- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
همیشه هر شب جمعه به سینه غم دارم حرارتی است قدیمی که در دلم دارم اگرچه دستِ تهـی دارم و گـدا طبعـم دلِ شکستۀ خود را که دستِ کم دارم میان نـامۀ من خـالی است از خـوبی گناه و جـرم و خطا را همه رقم دارم مرا به حُرمتِ موسی الرضاست میبخشید خوشم که رعیتم و شاهِ ذوالکرم دارم به امرِ حضرت سلطان، حسین میگویم به لطف فـاطـمه ارباب محـترم دارم حسین گفتم و جان و دلم به جوش آمد مرا ببخش، فـقـط اشک تـازهدم دارم نشد که زائـر کـرب و بلا شوم، باشد دلم خـوش است میان دلـم حـرم دارم برات کرب وبلایم به دست عباس است دوبـاره مُـلـتــمـس دامـنِ عــلـمــدارم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
در بـسـته بود اما، در را کریم وا کرد از بس گدا بر این در، هر شب خدا خدا کرد با یاکریم و یارب، حاجت گرفت سائل از بس نشست اینجا، از بسکه پا به پا کرد مولا به عبد رو داد، تا بنده رو نگـیرد بنـده فـقـط جـفا و، مولا فـقـط وفـا کرد دست مرا گرفت و، با خود به خانهاش بُرد او این غریبه را هم، با خویش آشنا کرد رو راست باشم اصلاً، خیلی به ما بها داد بیقـیمتیم و ما را، با اشک پُر بها کرد از او مـدام دعـوت، از ما نشد اجـابت بیاعـتـنا شـدیم و، او بـاز اعـتـنا کـرد با او وفـا نکـردیم، او را صدا نکـردیم با این وجود ما را، راهی به کربلا کرد ما را به هـیأت آورد، بین رعیت آورد ارباب دید ما را، در را دوباره وا کرد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
کابوس نیست اینکه من از خود فراریام عـیـنِ خـودِ عـذاب شـده بـیقـراریام لبتـشـنهتر ز بوتۀ خشکـیده در کویر چـشـم انـتـظـار بـارش ابـر بـهـاریام در شأن کـبریـایی تو نیست ای لطیف راضی شوی که خلق ببینند خواریام تو مـهـربـانتـریـنی و والاتـر از همه بگذر ز من! به حقِّ همین اشکِ جاریام آنی مـرا رهـا کـنـی از دست رفـتـهام محبوب من! به دست چه کس میسپاریام؟ با آنکه در گـناه و بدی غوطهور شدم من حاضرم قسم بخورم دوست داریام ای یارِ آنکه جز تو ندارد رفیق و یار میخـواهم از تو با همۀ شرمـساریام لا یـمکـن الـفـرار... مبادا خـدای من! یک آن مرا به حال خودم واگـذاریام
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
برون شد از حد و اندازه، عصیانی که من دارم مَلَک عاجز شد از ثبت گناهانی که من دارم نه با خالق سَر و سِرّی، نه با مخلوق احسانی نمیارزد به کُفری، سُست ایمانی که من دارم چنان این سینه مالامال از آمال و غفلت شد که بوی دوزخ آید از گریبانی که من دارم به شانه نظم دادم، گیرم این زلف پریشان را چه سودی با چنین فکر پریشانی که من دارم؟! چنان آلوده دامانم، ثوابی گر به جا آرم ثواب آلوده میگردد ز دامانی که من دارم ولی "لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله" اش صدایم کرد قبولم کرد آخر ربّ رَحمانی که من دارم دو قطره اشکِ بی ارزش ز من دیدی و بخشیدی گران از من خریدی جنس ارزانی که من دارم
: امتیاز
|
زبانحال خداوند کریم با بنده گنه کار
به غیر مهر و محبت چه دیدهای؟ برگرد کـبـوتـرانه چـرا پَر کـشـیدهای؟ برگرد تـمــام عـمـر قـدم در ره خـطـا زدهای به جز تباهی و ذلت چه دیدهای؟ برگرد اگـر چـه عـبـد من آلـوده و سـیـهرویی کجا ز رحمت من دل بُریدهای؟ برگرد چـرا اسـیـر شـب تـیـرۀ گـنـه شـدهای؟ اگر که چشم به راه سـپـیـدهای برگـرد هوای نفْس، تو را میبَرَد به سوی جهیم «ز برزخی که خودت آفریدهای برگرد» چـقـدر فـاصله داری میان خود با من! نَفَـس بُریده شدی بس دویدهای، برگرد دوبـاره تـشـنـۀ لاتـقـنـطوی من شدهای همیشه از میِ رحمت چشیدهای، برگرد ره انـابه و تـوبه به روی تو بـاز است اگر که میوۀ ممـنوعه چـیدهای، برگرد خـدای تـوبـه پـذیـر تـوأم! کجا رفتی!؟ اگر به آخـر خـط هم رسـیدهای برگرد «وفایی!» از چه ز درگاه من گریزانی صدای دعوت من را شنیدهای، برگرد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
پُر از اندوه هجران است اوقاتی که من دارم چه سنگین است این بار مجازاتی که من دارم طلای قـلب من آخـر بدل از آب در آمد عوض شد عاقبت با هر گنه، ذاتی که من دارم الهی لا تودّبنی، مرا رسوا نکن در شهر که میخندند مردم بر مکافاتی که من دارم به من گفتی بیا شبها چراغ اشک روشن کن دلم روشن شده حالا ز مشکاتی که من دارم مرا آوردهای پـای دعـاهـای شبانگـاهت خودت دادی به من حال مناجاتی که من دارم مناجات امیرالمومنین، ایـوان طلا و من ندارد عالم این کنج خراباتی که من دارم نجف هر سال من با تو قرار آشتی دارم نگیری از دلم ای عشق! میقاتی که من دارم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
بـدم؛ مـرا به پـیـمـبـر ببـخـش یا الله! به اشک دیـدۀ حـیـدر، ببخـش یا الله! تـمام دار و نـدارم محـبت زهـراست مرا به سـورۀ کـوثـر، ببـخـش یا الله! به اشک چشم حسین و حسن قبولم کن مرا به این دو بـرادر، ببخـش یا الله! بـه درگـه تـو گــنــاه مـکــرر آوردم مـرا به عـفـو مـکـرّر ببـخـش یا الله! ببر به کـرب و بلا زائر حـسیـنم کن به آن ضـریح مـطهـر، ببخش یا الله! به دستهای عـلـمدار کـربلا سوگـند به حـرمت عـلی اکـبر، ببخش یا الله! به بانگ العـطش نـازدانههای حسین به خون حنجر اصغر، ببخش یا الله! به سیدالشـهـدا و به خـون حـنجـر او که شد بریده ز خـنجر، ببخش یا الله! به لحظهای که سر نیزه گشت با زینب سـر حـسـیـن بـرابـر، ببـخـش یا الله! به خون میثم تـمـّار، جـرم "میثم" را به روی او تو نیـاور؛ ببـخش یا الله!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
رخ، زرد و مو سفید و همه نامهام سیاه ره، دور و قد خمیده ز سنگـینی گناه اشکی نیامد از بصرم وای! وای! وای! سـوزی نمـانـده در جگـرم آه! آه! آه! بیاخـتـیار، راه سـپارم سوی جـحـیم گر افکـنم به نـامۀ اعـمـال خود نگـاه یک مصرع است روز جزا کل نامهام یک لحظه توبه کردم و یک عمر اشتباه از بس گناه، پرده به چشمم کشیده است تشخـیص راه را ندهـد دیـدهام ز چـاه عـمری گـناه کـردهام و تـوبه میکـنم با این زبان که ذکر تو را گفته گاهگاه هرچند نیست در خور بخشش گناه من مولای من! به عـفـو تو آوردهام پـناه فریاد از آن زمان که گناهان من روند در پیـش دیـدهام رژه مـانند یک سپاه فـردا که مادر از پسر خود کند فرار "مـیـثـم" به خـاندان پـیـمـبر بَرَد پـناه
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
من زندهام اگر چه، ولی زنـده نیستم من بنـدگی نـکـردهام و بـنـده نـیـستم در سایهسار رحـمت تو قـد کـشیدهام جز با نـگـاه لطـف تو پـایـنـده نیستم خـیـلی گـنـاه کـردهام امـا هـنـوز هم از صبر بیحـساب تو شرمنده نیستم رویـم سـیـاه و نـامۀ اعمال من سـیاه شـرمـنـده از سـیـاهی پـرونده نیـستم یادی ز خوف قـبر و قـیامت نمیکنم خـیلی به فـکـر تـوشـۀ آیـنـده نـیـستم دنیا و زرق و برق، دلم را ربوده است از عـشق خـالیام، ز تو آکـنده نیستم از راه و رسم شیعه فقط حرف میزنم اصلا به نـام شیـعـه بـرازنـده نیـستم دل بـسـتهام به فـاطمه و بچههای او اما بـرای فـاطـمـه زیـبـنـده نـیـسـتـم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
از ما جـفـا بـسـیـار دیـدی و وفـا نه تو یـاد ما بـودی ولی افـسوس ما نه حالا که در دنـیا مرا رسـوا نکردی بی آبـرویـم میکـنی روز جـزا؟ نـه از سفـرۀ جـودت اگر محـروم باشد جای دگر پر میشود دست گـدا؟ نه آنگونه که میخـواستم بودی همیشه آنگونه که میخواستی دیدی مرا؟ نه هر طور میخواهی بسوزانی بسوزان امـا بـرایت سـود دارد؟ نـه خـدا نـه جـنّت بـرای شـیـعـیان زیبـاست اما زیـبـاتـر از راه نـجـف تا کـربلا نه موکب به موکب اربعین عشاق جمعند امسـال آیا قـسـمت من هـست یا نه؟ ای کاش اربـاب مقـاتـل مینـوشـتند سـر را جـدا کـردنـد امـا از قـفـا نه
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
مـائـیـم و روسـیـاهی، العـفو یا الهی تو بـهـتـرین پـنـاهـی، العـفو یا الهـی هر جای دیگری را جز خانۀ تو رفتیم رفـتـیـم اشـتـبـاهی، العـفـو یـا الـهـی از ما به غیر عصیان چیزی دگر ندیدی کن سـوی ما نـگـاهی، العفو یا الهی بگذار پای غـفلت هرگاه دیدی از ما سـر زد اگـر گـنـاهی، العفـو یا الهی ما را مرانی از خود ما که دگر نداریم غیر از تو تکـیهگاهی، العفو یا الهی ای مـاه مهـربـانم، جـز کـربـلا برایم دیگـر نمـانـده راهی، العفـو یا الهـی جان عزیز زهرا اینبار بگذر از ما الـعـفـو یـا الـهـی، الـعــفـو یـا الـهـی
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
نیمهشب است ای خدا زار و نزار آمدم چون که خجل بودهام در شب تار آمدم این مـن و بـاران تـو ابـرِ بهارانِ تو تا که بـشـویی مـرا غـرقِ غبار آمدم زآتش عصیان خود اشکِ پریشان خود سوخـتـنم را بـبـین همچو شرار آمدم لایق رأفت نیام، در خورِ رحمت نیام لطف تو باشد یقین گر به شمار آمدم بیبـر و بـارم خـدا جز تو ندارم خدا گرچه خـزانـم ولی فـصل بهـار آمدم بندۀ دل خسته را، خستۀ پیـوسـته را در دل شب خواندی و، وقت قرار آمدم سائـل و بـیـچـارهام مـانـده و آوارهام پیش گـلـستان تو خارم و خوار آمدم این که تـقـلّا کـنـم وصـل تـمـنّـا کـنم خـسـته و دامنکـشـان دیدن یار آمدم آمــدهام دل بَـــرَم، دل ز دلِ دلــبــرم کاش نپـرسد ز من بهرِ چه کار آمدم خـانـه به دل ساخـتـه پرده برانداخته پــیــش رخ مــاه او آیــنــهدار آمــدم همره «یاسر» کنون با دلِ لبریزِ خون باز به درگـاه تو خـسـته و زار آمـدم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
صدایت میزنم یا قاضی الحاجات، پنهانی صدایت میزنم با حال اندوه و پشیـمانی صدایت میزنم یا اَیُّهَاالرَّحمٰن، نگاهی کن نگاهی کن به حال و روز من، این نابسامانی اگرچه من نمکگیری نمکنشناس هستم، باز نیاوردی به رویم، راه دادیام به مهمانی به تو رو میزنم با کولهباری از گناهانم به تو رو میزنم ای مهربان، رو برنگردانی! بگو دردِ دِل خود را به غیر از تو، به که گویم تویی که دردهایم را نگـفته نیز میدانی پر و بالم به چنگِ نفسِ سرکش سخت زنجیر است قفس تنگ و نفسگیر است، وای از مرغ زندانی دلم لَم یَزرعِ اندوهخیزی از گناهان است ندیده تا به این لحظه به خود، یک قطره بارانی نماز و روزههای ناقـصم بوی ریـا دارد به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی مناجات بدونِ اشک را هرگز نمیخواهم مرا ای کاش با هر "یا الهی"ام بگریانی مگیر این نعمت چشم تر و آشفتهحالی را وگـرنه بـندۀ خـاطی ندارد راهِ جـبـرانی در آتش هم بیندازی، بگویم: دوستت دارم دلت میآید آیا عاشق خود را بسوزانی!؟ خدایا این گنهکار از عذاب قبر میترسد از آن اوقات تنهایی، از آن ساعات ظلمانی تو را جان علی موسی الرضا، با من مدارا کن به حق بوسهام بر مضجع شاه خراسانی دم افطارها با کام تشنه روضه میچسبد بخوانی روضههای تشنگیِ شاه عطشانی لبش ذکر خدا میگفت، لعنت بر سنانِ مست لبش ذکر خدا میگفت، وای از نیزۀ آنی صدای استخوانهایش تمام عرش را لرزاند به زیر سُم مرکب زیر و رو شد جسم عریانی
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
خـدا به روز قـیـامـت به دادِ مـا بـرسد ز روی لطف و کرامت به دادِ ما برسد گـناه پـشت گـناه و حـرام پـشت حـرام مگر که اشک نـدامـت به دادِ ما برسد مگر به برکت این سفـرههای افطاری به لحـظـههای اجـابـت به دادِ ما برسد خـدا به دید عـدالـت نظـر کند؛ زاریم! مـگـر به دیـدِ عـنـایت به دادِ مـا برسد چو مرگ داخل بستر گره گشایم نیست خـدا کـنـد که شـهـادت به دادِ ما برسد نه روزهای؛ نه نمازِ درست و درمانی مگر دو وعـده زیارت به دادِ ما برسد ولایتِ عـلـی و آل اوسـت هـسـتـیِ مـا امـیـد مـاسـت ولایـت به دادِ مـا بـرسد به لطف و یاریِ حق در مجالس ارباب خودِ حـسـین، نـهـایت به دادِ مـا برسد سری به نیزه بلند است و دخترش بیتاب خـدا به بـنـدِ اسـارت به دادِ مـا بـرسـد به گریه گفت، روی نیزه با علمدارش نگـاه کن؛ که نگـاهـت به دادِ ما برسد
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
ایکه با آلودهای چون من مدارا میکنی دردهـایم را به یک نـالـه مُـداوا میکنی تو کریمِ سفرهداری من گـدایِ دوره گرد با گـدایِ خود همیـشه با کَـرَم تا میکنی منکه امروزم همیشه بدتر از دیروز شد راحتم کن پس چرا امروز و فردا میکنی تاجوانی دیدهگریان عـذرخـواهی میکند با مـلائک مینـشـیـنی و تمـاشا میکـنی هرکسی را دوست داری همنشین خود کنی پایِ او را یک سحر صحنِ نجف وا میکنی لایق لطـفـت نـبـودم، من که میدانم اگر لطف بر ما میکنی با عشقِ مولا میکنی تاکه میگویم حسین، عرشِ تو میریزد بهم گوئیا در سینهام ششگوشه بر پا میکنی هرکه بر پیشانیاش بنوشته «زوّارالحسین» در قیامت زود میگـردی و پیدا میکنی گریهکنهایِ حسین محشر مُعَطّل نیستند راهشان را جانب بابُ الحسین وا میکنی شک ندارم هرکسی شد بیشتر خرجِ حسین عاقبت او را جنان مهمانِ زهـرا میکنی هرکه آمد صحنِ سلطان، گوشۀ بابالجواد کربلایش را همان لحظه تو امضا میکنی یعنی امسال اربعین من هم خدائی میشوم؟ از نجـف پـایِ پـیاده کـربـلایی میشوم؟
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
کار تو لطف و رأفت و عفو و محبّت است حتی اگر عـذاب کـنی باز رحمت است تو آنهـمه عـنایت و من این همه گـنـاه اقـرار میکـنم که خـلاف مـروّت است با آنکه وهـمهـا به جـلالـت نـمیرسـنـد کارت همیشه با من مسکین رفاقت است با آنکه هـست نـامـۀ اعـمـال من سـیـاه بر درگه تو آبرویَم اشک خجـلت است از بس که نـاز عـبـد گـنهکار میکـشی انگار میکند که نیازت به طاعت است یک عـمر با تو بودم و نـشـناختم تو را این عمر نیست غفلت و اندوه و حسرت است بـا ایـن هـمـه گـنـاه عـزیـزم نـمـودهای بر خاک بنـدگیت مرا روی ذلت است شکـر خــدا کـه بـا هـمـه آلـوده دامـنـی دست و دلم به دامن قرآن و عترت است ثبت است در جـریدۀ اعمالم این حدیث یک «یاعلی» فشردۀ صدسال طاعت است «میثم» ز دوسـتی عـلی دست برمـدار زیـرا تـمـام دیـن الـهـی مـحـبـت اسـت
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
باز بـا شـرمـنـدگی مثـل هـمـیـشه آمـدم با امـید و آرزوی عـفـو این در را زدم گردنم را کج نمودم، کاسۀ چشمم پُر آب یا عظیم العفـو از این خانه ننمایی ردم سفره دل را فـقـط پیـش شما وا میکـنم آبـرویم را مریـزی، گرچه میدانی بدم یا غیاث المستغیثین دست من را هم بگیر گوش کن بر این همه فریادهای ممتـدم مثل بدهایی که بخشیدی و خوبانی شدند چشم پوشی کن تو از ظلم و گناه بیحدم دست من خالی ست، اما واسطه آوردهام دسـت بر دامـان پـاک اهـلبـیتِ احـمدم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
یا بسوزان در میان شعله خاکـستر شوم یا ببخش این بنده را، آدم شوم بهتر شوم من قیامت پیش رو دارم که گریه میکنم وای اگر آنروز عریان وارد محشر شوم هر عذابی هست باشد من تحـمل میکنم نه نمیخـواهم که ننگ آل پـیغـمبر شوم رحمت تو بیشتر از این گناهان من است مرگ بر من گر که یک لحظه جدا زین در شوم من از اول خاک بودم خاک نعلین عـلی ای خدا نگذار تا روزی که هستم زر شوم ای گنهکاران گرفـتاران علیکم بالنجـف دارم امشب میروم در محضرش قنبر شوم فاطمه امشب میآید کـربـلا پیـش حسین کاش من هم همسفر با حضرت مادر شوم یا بُنیَّ دشنه دست از حنجر تو برنداشت حق بده از داغ ذبحت دم به دم مضطر شوم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
آمـدم غــرقِ خـطـا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا سَـیّـدی اِغْــفِـرْ لَـنـا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا من که یا ربّ آمدم در دل شب آمدم آمـدم بـا صـد رَجـا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا این تویی معبود من شاهد و مشهود من مـهـربـان مـن خـدا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا من که بشکسته پرم از همه مُجرمترم حـال میخـوانم تو را؛ رَبَّـنا یا رَبّـنا ای تو سَتّارُالْعُیُوب ای تو غَفّارُالذُّنُوب ای همه لـطف و عـطا؛ رَبَّنا یا ربَّنا یا مُحِبُّ الصّابِرین یا مُحِبُّ الْمُحْسِنین ای هـمه جـود و سخـا؛ رَبَّـنا یا رَبَّنا یـا حَـبـیبَ الْاَتْـقـیـا، یا اِلـهَ الْاَغْـنـیـا یا اَنـیـسَ الْاَصْـفـیـا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا من غریب و بیکَسَم خسته و دلواپَسَم دیـگـر افـتـادم ز پـا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا سویت آوردم پناه بگذر از این روسیاه این من و این اِلـْتِـجـا؛ رَبَّـنا یا رَبَّـنا بندۀ بُحرانیات؛ کـرده نافـرمانیات دارد او شـور و نـوا؛ رَبَّـنا یا رَبَّـنـا بنده را مـولا تویی خالـق والا تویی گـویـمت حـمد و ثـنـا؛ ربَّـنا یا رَبَّـنا با همه گمراهیام، در عمل کوتاهیام رفته دل در کـربـلا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا این من و این چشمِ تر شعله دارم در جگر بـر شـهـیـد نــیـنـوا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا میرود جانم ز تن بر شهید بیکـفن بر شـهـید سـر جـدا؛ رَبَّـنـا یـا رَبَّـنـا یا مَتین و یا مُبین، یا اَمین و یا مُعین «یاسر» آمد چون گـدا؛ رَبَّنا یا رَبّنا
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
گــدا را تـو بـا دیــدهٔ تــر بـبـخـش بکـوبـم سـر خـویش بـر در ببخش بـیـا قـبـل از آنـی کـه رسـوا شـوم به پـیـش همه روز مـحـشر ببخش بــه أمــن یــجــیـب امـــام زمـــان تو را جان آقـای مـضـطـر ببخـش شــدم خـاکِ نــعـلـیـنِ شــاه نـجـف مرا این سـحـر جـانِ حـیدر ببخش گــنــاهــان فـــرزنـــدهــا را بــیــا دمِ آخـری جـانِ «مـادر» بـبـخـش قـسـم میدهـم جـانِ آن که خـودش گـرفـتار شد پـشـت یک در ببخش بـحـق زمـیـن خــوردهٔ کــوچــههـا زمین خـوردهها را تو بهتر ببخش ولی مقصد روضه کرب و بلاست مـرا بـا غــم شـاه بـیسـر بـبـخـش حـسـیـن نـاجـی ما گـنهکـارهاست به ارباب مان هر چه نوکر ببخش به گـودال هم فکـر ما بود و گفت: مـحـبّـان مـن را مـطـهـر، ببـخـش همان لحظه زینب صدا زد حـسین اگـر زنـده مـانـدم بـرادر بـبـخــش نـشد ای حـسـین جـان بـپـوشانمت تو عریان شدی بین لشگـر ببخـش
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
بــیـــدارم و امــا دل بـــیـــدار نــدارم در تـوشه به جـز این دل بیـمار ندارم گفـتی که بیا تـوبه کن و بندۀ من باش صد حیف که من گوش بدهکار ندارم صد بار به رویم در این خانه گشودی امـا مـن بـیــچـاره بـه تـو کـار نـدارم این چشم خـطاکـار شده مـایۀ خجـلـت در روضه دگـر چـشم گـهـربار ندارم این بار ضرر کن، بخر این عبد گدا را من جز تو در این شهر، خریدار ندارم من در دو جهان دل به علی دادهام و بس جـز بـا عـلـی و آل عـلـی کـار نـدارم میسوزم از این سوز که سربار حسینم ســربـار شـدم، هـمّـت عـیّــار نــدارم میسوزم از این روضه که با گریه حسین گفت: ای اهل حـرم مـیـر و عـلـمـدار ندارم
: امتیاز
|