- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصائب حضرت زینب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
دیشب اگر چه ره به سوی قـتلگاه بُـرد از مـوجخـیـز غـم بـه بـرادر پـنـاه بُرد امروز هم به سوی چمن ره گزیده است گلهای باغ سوخته را شب ندیده است هـنـگـامـهٔ ورود بـه مـقـتـل فـرا رسـید نـوبـاوگـان فـاطـمـه را سـر بُـریـده دید هر یک تنی به رنگ شقایق به برگرفت از عمق روح صیحه زد، آفاق درگرفت پرسید بانویی که قد از غم خمیده است یاران! عزیز گمشدهام را که دیده است؟ خم شد کنار یک تن بیسر، دلش شکست قرآن ورق ورق شده دید و سپس نشست بر زخـم بیشـمـار بـرادر نـظاره کـرد هی پـلک بـست بـاز نگـاه دوباره کرد باور نـمیکـنم که حـسـیـنم چـنـیـن شده سر در بدن نـدارد و نـقـش زمـین شده یک چند لحظهای نظر از دوست برگرفت اندوه شعـلـهور شد و سوز دگر گرفت «پـس با زبـان پُـر گـلـه آن زادهٔ بتـول رو کـرد بـر مـدیـنـه که یا اَیهاالرسول این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست» هر لحظه سوزهای فراوان به سینه داشت سوز مکاشـفات حسین و سکینه داشت شیرازههای صبر و امیدش گسسته دید خورشید را دمی که به زنجیر بسته دید بیـمـار روز واقعـه جان بر لبش رسید نزدیک بود جان بـدهـد زیـنـبـش رسید یک آن اگر تـوجـهـش از یاد رفته بود از دست عـمه حضرت سجاد رفته بود صد شعله در وجود من از گریه روشن است این سـوخـتـن نـشـانـهٔ آرامش من است این داغ در اجـاق دلـم بـیشــرر مـبـاد این زخم کهنه کمتر از این شعلهور مباد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
سوی کوفه میروم با کاروانِ خستگـان بدرقه کن خواهرت را میرود ای مهربان روزگاری بود دورِ من ابالفـضلِ عـلـی هم سفر حالا شده با زینبت، شمر و سنان با چه زحمت بچههایت را منظم کردهام روی مرکبها نشستند دخترانت ناگران در دهانِ این جماعت نیست غیرِ ناسزا چه سخنهایی شنیدم عاجز هستم از بیان از کـنارِ قـتـلگـاهـت میبرند با هـلـهـله خواهرِ خود را تماشا کن شده قدم کمان چشمِ من افـتاد بر انگـشـترت؛ ناله زدم خاتمت را دستِ خود کردهست گویا دشمنان خوب میدانم بدونِ تو دلم خواهد گرفت میبرندم بعد از این در مجلسِ نامحرمان
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
راه ما با سر تو تا به خـرابـهست بلـند بعد تو بر حرمت شامِ عذاب است بلند عـلـم مـیـر سـپـاه تـو اگـر افـتـادهسـت پرچم عفّت و ایثار و حجاب است بلند وقـت آن شد که تنت را بگـذارم بروم آه عباس کجـایی که رکـاب است بلند؟ بر سـر دخـتـرکـانت عـوض سـایۀ تو نـعـرۀ حـرمـلـۀ خانه خـراب است بلند با وجودی که نفسهای همه سوخته است بین این سوختگـان، آهِ رباب است بلند تـرسم این بود یـتـیـمان تو را گم بکنم دشمنت گفت نتـرسید! طناب است بلند کودکانت همه با گـریه ز من پرسـیدند از سم اسب چرا بوی گلاب است بلند؟ با وضو از همه سو وارد گودال شدند بود فریاد «ثواب است، ثواب است» بلند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
آه، ای بیکـفنِ کرب وبلا وایحسین تنت اینجاست سرت رفته کجا وایحسین خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را خاکآلـود تنت گـشته رها وایحسین آنقدر دور تو شمشیر و سنان ریخته است شده گودال تو چون کوه منا وایحسین پـدرت از زرهِ قـیـمـتی عَـمْر گذشت از لباست نگـذشـتـند چرا وای حسین چـادر سوخـتـهای دارم اگر بگـذارند میکشم بر تن تو جای عبا وایحسین روز جمعه نه، تو را روز دوشنبه کشتند قاتل مادرمان کشت تو را وایحسین هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند جایی یک بوسه نداری به خدا وایحسین قطعهقطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وایحسین تو کریمی غم انگـشتریت را نخورم بگو انگشت تو افتاده کجا وایحسین من که یک عمر فقط با تو سفر میرفتم حال با شمر روم شام بلا وایحسین کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟ بین مردم نـبـرد اسـم مرا وایحسین
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام و دفن پیکر پاک شهدا
تویی دریای بی پهنای خِلقَت، ما نَمَت هستیم تو بیش از ظرفیتهای وجودی، ما کمَت هستیم ملالی نیست، ما را حبس کن در پیلۀ داغت که این پروانهبودن را بدهکار غمَت هستیم به جز "گریه" گدای خانهات خرجی نمیخواهد دو سکه اشک هم کافیاست، لنگِ دِرهَمَت هستیم به قربان کف پایَت! قدم بر چشم ما بگذار فراتت را رها کن تشنهلب! ما زمزمَت هستیم اگرچه اشک ما مَشکی برایَت پُر نخواهد کرد اقلاً دلخوشیم از اینکه گاهی مَرهمَت هستیم تمام آسمانها تکّهای از بیرقات هـستند به هرجا میرویم انگار زیر پرچمَت هستیم خوشامدگوییِ هر گریهکُن با حضرت زهراست به مادر جان بگو: دلتنگ خیرمقدمَت هستیم فقط کافیست تا لب تر کنی، پای تو میمیریم به قول لاتهای با مُرُوَّت: آدمَت هستیم! نفهمیدیم آخر، یک حصیر کهنه کافی بود؟! کماکان فکرِ طرز جمع جسم دَرهمَت هستیم
: امتیاز
|
ذکر مصائب دفن بدن مطهر سیدالشهدا علیهالسلام و یارانش
مـا بـرای دفـن شـاه کــربـلا آمــادهایـم رو به سوی قتلگاه و علـقـمه بنهـادهایم یک بدن صد پاره از شمشیر و تیر خنجر است این گل دامـان لـیلا یا عـلی اکـبر است یک بدن بیدست و سر مانده کنار علقمه مثل مادر اشک ریز و در عذایش فاطمه سیزده ساله گلی افتاده در دریای خون از حنای خون شده سر تا به پایش لالهگون لالهها پیداست اما غنچه پرپر کجاست پیکر سرباز شیرخواره علیاصغر کجاست جسم یاران حسین ابن علی بر روی خاک از دم شمشیر و خنجر قطعه قطعه چاک از کـنـار عـلـقـمـه آید صدای زمـزمـه میچکـد بر جـسم ثـارالله اشک فاطمه
: امتیاز
|
ذکر مصائب دفن بدن مطهر سیدالشهدا علیهالسلام و یارانش
میزبان رفته است از اینجا و مهمان مانده است یک گلستان گل در این بَرِّ بیابان مانده است گرچه آل الله را بردند از این سـرزمین جسمشان رفته است از اینجا ولی جان مانده است آنچنان اینجا رهـا کـردندشان انگـار که بر زمین اجساد مشتی نامسلمان مانده است قومی از راه آمدند و روی خاک کربلا ماه را دیدند که صدچاک و بیجان مانده است یک طرف در خیمههایی سوخته دیدند که در عبایی پیکری اما پریشان مانده است پیکـری بیدست را دیـدنـد بین عـلـقـمه آسمانی بر زمین از تیرباران مانده است از حضور مشک پاره نزد او دریافـتـند ساقیاش حتی کنار آب عطشان مانده است ناگهان از راه مردی آمد و با گریه گفت چشمتان از چه بر این اجساد حیران مانده است این عمو عباس، این هم اکبر و این قاسم است این تنی هم که در این گودال، عریان مانده است پـارههای پیـکـر بـابای مظلوم من است که جدا از هم، چنان آیات قرآن مانده است پیکرش را با حصیری میبرم در قبر و آه آه که انگشتی از دست سلیمان مانده است
: امتیاز
|
ذکر مصائب خروج کاروان اهل بیت علیهم السلام از کربلا
بـا احــتــرام آمـد و بـیاحـتــرام رفـت با صـد سـلام آمـد و با والـسـلام رفت آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت با روضۀ شکـسـتنِ در از خـیـام رفت بعد از عطش، فرات به پابوسیاش رسید در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت خـلـوتنـشـیـنِ پـردۀ نـامــوسِ کـبـریـا همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت دَه روز پـیـش کعـبـۀ در انحـصار بود با آن مـقـام آمـد و بـا ایـن مـقـام رفـت مبـعـوث شد به گـریـه برای بـرادرش پیـغـمـبـری که با سرِ سـرخِ امام رفت پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود در حالت رکـوع، به قـصدِ قـیـام رفت داغ حـسـین، روضۀ یک خـانواده بود این داغـدار، بـا تبِ چـنـد انتـقـام رفت زینب عـقـیـلـةالـعـرب آمـد بـه کـربـلا آئـیـنهدار فـاطـمه، حـیدر به شام رفت خونگریههای ناحیه از این مصیبت است سرچـشمـۀ حـلال، به بـزم حرام رفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
پس از توای گل پرپر، چگونه زنده بمانم ز بعـد داغ بـرادر، چگـونه زنده بمانم گره فـتاده بکارم، نمانـده بیتـو قـرارم ز داغت ای گل پرپر، چگونه زنده بمانم وجودت ای گل معبود، تمام هستی من بود تمام هستی خواهـر، چگونه زنده بمانم خزان شده چمن من، شهید بیکـفن من کنار این تن بیسر، چگونه زنده بمانم نه شمعی نه چراغی، نه غنچهای و نه باغی ز داغ اکبر و اصغر، چگونه زنده بمانم رسـیـده نـالـۀ مـادر، ز مقـتل تو برادر ز نـالـۀ دل مـادر، چگـونه زنـده بـمانم نه محرمی و نه یاری، نه احترام و وقاری میان قـوم ستـمـگر، چگونه زنده بمانم به تـازیـانه زنـنـدم ، ز کـربـلا ببـرندم من از فراق تو دیگر، چگونه زنده بمانم عدو ز کین گل زهرا، زده به نیزه سرت را به پای این سر اطهر، چگونه زنده بمانم توئی امام و امیرم، خـدا کند که بمیرم که بیتو ای مه انور، چگونه زنده بمانم وفایی از کرم من، بخوان حدیث غم من ز بعـد داغ بـرادر، چگـونه زنده بمانم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
تو را به غارت و غوغا سپردم و رفتم به اشـک دیـدۀ زهـرا سـپـردم و رفـتم بـرای بــردن عــمـامـۀ تـو دعــوا شـد تورا به آن همه دعـوا سـپـردم و رفتم هزار و نهصد و پنجاه زخم جسم تو را به آه و زاری طـاهـا سـپـردم و رفـتـم گـلـوی خشک و لب تـشـنه سپاه تو را به آه و حـسـرت دریـا سـپردم و رفـتم عزیز مادرم ازبس که قطعه قطعه شدی تو را به سـینـۀ صحـرا سپردم و رفتم تو مانـدی و تن خـونی و پیـکـر درهم تو را به اکـبـر و سـقـا سـپردم و رفتم کنار جسم تو جـبریل بال و پَـر میزد تـو را بـه عـالـم بـالا سـپـردم و رفـتـم تو را که میـوه قـلب عـلی و فاطـمهای غریب و بیکس و تنهـا سپردم و رفتم پس ازتو اهل حرم بیقرار و مضطر شد تو را به روضه و نجوا سپردم و رفتم به زور سیـلی و سـرنـیـزه میروم اما تو را به اشک و تـمـنا سـپردم و رفتم کـنار شمر و سنان رفـتم از کـنار تنت تـو را به نـیـزۀ اعـدا سـپـردم و رفـتـم دلم کـنار تو جا مـاند و میروم تا شام تو را به این دل شـیـدا سپـردم و رفـتم تویی که خـون خـدایی خـدا نگهـدارت تو را به خـالـق یـکـتا سـپـردم و رفـتم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
سپردمت به غم و اشک و درد و آه حسین سپردمت به غروب و به قتلگاه حسین سـپـردمـت بـه دلِ مــادرم خـداحـافـظ سـپـردمت به شـب و نـورِ مـاه حـسین سپردمت به کمانها به تیرهای شکسته بـه جـایِ سـوخـتـۀ خـیـمـهگـاه حـسـین سپردمت به فراق و سپـردیَم به فـراق به گـریـههای یـتـیـمانِ بیپـنـاه حـسین سـپـردمـت به عـلـمـدارِ عـلـقـمه رفـتم ســپـردیَـم بـه هــزاران نگاه حــسـیـن به خـیزران سنان و به تازیـانـۀ شـمر سـپــردیَـم بـه مـغــیـلانِ راه حــسـیــن نشـسته خاک غـمت بر سرم خداحافظ بخـواب ای پــسـرِ مــادرم خـداحـافـظ
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
ای زمین کـربـلا هـستی امـانـتدار من این امانت هست بی سر پیکر دلدار من در اسارت هستم و مینالم از درد فراق صد گره افتاده با هجران او در کار من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
قرآن ناطقم، که بریده است حنجـرت؟ خورشید ذره ذرۀ زینب چه شد سرت؟ ای کشتی نجات که در خون شناوری جـانـم فـدای پیـکـر در خون شناورت زخـم تـنت، ز زخـم دلـم بـیـشـتر بـود از بس که پاره پاره شده جسم اطهرت ای یوسف غریب، به تاراج رفته است پـیـراهــنـی کـه داد بـرای تـو مـادرت بنگر چگـونه اشک فـشاند سکـیـنهات آتش گـرفـتـهام، ز تـمـاشـای دخـتـرت ایـن خـاک را بـرای شـفـای دل هـمـه پُر کرده است عطر نفـسهای آخـرت تنگ غروب گشت ودل من گرفته است خـورشید من کجاست طلـوع منّـورت جسمت به روی خاک وسرت روی نیزه هاست باشم به قتلگاه، یا بروم در پی سرت؟ من مَحـرمی نـدارم و باید روم به شام دراین سفر تو باش به همراه خواهرت میگفت و میگریست «وفایی» که با دلم پَر میزنم حـسـین، به گـلـزار پرپرت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
جلـوۀ روی تو بود، طـور منـاجات ما کـعـبۀ کـوی تو بود، قـبـلۀ حاجـات ما شـربـت دیـدار تـو، آب حـیـات هــمـه صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما خرمن عمر عزیز، رفت به باد سـتـیز ز آتش بیداد سوخت، حاصل اوقات ما از تو نگـشتم جدا، در همهجا وز قضا تا به قـیـامت فـتـاد، دیـد و مـلاقـات ما بیتـو اگـر میروم، چـاره نـدارم ولی این همه دوری نبود، شرط مکافات ما وعــدۀ مـا و تـو در، بـزم یـزیـد پـلـیـد تا کنی از طشت زر، جلوه به میقات ما راه درازی به پیش، همسفران کینه کیش همّتی از پیـش، بیـش، بهر مهـمّات ما شمعصفت میروم، سوخته و اشکریز ای سر نـورانیات، شاهـد حـالات ما! بیتو نـشاید که ما، بـار به منـزل بریم یا که به سختی مگر، بارِ غـمِ دل بریم
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام در دفن شهدای کربلا
صبری کنید این کشتهها را میشناسم جـا مـانـدگـان نـیــنـوا را مـیشـنـاسـم گرچه شنـاسـایی کمی سخت است اما من دو یـتـیـم مـجـتـبـی را میشـنـاسم از عـمه جـانـم مـانـده اینجا یـادگـاری طـفـلان اویـند این دو تا را میشـناسم من تک تک این تکـه تکـه، جـسمهای از هم جـدا، از سر جـدا را میشناسم
: امتیاز
|
ذکر مصائب دفن بدن مطهر سیدالشهدا علیهالسلام و یارانش
کیست این خسرو مظلوم؟ که خونین بدن است وز دم نیزه و شمشیر، دو صد پاره تن است کیست این مظهر جانبازی و ایثار و وفا؟ که به آزادگی و عدل و شرف، ممتحن است او بُوَد چشم و چراغ دل زهـرای بتول روشنیبخش جهان، نور رخ «ذوالمنن» است گبر و ترسا و یهودش، چو مسلمان خواهد یار و محبوب ملل، شمع همه انجمن است گر چه دور از وطنش گشت ز جور عدوان وطنش در دل یاران، شه دور از وطن است او شهید است و نیازش نبُوَد گرچه به غسل آب غسلش همه از خون گلو و بدن است دفن کـرد جسم پـدر را خـلف صالح او آنکه یعقوبصفت، شهره «بیت الحزن» است با سرانگـشتِ مبارک بنوشتی بر خاک این همان قبر شهیدی است که عطشان دهن است این مکان قبله عشاق جهـان خواهد شد خوشدل! این تربتِ معشوقِ زمین و زمن است
: امتیاز
|
ذکر مصائب دفن بدن مطهر سیدالشهدا علیهالسلام و یارانش
دل بدین گونه که اندر غم و رنج و محن است کفن آور که دم رفتن جان از بدن است آب کـوثـر به گـمـانم که فـرو نـنـشـانـد این شراری که در آتشکده جان من است با که گویم؟ که لب تشنه حسین را کشتند بدنی کو؟ که بگویم ز چه بیپیرهن است استـخـوانی اگر از سـیـنـه او بـاقی بود آن هم از ضرب سم اسب، شکن در شکن است کفنی داشت ز خاک و کفنی داشت ز خون تا نگـویند شه کـربو بلا بیکـفـن است تـیـره از دود دلـم نُـه فـلـک آیـد هر دم یاد آرم که به نـیـزه، سر شاه زمن است مگر از یاد رود داغ غمش «جودی» را ورنه گلزار جنانش همه بیت الحزن است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
ای یاس پـرپـرم به خـدا میسـپـارمت زیـبـا بــرادرم بـه خـدا مـیسـپـارمـت رأس تو هـمـسفـر شده با کـل کاروان ای شـاه بـیسـرم به خـدا میسـپارمت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
بستهام بارِ سفـر را پس خداحافظ حسین میبرند این خون جگر را پس خداحافظ حسین در دو زانـویم نمـانـده قـوّتـی، دلـواپـسم میکِشم دردِ کمر را پس خداحافظ حسین کو علمداری که زانو را رکابم مینمود؟ داده ام از کف، قمر را پس خداحافظ حسین بعدِ تو یک نیمهجانی در گلویم مانده است میبرند این محتضر را پس خداحافظ حسین زینب و نامحرمان؟ اصلاً چطوری ممکن است یک نظر کن همسفر را پس خداحافظ حسین چون پرستو میروم زخمی ز کعبِ نیزهها دادهای نا بال و پر را پس خداحافظ حسین اوّلین بار است از مرکـب تمـاشا میکنم بر رویِ سرنیزه، سر را پس خداحافظ حسین میروم تا شهرِ کوفه با زبانی چون علی زنده گردانم پدر را پس خداحافظ حسین کاش می دادند اجازه سایه سازم بر تنت میچشی هُرمِ شرر را پس خدا حافظ حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
دردل صحرا گلم بیپیروهن افتاده است جسم صد چاک حسینم بیکفن افتاده است زینت دوش نـبی! بـاور نـدارم اینچـنین زیر کوهی تیغ و نیزه پاره تن افتاده است کاش تنها جای تیر و تیغ بود و نیـزهها جـام سم اسبها روی بـدن افـتاده است غیرتی خیز و نگاهی کن به حال خواهرت بعد تو چشم حرامیها به من افتاده است یک طرف شمر و سنان و یک طرف هم حرمله خواهرت گیر دو سه تا بد دهن افتاده است ای زمـین کـربـلا من میروم امـا بدان روی خاکت کشتهای دور از وطن افتاده است
: امتیاز
|