- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خـبـر هـجـر تـو از مـأذنـه تـا مـیآیـد بوی اشک است که از سجدۀ ما میآید چِـقَـدَر آه کـشـیـدی، نـشـنـیـدیـم تـو را اشـک بـر گـونـۀ ایـن نـاشـنـوا میآیـد تا که پروانه پرش سوخت به عاشق فهماند وصـل دلـبـر فـقـط از راه فـنـا میآیـد مدعی نیست کسی که به تکامل برسد فـقـط از شـیـشـۀ کـم آب صـدا مـیآیـد خوش بهحالم که فقط ظرف مرا میشکند مـیـل لـیـلـیست اگـر گـاه بـلا مـیآیـد نه به چلّهست نه صحرا، اگر عاشق باشیم یار، خـود، سـرزده تا خـانۀ ما میآیـد یا اَبـانـا! فـقـط ایـنبار بـغـل کن ما را وا کن آغوش خودت را که گدا میآید در دل سختی و غم ذکر نجاتم زهراست حـال مـن با دم یـا فـاطـمـه جـا میآیـد بعد از آن ضربۀ سنگین لگد، آه، چه شد؟! پشت در جای عـلی، فضه چرا میآید
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا بیا گـل زهـرا! عـزای مـادر توست صفای فاطـمیه از صفـای مادر توست اگر که سـائـلـم و نـوکـر هـمیـشـگـیام فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست تمـام عـزّت شیـعـه رحـین منّت اوست تـمـام زنـدگی مـا فــدای مـادر تـوسـت قسم به مادر و آن احـتجاج حـیدریاش دوام خـدمـت ما با دعـای مـادر توست ز نـور چـادر او ما هـمـه مـسـلـمـانـیـم که اصل طینت ما خاک پای مادر توست بیا که با تن خونین، هنوز منتظر است که انـتـقـام تو تـنهـا دوای مـادر توست
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گـرچه فـقـط بـیآبـرویی کـردهام، باز مولای من لطـفی کن و دورم نـیـنـداز عُـمـْر مرا وقـف ابـاصـالـح نـوشـتـنـد در به درت بـودم گل نرگـس از آغاز سائل رسیده! تشنۀ احسان و جود است دریـای لـطـفـت را نـمـا ای یار ابراز ظرف دلـم محـبوس دنـیا شد ولی باز با یک دعـایت میشـود قـفـل دلـم بـاز خالیست دستانم، چه سازم در قیامت بیتـوشۀ اعـمـالِ صالـح، بی پسانداز داراییام اشک است، شاید این عنایت سـازد مـرا در دیـدۀ زهـرا سـرافـراز روضه بخوان از ماجـرای داغ مـادر از قتل محسن، پشت در، ای مَحرمِ راز آخـر چه آمد بـر سـرِ زهـرا که دیگر با بـال زخـمی بود تـنهـا فکـر پـرواز
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
تصویر هجرِ دلدار، از چشم تر نرفته در ساغـرِ دلم جز، خـونِ جگـر نرفته یوسف رسید و یعقوب، هر روز گریه میکرد داغ پـسـر هـنـوز از، ذهـنِ پـدر نرفته درکِ حضورت ای نور! در ترکِ خوابِ صبح است پس باخت داده هر کس، سویِ سحر نرفته اشکِ دم سحرگاه، از واجباتِ وصل است هرگز کسی به معراج، بیبال و پر نرفته مـال مرا بـگـیـرید، حـال مرا نگـیـرید آن دل که با تو خوش بود، دنبال زر نرفته پیری به پای معشوق، تضمین هر جوانیست عاشق شکسته امّا، عمرش هدر نرفته بـخـتی سـیـاه دارم، کـوهی گـنـاه دارم از دست من چگونه، صبر تو سر نرفته؟! ترک ثـواب کـردم، خیلی خراب کردم دریاب این گـدا را، تا سمت شر نرفته بیچارۀ غمت را، چاره به جز نجف نیست بیچارهتر کسی که، رفت و دگر نرفته ما بیتو نا نداریم، برگرد؛ جانِ زهـرا این خستگی کماکان، از تن به در نرفته حسی عجیب دارد؛ دفـنی غریب دارد زهـرا بدون حـیدر، هرگـز سفر نرفته هنگام غسل، شب شد؛ حیدر که جان به لب شد این زخمها که تازهست، حتّی اثر نرفته
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
عصر هر جمعۀ دلگیر، تو را میخواند دم به دم کـوچۀ تقـدیـر تو را میخواند مـادری چشم به راه است بیایی از راه کـنج خـانه پـدری پـیـر تو را میخواند نـدبـهها اشک شد و از تو نیامد خبری قـطـرۀ اشکِ سـرازیـر تو را میخواند عـالـمی منتـظـر جـلـوۀ مـولایی توست هر نفس قبضۀ شمشیر تو را میخواند ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید صبح و شب عرصۀ تدبیر تو را میخواند یـازده قـرن گـذشت از غـم تـنهـایی تو دل وامـانـدۀ مـا دیـر تـو را مـیخـوانـد مـادری پشتِ در خانه صدایت میکرد مادری خسته، زمینگیر، تو را میخواند دارد از حـنجـرهای خشک صدا میآید دختری در غل و زنجیر تو را میخواند از همان ساعت سه، ساعت سر، ساعت حزن عصر هر جمعۀ دلگیر تو را میخواند
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
هر وقـت دل بـهـانـۀ یـاد تو را گرفت شادی از آن بلند شد و غصه جا گرفت ابـریسـت آسـمــان دل بــیــقـرار تــو بیخـود نبود اگر که دوباره هوا گرفت گـفـتـم شبی شـبـیـه تو گـریه کـنم ولی چشمم ز اشک، خشک شد آقا صدا گرفت تو سوختی که سینهام آتش گرفت و سوخت تو روضهخوان شدی اگر این روضه پا گرفت امـروز هـم بــیـا و بـگـو وای مــادرم آخر مـریـض خـانۀ مـولا شـفـا گرفت راحت شـدنـد اهل مـدیـنـه ز رفـتـنـش این خانۀ علیست که دیگر عزا گرفت در آخـریـن وصـیـت زهـرا دل عـلـی از روضۀ حـسین و غـم کـربلا گرفت
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مسیر عشق بلند است و پای ما لنگ است نفس کشیدنمان، بیتو مایۀ ننگ است گـنـاه، از تو مـرا دور کـرده، مـیدانم ببین که فاصلۀ ما هزار فرسنگ است به هر که فکر کنی دل سپردهام جز تو بگو چه کار کنم با دلی که از سنگ است مـرا به چـادر خـاکـیِ مـادرت بـپـذیـر حنای من که دگر سالهاست بیرنگ است شـنـیـدهایم که مـادر، به بـسـتـر افـتـاده شـنـیـدهایم درِ خـانـۀ عـلی جـنگ است دلــم بـرای سـیــاهـیِ پـرچـم زهــرا... برای گـریـۀ از داغ مـادرم تنگ است
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ز غم رها شدهام از به غـم دچار شدن مرا به هوش بیاور در این خمار شدن ببـنـد پـای مـرا هرکجا که میخـواهی گـریز نیـست مرا پـای تو شکـار شدن رعیّت در این خـانـهام خـدا را شـکــر گرفتم آبـرویم را ز جـیـرهخـوار شـدن مرا ز گریه نگیر اشک اعتبار من است که شرط نوکریام هست کهنهکار شدن نشد به پات بیـفـتـم نگـار خـیـمهنـشـین به دامن تو رسـیـدم از این غـبار شدن قــرار بـود بـیــایـی قــرار مـن بـاشـی گـذشت عـمـر من آقا به بـیـقـرار شدن تـصـدق ســر زهــرا دل مـرا نـشـکـن بگـیـر دست مـرا وقـت بیعـیـار شدن دعـای مـادرمـان را خـدا به خـیر کـند چه التماس عجیبی است بیمـزار شدن چه سخت بوده گـرفـته انار بر مسمار چه سخت بوده معطل در آن شیار شدن به قامت گل حـیـدر لباس گـلـدار است فـتـاده بر سـر او فـکـر نـونـوار شـدن شبیه محـسـنـش آتش کـنار در خـوابید ولی نـداشـت غـم او سـرِ مـهـار شـدن
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شــد آمـدنـت دیــر نــدارم نــگــرانــی کـارم شده از دوری تو خوشگـذرانی دلـبــسـتـۀ دنـیـا شـدم ای دلـبـر عــالـم اصـلا نـشـده در دل من خـانه تـکـانی یک عـمـر دویـدم نـرسیـدم به عـبایت دارم ز تو ای دوست نه نامی نه نشانی خوردم به زمین بس که سرم گرم گناه است از غـفـلت خـود کـردهام آقا چه زیانی بیـچـاره شـدم فـاطـمـیـه گـریه نکـردم چشمم شده خشک از اثر چشم چرانی خوب است مرا هم بخری و پی اصحاب تا خـانۀ حـیدر چو سگ خود بکـشانی دستم گره خورده به پر شال ابوالفضل رد مـیشـود ایـنـبـار مـرا سـر بِدَوانی دلـتــنــگ اذان ســحــر کــربــبــلایــم ایکاش به ششگـوشه مرا هم برسانی مدیـون سـلـیـمـانـیام و روضۀ زهـرا شرمـندهام از خـون شـهـیدان به بیـانی مادر همه را مثل پـسرهاش صدا کرد شد با همـۀ گـریـهکُـنـانَـش خـودمـانـی زهرا که زمین خورد علی هم به زمین خود ای وای از آن مـیـخ در و قـد کـمـانی
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
نمیخواهد مرا آن یار که دنیاست خواهانش همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش از آن روزی که فهمیدیم، صحرا خیمهگاهِ توست همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش دل مجنون شکست و قصۀ لیلی زبانزد شد همیشه رسم عشق این بوده؛ عاشق داده تاوانش قفس یا قصر؟! فرقش چیست وقتی یار آنجا نیست زلیخا هرکجا یوسف نبوده، بوده زندانش همین آشفتهحالیها نیازِ وصل معشوق است پشیمان میشود هرکس نمیگردد پریشانش برای رزق گریه، چشمپوشی کن ز مالِ غِیر که ابری این چنین پایان نخواهد یافت بارانش حضور تو میان شهرِ ما حاشا نمیگردد کدامین سنگفرشِ کوچه خواهد کرد کتمانش؟ کمال عـقل یعنی فقر، یعنی سائلت بودن که ما هر کس گدایت نیست میخوانیم نادانش غریبِ بیمحلّیها! تو هم مثل حسن هستی همان مردِ کریم کوچهها، جانم به قربانش امیدِ آخر هر بچّهشیعه، چادر زهراست برای اینکه برگردی گره خوردم به دامانش تو را جان همان پهلوشکسته، زودتر برگرد همان خانم که میخِ داغِ در افتاد بر جانش فقط ایکاش آتش صورت او را نمیسوزاند میان آن همه شعله گمانم نیست امکانش
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سـوخـتم از هـجـر، آهـم را بخر حـسـرت عـمـر تـبـاهـم را بخـر گرچه در عصیان مرا هم دیدهای لااقـل شــرم نـگــاهــم را بـخـر گـیـرِ گـرگِ نـفـسِ خود افـتادهام الـتـمـاس قـعـر چــاهـم را بـخـر تو کمک کن پا شوم، خوردم زمین! بـار سـنـگـیـن گـنـاهـم را بـخـر صبر کردی، جرم من شد بیشتر پس به جـانت اشـتـبـاهم را بخر آنهـمـه سـرمـایـهام آتـش گـرفت بـاقـی انــبــار کــاهــم را بـخــر نـامـۀ اعـمـال مـن را پــاره کـن بـاز هـم روی سـیـاهـم را بـخـر دیـر شد سهـمـیۀ شـش گـوشـهام شـور و شـوق بارگـاهـم را بخر خواهـشاً با مـادرت زهـرا بگـو این رفـیـق نـیـمـه راهـم را بخر جان حیدر که دو دستش بسته شد هر دو دسـت بیپـنـاهـم را بخر کُـشـته ما را داغ بـازوی کـبـود فاطـمه در کـوچـههـا افـتاده بود
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به خواب غفلت خویشم! زهم پاشیده سامانم من بیچاره یک عمرست اسیر این زمستانم به سمت این و آن بردم نگاهم را ولی افسوس تو را دیگر نمیبینم! چه سنگین است تاوانم! خجالت میکشم آقا بگویم شیعهات هستم اگـر اذن شـما باشد بگـویم از محـبـانـم برایم گریهها کردی! ولی من فکر خود بودم! برایم خون دل خوردی نفهمیدم! پشیمانم! من آلوده را آخر چرا تحویل میگیری؟! چه دیدی از من آخر که خودم حتی نمیدانم؟! علی این روزها دیگر به خانه دیر میآید ز تنهائیش میسوزم ز حیرانیش حیرانم گمانم نیمه شب زهرا صداکردست حیدر را که ای یار غریب من حلالم کن! نمیمانم!
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یا ایّهـا الـعـزیـز! بـمـیـرم برای تو جـانـم فـدای آه و دم هـایهـای تـو این روزها چه میکشی از داغ مادرت ما را کشیدهاست به آتش، رثای تو میسوزی از مصیبت مادر؛ تصدّقت آتش زده وجـود مـرا نـالـههـای تو افتاد مـادرم به زمین، بین شعـلهها ای وای مادرم؛ شده عرض نوای تو پهلوی فاطمه شده سوهان روح تو بازوی فاطمه شده اصلِ عـزای تو پُر آب، چشم و بسته، سر و تن، نحیف و زار چون حال مادرت شده سوز صدای تو کِی میکنی ظهور؛ بگیری تقاص او؟ کِی میشود بلند به دستت لوای تو!؟ ما خاک برسریم از افراط در گناه ماها کجا و درک نَمی از بُکای تو ما را به حقّ حضرت زهرا حلال کن بسـتـیم ما اُمید به عـفو و دعای تو از سوگ فاطمه به رُخَت لطمه میزنی یا ایّهـا الـعـزیـز! بـمـیـرم برای تو
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
الحَقّ وَالاِنـصاف در حَقّـش جفا کردیم باعِـلـمِ بر تنهـاییاش او را رها کردیم گاهی، نمیدانم چه شد که یادش افتادیم گاهی برای مصلحت او را صدا کردیم احساس میکردیم خیلی معـرفت داریم آنجا که گـهگـاهی برای او دعـا کردیم با گریههایی آن هم اَغلب از سرِ احساس تکلیف خود را فکر میکردیم ادا کردیم با غـفلت از یاد امـامِ عَـصرِمان؛ مردم خود را به این شدّت گرفتار بلا کردیم این کمفـروشی نیست آیا؟ در فـراق او به نُدبههای خشک و خالی؛ اکتفا کردیم حال مناجات سحر را خواب بُرد از ما حتّی نمـاز صبح را عـمـداً قضا کردیم عجّل فرج گـفـتن فقـط بازارگرمی بود اِخـلاص را بُردیم و قـربان ریا کردیم قـلب رئـوفـش را هـزاران بار آزُردیـم با آن گُناهانی که اغلب در خـفا کردیم جـایی برای یـوسـف زهـرا نـمـیمـانَـد وقتی درِ دل را به رویِ غیر وا کردیم خانه نـشـیـنی عـلی دنـبـالـهدار است آه مـا یـادگـارش را دچـار اِنـزوا کـردیـم از شرم پیـش مـادر سـادات بـایـد مُرد وقتی که با فرزند او اینگونه تا کردیم امـروز راه اتّـصـال مـاست بـا مـهـدی اشکیکه نذرِ حضرت خیرالنّسا کردیم از شرکت او درمجـالس مطمئن بودیم محض حضورش خانه را دارُالعزا کردیم بخـشید ما را باز هم در روضۀ زهـرا تا زخـم را با گُـونـۀ خود آشـنـا کـردیم
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیتو ما مثل یتـیـمی از نظـر افـتادهایم مثل مرغی در قفس بیبال و پر افتادهایم زندگی سخت است بیتو، مهربانتر از پدر سخت تر این است، از چشم پدر افتادهایم فـاصله انـداخـته بین من و تو هر گـناه یا غیاث المسـتغـیثین در خطر افتادهایم ندبه میخوانم ولی در ندبه هم بیندبهام دیر وقتی هست از سوز جگر افتادهایم چهارده قرن است صدیقه صدایت میکند حیف که ما گوشهای با گوش کر افتادهایم صبح و شب از داغ مادر اشک میریزی ولی ما به جای گریه در فکر سفر افتادهایم هیچ چیز ما شبـیه منتـظرها نیست، نه خوابمان برده، بله دور از سحر افتادهایم
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا كه گنبد خضراست دیده بر راهت بیا كه حـیـدر تنهـاست دیده بر راهت چـقـدر مـنتـظـران تو بیصدا رفـتـنـد نگـاه مضطرب ماست دیده بر راهت بـه هـر دیـار عــزادار مـادرنـد هـمـه بیا كه عترت طاهاست دیده بر راهت قـسم به خاك نـشـسـته به چـادر مـادر سكوتِ غربتِ دنیاست دیده بر راهت هـنـوز نـالـۀ مــادر بـه گـوش مـیآیـد ببین كه حضرت زهراست دیده بر راهت میان كـوچه به دنبال گـوشواره حـسن شهـیـد سـیـلی اعداست دیده بر راهت كـنار بـسـتر غـرق به خـون مـادرتان هـنوز زینب كـبـراست دیده بر راهت مـیـانِ گـودیِ مـقــتـل حـسـیـن افـتـاده هـنوز زیر لگـدهـاست دیده بر راهت بـه نـالـههـای بُـنَـیَّ كــنـار آن گـودال زنی كه غرقِ تماشاست، دیده بر راهت نـشـسـتـه بیادبی رویِ سیـنـۀ مـاهش ببین كه مادرت آنجاست دیده بر راهت زمان كـشتن لب تشنه آب میخوردند لبـاسهای تـنـش را یكی یـكی بُـردنـد
: امتیاز
|
مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
قـبول کن تو مرا تا که مستجـاب شوم دوبـاره گـریهکنِ مـادرت حساب شوم مرا اسیر خودت کن، به کس نبندم دل ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم به هر دری بـزنم بعـد تو جـواب شوم خودت کشیدیام از چاه معصیت بیرون نخواستی که زمیـنگـیرِ منجـلاب شوم بیا که سوختم از درد دوریات عمری بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟ به برکـت نظرت، در عـزای فـاطـمیه دوبـاره نـوکـر این خانه انـتخـاب شوم زمان روضۀ سخت بتول، چون اسپند میـان شـعـلـۀ آتـش پُـر الـتـهـاب شـوم چه عاشقیست که با درد، فاطمه میگفت: فـدای غـربت و اشکِ ابـوتـراب شـوم برای ایـنکـه نـبـنـدنـد دست حـیـدر را به خون سینۀ خود پشت در، خضاب شوم سریـع فـضـه بـپـوشان رخ کـبـودم را علی خجـل بشود، از خجالت آب شوم حـسین تـشـنه نمانَد، حـسین را دریاب فـدای تـشـنـگیاش زیـر آفــتـاب شـوم
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
باغ و بهارم، در خزانی زرد، برگرد گرمایِ عمرم، در هوایی سرد، برگرد عـمر گـران، بیدیـدنِ رویت هدر شد هجران، چه خاکی بر سر ما کرد، برگرد از معصیتها، عـاقـبت رنگِ سـیاهی سایه به روی شهرمان گسترد، برگرد دوریِ از خورشید، در دوران تاریک غـم را میـان سـیـنهها پـرورد، برگرد خسته شدی از دست ما؟! العفو، العفو خسته شدیم از دوریات، برگرد، برگرد برگـرد تـا یـاری کـنـی خیـرالـنـسا را زهراست تنها و چهل نامرد... برگرد آقا قـسـم بـر نـالـۀ « فِـضـه خُـذیـنی» آقـا قـسـم بـر سـیـنـۀ پُـر درد بـرگـرد
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
قـسم به جلـوۀ ایـمان و عصمت زهرا بیا که شاد شود قـلب حـضرت زهـرا گـنـاهـکـاری ما را بـبـخـش آقـا جـان به حرمت نظر لطف و رحمت زهـرا دعـا برای مـحـبـین خود به لب داری مـیـان نـافـلـهات، طبـق عـادت زهـرا شعاع نـور بصیرت به ما عـنایت کن از آفــتــاب رفـیـع بــصـیـرت زهــرا رسـیـدهایم که ما را عـلـیشناس کـنی بـه پـای مـکـتـب درس ولایـت زهـرا کـمی به مـا بـچـشان مـزۀ عـبـادت را قـسـم بـه گـریـۀ وقـت عـبـادت زهـرا هزار شـیـر، چـنان قـاسـمِ سـلـیـمـانی گرفـتـهاند شجاعـت، ز غـیرت زهـرا به خون خویش تپید و به شعله سوخت ولی رسید با پـرِ خـونی به خـدمـت زهـرا اجازه هـست شریک غـم شما بشویم؟ بـرای نـالـه زدن در مـصـیبت زهـرا چه شد که اهل مدینه پس از رسول خدا عوض شدند و شکستند حرمتِ زهرا؟! چرا مصیبت خود را به بیت الاحزان بُرد؟! چه بوده عـلت اصلی غـربت زهرا؟! چه شد که چهرۀ خود را ز حیدرش پوشاند؟! مگر چه بوده عیان، بین صورت زهرا؟! چرا همیشه پر از لاله بود پیرهنش؟! چگونه بوده به دیوار اصابت زهرا؟! غلاف را به چه وضعی زدند بر بازو؟! چه شد که خوب نشد این جراحت زهرا؟!
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
تصویرِ هجرِ تو که به ذهنم خطور کرد آهِ فــراق «آیـنـهام » را نَــمــور کـرد جز اشک چیست چارۀ یوسفندیدهها! یعـقـوبِ چشمهایِ مرا گریه کور کرد بین من و تو پردۀ عـصیان حجاب شد ما را گـناهکـاریمـان از تـو دور کرد یکبـار هـم گـنـاه مـرا رویِ من بـیار آخر خـدا چِـقَـدر شما را صـبـور کرد در راه دوست هرچه هزینه دَهی، کم است اصلاً به پـای یـار نـبـاید قـصور کـرد تمـرین “سـوخـتن” به تـماشا نـمیشود باید مـیان شـعـله همین را مـرور کرد مست از شرابِ عشق به آغوش شمع تاخت پروانه سوخت، مِیکده را غرق نور کرد گاهی صلاح طفل به تـنبـیهِ والد است باید به سـر به راه شدن گـاه زور کرد دست از تَعَلُّقات بِکش، وصل را بگیر رودی به بحر ریخت که از شِن عبور کرد شرط ورود وادی حق؛ پابرهنگی است باید کـلـیـموار عـزیـمت به طـور کرد هجـران بس است ای پسر فـاطمه، بیا شاید که مرگ جسم مرا سهم گور کرد! ما را به حق روضۀ زهرا، درست کن حوریّهای که در دل آتـش ظهـور کرد آئـیـنـۀ زلال نـبـی پـشـت در شـکـست این شیشه را چگونه علی جمع و جور کرد!؟
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یار ما هر نیمهشب که بر سر سجاده است آنقـدر آقـاست یاد قوم نوکـرزاده است گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست ما نمیخواهیم ورنه لطف او آماده است گریههایم کم شده یعنی که بیبرکت شدم بیحیایی من آخر کار دستم داده است به دل سنگی من این حرفها سودی نکرد حل کار سنگ کی در طاقت سمباده است امر مولا روی چشم و نهی مولا روی چشم کار سختی نیست اصلا،عبد بودن ساده است در تمام سالها من فکر خود بودم ولی او دم خیمه به شوق دیدنم اِستاده است فاطمیه جمع را یک کربلا مهمان کنید قلب ما سینه زنان دربه بدر آن جاده است بوی دود از خانه مولا به عالم میرسد بوی دود از چادر آن بانوی آزاده است
: امتیاز
|