- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
شکست بال و پرش آسمان تکان میخورد ز درد، روی تنش رنگ ارغوان میخورد میان بـسـتـر خود او ز درد میپـیـچـیـد گره بـه کـار اهـالـی آسـمـان میخـورد برای زخـم عـمـیـقـش دوا افـاقـه نکـرد ز بس که زخم زبان او از این و آن میخورد تو را خدا دگر او را به کوچهها نکشید خدا نکرده زمین گر در آن میان میخورد جـواب مــادر او را چـگـونـه میدادیـد چه قدر خونِ جگر او ز دستتان میخورد میان بستر خود تشنه روضه سر میداد صدای گریه و آهش به گوش جان میخورد چنان ز چوب و لب خشک و خیزران میخواند که گوئیا به لبش چوب خیزران میخورد شبیه جدِّ غـریـبـش چنان به خـاک افتاد کأنَّ ضربه ز سر نیـزۀ سنان میخورد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید از بس که دل میبُـرد از اطـرافـیانـش یک عمر از دستِ حسودان دردسر دید این بار «سُرَّ مَن رَأی» مغلوب غم شد وقتی که مهمان را به کویش دربهدر دید در چشم ابراهـیمیاش اما غـمی نیست باید که این ویـرانه را از آن نظـر دیـد در کـوچهها، پـای بـرهـنه، سَـیّدِ شهـر اینجا مگر شام است؟ ای مردم! چه کردید؟ قبری که پیـشاپیـش در این خانه کَـندید تنها به چـشـمش سجـده و آهِ سحـر دید در شهر غربتخیزتان بهتر که تنهاست! از همجواری با شما خـیری مگر دید؟ مردی گـریـبانچـاک افـتاده به خاکـش میشد پدر را مو به مو در این پسر دید! بر خاک، شیون زد کسی: «وای از دوشنبه!» انگـار آنـجـا مـادری را پـشـت در دیـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
آسـمان را آهِ جان سوزت ز پا انداخته مـادرت را باز در هول و ولا انداخته کاری از دستِ طبیبان بَر نمیآید غریب در کـنـارِ بـسـتر تو مـرگ جـا انداخته پوستی بَر استخوان داری، به زهرا رفتهای خونِ دل خوردن تو را از اشتها انداخته رفته رفته حجرهات گودال سرخی میشود زهر، لبهایِ تو را چون نینوا انداخته تشنگی بیرحمتر از نیزۀ زیرِ گلوست تارهایِ صوتی ات را از صدا انداخته جـامِ مِی شـرمـنـدۀ اندوهِ چشمانت شده مــاجـرا را گـردنِ شـام بـلا انـداخـتــه شام گفتم، خیزران آمد به یادم «وای وای» گریهها را یـادِ طشتی از طلا انداخـته
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
دلـم زیــارت دوره گـرفــتـه در پــایـت دو چشم من شده از غصه غرق دریایت زیارتی همه از روضههـای ملـمـوست فــدای صـبــر زیــاده دل شـکــیـبـایـت شدی یتـیم به طـفـلی ولی بـزرگ شدی مـیـان گـرگ صـفـتها شـبـیـه بـابـایت امان نـداشت ز دست هـجـوم دشـمنهـا خلوص راز و نیازت به نیمهشبهایت به دست بـسـته کـشـیـدنـد و بـردنت اما نخورده ضربۀ سیلی به روی زهرایت چه فرق بین علی یا نقی که توهین شد به نـام شـیــر خـداونـد و نـام زیـبـایـت دویـدهای پی مرکـب شـبـانه در کـوچه به یـاد عـمـۀ تـنـهـا مـیـان صـحـرایـت سه شب شـبـیـه اسـیـران کـربـلا دادنـد به جای خانه تو را در خـرابهها جایت میان بـزم شـراب به یـاد مـجـلـس شـام دلت شکـسته و برگشت رنگ سیـمایت به پیش چشم خودت قبر خویش را دیدی ولی کسی نـزده بـوسه پـای رگهـایت چه قدر لحظۀ جان دادنت غریب شدی نبـود در بـرت آن لحـظه مـاه رعـنایت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
رنگ صد لاله ز نسرین عذارش ریخته صد نـیـسـتان نـاله از آه نَزارش ریخته فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی اینهمه یاس پریشان در کنارش ریخته؟ یا پریده در حقیقت رنگ از روی مهش یا دل آئــیــنـۀ آئــیــنــهدارش ریـخــتــه تیر دیگر در کمان صیاد دنیا چون نداشت زهر را چون طرح بر جان شکارش ریخته خشکسالی جای دارد شهر را ویران کند آبروی سـامـرا از چـشـم زارش ریخـته در عیادت از دلش شاید که دلها بشکـند چون دل اهل و عیال او کنارش ریخته بسکه میسوزد گمانم قالب خورشید را از دل آتـش نــهـاد داغــدارش ریـخـتـه شاید از کـربـبـلا میآیـد و قـبر حـسـین ابر دلتنگی که باران بر مزارش ریخته در کفن پـیـچـید مانند خـبر در کـوچهها در گریز روضه خود طرحی به کارش ریخته جای دارد تاک روید "معنی" از خاک درش اشک چشم عسکری روی مزارش ریخته
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
کـشـانـدم به بـزم مـحـبت خـدا را طـلـب کــردهام بــادۀ ســامـرا را بـنـا شـد سـبـوی زیـارت بـنـوشـم چـشـیدم دو جرعه شراب دعـا را کنار ضریحی که زهـرا نـشـسـته سحـر نـذر کـردم حـدیث کـسا را نشـستم پس از جـامعه زیر گـنـبد جـماعـت بـخـوانم نـمـاز عـشا را رسیدم به اینجا ولی دست من نیست خود آورده این جمع حاجت روا را فـدای کـریـمی که در اوج عـزت خـریـده است نـاز و ادای گـدا را مسـلـمان و غیر مسـلـمـان نـدارد عوض کرده عشقش، دو دنیای ما را بـپـیـچـیـد بـین حـرم نـسـخـهام را گرفـتـم ز دست طـبـیـبـم شـفـا را کسی که دلت مست طوس است بنگر از ایوان سلـطانش ابن الـرضا را فـدای امـامـی کـه در سـامـرایـش کـشـیـده بـه شـانـه غـم کـربـلا را اسـیـری کـشـیـده ولی تشـنگی نه نـدیــده بـه روی تـنـش ردّ پــا را کسی وقت تـشیـیع جسـمش ندیـده تـنـی پـارهپـارهتـر از بــوریــا را خـرابـهنـشـین بود و تبـعـیـدی اما نـخـورده دگـر غـصۀ عـمـهها را گرسنه نخـوابـیـده اهل و عـیـالش نشد بالـش دخـتـرش سنـگ خـارا سری را رقیه بغـل کرد و بـوسید سری سنگ خورده، پُر از ربنّا را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
مدهوش میشد کوچه با عـطـر عـبایت با هر قـدم گـل میشکـفـت از ردّ پایت همسایه نه، یک شهر نه، اصلاً جهانی مـیبــُرد نـان از ســفـرۀ بـیانـتـهـایـت وقـتـی بـرای درد دشــمـن هـم دوایـی، کی میشـود درمـانـده بـاشـد آشـنـایت؟ پَــر دادهام امـشـب بـه یــاد تـو دلــم را تا گوشهای از صـحـن پـاک سامـرایت از ظلمها عـمری دلت خـون بود، آری آن زهـر، مـرهـم شد بـرای دردهـایـت لبها به هم میخورد با سوز مناجـات مـیسـوخـتـی در ربّــنـای بـیصـدایـت عمری دلت با روضهها در کـربلا بود در روز آخر حجـره شد کـربوبـلایت
: امتیاز
|
زبانحال امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام قبل از شهادت
سهـم من از مـصیبت جـدّم حساب شد پـایـم هـمیـنکه باز به بـزم شـراب شد مردانه بود بزم و دلم یاد عمّه سوخت دیـدم چـقـدر عـمـهام آنـجا عـذاب شـد بسیار گریه کردم از این غصه که چرا نامـوس کـبریا به کـنـیزی خـطاب شد میخـواند جد من به لبش آیههای نور افـسوس خـیزران به لب او جواب شد تشتِ زر و شراب و سر و کـینۀ یزید اینـهـا دلـیـل رفـتـنِ تاب از ربـاب شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
در بستری افـتاده بیجان پیکر توست بر خاک از زهر جفا بال و پر توست آقا دگـر تـاب و تـوان رفـته ز جسمت دلـواپس فـرزند دو چـشمان تر توست زهـر جـفـا جـسـم تو را درهم کـشـیده در بـسـتری انگـار جسم لاغـر توست در حـجـرۀ در بسـتـهای افـتادی از پـا آه و فغان و بیکسی دور و بر توست از داغ و درد کـوچهها بیتـاب هستی در گوش جانت نالـههای مـادر توست پـیـری چه زود آمـد به استـقـبـالت آقـا زهـر جـفا در بین حجـره یاور توست در سامـرا دور از وطن تنهـا غـریبی تنهـا کـنـار بـسـتر تو هـمـسـر تـوست گویند لبتـشنه تو جان دادی به بسـتر در ساعت آخر فغان در حنجر توست بالا سرت وقت شهادت عسکـری بود یا آنکه روی خاک حجره پیکر توست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
مـرغ دلـم پـر زد بـه بـام سـامـرایـت سر مینهد بر تربت صحن و سرایت ای قـبـلـۀ امـیـد، اشـکـم شد وضـویـم دارم نـمـاز عـشـق در پـائـیـن پـایـت در خـلـوت روحـانیام، صد بار گـفتم ای باعث هـسـتی، همه هـستی فدایت هرگـاه رو کـردی به محـراب عبادت گـوش فـلک پُر شد، ز بانگ ربّـنایت گر هر فـراز جامعه صد جـلـوه دارد شد این دعا یک جلوه از، قدر و بهایت دشـمـن به خـامـوشی تو کـوشـیـد اما پیچـیـد در هفـت آسمان بانگ رسایت هنگـام بـیـمـاری دلت تا کـربـلا رفت تا زیـر آن قـبـه، کـنـد شیـعـه دعـایت بـرهـم زدی بـزم شـراب ظـالـمان را وقتی به شعری، در ترنّم شد صدایت افـسـوس از زهـر ستـم آتـش گـرفـتی شد آب مثل شمع غـم، سر تا به پایت با عسکری پیداست داغ تو چه کرده است وقـتی گـریـبان را دریـده در عـزایت بگـذار تا جان «وفایی» سوزد از غم در وسـعـتی از غـربت درد آشـنـایت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
شب بود قبله جانمازی سوی او داشت کعـبه برای دیـدن رویش وضو داشت قد قامتش با روز شب را کرد محشور سجاده با هر سجدهاش نـور عـلی نور
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
همان کسی که تو را خـانۀ گـدایان بُرد و یا به قصد جسارت به قعر زندان بُرد برای این که علوم از تو منـتـشر نشود مـیـان لـشکـر با آن همه نگـهـبـان بُـرد کجـاست تا که بـبـیـند حـریم تو امروز چقـدر غـصه و غـم از دل پریشان بُرد چــقـــدر درد بــرای طــبـیـب آوردنــد مریض از حـرم تو چـقـدر درمـان بُرد همان حـرم که برای غـبار آن، جبریل هزار شهپر و یوسف هزار مژگان بُرد به قـدر ظـرفـیت سائـلـش تـفـضل کرد که خضر، علم لدن، تخت را سلیمان بُرد چه شیر پرده چه شیر درنده یکسان است از این جهت که از امر امام فرمان بُرد دل شراب هم از این مصیبتش خون است طَهور را به سرای شـراب مهـمان بُرد شـراب بـود ولـی او یــزیـد شـام نـبـود مگر که چوب به سمت دهان و دندان بُرد؟!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
صحن و سـرایت بُـوَد کـعـبـۀ اهل ولا رو بـه تـو آوردهام زادۀ خــیــرالـنـسـا وصف کرامات تو بُرده دل از سائلان زنـده شـود مُـرده از نـام مسـیـحای تو سرمـۀ چـشـم همه خـاک کـف پـای تو قصـۀ تنـهـایـیات میرسـد از سـامـرا بانگ هم آوائـیات میرسد از سامـرا هر کـه به کـویـت بـرد راه پی الـتـجـا تـا بـه ابـد میشـود از کـرمـت پـادشـا غربت جانکاه تو شاعر بزم غـم است گریه بر اندوه تو تا به قیامت کم است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
سخن از ظلمت و مظلومیت آمد به میان شهر بـیداد رسـیدهست به اوج خـفـقان از خــداونـد نـبـایـد اثـری بـاشـد اگــر از دهان « مـتوکل» برسد صـوت اذان بر لب منبر و مسجد، زده شد مُهر سکوت مجرم است آنکه برد نام علی را به زبان راویان سلـسله در سلـسله در بند شدند شیـعـیـانی مـتواری شده هـمپای زمان بدعتی تازه بنا گشت از آن لحـظۀ تلخ که مـزار پـسر شـاه نـجـف شد ویـران دلـم از درد شکـسـتهست خـدا میدانـد آه ایـن قـصـۀ جـانـسـوز نـدارد پـایـان بـاز بـیوقـفـه بـه دریـا زدهام بـادا بـاد نیـسـتم، نیـستم از عـاقـبـتـش دلنگران جان به کف باید از اولاد علی دم زد و بس »ابن سکیت» چنین راه به ما داده نشان عقل دیگر سر عقل آمد و بیواهمه گفت: قـلب بیدغـدغـۀ عـشق نـدارد ضربان دهمین عشق بلافـصل! سلام ای دریا! پاکتر از نفـس صبح سلام ای باران! خود به خود پرده ز چشمان تو میرفت کنار که حـقـیقت نشد از چـشم تو آنی پنهان به حضورت به قدومت شده دلگرم زمین به سحرهای سجود تو گواه است زمان شرح و تفـسیر نگـاه تو کتابیست جدا جذبـۀ مـاه، پُـر از مهـر، وَ تیغـی بُرّان از در «جامعه» هرکس به حقیقت برسد غـفـلت جامعـه او را نـکـند سرگـردان همگی دست به شمشیر، چه میفرمائید؟ آسمان منتظـر توست کران تا به کران تو فـراتـر ز بـیـانـی به خـداونـد قـسـم سخن شعر نبودهست به جز «سَبقِ لِسان« متن تاریخ فقـط گفت که مسمـوم شدی هیچکس هیچ نگفت اینکه چه بوده جریان؟ سامرا کُشت تو را نور تو خاموش نشد سامری مانده و انگشت تحیر به دهان غم دیدار حـرم کنج دلم جا خوش کرد به دعـایی دل ما را به مرادش برسان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
عـلـی الـدوام نمکگـیر دست خـوبـانم چه سِرّی است در این رابطه نمیدانم! سوار کـشـتیشان میکنند سگ را هم کنار نوح که هستم چه غـم ز طوفـانم فـقـط بـه دامـن آل عـلـی دخـیــل شـدم اگـرچـه تـر شـده با هـر گـنـاه دامـانـم سـلام حـضرت هـادی! سـلام اربـابم! بگـیـر دسـت مـرا خـسـتـهام پـریـشانم به زیر دست شما تربیت شدم یک عمر همـیـشه نـان تو بـوده به زیـر دنـدانـم بـیـا که پـوزه بـمـالـم به پـات آقـا جان مرا تو شـیـر حـسـابم بکـن نه انـسـانم دلـم گرفـته بـرایت غـریب جـان دادی برای مـادرتان باز روضـه میخـوانم عـزا عـزا! جـگـر فـاطـمه شـرر دارد عـلی شدن چـقدر رنج و دردسر دارد مصیبت است که از دوستان جدا باشی اسـیـر هـر شـبـۀ نـانـجـیـبهـا بـاشـی دلت بـرای مـدیـنـه هـمـیـشه پَـر بـزند ولی هـمـیـشـه گـرفـتـار سـامـرا باشی دعای اهل و عیالت به پادگان این است که از جـسـارت سـربـازها رهـا باشی عـزیـزکـردۀ زهـرا! نـبـیـنـم آقـا جـان به روی خاک بیفتی و بیعصا باشی! تو خورده ای به زمین گونه ات چرا خاکیست؟! بـرای آنـکـه عـزادار کــربـلا بـاشـی! دلت شکست ولی شکرحق سرت نشکست قـرار نیـست که با سنـگ آشـنـا باشی قـرار نیست تنت را به نـیـزهها ببـرند قـرار نیست که بـر روی بـوریا باشی مـیـان نـالـۀ تو کـف نـمـیزنـد احــدی خدا نخواست که بین سر و صدا باشی تمام اهل حرم خـانـهاند! پشت حجاب! به فکـر غـارت پوشـیهها چرا باشی؟! چه روضهها که نهان مانده است با زینب بزن به سیـنـۀ خـود دم بگـیر یا زینب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
دارد امـیـد که دردش به مُـداوا نکـشد با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد زهر خورد و جگرش سوخت لبش را سوزاند چه کـند از دل اگـر نـالـۀ زهرا نکشد بـارِ اول که در این خـانـه نـبـوده امـا کاش میشد به کـنـارِ پسـرش پا نکشد سینه وقتی که بسـوزد نَفَـست میگیرد نیست امـیـد که کـارش به تَـقَـلا نکشد پسرش چاک گریبان زده بر بالـیـنـش چه کـند دسـت اگر بر سـرِ بـابا نکشد ظرفِ آبی به لبش دید فقط گفت حسین نَـفَـسی نـیـست اگر وای حـسـینا نکشد کربلا آب رسید و به زمین اما ریخت خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد دست خواهر به سرش، داشت دعایی شاید لـحـظـۀ آخـرِ او کـار به دعـوا نـکـشد ضربـهها اینهمه بر صورت آقـا نزنید هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد شـعـلـه اُفـتـاده به دامـانِ یـتـیـمـی امـا میدَود تا که کسی گیسوی او را نشکد بیـشـتر میشـود آتش اگر اینـقـدر دَوَد عمّه ایکاش که این شعله به بالا نکشد میبَرد هرچه دلش خواست حرامی باشد کاش فـریـاد سـرِ دخـتـر نـوپـا نـکـشد خوب شد بود عمو بر سر نیـزه تا که حالِ این خـواهرِ تنهـا به تمـاشا نکشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
اگر ز زهـر جفا سوخت نازنین بدنت شکر خدا که نیـزه نخـورهست بر تنت ندید پیکـر تو زخـم و، سر بـریده نشد ز سم اسب نگـشته است پاره پیرهنت ز سوز زهر و عطش بال و پر زدی اما ندیـد خـواهر تو لحـظهای نفس زدنت هـزار شکـر بـرایت کـفـن مـهـیـا بـود حصیر مردم صحرا نـشین نشد کـفنت عدو به مجلس می خوارهها تو را آورد ولی به خنده نزد چوب بر لب و دهنت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
ای مهـر دهـم را به ولایت تو نـشـانه حجت به خدا نجل عـلـی میـر زمـانه سلـطان بلافـصل خـلایق به دو عـالم شمـس ازلـی مـظـهـر خـلاق یـگـانـه از داغ غمت تا عرصات حضرت هادی در سیـنه کشد شعـلـه عشق تو زبـانه دژخیـم زمـان کرده تعـرض به ناحق با ظـلم و شـقـاوت به حـریم تو شبانه آه از جگـرحضرت زهـرا بـُرون شد پـیـچـید از این غم به کرانها و کرانه از شعـلۀ آن آه گـرفت شعـلـه وجـودم کـرده به دلـم داغ جگـرسوز تو خانه مسمــوم شـدی از سـتـم حـاکـم دجـال زین غم به رخم گشته سرشگم روانه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
سامرا در هـالـهای از مـاتم است وَز جدایی نالـد و غَرق غم است شـمع عـمر هـادیِ امَّت خـمـوش این خموشی درد او را مَرهم است
: امتیاز
|
زبانحال امام هادی علیهالسلام قبل از شهادت
دلتـنـگـم و غـصـههای دیگـر دارم در سـیـنۀ خود غـمـی مـکرّر دارم هـر بـار که آمــدم ز جـا بـرخـیـزم دیـدم کـه نـمـیشــود قــدم بــردارم من مـنـتـظرم که میـهـمـانـم بـرسـد در حـجـرهام و هــوای مــادر دارم از زخـم زبان این جـمـاعت بر دل زخمیست که تا لحظۀ محشر دارم لب تـشـنهام و به یـاد لبهای کسی مـیمـیـرم و بـاز دیــدهای تـر دارم گودال من این حجره و زخم خنجر بغضیست که در میان حنجر دارم رگهای بـریدهاش به خاک افتاد و میگـفت میان خـیـمه خـواهر دارم رفتند و دوباره قتل و غارت کردند آنان که به خواهرش جسارت کردند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
ضریحِ صحنِ دل ما به نامتان خورده صدای روضه همیشه به گوشِ جان خورده به لطفِ نم نمِ اشکـی خـرابم آبادیست به پای منبرتان هر دلی تکـان خورده
: امتیاز
|