش نیست کسی
زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب

یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند            دیـر آمد سـرِ گـودال سـرش را بُـردند
با سرِ نـیـزۀ سرخـی پسرش را بُردند            زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند
می‌دَودَ در وسطِ خـیمۀ سـوزان زینب

یک طرف داشت سنان باز زنان را می‌زد            یک طرف حرمله هم پیر و جوان را می‌زد
هـمـۀ قـافـلـه را دخـتـرکـان را می‌زد            جای شلاق به تن چوبِ کمان را می‌زد
تک و تنهـا شده با جمعِ یتـیمان زینب

چه کند، مادری از طفل نشان می‌خواهد            کودکِ بی رَمَـقی تکـۀ نـان می‌خواهد
دختری آمده از عـمّـه توان می‌خواهد            راه رفتن به رویِ آبله جان می‌خواهد
می‌رود تا برسد گـوشـۀ ویـران زینب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یک طرف داشت سنان باز سنان را می‌زد            یک طرف حرمله هم پیر و جوان را می‌زد

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم          گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم

برای دلخـوشی دخـتران نیمه جانت بود          دراین یکسال واندی لقمه نانی هم اگر خوردم


چه کارى برمی‌آمد از برادر مُرده‌اى چون من          فقط زانو بغل کردم، فقط خون جگر خوردم

منی که سایه‌ام را مردم کوچه نمی‌دیدند          منی که شش برادر داشتم، حالا نظر خوردم

به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب          میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم

نمی‌دانم تو می‌بینی که جایی را نمی‌بینم؟          غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم

شب شام غریبانت از این خیمه‌ به آن خیمه          برای هر یتیمی که سپر گشتم سپرخوردم

دلیل تـازیـانـه خـوردن ما گـریـۀ ما بود          ز طفلان بیشتر گریان شدم پس بیشتر خوردم

من پرده نشین را محمل بی‌پرده‌اى دادند          به هر جا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم

تو و پیراهن پـاره، من و این چادر پاره          تو سنگ از صد نفر خوردى، من از صدها نفر خوردم

ببین این روزها پیراهنم هم رنگ عوض کرده          فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : هادی ملک پور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تا آخرین نفس که توانی در این تن است           داغت امانتی است که همراه با من است

رفـتـی و داغ دامن مـن را رهـا نـکـرد           یاد تو در دل من و اشکم به دامن است


چـون شـمـع ذرّه ذرّه دلـم آب شد ولـی           در من هـنـوز شـعـلۀ امیـد روشن است

جان می‌سپارم و دم آخر دلم خوش است           دیدار تو مقـارن این جان سپـردن است

یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد           یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است

سنگ از مصیـبت تو دلـش آب می‌شود           دل‌های دشمـنان تو از جـنس آهـن است

مویی که شـانه بود به آن دست فـاطمه           دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است

رفتی و بین این همه نـامـرد و بی‌حـیـا           یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است

: امتیاز

مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کوکب دردانۀ عصمت نگینش زینب است           آیۀ ایـاک نعـبد، نستعـیـنـش زینب است
رتبه ممسوسۀ فی ذات در تسخیر اوست           جلوۀ مستغرق رب، دستچینش زینب است


کم ندارد چیزی از مادر بزرگش پس بگو           کربلا تا شام، اُمُّ المومنینش زینب است

واقعا زن نیست این، پروردگار مردهاست           انقلاب کربلا مرد آفـرینـش زینب است

خیمه‌های کـربلا اُمُّ البـناتش زینب است           کشته‌های نیـنوا اُمُّ البنـیـنش زینب است

فاطمه زینب حسن زینب پیمبر زینب است           حیدر کرار لحـن آتـشیـنـش زینب است

مستجـیر بیرق عـباس گرچه شد حسین           پرچم صاحب لوا حبل المتینش زینب است

آنکه بین ازدحـام چـشم‌های خـیـره سر           رو گرفت از دشمنان با آستینش زینب است

گرچه در بزم عبـیدالله او پائـین نشست           صبح محشر بانوی بالانشینش زینب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و اعتقادی حذف شد

اعتـقـاداً سخت می‌باشد ولی شاید عـلی           گفت در محشر امیرالمومنینش زینب است

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ما هـمه نـوکـر دربـار حسین و زینب            نسل در نـسل بـدهکار حسین و زینب
هـمه پشت سر انصار حسین و زینب            الگـوی ماست عـلمدار حسین و زینب


نام ما سیـنـه زن طایـفـه‌ای بی‌هـمـتاست
کربلا، زیـنـبـیه، کعـبه و میـخـانۀ ماست

ما که هستـیم سیه پـوش عـزای زینب            کـاش یک روز بـمیـریم به پای زینب
روز و شب عادت ما گریه برای زینب            هر چه شادی است در عالم به فدای زینب
مـا عــزادار، ولـی تـا بـه ابـد دلـشـادیـم
در غــم عــمـۀ ســادات جــوانـی دادیــم

وای از آن روز که شد بی‌کس و یاور زینب            مانـد تنها وسـط آن هـمه لشکـر زینب
لب گودال، غـریبی، تن بی‌سـر، زینب            خیـره بر پـیکـر زخـمـی برادر زینب
زیر لب فاطمه یا فاطمه با خود می‌خواند
آن همه نیـزه و شمشیر تـنـش را لرزاند

غم او گفتنش حتی به اشاره سخت است            ماجرای بدنی غرق ستاره سخت است
بخدا بوسه زدن بر رگ پاره سخت است            سخن از مرکب ده مرد سواره سخت است
داشت می‌سوخت همه ارض و سما واویلا
یک زن و این همه انـدوه و بـلا واویـلا

روز و شب داشت ازین رسم زمانه گله‌ها            دخـتـر فـاطـمـه شد همسفـر حرمـله‌ها
وای از خواندن روضه وسط هلهله‌ها            آه، بـی‌حـرمـتی کعب نی و سـلسـله‌ها
وای از آتـش اشـرار که سـوزاند پـرش
وسـط کـوچـه و بـازار شکـستـنـد سرش

وای از خون دل و اشک مدام و زینب            وای از آن همه سنگ لب بام و زینب
خیزران، تشت طلا، بزم حرام و زینب            وای از قـصـۀ ویـرانـۀ شـام و زیـنب
دردهـا دارد و نـشنـیـده کـسی فـریـادش
تــا ابـــد داغ رقـــیــه نــرود از یـــادش

دم رفتن چه قدر غـم به دلش جا دارد            قامتی خم شده چون حضرت زهرا دارد
گـلـه پـشـت گـلـه از مـردم دنـیـا دارد            بـه بـغـل پــیــرهـن کـهــنــۀ آقــا دارد
وقت مهمان شدنش پیش حسین و حسن است
گفت لبیک حسین چشم از این دنیا بست

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ببین زمانه چه آورده است بر سر من            نشسته گرد اسارت به روی پیکر من
نپرس موی سفیدم نشانۀ چه غمی ست            نپرس از دل خون و نگاه مضطر من


حسین و اکبر و عباس و قاسم و... شده بود            تمام دشت پُـر از لالـه‌هـای پـرپـر من

ورق ورق شده بودی، نرفـته از یـادم            چگـونه جـمع نمودم تو را بـرادر من

تمام جان و دلـم سوخت بعد رفـتن تو            چرا که سایه‌ات افـتاده بود از سر من

به روی تل، دم گودال، پیش طشت طلا            همـیـشه قـبل تر از من رسید مـادر من

نـبـود طاقـت شـرمـنــدگی بـیـشـتـری            هزار شکر نگـفتی کجاست دخـتر من

اگرچه بعد تو یکسال ونیم رفت، هنوز            سری به نیـزه بلـند است در برابر من

: امتیاز

مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کیست زینب هـمیشه بی‌هـمتا            نــورِ مــســتـورِ عــالــمِ بــالا
کیست زینب نفس نفس حیدر            کیست زینب تپش تپش زهرا


کیست زینب حسینِ پرده نشین            کیست زینب حسن به زیرِ کسا

کیست زینب کسی چه می‌داند؟            غــیـر آن پـنـج آفـتـاب هُــدی
ٰکـیست زینب تـلاطـم عـبـاس            کـیـسـت زیـنـب تـمـوّج دریـا

ذوالـفـقـار عـلـی مـیـان نـیـام             اوجِ نهـج البـلاغـه‌ای شـیـوا

کیست زینب فـراتر از مـریم             روشنی بخشِ هـاجر و حـوّا

کیست زینب حجابِ جلوۀ غیب            صبر اعـظم، صلابت عـظـما

قـلـمـم بـشکـنـد چه می‌گـویـم            من و اوصافِ زینب کـبری؟

من چه گویم که گفت اربـابـم            حـضرت عشق، التماس دعـا

السـلام ای شـکـوه نـام حسین            دومین فـاطـمـه، تـمـامِ حسین

: امتیاز

وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بازهم روضۀ زینب همه جا ریخت بهم            حال و روز همۀ اهل سما ریخت بهم

باز هم پیرهنی را به سر و روش کشید            آسمان تیره شد و حال هوا ریخت بهم


زیر خورشید نشسته به خودش میگوید            به چه جرمی همۀ عزّت ما ریخت بهم؟

اشک هایش چقدر حالت مادر دارد…            آه، از بی‌کسی‌اش کرب و بلا ریخت بهم

لحظۀ آخر عمرش دل او بی‌تاب است            کهـنه پـیراهـنی از آل عـبـا ریخت بهم

می‌رود تا به برادر برسد اما حیف…            گریه‌هـایش همۀ مرثـیه را ریخت بهم

یاد آن لحـظۀ بـی‌طاقـتـی گـودال است            نیزه آمد که تن خـون خـدا ریخت بهم

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

لحظه‌ها لحظه‌های آخـر بود            آخرین ناله‌های خواهـر بود
خواهری که میان بستر بود            خنجری خشک و دیده‌ای تر بود


چـقـدر سیـنه‌اش مـکـدّر بود
چشم خود چه سخت وا کرده            روی خود را به کربلا کرده
مجـلس روضه را بـپا کرده            بـاز هـم یـادِ بــوریـا کــرده
یادِ بـاغِ گـلی که پـرپـر بود

پلک هایش کمی تکان دارد            رعشه‌ای بیـن بـازوان دارد
پوستی رویِ استخوان دارد            یـادگـاری زِ خـیـزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود

تا عـلی اکـبـرش اذان ندهـد            تا که قاسم رُخی نشان ندهد
تا عـلـمـدار سـایـبـان نـدهـد            تا حسینـش ندیـده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود

زیـرِ ایـن آفـتـاب می‌سـوزد            تنـش از الـتهـاب می‌سـوزد
یاد عـبـاس و آب می‌سـوزد            مثـلِ رویِ ربـاب می‌سـوزد
یادِ لبهای خشک اصغر بود

میزند شعله مرثـیه خوانـیش            زنـده ماندن شده پشیـمانـیش
مانده زخمی به رویِ پیشانیش            آه از روزِ کوچه گردانـیـش
چـقـدر در مـدیـنـه بهـتر بود

سه بـرادر گرفته هر سو را            و عـلـی هم گرفـته بـازو را
دور تــا دور قــد بــانـــو را            تـــا نـبــیـنـنـد چـــادر او را
آه از آن دم که پیش اکبر بود

ناگهـان یک سپـاه خـنـدیـدند            بـر زنـی بـی‌پـنـاه خـنـدیـدند
او که شد تکـیـه گـاه خندیدند            رو سوی قـتـلـگـاه خـنـدیـدند
بعد از آن نـوبت بـرادر بود

آن همه ازدحـام یادش هست            جمع کوفی و شام یادش هست
چشمهای حـرام یادش هست            حال و روز امام یادش هست
چشمها روی چند دخـتر بود

یک طرف دختری که رفت از حال            یک طرف تلِ خاکی و گودال
زیرِ پایِ جماعـتی خوشحال            یک تن اُفتاده تا شود پـامـال
بـاز دعـوا مـیان لـشکـر بود

جانِ او تا زِ صدر زین اُفتاد            خیمه‌ای شعله ور زمین اُفتاد
نقشِ یک ضربه بر جبین اُفتاد            گیسویی دست آن و این اُفتاد
حـرمله از هـمه جـلـوتر بود

یک نـفـر گـوئـیا سـر آورده            زیر یک شـال خنجـر آورده
ضربه‌ای که به حنجر آورده            عــرقِ شــمــر را در آورده
وای سر روی دست مادر بود

: امتیاز