- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
بـاز آتـش بـه دلِ زخـمـیِ دریـا افـتـاد شعلهای سُرخ روی سینۀ صحرا افتاد ملکـوت است عـزادارِ عـزیـزِ حـیـدر بـر زمـین بـارِ دگـر قِـبـلـۀ دنـیـا افـتاد چه غریبانه در این غُربتِ خود میمیرد چه نفس گیر به خاک، این گُلِ زهرا افتاد گاه میگفت: حَسن؛ گاه حُسین؛ گاه عبّاس یـادِ اولادِ عـلـی بـود بـه هـرجـا افـتاد باز هم شُکر، جَـوادش به کـنارش آمد روی دامـانِ پـسـر صـورتِ بابـا افتاد کربلا قصّه عَوَض شد، پسری پرپر شد پـدری آمـد و بر نـعـشِ پـسـر تا افـتاد گفت: بعد از تو دگر خاک بر این دَهر علی بعـدِ تو بر دلِ من مـاتـم عُـظـمی افتاد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
امشب که غـم شـام غـریـبـان تو داریم چشم کرم از سـفـرۀ احـسـان تو داریم دل را همه بر پنجـره فـولاد تو بـستیم نـور بـصر از گـنـبد و ایوان تو داریم با کاسـۀ دل بر سـر راه تو نـشـسـتـیـم ما خیل گـدا، چـشم به دستان تو داریم لبهای تو خشکـند چونان جدّ غریبت در سینه عزای لب عـطـشان تو داریم در حجرۀ در بسـتۀ خود فکـر جوادی ما هـم هـوس دیـدن مـهـمـان تو داریم بر خوان کریمانـۀ معـصومه نـشـستیم یا فاطـمه! ما دست به دامـان تو داریم یا حضرت معصومه سرت باد سلامت ما بعد رضا گوش به فـرمان تو داریم گاهی دل تو مشهد و گاهی به مدینه است ما نـیـز خـبر از غـم پـنـهـان تو داریم تـا آمــدن مـنـتـقــم ضـربـه و سـیــلـی دیـده به ره یـوسـف کـنـعـان تـو داریم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
بر سر کشیده است عبا حضرت رضا بر لب گرفته ذکر و دعا حضرت رضا آه از جـگـر بـلـند شد و مـرثـیه گرفت تا سـر کـشـید جـام بـلا حضرت رضا دلشـورههای خواهر خود را زیاد کرد وقتی به زهر داد رضا، حضرت رضا راهـی نـبـود تـا دم خــانـه کـه بـارهــا افـتاد بین کـوچـه ز پـا حـضرت رضا افـتاد، گـفت: یا عـلـی و وقـت پـا شدن آورده اسـم فـاطـمـه را حضرت رضا گونه گذاشتهست در این لحظههای سخت بر روی خاک حجره چرا حضرت رضا؟! دارد شبـیه میکـند اینگـونه خویش را با روضههای کرب و بلا حضرت رضا تشنه کسیست که دود ببـیند در آسمان تشنه حـسین بوده و یا حضرت رضا؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
ای دل سوخـتگـان شمع عزای حرمت اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت در هــوای مـحـنآلــودۀ غــربـت، آیــد عطـر گلهای بهشتی ز فضای حرمت شمعدانها همه در سوز و گداز از داغت تـیـره از آهِ مَـلـَک، آیـنـههـای حـرمت میشود خاطـرۀ غـربت زهـرا تـرسـیم خلق را در نظر از حال و هوای حرمت برسد بوی خدایی، بوزد عطـر بهـشت هر طرف باز شود پنجرههـای حرمت یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت مهدیات زائر و ای کاش که میدانستم که گذارد قدم آن مـاه، کـجـای حـرمت یادِ آن روز که شد روضۀ تو کربوبلا شـاهـد کـربوبـلایت، شهـدای حـرمت دولـت آل عـلـی تـا به ابـد پـایـنـدهسـت این بُـوَد در هـمه اَدوار صدای حرمت پـایـۀ هـسـتی دشـمن ز پی افـتاد ایـنجا ای برافـراشـتـه تا عـرش بنای حرمت هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا باز هر روز شد افزوده صفای حرمت یا رضا از سر این مُلک نگـردد کوتاه سـایــۀ مـرحـمـتآمـیـزِ لـوای حـرمـت هدیه کردهست «مؤید» به غزالان حرم غزلی را که سـرودهست برای حرمت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست گـلدسـتـهها مـنـادی شوق پگـاه توست آری شگفت نیست که بیسایه میروی خورشید هم ز سایهنـشـینان ماه توست از چـشم آهـوان حـرم میتـوان شـنـیـد این دشتها به شوق شکار نگاه توست بـالای کـاشـی حـرم تـو نـوشـتـه است هرجا دلی شکست همان بارگاه توست با این که سالهاست سوی طوس رفتهای اما هـنوز چـشـم مـدیـنه به راه توست یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود دیگـر مسافـرم ز سفـر بـازگـشـته بود هرچـند سـبز مـانـده گـلـسـتـان باورت آئـیــنــهای جــز آه نــداری بــرابــرت راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است با شوق دیـدنت شـده آواره خـواهـرت دیگـر دلـی بـه یــاد دل تـو نـمـیتـپــد بـالـی نـمـانـدهاسـت بـرای کـبـوتــرت مثـل نـسـیـم مـیرسـد از ره جـواد تـو یعنی نمینـهی به روی خاکها سرت تنها به خاک کـربوبلا سر نهـاده بود مردی که داشت نوحهگری مثل مادرت اشک تو هست تا به ابد روضه خوان ما تا کـربـلاسـت هـمـسـفـر کــاروان مـا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
زهر کاری شد و افتاد به جانِ جگرش آتش انـداخـته بـر دامـنِ عـالـم شررش یادِ زهرای جوان بود در آن وقـتی که خورد بر کوچه باریکِ خراسان گذرش هی زمین خورد و زمین خورد و به سختی برخاست بیشتر میشـود این زهـر دمـادم اثرش منتـظـر بـود ابـاصلت بـبـیـنـد چه شده ناگهان دید کشیده است عبا روی سرش دست بر سر زد و شد مضطرب و میدانست حضرت یار رسیده است زمانِ سفرش داشت از درد کفِ حجره به خود میپیچید زخمی از جور و جفا گشت همه بال و پرش چشم خود را به درِ حجره فقط دوخته بود تا در این لحظه بیـاید ز مـدینه پسرش آه از آن شاه که با کُـندۀ زانـوش رسید در دل معـرکه پیـشِ پـسرِ محـتضرش
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
چه غریـبانه غـریب الغـربا را کـشتـند با دل زار مـعـین الـضـعـفـا را کـشتند آه ای اهل خراسان همه خون گریه کنید که ولی نعمت و مهمان شما را کـشتند این خبر را به مدیـنه بـبر ای باد صبا هـشتـمین بـضعه پیـغـمبر ما را کشتند خواهرش زنده اگر بود از این غم میمرد بین یک حجره در بسته رضا را کشتند از عبایی که سرش بود غلامش فهمید آخـر آن نـور دل آل عـبـا را کـشـتـنـد مثل یک مار گزیده به خودش میپیچید با چه زهری مگر آن نور هُدا را کشتند صورتش را به روی خاک نهاد و میگفت چه غـریـبـانه شـه کـربـبلا را کـشـتـند جگر سوختهاش روضه برایش میخواند با لب تـشـنه چرا خـون خـدا را کشتند ته گودال که با نیـزه به پهـلـوش زدند روی تل عـمـه مـظلـومه ما را کـشتند پای رأس شهدا بسکه کف و سوت زدند سـر بـازارچـۀ شـام اسـرا را کـشـتـنـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
گـلهای نیست اگـر غـصـۀ بیحد داریم خلوتی هست که در گوشۀ مشهد داریم ما نرفـتـیم هـنوز از حـرمش دلـتـنگـیم چـشـم امّـیـد بـه دیــدارِ مـجــدد داریــم گفته سر میزند آنگونه که از سلـمانی این قراریست که با صاحب مرقد داریم ما گـنهکـارترینها وسـط صحـن رضا آنچه در خـلـد بـرین خـلق نـدارد داریم روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش دیـدهای در طـلـب اشـک مـقـیـد داریـم ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر از عـبـا مـا چه قـدر خـاطـرۀ بـد داریم شاه بر شانۀ خم، پیکـر خود را میبرد با عبا داشت علی اکبر خود را میبرد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
زهر در جانم نشسته چشمهای تار دارم مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم من علی موسیالرضایم از علی دارم نشانه در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم سینهام شد شعلهور از هرمِ زهری کینه آلود در نفـسهای نـحـیـفـم آتشی انگـار دارم با چه حالی، بیرمق؛ انداختم بر سر عبا را تـشـنهام مانند جدّم حـنجـری تـبدار دارم خواهرم! معصومه جانِ من کجایی تا ببینی رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم بوسه باران میکند با گریه دستم را أباصلت خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم دورم از فرزندم و جان می دهم در اوج غربت سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم از وجودم میرود جان ذرهذره میکشم آه بیقـرارم یـادِ جـدّم روضـهٔ بـسیار دارم یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند آمد و بالا سرش میگفت با تو کار دارم از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر میگفت بر گلوی تشنهات نه، بر قفا اصرار دارم!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
شدی به زهـر حرامی دچـار، افتادی به راه حـجـره به چـشمان تار افتادی شـبـیـه فـاطـمـه، بیاخـتـیـار افـتـادی نـوشـتـهانـد که پـنـجـاه بــار افـتــادی به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را عبایِ روی سرت کُشت شیعـیانت را دلیل و منشأ نور و وجود خـورشیدی اگرچه خاک بر اندام و جامهات دیدی تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی شبیه مـارگـزیـده به خویش پـیچـیـدی به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی گـلیمِ جـمع شده، از خـجـالـتت گـریید عبای روی سر از هتک حرمتت گریید میان مشت تو، تـسـبیح تربتت گـریید دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید نبود حجرۀ دربـسته، بسترت ایکاش زمان پر زدنت بود خواهرت ایکاش به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را طلب نمودهای از سوی حق، مرادت را از آستـان خـدا خـواسـتی شـهـادت را صدا زدی به لب تـشنهات جوادت را به خاک حجره تنت را رسانـدهای آقا هزار شکـر که تـشـنـه نـمـانـدهای آقا هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی اسـیـر خـنـجـر خـولی تـنـدخـو نشدی به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی چقدر خورد به گـودی قـتلگه، ضربه حسین و خـنجر کُند و دوازده ضربه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
از تب زهـرِ نـفـسگـیر، تنت میلرزد همچـنان مـار گـزیـده، بدنت میلـرزد چه کنم ناله ز دل، وقت تردد نکشی؟! چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی؟! رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده مهربان، دست رئوفت چقدر سرد شده شـمـس نـورانی افـلاک، زمین افـتادی باز هم پا شدی از خاک، زمین افتادی بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است تا به حجره، پر خود را مکش اینقدر بس است به در حجره رسیدی، به غمت چیره شدی یاد مادر، به در حجرۀ خود خیره شدی عمر پر برکت و پر مرحمتت شد طی، وای رو به قبله شدهای، قـبلۀ عالم، ای وای خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده فرشهای کف این حجره چرا جمع شده؟! نه رد سرمه به چشم است، نه رد اخم است کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است خواهرت نیست کنارت، به عیادت برسد انـدکی صبـر کن آقا که جـوادت برسد غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد تشنهای؟ زود به دستت قـدحی آب دهد بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند پنجـۀ شـمر لعـین شانه به مـویت نزند حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت دم آخـر احـدی دست به خـنجـر نَـبـَرد بین این حجـره کسی پیـرهنت را ندرد داغدار غم جدت شدهای؟ نیست عجیب بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت امام رضا علیهالسلام ( زیارت مخصوصه حضرت)
گـفتم نمانده است مرا راه پیش و پس آزاد کن کـبوتر خود را از این قـفـس بیـمـاری فـراق بـرایـم بـس است بس لطفی کن ای کریم و به فریاد ما برس سلطان نظر به اشک من و نالهام نمود دعـوت به میـهـمـانی هر سالهام نمود اینجا برای من، من بیچاره جا که هست باشد مریض میشوم اصلا شفا که هست گم میشوم میان حرم، آشنا که هست اصلا چه احتیاج به مردم؟ رضا که هست زائـر چرا به غـیر رضـا آرزو کـنـد بایـد که این جـهـان شـود آمـادۀ فـرج هـیهـات اگر به شـانه گـذاریم بار کج هرچند بسته بر فقرا طوف و راه حج باز است تـا ابـد حـرم ثـامـن الحـجـج باید هـمیشه روی به دارالـشـفـا کـنـیم سـلـطـان سـلام بـاز به پـابـوس آمـدم هر جور شد به عشق تو تا طوس آمدم امـسـال هم زیـارت مخـصـوص آمدم اما بـبـیـن که با غـم و افـسـوس آمـدم غرق غـم است قـلبم و ناجور میزند امـسـال هـم خـدا کـنـد آدم کـنـی مـرا نذر عـزا و تکـیـه و پرچـم کـنی مرا نامحرمم مگر که تو محـرم کنی مرا خـرج عـزای مـاه مـحـرم کـنـی مـرا جـان جــواد روزی اشـک مــرا بــده کم کـم ز راه میرسـد آقـای بـیکـفـن ما را به قـافـلـه بـرسـان یا ابا لحـسـن دلتنگ روضهایم و پـریـشان سوخـتن دلتنگ گـریه بر غـم آن پـارهپـاره تن مـا از قــدیــم نــوکـرتـانـیـم یـا رضـا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
فتاده سخت در بستر، ولی چشمی به در دارد به چشم نیمبازش، چشم بر راه پسر دارد رسد عطر گُل روی جوادش بر مشام او دلی از غـنچه بهر دیدن او تنگتر دارد ازاین پهلو به آن پهلو، به خود پیچد درآن حُجره چه گویم من که زهر کین، چه کاری با جگر دارد جوادش مثل پروانه به گرد شمع میسوزد دلی از آتش داغ پدر، چون شعلهور دارد کنار بسترش زهرا، نشسته با فغان، گویا ز غمهای دل فرزند، دستی بر کمر دارد نه فرزندش نه مادر، چشم از او بر نمیدارد به امیدی که سر از بسترش، یک لحظه بر دارد دوباره شد به پا شور محّرم در وجود ما که او عزم سفر در آخر ماه صفـر دارد چه میداند کسی حال جواد غم گسارش را که او امشب شب شام غـریبان پدر دارد »وفایی» سینهات را بیتالأحزان غم او کن که هرکس را ببینی در عزایش چشم تر دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
مهی که در همه عمرش، خدای باور بود فضای مکتب توحـید، از او منّور بود کسی که خوانده نبی بضعة النبی او را گُل هـمیـشه بـهـار بـهـشت کـوثـر بود حـدیث سـلـسـلـۀ او زبـانـزد هـمـه شـد فـروغ بخـش دل عاشـقـان حـیـدر بود سرود هجـرت او تا به توس از یثرب بـرای اهـل ولایت، چـه درد آور بـود شرر به خـرمن جانش زدند در غربت دلـش از آتـش زهـر سـتـم مـکّـدر بود لبش به زمزمه و دیـدگان او پُر اشک لبان و دیـدۀ او چـشـمهسار کـوثـر بود چو شخص مارگزیده به خویش میپیچید میان حجـرۀ در بسـته دیـدهاش تر بود به یک نگاه به در، شعله بر دلش افتاد گمان کنم که در آن جا به یاد مادر بود شب فـراق گـذشت و گه وصـال رسید شبی که دیـدن روی گـلش، میّـسر بود پس از وداع جوادش، به پیـش دیدۀ او نفس نفس زد و در لحظههای آخر بود به روی بال ملائک به عرش میبردند گُـلی که از سـتم این زمـانه پـرپر بود اگرچه گـشت «وفایی» گُل نـبی پرپر از این شمـیم بهشتی جهان معـطّر بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
انـگـور میدهـند که قـربانیات کنند لازم نکـرده دعوت مهـمانیات کنند صدها رواق در جگرت زهر باز کرد میخـواسـتـنـد آیـنـه بـنـدانیات کنند هر شب تو بر غریبی خود گریه میکنی مردم اگر چه سجدۀ سلطانیات کنند تو نو به نو برای خودت گریه میکنی در صحن کهنه گرچه چراغانیات کنند وقـتی خـدا غـریـبی ما را نگـاه کرد فرمـود تا حـسین خـراسـانیات کنند زنهـای طـوس مثل زنـان بـنـیاسد جمـعـند تا عـزای پـریـشانیات کنند معصومه را به همرهی خود کشاندهای تـا قـبـلهگـاه زینب ایـرانـیات کـنـند
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
عـرش را منتـظر خویش دگر نگذارم فرش را خسته و پیـوسته قـدم بردارم عـرق سرد به پیـشانی گرمم بنـشـست یــاد ســجــاد کـنــم بـا بــدن تـب دارم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
هم قـضا هم قـدر دعـای شـما پس رضای خـدا رضای شما بیکران است لطف و رحمت تو نبض دنیاست زیر هر قـدمت جن و انس و فرشتگان خدمت جسم هستی و بقعهات جان است حرف دل بود حرف اینجا شد چـقـدر چـشـم تـار بـیــنـا شـد در شـلـوغـی آن هـمه فـریـاد جان گرفته است دخترک پایش گـل لـبـخـنـد روی لـبهـایش چــشـمهـا اشـک شـوق آورده پـای این طـفـل خـوب شد اما پـای طـفـلی رقـیـه نـه، اصلا پدر آنـگـونه دخـتـر اینـگـونه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
نـامِ شـما دوایِ تـمـامی دردهـاست دارُالشفایِ کشورِ ما مشهدالرضاست بعد از دو ماه گریه و سینهزنی و آه اِی دستگیر فُلک وُ فَلک دستِ من بگیر آزاد کن مـرا که شدم بنـده وُ اسـیر بد کردهام اگر؛ به خودم کردهام ولی از زَهر بدتر است عملکردِ من رضا زینت نشد برایِ تو این سینهزن رضا این آخرین وصیتِ سلطانِ غربت است اینگونه دست وُپا زَدَنَت میکشد مرا یابن الشَبیب گـفتی و رفـتیم کـربلا حُجـره شبیه گوشۀ گـودالِ غم شده دلـتـنـگِ کـربـلا شـدهام آمـدم حـرم دستِ نوازشی تو بکِش بَر روی سَرم هر چند رو سـیاه برای تـوأم رضا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
ای جگر گوشه احمد جگرت میسوزد یا رضا بال و پرت بال و پرت میسوزد آمـدی آه! عـبـا روی سـر انـداخـتـهای زهر کاری شده یا اینکه سرت میسوزد؟ مثل او گریه کن ای مرد که آرام شوی مثـل تو سـیـنه تنهـا پـسـرت میسوزد باز با روضۀ زهـرا شدهای گـریـانـش حجره انگار که در چشم ترت میسوزد باز هـم روضـه گـودال بـه یـادت آمـد کـربـلا آمـده و دور و بـرت میسوزد آنچنان یاد حسینی که دلت کرب و بلاست خیمه انگار که پیـش نظرت میسوزد مثل یک مارگزیده به خودت میپیچی جگـرت آه رضا بال و پرت میسوزد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
میان حجره غربت به زیر پر سر داشت و شوق بال گشودن به سوی دلبر داشت به هر نفس شرر از جان او زبان میزد که او درون جگر شعلهای ز آذر داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
بی بال و پر افتاده بودی کنج حجره با چـشم تر افتاده بودی کـنج حجـره حتی درون سیـنهات انـفـاس؛ دردنـد غـرق شـرر افتاده بودی کنج حجره دور و برت لبـریزِ از خونابه بود و دور از نظر افتاده بودی کنج حجره آمد جـوادت سـر به دامـانش گذاری وقتی به سر افـتاده بودی کنج حجره هر چند از زهر جفا خونین دهن شد شکـر خـدا بر پیکـر پاکـش کـفن شد
: امتیاز
|