- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و منقبت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
روزی که بـه نـورِ عــالـم آرا دادنــد جــوازِ وصــلِ مـــا را اَلحـمـد، که در اَلـَست گـفـتـیـم لــبــیــک، مــنـــادیِ خـــدا را چون سَر به سجودِ شکر بردیم دادنـد عـطــای مـصـطـفـی را گـفــتــنــد کـه بـا مِــیِ ولایـت خـوانـدیـم ز خَـصـَّنـا شـمـا را دادیــــم ز بــــادۀ طــــهــــورا سـرشـار، محـبِ مـرتـضی را در پـرتوِ نـورِ کـوثـر آن روز دیـــدیـــم چـــهــــارده، ولا را یک یک، به دل و زبان نمودیم اِقـــرار، ولای هَـــل اَتـــی را در آیــنـــۀ حــضــور دیــدیــم تـا حـشـر، تـمــام مــاجــرا را از حــادثـــۀ قــیـام کــوچـه ... تـا نـهـضـتِ سـرخِ کـربـلا را در پـرتـوِ ایـن هـدایتِ خـاص دیــدیــم ســـعـــادت و بـقــا را
دیـــدیــم بــه جــذبـــۀ ولایــت هـادی است حـقـیـقـت هـدایـت
آن روز که روزِ خَـصـّـَنا بود هـنـگـامــۀ انــتــخـابِ مـا بـود آغـــازِ شـــنـــاخـــتِ ولایــت مــیـــثـــاقِ ولای اِنَّـــمــا بــود اینهـا هـمه با هـدایـتـی خـاص از جـانـبِ هـــادیِ وفـــا بــود آنکـه عـلـَمُ الـهـُدی به دسـتـش مـحــبــوبِ اَئــمــةُ الـهـدا بـود صدشکـر که هـادیُ المُـضِلّین هــادیِ دل و زبــانِ مــا بـــود مـقــصــودِ تــمــامِ اولـیـا و ... مـعـشــوقِ تــمــامِ انـبـیــا بـود فـرزنـدِ جـوادُالـعـالـمـیـن و... دلـبــنـدِ هـمـیـشــۀ رضــا بـود او چــار مــحــمـد و عـلـی را چــون آیــنــۀ جـهـاننـمـا بـود یـکجـا هـمـۀ چـهــارده نــور یکجا هـمه هـسـتـیِ خـدا بود از صادق و کـاظم و حـسن تا زهـرا و حـسـین و مجتبی بود دیـــدیــم بــه جـــذبـــۀ ولایـت هـادی اسـت حـقـیـقـت هـدایت سـرمـایـۀ اوصـیـاسـت هــادی هـسـتـیِ ذَوِ الـنـُّهـیست هـادی در جـمـعِ سُــلالــةُ الـنـّـَبــیـیـّن دُردانــۀ هَـل اَتـیسـت هــادی آرامِ دلِ نــــبــــیِ اَعــــظـــــم ذرّیـــۀ لافـــتــیســت هـــادی هـم حـافـظِ سـِرّ دیـن و قــرآن هم معـدنِ وحـیهـاست هـادی در بـنـدگیِ خـداسـت مـخـلص در ذاتِ خـدا فــنـاسـت هــادی نـســلِ دهـــمِ پــیــمــبــرِ حــق از ســیــدةُ الـنـسـاسـت هــادی او زمــرۀ سـادةُ الـعـبـاد اسـت صاحـب عـلـَمِ خـداست هـادی بــا جــمــلــۀ مـــردمِ زمــانــه خوش صحبت و با صفاست هادی نـاگـفـتـه کـلـیـدِ بـابِ حـاجـات در غصه، گِـرهگـشاست هادی شــویــنــدۀ هـر گــنـاهِ مـؤمـن بخـشـنـدۀ هر خـطـاست هادی
دیـــدیــم بــه جــذبـــۀ ولایــت هـادی است حـقـیـقـت هـدایـت
ای شیعه به خونِ دل وضو کن از هـادیِ دین، به لب سبو کن در خـلـوتِ آن امـامِ مـعـصـوم زخـمِ دلِ خـویش را رفـو کـن گاهی لبِ خود به شِکوِه بگـشا رازِ دلِ خـسـتـه را بـه او کـن هـر جـا قـدَمـَت به راه گـم شد بـا هــادیِ راه، گـفــتـگــو کـن در فــتــنــۀ آخـرالـزمـان نـیـز حق را به امـام جـستـجـو کـن خواهی چو از او جدا نگردی بـا جـامـعــۀ کـبــیـره خـو کـن بــا خــمّ غـــدیــر آشــنــا شــو بـیـعـت کن و کـسب آبـرو کن بـا دردِ دلِ عـلـی، از آن روز چون فاطمه، لعـن بر عدو کن هر جا غـمِ نـیـنـواست، بنـشین هـرجا گُـلِ کـربلاست، بو کن خـواهـی مـددِ حـسـیـن بـاشـی خون گریه، به نیزه در گلو کن رَه جـوی، بـه کـاروانِ زیـنب خود را به سهساله روبرو کن بـا اشـکِ رئـوسِ روی نـیــزه جان و دلِ خویش، شستشو کن در غصۀ شام و کوفه، یا مرگ یـا کـه طـلـبِ دفـاع از او کـن ایـن اسـت سـفـارشـات هــادی ای شیعه ز خونِ دل وضو کن دیـــدیــم بــه جــذبـــۀ ولایــت هـادی است حـقـیـقـت هـدایـت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
یــاد تـو آئـیــنـه و نــام تـو نــور ذکر تو خیر است و کلام تو نور شـعـر بـخـوان ای نـفـس آسـمان! «إِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكـمَة»، بخوان شعر بخـوان مـعـجـزه نازل شود آتــش جـــان مـــتـــوکـــل شــود لـرزه بـیـفـتـد به دلـش، پیـکـرش مـسـتـی دنــیـا بـپــرد از ســرش شعر کم و محکم تو خواندنیست شعر تو در ذهن زمان ماندنیست مــاه تـمـامـی و کــلام تــو نــور ذکر تو خیر است و سلام تو نور بــــاز از آداب زیـــارت بــگـــو بـاز هـم از شــأن امــامـت بـگـو سـورۀ لـبـخـنـد خـدا جامـعـهست جـامـع اوصاف شـما جامعـهست بــاز دلـم نــور خــدایــی گـرفـت شور «وَ کُـنـتُم شـُفَعائی» گرفت وقـت زیـارت شد و یوم الغـدیـر وصـف غـدیـریــه و ذکـر امـیـر سـیــر کـن آیــات و روایــات را وصف کن آن پـاکترین ذات را از جــلــواتــی ازلــی گـفــتــهای از صد و ده وصف علی گفتهای در شب ظلمتزدگـان ماه اوست «أَوَّلُ مَــن آمَــنَ بِــالله» اوســت هر چه بر اوضاع جهان بگـذرد در دو جهان هر چه زمان بگذرد آنـچـه تـغـیّـر نـپـذیـرد عـلـیست وآنکه نمردهست و نمیرد علیست آیـــنـــه در آیـــنــه مـــات تـــوأم مــحــو مــرور کـلــمــات تـــوأم کـاش بـه آئـیـن تـو شـاعـر شـوم بـا نـظـر لـطـف تـو زائــر شـوم بـاز دلـم تــشـنــۀ ایــوان اوســت بـاز هــوای حـرمــش آرزوسـت
: امتیاز
|
مدح و منقبت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
خدا را شکر در حصنِ حصینم بـه زیـر سـایـۀ قــرآن و دیـنــم خدا را شکـر در وادیِ تـوحـید یکی از مسـلـمـین و مـؤمنـیـنـم مـوحـد هـسـتـم و عـبـدِ رسـولم ارادتـمـنـدِ خــتــم الـمـرسـلـیـنـم غلامِ حـضرت زهـرای اطـهـر به درگاهـش فـقـیری راسـتـیـنم ز مــولایـم عــلـی دارم ولایـت ز اَحـبــابِ امـیــر الـمـؤمـنـیـنـم حسن را با حـسـیـنـش دوستارم که نُه فرزندِ او حـبلُ الـمـتـیـنـم یکی از نورِ چشمانِ حسین است علیِ بنِ الجـواد، آن نـورِ عـینم علی، اِبنُ الـرضای دومِ ماست عــلــیِ چــارمِ دیــنِ مــبــیــنــم ولایت را از آن شـمـسِ ولایت هـدایت را ز هـادی بـرگـزیـنـم هدایتهای خاصه، دستِ هادیست غدیر از او شده در ماء و طینم روایاتـش تـمـامی، معـرفـت زا اَحادیـثـش تمامی، نصبُ العـینم مرامـم، سـنت است و سـیرۀ او کلامـم، نَصِ آن سـلـطـانِ دیـنـم زیارتـنامههـایش، درسِ مکـتب زیـارت جـامـعـه، رکنِ رکـیـنم کـلاسِ درسِ رفــتــارِ وَزیـنـَش شـده افــکــار و آرای وَزیــنــم به او غیب و عیان، فرقی ندارد که در تـبـعـید هم، باشد معـیـنم نـگـفـتـه؛ حـاجـتِ دل را برآرَد به لطفِ دور و نزدیکش قرینم پـنـاهِ بـیپـنـاهـان اسـت، هـادی امــیــدِ نـا امــیــدان و اَمــیــنــم دلش، حـالِ دلـم را خـوب دانـد که من دلشاد هـستم، یا حـزیـنم اگر از من شـود فـارغ، فـنـایـم اگر در قـلـب بـنـشـیـند، مَـتـیـنم اگر یک لحظه، رو گردانَد از من نِـشـیـنَد دشـمـنِ من، در کـمـینم دِژِ مـسـتحـکـمِ من شـد، ولایش مکـانِ قـُربِ او، باشد مَـکـیـنـم به قِیدِ عسکری، نورِ دلِ او… شـده نـامِ عـلـی، نـقـشِ نـگـیـنـم عـلی را از عـلی، بشناخـتم من هُــوَالاَول، هُــوَالآخـر، یـقـیـنـم ستونِ دینِ من، هادیِ دین است کزو برجاست، «نَعبُد نَستَعـینم« نَه گمراهـم، که او دستم گرفـته نَه از ضالـین، مـُریدِ صالحـینم به مِهرش، حامیِ مظلـوم هستم به قَهرش نیز، خـصمِ ظالـمـینم به یُمنَـش، از یَـمـَن دارم نشانه زمان شاهد، که وارث بر زمینم بـه نَــصِ روشـنِ آیــاتِ قــرآن که من هـمسنگـرِ مستضعـفـینم به فـتحِ قـدس، تـیری در کـمانم بـرای فـتـحِ مـکـه، در کـمـیـنـم به خَـطَّش، دشـمـنِ خـطِ نـفـاقـم عـلـیـهِ جـبـهـۀ مـسـتـکـبـریـنــم امیرِ عـدل و ایمان را چو بازو مـُـبـیـرِ نـاکـثـیـن و مــارقـیـنــم ولی را چون سلیـمانی، مطیعـم که ایران را بخـوانَد، اینچـنـینم: همه ایران، سَرای آل زهراست و من، سربازی از ایران زمینم سَرای عـسکـریـین است، اینجا رضا، حـبُ الوطن داده چـنـینم حرم، هیهـات گردد بیبصیرت که من، دارای چشمی تـیزبیـنم دوباره؛ شخـم میزد کـربـلا را اگـر زینب نـمیشد درسِ دیـنـم دوبـاره زینبِ کـبـری سپـر شد بـرون آمـد خــدا، از آسـتـیـنــم وَاِلّا، کـربـلا از دست میرفـت و می شد چون فلسطین، سرزمینم خدایا! مُلکِ ری، سنگین بها داد شهـیـدِ کـربـلا، شـاهـد بر ایـنـم صـدا زد؛ یـا رسولَ الله، بنگـر نشسته شمر، با چکمه، به سینهام حـسـینت از نفَـس افـتاد، جَـدّاه! و زینب شـد اسـیـرِ مـشـرکـیـنم خـدا را شکـر، آمـد هـالـۀ نـور بـه گِـردِ دخـتـرانِ مَـه جـبـیـنـم بیا مادر! چو خوانَم مـنـتـقـم را تـو گـویـی بـر دعـاهـا، آمـیـنـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
آسمان معـتکـف گـوشـه چـشمان شما آمده تا بـشـود دسـت بـه دامـان شـمـا نفس باد صبا مـشکفـشـان است اگر حکمت این است زده بوسه به دستان شما خاک زیر قدمت مهـر نـمـاز هـمگان همگان تا دم محـشر همه قـربان شما از کف دست شما لطف و کرم میریزد که شده کافـر و دیـوانه مـسلـمان شما شـدهای ذکـر لـب عـبدالعـظـیم حسنی کـه شـده عـالم وارسـتـه ایـمـان شـمـا بسکه مأنوس خدایی همهدم در سجده شده سجـاده محـراب ثـنـا خـوان شما عجـبی نیـست اگر عـالم و آدم همگی همه باهـم بـشود سـائل و دربـان شما
: امتیاز
|
مدح و منقبت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
باید چه گفت مدحت شاهی عـظیم را؟ کو شعرتر که وصف کند این حریم را؟ کو یک گره که باز نگردد به دست او؟ کو حاجتی که خسته کند این کریم را؟ کوکوکنان نشسته به بامش، مگر کریم با دست خـویش دانه دهـد یـاکـریم را هوهوی پرچمش به تقرب کشانده است تا سامـرا به روی دو زانـو نـسـیـم را یک جرعه از کنارۀ دریای حکـمتـش پرورده است حـضرت عبدالعـظیم را بـا تــیــغ آبـــدیــدۀ نـــور هــدایــتــش سرکـوب کرده خـدعـۀ قـوم رجـیم را هـرگز به پـادشـاهی عـالـم نـمیدهـیم حـظـّی که از گـدایـی او مـیبـریـم را مدیون اوست مکتب قرآن و دین حق در فـتـنهها صراط چـنین مـستـقـیم را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
دست فهم بشر از درك شما كوتاه است گر چه اندازۀ انفاس به سویت راه است جز در خانۀ تو محض طلب كردن رزق هر كه جای دگری رفت یقین گمراه است نوۀ حضرت خورشید شدی، سورۀ نور ذرهای كه شده روشن ز نگاهت ماه است لـیـلـة الـقـدریـتـان ارثــیـۀ زهــرا بــود فـقـط از كُـنه مـقـام تـو خـدا آگـاه است زیر و رو میكند این جامعه را جامعهات خط به خط جامعه تفسیر كلامالله است سامرا رفته فـقـط حرف مرا میفـهـمد اوج لذت بخدا سجده بر این درگاه است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
پیـمبرزاده هستی شیـوۀ اعجـاز میدانی بگو با جامعه مقداری از اسرار پنهـانی تو مصباحالهدایی و کلامت نور در نور است بهاران را نشان دادی درآن عصر زمستانی هدایت میکنی سرسختهایی چون جُنیدی را به پشت ابر تیره، کِی شود خورشید زندانی؟ کجای این جهان دیدند شیخی پیر از طفلی به یکباره بیامـوزد چـنین رسم مسلمانی علی الظاهر تو کودک بودی اما یک «ولی الله» که میبردند نامت را علی جویان به حیرانی تو روح عدلی و حقاً توانستی به حرف حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی تو و بزم شراب و باز تکرار جسارتها ملائک با تو میگریند وقتی روضه میخوانی دلی که بیتو میماند بیابان است میخشکد نگاهت نور خورشید است دریک صبح بارانی شبیه بادسرگردان، میان صحن میچرخم و میگویم به آنهایی که میآیند مهمانی گدای سامرا بودن شرف دارد به "اربابی" بیا مسکین در این خانه که پشت در نمیمانی بیا که سفره احسان در این بیتالکرم پهن است چه خوانی وچه احسانی چه روزی فراوانی منم خردهگدایی که کریمی چون تو را دارم تو هم آنی که دستم را گرفتی کمتر از آنی پـریـشـانـم پـریـشان هـوای سـامـرای تو زیارت هست پایان دلانگـیز پـریـشـانی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
با نگاهت، حسِ باران را روایت میکنی لابـلایِ جـامـعـه، ما را هـدایت میکنی تو به احسان شهرهای، من هم به دستانِ تهی دستِ خالی آمدم سویت، عنایت میکنی؟ مثلِ کوه آرام، همچون رود، شفاف و زلال ساده و بیپرده، خوبی را حکایت میکنی کولـهباری از گـناه آوردهام هـمراهِ خود شک ندارم عاقبت، من را کفایت میکنی موقعِ ناچاریام، از من حمایت کردهای من یقین دارم، قیامت هم حمایت میکنی آه باران! تشنهام؛ لطفی کن و بر من ببار آه دریـا! کِی برایِ من سقـایت میکنی؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی سامرا بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا من همان عبد شما هستم که از شوق وصال سجـده کـردم سـالـیان سال سوی سامرا بـا شـمـیـم و جـذبـههای سـامـرایی شـما پــرورانـدی در دل مـا آرزوی سـامـرا تا ابـد هـسـتـیم مـحـتـاج نگـاه رحـمـتت ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا ما برای نوکری در ماه جانـسوز حسین اشک میگیریم هر سال از سبوی سامرا اذن گریه میدهی بر روضۀ جدّت حسین؟ میگذاری پا نهم در روضۀ جدّت حسین؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
نوشته دست خدا روی لا مکان هادی نشـسـته گوشه صحن تو آسمان هادی خـدا چـکـیـده ز هر کـلـمه بـیان لـبت خدای هر سخن و کـلمه و بیان هادی مرید لطف تو عـبد العـظـیمها هسـتـند برایشان تو عزیز از هزار جان هادی به نام اعظم تو هر دلی طـلاطـم کرد طـلاطـم دل دریــای بـیکـران هـادی چگونه از تو بگـویم خودت بـیامـوزم که حک کـنم به تـمام در جـنان هادی تویی که معجـزه عشق بوده چشمانت صدای هر تـپـش قلب عاشـقان هـادی صدا صـدای خـدا بـود در دهـان شما به عاشـقـان عـلی دادهای امـان هادی برات کـرببلا عیدی از تو میخواهیم پدر بزرگ گل صاحب الـزمان هادی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
دلـم بـدون تو محـکـوم بر پـریشانیست همیشه گوشه نگاهت علاج حیرانیست سـلام حـضـرت ابـن الـرضـای دوم مـا فـدای تو چه قَـدَر رأفـتت خـراسانیست تـو در تـمـام حـرمهـا کـنـار من هـستی زیارتم همه لطفـش به جامعهخوانیست عـلـیِ چـارمِ دیـن، هر که بـنـدۀ تو نشد تمـام بنـدگیاش کـفـر و نا مسلـمانیست بـه مـیـوۀ دلـت آقـا بـگـو کـه بـرگــردد بهار، گـم شده اینجا، هـوا زمستانیست ز خشکسالی و قحطی چه غم که دل بستم به خانهای که همیشه در آن فراوانیست چه در کـنار گدایان، چه کاخ آن ملعون به هر کجا که رود کار او سلیمانیست عزیز مصر بریز اشک بر عزیز جواد میان سامره مانده، غریب و زندانیست چه آمده است به یادش میان بزم شراب هوای حضرت دریا چه قدر طوفانیست دوشنبه، گریه، حسن، سامرا مدینه شده دوشنـبههای حـسنها همیشه بارانیست حسن به گریه فقط زیر لب بگوید شکر که دست دیو و دد اینجا عقیق بابا نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
با شما عاقـبت شیعه به عزّت ختم است آخـر و عاقـبت ما به سیـادت ختم است از ازل چشم جهان سمت شما بوده و هست مقـصد عـالم امکان به امامت ختم است هـمه نـورید، هـمه هـادی أمّـت هـسـتید پس سرانجام بشر هم به هدایت ختم است مـا گـرفـتـار گــنـاهـیـم ولـی اهـل رجـا جـادۀ جامـعۀ ما به شـفـاعت خـتم است از گـنـاهان کـبـیره است دل جامـعه پُر کار این جامعه اما به زیارت ختم است « مَن أتاکُم » چه نجاتیست سر راه بشر! با تو پایان حوائج به سعـادت ختم است چیست در حکمت« فَالرّاغبُ عَنکم مارق»؟ راه، جز راه تو باشد به هلاکت ختم است ولی آنکس که در این سِیر « لَکُم لاحِق» شد راه او « گرچه گنهکار» به جنّت ختم است تو دعا کن که من از معصیت آزاد شوم که دعای تو یقـیناً به اجـابت خـتم است یا عـلیِ بنِ محـمّـد! چه غـریـبی! اصلاً قسمت هرکه علی گشته به غربت ختم است تو چه مقتول و چه مسموم، جهان میداند که سرانجامِ امامت به شهادت ختم است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
دهـمـیـن نـور کـبـریـا هادی روشـنــای مـسـیـرهـا هـادی ما کـجـا و اسـیـر گـمـراهـی تا دلیل است و رهنـما هادی زندهام همچنان ز رحمت تو مدح خوان شکـوه عترت تو میچکد نـور حق ز دامـانت پــدر و مــادرم بـه قـربـانت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
شنیدم از کراماتت حکایتهای بسیاری فراوان دیدهام از تو کرامتهای بسیاری هزاران بار در دنیا دل از چاله به چاه افتاد ولی از نور تو دیدم هدایتهای بسیاری توئی ابن الرضا من هم همیشه صید صیادم برای مثل من کردی ضمانتهای بسیاری گـدایم من گـدایم من گدای سـامـرای تو رسیده از شما بر من عنایتهای بسیاری نیابت کردهام جای شما ای مظهر خوبی نیابت کردم و رفتم زیارتهای بسیاری قـیامت میشـود ثـابت مقـام خـادمین تو غلامت میکند قطعأ شفاعتهای بسیاری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
به نگـاه تو، خـدای تو، اشـارت میکرد نور را، سوی دو چشم تو، هدایت میکرد ماه اگر ذکر به لب، گِرد زمین میچرخید صورت ماهِ تو را، داشت زیارت میکرد دهـمیـن بار، هـوالحـق مـتجـلّی شده بود چارمـین بار، عـلی بود، امامت میکرد درد را نـسخـۀ خـال تو، شـفا میبخـشید عاشقان را پرِ شال تو، شـفاعت میکرد »و بِکُم عَلَّمَنا الله» تو میخواندی و آه! آه! از آن شهر، که بیقبله، عبادت میکرد مـتـوکـل، بـه تـمــاشـای شــرابـت آورد به دل مست تو، از بس که حسادت میکرد و نفهمید که مستی اثری بود، که داشت با نگـاه تو، به هر ذرّه سـرایت میکـرد »از صدای سخن عشق ندیدم خـوشتر« وقتی از پـنجـرۀ شـوق، صدایت میکرد کوه، هر صبح، به صبر تو، سلامی میداد ماه، هر شب، به رُخت، عرض ارادت میکرد ری، پُر از عطر تو شد، عبدالعظیم حسنی از تو و «جامعه»ات، تا که روایت میکرد مهدیات، حضرت هادی! سفرش طول کشید کاش میآمد و با عـشق، قـیامت میکرد کاش میآمد و با صوت تو، با لحن علی خط به خط، «جامعه» را، باز تلاوت میکرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
ای جلوۀ حق در توعیان، حضرت هادی ای رازق هر خُرد و کلان حضرت هادی ای شـرط دهـم بـهـر قـبــولیِ عـبـادات ای مظهر توحـید جهان حضرت هادی ملک و ملکوت، پُر شده از وجه تو مولا ای روح نماز، اصل اذان، حضرت هادی بر جـمـع خـلایق نَـفَـسَـت جامعه آورد شهد دو لبت رازق جان حضرت هادی گـنـجـیـنـۀ اسـرار خــداونـد حـکـیـمـی ای عـالـم پیـدا و نـهـان حضرت هادی رسم و منشت بخـشش و احسان مداوم روزیِ گـدایت بـرسـان حضرت هادی خدمت نـنـمـودم به شما ای گـل زهـرا آقایی و من هم ز بـدان حضرت هادی از نـسـل رضـایـی و ز اولاد جــوادی ما را ز درت دور مران حضرت هادی بـایـد کـه خــدا مـدح امـامـش بـنـگـارد اوصاف شما فوق بیان حضرت هادی بیشـک که خـدا بـهـر تـولای تو مولا بر اهل جهان داده زبان حضرت هادی از سـخـتـی دنـیـا و بـلاهـا به قـیـامـت خواهم ز شما برگ امان حضرت هادی خواهم که ببـیـنم فـرج حضرت مهـدی در دست شما فعل و زمان حضرت هادی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
ای به همه هادیان تو هادی و رهبر حـجـت حـقّ و دهـم وصی پـیـمـبر ابـن رضـا، هـادی الـنــقـی، ولی الله نـجـل عــلـی، زادۀ بـتـول مـطهــر مثل حسن صبر میکنی به مصائب مثـل حـسـینت توانِ نهـضت دیگـر کاش که میریخت آسمان به زمین خون کـاش که میشد زمـین شـرارۀ آذر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
نوبت عشق است و کاروبار حرام است هرچه بجز گفتن از نگار حرام است گـم شـده در جــادهایـم راهـنـمـا بـاش وقـت گـذر نـور تویی رهـگـذران را بـاز بـه دسـتت بگـیر نبض زمـان را ای هــمـۀ آفــتــابهـا بـر لـب بـامـت دست تو حاتم ز هر فقیر و گدا ساخت حرکت نعـلین تو ز خاک طلا ساخت ذکـر تو بـر دردهـا دواسـت هـمـیـشه مـا سـر و سـامـان نـداشـتـیم تو دادی مـرهـم و درمـان نـداشـتـیـم تـو دادی پـر به هـوای تو مـیزنـیـم چه بـهـتر از قِــبَـل جــامــعــه قــرار گــرفـتـیـم خـط به خـطـش حـس افـتخار گرفتیم اسـم تو آمد که زیـر و رو شده حـالـم در شـب تـاریک نـور مـاه مرا کشت دیدن این صحـن و بارگـاه مرا کشت آنقـدر اینجـا عـطای تو شده معـروف تا به ابـد در دلت عـزای حسین است گـریه هر روزهات برای حسین است هرکه به سوی تو الـتماس دعا داشت جـدّ غـریبت به زیر تیـغ و سنان بود بر جگـرش داغ مرگ تازه جوان بود از دهـنـش گـرچه یا غـیـاث شـنـیـدند
: امتیاز
|
مدح حضرت امام هادی علیهالسلام
ای روشـنـیِ هـر راه؛ یا هـادی الائـمّه معـشوق ناب و دلخواه؛ یا هادی الائمّه در آسمان و در عرش پیچیده ذکر خیرت خـورشـید گـفـته با ماه؛ یا هادی الائمّه تضمین شده هدایت قطعاً برایِ هر که بر دل نـوشـته با آه… یا هـادی الائـمّه یوسف قنوت برداشت محض برادرانش میگـفـت در دلِ چـاه؛ یا هـادی الائـمّه در مرز کفر و ایمان، هنگام درد و درمان در لحـظههای جانکـاه؛ یا هادی الائمّه ذکر تـوسـل هر عـاصـیِ تـوبـه کـرده ذکـر لـبـان گـمـراه؛ یـا هـادی الائــمّـه در صحن سامرایت حاجت گرفت زائر با شـوق گـفت هرگـاه؛ یا هـادی الائمّه
: امتیاز
|
مدح حضرت امام هادی علیهالسلام
نـقـی نـامـی که فـخـر آسـمان است تـلــفـظ کـردنـش خـط دهـان اسـت ز الــقــاب امــام هـــادی مــاســت امـامـی که عـزیـز شـیـعـیـان است امـــــام مــــاه روی بـــا وقـــــاری که جد حضرت صاحب زمان است زلال چــشـمـههـایـش پـاک تـر از همان نهری که در جنت روان است نقی چون مظـهر پـاکی ست نامش بـرای قــرن آســوده گــران اســت بـه نــام مـــادر آئــیــنـه ســوگــنــد همان که صبح چشمش جاودان است نخـواهـد از نـفـس افـتاد این عـشق که از هادی به قلب عـاشـقان است بـه کـوری دو چــشـم آن حـقـیـری که از فرط حـقـارت بد دهان است بـه هـر دیـوار ایـن دنـیـا نـوشـتـیـم نـقـی زیـبـاتـرین نـام جـهـان اسـت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
نور تو، روح مرا منزل به منزل میبرد کشتی افتاده در گِل را به ساحل میبرد مرد صحرایی و با تو شوق باران همسفر بوی بارانت مرا منزل به منزل میبرد عاقل و دیوانه محکوماند، آری چشم تو هم ز مجنون میبرد دل، هم زِ عاقل میبرد »اهلبیت نور» هستید، «آسمان وحی» ها! »جامعه» ما را به شرح این فضائل میبرد ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم شهر ری با اذن تو از کربلا دل میبرد مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل میبرد کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه اشکهایت عشق را تا آن مراحل میبرد
: امتیاز
|