کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدهاشم وفایی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : ترکیب بند    

امشب شـمـيـم آمدن گـل رسـيده است            يعنی گلی به گلشن هستی دميده است

جانـبخـش‌تـر ز رايحۀ گـلـشن بهشت            بر ما نسيم مرحمت حـق وزيده است


از آسـمـان هـفـتـم خود نـور كـردگار            خطی ز نـور تا به مدينه كشيده است

مـهـری به روشـنـایـی آئـيـنـۀ عـفاف            از نـور لايـزال خـودش آفـريده است

در آسمان نوشت كه معصومه نام اوست

نامی كه روشنایی قـدر و مقام اوست

موسی كه از رسـيـدن او باخـبر شده            در طور خويش شاهد نور شجر شده

لبـخـنـد گـرم او به همه می‌دهد نشان            آثــار شــادمــانــی او بـيــشـتــر شـده

از نـجـم ثـاقـبی كه دمـيـده به دامنـش            آغـوش نـجـمـه جـلـوگه آن قـمر شده

شـكـرانـۀ شـكـفـتـن آن بـانـوی عفاف            موسی نـشـسـته گـرم نماز سحر شده

خيل فرشتگان به فـلک مات مانده‌اند

از آسـمـان به مقـدم او گُل فـشـانده‌اند

ای دل مدينه از همه جا ديدنی‌تر است            از كعبه، از محيط صفا ديدنی‌تر است

رو كن بر اين حريم كه از مسجدالحرام            اين قـبـلگـاهِ اهل ولا ديـدنـی‌تـر است

او سيب سرخ گلشن موسی بن جعفر است            يعنی كه از بهشت وفا ديدنی‌تر است

از هركه شادمان شده در اين بهارِ عشق            گـلـخـنـدۀ امـام رضـا ديـدنـی‌تر است

رو بر حـريـم قـدسی اين دلـنـواز كن

عـيدی دهـد امـام، تو دستی دراز كن

اين فاطمی‌نسب كه بود فـاطمی مرام            آئينه‌ای ز عـصـمت او را گرفـته وام

من عاجزم ز درك مقام كسی كه هست            هم بر امام دخـتر و هم خـواهـر امام

او آن كريمه‌ای‌ست كه از فيض حق بُوَد            خيـركـثـير بر همه عـالـم عـلی‌الـدوام

هرروز در حريم بهشتی او ز عرش            خيل ملك رسند حـضورش به احترام

زيـبـد به او كه آيـنـۀ ذات كـوثـرست

او كـوثـر مقدس موسی بن جعفرست

ای افـتخار مكـتب قـرآن خوش آمدی            ای خواهر امام خراسان خوش آمدی

هرچند در مدينه شكفتی چو گل، ولی            بـانـوی آفـتـابـی ايـران خـوش آمـدی

گـنجـيـنۀ عـفـاف و شرفـنـامۀ حـيات            آئـيـنـۀ نجـابت و ايـمـان خـوش آمدی

بال فـرشتـگـانِ خدا فرش راه توست

روشن‌ترين سپـيـدۀ دل‌ها نگاه توست

شهر عـلوم قـم ز تو و خود عليمه‌ای            در علم و فضل و دانش و تقوا فهيمه‌ای

گـويند عـالـمانِ جـهـان بر تو عـالـمه            اجداد تو حكـيم جهـان، تو حكـيـمه‌ای

قدرت فزون‌تراست از آن چه سروده‌اند            ساره چو هاجرست بر اين در نديمه‌ای

حاجـت‌رواست سائل درگـاه جـود تو            از بس رئوف هستی و بس‌كه كريمه‌ای

هركس غريب بر درت آمد غريب نيست

از چشمۀ عنايت تو بی نصيب نيست

با برقی از نگاه تو رخـشـنده می‌شوم            با آفـتـاب مـهـر تـو تـابـنـده مـی‌شـوم

احساس سرفرازی‌ام از باتو بودن است            ای سرفراز، بی‌تو سرافکنده می‌شوم

از شعر نارسا و از اين كـوتهیِ طبع            بار دگر حـضور تو شرمنـده می‌شوم

لطفت هميشه شامل حالِ «وفایی» است            از اين مرام توست كه دل زنده می‌شوم

اين شعر رابه پای محبّت حساب كن

آئــيـنـۀ وجــود مـرا نــابِ نــاب كـن

: امتیاز

مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در اول ذیقعده

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

کشیدم از عذابِ دوریت چه دردسرهایی            گلاویزم ز هجرانت همیشه با خطرهایی

به دریای غرور و کبر افتادم، مرا دریاب            عزیز فاطمه! تو منجی درمـانـده‌ترهایی


به دور سـفـرۀ مهـمـانی تو پـادشاهـانـند            ولی دنبال سـائـل‌ها و اینگـونه نفـرهایی

گناه ما شد عامل تا ظهورت دیرتر گردد            ز دست نوکرانت می‌خوری خونِ‌جگرهایی

خبر داری سراغم را کسی دیگر نمی‌گیرد!            می‌آمد کاش روزی از وصال تو خبرهایی

منم که بیـشتر از بچه‌ها محـتاج احـسانم            تویی که مهـربان‌تر از تـمامی پـدرهایی

بغل کردی مرا در خواب و بوسیدم عبایت را            هنوز آن خواب خوش دارد، به جان من اثرهایی

دو دستم بسته شد امّا، نخوردم بر درِ بسته            صدایت کردم و دیدم، همینجا پشت درهایی

بیاور نسخۀ من را! علاجم جز زیارت نیست            برایم دوری از کربـبلا دارد ضررهایی

سخن از هجر باشد خواهری دور از برادر نه!            چه سنگین است روی شانه‌ها بار سفرهایی

از آن صبحی که معصومه نبوسیده رضایش را            سراغش آمده هر نیمه شب درد کمرهایی

سراغش آمده درد کمر، نامحـرم اما نه!            عقیله رفت بین جرّ و بحث رهگذرهایی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گناه از غفلت ما بود، چوبش را شما خوردی            ز دست نوکرانت می‌خوری خونِ‌جگرهایی

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

با نگاهت، می‌زنم با قدسیان پَر، در بهشت            می‌گذارم سر، بر این خاک معطر، در بهشت

آب سقـاخـانه‌ات را هر زمان نوشـیده‌ام            گوئیا نوشیده‌ام از حوض کوثر، در بهشت


خوانده بودم: «با کریمان کارها دشوار نیست»            باز مبهوتم، در آوردم چرا سر در بهشت؟

خوب و بد، با هم، میان صحن تو، پر می‌زنند            نیست قانونِ «کبوتر با کبوتر...» در بهشت

کوه خضرم، ایستاده نه، که می‌آیم به سر            با هوای عطر تو، چون روز محشر، در بهشت

شهد سوهان‌های شَهرت، برده است از خاطرم            طعم آن گندم که خوردم، شام آخر، در بهشت

رفتم از قم تا به مشهد، با قـطار واژه‌ها            تا که خواندم از برادر، پیش خواهر، در بهشت

گرچه دور از آن بهشت زیر پای مادرم            جای مادر، سوی دختر، می‌کشم پَر، در بهشت

چشمۀ تسنیم و نهرند، اشک‌های چشم من            پیش چشمم رد شد آخر، روضۀ در، در بهشت

می‌شود یعنی بخوانی در قیامت هم مرا؟            تا بخوانم از شکوهت، بار دیگر در بهشت

ما به جای قبر پنهان، زائر صحن توأیم            فاطمه! ما را شفاعت کن، چو مادر، در بهشت

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : عاطفه جوشقانیان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از هرکسی به غـیر شما رو گرفته‌ایم            برگـیـم و با نـسـیم حـرم خو گرفته‌ایم

هـوهـوی باد در حرمت موج می‌زند            او را به خـدمـت تو اذان‌گـو گرفته‌ایم


گرد و غبار از دل خود پاک می‌کنیم            در صحن اگر که دست به جارو گرفته‌ایم

بر شانـۀ رواقـت اگر گـریـه می‌کـنیم            از ابرهای صحن تو الـگـو گـرفته‌ایم

ای سـاحـل امـیـد! کـنـار ضـریـح تـو            هـر بـار یـاد کـشـتی پـهـلـو گرفـته‌ایم

مهر تو را که ضامن ما روز محشر است            از آسـتـان ضـامـن آهــو گـرفــتــه‌ایم

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

مهر تو را که ضامن ما روز محشر است            از آسـتـان ضـامـن آهــو گـرفــتــه‌ایم

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

کـنارِ صحـن تو دیدم تـمام باور خود را            نشانی از مـزار بی نـشان مـادر خـود را

همیشه قبل هر کاری برای رزق اشعارم            گشودم گوشۀ ایوان طلایت دفتر خود را


مَنِ من را شکست ایوان آئینه، زمانی که            هزاران تکه دیدم در کنارش پیکر خود را

دل از بار تعلق‌ها رها شد با تو، از این رو            فقیری در ضریح انداخت تنها زیور خود را

غبار این حرم را می‌کشم بر روی دستانم            تبرک می‌کنم اینگونه من انگشتر خود را

خیابان ارم را دوست دارم چون که می‌بینم            درون آن شـکـوه بـارگـاه یـاور خـود را

من از اول به تو دل بسته‌ام، اذنی بده بانو!            که باشم در حریمت لحظه‌های آخر خود را

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

والشـمس ضحـهـا شب ما سحـر آمد            الـمـنـة لله کـه ایـن غــصـه سـر آمـد

صد چـلـه گرفـتـیم که آخـر خبر آمد            از کـعـبـه مـا جـلـوه تـوحـیـد درآمـد


با آمـدنش نـاظــم مـنـظـومـه مـا شـد

تاج سر ما حضرت معصومه ما شد

ریحانه موساست! تجلی به زمین کرد            پس اهل زمین را همگی عرش‌نشین کرد

خود را بغل معدن فیروزه نگین کرد            چشمان پدر را چقدر فاطـمه‌بین کرد

بانی شده این فـاطـمه معراج پدر را

جبرییل به پابـوسی او ریخـته پَر را

در بین کریمان شده مشهـور کریمه!            زهراست چه نزدیک و چه از دور کریمه

سجـاده‌نـشـین در وسط طـور کریمه            یا فـاطـر و یا فـاطـمه یا نـور کریمه

این آرزوی ماست سلیمان شده باشیم

با چـادر تو تازه مسلـمان شده باشـیم

ارثیه زهراست که پای تو ورم داشت            محراب به یک جلوه تو قامت خم داشت

با بودنت این قوم چه می‌خواست؟ چه کم داشت؟            احساس عجیبی به شما قوم عجم داشت

در پای شما مردن ما عین حیات است

صحن تو برابر به تمام عتبات است

از آیـنه‌بـنـدان حرم نور به ما خورد            در صحن تو بی‌بی سر ما خوب هوا خورد

در قم به مشام دل ما بوی رضا خورد            هرکس گذرش خورد به این میکده جا خورد

دیدند همه مـرقـد تو مرقـد زهراست

بی بی به خدا گنبد تو گنبد زهراست

نـومـیـد رسـیـدیـم کـه امـیـد بگـیـریم            هر نیمه شب از ماه تو خورشید بگیریم

خوبست به امـضای تو تأئـید بگیریم            یعنی که ازین خـانه روادیـد بگـیریم

بـیـمـارتـریـنـیـم شـفـا را بـده بـی‌بـی

پـس تـذکـره کـربـبـلا را بـده بـی‌بـی

در کشور شیعه سفرت امن و امان بود            هر کوچه زمان گذرت امن و امان بود

بر روی شتر دور و برت امن و امان بود            افتاد به هرجا نظرت امن و امان بود

چشمان کسی خیره به محمل نشد اصلا

سـدّ گـذرت جـمـع اراذل نـشد اصلا

جز گل به سرت از روی بامی نرسیدست            بر محمل تو چشم عوامی نرسیدست

پایت طرف بـزم حـرامی نرسیدست            راه تو به دروازه شـامـی نرسیدست

شــلاق ســراغ تـن تـو هـیـچ نـیـامـد

آتـش طـرف دامـن تـو هـیـچ نـیـامـد

اما به سر عـمه به جـز زخـم ندیـدند            قـدّیـسـه مـا را سر بـازار کـشـیـدنـد

با هلهله و خنده از او خـطبه شنـیدند            بـنـد دل او را تــه گــودال بـریـدنــد

قداره کشی آمد و سرزیر عـبا رفت

بر نـیـزۀ اولاد زنـا نـور خـدا رفـت

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مسعود یوسف پور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : ترکیب بند

در آن شهری‌که بانوی بهشتی چون تو هم باشد            سزاوارست نام هر خیابانش "ارم" باشد

رسیدی تا نشان ما دهی آن قبر پنهان را            بنا این است در قم، فاطمه صاحب حرم باشد


تبسم می‌کند ناخـواسته؛ در قلب زائرها            مگر صحن تو اصلا می‌گذارد درد و غم باشد؟

ندیدم هیچ شب در حوض، کامل انعکاسش را            همان بهتر قد مهتاب هم پیش تو خم باشد

حریم آسمانی تو پروین دارد و خوب است            اگر نـام یکی از باب‌ها باب الـقـلم باشد

کرامت می‌کنی تا گاه از نزدیک و گاه از دور

تنور شعرمان گرم‌ست ای خورشیدِ بیت‌النور

به دریا می‌زند اینجا دل، آهوی بیابان هم            به پابوسی می‌آید از مسیر دور، باران هم

زیارت می‌کنندت عاشقان در باد و بوران هم            ز تو رو برنمی‌گرداند این زلف پریشان هم

هدایت شد به راه راست در شهرت خیابان هم            قم‌ت را مطلع خورشید می‌داند خراسان هم

به شوقت غرق "بهجت" شد دلِ تنگِ "گذرخان" هم            کنار این حرم مست است "قبرستان شیخان" هم

صفائی چون "صفائیه" ندارد باغ رضوان هم            دل "آذر" به تو گرم است در فصل زمستان هم

رسیدی با چنان حجبی که تا پایان دوران هم            نبیند گرد محمل را نگاهِ "چارمردان" هم

نشسته عطر جنت در حریمت روی هر دامان

شمیمت پَر کشیده شکرحق سرتاسر ایران

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

نشسته عطر جنت در حریمت روی هر دامان           شمیمت پر کشیده تا خودِ "بلوار پردیسان"

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ما نـبـودیم و دل ما بود جـای اهـل‌بیت            شکر حق شد کار و بار ما ثنای اهل‌بیت

شکر حق تا پای جان هستیم پای اهل‌بیت            ما همه هـستـیم تـسلـیم رضای اهل‌بیت


زیر دین حـیـدر و زهـرای ایـرانـیم ما

بنده معـصومه خاتون و رضا جانیم ما

سـاقـیا کـوثـر بـده، خـیـر فـراوان آمده            مژده از قـم می‌رسد بانـوی ایران آمده

زیـنـب کـبـرای آقـای خــراســان آمـده            قـبـلـه‌گـاه دخـتـران نـسـل سـلـمان آمده

آمده تـا بـر کـنـیـزان عـلـی یـاور شود

مثل زهرا مثل زینب شیرزن‌پرور شود

جان ما قربان این دریای عشق و گوهرش            هست آری معجز موسای ما این دخترش

هر زمان گردد رضا دلتنگ روی مادرش            زائر زهرا شود با یک نظر بر خواهرش

من یـقـین دارم نیـاورد و نـمی‌آرد خـدا

حضرت معصومه‌ای‌تر از علی ‌موسی‌الرضا

این کریمه هست سر تا پا شبیه مادرش            می‌دهد بوی نجف این خاک عالِم پروَرَش

می‌شود العـبد، بهـجـت با گـدایی درش            ما که جای خود همه علامه‌هامان نوکرش

تا قیامت شیعه اثنی‌عشر ممنون اوست

کل توضیح المسائل‌های ما مدیون اوست

هر که سلطانش رضا شد رعیت معصومه‌است            هر چه ما داریم، لطف هجرت معصومه‌است

راه آزادی زن در عفت معصومه‌است            فقه ما کل اصولش حضرت معصومه‌است

حضرت معصومه در ایران نمی‌آمد اگر

ما نبودیم عاشق زهرا و حیدر این قَدَر

دختر باب الحوائج زود حاجت می‌دهد            قبل حاجت خواستن بی ‌هیچ منّت می‌دهد

هیچ می‌خـواهیم ما و بی‌نهـایت می‌دهد            این کـریمه یاد حاتم هم کرامت می‌دهد

ما ز لطفش آب می‌خواهیم و کوثر می‌دهد

دست و دلـبازی او بوی برادر می‌دهد

چادرش چون چادر زهرا قیامت می‌کند            چادرش مردانه از حیدر حمایت می‌کند

چادرش هر نامسلمان را هدایت می‌کند            رشته‌ای از آن دو عالم را شفاعت می‌کند

کی ز فـردای قـیـامت واهـمه داریـم ما

سایـه‌سار رحـمت دو فـاطـمه داریـم ما

ای فراتر از همه ای بی‌کران در بی‌کران            مهربـانـانه به ما تو راه را دادی نشان

داده‌ای هدیه به ایران سهله‌ای در جمکران            با تو می‌گردند مردم زائر صاحب زمان

با دعـای فـاطـمه کی راه گـم داریـم ما

جمکران و مشهد و شیراز و قم داریم ما

ای تـمـام دردهـایـم را مـداوا فــاطـمـه            ای هـمه سـرمـایـۀ روز مـبـادا فـاطـمه

می‌شود با گوشه چشمت قطره دریا فاطمه            اشـفعـی لی فـاطمه یا فـاطمه یا فـاطمه

آبرویم را بخر ای دخـتـر باب الـمـراد

وقت مرگ من بیا جان رضا جان جواد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قلب کـویـر با تو بهـشت خدا شده‌ست            قـم قـبـلـۀ ارادت دل‌هـای ما شـده‌ست

این خاک با حضور تو دارالشفا شده‌ست            اینجا حـریـم روشـن آئـیـنه‌ها شده‌ست


با تو بهـار در دل این خاک پا گرفت

مهرت نـسـیم بود و جهان مرا گرفت

دردیم و جز به مهر تو درمان نمی‌شویم            ابریم و بی‌نگـاه تو بـاران نـمی‌شـویم

دل مرده‌ایم و بی مددت جان نمی‌شویم            ما نـوکـر تـوأیـم و پشـیمان نمی‌شویم

احــسـانـت آیــۀ کــرم اهـل بـیـت شـد

قـم با حـضـور تو حـرم اهـل بیت شد

ای آفــتـاب سـر زده از گـنـبـد شـمــا            بی‌انـتـهـاست مـرحـمـت بی‌حـد شـمـا

قـم شهـر ماست، مشهـد ما مشهد شما            پیـداست قـبـر گـم شده در مـرقـد شما

اشکـیـم و می‌چکـیـم به پای شما فقـط

عـمـری‌ست نـوکـریم برای شما فقـط

گـشـتـه غـبـار چـادر تـو آبــروی قــم            عطر بهشت می‌وزد از عطر و بوی قم

در رفت و آمـدند ملائک به سوی قـم            بـاشـد حـرام آتـش دوزخ به روی قـم

ما را به حشر جزو محبان حساب کن

ما را بـیا و زائـر کـویت خـطـاب کن

ما خشک‌سال و حضرت بارانمان تویی            ما رعیتیم و خواهر سلطـانـمان تویی

مـاه هـمـیـشـه کـامـل ایـرانـمان تویی            آسـایـش بـهـار و زمـسـتـانـمـان تویی

تاریک بوده‌ایم و تو خورشیدمان شدی

یک عـمر صبح روشن امیدمان شدی

قبل از تو این کویر فقط شوره‌زار بود            این خاک چار فصل تنش بی‌بهار بود

قـم سـال‌هـای سال پیِ یک نگـار بود            در آرزوی وصـل شـما بی‌قـرار بـود

قـم با شـما سـرآمـد این روزگـار شـد

بعد از تو با بهشت خـدا هم‌جـوار شد

مهـمـان عـطـر فـاطـمـه‌ام با زیـارتت            دل بـسـته‌ام به وعـدۀ صدق شفاعـتت

چرخـیده چرخ زنـدگی‌ام با سخـاوتت            از غم خیال نیست به لطف و عنایتت

با صد امید و شوق بر این خانه رو زدم

من پـیک آشـنـای حـرم، اهل مشهـدم

تو آمـدی و کـعـبـۀ مـحـبوب ما شدی            اهل حجاز و هم وطن خوب ما شدی

مـرهـم‌تـرین دوای دل‌آشـوب ما شدی            نوری برای این دلِ محجوب ما شدی

از لحـظـۀ ورود تو قـم آسـمانی است

نامـت هـمـیـشـه آیـنـۀ مهـربانی است

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عطر خوشبویی که در سر تا سرِ ایران گم است            از گلاب نابِ قمصر نیست! از شهر قم است

مهربـانویی که با لبخند مهـمان می‌کـند            باز دل راهی شد و اینبار بارِ چندم است


می‌نـشـیند پای حرفِ زائران خـسته‌دل            فکر و ذکرش غصه‌های بیشمار مردم است

در حریمش می‌شود همسایهٔ خوب خدا            هر کسی که راه را گم کرده و سردرگم است

در مسیرِ چادرش خورشید زانو می‌زند            بسکه محجوب است و ماهِ آسمانِ هفتم است

از ضریحش گریه می‌بارد! نه اینکه معجزه‌ست            روضهٔ داغ برادر در رواق هشتم است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : میثم کاوسی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

از ادب در حرمت قامت زوّار خم است            هر که زانو زده در محضر تو محترم است

قم بهشتی است که از لطف تو رونق دارد            هر کویری که بر آن پا بگذاری «ارم» است


«بهجت» از قلب ضریحت همه‌جا را پر کرد            آنچه در صحن تو هرگز نتوان یافت غم است

عالِـمان ریـزه‌خـور سفـرۀ احسان تـوأند            عالَمی سائل و ایوان تو دارالکـرم است

«مرعشی» وار شدم زائر زهرا در عرش            بین خاکی که در آن فاطمه صاحب حرم است

قصد قم می‌کنم از مشهد و در هر نفسم            یارضاجان دم و معصومه مدد بازدم است

شد پناهنده به منظومۀ صحنت «پروین»            حـرمت امـن‌ترین خـانـۀ اهل قـلـم است

وقت توصیف شکوه تو مضامین لال‌اند            شاعران مدح تو را هر چه بگویند کم است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : نفیسه سادات موسوی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست            شيرينیِ اين لحظه‌ها در هر وصالی نيست

مهـمان درگـاهـت شدم با اين‌كه می‌دانم            اين خـانه جای هر گدای لاابـالی نيست


مانـند شـمعی می‌درخـشی بـين زائـرها            دور ضريحت هرگز از پروانه خالی نيست

باران لطف و رحمتت يک‌ريز می‌بارد            در هيچ فصلی اين حوالی خشک‌سالی نيست

حاجت‌روا از قم به تهران باز می‌گردم؟            بعد از زيارت ديگر اين جمله سؤالی نیست

خواهش فراوان است در این دل، ولی بانو            جز دوری و دلتنگیِ مشهد، ملالی نيست

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

قــبـلـۀ هـفـتــم مـا قـبـلـۀ هــشـتـم دارد            تـا خـراسـان رضـا آیـنـه در قــم دارد

توبه شد عـاقـبت گریۀ هر زائر مست            بر زمین ریخته هر باده که در خم دارد


« بُعـد منزل نَبُود در سفـر روحـانی»            هـر سـلامی بـفـرسـتـیـم، عـلـیکم دارد

می‌روم در حرم از صحن به صحنی دیگر            مـوج تا در دل دریـاست، تلاطـم دارد

عکـسم افـتاد در آئـیـنۀ صحـن و دیـدم            شـیـشه این مرتبه با سنگ تـفاهم دارد

هم کریمه‌ست و هم از نسل کریمان بانو            پـس گـدا در حـرمـش حـق تـقـدم دارد

لطف بی‌بی‌ست که در جمعیت شاعر‌ها            شاطر عباس قـمی، فـیض تکـلـم دارد

مرغ دل گرچه سیاه است ولی از سر لطف            از سـر گـنـبـد او حـسـرت گـنـدم دارد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا شکوهی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

مزیّن کن نگاهت را به نام جعفر صادق            که عطر عافیت دارد پیام جعفر صادق

اگر مهتاب می‌تابد به شام کوچه‌های شهر            شفای نـور می‌گیرد ز بام جعفر صادق


ببین اعجاز نامش را که می‌یابد تبار دل            بهاری از حلاوت در سلام جعفر صادق

صلابت را تماشا کن که همچون بید می‌لرزد            بنای کاخ منصور از کلام جعفر صادق

نگاه غصه را پر کن که دست شب به جای نور            شرار زهر می‌ریزد به جام جعفر صادق

دگر ای آسمان شهر! بس کن شهد باران را            که شد تلخ از غم و اندوه، کام جعفر صادق

به پایش آسمان از چشم خود خورشید می‌بارد            به دل دارد چراغ از احترام جعفر صادق

عبور از خط آخر پیش پای توست کاری کن            که دستت را بگیرد فیض عام جعفر صادق

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سعید تاج‌محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای که مدیون تو تا روز جزا ایمان ما            جان ما قربان تو ای نوح کشتی‌بان ما

از اضافات گلت ما عاشقان را خلق کرد            داد با امضای تو یک عمر آب و نان ما


راست می‌گویند نام مذهب ما جعفری‌ست            جز احادیث تو نوری نیست در چشمان ما

 از تو می‌خواندم که نام آتش آمد بر زبان            صحبت از "در" شد که آتش زد به جسم و جان ما

ای شـهـید آتش جـهـل مدیـنه! پس چرا            جای تو از مادرت می‌خواند روضه‌خوان ما؟

شعر می‌خوانَد کمیت و روضه می‌خوانی به اشک            آه از جدّ غریب و بی‌کس و عطشان ما

خانه‌ات را کربلا کردی و ما آموخـتیم            هست دنـیـای بـدون کـربـلا زنـدان مـا

آستان قدس صادق می‌شود روزی بقیع            بر ضریحت می‌رسد چندی دگر دستان ما

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بُـردنـد اگر هجـوم به بـیت مـطهـّرش            در پشت در نبود گـرانـمایه هـمسرش

شد بسته گرچه به ریسمان دو دست او            بر سر نـبـود تـیـغ عـدوی ستـمگـرش


گیرم که گشت همسر او غرقِ غم ولی            دیگر نخورد ضرب غلافی به پیکرش

گیرم که ریخت اشک عزیزانش از جفا            دیگر نـسوخـت لالـۀ کـوثـر بـرابـرش

گیرم که بود مـادر طـفـلان او غـمـین            دیگـر نـبـود غـنچـۀ نـشکـفـته پرپرش

باید گـریـست در غـم آن طفـل نازنین            طفـلی که دید حـادثه در بـطنِ مادرش

بـا آن کـه بـرد پـای پـیــاده عــدو ورا            دیگر نـبود شـاهـد آن لحـظه دخـترش

عـمـامـه‌اش فـتـاد اگـر چه ز سر ولی            دیگر نبـود هـجـمـۀ نا اهـل بر سـرش

از غـصّه دید گـریۀ اهل و عـیال خود            امّا ندید صدْمـه به پهـلـوی هـمـسرش

گرچه نشـست آه و فغـانش به دل ولی            سیـلی نخـورد بر رخ تنهـا صنـوبرش

خون می‌شود دو دیدۀ "یاسر" چو قلب یار            زین ظلمِ بی‌شمار که سخت‌ است باورش

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : حسن صنوبری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

نشسته بر لب ساحل، شکسته‌زورقِ عاشق            که‌راست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟

به موجِ اشک، کِی آخر توان به اوج رسیدن؟            کجا حریفِ تو باشد دلِ شکـسـتۀ قایق؟


نه فهمِ رنج تو آسان، نه درکِ اوج تو ممکن            زبان ناطقه الکن؛ سکوت، یکسره ناطق

مگر که اذنِ جنونم دهی چو «جابر جعفی»            وگرنه عقـل ندارد رهی به کوی حقایق

تویی که علم یقـینی، به دین اول و آخر            تویی که معنی دینی، به علم سابق و لاحق

چو طفل مکتب تو «بوحنیفه» است چه گویم            ز حـلـقـۀ تو بجـویم اگر مـشـایـخ واثـق

به حکم توست اگر زد «هشام» تیغ تکلّم            ز کیمیای تو «جابر» حکیم گشته و حاذق

چه داشت خرقۀ «سفیان» به جز ریا؛ و چه عریان؟            تو خرقه‌پوشِ خدایی نهان ز چشم خلائق

زبان گشودی و آنک شکست حقّۀ کافر            نگـاه کـردی و آنگه پـرید رنگ منافـق

عیار عقل تو بودی به گفـتگوی مکاتب            مراد عـلم تو بودی ز جستجـوی دقـائق

تویی تو چشمۀ جوشان، تویی تو بحر خروشان            شکسته‌زورقِ ساحل، منم، به سوی تو شائق

ز خویش می‌روم امشب به سوی غربت دریا            سیـاه‌پـوش عـزای امـام جـعـفـر صادق

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

بسم الله اگر طالـب نـوری دل عـاشـق!            بـسم الله اگر هـست تو را رأی مـوافـق

ایـنـک تـو این راه بـه ادراک حـقـایـق            بنشین نفسی، این تو و این‌ منبر صادق


بـگــذار بـه آئـیـنـۀ تــو نــور بــتــابــد

نـزدیک بـمـان، هرچند از دور بـتـابـد

علم، اول و آخر شده در دفـتر او جمع            الــمـنـةُ للَه کـه نـشـد مــنـبـر او جــمـع

چونان که ملائک همه در محضر او جمع            هستند فـقـیهـان همه دور و بر او جمع

عـلامـه بـه عـلامـه مـفـسّر به مـفـسـّر

بنگر همه را مستمع و ناظر و حاضر

افـتـاده عـقـول هـمـه در پـای کـلامـش            تـوحـیـد مـفـضـّـل نـم دریـای کـلامـش

طبـع شـعـرا بـسـته به انـشای کـلامـش            حکم فـقـهـا مُـهـر به امـضای کـلامش

دور است ز درک سخـنش علم افاضل

دنیا شده بی‌بـهـره از این بحـر فـضائل

در صدق که نام‌آور و در علم رفیع است            همواره گنهکارم و همواره شفیع است

او گـوشه‌نـشین شب بی‌نـور بقیع است            از روضۀ تنهایی او خون دل شیعه است

مائـیم و غـم بی‌کـسی حـضرت صادق

تـنـهـا شـده تـا شـیـعـه نـمـانـد مـتـفـرّق

بـوده است پـریـشـان پـریـشـانی جدش            حـیران شده از روضۀ حـیـرانی جدش

سنگ آمد و زد بوسه به پیشانی جدش            خون می‌چکد از صورت نورانی جدش

اشکـش شده جـاری به غـم کـرببلایش

یک عمر خودش روضه گرفته ست برایش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در ردیف شعر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر شأن اهل بیت و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

افـتـاده عـقـول هـمه در پـای ســوادش            تـوحـیـد مـفـضـّل نـم دریـای ســوادش

طبـع شـعـرا بـسـته به انـشای سـوادش            حکم فـقـهـا مُـهـر به امـضای سـوادش

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : عبدالحسین میرزایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

ریزد سرشکِ زهرا، از دیده چون ستاره            داغ امـام صـادق، زد بر دلش شـراره

با چشم دل نظر کن، یک لحظه در مدینه            بر تربتش که دارد، بر غربتـش اشاره


دل تنگِ مادرش بود، آن یادگار زهرا            مهـمان مـادرش شد، با قـلب پاره پاره

پای پـیاده در شب، می‌بُردنـش ز خانه            از ظلم و جور منصور، خون شد دلش هماره

کی دیـده پـیـرمـردِ هـفـتـاد سالـه‌ای را            در کـوچه‌ها پـیـاده، دنـبال یک سواره

شد فاطمیه تکرار، آتش گرفت گـلزار            امـا زنی نـبـوده، در پـشـت در دوباره

می‌زد قدم در آتش، می‌گفت وای مادر            جز سوختن چه راهی، جز ساختن چه چاره

یکبار منزلش سوخت، صد مرتبه دلش سوخت            بر حال کـودکـانـش، بـنـمود تا نـظاره

صد شکر دخترانش، بابا کنارشان بود            غارت نشد از آنها، خلخال و گوشواره

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی و اغراق بی مورد در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هر شب به یک بهانه، می‌بُردنش ز خانه            از ظلم و جور منصور، خون شد دلش هماره

مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام صادق

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای سبز پوش عشقِ تو را سرخ قامتیم            ای پـادشـاهِ حُـسن نـگـاهی که رعـتـیم

فـکـری به روزگـارِ بـدِ حـالِ ما بکـن            جان حـسین تـشـنه‌ات ای ابر رحـمتـیم


ما زائر سه شـنبه و شب‌های جـمعه‌ایم            آواره‌ایــم؛ دربــه‌درِ یــک زیــارتــیــم

مـا با غـبـارِ کـربـبـلا هـم‌نـفـس شـدیـم            یعنی بیا که خـاک تو هـستـیم تـربـتـیم

ما را ببخـش اگر که اسیـر مـعـیـشـتیم            ما را ببـخش اگر که کمی کم محـبـتـیم

هـر روز آمـدیـم و بـدهـکـارتـر شـدیم            تقـصیر لطف توست عزیزم بد عادتیم

بر روی ما حساب کن آقا که سالهاست            چـشم انـتـظارِ آمـدنت اشک حـسـرتـیم

حرف امام صادق ما هست این حدیث            درکت کـنـیم اگر همۀ عمر خـدمـتـیم*

ما را هـزار بـار جـهـان آزمـوده است            هر بـار دیـده است فـقـط اسـتـقـامـتـیـم

این جـملۀ بزرگ از آوینی است گفت:            ما راسـت قـامـتـانِ جهـاد و شـهـادتـیم

هر روز می‌رسـد خـبـری از شهـادتی            شکـر خـدا که باز بر این راه دعـوتیم

از نسل جـبهـه است همۀ نـسل‌های ما            نـسـل خـمـیـنی است اگر عین غـیرتیم

این بـچـه‌ها‌ی ما چـقـدر جـمکـرانی‌اند            مدیون مِهـرِ حضرت زهـرای عـترتیم

خلاد بن صفار می‌گوید: از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا قائم به دنیا آمده است؟ حضرت فرمود: «لا وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی»؛ (خیر! اگر دوران او را درک می کردم، همۀ زندگی ام را در خدمت به او می گذراندم)

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سید حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : چهارپاره

کاش من هم به لطف مذهب نور            تـا مــقــام حــضــور مـی‌رفــتــم

کـاش مــانـنـد یــار صــادقــتــان            بـی‌امــان در تــنــور مـی‌رفــتــم


عـلم عـالـم در اخـتـیـار شـماست            جبر در این مسیـر حـیران است

چـشـم‌هـایت طـبـیب و بـیـمارش            یک جـهـان جـابر بن حیان است

روز و شـب را رقـم بــزن آخـر            ماه و خورشید در مُرکّب توست

مـلـک لا هـوت را مـراد تـویـی            آسـمـان‌هـا مـریـد مـذهب توست

قـصـه تـکــرار مـی‌شـود یـعـنـی            باز هـم در مـدیـنه عـاشق نیست

کوچه در کوچه شهـر را گـشـتم            هیچ‌کـس با امـام، صـادق نیـست

خـواب دیـدم که پـشـت پنجـره‌ها            روبــروی بــقـــیـــع گــریـــانــم

پــا بــه پــای کــبــوتــران حــرم            در پــی آن مـــزار پــنــهــــانــم

گـریه در گـریـه بـا خـودم گـفـتم            جـان افـلاک پـشـت پنجره‌هاست

آی مــردم! تــمــام هـسـتــی مــا            در همین خاک پشت پنجره‌هاست

: امتیاز