- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
عيان میكرد رازِ دل، امان میداد اگر وقتش ميان قتلگه، كوتاه بود و مختصر وقتش بجای درد دل، كاری مهمتر داشت بر عهده بيان عشق و شرح غم، بماند بعد در وقتش قرار اين بود تا فـتح برادر را كند كامل غنيمت بود در آن معركه، از هر نظر وقتش در آن دربار و آن بازار، با اينكه معطل شد در آن ساعات طولانی، نشد هرگز هدر وقتش اسارت رفت فرزند خليل الله؟ نه... هرگز بتی در شام باقی بود، زينب رفت سروقتش تبر در بر، درآورد او دمار از روزِ شامیها قيامت را رقم میزد چو میشد بيشتر وقتش هرآنكس جان خود را وقف زينب كرد، طوبى له و الا بیثمر عمرش؛ وگرنه بیاثر وقتش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
روی بـام آفـریـنـش آفـتـاب زینب است رونق هر سفرهای از نان و آب زینب است تو بگو چادر ولی در اصل این شمشیر اوست فـاتـح کـربـبلا تـیغ حـجـاب زینب است ما رایتُ گفت؟! نه! کوبید بر روی یزید وحـشت آل امـیه از جـواب زینب است گریه کرد و گریه کرد و شام را ویرانه کرد گریه کردن درس اول از کتاب زینب است دستهایش در طناب افتاده اما بسته نیست تا ابد حـبل المتـین ما طناب زینب است پرچم زینب به دست کوچک اُمُّ البکاست پس رقیه رهبر این انقـلاب زینب است چادر خاکیش خاک سینه زنها را سرشت هرکسی آباد شد، خانه خراب زینب است تا همه گفتند زینب، گفت زینب «یا حسین» این نگین زیبنده بر روی رکاب زینب است ای که دنـبـال بـرات کـربـلایی اربعـین کربلا رفتن فقط با انتخـاب زینب است جای شلاق و اسـارت یا لبـاس پـاره نه دیدن یک سر روی نیزه عذاب زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
میخواست هرچه از تو خدایت، همان شدی عاشق شدی، شهید شدی، جاودان شدی باید بخـوانـمت، شـشـمـین فـرد پنج تن کـبـریترین عـقـیـلۀ این خـاندان شدی صبر تو را چـگـونه بـلا سـر بـیاورد؟ زینب تو قـبل خلـق شدن امتحان شدی دلشـادی از شـهـادت عون و محمدت از اینکه چون حسین، تو هم بیجوان شدی وقت وداع و بوسۀ آخر چه بر تو رفت؟ آرام جان که رفت، تو هم نیمهجان شدی آئـیـنـهدار و قـافـلـهســالار و بـیقـرار بعد از حسین، یکتنه یک کاروان شدی بار امـانت است که بر دوش میکـشی بیهوده نیست اینکه چنین قدکمان شدی جان را چه قابل است، که بیهیچ وحشتی صد بار پـیـشمـرگِ امـام زمـان شدی سـوزانـد کـوفـه را رجـز جـانگـداز تو وقتی که لب گشودی و آتشفـشان شدی در خطبۀ تو شـقـشـقـیه شعـله میکشید دیـدنـد کـوفـیـان که امـیـر بـیـان شـدی از تو نداشت پـاسـخ دنـدانشـکـنتـری تنهـا جـواب سـرکـشـی خـیزران شدی منزل به منـزل آمـدی و هیچکس نـدید در خود شکستی از غم و زهرانشان شدی در شام، بهـتر است نمـانـیم و بگـذریم باید نگـفـت اینکه کجا میـهـمـان شدی شهـری که چشم بود سراپـای مردمش آنجا شـهـید طـعـنه و زخـم زبان شدی بزم شـراب و سُکـر یـزیـد و یزیـدیـان دیـدی فـریب معـرکه را و بر آن شدی تا بـشکـنـی غـرور هُـبـلهـای لات را آنجا تبـر به دوش، خـلـیل زمـان شدی باید گـلـوی مرثـیهها را فـشـرد و گفت کی بیقرار و مضطرب و ناتوان شدی؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
هستیات را امتحانی پُر بلا از تو گرفت سایهٔ روی سرت را کربلا از تو گرفت تا که در صبرِ مصائب شهرهٔ عالم شوی آمد و دست قضا فوراً عصا از تو گرفت زهدِ بیخاصیت و کفر و نفاق آری ولی عشق مادرزادیت را کینهها از تو گرفت دورهاش کـردند تیـر و تـیغـهٔ شمـشیرها نور چشمت را هجومی بیهوا از تو گرفت جرعهجرعه نیزه خورد و از قفا سیراب شد خنجری کهنه حسینِ تشنه را از تو گرفت شمر در گودال فکر بیکسیهایت نبود؟! تکیهگاهت را، پناهت را چرا از تو گرفت؟! غارتش کردند و بیشک خواب شبهای تو را پیکری که چیده شد بر بوریا از تو گرفت!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دست خدا، دو دست علمدار زینب است قلب سلیم، یکـسره بـیـمار زینب است هر کس حسین گفت، بدهکار زینب است زینب نـبـود، مُـحـرِم هیئت نـمیشـدیم گـمـراه میشـدیـم، هـدایت نـمـیشـدیم سکان بهدستِ کشتیِ در خون طپیده او آثـار داغ عـشـق به پیـکـر چـشـیده او بعد از حـسـین روح دمـیـد انقـلاب را بر دوش خود نـشاند غـم بیحساب را قـامت کـمـان نـمود که یارش بـایـسـتد تا که حـسـیـن روی مـزارش بـایـسـتد ماندن، بدون شمس و قمر، بیستاره؛ نه در گـوشها نبودن یک گـوشواره؛ نه بعد از حـسین قـافـله را دید گریه کرد شادی خصم، هـلهله را دیـد گریه کرد یـادش نـمـیرود بـدن اطـهـر حـسـیـن افـتـاد از فـرس جـلـوی مـادر حـسـین
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود شام غـمهای تو را لبخـند فردایی نبود زخم دیدی، زخم خوردی، زخم سرتاپا، ولی پاسخ این زخمها غیر از شکیبایی نبود خطبهات شمشیر و شمر و نیزه را در هم شکست هیچ شعری این همه در اوج شیوایی نبود تو نبودی، صبر سرخ کربلا نایی نداشت تو نبودی، در گـلـوی نیـنـوا نایی نبود عشق یعنی با وجود آنهمه غمهای تلخ کـربلا در چشمهایت غیر زیبایی نبود ما مدافع؛ نه، پناه آوردهایم اینجا به تو سایهای میخواستیم و جز حرم جایی نبود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در راه کوفه و شام
شبی که بر سر نی، ماه عـالـمآرا بود سـتم به حضرت آدم! چه آشکارا بود کدام خون جگر خورده در دل تاریخ به قدر زینب کـبری چنین شکـیبا بود تـمام آنچـه به آن شـکـل اتـفـاق افـتاد به چـشم زینب واقـعنگـر جـمـیلا بود همین کـنایه که تخـت یزید را لرزاند خـلاصۀ هـمۀ خـطـبههای شـیـوا بود به خون پاک شهیدان کـربلا، سوگـند در این مواجهه بیشک یزید رسوا بود نـهـال سـبـز و دم تـیـز تـیـشـۀ بـیـداد صدای دین مـحـمـد که واحـسیـنا بود لب فـرات، یل تـشـنهلب، ننـوشید آب که چشم خیمه، امیدش به دست سقّا بود گـنـاه سـرور آزادگـان در آن صحـرا به حاکمان ستم پیشه، گفتن «لا» بود به جای آب چرا تـیر؛ تیر زهـرآگـین به کام اصغر شیرخوارهاش گوارا بود؟ فرشتگـان همه گـریان، ظهر عاشورا زمین و دشت و دمن، اشک رود و دریا بود بدن بدن همه خونین و بیکفن، عریان بـه زیـر سُـم سـواران بیمـهـابـا بـود مصائبی که فـلک کرد قـسـمت زینب به چـشـم زیـنـبـیِ او، تـمـام زیـبا بود سری که دست یزیدش به خیزران میزد مگر نبود که رأس الحسین زهرا بود؟ غروب شام غریبان و آن خـرابۀ شام به ساحل دل زینب، چقدر غـوغا بود زبــان قـافـلـهسـالار نـیـنــوا در شــام بـرنـدهتـر ز لـب تـیـغ تـیـز اعـدا بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
داد در راه حسینش اقتداری را که داشت شد خزان آهسته آهسته بهاری را که داشت مثل پروانه به دور شمع روی شاه گشت دور کعبه ساخت آن خط مداری را که داشت هـدیـهای از صبـر در راه ولی الله بـود بر تنش آن زخمهای بی شماری را که داشت خار را با خار دیگر میکشید از پای خود در میان پای زخمی آه خاری را که داشت روزها را روزه بود و کل شب را روضه دار با حسینش طی شده لیل و نهاری را که داشت کیست زینب باطنا نفس امام عصر خود داد در راه خودش دار و نداری را که داشت کیست زینب عـلم از چشم علی آموخته گاه حیران می نمود آموزگاری را که داشت لحظه ای خارج نشد از خط توحیدی خود با تمام حالت زار و نزاری را که داشت ما رأیت گفت و ظلمت شد دهانش دوخته قدرت تغییر دنیا با شعاری را که داشت؟ قــافـلـه ســالار حـق و پـیـشـران انـبـیـا غیر از او این نجمۀ دنباله داری را که داشت؟ لشکر زینب همه بر روی نی دل میبرند طاقت بازار و این نیزه سواری را که داشت؟ اعـتـبارش بود آغـوش حـسـین بن علی زیر سم اسب رفت آن اعتباری را که داشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
عشق یعنی بیکرانی که کرانش زینب است عشق خورشید است اما آسمانش زینب است عشق یعنی آن ظهوری که شکوهش از علی است عشق یعنی آن نمازی که اذانش زینب است دین بجز حُب نیست یعنی که ستونش فاطمه است فاطمه آن بینشانی که نشانش زینب است قـبلهای دارد جـهـان با نامِ ایـوانِ نجـف در نجف دیدم که نقشِ آستانش زینب است حاء و سین و یا و نون و عین و شین و قاف اوست کاف و ها و یا و عین و صاد جانش زینب است کعبه است آن محملی که پردهدارش اکبر است کعبه است آن خیمهای که در میانش زینب است کربلا رود است و اقیانوس آرامش حسین کربلا منظومه است و کهکشانش زینب است شام چون خاک است و کاخش پیش او بر باد رفت کوفه چون کاه است تا کوهِ گرانش زینب است روی زانوی علمدار است نقـشِ پای او حضرتِ عباس میداند توانش زینب است آنکه آهش شد حسین و آنکه دادش شد حسن خوش بحالش که همیشه خانمانش زینب است هفت دفعه میدهد حق را به نام او قسم حضرت صاحب الزمان هم بر زبانش زینب است زیـنـبـیون سـرفـرازانِ قـیـامت میشوند سربلند است آنکه در محشر امانش زینب است *سوره مریم، آیه۱
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
والاتـرین بـانــوی دنـیـا بـعــد زهـرا با تو شـود تـکـرار زهـرا بعد زهـرا یا حضرت اُمُّ المصائب در همه عمر یـا حـضـرت اُمّ ابـیـهــا بـعــد زهــرا ای عــمـۀ مـا قـبـلِ کـلـثـوم و رقـیــه هـسـتی خـودِ تو مـادرِ ما بعـد زهـرا پیغـمـبره هستی، امامت هم که داری عصمت رسیده بر تو در جا بعد زهرا مثل و شبـیـهت را نـدیده چشم هستی ای بر سر هر پنـج تن هم تـاج زینب ای روح تو همواره در معراج زینب آرامــش دشــت و وقــار کــوه داری دریـای طـوفـان دیــدۀ مــواج زیـنـب چادر نمازت چادر بیت الحـرام است دور تو میچـرخند پس؛ حجاج زینب خم شد قـدت خم بر دو ابرویت نیامد با اینکه بودی غـصه را آمـاج زینب اعـجـوبـۀ حـیـدر نـمـایـی کـه نـدادی بر دشـمنت هم در اسارت باج زینب دشـمــن اسـیــر خـطـبـۀ کـوبـنـدۀ تـو عمری به پای گریههایت گریه کردم بر غـصـۀ بیانـتـهـایت گـریـه کـردم بـانـو شـنـیـدم چـادرت آتـش گـرفـتـه آتـش گرفـتم در عـزایت گـریه کردم گـودال جـای زن نـبـود اما تو رفـتی در این غم عظمی برایت گریه کردم نیزه نخوردی در ازایش سنگ خوردی اینجا خود من در ازایت گـریه کردم تو روضـۀ دروازۀ ساعـات خـواندی بر شام بیش از کـربلایت گریه کردم خـنـدیـد دشـمـن بر پـریـشـانیت بانو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دیـشب برای تو کـمی مـاتـم نوشتم مـرثـیهای با رنگهای غـم نوشـتم در انـتـهــای آســمــان هـفـتگـانـه نـام تو و پـرواز را بـا هـم نـوشـتم نام تو را وقـتی رسالت میکـشیدی هـمـسـایـۀ پـیـغـمـبـر اکـرم نـوشـتم وقـتی نـگـاهـم بر نجـیـبی تو افـتاد مریم نـوشـتم باز هم مـریـم نوشـتم آن تـکـههای زنـدگـی معـجـرت را بـاور نـمیکـردم اگر مـبـهـم نوشتم وقتی نگاه زخمیات را میشمردم از پـلکهـایت چـند تا را کم نوشتم همشیره خورشید ای خانم ببخشید! نـامِ تـو را با خطّ نا مـحـرم نـوشتم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
آبروی نوکران هم از نگـاه زینب است نور اگر داریم در دل از پگاه زینب است پارکـابش، پـاسـبانش اکـبـر لـیـلاست و حضرت عباس هم میر سپاه زینب است هر که میگردد حسینی زینبی هم میشود سوز هر سینه فقط از سوز آه زینب است در دلش دارد هزار و نهصد و پنجاه زخم قتلگـاه شاه عـریان، قـتلگـاه زینب است قول داد و از حسینش یک قدم دوری نکرد کربلا تا شام چل منزل گواه زینب است بیجهت در مصر و در سوریه دنبالش نگرد کـربلا، قـطع یقـین آرامگاه زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
انتهای صبر در اصل ابتدای زینب است چشم زهرا و علی وقف عزای زینب است گریه بر او هست گریه بر حسین و بر حسن مبدا گریه در عالم غصههای زینب است در غـدیر کـربـلا زینب امـامت میکند جلوه «مَن کُنتُ مولا» در ولای زینب است پـنج تن دلـدادۀ اویـند پس با این حساب اصلا این اهل کسا اهل کسای زینب است حق شفا را داده در تربت که این خاک شریف کیمیای عشق شد چون زیر پای زینب است کربلا را زینب از غربت برون آورده است پرچم سرخ حسینی در هوای زینب است نور خاک چادرش کافر مسلمان میکند عـزت اسـلام از یا ربـنای زیـنب است کوفه را با جمله «اِلّا جَمیلا»خاک کرد ابتـلای انـبـیا جـمعـاً بـلای زینب است دخـتر حـیـدر کجا و کـوچه و بـازارها مردن ما کمترین درک عزای زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
شمس حجـاب کـبریا زینب است تجـلـی شـرم و حـیـا زینب است فـاطـمـه کـرب وبـلا زینب است دوای درد بـیدوا زیـنـب اســت ای نـفـس حـضرت خـتـمیمـآب دخــتــر آســمــانــی بـــوتـــراب مصحف مستور خدا زینب است بـیــا و جـلـوۀ پــیـمــبــر بـبــیــن شـیـرزنـی چـون یل خـیـبر ببین پـنـج تن زیـر کـسـا زیـنب است شـمـس چـراغ در ایـن خـانـهات مـــاه غـــبــار در کــاشــانــهات دوای مـا نـغـمـۀ یـا زیـنـب است دانـه تـسبـیـح تو شـمـس ضحـی چـادر تو، پـرچـم حـجـب و حـیا کـعـبه سـیـار خــدا زیـنـب اسـت هـیـبـت روی تـو سـرا پـا عـلـی فـاطـمهای به شـکـل مـولا عـلی کوری چشم خصم با زینب است کـرب و بـلا دیـده که پیـغـمـبری فـاطـمـهای و یکتـنـه لـشـگـری حسن به دشت کربلا زینب است پلک بزن شـام و سحـر خلق کن چـشم بـچـرخان و قـمر خلق کن آیـنـهدار مـرتـضـی زیـنب اسـت گرمی عشق و هرم این تب یکیست تا به سحر مسیر هر شب یکیست جـان مـیان هر دوتـا زینب است روز قیامت که جهان مضطر است بشر هراسان به صف محشر است سـایـه روی سـر مـا زینب است در کف تو چرخ چو دستاس بود با نـفـست دهـر پُـر از یـاس بود سـتون خـیـمـه سـمـا زینب است سـیـل کــرم لـحـظـۀ بــاریــدنـت گـل بـکـشـد مـنـت گـل چـیـدنـت حسین را چهره گشا زینب است از نـگـهـت نــور خـدا مـنـجـلـی هرچه خدا خواست تو گفتی بلی حـیـدر صحـرای بلا زینب است آمـده بر جـنگ تو غـم از الـست کـرب وبلا غـم به بـلا داد دست فصل خطاب خطبهها زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
چگونه داغها را میگذارد پشت سر زینب کجا؟ کی؟ میگذارد چشم بر هم در سفر زینب فقـط با دیـدن عـباس دائم زنـده میگردد تمام خاطراتی را که دارد از پـدر زینب به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب اگر چه بر فراز نیزه «رد الشمس»را دیده ولی با خطبههایش میکند «شق القمر»زینب طنین خطبههایش در دل افلاک میپیچد و کاخ ظالمان را میکند زیر و زبر زینب دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست که بوده یکتـنه اندازۀ صدها نفر زینب خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام نبوده لحظهای از حال طفلان بیخبر زینب خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب شبیه کوه یا آتشـفـشانی ابری و خاموش گذشته از کنار خـیمههای شعلهور زینب اگر در علقمه، گودال، در دروازۀ ساعات گرفته دستها را مثل مادر بر کمر زینب سر خود را به محملها نکوبیدهست، میدانم چه دیده چشمهایش غیر زیبایی مگر زینب؟ رباب و اُمِّ کلثوم و رقیه، حضرت سجاد اگر چه داغهـا دیـدنـد اما بیـشـتـر زینب زمانی که حسین آرام میزد دست و پا در خون کبوتروار در گودال میزد بال و پر زینب شکـسته تیرها و نیـزهها را زد کـنار اما صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب صدای نـالۀ مـادر میآمـد از دل گـودال شبیه نالههایی که شنید از پشت در زینب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
هرچه در ساحل نشستم جزرم اصلاً مد نداد عرش بر شعرم مجالی که به فرش افتد نداد لاجَرَم با پای دل در سیـر ابجد پَـر زدم شصت و نه دفعه پلاک شصت و نه را در زدم شصت و نه دفعه وضو پشت وضو اما نشد شصت و نه دفعه توسل؛ باب حاجت وا نشد در همین اثنی دمی گیرا به فریادم رسید یا حسـیـنـی گـفـتـم و دلـداده زیـنب شدم هو کشیدم تا که مست از باده زینب شدم گرچه دارد بیش ازاین الفاظ حرمت زینبش بعدلالا؛ گـریـههـا پـایـان نمیگـیرد چرا ابرها لبـریز؛ پس بـاران نمیگـیرد چرا طفل کوچک فرصت جولان نمیگیرد چرا شاه تشـنه در بـغـل قرآن نمیگـیرد چرا رفت در آغوش دلبر زهرها چون قند شد عقل سینه چاک کرد و ناگهان بیهوش شد عشق شد آرام تا با عـشق هم آغوش شد کربلا در جلوه آمد؛ زخـمها سـرباز کرد چشمها را باز کرد و عـاشـقی آغـاز شد دل برفت از دست و یک آن روح در پرواز شد لای لایی برادر خواهرش را خواب کرد هر دوتا صیاد هر دو چون شکار یکدگر هر دو مؤمن هر دو تا آئـیـنه دار یکدگر هر دوتا واحد شدند و عشقشان مشروح بود مظهر ایمان حسین و روح ایمان زینب است موج دریاها حسین و ابرباران زینب است این یکی شمس هدایت آن یکی شمس حیاست کیست زینب صبر مطلق روح عفت جان عشق ثانی زهرای مرضیه نوک پیکان عشق مادر کربـبـلا بـانـوی هـم پـیـمان عـشق کیست زینب دخت حیدر خواهر سلطان عشق بانویی که کفّه غم را کفایت کرد اوست بانوی معصومه خانوم جـلـیله کیست او پاک از هر نوع؛ اخلاق رذیله کیست او کیست او؟ آنکه به جز فریادعفت سر نداد دور بازوی شهامت نقش بازوبند اوست آن کسی که میزند بر کشتهاش لبخند اوست با دو رکعت عشق حتی از نوافل هم گذشت چندباری این مسیر خیمه را طی کرد او با تمـام عـشـق اصـرار پـیـاپـی کـرد او عشق را اثبات کرد او یک تنه با بچههاش الغرض این زینبی که کعبۀ منظـور بود آنکه از همسایهها هم سایه اش مستوربود بیمحارم از مسیر کوفه سمت شام رفت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
جلوۀ مُشتـرک حـیدر و زهـرا؛ زینب فیض جاری شده از عـالم بالا؛ زینب نه فقط فخرِ تو؛ فـخـرِ پـدرت هم بوده به تو گـفـتـنـد اگـر زینت بـابـا؛ زینب نیمی از هـیمنۀ تو به خدیجه رفتهست نیـمۀ دیگـر تو رفـته به طـاهـا؛ زینب مـادرت اُمِّأَبـیـهـاسـت از این رو بـاید لـقـب تو بـشـود «سِـرّ أَبیـهـا»؛ زینب مـادرت مـرتـبۀ عـصمت کـبری دارد تو از این رو شدهای عصمتِ صغری؛ زینب کعبه راضیست؛ اگر مَضجع ِتو سَمت خودش بِکـشـد عـقـربـۀ قـبـلـه نـمـا را؛ زینب اشـتـباه است اگر فکـر کـنم در عـالـم فـاطــمـه نـائـبـهای داشـتـه اِلّا زیـنـب مِنّت از هیچ طبیبی نکشم چون که مرا اشک در داغ تو کردهست مداوا؛ زینب سیـنهام را که ببـویـند ملائک در قـبر مینـویـسند به روی کـفـنم «یا زینب«
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
تنهـا مـیان آن همه داغ و خطـر زینب در خیمههای سوخـته آسیـمهسر زینب شب را به صبح آورد با اندوه طاقت سوز تنها خدا داند که چه بگـذشت بر زینب تا بشـکـنـد پـشت شب سرد تـبـاهی را شد با سر خورشید و ماهش همسفر زینب در انتخابی سخت بیتـردید شد پـیروز بگذشت در پـای برادر از پـسر زینب ظهر عطش افتاد روی خاک و پرپر شد پرورد گلهایی که با خون جگر زینب از « ما رأیت الا جمیلایش» توان فهمید هر قدر مشکـل بیـشتر نستـوهتر زینب در کوفـۀ تـزویر و شـام شـوم استـبداد طـوفـانی از فـریاد شد مثل پـدر زینب او دختر زهراست این را خوب میدانند چون شیر میغرد نمیترسد اگر زینب محمل نشین عشق و صبر و بردباریها از عشق شد آتشفشانی شعـلهور زینب بیبی تمام عـمـر از تو گـفتم و خواندم روز قـیـامـت آبـرویـم را بـخـر زیـنب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
هر دل که شد به روز بلا آشنای صبر حق میدهد نوید بهـشتـش جزای صبر جز صبر چـاره نیست دل داغـدیـده را مرهم نهد به زخم مصیبت دوای صبر خـیاط دهـر، جـامـه بـسی دوخـتـه ولی زیبـنـده است قـامت دل را ردای صبر تـقـدیـر هرچه بـود رضـا باش تا شـود یـاد خـدا به خـانـۀ دل پـاگـشـای صبـر بانوی مهر و عاطفه، زینب صبور عشق محملنشین رنج و اسارت، خدای صبر هـجـده بـهـارِ پـرپـرِ در پیـش چـشم او میسوخت مثل شمع ولی با نوای صبر خورشـید محـملـش سـر فـرزند فـاطمه از کـوفه تا به شـام بلا پا به پای صبر میخـورد تـازیانه و میگـفت یا حسین میداد کـاروان عـزا را صلای صـبـر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
روزی به پات غم نخورم شب نمیشود این دلشکسته صاحبِ منصب نمیشود حُـر را ادب به مـرتـبـۀ حُـرّیَت رساند هرگـز قـفـس سـرای مـؤدّب نمیشـود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دار و ندارش زینب و دار و ندار زینب است دل بیقرارش زینب و دل بیقرار زینب است آقا ز عالم برده دل زینب ربوده از حسین زینب قرار عالم و او هم قرار زینب است بعد از غروب روز غم بگرفت بر دوشش علم شد زنده از او کربلا این شاهکار زینب است منزل به منزل پای نی تا شام غم را کرد طی گفتا ز دین در بزم می دین وامدار زینب است یک زن چهل منزل عدو با رخصت از خون گلو بُرد از حریفان آبرو این افتخار زینب است در بزم عیش شامیان مردانه با تیغ زبان زد پایه قصر خسان این ذوالفقار زینب است با دست خود معجر گرفت امداد از یک سر گرفت از خصم انگشتر گرفت این اقتدار زینب است دیده است سنگ و خارها بزم می و بازارها هر چند دید آزارها زهرا عیار زینب است در حفظ نامش ایستاد پای خیامش ایستاد پشت امامش ایستاد این راهکار زینب است در ماتم مادر گریست بر غربت حیدر گریست بر مشک و دست و سر گریست غم در کنار زینب است با لحن حیدر گفت حق با یاد مادر گفت حق همراه یک سر گفت حق حق داغدار زینب است
: امتیاز
|