- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
ارادت بـه نـــام عــلـی دارم و پـنـاهـی بـه بــام عـلـی دارم و دلی مـسـت جـامِ عـلـی دارم و مــدال غـــلامِ عـــلـــی دارم و به این نوکری و ارادت خوشم خوشم در هوایت نفس میکشم دخیلم به موی تو یا بن الحسین دو دستم به سوی تو یابن الحسین من و آرزوی تو یابن الحـسین فـدای عـمـوی تو یابن الحـسین دخیلم دخیل ضریحی که نیست پناه من خسته غیر از تو کیست بـه نــام ابـالـفـضـل راهــم بـده نگـاهـی دمـی بـر نـگـاهـم بـده ببـیـن خـسـته جانم، پـنـاهـم بده بـرات خـلاص از گـنـاهـم بـده فـدای تـو و نـام تـو؛ یـا عـلـی! رسـیـدم سـر بـام تو؛ یا عـلـی! تو که آمدی سجـدههـا پا گرفت عبادت به لطف تو معنا گرفت دعـا بـا دعـای تـو بـالا گـرفت دعـای قـنـوت تو ما را گـرفت به یک ربـّـنایت حـسیـنی شدیم به لطف دعایت حـسـینی شدیم تـویی زینت ذکـر و سـجـادهها تویی مـسـتـی نـاب این بـادهها تـویـی مـحـور صـبـر آزادههـا رهـایـم نـکـن در دل جــادههـا رهـایـم کـنـی راه گـم مـیکـنـم تو را گاه و بی گاه گـم میکـنم شب ظلمت و غم به سر میرسد زمـان طـلـوع سـحـر مـیرسد شـبـی از مـدیـنـه خبر میرسد از این خاندان یک نفر میرسد که بـانـی ایـوان طـلا میشـود مدیـنـه خودش کـربـلا میشود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
گفتند که در جاه و جلالت جبروت است دیدیم که در مـاهِ جـمـالت ملکـوت است سوگـند که در بـاغِ بهـشـتی که نـبـاشی آدم هـمـۀ عـمـر به دنـبـال هـبـوط است تـو جــامـع ابــعــاد کـمــالات خــدایــی یک دست به شمشیری و یک دست قنوت است آن خانه که قرآن نشنیده است خراب است آن دل که نخوانده است صحیفه برهوت است آشـفــتــگـیِ روحِ مــرا بـُرد نــسـیـمـت صد شُکر که روی سرما سایۀ توت است دیــدیـم در آئـیـنــۀ تـو جــانِ عــلــی را در طاق دو اَبـروی تو ایـوانِ عـلـی را میخواست خدا ما همه از ایلِ تو باشیم یعنی که نـوشـتـند که فـامـیل تو بـاشـیم یک بار نگاه از تو و یک بال هم از ما تا فطرسِ تو، حضرت جبریل تو باشیم بگـذار که ما عین دعـاهـای تو گـردیدم بگـذار که در چـشـمۀ تـنـزیل تو باشـیم آیـات تو دلـبـازتر از هرچه زَبور است ای کاش که هـمـسُفـرۀ تـرتـیل تو باشیم تا نـوحتـر از صالح و موسی و مسیـحا یعـقوبتر از یوسف و حِزقیل تو باشیم اَبروی تو محراب و دو چشمت ثقلین است قربان لبت که شرفالشمس حسین است بـر بـاد مـده عـقـلِ مــرا خـانــهات آبـاد فـریاد از این جـلـوه و آن جـاذبـه فریاد گـفـتـیـم نـشـان از سـرِ راه تـو بـگـیـرد آنقـدر که جـبـریل پـریـد از نـفـس اُفتاد زهــرا گـرهاش را زده از اولِ خـلـقـت هر دل که گـره خورده به سجادۀ سجاد سـجـادۀ مـا را بـتـکـان تـا کـه بـریـزنـد ایـن خــیـلِ خــیـالـیِ خـدایـانِ پــریزاد سـجــادۀ مـا را بـتـکــان تـا بـتــکــانــی دلهـای غـم آلــودۀ آشـفـتـه بـه هـر بـاد بـگـذار که در سـایـۀ اوقـات تو بـاشـیـم ای کـاش سـرِ راه مـنـاجـات تو بـاشـیـم تـا صبـحِ سـرا پـردۀ اشــراق رسـیـدنـد آنان که سحر از میِ این چشمه چشیدند صد پـنـجـره وا شد به تـمـاشای خـدا تا از خـط ابـوحــمـزۀ تـو نــور دمـیــدنــد نـام تـو کـه بـردیـم هـمـان لـحـظـۀ اول بر این دل بـیـچـارۀ ما دسـت کـشـیـدنـد چشمان تو چون چشمِ ترِ زینب کبراست جز عـشق نگـفـتـند بجز عـشـق نـدیـدند گـفـتیم حـدیـثی و تو گـفتی که هلاکاند آنانکه نفـسهـای حـکـیـمـی نچـشـیـدنـد `همت طلب از باطن پیـرانِ سحـرخـیز زیرا که یکی را زِ دو عـالـم طلـبـیـدنـد بر دوشِ خَـمَت کـیـسۀ نـان است بمیرم سـهـم تو ولی زخـمِ زبـان است بـمـیرم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
سپر ز گـریه و شمـشیر از دعـا دارد مَـلَک به سجـدۀ او رشکِ اقـتـدا دارد حـقوق را چه کسی مثـل او ادا کرده؟ نمـاز را چه کسی مثل او به پا دارد؟ اگر به مصلحتی چند روز بیمار است برای هر چه که درد است او دوا دارد مدیح حضرت سجـاد هر چه بنویـسند قسم به شعـر فـرزدق، هـنوز جا دارد بپـرسد از حـجـرالاسـود از ولایت او هر آن کسی که به سجاد، شک روا دارد علیست اسم و علی رسم او، بپرس از شب که زخـم شانۀ او ریشه در کجا دارد؟ بپرس کوچه به کوچه کدام شبگرد است که سفـرههای یـتـیمان از او غذا دارد فدای آن لب خشکی که لحـظۀ افـطار به اشک، روضۀ عطشان کربلا دارد رسول کربوبلا، وارث حسین چه گفت؟ که بعد خـطبۀ او دشـمنـش عـزا دارد
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت سجاد امام زین العابدین علیهالسلام
مینویسند جهـان چهـرۀ شـادابی داشت هر زمان محضر او قصد شرفیابی داشت سجده میکرد به پیـشانی او مُهـر نـماز نزد او سجده برای خودش آدابی داشت موجها پشت سر او همه صف میبستند سر سجـاده که دریـا دل بیتـابی داشت اشک بر گونۀ او بود و دعا روی لبش آری او نیز برای خودش اصحابی داشت بعد از آن واقعه با شعلۀ باران میسوخت او که یک عمر فقط گریه و بیخوابی داشت اشک در محضر او ذکر مصیبت میکرد تا که میدید کسی ظرف پُر از آبی داشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
سجاد کربلا، به تن از تب، توان نداشت تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت گر تشنگی، ز پا نفکندش غریب نیست آب آن قدر، که دست بشوید ز جان، نداشت در کـربـلا کـشـید بـلایی که پیـش وَهم عرش عظیم، طاقت نیمی از آن نداشت ز آمـد شـد غــم اســرا، در ســرای دل جایی برای حسرت آن کشتگان نداشت در دشت فتنهخیز که زان سروران، تنی جز زیر تیغ و سایۀ خنجر امان نداشت در کـربـلا اگر که شهـیـدش نکـرده اند صیاد دهر، تیر جـفـا در کـمان نداشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
چون که در قـبلهگه راز، شب تار آیی شـمـع خلـوتـگه مـحـراب به پندار آیی میبرد نور سحر، قدر شبانگـاه چراغ قرص ماه از نظر افتد چو شب تار آیی باغ، از گرمی خورشید رخت میسوزد اگـر ای لالـۀ تـبــدار بـه گــلــزار آیـی بندۀ عشق تو در هر دو جهان آزاد است کی تـوان دید که در بـنـد گـرفـتار آیی همه از حجرۀ دل اشک به چشمان آرند گر شوی مـشـتری غـم، سر بازار آیی شد خرابه خجل از ارزش گنجینۀ خویش چون تو را دید که با چشم گهربار آیی سایۀ لطف تو گسترده به اطراف جهان مصلحت چیست که در سایۀ دیوار آیی نیست پیوسته، «حسان» طبع تو خلاّق سخن مـگـر از جـلـوۀ دلـدار به گـفـتـار آیـی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
بـایـد مـسـیـر اصلی ایـمـان بخـوانمت تـفــســیـر آیـه آیـۀ قــرآن بـخـوانـمـت ای تو عجـم ترین عـرب نسل فـاطـمه الحـق که فخـر کـشور ایران بخوانمت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
بر نیزه ماه و دست گل افشان باد بود وقت طلـوع، زمـزمهاش انْ یكـاد بود «بر نـیـزهها طـلـوع سر سـربدارها» صحرا شگفت در تب صبح معـاد بود میخوانم از حوالی شب كوچههای شام چون ابر شرحهشرحه غزلهای ناتمام یا ایهاالخطیب! پس از این خموش باش بر خطبههای معجزه یك باره گوش باش در چشم او درخت، كتابیست شعلهور او را به باغ لاله خطابیست شعلهور مـاه مـرا تو هر شـبـه بـر بـام دیـدهای بـگـذار تــا حـدیـث فــرزدق بــیـاورم از من بپرس كیست كه معشوق عالمست شعر من از صحیفۀ این باغ شبنمست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت از این شراره خرمن عمر ستاره سوخت بود آسمان به جای ولی کهکشان نداشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
سجاد! ای به گـوشِ ملائک، دعای تو شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو ای چشم آسمان و زمین مانده خیرهوار بر شور و جذبههای تو در سجدههای تو ای دیــدن قـتـال غــمانـگـیـز کــربــلا حُـزنِ هـمیـشه ساخـته از ماجـرای تو یـک روز بـود واقــعـۀ کــربـلا، بـلـی یک عمر وقفه داشت ولی کربلای تو ای وارثِ پیـمـبر و حـیدر که اَخـتران بـر آفـتـاب فـخــر کـنـنـد از ولای تـو محـراب را به وقت مناجـات تو، همه افـتـاده لـرزهها به تن از هـایهای تو ای یک نیای تو به نَسَب، مفخر عرب وی محور عجم به حَسَب یک نیای تو ای زینت تـمـامی پـرهـیـزیان به زهد وی زیــور تـمـام دعـاهـا، دعــای تـو در مـدح تو، تـرانـۀ تـوحـید سـر دهـد هرچـند نیست زمـزمـۀ من، سزای تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
امام مقـتـل و روضه، امام اشك و بكـا امام سجده و محراب امام ذكر و دعـا امـام وارث آلالـههـای بـیسـر عـشـق امــام شـبـنـم گـلـواژههـای ســرخ بـلا امـام واقــعــۀ حــرّه، ای پــنــاه هـمــه امام غـربت شيعه، امام خـوف و رجا امـام نـاقـۀ عـريـان، امــام شـامسـتـيـز كه كرد خـطـبۀ شامت يـزيد را رسـوا چـقدر آيـنۀ ريـسمان و دست علیست ميان اين غـل و زنجير دستهای شما فدای غـيرت چـشمان بسته از شرمت كه همسر تو ز سيلی فتاد چون زهـرا امام روضۀ سختِ «زحرمله چه خبر؟« امــــام گــريــۀ مــشــك دريــدۀ ســقــا امام پيـرو خـورشيد سرخ نـيـزهنـشين امـام بـوسـه به حـلـق مـقـطّـعالاعـضا تمام عمر ز آب و غذا و طفـل و جوان گريز روضه زدی ياد ظهـر عـاشورا هجوم اين همه گرگ و دريدن يوسف به تير و نيزه و خنجر، به تيغ و سنگ وعصا امـام نـالـۀ شـبهـای بـیچـراغ بـقـيـع كه بیصداست چو فـرياد زائران شما
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیهالسلام
روزها سرمست و شبها راهیام کیف دارد حال خاطـر خواهیام من اسـیـرم! جان به این آزادیام از تـبـش حالی به حالی میشـوم پُر از او از خویش خالی میشوم هر طرف از عشق صحبت میکنم اینکه آوردسـت ما را بر سجـود روی دشمنهای خود در میگشود داده بر این شـاهـزاده دل حـسین مینـویـسم روی سـاغـرها عـلی مینویـسـم هر طرف هرجا علی یا حسین این سر فدای خاک پات با ستـم بـیـداد کـردن کـار اوست خسته را امداد کردن کار اوست آیههای قدر و فجر و شفع ماست سـنـگـر عـمـهسـت دلـدار عـمـو رفته به زهرای اطهـر مو به مو نیست مثلش در سماوات و زمین صاحبان غصه را غـمخوار بود خواهران را دخـتران را یار بود بعد از آنکه خطبههایش را شنـید پیش او اسرار هستی بر ملاست خاک داده دست ما دیدم طلاست سوخته هی سوخـته هی سوخـته داغ شـام و کـوفـه دارد بر تـنش مانده جـای سـلـسـله بـر گـردنش چه غمی بالاتر ازاین، در مسیر خون جگـر شد آن امام بی نظـیر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیهالسلام
به رفتارت نمیآید که اهل این زمین باشی گـمانم شـهـروند آسـمـان چـندمین باشی برایت فـرشهای پیش پا افتاده ناچیزند تو با این منزلت باید که سجادهنشین باشی تو و شب تا سحر گریه، تو و شب تا سحر سجده بنا شد آنچنان باشی، بنا شد اینچنین باشی خدا میخواست تا دین را به دستان تو بسپارد به بیماری دچارت کرد تا فردای دین باشی به لطف آن همه داغی که در کربوبلا دیدی تمام عـمر باید چشم تر بر آستین باشی برای من نخی از رشتۀ سجادهات کافیست سر نخ دستم افتاده که تو حبل المتین باشی تو و عشق تو و پیشانی سائیده از سجده فقط شایستهات این است «زین العابدین» باشی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیهالسلام
ای به لطفت عالمی مدیون علیبن الحسین ای کرم در بیت تو قانون علیبن الحسین ای که باران از غلام تو اطاعات میکند گوشه چشمی کن بر این هامون علیبن الحسین مهربانیهات بر مروان ملعون هم رسید از تو حتی دشمنت ممنون علیبن الحسین دوست دارم مثل تو با گریه روزم شب شود ای بـرازنـده بـرایت نـام زیـبـای عـلـی ای به دوشت کیسههای نان و خرمای علی با تمـاشـایت مدیـنه یا عـلی سر میدهد ناصـر دین خـدایی و خـدایت نـاصرت دستِ فوق دستها، دست قدیر و قادرت بعد بابا، تو وجـودت بـود اصلا انـتقـام من ز یارب یارب او تا خدا راهی شدم با صحیفه مست از فیض سحرگاهی شدم تو حسینِ زینب کبری شدی بعد از حسین سید و سالار عاشورا شدی بعد از حسین در چهل شب جور شد اشک چهل سال تو آه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیهالسلام
ای عـــلــی اوّل از آل عـــلـــی وارث اِکــرام و اِجــلال عــلـی پـیـشـتـاز و پـیـشـوای اهـل دین مظـهـر تـوحـیـد فـخـرُ العارفین حُـجّــةُ الله و امــامُ الـمَـشـرِقـیـن سـیّـد سـجّـاد عـلـیّ بن الـحُـسـین نـور چـشـمِ نـور عـیـنِ فـاطـمه یــادگــاریِ حُــســیـنِ فــاطــمـه رونـوشـت زُهــد شــاه لافــتــی مـــاه دامـــاد امــام مــجــتــبــی عــرش حـق آئـیـنـۀ سـجّــادهات سـجـده و ذکر و دعـا دلـدادهات محوِ سعیِ تو صفا و مروه است تو غلامت مُستجابالدّعوه است عقلها در باب تو سر در گُماند نـقـطـهای در آسـمـان چـارُمانـد مـادر تو خاک بوس فـاطمهست فخرش این بس که عروس فاطمهست مـادرت نـامـوس شاه کربلاست خطبه خوان عقد او شیر خداست شهـربـانـو عـزّت ما مَردُم است شاهـدُخـت یـزدگِـرد سـوّم است من ز توصیفش زبانم قاصر است مادر معصوم قطعاً طاهـرهست مـادری اینگونه بـابـایی چـنـین جمع این دو کیست؟ زین العابدین گر چه از اکبر کمی کوچکتری در حـقـیـقـت تـو عـلـیِ اکـبـری روح ما را کرده ذکرت صیقلی یا عـلـیّ بن الحُـسـیـن بن عـلـی کـوری چـشم نـمـک نـشنـاسها پیـش مرگـت میشوند عـبّاسها گرچه در دشـت بـلا تب داشتی عـمّـهای مـانـنـد زیـنب داشـتـی دم بـه دم داغ مُـکــرّر دیــدهای ذبح هـفـتاد و دو تا سـر دیـدهای بـا چه حـالـی پـیـکـر بـابـات را جـمـع کـردی در مـیـان بـوریا؟ تو چهـل منـزل اسـارت دیدهای خـیـمۀ در حـال غـارت دیـدهای درد با هر عضو تو درگیر بود دست و پایت در غُل و زنجیر بود شــاهــدم دروازههــا، بـازارهـا کُـشـتـهانـد ایـن مـرد را آزارها آه از آن آتـش که در شــام بــلا هم سرت را سوخت هم عمّامه را آه از آن ساعت که در بزم شراب خیزران میخورد بر لب با شتاب چـوبدستی یـزید از پا نـشـست چون که دندان ثـنایا را شکست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زین العابدین علیهالسلام
السلام ای حجّـت معـبود زین العـابدین ای که وصفت سجده بر مسجود زین العابدین سجدههایت همچو معراج است سجاد الاُمم لطف بیپـایان تویی ای مالک کل نِعَـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
ای زینت تـسبـیح و دعا زمزمههایت در حـیـرتم آخـر بـنـویـسم چه بـرایت اعجاز کلام تو مزامـیر صحیفه است جوشیده زبور از دل قـرآن به دعایت در پرده عشاق تو یک گوشه نشسته است صد حنجره داوود در آغوش صدایت از بس که ملک دور وبرت پر زده گشته است پیـراهن افـلاک پُـر از عـطر عـبایت تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران باشـد حـجـرالاسـود الـکـن به ثـنـایت من کـمتر از آنـم که به پای تو بیـفـتم عـالـم شـده سـجـاده افـتـاده بـه پـایـت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیهالسلام
طنین «آیۀ تطهـیر» در صدایش بود مـدیـنـه تـشـنـۀ تـکـرار ربّـنـایش بود صحیفهای که سراسر شعور و شیداییست حدیث سلـسـله گـیـسوی آشـنایش بود گرفته بود صبـورانه صبر را در بر همیشه آینه مجـذوب سجـدههایش بود حدیث تشنگی و آب را مپـرس از او که عـهـدنـامۀ عُـشّـاق کربـلایش بود اگر چه آب روان بود مَـهـر مادر او چه شد که آینهگردان غصههایش بود چگونه لب بگشاید به یک تبـسم سبز کسی که حادثهای سرخ پابهپایش بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
ای خـالـق راز و نـیـاز عــاشـقـانـه در پیـشگـاه عـشق مـخـلـوقی یگـانه ای آسمان پیشانیات، ای ابر ای کوه سـجــادۀ تـو دشـتهـای بـیکــرانـه دارنـد در دسـتـانِ هـنـگـامِ قـنـوتـت گـنجـشکهـای بیشـمـاری آشـیـانه تسـبـیح میگـویی تمام خـلـوت شب با رودهـا با اشـکهـایت دانـه دانـه فرزند زمزم! کـیستی، اهل کجایی؟ در چشمهایت داری از کـوثر نشانه فریاد عاشـوراست موج پرچمی که وادی به وادی میبری بر روی شانه وقـتی که در حـال مـرور کـربلایی عـالم سـراسـر میشـود پـروانهخانه این بیت آخر با خودش دارد درودی بر مـادرت، آن شـهـربانـوی زمانـه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
ناگهان پر میکشی دریا به دریا میروی آه ای ابـر کـرامت تا کجاها میروی... برنمیداری سرت را از بهشت سجدهگاه کس نمیداند که هستی یا ز دنیا میروی آنچنان لبریزی از شور مناجات و دعا کز حضیض خاک تا اوج تماشا میروی یک صحیفه نور مینوشد دلم تا با توأم من دلم میگیرد از این لحظهها تا میروی صبر کن ای چشم بیدار تماشا لحظهای آه، ما را هم ببر با خویش هرجا میروی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
قبل از تو عشق جرأت پیدا شدن نداشت اصلاً قنوت راه به تقوی شدن نداشت هرگز نـماز خلـق تمـاشا شدن نداشت قـرآن بیکـلام تو مـعـنا شـدن نـداشت با تو دوباره طلعـت کـوثر طلوع کرد آئـیـنـۀ عـبـادت حــیــدر طـلـوع کـرد ای مـقــتـدای گـریـۀ شـب زنـدهدارهـا دسـتت امـیـد سـفـرۀ هـر چـه نـدارها داریـم از صـحـیـفـۀ تو سـایـه سـارهـا یـادت نجـات بخـش هـزاران هـزارها ای ابـرهـا مـطـیـع دعــای غـلامـتـان باران چه قـابل است به پای غلامـتان دنیا هـنـوز مثل تو عـابـد نـدیـده است جبـریل بال زیر قـدومت کـشیده است با گریههات نبض عبادت تـپـیده است شیطان امید واهیاش از تو بریده است ای خط به خط کتاب تو تفـسیر بندگی جاری ست با تو عـطر مزامـیر بندگی دریـایـی و اسـیـر تـلاطـم نـمـیشـوی جز کوه سر به مهـر تجـسّم نمیشوی با خط کـفـر مست تـفـاهـم نـمیشـوی جز در قـنوت نیمه شبت گم نمیشوی پـیـشـانی بـلـنـد تو سـجـاد بـوده اسـت نـامت همیـشه زینت عـبّاد بـوده است عـرفان نسـیـم صبح ابوحـمـزههای تو لبـیـک مـیرسـیـد بـه هـر ربـنـای تـو داوود جـان گرفـتـه ز لحـن دعـای تو یک روز شاه میشـود آخـر گـدای تو حرف گدایی است ببـین دست خالیام این اشکهای شوقم و این خسته حالیام ای عشق بیحرم حرمت چشمهای ما خـاک بـقــیـع نـابتـریـن تـوتـیـای مـا بارانی است نـذر تو حال و هـوای ما از غم ترک ترک شده بغض صدای ما هر جا که صحبت از حرمت شد دلم شکست تا حرف غربت از حرمت شد دلم شکست معـراج چشم عـاشـق ما جـنّت البـقـیع تا بـوده بـوده قـبـلهنـما جـنّـت الـبـقـیع یک شعبهای ز عرش خدا جنّت البقیع سـایـه نـشـین کـربـبـلا جـنّـت البـقـیـع غم در گلوی شیعه صریح است در بقیع سنگ مزار جای ضریح است در بقیع جز تو که در مـقـابل شعـله امـام شد؟ در فصل خون مسافر تکـفیر شام شد؟ بر روی نـیـزه شـاهـد مـاه تـمـام شـد؟ چل سال اشک و ماتـم تو مـسـتدام شد چل سال اشک ریخته با روضههای آب چـل سـال یاد تـشـنـگی کـودک ربـاب
: امتیاز
|