- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای نـخـل آب خـورده ز چشم تر علی دیـشـب تـو بـودی و نـگـه آخـر عـلی امـشب بـریـز اشک که در خـانـۀ خدا محـراب شـسـته شد به خون سر علی از زهـرخـند قـاتل و نـومـیدی طـبیب پـیـداسـت شـرح داغ دل دخـتـر عـلـی امشب به خـنـده قـاتل مولا گشوده لب فـردا به گـریه جمع شود بـسـتر عـلی آئـیـنهدار غربت زهـراست زان سبب بـایـد شـبـانـه دفـن شـود پـیـکـر عـلی مولا خموش و مسجد و محراب هم خموش خـیـزد صدای یا عـلی از مـنـبـر علی کو آن یتیم خسته که شب در خرابه بود چون کـودک عزیز عـلی در بر عـلی ای چاه غم گرفته، تو هم بیعلی شدی محـروم گـشـتی از دم جانپـرور علی این بود مزد آن همه مهر و وفا که گشت گلگون ز خون، جمال خدا منظر علی میثم کسی به فرق علی تیغ زد که زد سیلی به روی فاطمه در محضر علی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
خوب شد تیغ تو بشکافت سرم را دشمن هم تو بر آرزوی خویش رسیدی، هم من آمـدی دیـر چـرا؟! چـشم بهراهـت بودم از همان شب که تن فاطمهام گشت کفن شادیام بود همان دم که توأم تـیغ زدی عمر من بود سراسر همه اندوه و محـن ریختی خون کسی را به روی خاک زمین که دوا ریخت تو را روزِ مریضی به دهن در همان لحظه که شمشیر تو بالا میرفت نـشِنیدی به جنان فـاطمه میگفت نزن؟! رنگت از بیم پریدهست! چرا میلرزی؟ تا منم زنـده، تو هـسـتی به پـناهـم اِیـمَن میفـرستم به برت سهـم غـذای خود را میکنم بر تو سفارش به حسین و به حسن مسجد و منبر و ویرانه و چاه و صحرا هر کجا بود سـخن بود ز مـظلـومی من مسجد کوفه خموش است چراغش (میثم) کو عـلی تا که کـند بیت خـدا را روشن
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
مرهم نزن دوباره، خون روی سرم را زینب بیا و بردار، با گـریه بـسـترم را گـیرم طـبیب امشب زخـم مرا دوا کرد پیش تو میشکـافـم صد زخم دیگرم را حال بـد یـتـیـمان حال مرا عـوض کرد نـگـذاشـتـم بـبـیـنـنـد ایـن دیـدۀ تــرم را گوشم پُر از صدای دشـنام پیـرزن بود خانه به خانه بـردم، این بار محـترم را یک عمر چاه کـوفه، هم نـالۀ عـلی بود بـا فـاطـمـه گـرفـتـم، احـیـای آخـرم را سی سال پهلوی من حرمت فقط شکستند آنها که بد شکـستند، پهلـوی همسرم را زهـرا مـیان بـسـتر، رویش کـبود بوده بگـذار پـای آن غـم، زردی پیـکـرم را او را که غسل دادم، سر را زدم به دیوار چه خوب شد ندیدی بازوی پُـر ورم را طبق روال مادر، روضه فقط حسین است رفـتـم به کـربـلایت، پـایـان مـنـبـرم را از صبح تا غروبی صدبار گریه کردم گـودال را بـگـویم یـا غـارت حــرم را اصلا ًبیا ابالفضل؛ جان تو، جان زینب در بین کـوفـه تـنـهـا نگـذار دخـترم را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
دگـر ز مـسـجـد کـوفـه نـوا نـمـیآیـد نــوای نــالــۀ شــیــرخــدا نــمـیآیــد بـرای عـزّت و تـرویـج راه بـسم الله صـدای نـقـطـۀ پـائــیـن بـا نـمـیآیــد چه کرده زهر که رنگ علی چنین شدهست؟! چه کرده که نَفَسِ رفته، جا نمیآید؟! هر آنچه شیر، به او میدهد طبیب اصلاً بـه هـوش، حـیـدر آل عـبـا نـمـیآیـد! چه کرده است مگر تیغ، خونِ فرق علی چگـونه بـنـد به طـبّ و دوا نمیآید؟! هر آن چه زینب کبری پدر پدر گوید دگـر ز جـانـب بــابـا صـدا نـمـیآیـد آهای طفل یتیم نجف، گرسنه بخواب ازین به بـعـد دگـر مـرتـضی نمیآید از یـن به بـعـد اگـر پـیـرمـرد نـابـیـنا غریب و خـسـته بـگویـد بـیا، نمیآید دگر مـیان هـوای گـرفـتـۀ این شـهـر شـمـیـم هـمنـفـس مـصـطـفـی نـمیآید هزار شکر کفن هست بین کوفه هنوز تــن امـــام روی بــوریــا نــمــیآیــد پس از پدر به تسلّی و تعزیت، احدی به تـازیـانـه سـوی بـچـههـا نـمـیآیـد اسیر چـیـست؟! عزادار بعد دفن پدر به احـتـرام دوبـاره به خـانـه مـیآیـد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
از شـرار دل من چـشـم ترم میسوزد دل من بيشتر از زخـم سرم میسوزد مثـل نخـلی كه فـتـاده است كنـار دريـا دل گرفـته شـرر و چشم ترم میسوزد بر غريبی حسين وحسن و زينب خويش همچـنان شـمع دل شعـلهورم میسوزد تا به رخـسـارۀ عـبـاس نگــاهـم افـتـاد ديدم از غصه وجـود پسـرم میسـوزد چون به زينب نگـرم يـاد كنم از زهرا گـوئيا فـاطـمـه پـيـش نـظرم میسوزد اين قـدر اشك نـريـزيـد عـزيــزان دلـم كه من از آتش اين غم جگرم میسوزد قدری از بستر من فـاصلـه گيريد همه هر يتيمی كه بود دور و برم میسوزد بـسـتـهام بار سـفـر، لـيـك خـدا میدانـد نگرم چون به شما بال و پرم میسوزد ای« وفایی» به خدا تا ابديت همه شب همچنان مـاه چـراغ سحـرم میسوزد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
اين مرد كه در گوشۀ بستر نگران است واللهِ كه مـظـلـومترين مردِ جهان است از زندگى پُـر غَمِ خود سير شد امشب خيبرشكن از غصه زمينگير شد امشب خورشيد، دلش خون شده و ماه، زمين خورد سخت است بگويم: اسدالله زمين خورد در بـستر مـظلـوميت آقاى حُـنين است اين مردِ جگرسوخته باباىِ حسين است طفلان همه با اشک سـرازيـر رسيدند واى از دل زينب همه با شيـر رسيدند واى از دل زينب چه كند زخم سرش را اين پـارچۀ خـونى و چـشمان ترش را با زحمت علی امر به خيرالعملش كرد هرطور كه شد زينب خود را بغلش كرد بغض وسط حـنجرههـا زنده شد امشب با گريه همه خاطرهها زنده شد امشب دور و بر بستر همگى مرثـيهخـواندند با روضۀ مادر همگى مرثـيهخـوانـدند از آن در و ديـوار عـلی خـاطره دارد از تـيـزی مـسـمـار عـلی خاطره دارد زردى رخش ياد همان روى كبود است روى لب او روضۀ بازوى كبود است سـى سـال غــمـش را اسـدالله نـگـفـتـه میگـفـت از آن درد كه با چـاه نگـفـته سخت است كه زن با لگـد مرد بيـفـتـد در پـيـش نـگـاه هــمـه بـا درد بـيـفـتـد سخت است به ناموس كسى راه ببندند سخت است كه بر گريۀ مظلوم بخندند من مانده به يادم، زد و آئينه تَرَک خورد زهرا سر من بود كه در كوچه كتک خورد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
چون طبیب از دیدن زخم سر او زار شد در کـنار بـستر بیـمار حق، بیـمار شد گـفت با مظلوم عالم، ای دوای دردها ایکه کارعالمی از ماتمت دشوار شد ایکه ارکان عدالت از غمت لرزیده است از غـم تو آسـمانها بر سـرم آوار شد تیغ زهر آلـودۀ دشمن چـنان کرده اثر کز نگه بر زخم تو اندوه من بسیار شد تا که زینب نا امیدی دید در روی طبیب عالـم هـستی به پیش دیدگانش تار شد چشم خود را لحظهای وا کرد با سختی علی باغـبـان ناگاه گرم سیر در گـلزار شد غرق غم شد بانگاهی بر حسین بر حسن چـشم او با دیـدن عباس گـوهربار شد گریههای آتـشـین و نالـههای زار زار باز هم در خـانۀ بیفـاطمه تکـرار شد بعد از این هجران وفایی جای دارد پیک دوست مژده بر زهرا رساند لحظۀ دیدار شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
فرقش شکافت رُکنِ زمین و زمان شکست یک ضربه زد ولی کمر آسمان شکست نـالـیـد فـاطـمـه که نـزن نـانـجـیـب؛ زد از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکـست راحت علی به خاک نمیخورد، میخ در شمشیر شد که باز زد و استخوان شکست تا خورد بر زمین دلِ زهـرا دو نـیم شد قلب حسین قـلب حسن تـوأمـان شکست فـریـادِ جـبـرئـیل که پـیچـیـد، دخـتـرش بـیاخـتـیـار در وسـط آسـتـان شـکـست خون پاک میکند زِ روی خویش مرتضی زینب دمِ در است ولی بیگمان شکست اینبار روضه خواند علی پیـشِ دخترش از تشنهای که داغِ لبانش جهان شکست از تشنهای که داغِ جـوان داغِ طفـل دید در حلـقـههای هـلهـلـۀ این و آن شکست از تـشنهای که در وسط جـمع گیر کرد با سنگِ بیمـروتِ این کـوفیان شکست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام
خانهویران شدهام غُصۀ بابا سخت است حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است دیدنِ رویِ تو و لختۀ خونها سخت است سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است باز هم روضه نخوان روضۀ زهرا سخت است شعـلـههایِ نَـفَـسِ شـعـلهوَرَت جـمع نشد زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشد بستهام روسریام را به سَرَت جمع نشد زخمِ پیـشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان حرفِ نا گـفـته بگو پیـشِ پـرسـتار بمان پشتِ در بودم و گُـفتی به عـلـمدار بمان گرچه بـیدسـت ولی آب نگـهـدار بـمان از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است شـبِ آخـر شـده ای کـوکـبِ اِقـبـال مَرو روضۀ باز مخوان اینهمه از حال مَرو سَـرِ آن پـیـکــر اُفـتــادۀ پــامـــال مَــرو جانِ بابا جـگـرم سوخـت به گودال مَرو بینِ گـودال مَـیا دیـدنـم آنجا سخـت است کاش میشد که بگـویی بدنش را نکـشید پنجهها از همه سو پیـرهـنـش را نکشید تیر در کـتف فرو کرده تـنـش را نکشید نیـزههـا شـرم کـنـید و بـدنـش را نکشید پیشِ مادر زدنِ سنگ به لبها سخت است مـنـم و دیــدنِ او لــحــظــۀ اُفــتــادنِ او مـنـم و ضربـۀ سـرنـیـزه به روی تنِ او وقـت ضربـه زدن و خـم شدنِ دشمن او منـم و کُـنـدی خـنجـر به رویِ گردنِ او زدن ضربه به سینه ولی با پا سخت است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
خون ابوتراب که بر صـورتش چکـید فـریاد جـبـرئـیل به گـوش زمین رسید گوشی نـمانـد در همۀ شهـر؛ آن سحـر جُز اینکه صوت ”قَد قُتِلَ المُرتَضی” شنید وقتی پـسـر عـموی عزیزش شهید شد در آسـمـان رسـول خُـدا پـیـرهن دریـد خون گریه کرد چشم فلک در غم علی از آن به بعد بود فَـلَق سُـرخ شُد شَـدید درهای آسـمان به روی او گُـشوده بود وقت طلوعِ فجر که مُرغ از قفس پرید! افتاده بود در دل محـراب غـرق خون از فرط درد پـاشنه بر خـاک میکـشید زهـرا همین که دید چه کردند با عـلی سیلی به روی خویش زد؛ آه از جگر کشید زینب هـمـین که دید چه کردند با پـدر پیش از رسیدن به خـرابه قـدش خـمید بعد از عـلی؛ حـسـین پـناه عـقـیـله بود تا ساعتی که شمر سر از پیکرش بُرید حیدر برای فاطمه و کـوچه گریه کرد چون دخترش به جانب گودال میدوید
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کنار بستر امیرالمؤمنین علیهالسلام
بخـشـنـدۀ غـریب شبـانـگـاه کـوچـهها برخـیـز خـانه پُـر شده از آه کـوچهها خـرما و نان کوفه زمین مانده یا علی ای ناشـناس نیـمهشب کـوچـهها عـلی حالا که میروی دل من را نظاره کن رحـمی به قلب سوخـتۀ پُر شراره کن زردی صورت تو نشان از جدایی است حرف دلم دوباره امان از جدایی است مرهم که بر شکاف سرت بیجواب شد دنـیا دوبـاره بر سر زینب خـراب شد خـیـبرگـشا چرا ز زمـین پا نمیشود؟ چـشـمت؛ امـید زنـدگیام؛ وا نمیشود میلی به زندگی به دلت نیست واضح است این بیقراریات پدر از چیست؟ واضح است از زخـم تیغ زخم دلت بیشتر شدهست چشمت به یاد یاس شکستهست تر شدهست زخـم سـرت کـشـیـده دلـم را مدیـنه و دیوار و آتش و در و مسمار و سینه و شد زنـده یـاد ضلـع شـکـسـته برابـرم ذکـرم کـنـار تو شـده ای وای مــادرم سیلیِ کوچه بال و پرت را شکسته است شمشیر آن قلاف، سرت را شکسته است کـوه کـمر شکـسـتـۀ بـشـکـوه یا عـلی ای داغـدار کـوثـر مـجـروح یا عـلـی کـمتر به فکـر نان یتـیـمان کوفه باش بابا دوباره جـانِ یتـیـمـان کـوفه، باش قصدت به رفتن است که مرهم اثر نکرد در عزم رفـتـنت غم من هم اثر نکرد حالا که میروی به من از کربلا بگو از «کاف و ها و یا» و از آن ماجرا بگو با من که غرق عشق حسینم، از او بگو از تـیـغهای تـشـنه به خون گـلـو بگو از بوسههای من به رگ گردنش بگو از پـارهپـاره ریخـتـههای تـنـش بگـو از کهـنه پـیـرهن بگـو و غارتش پدر از لحظههای آخر و از غـربتـش پدر من را ببین که سوخته از بیقراریام حالا که میروی به چه کس میسپاریام؟
: امتیاز
|
زبانحال مولا امیر المؤمنین علیهالسلام قبل از شهادت
امشب چـنـان ایـتـام کوفه بیقرارم انـدازه سی سـال میخـواهـم بـبارم چشمم به در مانده مگر زهرا بیاید مـن به وصـال فـاطـمـه امـیـدوارم هستند دورم بچهها! پس محسنم کو تا که بیـایـد لحـظـهها را میشمارم نه سنگ قبری خواستم نه سایـبانی مانند زهـرا بینـشان باشـد مـزارم امشب برایم روضه زهرا بخـوانید بـایـد بـمـیـرم از غـم روی نـگـارم در پای او هم سر بده هم دست هم چشم او چـادرش سِرّ است سِرّ کردگارم امشب به فـکـر ناقه بیمحـمـلم من گریه کن آن رنگ و روی پُر غبارم تو روی نیزه چشمهایت غرق اشک است من در نجف از داغ زینب سوگوارم وقتی صدایت میکند! ای محرم من جای تو دارد شـمـر میآیـد کـنـارم جای تمام بچـههـای شـلاق خوردم دارم کـبـودی تــنـم را مـیشـمـارم بانـوی یـثـرب بودم و حـالا اسـیرم دستان خود را برروی سر میگذارم بیاختیار از هر طرف بردند من را گرچه همه عـالـم بود در اخـتـیارم
: امتیاز
|
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
دیگـر رسـیـد لحـظـۀ فـردای بیعـلـی پوچیم و هیچ ما پس از این، «ما»ی بیعلی ای کاسههای شیرِ به صف ننگ بر شما گَـر از عـلـی کـنـیـد تـمـنـای بیعـلـی مُـرغ از قـفـس پـریـد نـدا داد جبرئیل اینک شما و وحـشـتِ دنـیـای بیعـلی قـرآنِ بـیعـلی ثمـرَش ابنِ ملجم است دارد خـطـر تـلاوتِ هـر آیـه بیعـلـی بوی شـکـافِ کعـبـه گرفـته طوافِ ما باید گریخت وَرنَه ز هَـر جای بیعلی جز یاعلی مگو و مَدد از جهـان مجـو شیطان نشسته در پَسِ هر «یا»ی بیعلی با یاعـلـیست گَر دَمِ او زنـده مـیکـند بیمعجـزهست هر دمِ عـیسای بیعلی رَمزِ شکافِ کعبه و دریا علیست، پس غرق است بینِ حادثه مـوسای بیعلی در«عین» و «لام» و «یا» همۀ درسها گُمند بیـهـودگیست مَـشـقِ الـفـبای بیعـلی یک عـده پای غـیرِ عـلی پا گـرفـتهاند اسلامشان شدهست چه بیپایه بیعـلی شیری که خوردهاند از آن رو که نیست پاک ازآنـشان شـدهست اذانهـای بـیعـلـی «ما را خدا ز زُهـدِ ریا بی نیاز کرد» دلخوش بمان تو شیخْ به تقوای بیعلی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در کنار بستر امیرالمؤمنین علیهالسلام
بـوسـیـدهام چـشـم تـرت را جای مادر مرهـم شدم بـال و پرت را جای مادر أمّ أبـیـهـایـت شـدم! احــسـاس کـردی دلـشـورههای دخـتـرت را جـای مادر با بغض سنگین خانهداری کردم و خوب جارو زدم دور و بـرت را جای مادر مضطر شدم با لـرزش دستان سردت دیـدم نگـاهِ مـضـطرت را جـایِ مادر بابای مـظلـومَـم شکـسـتم تا که بـسـتم وقت سحـر زخـم سرت را جایِ مادر دادی ســـلامِ آخـــرت را بــا اشـــاره دادم جــوابِ آخــرت را جــایِ مــادر تا چشمهایت بسته شد قلبم تکان خورد دیـدم غـمِ شـعـلـهورت را جـایِ مـادر بوسـیـد دسـتـم را حـسن با گـریه آرام تا جمع کردم بـسـترت را جایِ مادر!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
دعـا کـنیـد دگـر فـرصت مـداوا نیست دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست تـمـام زهــر اثـر کـرده بـر تـنـش امـا به سینهاش اثری غیر زخم دنیا نیست یتـیمها همگی کاسههای شـیر به دست میان کوچه نشستند و ذرّهای جا نیست چـهها به روز یـتـیــمـان کـوفـه آورده همین دو روز که در بستر است و سرپا نیست طبیب کرده جوابش نشانهاش این است که دستمال به فرق شکسته پـیدا نیست دل شکـستـۀ زینب شکـستـهتـر میشـد هزار شکر که زخمِ سرِ علی وا نیست هـمه به خاطـر زینب عـزا گـرفـتند و کـسی به فکـر دلِ بیـقـرار سـقـا نیست حسن، حسین، ابالفضل و دیگران هستند علی اگر برود دخـترش که تنها نیست چه کوفهای بشود بعد مرتضی که بجز لبـاس پـاره تن بچـههای زهـرا نیـست ز کوفه میرود و وقت بازگـشت فقـط سرِ شکـستۀ سجـاد، روی نیها نیست فـدای غربت طفـلی که دست بر پهلـو به گریه گفت ببینم صدای بابا نیست؟!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
تا نظـر بر این دل پُـر الـتهـابم میکنی با نوای دلنـشین خویش خـوابم میکنی مطمئنم با نگاهی این شب قدر ای علی تو حـسابم میکـنی و مستجـابم میکنی معجزه در چشم تو یعنی خدا را یافـتن ذرهای ناچـیـزم و چون آفـتابـم میکنی دست ما را دادهای دست حسین فاطمه آه آبـاد تـوأم وقـتـی خــرابـم مـیکـنـی اشک میریزم که مرهم روی زخمانت شوم قطره قـطره با غمت اینبار آبم میکنی چشمهایم چشمۀ جوشان الطاف شماست گریه باشم خارج از هر چه سرابم میکنی آه ای بابـا بـزرگ کـربـلا امـشب مـرا روضهخوان غربت طفل ربابم میکنی روضهخوانم روزهام با روضۀ تو وا شده یا حسینی گفتم و چشمان من دریا شده
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام قبل از شهادت
سحر است و سحر عمر علی پایان است این سحر مژدهٔ پایان شب هجران است تا سحـر زیر لـبش زمـزمـه دارد مولا زیـر لـب نـالـه یـا فـاطـمـه دارد مـولا ای سفـر کرده بـبـین هـمسـفرت میآید یار و همسنگر خـونین جگـرت میآید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است برعکس گشته خیر به شر تکیه داده است از پنج تن چـهـار تنـش هم به مرتضی عـالم اگر به پـنـج نفر تـکـیه داده است این ماه ماه منـشق شبهای کوفه است ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش دهید مژدهاش اکنون، که میرسد به وصالش اگرچه رفته برون سالها ز شهر مدینه هنوز خاطـرههایش نمیرود ز خـیالش از آن زمان که شکستند استخوان هما را فتاده است چو پروانه شعله در پر و بالش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام قبل از شهادت
سیسال هر شب روضۀ زهـرا گرفتم شبهای عـمـرم را هـمه احـیـا گرفتم در بـیـن نـخـلـسـتان کـوفـه جـا گرفتم شکـر خـدا که اذن رفـتـن را گـرفـتـم زهـرای من درآسـمانها هم خـبر شد دیـگـر زمـان دیـدنـش نـزدیـکـتـر شد سیسال دست بسـته دیـدم گریه کردم از این و آن طعـنه شنـیدم گریه گردم از خـانه تا مسجـد رسیـدم گریه کردم خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم تو رفـتـی و شـرمنـدگی مـانـده بـرایم مسـمار خـیلی روضهها خوانده برایم بـهـتر که رفـتـی و عـذابـم را نـدیـدی دیـگـر سـلام بـیجــوابــم را نـدیــدی بیخـوابـیِ در وقت خـوابـم را ندیدی از خـون فـرق سـر خـضابم را ندیدی بعد از تو زهرا قسمت من درد و غم شد در اوج غـربت چـاه کوفه هـمدمم شد حـالا مـنـم بـا روضـههـای رفـتـن تـو هـسـتم هـمیـشـه در عـزای رفـتـن تـو عـمـرم تـمـاما سـوخـت پـای رفتن تو هـر روز جـان دادم بـرای رفـتـن تـو یک عمر هرشب روضهخوانت میشدم من سـیـنـهزن قــدّ کـمـانـت مـیشـدم مـن سـیـنهزن قـدی که با مـسـمار خـم شد افـتـاد مـا بـیـن در و دیــوار خــم شـد از خـانه تا مسجـد بـرای یـار خـم شد پشت سـرم در راه چـندین بار خم شد دیــدار مـا روز دهــم پـائـیـن گــودال دور تنی که رفـته با سرنـیزه از حال
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مرغ جان پر زند از پیکر روحانی مولا عرق مرگ نشسته است به پیشانی مولا مسجد و منبر و محراب، بنالید خدا را که زخون شسته شده صورت نورانی مولا
: امتیاز
|