- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
بـا تـو تـمـام حـادثـه تـقـدیـر مـیشـود بیتو فضای روضه چه دلگیر میشود زنگـارِ قـلـب خـستـۀ آلـودهای چو من با اشک های نـاب تو تـطهیـر میشود آتش به جان گریه کُـنان شعله میکشد وقـتی حدیث محمل و زنجـیر میشود در اوج رنج های اسارت به هر زمان ذکـر مـدامـتـان، هـمه تکـبـیـر میشود در شام و کوفه، خطبۀ جانسوز تو عجیب! بر قـلب دشمـنـان تو شمشـیـر میشود امروز رمـز زندگی شیـعـه بـی دریـغ بـا آن تـوجّـهـات تو تـعـبـیـر میشـود عباس، مشک، دست، عَلَم، کربلا، حسین با صبـر بینـظیر تو تصویـر میشود هر وقت لب به وصف تو بگشود این حقیر در حـیرتم چه زود زمان دیر میشود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
حس من این است هردم بیوفاتر میشوم دائما از یوسف زهـرا جـداتر میشوم اشک هـایش را نمیفـهمـد دل آلـودهام هر چه یادم میکند بیاعتناتر میشوم بندهای بیدست و پا هستم، زمان معصیت دست و پا گم میکنم، بی دست و پاتر میشوم جای من العفو میگوید که راهم میدهند من ولی جای تشکر بی حیاتر میشوم با همه رسواییام وقتی به دادم میرسد با نـگـاه مـهـربـانـش آشـنـاتر میشوم هرچه هم بد باشم آخر سائل این خانهام بـا گـدایی کـریـمان پُـر بهـاتر میشوم بر دل آلودۀ خود آب و جـارو میزنم چونکه با این گریه کردن با صفاتر میشوم در میان روضه از نفسم رهایم میکنند با سلامی بر حسین از خود رهاتر میشوم درد من جان دادن آقا است زیر نیزهها حاجت درمان ندارم، مبـتلاتر میشوم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
مـا از ازل اسیـر پـریـشـانی تـوأیـم دنـبــال دیــدن رخ نــورانـی تـوأیـم ما ورشکستهایم... نگاهی، ترحّمی محتاج یک عطای سلیـمانی تـوأیـم کو خیمهات که رو به حریمت بیاوریم؟ آوارۀ بـهـشـت بــیــابــانــی تــوأیـم ای مـجـری حـدود الـهـی بیا که ما لب تـشنـۀ مـرامِ مـسـلـمـانی تـوأیـم از زیر پرچم تو به جایی نمیرویم سایه نشین رحمت رحـمانی تـوأیـم برق نگاه تو دل ما را گـرفته است دیــوانـگـان دیــدۀ بــارانــی تـوأیـم دیگر نـفـس نمانـده بیـا تا نـمردهایم دل خستگـان غیبت طولانی تـوأیـم یک شب بیا به هیأت ما منبری برو ما کـشتگـان لهجۀ عـرفـانی تـوأیـم لب وا کن و سخن ز تن بیکفن بگو گریه کـنان روضۀ طوفـانی تـوأیـم ما سینه چاک بیکسیِ شاه بیسریم سـیـنـه زنـان نـوحـۀ قـرآنی تـوأیـم ما را به دیـدۀ سحـر خود نگـاه کن مـا زائـران جـدّ خـراسـانـی تـوأیـم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
میرفـتـم و گـدازه صفـت میگـداختم تـا دیـدهام یـکـایـک شان را شـنـاخـتم رد گشتم از صف صدقات و نگـاهها در هـر ردیـف قـافـیـهها را نـبـاخـتـم معـمـار تـازیـانـۀ کـوفـی خـراب کرد هر خـانـۀ امیـد که با اشـک سـاخـتـم گرچه غریبه وار مرا خیـره میشدند بـاور نمیکـنی! هـمه را میشـنـاخـتم دیدم که نعل تازه به هر خانهای زدند با اسب خـطبه بر سـر آن قوم تاخـتم حتی صدای بغض جرس هم شکسته شد با ضربهای که همهمه شان را نواختم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
به روی نی سر تو میبرد هوش از سر زینب چه سازد چون کند بیتو دل غم پرور زینب به سان شمع میسوزی به روی نی ولی افسوس که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب جدایی من و تو ای برادر غیرممکن بود اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست میدارم که میبخشد صدای تو توان بر پیکر زینب دهد هرتارموی تو خبر از مادرم زهرا گمانم بودهای دیشب به نزد مادر زینب من ژولیده میگویم که زینب گفت با افغان به روی نی سر تو میبرد هوش از سر زینب
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
دینِ ما از غیرت و مردی نشان دارد هنوز کوهِ ایمان بینِ ما آتشفشان دارد هنوز آتشِ اخلاص گاهی شعله وَر تر میشود روحِ ایثار و شهامت تا که جان دارد هنوز
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
میسوزم از داغی که زد آتش به جان ها داغی فـراتر از بـیان ها و گـمان ها جز گـریه کاری بر نمیآید ز دستم بر مرگ جان سوز و غم «آتش نشان» ها دل را زدند آنجا به دریا نه، به آتش باید نوشت از این حماسه داستان ها آنقدر سنگین و توان فرساست این داغ کـز عـهـدۀ آن بر نـمیآیـد زبـان ها مرهم گذار زخم، جز صبر و رضا نیست تقدیر، بیپرواست در این امتحان ها جاوید میماند کـنار عشق و ایـثـار در دفـتـر تـاریـخ، نـام قـهـرمـان ها
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
انگشت حیرت را به لب ها میفشاریم دلـواپـس اخـبـار دور از انـتـظـاریـم اشك غریبى میچكـد از گونه هامان با یك جهان اندوه و حسرت بیقراریم بُغضى نهفته در دل هر شعله پخش است شاید گـریز روضهاى دیـریـنـه داریم آتـش زبـانـه میكـشد در مـوج مـاتـم بر غـربت ایـل شقـایـق غـمـگـساریم آتـش نـشـانه رفـتـه امشب آسـمان را گل هاى پرپر را به باران میسپاریم هم ناله با حـجـم غـم "آتش نـشان ها" بر صخرههاى بیكسى سر میگذاریم رنگ شهادت رنگ سرخ پرچم ماست از امـتـحـان عـاشـقـى بـاكى نـداریـم بـا كــاروان ســرخ امــدادى دوبـاره چـشـم انـتـظار مـقــدم صبـح بـهـاریم
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
باز در آتش غـیرت پـر پـروانه بسوخت تا ز جانان خبر آرد تن جانـانه بسوخت رفت تا غـیـرت و ایـثار به یـغـمـا نرود رفت اما ز غمش صد دل دیوانه بسوخت سوخت مردی به دل شعله و مردم دیدند دیـدۀ دخـتـرکی در دل کـاشانه بسوخت مـادری از غـم داغ پـسـرش نـالـه کـنان که جهان از غم این نالۀ مستانه بسوخت بی گمان در غم این حادثه یک شهر گریست آشنا سوخت در آتش دل بیگانه بسوخت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
کیست آن نور که شد آینه گردان، ماهش یازده صورت منـظـوم خـدا هـمـراهش سورهای بود که از سوی خـدا نازل شد آسـمـان گـم شـده در نـقـطـۀ بـسم الله ش محکماتی ست بر آیات خـدا تـشبـیـهـش عادیاتی ست که شد فتح و ظفر اشباهش علی آن دَهـر و دُخـان واقـعـۀ هـورایی هـدیـهای بود به زهـرا و رسـول الله ش با ترک خـوردگی کعـبـه مُعـیّـن گـردید که خـداوند از اوّل شده خاطر خـواهش حَبّذا خانه که شد حضرت زهـرا جانش حَـبّذا خـانه که شد ساقـی کـوثـر شاهش شرح «یوفونَ...»و تفسیر«کِسا» در شأنش سـورۀ کـوثـر و آیـاتِ کـم و کـوتـاهـش غربت فـاطمه از چـادر خـاکی پیداست لـرزه افـتاده چنان عـرش خـدا از آهش فاطمه بغض علی بود و شکست اندر چاه فـاطـمـه جـان عـلـی بود و دل آگـاهـش یک نفـر مانده که تفـسیر کند دردش را یک نفر مانده که سر باز کند از چاهش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها
دو چشم رازو نیازت همیشه در سحرند ستاره های سحر از تو آبـرو بخرند بنام رازق نان و رطب: ملائکه هم نشسته اند که از سفـرۀ تو نان ببرند دعای خیر تو پشت تمام انسانهاست کبوتران دعایت هـمیشه در سفـرند بگو که در برِ تو آیـنه عـلـم نکـنـند تـمام آیـنـه ها در بَـرِ تو بـی هـنـرند چگونه مردم دنیا تو را که می تابی از آسمان بکشند و به کنج خانه برند نه! شک نکن! که برای شکستن یاست میان شعـلۀ در با غـلاف منـتظـرند
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
هستی بـنا شد از ازل تنها برای فـاطمه جـان تمام شیعـیـان گردد فـدای فـاطـمه زهرا بماند فضهاش حاجات ما را میدهد باب شفاعت شد به پا اصلا برای فاطمه چرخ فلک در چرخش از چرخیدن تسبیح او انس و ملک محتاج بر خاک عبای فاطمه در مجلسش شور و نوا تا عرش اعلی میرود دارُالـشفـای ما بُـوَد بیـتُ العـزای فاطمه روز تولد نذر او کرده مرا چون مادرم در هر مکان با هر زبان گویم ثنای فاطمه در بین قبرم تا ملک این سینه را بو میکند گوید که صاحب دارد و باشد گدای فاطمه سِلـمٌ لِمن سالَـمَکم، حَـربٌ لِـمن حارَبَکم مبنای حُبّ و بغض من باشد ولای فاطمه از چرخش دستاس او روزیِّ به ما هم میرسد رزق زمین و آسمان هست از عطای فاطمه صحرای محشر هرکسی تحت لوایی میرود مـأمن برای انـبـیـا بـاشد لـوای فـاطـمـه
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
زهرا ست دختری كه پدر را چو مادر ست زهراست سورهای كه مُسمّا به كوثر ست زهراست بضعهای كه رضایش رضای حق از خـشم او خـدای مـدبِّـر مكـدّر سـت پیغمبری مگر به دوتا معجز آوری ست؟! او نیز فضّهاش به خدا معجز آور ست هـمتا نداشـت فـاطـمـه، یـا ایّهـا الأنـام كفوش به عالمین فقط شخص حیدر ست افسـوس در تهاجم طوفان غـم شكست آن سینهای كه مخزن اسرار داور ست دیـروز جـمع سـالم بیـت نـبـوّت و ... امروز جمع سرخ و كبودِ مكسَّر ست دنـیـا نـداشت حـوصـلـۀ فـهـم شـأن او درك مقام واقعیاش روز محشر ست
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
گر علی دل، قرار او زهراست ور علی گل، بهار او زهراست او که خود فخر خلقت است به حق مـایـۀ افــتـخـار او زهـراسـت جـلـوهگـاه خـداسـت خـود، امـا جـلـوۀ کـردگـار او زهـراسـت ذوالفـقـارش اگر عـدوکُـش شد جـوهرِ ذوالفـقـار او زهراست در عـلـی میتوان خـدا را دید ز آنکه آیـیـنـهدار او زهراست او نــدارد بـه دار دنـیـا مِـهــر تا که دار و ندارِ او زهـراست سیر، از سِیْرِ باغ و گلزارست گل و باغ و بهار او زهراست خـود مـیـان بـهـشت مـیبـیـنـد تا به خـانه کـنار او زهـراست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هم غمِ اشک دو خواهر، دو برادر را کشت هم فراق دو برادر که دوخواهر را کشت هـر دو تا داغِ بـزرگـیست برای زهـرا وای از غـصّۀ اولاد که مـادر را کـشت خواهری در قُم و از هجرِ برادر جان داد کوفه و شام هم آن خواهرِ دیگر را کشت آه ای حضرت معـصومه بـمیـرم بی بی غربت تو به خدا شیعـۀ حـیـدر را کشت پیش چشمت به رضای تو جسارت شد؟ نه دید زینب که عـدو سبط پیـمبر را کشت کرد خورشیدِ سرش بر افقِ نیـزه طلوع گیسوی درهمِ او خواهرِ مضطر را کشت جان گرفت و به لبش آیۀ قـرآن گل کرد خیزران صوت رسای لب و حنجر را کشت دلِ شب داخلِ ویـران، سر خونینِ حسین در طبق آمد و این منظره دختر را کشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
کـشـیـدهانـد سـوی گـنـبـدش پَـر ما را پُر از مکـاشـفـه کـردند سـاغـر ما را سراغ فـاطمه را از کـریـمه میگـیرم که میدهد حـرمـش بوی مـادر ما را اگر شفیعه شده پس خیالها تخت است درست میکـنـد او کـار محـشر ما را مقـابـل حـرمش خـم شدیـم یک دفـعـه رساند پـای ضـریـح رضـا سـر ما را نـداشـت هـیــچ زنی در مـیــان آل الله مـقـام دخـتـر موسی بن جـعـفـر ما را اگرچه حضرت معصومه جلوه زهراست میان این دو ز مظلومیت تفاوت هاست نـماز هـر شب بی بی ما نـشـسته نبود نرفت پشت در و دندهاش شکسته نبود کسی قلاف به بازوی لاغرش که نزد و بـند بـند تن او ز هم گـسـستـه نـبود هـمیشه نـان و غـذایش براه بود اینجا نبود چرخش دستاس خون به دسته نبود نرفت پای برهـنه به کوچه کوچۀ قـم دوان دوان پی مولا نرفت خسته نبود بجای چند نفر مشت و تازیانه نخورد شبیه حضرت زینب که دست بسته نبود کسی به عمد رهش را به خانه دور نکرد کـریمه از سر بازار قـم عـبور نکرد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
در این روزگاری که دل بیقرار است گـدای کـریـمـه شدن افـتـخـار است ثــواب زیــارت بـرایـم نــوشـتــنـد خودم نه دلم سوی تو رهسپار است دوبـاره حـرم قـسـمـتـم نه نـشد - آه چقـدر این دل بی نـوا بـد بیار است چنان گـنـبدت جلوه دارد که انگـار حـریم تو در آسـمان ها مـدار است کسی که قـدم می زنـد در حـیاطـت روی فرش بال ملائک سوار است نگـاهـت مرا از غـریـبـی در آورد ببین خـنده روی لـبـم آشکـار است همین هم نشان از کـرم خـانه دارد گـدا زاده ای با شما همجـوار است کریمـه! کـرم کن گـدای خودت را گدایی که در ماتمت سوگوار است چکید اشک تو بر زمین،بعد از آن بود که از ساوه تا قم درخت انار است دلـم خـون شـده از غـم مـاجـرایـت دلـت تـنـگ بـوده بـرای رضـایـت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
نام او هم نـشر دیـن، تبـلیـغ آئـین میکند عـطر او فیضیهها را عطرآگـین میکند دختر معصوم یعنی حضرت معصومه که دست اعجـازش کـتاب الله تـدوین میکند
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
سلام بر تو که اسطورۀ حجـاب شدی جـواب های سـؤالات بی جـواب شدی سلام بر تو که در آسمان عـلم و ادب شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی به خاک کشور ایران دو نور تابان شد رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی برای یاری دین و امام عـصر خودت شبـیه عـمۀ خود پـای در رکاب شدی ز بس که دست کریمت گره گشایی کرد برای نـام کـریـمـه تو انـتـخـاب شدی برای شأن تو این واژه تا ابد کافی ست رضا حسین شد و زینبش حساب شدی خـدا کند بنـویـسی مرا به نوکـریات تو دختری؛ ولی عالم فدای مادریات نگـاه مرحـمـتی کن به این گـدا بیبی بـده به حـق رضـا حـاجت مـرا بیبی میان صحن تو جارو به دست میگیرد برای خـادمیات صاحب عصا بیبی قـسم به جـان خودم جـبرئیل میمـیرد اگر که پـر نـزند دور این سـرا بیبی پی زیـارت زهـرا به قـم سـفـر نکـنم بگـو کجـا بـروم من بگـو کجـا بـیبی مراجع و عـلما حـلـقـه دور تو بستـند برای ایـنکه تـویی بـاب عـلم ها بیبی غــمـی نـمـانـده بـرای اهـالـی ایــران دمشـق ما توئی و کـربـلا رضا بیبی غمی که سوخت دلت را شرار زهر نبود تو از دیـار خود افـتـادهای جـدا بیبی تو آمـدی که انـیـس دل رضـا بـشوی تو آمدی که در ایران بزرگ ما بشوی مرا خـدات نـوشتـه برای نـوکـریات برای بـال زدن در هـوای زائـریات از آن زمان که به موسی بن جعفرت دادند رضا همیشه بنازد به مهر خواهریات تـو آمـدی کـه سـپـاه بـرادرت بـاشـی رواست اینکه بنازد به این دلاوریات ز بس مـقـام تو بـالاست آفـریـنـنـده ت نیافت هیچ کسی را برای همسریات گـل هـمـیـشـه بـهـار امـام هــفـتـم مـا دلم شکـسته بـرای خـزان پـرپـریات اگرچه درد فراق آتش است و میسوزد ولی نـسـوخـت تـمـام دل کـبـوتریات مرا ببخش ولیکن در این مسیر خطیر نرفت دست پلیدی به سمت روسریات ولـی امــان ز دل کـوثـر امـام حـسین ز پنـجـهها و سـر دخـتـر امام حـسیـن
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
بس در حـرم تو سـوز و آهـم دادند تـخـفـیـف بـه نـامـۀ گــنــاهـم دادنـد با اذن تو، ای فـاطـمـۀ مـعـصـومـه در وادی فـاطــمــیــه راهــم دادنــد ************* از کفش کنِ تو طور موسی پیداست در هـیبت تو زینب کـبری پـیداست ای از حـرم تو بـاز، باب الـزهراء از تـربت تو تـربت زهـرا پـیداست ************* کاش از حـرمت صدای ما را ببرند پـیـغـام بـسـوی قـبـر زهــرا بـبـرند مـا عـقـدۀ بـانــوی مــدیـنــه داریــم مـا را سـرِ قـبـر مـخـفـی آیا بـبـرند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
ﺗﺎ ﮐـﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳـﻼﻣﯽ ﺑـﺮﺳـﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧـﺒـﺮﯼ ﻧـﯿـﺴﺖ ﺑـﺮﺍﺩﺭ ﻧـﮕـﺮﺍﻧﻢ جان بی تو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘـﺎﺭۀ ﺟﺎﻧﻢ دلگیرم ازین شهر و روا، نیست بمانم ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌـﻘﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐـﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧـﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺁﺗـﺶ ﻋـﺸـﻖ ﺗﻮ ﭘـﺮﯼ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑـﺎﺷﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧـﺮﺍﺳـﺎﻥ ﺳـﻔـﺮﯼ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗـﻢ ﻫﻢ ﻧـﻈـﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳـﻮﺩﻩ ﺑـﻤـﺎﻥ ﭼـﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫـﻢ ﯾﮏ ﻗـﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﻪ ﺨـﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ! ﺍﯾﻦ ﺟـﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼـﺸـﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗـﺪﻡ ﻣـﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣـﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ حاشا ﮐﻪ ﻓـﺮﺍﻣـﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟـﺒـﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑـﺎﯾـﺪ ﮐﻪ ﺑـﺴـﺎﺯﻡ ﺣــﺮﻡ ﻣـﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑـﺎﯾـﺪ ﻧـﺮﺳﯿـﺪﻥ ﺑـﻪ ﺭﺿـﺎ ﺭﺍ ﺑــﭙـﺬﯾـﺮﻡ ﺣـﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬـﺎﺩﺕ ﺑـﺮﺳـﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺑـﻤﯿـﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘـﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑـﯿـﻤـﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿـﺮﻡ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮۀ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﺎ ﯾـﺎﺩ ﻏـﻢ ﻓـﺎﻃـﻤـﻪ ﻫـﻖ ﻫـﻖ ﺑﻨـﻮﯾـﺴﻢ ﺑﺮ ﺣـﺎﺷـﯿـۀ ﺑﺮﮒ ﺷـﻘـﺎﯾـﻖ ﺑـﻨـﻮﯾﺴﻢ... ﺑﺎ ﮔـﺮﯾـۀ ﻣﻦ ﻫـﯿـﭻ ﮐـﺴﯽ ﮐـﺎﺭ ﻧـﺪﺍﺭﺩ ﻗــﻢ ﮐـﺎﺭ ﺑﻪ ﻣـﻬـﻤـﺎﻥ ﻋــﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧــﺪﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣـﻌـﺼﻮﻣـۀ ﺗـﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾـﻮﺍﺭ ﻧـﺪﺍﺭﺩ نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑـﯿﻦ ﺍﺛـﺮ ﻫـﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣـﺰﻣﻪ ﻓـﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓـﺎﻃﻤﻪ ﻓـﺮﻕ ﺍﺳﺖ از مردم نامـرد در اینجا اثـری نیست در شهر قم از ضربۀ سیلی خبری نیست
: امتیاز
|