- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
زندان کوفه بود که بال و پرم شکست از طعـنهها دوباره دلِ مادرم شکست تـسـلـیت عـزای تـو بر مـا حـرام شد زندان کـوفه بود که صبـرم تمام شد! هشتاد و چار کودک و زن، لشگرم شدند عـبـاسهای دور و برِ مـعـجرم شدند پـائـیـزهـا بـه یـاد بـهـارم گـریـسـتـند زنـدانـیـان به حـالِ وقـارم گـریـستـند محبس کجا و منزلت این حرم کجا!؟ محبس کجا و این حرم محترم کجا!؟ پـشـت سر قـبـیـلۀ ما حـرف میزدند از قـیـمت سر شهـداء حرف میزدند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
به دست باد دادی عاقبت زلف پریشان را و سر دادند بیتو تارها آهنگ هجران را نبی را بر فراز کوه نور احساس میکردم دمی که میشنیدم از لبت آیات قرآن را همانهایی که ما را متهم بر کفر میکردند پس از این آیهها، با اشک فهمیدند جریان را شکوه موجهای سهمگینِ خطبههای من برای صخره معنا کرد دریای خروشان را بدنها بر زمین، سرها به نیزه، کاروان در بند فقط در «کوفه» دعوت میکنند اینگونه مهمان را!
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
ذکر مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام در کوفه
مـیرونـد آزادگـان قــافـلـه در قــافـلـه از پـی آن قـافـلـه هـلـهـلـه در هـلـهـلـه کاروان در اشک و آه روی نی خورشید و ماه از قفا بر دست و پا سلـسله در سلـسله یک جهان رنج و بلا تهمت و سنگ جفا از پـی این کـاروان غـائـله در غـائـله کودکان خون جگر خسته از رنج سفر پـای آنـهـا غـرق خـون آبـلـه در آبـلـه بـاز پیـچـیـده به هم نـالـهها در نـالهها بر سـر بـازارها فـاصـلـه در فـاصـلـه بر دل دُخت عـلی میزند آتش به جان هر سخن در هر سخن هر گله در هر گله در میان کـوفیان خطبۀ زینب چه کرد کـز بـیـان آن فــتـاد ولـولـه در ولـولـه در اسارت برده آه عندلیب از عندلیب بال و پر بشکستهها چلچله در چلچـله «یاسر» از صبر و قرار میرسی در نزد یار باید اینجا داشتن حـوصله در حـوصله
: امتیاز
|
زبانحال سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام در کوفه
در پــردۀ غـــم مـانـده آوای گـلـویـم زخـمی شده زیـر و بـم نـای گـلـویم هر چه نَفَس از سینه رفته برنگـشته بسته شده از بغـض، مجـرای گلویم معـلـوم شد از این نـفـسهای بُـریده یحـیـی شده روح مـسیـحـای گـلـویم خون شفق میجوشد از هُرم صدایم خـورشید میسوزد ز گـرمای گلویم حالا سه روزست این كه من لب تر نكردم از تشـنگی خـشكـیده رگهای گلویم از تـارهای صـوتیام چـیزی نمانده غـارت شـده انـگـار اجـزای گـلـویم معـراج، آمادهست میبـیـنم كه قـاتل سـر نـیـزه را آورده تا پـای گـلـویـم
: امتیاز
|
ذکر مصائب شهادت سیدالشهدا علیهالسلام در کوفه
داغـی عـمـیـق بـر دل بـاران گذاشتی ای آنکه تشـنه سـر به بیـابان گذاشتی از مال و خانـواده و از جان گذشتهای از مـال و خانـواده و از جـان گذاشتی باید شنید بر سرت آن شب چهها گذشت از نیـزهای که سر، به سر آن گذاشتی خـتـمی بـرای واژۀ انـسـان گـرفـتی و بر نـی بـنای خـوانـدن قـرآن گـذاشتی آئـیـنـۀ عــطـوفـت و تـیـغ حـمـاسـهای ما را در این معـادله حـیران گـذاشتی مهرت چگونه در دل ما جا گرفته است؟ باغیست این که در دل گلدان گذاشتی
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام در کوفه
آمدم غـوغا کنم با صحبتم این کوفه را میزند بـرهم تـمامِ غـیرتم این کوفه را خطبهای خواندم صدایم مثلِ حیدر پُر طنین اضطراب انداختم با هیبتم این کوفه را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
پشتِ دروازه رسیـدم حالتم تغـییر کرد کوفه بود و بیوفایی، غربتم تغییر کرد زیر و رو کردم تمامِ قلبها را با سخن این چنین شد که تمامِ هـیبتم تغییر کرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
زینبت در کوفه دارد ماجرای دیگری آمـدم از کـربـلا به کـربـلای دیـگـری داغ دل هامان مضاعف گشت در شهر علی کاش میرفتیم جز کوفه به جای دیگری تا رقیه گـفـت بـابـا داد مـردم شد بلـند با خودم آوردهام نـوحه سـرای دیگری با علی و یاعلی من کوفه را برهم زدم ساختم از حالشان حال و هوای دیگری زادۀ مرجانه را با خـطبهام گردن زدم پس بخـوان حالا برایم لافـتای دیگری دستبسته دستگیری کردهام از کوفیان آمـده در کـوفه گـویا مجـتـبای دیگری
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در زندان کوفه
داخـلِ زنـدانِ کـوفه یک نـوایی داشـتم بهرِ روضه زیرِ لب، یک ته صدایی داشتم اُمّ کـلثـوم و ربـابه مسـتـمعهـای مناند روضه کوچک بود و من رزقِ بُکایی داشتم
: امتیاز
|
ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام در کوفه
کـسـی نـداد؛ جـواب ســلامهـایـش را شروع کرده به خـطـبه قیامهـایـش را تـمام مـردم نـامـرد خـویش را کـوفـه به کوچه ریخـته حـتی غـلامهایش را مسیـر تـنگ، مکـافـات رد شدن دارد خـدا به خـیـر کـنـد ازدحـامهـایـش را ز کوچه رد شد و گیرم کسی نگاه نکرد ولی چه کـار کـند پـشت بـامهایش را یکیست نیزهنشین و یکیست ناقهنشین بـبـین چگـونه میآرنـد امـامهـایش را به این سه ساله بچسبد؛ سکینه میافتد مــراقـبـت کـنـد آخــر کـدامهـایـش را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر کوفه
کوفیان را که تو در کوفه تماشا کردی خطبهها خواندی و الحق که تو غوغا کردی همه گـفتن که حیدر به میان آمده است دشـمـنان پـدرت را همه رسـوا کـردی گفتی از حیله و نیرنگ همه کـوردلان و تو حق را به همان معرکه افشا کردی لـرزههـا بر بـدن غـاطـبـۀ شـهـر افـتاد کوفه را صحنهای از محشر کبری کردی با همان خطبه عجب جنگ نمایان کردی کـمر هرچه حـرامی تو ز قـد تا کردی جلوی چشم همه خـنده به رویت کردند تو به چشم اسرا اشک خود اخفا کردی کوفیان گریهکنان نـادم و شرمنده شدند مثل یک شیر عرب ولـوله برپا کردی کمرت خم شد از آن اوج مصیبت بانو یادی از مادر خود حضرت زهرا کردی کـوفـه یـادآور مـظـلـومـیت حـیـدر بود یـاد مظـلـومیت و غـربت مـولا کـردی من نگویم که چه بر قاری قرآن کردند ناله و لعن خودت را تو به اعدا کردی و دریغا که در این کوفه دگر سقا نیست که تو او را ز حـرم راهی دریا کردی آخر قـصه تو با غـصۀ خود فهـمـاندی صبر بر حادثه را بر همه معـنا کردی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در کوفه
مـقـابـل تو نـشـسـتـم هـلال نـیـمـۀ مـن به حال من نظرى، نظـرة الرحیمۀ من ز بیقرارى خواهر، سه روز میگذرد از آن دو بوسه آخر سه روز میگذرد دلـم شـكـست تو را روى نـیـزهها دیدم سه روز میگـذرد كه تو را نبـوسـیـدم زمانه بر دل زینب چقـدر تنگ گرفت محل بوسه من را چگونه سنگ گرفت؟ همان دو آیه كه خواندى دل مرا خوش كرد ولى به روى دهان تو سنگ جا خوش كرد تـو از بـلـنـدى نـیـزه كجـا نـیـفـتـادى؟! بـه روى دامـن زیـنب چـرا نـیـفـتـادى
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
بار سنگین فراق عشق، پیرت کرده است صبرت ای روح بصیرت! بینظیرت کرده است مثـل دریـا بودی اما در مسـیر این سـفر گریهها بر رأس روی نی کویرت کرده است در مـیـان وامداران ســقـیـفـه بــاز هــم خطبههایت ترجمانی از غدیرت کرده است آه ای سرو سرافرازی که حق در کربلا همره رأس بریده؛ چون مجیرت کرده است چیست رمز رؤیت ألّا جمیلای تو؛ چیست؟ رمز زیبایی که دنیا را اسیرت کرده است؟ تشنگی را بُردهای از خاطرت زیرا که؛ آه اشکهای کودکان از آب سیرت کرده است نیـنوا با دردهـایش سخت بر زینب نبود «کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود»
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
خـیزران آمد و بر مهـبط یارب زده شد تـازیـانـه عـوض گـفـتـن یـا اَب زده شد اُسکتوا ضربه شد و بر دهن دشمن خورد مثل آن ضربه که یک روز به مرحب زده شد روز و شب زینب کبری به اسیری چون رفت روز از روز بدش آمد و شب، شب زده شد جـای لـیـلا و ربـاب و هـمـۀ اهـل حـرم دم به دم عـمـۀ سـادات مـرتـب زده شـد صـاف بـود آیــنـهاش آه ولـی در کـوفـه داغ بـر آیـنـه از جـنـس مُحـدَّب زده شد شـد کـبـودی اثـراتـش دو بـرابـر زیـرا؛ ضربهها بیشترش در وسط شب زده شد زینب آن لحظه به پا خاست و از پا افتاد خیزران چونکه به پاخاست و بر لب زده شد آسـمان بـار غـم روضۀ سـر را نـکـشید قـرعـۀ فـال بـه نـام منِ زیـنـب زده شـد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
پس از حسین، جهان بر سرش خراب شده برای حـفـظ حـرم، زینب انتخـاب شده ز عصر روز دهم در وداع جانسوزش به خون تشنهلبی، معجرش خضاب شده کسی که داغ دو فـرزند بر جگـر دارد نـشـسـته سـنگ صبـورِ دلِ ربـاب شده چه رفـته بـر دل زینب، کسی نـمیداند دمی کـه وارد مـهـمـانـیِ شــراب شـده اگرچه خطبه خودش خوانده بود اما شهر پُـر از صـدای رسـای ابـوتــراب شـده هـزار مـرتـبه تا روز آخِـرَت، نـفـرین به شام و بـزم می و کوفۀ خـراب شده به صبر عمۀ سادات، شیعه مدیون است که شرح کربوبلا، مانده و کتاب شده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهز برادر در کوفه
میروی نـیـزهنـشـیـنم کمی آهسته برو تا تو را سـیـر بـبـیـنم کمی آهـسته برو از رد بـوسۀ من نـیـزهنـشـینت کـردند اسبها رد شده و نقـش زمـینت کـردند من اسـیر تو شدم مهـر تو در سر دارم لحظهای نیست که چشم از سر تو بردارم همه شب سر زده، خورشید شدی تابیدی روی نی دور سر قـافـله میچـرخـیدی من و یک قافله کودک، همه سیلی خورده خواهـرت آیـنـۀ تـوست، اگـر پـژمـرده جان نمانـدهست حسینم به تنم اما حیف تا حد مـرگ سـپـر شد بـدنـم اما حـیف صورت کودک تو سوخت، خجالت زدهام ضربه او را به زمین دوخت، خجالت زدهام خندهای مست به دنبال عذاب آمده است باز هم حرمله با کاسهای آب آمده است گلهای نیست از این زخم از این تنهایی ما ندیـدیـم در این مـرحـله جز زیـبایی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
کوفه را تسخیر کردم با نَفَسهای علی در منِ زینب تـجـلّی کـرده آوای عـلی خطبهای خواندم به لحنِ فاتحِ خیبر سپس فتح کردم کوفه را با لحنِ گویای عـلی زین اَب بودم شدم زینت برای دینِ حق جمع کردم گوهرِ دین را ز دریای علی کارِ من بیداری بیچارگـانِ کوفی است ارثها دارم خدا را شکر از نای علی اسکتوا گفتم همه غرقِ سکوتِ غم شدند یـافـتـم آمـوزههـایم را ز لـبهای عـلی انتـقـامِ خـون سالارم را گرفـتم با کلام زنده کردم مرده را هستم مسیحای علی از ندامت شهر شد یک پارچه اندوه و درد سر فـرود آورد کوفه پای گلهای علی “عـالـمه” دادم لقب چارم ولّی شیعـیان با عـقـیـله بودنم گـشتم مـصّـفای عـلـی سرشکسته نیستم در محضرِ پاکِ حسین خوار کردم خصم را من با مددهای علی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
واردِ کـوفـه شـدم با هـیـبـتی که داشـتم یـادم آمـد از پـدر بـا عـزّتی که داشـتـم روزگاری جایگاهی داشتم در بینِ شهر واردِ کـوفـه شـدم با غـربـتی که داشـتم دورِ من بودند عباس و حسین و مجتبی حال وارد میشوم با صولتی که داشتم قامـتم را هیچکـس تا قبلِ عـاشورا ندید من اسـیـرِ دشـمنـم با عـفـتّـی که داشـتم رقصِ نیزه میکند خولی به پیشِ چشمِ من سوخـتم بدجـور با این حالـتی که داشتم خطبهای باید بخـوانم تا همه نادم شوند خـطبه خواندم با تمامِ قـدرتی که داشتم لحنِ من لحنِ علی شد صحبتم مثلِ علی میروم از شهر با این رحمتی که داشتم
: امتیاز
|
برداشتی آزاد از خطبۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
ای اهـل کـوفه اشک شـما باد مـسـتدام بـا ایـن خـیـانـتی که نـمـودیـد بـر امـام نامـه نـوشـتـهاید بیا ای حـسـین و بعـد شد کـشـتـنش برای شـما بـد ترین مقـام نـیـزه سـوار شد سـر مـهـمانتان چـرا این است رسم معرفت و مردی و مرام از لحظهای که اصغـر تـشنه شهید شد دیگر نمانده خواهش و میلی به هر طعام در گوش ماست نـالۀ (اُسقونیِ) حـسین تـرجـیـح میدهـیم بـمـانـیـم تـشـنـهکـام چـشـمی نـدیـده سایـۀ ما را ولی کـنون هـسـتـیم در مـعـابر و در بیـن ازدحـام با دست بـسته در به درِ کـوچهها شدیم بـر مـا نـمـودهایـد جــفـا جـای احـتـرام دیگـر هـمـیـشگی شده اشـک نـگـاه ما داغ درون سـیـنـۀ مـا شـد عَـلَی الـدَّوام دلهای ماست زخمی یک نیمروز تلخ با مـرگ، زخـم سـیـنۀ ما گـیرد الـتـیام
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در کوفه
یکتنه در کـربلا غوغا به راه انداخته تـیغِ بُـرّان است، یا زینب نگـاه انداخته با کلامش تیغِ حیدر را برون کرد از نیام دشـمنـش تـسلیم گردیده، سـلاح انداخته مرتضی انگار دارد خطبهخوانی میکند منطقش یک دشت را در اشتباه انداخته مثلِ طوفان خانۀ تزویر را ویران نمود مثلِ شیـری لـرزه بر جانِ سپاه انداخته یک نگاهِ اشکـبار انداخته بر خـیـمهگاه یک نگـاهِ مضطرب بر قـتلگاه انداخته جـانِ زینب از فـراقِ یـار بر لـب آمـده در مصیبت چنگ بر رخسارِ ماه انداخته
: امتیاز
|