- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح حضرت زینب سلام الله علیها
دلش دریای صدها کهکشان صبر غـمـش طوفـان صدها آسمان ابر دو چشم از گریه همچون ابر خسته ز دست صبر زینب، صبر خسته صدایش رنگ و بویی آشنا داشت طـنـیـن مـوج آیـات خــدا داشـت زبانش ذوالـفـقـاری صیـقـلی بود صـدا، آیـیـنـۀ صـوت عـلـی بـود چه گوشی میکـند باور شنـیـدن؟ خروشی این چنین مردانه از زن به این پرسش نخـواهـد داد پاسخ مـگـر انــدیـشــۀ اهــل تـنــاســخ حـلول روح او، در جـسـم زینب عـلــی دیـگـری بـا اســم زیـنـب زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق زنـی، پـیـغــمـبـر قــرآن نــاطـق زنـی، خـون خـدایـی را پـیـمـبـر زن و پـیــغــمــبـری؟ الله اکــبــر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
الا که مـقـدم تـو مـژدۀ سـعـادت داشـت به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت ســلام بـر تـو کـه مــاه جـمــادی الاول ز جلـوۀ تو به رخ هـالۀ مسـرّت داشت سـلام بر تو که امّ المصائـبـت خـوانـنـد چرا که غم ز ازل در دلت اقامت داشت سـلام بر تو و بر هر زنی که از آغـاز به پاس پیرویات از حجاب زینت داشت تو از همان شجر پاک عصمت آمدهای که ریشه در دل قرآن و جان عترت داشت تـو دسـت پـرور آن مـادر گـرانـقـدری که قـلب پاک پیمبر به او ارادت داشت تـو سر بـر آیـنـۀ سـیـنـهای گـذاشـتـهای که بوسه گاه نبی بود و عطر جنت داشت تو زیـر سـایۀ آن گـلـبـنی بـزرگ شدی که هرچه داشت شکوفایی از نبوّت داشت نـدیـده دیـدۀ تـاریـخ چـون تـو بـانـویـی که حق به گردن آزادی و عدالت داشت چه بانویی که پس از دخـتر رسول الله به هر زنی که تصور کنی شرافت داشت چه بانویی که ز فیض هدایت معـصوم مقـام و منزلتی همتراز عصمت داشت چه بانویی که صبوری نمود چون زهرا چه بانویی که به قدر علی شهامت داشت چه بانویی که به حد کمال در همه حال اراده داشت وفا داشت عزم و همت داشت چه بانویی که به هـنگـامـۀ اسـارت هم وقار داشت حیا داشت شرم و عفت داشت چه بانویی که همه عمر در نیایش شب هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت چه بانویی که به همراه یک مدینه صفا گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت چه بانویی که به خورشید خون گرفتۀ عشق به قدر وسعت هفت آسمان محبت داشت دل تو بود پُـر از الـتهاب شـوق حـسین که لحظه لحظۀ عمرت از این حکایت داشت حسین نیـز به شایـستـگی نـثـار تو کرد هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت نـبـود حـاجت بـوسـیـدن گـلـوی حـسین حسین با تو هزاران هزار حجت داشت حسین از تو جدایی نداشت در هر حال مگر بخاطر انسی که با شهادت داشت سـتـارۀ سحـر تو که روی خـاک افـتـاد هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت من و مـکـارم اخـلاق زیـنـبـی هـیهـات کجا برابر خـورشید ذره جـرأت داشت تو آن یگانه اسیری که در چهـل منزل بدوش خستۀ خود کوهی از رسالت داشت تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت تو خطبه خواندی و در چهرهات تجسّم یافت علی که در سخنش آیت فصاحت داشت پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند صدای روح نوازت که رنگ محنت داشت به هر بهانه به تفـسیـر انقـلاب نـشست کلام روح فزایت که رنج غربت داشت هلال یک شبهات جلوه کرد از سر نی که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت پس از زیارت خـون سر تو از محـمل شفق طلوع نمیکرد اگر مـروّت داشت
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلام الله علیها
محشر نـزول کرده قـیامت به پا کـند فکری به حال مردم بیدست و پا کند اصلاً خـدا نخـواست که زینب بیاورد انگار خواست صبر خودش را بنا کند هفت آسمان به زیر پَرش خاک میخورد یک لحـظـه با اراده اگر بـال وا کـنـد بیرون زِ حجرهاش برود بی نقاب اگر خـورشید آسمان و زمین را رها کـند در خواب هم به فکرِ گدای مدینه است تا سهم قرص نان خودش را عطا کند مشکل گشای حضرت معصوم زینب است کـافی ست در نـماز شبـش، ربـنّـا کـند یعنی همان که قبلۀ حاجاتِ عالم است میخواست تا که خواهرش او را دعا کند اینکه سه روز بی وجـنات حـسین شد نـزدیک بـود تـا نـفـسـش را فـدا کـنـد زیـنب عـقـیـلـه، عـالـمـۀ بـی مـعـلـمـه خونش حلال هر که جـز او ادّعا کـند مـبـهـوتِ درکِ پـایـۀ ایـمـانیاش همه انگـشت میگـزند ز حـیـرانیاش همه از هر چه مرد، یک سر و گردن اگر سر است این ماده شیر؛ شیرِ خداوند، حیدر است تـنـهـا امـــام زادۀ ایـن خــانــواده کــه سرچشمۀ معارفش از جای دیگر است بهتر به نقـلِ قـولِ حـسن، اکـتـفا کـنـیم تفسیر کردنش چقدر حیرت آور است گیرم امام نیست، امامت بـلد که هست زهرا؛ علی؛ حسن و حسینِ مکرر است مبعـوث شد به گـریه مسلـمانمان کـند در کسوت زن است ولیکن پیمبر است نـا بـاورانه بود شبِ خـواستگـاریاش بالا نـشـیـن مـسنـد دربـار بـاور است با شرط ضمن عقد خودش ازدواج کرد هر جا حسین رفـت کـنار بـرادر است بایـد که از قـداست پـوشیـهاش نوشت وقتی خدا محافظ این سطح معجر است اثـبات میکـند خـبـر شام و کـوفـهاش با ملتی ز کُـفـر حضورش برابر است جـانها فـدای خـطـبۀ یا اشبـه الـرِّجـال بالله قـسم که درخـورِ الله اکـبـر اسـت از نای دل نوای علی میرسد بگوش یا للعجب صدای علی میرسد بگوش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
هست ساحل زینب و تفسیر دریا زینب است غم ز طوفان نیست در دلهای ما تا زینب است اولیـن ام ابـیـهـا حـضـرت صـدّیـقـه بود شک نـدارم دومیـن ام ابیـهـا زینب است هست ناموس علی بی شبهه ناموس خدا کیست ناموس علی و حقتعالی، زینب است هر قـدم لحظه به لحـظه در تمام زندگی ذکر زینب یا علی ذکر علی یا زینب است منعکس گردیده مادر در وجود دخترش حق و الانصاف باید گفت زهرا زینب است اوست جان حـیدر و زهرا و پیغـمبر لذا مومنون و کوثر و اخلاص و طاها زینب است نَقل یک روح و دو پیکر هست زینب با حسین او سراپایش حسین و این سراپا زینب است جان عالم از حسین و جان او خواهر بُود پس تو دنبال چه میگردی مسیحا زینب است کوفه را لرزاند با صوت رسای حیدری شیر زن تر از تمام شیرزنها زینب است ارث حیدر را به میدان برده در میدان شام لا فتی الّا علی؛ مُنجـر به الّا زینب است مرقـدش هیهات آسیـبی ببـیـند در دمشق چونکه خط قرمزِ طوفان سقا زینب است " لیس للانسان الّا ما سعی " پس سعی کن دامن او را بگیری حشرِ ما با زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
به وقت خطبه خوانی مثل حیدر میشود زینب به هفده معجزه بر نی پیمبر میشود زینب من از نامش که زینت بر علی گشته ست فهمیدم زمـانـی زیـنـت الله اکـبـر میشود زینب زمین باید بگردد تا ابد دور چـنین بیـتی که درآن مادرش زهرا و دختر میشود زینب سه تا آیه سه دفعه مادری پیش سه تا حجت به علم جَفْر، اینجا شرح کوثر میشود زینب حباب دور مصباح الهدی چون میشود عباس به کشتی نجات خلق لنگر میشود زینب خودش یک لشکر است از کربلا تا شام،در وقتش دل آور، جنگ آور، آب آور میشود زینب به این نکته توجه کن اگر که در وفاداری برادر میشود عباس، خواهر میشود زینب پس از حیدر اگر بابا، پس از زهرا اگر مادر پس از عباس هم قطعا برادر میشود زینب همانگونه که از اول به یادش مانده از کوچه دم آخـر میان خیمه مـادر میشود زینب دوتا روح است دریک جسم وقت بوسه از حنجر که یک آن فاطمه یک آن دیگر میشود زینب
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
بـا تـو تـمـام حـادثـه تـقـدیـر مـیشـود بیتو فضای روضه چه دلگیر میشود زنگـارِ قـلـب خـستـۀ آلـودهای چو من با اشک های نـاب تو تـطهیـر میشود آتش به جان گریه کُـنان شعله میکشد وقـتی حدیث محمل و زنجـیر میشود در اوج رنج های اسارت به هر زمان ذکـر مـدامـتـان، هـمه تکـبـیـر میشود در شام و کوفه، خطبۀ جانسوز تو عجیب! بر قـلب دشمـنـان تو شمشـیـر میشود امروز رمـز زندگی شیـعـه بـی دریـغ بـا آن تـوجّـهـات تو تـعـبـیـر میشـود عباس، مشک، دست، عَلَم، کربلا، حسین با صبـر بینـظیر تو تصویـر میشود هر وقت لب به وصف تو بگشود این حقیر در حـیرتم چه زود زمان دیر میشود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
حس من این است هردم بیوفاتر میشوم دائما از یوسف زهـرا جـداتر میشوم اشک هـایش را نمیفـهمـد دل آلـودهام هر چه یادم میکند بیاعتناتر میشوم بندهای بیدست و پا هستم، زمان معصیت دست و پا گم میکنم، بی دست و پاتر میشوم جای من العفو میگوید که راهم میدهند من ولی جای تشکر بی حیاتر میشوم با همه رسواییام وقتی به دادم میرسد با نـگـاه مـهـربـانـش آشـنـاتر میشوم هرچه هم بد باشم آخر سائل این خانهام بـا گـدایی کـریـمان پُـر بهـاتر میشوم بر دل آلودۀ خود آب و جـارو میزنم چونکه با این گریه کردن با صفاتر میشوم در میان روضه از نفسم رهایم میکنند با سلامی بر حسین از خود رهاتر میشوم درد من جان دادن آقا است زیر نیزهها حاجت درمان ندارم، مبـتلاتر میشوم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
مـا از ازل اسیـر پـریـشـانی تـوأیـم دنـبــال دیــدن رخ نــورانـی تـوأیـم ما ورشکستهایم... نگاهی، ترحّمی محتاج یک عطای سلیـمانی تـوأیـم کو خیمهات که رو به حریمت بیاوریم؟ آوارۀ بـهـشـت بــیــابــانــی تــوأیـم ای مـجـری حـدود الـهـی بیا که ما لب تـشنـۀ مـرامِ مـسـلـمـانی تـوأیـم از زیر پرچم تو به جایی نمیرویم سایه نشین رحمت رحـمانی تـوأیـم برق نگاه تو دل ما را گـرفته است دیــوانـگـان دیــدۀ بــارانــی تـوأیـم دیگر نـفـس نمانـده بیـا تا نـمردهایم دل خستگـان غیبت طولانی تـوأیـم یک شب بیا به هیأت ما منبری برو ما کـشتگـان لهجۀ عـرفـانی تـوأیـم لب وا کن و سخن ز تن بیکفن بگو گریه کـنان روضۀ طوفـانی تـوأیـم ما سینه چاک بیکسیِ شاه بیسریم سـیـنـه زنـان نـوحـۀ قـرآنی تـوأیـم ما را به دیـدۀ سحـر خود نگـاه کن مـا زائـران جـدّ خـراسـانـی تـوأیـم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
میرفـتـم و گـدازه صفـت میگـداختم تـا دیـدهام یـکـایـک شان را شـنـاخـتم رد گشتم از صف صدقات و نگـاهها در هـر ردیـف قـافـیـهها را نـبـاخـتـم معـمـار تـازیـانـۀ کـوفـی خـراب کرد هر خـانـۀ امیـد که با اشـک سـاخـتـم گرچه غریبه وار مرا خیـره میشدند بـاور نمیکـنی! هـمه را میشـنـاخـتم دیدم که نعل تازه به هر خانهای زدند با اسب خـطبه بر سـر آن قوم تاخـتم حتی صدای بغض جرس هم شکسته شد با ضربهای که همهمه شان را نواختم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
به روی نی سر تو میبرد هوش از سر زینب چه سازد چون کند بیتو دل غم پرور زینب به سان شمع میسوزی به روی نی ولی افسوس که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب جدایی من و تو ای برادر غیرممکن بود اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست میدارم که میبخشد صدای تو توان بر پیکر زینب دهد هرتارموی تو خبر از مادرم زهرا گمانم بودهای دیشب به نزد مادر زینب من ژولیده میگویم که زینب گفت با افغان به روی نی سر تو میبرد هوش از سر زینب
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
دینِ ما از غیرت و مردی نشان دارد هنوز کوهِ ایمان بینِ ما آتشفشان دارد هنوز آتشِ اخلاص گاهی شعله وَر تر میشود روحِ ایثار و شهامت تا که جان دارد هنوز
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
میسوزم از داغی که زد آتش به جان ها داغی فـراتر از بـیان ها و گـمان ها جز گـریه کاری بر نمیآید ز دستم بر مرگ جان سوز و غم «آتش نشان» ها دل را زدند آنجا به دریا نه، به آتش باید نوشت از این حماسه داستان ها آنقدر سنگین و توان فرساست این داغ کـز عـهـدۀ آن بر نـمیآیـد زبـان ها مرهم گذار زخم، جز صبر و رضا نیست تقدیر، بیپرواست در این امتحان ها جاوید میماند کـنار عشق و ایـثـار در دفـتـر تـاریـخ، نـام قـهـرمـان ها
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
انگشت حیرت را به لب ها میفشاریم دلـواپـس اخـبـار دور از انـتـظـاریـم اشك غریبى میچكـد از گونه هامان با یك جهان اندوه و حسرت بیقراریم بُغضى نهفته در دل هر شعله پخش است شاید گـریز روضهاى دیـریـنـه داریم آتـش زبـانـه میكـشد در مـوج مـاتـم بر غـربت ایـل شقـایـق غـمـگـساریم آتـش نـشـانه رفـتـه امشب آسـمان را گل هاى پرپر را به باران میسپاریم هم ناله با حـجـم غـم "آتش نـشان ها" بر صخرههاى بیكسى سر میگذاریم رنگ شهادت رنگ سرخ پرچم ماست از امـتـحـان عـاشـقـى بـاكى نـداریـم بـا كــاروان ســرخ امــدادى دوبـاره چـشـم انـتـظار مـقــدم صبـح بـهـاریم
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
باز در آتش غـیرت پـر پـروانه بسوخت تا ز جانان خبر آرد تن جانـانه بسوخت رفت تا غـیـرت و ایـثار به یـغـمـا نرود رفت اما ز غمش صد دل دیوانه بسوخت سوخت مردی به دل شعله و مردم دیدند دیـدۀ دخـتـرکی در دل کـاشانه بسوخت مـادری از غـم داغ پـسـرش نـالـه کـنان که جهان از غم این نالۀ مستانه بسوخت بی گمان در غم این حادثه یک شهر گریست آشنا سوخت در آتش دل بیگانه بسوخت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
کیست آن نور که شد آینه گردان، ماهش یازده صورت منـظـوم خـدا هـمـراهش سورهای بود که از سوی خـدا نازل شد آسـمـان گـم شـده در نـقـطـۀ بـسم الله ش محکماتی ست بر آیات خـدا تـشبـیـهـش عادیاتی ست که شد فتح و ظفر اشباهش علی آن دَهـر و دُخـان واقـعـۀ هـورایی هـدیـهای بود به زهـرا و رسـول الله ش با ترک خـوردگی کعـبـه مُعـیّـن گـردید که خـداوند از اوّل شده خاطر خـواهش حَبّذا خانه که شد حضرت زهـرا جانش حَـبّذا خـانه که شد ساقـی کـوثـر شاهش شرح «یوفونَ...»و تفسیر«کِسا» در شأنش سـورۀ کـوثـر و آیـاتِ کـم و کـوتـاهـش غربت فـاطمه از چـادر خـاکی پیداست لـرزه افـتاده چنان عـرش خـدا از آهش فاطمه بغض علی بود و شکست اندر چاه فـاطـمـه جـان عـلـی بود و دل آگـاهـش یک نفـر مانده که تفـسیر کند دردش را یک نفر مانده که سر باز کند از چاهش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها
دو چشم رازو نیازت همیشه در سحرند ستاره های سحر از تو آبـرو بخرند بنام رازق نان و رطب: ملائکه هم نشسته اند که از سفـرۀ تو نان ببرند دعای خیر تو پشت تمام انسانهاست کبوتران دعایت هـمیشه در سفـرند بگو که در برِ تو آیـنه عـلـم نکـنـند تـمام آیـنـه ها در بَـرِ تو بـی هـنـرند چگونه مردم دنیا تو را که می تابی از آسمان بکشند و به کنج خانه برند نه! شک نکن! که برای شکستن یاست میان شعـلۀ در با غـلاف منـتظـرند
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
هستی بـنا شد از ازل تنها برای فـاطمه جـان تمام شیعـیـان گردد فـدای فـاطـمه زهرا بماند فضهاش حاجات ما را میدهد باب شفاعت شد به پا اصلا برای فاطمه چرخ فلک در چرخش از چرخیدن تسبیح او انس و ملک محتاج بر خاک عبای فاطمه در مجلسش شور و نوا تا عرش اعلی میرود دارُالـشفـای ما بُـوَد بیـتُ العـزای فاطمه روز تولد نذر او کرده مرا چون مادرم در هر مکان با هر زبان گویم ثنای فاطمه در بین قبرم تا ملک این سینه را بو میکند گوید که صاحب دارد و باشد گدای فاطمه سِلـمٌ لِمن سالَـمَکم، حَـربٌ لِـمن حارَبَکم مبنای حُبّ و بغض من باشد ولای فاطمه از چرخش دستاس او روزیِّ به ما هم میرسد رزق زمین و آسمان هست از عطای فاطمه صحرای محشر هرکسی تحت لوایی میرود مـأمن برای انـبـیـا بـاشد لـوای فـاطـمـه
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
زهرا ست دختری كه پدر را چو مادر ست زهراست سورهای كه مُسمّا به كوثر ست زهراست بضعهای كه رضایش رضای حق از خـشم او خـدای مـدبِّـر مكـدّر سـت پیغمبری مگر به دوتا معجز آوری ست؟! او نیز فضّهاش به خدا معجز آور ست هـمتا نداشـت فـاطـمـه، یـا ایّهـا الأنـام كفوش به عالمین فقط شخص حیدر ست افسـوس در تهاجم طوفان غـم شكست آن سینهای كه مخزن اسرار داور ست دیـروز جـمع سـالم بیـت نـبـوّت و ... امروز جمع سرخ و كبودِ مكسَّر ست دنـیـا نـداشت حـوصـلـۀ فـهـم شـأن او درك مقام واقعیاش روز محشر ست
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
گر علی دل، قرار او زهراست ور علی گل، بهار او زهراست او که خود فخر خلقت است به حق مـایـۀ افــتـخـار او زهـراسـت جـلـوهگـاه خـداسـت خـود، امـا جـلـوۀ کـردگـار او زهـراسـت ذوالفـقـارش اگر عـدوکُـش شد جـوهرِ ذوالفـقـار او زهراست در عـلـی میتوان خـدا را دید ز آنکه آیـیـنـهدار او زهراست او نــدارد بـه دار دنـیـا مِـهــر تا که دار و ندارِ او زهـراست سیر، از سِیْرِ باغ و گلزارست گل و باغ و بهار او زهراست خـود مـیـان بـهـشت مـیبـیـنـد تا به خـانه کـنار او زهـراست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هم غمِ اشک دو خواهر، دو برادر را کشت هم فراق دو برادر که دوخواهر را کشت هـر دو تا داغِ بـزرگـیست برای زهـرا وای از غـصّۀ اولاد که مـادر را کـشت خواهری در قُم و از هجرِ برادر جان داد کوفه و شام هم آن خواهرِ دیگر را کشت آه ای حضرت معـصومه بـمیـرم بی بی غربت تو به خدا شیعـۀ حـیـدر را کشت پیش چشمت به رضای تو جسارت شد؟ نه دید زینب که عـدو سبط پیـمبر را کشت کرد خورشیدِ سرش بر افقِ نیـزه طلوع گیسوی درهمِ او خواهرِ مضطر را کشت جان گرفت و به لبش آیۀ قـرآن گل کرد خیزران صوت رسای لب و حنجر را کشت دلِ شب داخلِ ویـران، سر خونینِ حسین در طبق آمد و این منظره دختر را کشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
کـشـیـدهانـد سـوی گـنـبـدش پَـر ما را پُر از مکـاشـفـه کـردند سـاغـر ما را سراغ فـاطمه را از کـریـمه میگـیرم که میدهد حـرمـش بوی مـادر ما را اگر شفیعه شده پس خیالها تخت است درست میکـنـد او کـار محـشر ما را مقـابـل حـرمش خـم شدیـم یک دفـعـه رساند پـای ضـریـح رضـا سـر ما را نـداشـت هـیــچ زنی در مـیــان آل الله مـقـام دخـتـر موسی بن جـعـفـر ما را اگرچه حضرت معصومه جلوه زهراست میان این دو ز مظلومیت تفاوت هاست نـماز هـر شب بی بی ما نـشـسته نبود نرفت پشت در و دندهاش شکسته نبود کسی قلاف به بازوی لاغرش که نزد و بـند بـند تن او ز هم گـسـستـه نـبود هـمیشه نـان و غـذایش براه بود اینجا نبود چرخش دستاس خون به دسته نبود نرفت پای برهـنه به کوچه کوچۀ قـم دوان دوان پی مولا نرفت خسته نبود بجای چند نفر مشت و تازیانه نخورد شبیه حضرت زینب که دست بسته نبود کسی به عمد رهش را به خانه دور نکرد کـریمه از سر بازار قـم عـبور نکرد
: امتیاز
|