- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اینگونه در قـفس به رهایی نمیرسیم بی نـاخـدا، بـدان به خـدایی نمیرسیم یک عمر صرف مدرسه و درس شد ولی بی گریه بر حسین به جایی نمیرسیم شکر خدا که روزی ما هم ز روضههاست بیاشک، ما به نان و نوایی نمیرسیم بی شـوق انـتـظار به بیراهه میرویم جز راه دل به کرب و بلایی نمیرسیم یا ایّـهـا الـعـزیـز! تو شـرط رسـیـدنی ما مانـدهایم و تا تو نـیـایی، نمیرسیم ما را بدون تو به پـشـیـزی نمیخـرند جز با حضور تو به بهـایی نمیرسیم صاحب عزا! به دست تهیمان نگاه کن بی لطف تو به فیض گدایی نمیرسیم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
حس میکنم زمین و زمان گریه میکند با گـریهات تـمام جهـان گریه میکند حَیَّ علی الحسین، جهان عازم غم است هفت آسمان به وقت اذان گریه میکند هرچند غائبی، همه در محضر توأیم با تو تـمـام هـسـتـیمان گریه میکند خشکش زدهست از غم لبهای جد تو آب فـرات بیجـریـان گـریـه میکـند انـگـار خـون تـازهتـری بـعـد سالها از زخم جای تیر و سنان گریه میکند ای موج! بیقرارِ که هستی؟ گمان کنم زینب هنوز هم نگـران گـریه میکند
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آمدم تا رشـتهام را بر درت محکـم کنی زنـدگیام را به ذکر دائمت، تــوأم کنی با تضرع، زیر لب دارم صدایت میزنم تا که قدری از حجابِ بینمان را کم کنی شرمسار و سر به زیرم که سبب شد نامهام باز هم گـریه برای معـصـیتهایم کـنی خستهام از خُدعههای نفس، از طول امل آمدم یابن الحـسـن، دیگـر مـرا آدم کـنی صاحب من، خیرخـواهم، سایۀ بالاسرم میشود قلب مرا خالی ز نامحـرم کنی؟ از تو بر میآید آقا معـجـزاتی اینچـنین التماست میکـنم، چـشم مرا زمـزم کنی دوری از کـربـبلا دارد مرا دق میدهد کربلایی کن مرا تا راحت از این غم کنی دوست دارم یاورت باشم به اشک بر "حسین" ساعتی که گریه بر آن ماتم اعـظم کـنی جان فدای پلک مجروحت که دائم صبح و شب گوشۀ مقتل، نظر بر پیکری درهم کنی
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیتـو از خانـۀ بیروح جـهـان بـیزارم مـاه در دست به دنـبـال تو شب بـیدارم تـا نـگـاه تـو در آئـیـنۀ قـلـبم جاریست زیـر بـاران بــلا، چــتـر مـحـبـت دارم روی پیشانی من خط خجـالـت پیداست وای بر من که برای تو فـقـط سـربـارم دوست دارم که شبیه دل غـمگین فرات روی پـاهـای عـمو جان تو سر بگذارم علم افـتاده و بی سایـۀ سر مـانـده جهان سوز اشکم که بر این دشت بلا میبارم آمد و رو به حرم گفت حسین آن لحظه بدنـش را نـشـد از روی زمـین بردارم گفت «ای اهل حرم میر و علمدار» که رفت خیمهها را به که باید پس از این بسپارم؟
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سـالها در طـلـب سـیـم و زر دنـیـائیم که خجـالـت زده از گل پـسر زهـرائیم "به عمل کار برآید، به سخندانی نیست" مـانـع آمـدن حـضـرت حـجـت مــائـیم او حسینیست ولی بی علی اکبر مانده غـافل از فـلـسفـۀ مـکـتب عـاشـورائیم حالمان حال یتیمیست که از بیمهری هـمـه مـحـتـاج نـوازشـگـری بـابـائـیـم عصر غیبت بهخدا کثرت ما وحدت ماست تا نیاید خـبر از صاحـبمـان تـنهـائـیم وعـدۀ آمـدن مـنـجـی عـالـم حـتمیست چـشـم بر راه، هـمـه مـنـتـظر فـردائیم آبـرویی هم اگر هست از آقایی اوست ما هـمه نـوکـر این خـانـه ولـی آقـائـیم کاش همراه خود این قافله را هم ببـرد هـمـه در آرزوی دیـدن پـائـیـنْ پـائـیـم شب هشتم شد و در راه به خود میگفتیم مجلس خـتـم حـسـین بن عـلی میآئـیـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
جمعه؛ با خود غالباً چشمان تر میآورد با خودش دلتنگی و خونِ جگر میآورد کل عمرم بیتو مانند غروب جمعههاست جمعهها عمر مرا دارد به سر میآورد بـوی یـاس انـگـار میآید مـیـان ندبهها باد از پـیـراهـنـت وقـتی خـبـر میآورد بت پرستان هم حساب کار خود را میکنند بت شکن وقتی به همراهش تبر میآورد در دلـم امـّـید دیـدار رُخـت را کـاشـتـم هر گیاهی عاقـبت روزی ثمر میآورد العجلهایم چه بیتـأثـیر شد! رویم سیاه قـلـب آلــوده دعــای بــیاثــر مـیآورد تشنهات هستم ولی این تشنگی خیلی کم است تـشـنگی یک انتـظار شعـلهور میآورد تـشنگی گاهی میان یک نبـرد تن به تن یک پـسر را سوی دامـان پدر میآورد وای از آن وقتی که گوید یک پسر نزد پدر: تـشـنـگی دارد مرا از پـای در میآورد
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
آقـا ســلام! ایـن گــرۀ کـور وا نـشـد آخـر دوبـاره قـسـمـت ما کـربلا نشد جا ماندم از مسیر نجـف تا به کربلا حـالـم بـد است، درد فـراقـم دوا نشد گـفتم به مادرم که برو حاجـتم بگـیر با گـریه گـفت، جـان امـام رضا نشد هی روبروی عکس حرم، زار میزنم سـهـم کـبـوتـر دلـم، ایـوان طـلا نشد دَرهم بخر دوبـاره و ما را جدا نکن از زائــران یــار، دل مـا جــدا نـشـد شرمـنـده! پای مجـلسِ تو کم گـذاشتم شرمنـده! حـقِّ روضۀ زهـرا ادا نشد دارا حسین، صاحبِ دارالـشفا حسین بیـچـاره آنکه بـر غـم او مـبـتـلا نشد
: امتیاز
|
مناجات اربعینی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تکیه کردم بر همه بر روی دیواری که نیست یخ فروشم یخ فروش اینجا خریداری که نیست! آه! چاه جـمکران، دلـتنگ دیدارم چقدر نامههایم را نبردی پیش دلداری که نیست گر نمیآیـم به چـشم تو همین حالا بگـو من شکایت دارم از این وقت دیداری که نیست دوستت دارم ولی حق میدهم طردم کنی دوستی با عاشقِ بد قول، اجباری که نیست ای کسیکه تا گرفتارم به دادم میرسی به خدا خیلی گرفتارم، گرفتاری که نیست نـوکـرم بر نـوکـرانِ نـوکـرانِ نـوکـرت نوکری ها در قبال لطف تو، کاری که نیست بین عـشاق حـرم گـفـتـم گـنهکـارم ولی زود گفتی صبر کن! اینجا گنهکاری که نیست آبروریزی نشد چون فاطمه فوراً گذاشت دستمال گریه را بر چشم نَمداری که نیست یک خطا کردم هزاران سال راهم دور شد ورنه تا ششگوشه اصلاً راه بسیاری که نیست صحبت از راه است؛ زینب خسته از راه آمده! پیرتر برگشته است از راه همواری که نیست گریه کرد و بر سر و بر معجرخود خاک ریخت با برادر شکوه کرد از کوچه بازاری که نیست گفت امانت را نخواهی، مانده در ویرانهها دخترت دق کرده بعدِ تشت و تالاری که نیست
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بـه گـریـههـای یـتـیـمـانـۀ گـدایـانـت اراده کـن بـرسد دست ما به دامانت بریدهایم ز شهـر و به خاکراه زدیم به این امـیـد که بـاشـیم در بیـابـانت گـنـاهـکـاری ما خـشکـسـالی آورده نمیرسد به نفـسهای شهـر، بارانت «بُطـونهم مُلئت بالحرام» هم شدهایم که نیـسـتـیـم زمان عـمـل مسلـمـانت ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیر شدند تمام پـیـرغـلامـان ز داغ هـجـرانت بیـا بـهـار به پـا کـن بـهـار یعـنی تو بـیا که گـل بـدهـد دانه دانه گـلـدانت عـزای جد غـریـبت رسـیده آقـا جان فدای شال عـزا و دو چـشم گـریانت بـرات کـربـبـلا را بـیـا مـحـبـت کن بحق خـشکی لبهای جـدّ عـطشانت
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
امـام عــصــر، فــدای مــحــرم جــدّت فـدای چــشـم تــرت یــاد مــاتــم جـدّت دعای مرحمتت شد سبب که این گـرما نـشـسـتـه در دلـم از داغ اعـظـم جـدّت سـیـاه پـوشـی مـا را قـبـول کـن مــولا شریک کـن دل ما را تو در غـم جدّت چو رشـتـههای عَـلم این دل مرا بتکان قـسـم بـه حُـرمـت والای پـرچـم جـدّت به لطف توست که در فتنههای قبلِ ظهور نـشـد جـدا شـوم از راه مـحـکـم جـدّت به حق چشم پُر اشکت مرا نکن محروم زمـان گـریـه ز فـیــض دمــادم جــدّت بـرای عـرض ارادت دل مـرا بـرسـان بـه کـربـلا، بـه بـهـشـت مـسـلّـم جـدّت به قـتـلـگـاه چـنـان بی قـرار زینب بود که ریخت روی زمین اشک نم نم جدّت تـمـام زنـدگـیام را دوبـاره دَرهـم کرد به خاک کرب و بلا، جسم درهم جدّت چه روضهایست مصور، به چشم میبینی به دست خویش، شب و روز، خاتم جدّت
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
در خـیـمهگاهِ غـیبت؛ با غـربتی نهانی هستی برای جدّت مشغولِ روضهخوانی در وادیِ مُحرّم غیر از تو نیست مَحرم چـون وارثِ قـدیـم ِاین داغِ بـیـکـرانـی آشـوب مـیشـود قـلـبِ داغــدارت آقــا با صـوتِ نـابِ قـرآن، یا نـغـمـهٔ اذانی دلـتـنـگـم و عـزیـزم از تو خـبر نـدارم در کربلا و مشهد، یا اینکه جمکرانی؟! تا جان دهم کنارِ هر قطره اشکِ چشمت از خـیـمهٔ عـزایت بفـرست یک نشانی امـسـال هـم بـرایت کـاری نـکـردم اما دعوت شدم به لطفَت در اوجِ مهربانی با نـفـْس در جـدالـم! لـطفا مرا نگهـدار عمری به زیرِ پرچم هر طور میتوانی روزِ ظهورت ایکاش با جان و دل بیایم با ذکـرِ یـاحـسـیـن و با حـالِ آسـمـانـی افتاده چشمت از خواب این روزها و دائم بیگانه با غـذا و یک جرعه آب و نانی شد کشته جدّت آقا چون تشنه و گرسنه با یادِ این مـصیبت در تو نمـانده جانی ایـن روزهـا بـه یـادِ قـدّ کـمـانِ زیـنـب در روضه مینـشـیـنی با قـامتِ کمانی از غارت و اسارت جانت به لب رسیده شـام تو میشود صبـح؛ با گریهٔ نهـانی
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
خـدا کـند که جهان رنگ آفـتاب بگیرد اگـر دل یـکـی از آلبـوتـراب بـگـیـرد گرفته است دل زینب از زمین و زمانه خوشا دلی که از این درد بیحساب بگیرد اگرچه داغ همه بر دلش نشست، ولی باز نـدیـدهانـد که او چـشـم از رباب بگیرد چه باغبان که به چشمان خود نشسته و دیده که نعل مرکبها از گلش گلاب بگیرد بگو چگونه نگـیرد دلش اگر که ببـیـند به سمت تشت کسی جامی از شراب بگیرد کسی ندیـده که لبهای قاری سر نیـزه صله نگیرد و از خیزران جواب بگیرد تمـام اهل حـرم را سـوار کرده و حالا کسی نمانده برای خودش رکاب بگیرد قـسم دهـید خدا را به حق زینب کـبری به این امید که امر فـرج شـتاب بگـیرد
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
وقـتـی که یـادت نـیـسـتم، بیاعـتـبـارم وقـتـی که از تو دور بـاشـم، بیقرارم الحـق و الانـصاف کـم فکـر تو هـستم از بس که بر این نفـس وامانده دچارم شاید که از چشم تو افتادم که این طور دیگـر زمـان مـعـصـیت بـیاخـتـیـارم یابن الحسن، با غفلتم سرمایهام سوخت رحـمی نـما، آتش گـرفـتـه کـولـهبـارم بـاشـد بـزن اما دگـر رو بـر مـگـردان شـرمـنـدهام مـن از گـنــاه بـیشـمــارم دیـدی پـشـیـمـانم، به آغـوشـم کـشیدی دیــدم غـریـق رحــمـت پــروردگــارم گـرچـه بـرایـت نـوکـر خـوبـی نـبـودم با این هـمـه جـد شـمـا را دوست دارم من که نـشد یکبـار پـیـش تو نـشـیـنم شـایـد زمـان روضه بـنـشـیـنـی کنارم رو به برادر، خواهری با گریه میگفت: بـا رفـتـنـت آتــش زدی بـر روزگـارم ایکاش میشد بوسه از رویت بگـیرم قــاری قـرآنـم، عـزیــزم، نـی سـوارم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
شـبـیـه بـرف که درگـیـرِ آفـتـاب شده دلــم ز شـدّتِ هُــرمِ فـــراق، آب شـده «میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست» گـنـاهکـاریِ من، بـین ما حـجـاب شده چقدر پـیـش نگـاه تو مـعـصـیت کردم چقدر پیش تو این عاشقات خراب شده به سـیـلی پـدرانـه هـمیـشه مـحـتـاجـم که سربهراه شد آن طفل که عتاب شده چقدر «آه» نوشـتم، به دست تو نرسید فـراقنـامـۀ من این چُـنـین کـتاب شده به غیر پشت در خانهات کجا بـرود؟! هـمـان گـدایِ سـرافـکـنـدۀ جـوابشده وصال یار، به جز سوختن مُیَسَّر نیست بگو به شمع که پروانهات مُجاب شده درختِ «آب» نخورده ثمر نخواهد داد دعا به لطف همین «گریه» مستجاب شده برای بَرده خریـدن به من اشاره بکن به این سیاه بگـو نوکـرت حساب شده تو را به خـونِ علیاصغـرِ حسین، بیا بیا که شیـعۀ تو غـرق در عـذاب شده سهشعبه خورد به مشکی و آبرویی ریخت رشیـد اهل حـرم از خجـالـت آب شده عمو کجاست ببیند به جای جرعۀ آب طـناب حـرمـلـهها قـسـمت رباب شده
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بیتاب و بیصبر و قرارم در فراقت یـابن الحـسن ابـر بـهـارم در فـراقـت در سیـنـه آتش دارم و در دیده بـاران این است حال و روزگـارم در فراقت یک عمر در دل بودی و از دیده پنهان هم با منی، هم غـصه دارم از فراقت هر صبح و شب در خلوت خود روضه دارم شد روضـهها دار و نـدارم در فراقت یـاد سـهسـالـه دخـتـری که گـفت: بابا رفتی و من چـشمانـتـظارم در فـراقت بابا مـنی که دسـت تو زیـر سـرم بود بر خـاکها سـر میگـذارم در فراقت میسـازد عـمـه با من و با مـشکـلاتم میسـوزد عـمـه در کـنارم در فراقت امشب بـیا با خود ببر جـامـاندهات را بـابـا دگـر طـاقـت نــدارم در فـراقـت
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
در تـنور غـمـش قرارم سوخت نه قرارم که روزگـارم سوخت زل زدم بس به جـادۀ خـورشید عـاقـبت چـشم انتـظارم سوخت هـجـر آتـش به دفـتـرم انداخـت قـلـم و طـبع تـازهکـارم سوخت جـادۀ عـاشـقـی شـرر بـار است اول راه کــولــهبـارم ســوخـت مـن و امــیـد هـمقـطـار شــدیـم در تب خوف، همقطارم سوخت روز وصلت نمیرسـد از راه؟ ساعـت ثـانـیـه شـمـارم سوخت فـصـل بـیآبـی است ای بـاران در بیـابـان گـلِ بـهـارم سوخـت صحـبت از آب شد کـبـاب شدم جگرم سوخت چشم تارم سوخت آه از آن دم که مـادری میگفت از عطش طفل شیرخوارم سوخت یــادگــار از تـو داشـتــم مــادر وسـط شعـلـه یـادگـارم سوخـت
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دنـیـا ندارد قـیـمتی وقـتی که آقـا نیست در عصر غیبت زندگی کردن که زیبا نیست باید بـسـوزیم و بـسـازیم از فـراق یـار هرکس نمیسوزد در این هجران که از ما نیست باید به قـصد فـتـح، سمت قـله راه افتاد پس جا بمـاند هرکسی اهل تـقـلا نیست مـهـدی بـه دنـبـال مـن آمـاده مـیگـردد بیچاره من وقـتی دلم اصلاً مهـیا نیست تب میکـنیم آقـایمـان تب میکـند با ما دارد هوای شیعه را، پس شیعه تنها نیست دلهایمان حکم حرم دارد؛ در این دل هم جز مهدی زهرا برای هیچ کس جا نیست جـویـنده یـابـنـدهست، میگردیم دنـبالش لبخندی از یوسف مگر سهم زلیخا نیست؟ دنبال راه وصل اگر میگردی ای عاشق راهش بهجز دل کندن از لذات دنیا نیست باید برای قـبر خود امـروز کاری کرد آه از دل غافل که قدری فکر فردا نیست! باید همیشه زینتاش باشم ولی صد حیف آلودهای مانـند من در شأن مـولا نیست جایی که بین روضه زهرا میرود از هوش بـاور بـفـرمائـید که جـای تمـاشا نیست زهرای مرضیه سرش را در بغل دارد آقای لبتـشـنـه ته گـودال تـنـهـا نیـست از محضر او قاتلش هم دست پُر برگشت هر جا حسین فـاطمه باشد فـراوانیست
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بر دلـم از غـم تو شعـلـۀ سوزان مانده باز هم عاشق تو بیسر و سامان مانده از شما هـیچ اثـر در دل یارانت نیست در دل شهـر ز تو نـام خـیـابـان مـانـده دری از وصل به رویم نشده باز هنوز طایر چشم من از هجر به زندان مانده میوزد باد فراق از همه سو بر این دل عاشق زار تو ای دوست پریشان مانده اینکه از شعلۀ هجران تو میسوزد دل از فـراق تو به جان داغ فـراوان مانده میشوم غرق به دریای فراقت ای دوست رفته از ساحل دل کشتی و توفان مانده کس نگـفـتهست که آرامـش دائـم داریم در وجـود هـمگـان آتش بُحـران مـانده مثل شمعی که شود آب و بسوزد هر شب از جگـر سوخـتگـان دیدۀ گریان مانده جـاده در جاده نـشـسـتـم ز پی دیدارت چـشم بر راه تو این عاشق نالان مانده شعله در شعـله اگر نـالۀ سوزان داریم در دل سـوخـتـگـان آتش پنـهـان مـانده میرود شام، دلـم هر سحـر و میبـیند دختری سوخته دل گـوشۀ ویران مانده دامن دختر دل سوخته رحل است ای وای روی این رحل فقـط جلـوۀ قـرآن مانده «یاسر» از هجر تو میگرید و میگوید نیز در گلو بغض من و شِکوۀ دوران مانده
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
به هوای روی ماهت شده این دلم هوایی ز گناه خـستهام من به تو دارم التجایی تو نیامدی و من هم شب و روز گریه کردم به کسی نگفتم اما؛ چه کشیدم از جدایی سرراه تو نشـستم نظری اگر چه پـستم سر راه با تو جانا؛ چه خوش است آشنایی ز بکای صبح و شامت برسان به چشمهامان برسان تو قلب ما را به شهـید کربلایی تن شاه بین گـودال شده غـارت اراذل روی نیزهای عمامه روی نیرهای عبایی
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
این سر شبزده، ای کاش به سامان برسد قـصۀ هجـر من و مـاه به پـایـان برسد حال آن تشنه که با یاد تو سیـراب شود مثل این است که در دشت به باران برسد کـاش با دیـدن تو جـان بـدهـم آقـا جـان قبل از آنی که ز هجرت به لبم جان برسد گر مـقـدّر شـده، آیـد به سـراغـم اجـلـم سبـبی ساز که در شام غـریـبـان برسد و پس از مرگ بیا جانِ عمو لطفی کن پیـکـرم تا حـرم ساقی عـطـشـان برسد
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بیـا که روز سـفـیـدم، سـیـاه میگـذرد شـبـم به نـالـه و با اشک وآه میگذرد بـیـا که بیتـو پـریـشـان و نابـسـامـانم بـدون تو همه عـمـرم، تـبـاه میگـذرد چگونه آب نگردم ز شرم جرم و گناه که لحـظه لحـظۀ من با گـنـاه میگذرد مـرا پـنــاه بـده زیـر ســایــۀ کــرمـت بـبـین چه بر سر این بیپـنـاه میگذرد درست کن به نگاهی تو روزگار مرا خــدا نـکــرده اگـر اشـتـبـاه مـیگـذرد تو را که داشـتـه باشم کجـا تـهیدسـتم تـمـام زنــدگـیام در رفــاه مـیگــذرد تو را به حق حسین از گـناه ما بگـذر به حق آن که ز حُـر با نگـاه میگذرد منم مرید کسی که به خاک کـربوبلا زجـان خـویـش بـه راه الـه مـیگـذرد اگر که بغض «وفایی» شکست با فریاد مسیر این غـزل از قـتـلگـاه میگـذرد
: امتیاز
|