- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
میزنم می، میکشم هو ساقی کوثر علی میشود روز جزا با عشق تو محشر علی ابـروی تو قـاب او ادنای پیـغـمـبر علی حُبِّ تو تنهی عن الفحشاء والمنکر علی من کـیـم خـاک قـدوم میـثم و قـنبر علی یک نخ از هر وصلۀ نعلین تو حبل المتین رازدار رازهـای چـاه تـو روح الامـیـن در امان میماند از کید همه این سرزمین یا امـیـن الله فی ارضه امـیـرالـمـؤمـنین سایـۀ تو هست حتماً بر سر رهبر علی یک لغت از حرف تو دارد دوصد معجم فقط همچو اقـیانـوسی و پیش تو دریا نم فقط از تـمام دشـمنان سر میزنی از دم فقط میشـنـاسم من تو را تنها یل عـالـم فقـط میشـنـاسندت یـهـودیها؛ یل خیبر علی جلـوۀ دست خـدا در غـزوۀ خـندق تویی در تـمـام آفـرینـش خـالص مـطلق توئی ای صراط المستـقیم ما فقط برحق تویی میشود آنکس که روح ما به او ملحق تویی میکشد سوی نجف، دائم دل ما پر علی بر سر مهمانیات هرشب چه قیل و قالی است نان و خرمایی که از دست تو باشد عالی است یا من ارجوه لکل خیر، دستم خالی است گوشهگـیری من بیچاره از بیبالی است تو کرم کردی و شد حال دلم بهـتر علی ابـرم و بـاران نـثـار این محاسن میکنم گریه بر یک غربت بیحد و ممکن میکنم روضهای نذر شما از صدق باطن میکنم ناخـودآگاه است اینکه یاد محسن میکنم میشود هربار حرفی از علیاصغر علی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به جز از علی نباشد به جهان گرهگشایی طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن به جز او به زخم دلها ننهد کسی دوایی ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی بـشناخـتم خـدا را چو شـنـاخـتم عـلی را به خدا نبردهای پی اگر از عـلی جدایی علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق تو جـمال کـبریـایی تو حـقـیقـت خدایی نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن تو که یار دردمندی تو که یار بیـنوایی همه عمر همچو "شهری" طلب مدد از او کن که به جز علی نباشد به جهان گرهگشایی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
قلبی که در هوای تو گشته است بیقرار با پـای دل رسیده به خـلـوتسرای یار جایی ندیده بهتر از این روی خود زمین جایی ندیده بهتر از این روز و روزگار عـشـاق هـر کـدام طـریـقـی گـزیـدهانـد مالک میان مـعـرکه مـیـثم به روی دار از لـیـلـة الـمـبـیت گـرفـته است تا اُحـد جان کردهای فـدای پـیـمـبـر هـزار بـار خمس و نماز و روزه و حج و زکات نه از خـاکبـوسـی تـو گـرفـتـیـم اعـتـبـار عاشق میان صحن تو دشمن میان رزم گـفـتـنـد از نـگـاه تـو لا یـمـکـن الـفرار خـالـق شـبـیـه حـضـرت حـیدر نـیاوَرَد دنـیـا اگـر شـبـیـه عـلـی داشـتـی بـیــار ما را یکی از این دو کمان میکشد یقین یـا ابـروی هـلالـی تو یـا که ذوالـفـقـار سـر رفـتـه است حـوصـلـۀ سـربـدارها جاری است خون میان رگ ما چو آبشار تا در کـنـار مـهـدی تو جـان فـدا کـنـیم گرم است پشت کعبه به آن کوه استوار
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
فخر است برایش که بخـوانند فـقـیرش شاهی که به درگـاه تو افـتاد مـسـیرش پیش تو که بر خاک و بر افلاک امیری خاکش به سر آنکس که بخوانند امیرش هرکس که به انکار تو و قدر تو پرداخت سلطـان هم اگر بود کـشیـدند به زیرش بیمهـر تو این گـمـشده سیـارۀ تاریک آبستن رنج است؛ چه صحرا، چه کویرش دل سـوی تـو آورده پـنـاه از غـم دنـیـا این طفل یتیم است در آغـوش بگیرش پیش تو مرا پیشکشی نیست جز این شعر مـنّـت به سـر من بـگـذار و بـپـذیـرش
: امتیاز
|
مدح امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام درجنگ خندق
«هل من مبارز» نعره دنیا را تکان میداد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید آن روز ایـمـان مـدیـنـه امتـحان میداد هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود بـار امـانت را به دوش دیگـران میداد با شـانـه خـالی کـردن مـردان پـوشالی کـم کـم رجـزها مـزهٔ زخـمزبـان میداد رخصت به تیغم میدهی؟ این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخـش را مهربان میداد یک ضربۀ حیدر به خندق برتر از عالم بیمهر او عـالم نمیارزد به یک درهم «هل من مبارز» نعره گویا از جگر میزد فـریـاد او بر قـامت شهـری تبـر میزد او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد کم کم هـوا حـتی نـفـس را بـند میآورد نبـض مدینه پشت خـنـدق تـنـدتر میزد زنها میـان خانـهها شـیون به پا کردند انگار تکتک خانهها را نعره در میزد فـریاد؛ بغـض بـچـههای شهـر را بلعید ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد یک ضربۀ حیدر به خندق برتر از عالم بیمهر او عـالم نمیارزد به یک درهم «هل من مبارز» باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن مـیدان یک تـمـنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید پـروانه در آتـش بـدون هـیـچ پـروا شـد برقی زد آهـن، پـاره شد بـند دل دشمن تا تـیغـههای ذوالفـقـار از دور پـیدا شد تا انعکـاس صـورتش بر ذوالفـقار افتاد ابـرو گـره زد تـیـغ روی تـیـغ زیبا شد مثل عـقـابی در نگاه عَـمرو میچرخید فـرصت برای تـیـز پـروازی مـهـیا شد اینک رجـزها تن به لالی داده بـودند و طوفـانی از نام عـلی در دشت برپـا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فـتی الّا عـلی را آسـمان میخواند لا سیـف الّا ذوالفـقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری عـلی با ضـربـتـی عـالی اعـلا شد یک ضربۀ حیدر به خندق برتر از عالم بیمهر او عـالم نمیارزد به یک درهم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
جـنـس بیقـیـمت و افـتـاده ته بـازارم تو بـیا بـاز ضرر کن، بخرم، بردارم جز ضـرر گـرچـه برای تو ندارم اما چون همیشه پدری کن، به کسی نسپارم تو چنان بودهای ای عشق، که من از اینکه به کسی جز تو بدهکـار شوم بـیزارم ما که گـفـتـیم غـلامـیـم، شما هم مولا لطف کن بین غـلامان خودت بشمارم پسرم از پدرم نوکریات بُرده به ارث پدرم، من، پـسرم، عاشق این تکرارم آنچـنـانـم که بدون تو بـهـشـتـم نـروم فکـر بی تو شـدنم سـخـت دهـد آزارم چندمین مرتبهاش نیست به یادم که چه خوب دست پُر مِهر تو برداشت گره از کارم از ضریحت دو سه تا بوسه طلبکارم من تا ضریحت طـلـبـم را ندهـد، بـیـمارم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
لهیب ذوالفقارت بر تن گردنکشان ماندهست طنین خطبههایت در گلوگاه زمان ماندهست یداللهی و گشته دست عقل از وصف تو کوتاه گواه عجز ما انگشتهای بر دهان ماندهست »سَلُونی» گفتی و با ریشخندی جهل پاسخ داد تو را که ردّ پایت ماورای آسمان ماندهست مُـزیّـن شد اذانم با تـمـسّک بر ولای تو شهادت میدهم از برکت نامت اذان ماندهست شب تنهایی کوفه چه بر روز دلت آورد که بغضی استخوانی در گلویت همچنان ماندهست یقین دارم که نزدیک است رستاخیز عشاقت همانا فصل شورانگیزی از این داستان ماندهست
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
دوست دارم خاک باشم در قدمهای علی تا کـنـم در رهـگـذار او تـمـاشـای علی دوست دارم اشک باشم، چشمهچشمه جوبهجو تا که قـطره قطره اُفتم در قـدمهای علی دوسـت دارم باد بـاشم با امـیـد و آرزو سر نهـم مثل نـسـیمِ صبح، بر پای علی دوست دارم چون کبوتر باشم و با بالِ شوق پَر زنـم تا گـلـشن سبز و دلآرای عـلی دوست دارم گوش باشم تا به بزم انس او بشـنوم از دوسـتانش صوت آوای عـلی دوست دارم چشم باشد عضوعضوم تا مگر وقت جان دادن ببـینم روی زیبای علی دوست دارم شمع باشم تا بسوزم روز و شب گاه با یاد عـلی، گاهی به زهـرای علی دوست دارم دست ما را او بگیرد روز حشر نامـۀ اعـمـال ما باشـد به امـضای علی دوست دارم ای «وفایی» روزِ سخت واپسین عـروة الـوُثـقـای مـا بـاشـد تولای عـلی
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب قدر
خارج از درک عُـقولاند خدا با حیدر میرسد تا به خدا هر که رسد تا حیدر ذات حقّ در وجنات علوی جلوه نمود بـهـتـریـن آیـنـۀ عـالـی اعـلـیٰ، حـیدر انـبیا را به خـداوند رسانده است علی ذکر توحـیـدی موسی و مسیحا؛ حیدر مرتـضی مـطمـئِـنـاً بوده سـراپـا احمد مصـطـفی مـطـمـئـِناً بوده سراپا حیدر فضّه و قنبر این طایفه بودن، عشق است ما که هستیم مگر؟! نوکر زهرا حیدر خانۀ اهـل تـشیُّع، نجف اشرف اوست کـاش بـاشـیم شـبـی مـنـزلِ بابا حـیدر عبد خاطی به کجا جز در مـولا برود آخـریـن مـلجـاء درمـانـدگی ما، حیدر هر زمان در زدهام، در به رویم باز شده بـخـدا رد نـنـمـوده است گـدا را حیدر زیر قـرآنِ عـلی رنگ خدا میگـیـریم سـایـبـان سـر ما در شـب احـیا، حیدر بَه، چه خوب است اگر موقعِ قرآن به سرم بـرگـۀ بـنـدگیام را کُـنـد امـضا حیدر بِــعَــلــیًّ بِــعَــلــیًّ بِــعَــلــیًّ بِــعَــلــیًّ این قسم رمز نجات است، به مولا حیدر تا خـداونـد گـنـاهـان تـو را پـاک کـند صد و ده بار شبِ قـدر بگـو: یا حیدر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای عـبای وصلهدارت فـوق دستاویزها دستهایت روح بخش دشتها، جالیزها عاشقانت را چه کاری با شراب سلسبیل تشنۀ جام توأند این "ازعـطش لبریزها" چیست کار ما؟ غباری زیر نعلینت شدن چیست کار تو؟ بهـا بخـشـیدن ناچـیزها دردمند عشقم و اوج نمک نشناسی است پیش نام دوست، نام آوردن از تجویزها تا که از اوج مقامت پرده برداری شود بـارها بـاید بـپـا خـیـزنـد رسـتـاخـیـزها گرچه میدانم که خلقت نیست کار تو ولی کاش میشد تا بگویم فارغ از پرهیزها
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای بیکران که هرچه جهان مبتلای توست هستی نَفَس نَفَس نَفَسَش در هوای توست جـاروکـش حـریـم تو شـهـپـرِّ قـدسـیـان جـبریل، خـادمِ درِ مهـمانسـرای توست در عرش و فرش و هرچه جهانهای مختلف هر کس که هست، بوسهدهِ خاک پای توست خورشید ذرّهایست که همواره روز و شب پـرّان در آسـتـانـهٔ ایـوان طـلای تـوست صبح از کرانههای سکوت تو جاری است شب گوشِ جان سپرده به سوز صدای توست جان ریزهخوارِ خوانِ مناجاتِ مرتضاست دل خـوشهچـینِ ملـتـمـسِ ربّـنای توست تبـعـیـدیـانِ گـمـشـده در تـیـهِ ظـلـمـتـیـم چـشمان ما هنوز به دست دعای توست دل را چه غم، غریبِ دو عالم اگر شود؟ در قبر و در قـیامت اگر آشـنای توست پیـوندِ غـیر، سـستتر از تار عنکـبوت رکن رکین و حصن حصین هم ولای توست ردّ و قـبــولِ عـامـه نـیـرزد بـه ارزنـی هر آیـنه رضای خدا در رضای توست
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مگر چه کیسهای از نور داشت بر دوشش؟ که وقـت دیـدن او مـاه بـود مـدهـوشش نـیـافـتـنـد یـتـیـمـان هـنـوز هـم، وطـنی یـتـیـمخـانـهتـر از سـرزمـیـن آغـوشـش هزار نـکـتۀ بـاریکتـر ز مـو پیـداست میان هر نخی از وصلـههای تنپوشـش امیـر زهـد و قـنـاعت به گوش این دنیا چقدر خطبه که خواند و نرفت در گوشش زمانه میبرد او را ز خاطـرش؟ آری! زمـانـهای که خـدا میشود فـرامـوشـش
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
دنـیا چو عـلـی؛ شاهِ نجـف، شاه ندارد زیـبـایـیِ او را بـه خــدا، مــاه نــدارد گفتم به قلم شمّهای از فـضلِ عـلی گو گـفـتا: سوی او عـقـلِ بـشـر راه ندارد ای شعر! بدان وصفِ علی کارِ کمی نیست او غـیـرِ خـدا، شـاعـر و مــداح ندارد هرکس که شود، مستِ تمـنای نگاهش دیگر خـبر از شـام و سحـرگـاه ندارد گفتند: دراز است سرِ رشتۀ این عشق پس رشـتـۀ حُـبّـش، سـرِ کـوتـاه ندارد در سینۀ این مرد، چه داغیست، خدایا! همنـالـه و هـمراز، به جز چـاه، ندارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
تـمـام دلـخـوشـی زنـدگی مـن ایـن اسـت که وقت مرگ میآئی و مرگ شیرین است مگر نگفتی عـلی جان؛ فَـمَن یَمُت یَرَنی بیا که وقت وفـایت به عهـد دیـرین است به رغم کوه گـناهی که میکشم بر دوش سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است شـهــادتـیـن مـرا فــاطــمــه تـقـبُّـل کـرد بیا همه کس و کـارم! زمان تـلقـین است ســلام وادی مـن؛ وادی الـسـلام عــلـی! کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است رسیده جان به لـبم یا لـبم رسـیده به جان مرا دو بوسه به روی ضریح، تسکین است کـفـن کـنـیـد مـرا رو بـه قـبـلـۀ حـرمـش نجف چه جای قشنگی برای تدفین است فراق و وصل مرا میکـشند یک میـزان سرم به دامن حیدر، به روی بالین است سـرم مـقـابـل ایــوان طـلای شـاه نـجـف سرم مـقـابل زهـرا هـمیـشه پـائـین است علی که ابروی او قابِ قـوس اَو اَدناست اگر مرا نرساند به عرش، غمگین است بخـواه روزی از این پـادشاه، بنـده خـدا! گدای خانه او هر که هست تضمین است ممات، عین حیات است و نار، عین بهشت کسی که دل به علی بسته است خوش بین است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
أشهدُ أنّ عـلی؛ گـفـتم که حـیرانت شوم تا که بعد از شیعه بودن از محبّانت شوم با قـرائتهای خـالی نه! که باید با عمل تـا قـیـامـت حـافـظ آیــاتِ قـرانـت شـوم
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
یکّه بود و بیحریف، این شد که لشگر باب شد لشگری را کشت، جنگ نابرابر باب شد تیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشت در عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شد هیبتش را چون موذن داخل محراب دید ابــتــدای هـر اذان الله اکـبــر بـاب شـد شیعیان توحـیدشان را در ولایت یافـتند در نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شد اصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علیست ختم قـرآن بین ما از جزء آخر باب شد گـفـت پـیـغـمـبـر اَنَـا عـلـمٌ عـلـیٌ بابـهـا در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد! هرچه را شد باب کردند، آخرش اما چه شد؟ آخرش حـیدر امیـرالمـؤمنین ارباب شد
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
از پیـمـبر یا خـدا دربـارۀ حـیدر بپرس یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس گل بهخوبی میشناسد باغبان خویش را وصف ساقی نجف را از خود کوثر بپرس معنی مرد خـدا را نیـمهشب از نخـلها معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس هـیچ دیـواری نـمیشد مـانـع راه عـلـی از شکاف کعبه و دروازۀ خـیبر بپرس در دل تاریخ آوای "سلونی" زنده است مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس نه! فرار از جنگ هرگز در مرام شیر نیست قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس گاه برتر میشود یک نوکر از صد پادشاه این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس بین شعله با علی یا در گلستان بیعلی؟ شوق آتش را از ابراهیم پیغـمبر بپرس جمع خواهد شد پیمبر با علی در یک بدن؟ ما نمیفهمیم این را از علیاکبر بپرس
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
هرآنکس حُبِّ حیدر را تمنا میکند هر دم دلش را جایگاه عشق مولا میکند هر دم کسی کز اشتیاقِ دل نظر بر دُرّ میاندازد ثواب روُیت روی علی را میکند هر دم نجف عاشقترینها را به سوی خویش میخواند نجفرفته، هوای کوی مولا میکند هر دم عـلیٌ حُـبّـهُ جُـنَّـه، قَـسـیمُ الـنّـار والجَّـنَـه ولایش جنّت و دوزخ مُجزّا میکند هر دم رسول الله، افلاک است تحت منظرش اما خدا را در جمال «او» تماشا میکند هر دم مگر میشد به یک شب در چهل منزل یکی باشد علی هست آنکه حل این معمّا میکند هر دم شگـفتی آفـرین باشد، ولی المؤمنین باشد خداوند تـعـالی را هـویـدا میکند هر دم به ایوانش اگر رفتی، مباشی کمتر از خورشید که خورشید ارتزاق نور از اینجا میکند هر دم تمام آفـریـنـش چـشم بر دست علی دارد ولی مولا نظر بر دستِ زهرا میکند هر دم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
نـمیرسد به کـفِ پـایت آسـمـان حـتی اگر که قـد بـکـشد روی نـردبان حتی نمیشود نفسی از تو را به شعر کشید اگـر خـدا بـدهـد عـمـرِ جـاودان حـتی بهـشـتِ خـاکی دنـیایِ سـایـهسارت را نـمیدهـیـم به جَـنّـات آن جـهـان حتی کجاست خانۀ عرشت؟ که در شب معراج کسی نداشت از آن لامکان نشان حتی تو ناشـناسِ زمـینی؛ نمیشـنـاسـیـمـت اگـر که بـاز کـند آسـمـان دهـان حـتی فقط تویی که شـبیه تویی؛ نظیر تو را کسی ندیـده در آئـیـنهات؛ در آن حتی عـدالـتی که تو دادی به تـارک تـاریخ نـدیـده کس بـدلش را به داسـتان حتی شکسته است نمکدان به سفرۀ زخمت به دستِ هر که گرفتهست از تو نان حتی مـنـاره چـاهِ عــذابِ مــؤذنـش بـشــود اگر بدون تو گـفـتهست یک اذان حتی جـماعـتی که مسلـمانِ دینِ غیر تـوأند جـهـنم است سـزای ثـوابشـان حـتـی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
بر روی دوشت کیسه کیسه کهکشان بود منظومههایی مملو از خرما و نان بود سهم کبوترهاست خوشه خوشه پروین عـمری زمینِ زیرِ کـشـتت آسمان بود در کـوچـۀ بیانـتـهـای حُـسـن خـلـقـت بـاید به دنـبـال بـهـشـتـی جـاودان بـود در فکر مردم با چه حالی صبح کردی؟ «حی علی خیرالعـمل» وقت اذان بود از شمع بیتالمال پرسیدم به من گفت: سهم خودت از آن فقـط زخم زبان بود فصلالخطاب هر قضاوت بود حکمت فصلالخطاب غـزوهها شمشیرتان بود شمشیر تو روی سخن با دشمنان داشت لبخـنـدت امـا دسـتـگـیـر دوسـتـان بود لبخـنـد، اشک شـوق ایـتـام است، لـبخـند هر روز و شب بر سفرۀ تو میهمان بود لبخـند را خـانهنـشـین کـردند و با اخـم گـفـتـند با مـردم نـبـایـد مـهـربـان بـود هرچـند انـسـانـیـت از مـا رو گـرفـتـه اما به قـدر وسـع انـسـان میتـوان بود
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
تو را تا دیـدهام محـو جـمال کـبریا دیدم تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم تو را در سجدهٔ باران و بر سجّادهٔ صحرا به هنگام قنوت برگها، در «ربّنا» دیدم تو در هفت آسمان سیر و سفر میکردی امّا من تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمهٔ زمزم صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم «تو را دیدم که میچرخید گرد خانهات کعبه خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم» تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر تو را مـولـود کـعـبه، قـبلهٔ اهل ولا دیدم تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم تو را پابند پیمان الست از مطلـع هستی تو را عاشقترین دلدادهٔ «قالـو بلا» دیدم تو افکندی حجاب از روی «کَرّمنا بنیآدم» که سـیـمای تو را آئـیـنـهٔ ایـزدنـما دیـدم تو آدم را فراخواندی به علم «عَلَّمَ الأسماء» تو را در کـشتی نـوح پیـمبر نا خدا دیدم اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل تو را هم عهد و پیـمان با تمام انبیا دیدم سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگینبخشی تو را روح قناعت، اسوهٔ فقر و غنا دیدم زدی خود را به آب و آتش ای شمس جهانآرا تو را پـروانهٔ پیغـمبر از غـار حرا دیدم به جولانگاه احزاب و نبرد خندق و خیبر به دستت تیغ «لا سیف» و به شأنت «لا فتی» دیدم به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت جهانی را به لب «اَهلاً و سَهلاً مَرحَبا» دیدم تلاوت کردی «آیات برائت» را به زیبایی تو را خورشید بام کعبه در «اُمُ القُری» دیدم تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر تو را در بینهایت، در کجا در ناکجا دیدم چه میدیدم خدایا روز فتح مکّه با حیرت خلیل بتشکن را روی دوش مصطفی دیدم «و سُبحانَ الّذی أسری بِعَبدِه» را که میخواندم تو را در لیلةُ المعراج، با بدرُالدُّجا دیدم سـراغ آیـهٔ «اَلـیَـوم اَکـمـلـتُ لکُم» رفتم تمـام آیـه را وصف عـلی مرتضی دیدم شکوه و عزّت هستی! کمال عشق و سرمستی! چه گویم من که روی دست پیغمبر چهها دیدم تو را در سایۀ باغ «اَلَم نَشرح لَکَ صَدرَک» شکوفا یافتم، مصداق «مِصباحُ الهُدی» دیدم گل روی تو را در «سَبِّح اسم ربَّکَ الاعلی» تَجَـسُّم کردم آری، تا جـمال کـبـریا دیدم تو را در سورۀ «حامیم تنزیلٌ منَ الرَّحمن» تو را در آیهٔ تطهیر و در «قُل اِنَّما» دیدم تو را در نون «اَلرَّحمن» و عین «عَلَّمَ القُرآن» تو را در یای «یاسن» ترجمان طا و ها دیدم تو را در «قُل کَفی بِاالله» در «وَالتّین وَالزَّیتون» تو را در «لیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی» دیدم نه تنها هست اوج رفعتت در «قاف و القرآن» تو را در سورهٔ وَالشَّمس و طور و وَالضُّحی دیدم تو را با چهرهٔ پوشیده و خرما و نان بر دوش کـنار زاغـههای شهـر کـوفه بارها دیدم نوازش از تو میدیدند فرزندان شاهد هم تو را با گوهر اشک یتـیـمان آشنـا دیدم به مسکین و یتیم از بس محبّت کردی و احسان تو را در سورهٔ انسان و متن «هل أتی» دیدم چه میدیدم خدا را در سکوت محض نخلستان تو را هر نیمهشب، در گریههای بیصدا دیدم شبی که شمع بیتالمال را خاموش میکردی تو را با بیریایی، خفته روی بوریا دیدم چو راز غربت خود را به گوش چاه میگفتی چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه تا دیدم تو را پشت در آتش زده، با زهرةُالزّهرا صبور و مهربان، در تیرباران بلا دیدم اگر نامردمان دست تو را بستند، آنها را اسیر پنجـۀ تـقـدیر، در «تَـبَّت یَدا» دیدم در ایوان نجف، در کوفه، در محراب مسجد هم شهادتنامهٔ «فُزتُ وَ رَبَ الکَعبه» را دیدم پس از آن لیلة القدری، که شد شقُّ القَمَر، هرشب تو را در جوهر خون شهـیدان خدا دیدم تو را یاریگر خون خدا، با عترت یاسین تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم تو را در آسمان نیلگـون ظهـر عاشورا تو را در سایهروشنهای شام و کربلا دیدم شب شام غریبان و پرستوهای سرگردان تو را دلسوخته در شعلهزار خیمهها دیدم اگر خورشید دشت کربلا از نوک نی سر زد تو را در موجی از آیات تسلیم و رضا دیدم تو را با کاروان اهلبیت وحی در غربت تو را در حیرت از خورشید در تشت طلا دیدم کسی از آستانت دست خالی برنمیگردد که در آئـیـنـهٔ آئـین تو مهـر و وفـا دیـدم
: امتیاز
|