- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
"کَـرَم"، فـقـیرِ سرِ سفـرههای احسانت و "ابر"، تـشنۀ در جـستجـوی بارانت "قیام" حاصل "قَد قامَتِ الصَلوة" تو بود نـشـسـته "دین خـدا" در مسیر ایـمانت اطاعت از تو همان طاعت خداوند است "بهـشت" شاخه گلِ کوچکی ز گلدانت قنوت نیمه شبت کهکشان حاجتهاست به آسـمان برود نوری از شـبـسـتـانت به چـادر تو مـلائک دخـیـل میبـنـدند عجـیب نیست یـهـودی شود مسلـمانت همیشه "چرخِ فلک" در طواف دستاست همیشه "حور و ملک" در طواف دستانت هـمه فـقـیـر و یـتـیـم و اسـیـر آمـدهایم نــشــسـتـهایـم بـه امـیـد لـقـمــۀ نـانـت اگر حـسین و حسن میـوۀ دلت هستـند نبی چو روح تو میگردد و علی، جانت اگرچه چادر گلدار تو در آتش سوخت دوبـاره لالـه دمـیـده به دشـت دامـانت همین شکـوفۀ پیـراهن تو شاهد ماست چنان خـلـیـلی و آتـش، شده گـلـستانت بهـار خـانۀ حـیـدر خـزان نـمیگـردی قـسم به برف سر گـیـسـوی زمسـتانت به شانههای تو قوّت نبود و شانه زدی که زینبت نشود بیش از این پریـشانت به پهلوی تو و بازو و سینهات سوگند خودت شکستی و نشکستهاست پیمانت ز بیهوا زدنت، طعنه میزند به علی که باخـبر شود از روضههای پنهانت عـلی برای تو نهـج البلاغه میخـواند مگـر بـلـند شود از تو صـوت قـرآنت علیست آینۀ روی تو، "بَکَتْ وَ بَکَی" تو گریه کردی و حیدر شدهست گریانت دوبـاره پـیـرهـنی را به دجـله اندازش مـگـر خــدای دهـد بـاز در بـیـابـانـت حسین پیرهنی داشت، پس چرا گفتی؟ فـدای پیکر غرق به خون و عـریانت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ما گدای فاطـمه هستیم عـزّت را ببـین فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین تا ابد شکر خدا، شکر خدا، شکر خدا مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین حضرت زهـرا اجازه بر من آلوده داد تا زنم او را صدا مادر، کرامت را ببین عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست مصطفی شد دست بوس او، فضیلت را ببین وقت یارب یا ربش، ربش ندا میداد که آی جبرائیل، جبرائیل عـبادت را ببین گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یکتنه با چهل تن او در افتاده، شجاعت را ببین راه داده قـاتلـش را به گـل روی عـلی بر امیـرالمومنین، اوج ارادت را ببین کرد با دست شکسته، لحظههای آخرش بر گنهکاران دعا، بانوی امت را ببین
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فـقـیـر بـانـوییام كه غـنـیّ بذّات است همان زنى كه كرم از كرامتش مات است فقـط نه ما كه براى پیـمـبران، محـشر مـدال فـاطـمـیـون مـایۀ مبـاهـات است بـبـین ولایت اورا به سـیزده معـصوم بگو كه حضرت زهرا بزرگ سادات است علیست حق و مع الحق همان مع الزهراست براى فـاطـمـه او لایـق مـواسات است سه جـمـلـه خـطـبـۀ او افـتـخـار آل الله سـه آیـه كـوثـر او آبـروى آیـات است عـیار خـطـبۀ زهـرا فـراتـر از انجـیل دو خط فضیلت زهرا وراى تورات است دخیل حرمت تسبیح فاطمه است، نماز كه واجـبات گهى گیر مستحـبات است نـصیب دوست او بـهـترین تـحـیّات و نصیب دشمن او بدترین مجازات است چه بانویى، حسنینش گرسنه خوابـیدند ولى براى فقیران به فكر خیرات است نوشتهاند كه بعد از وفـات صد موقـف نگاه مـادریاش دستگـیر اموات است نوشـتهاند ائـمـه فـقـط دو قـطـرۀ اشـك براى مادر ما افـضل الـعـبـادات است شـنـیـدهایم مـدیـنـه به او سـرى نـزدنـد امان ز حال مریضی كه بیملاقات است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
بعد از تماس دست تو با دست یخ کردم افـتـاد اشـک گـرم تو بر گـونـۀ سـردم خـورشید تو حالا شده رنگـینکـمان تو سرخم؛ کـبودم؛ سبزم و نیـلیام و زردم پهلو به پهلـو میشوم هر بار در بستر صدبار میمیـرم دوباره زنده میگردم زنهای فـامـیـلم اگـر پـیـشـم نـمیآیـنـد هر روز میآیـد سـراغ من کـمر دردم میخواستم که حس کنی که دوستت دارم با دستْ دردم خانه را جارو اگر کردم پیـش در و هـمسـایه افـتـادم ولی گـفـتم جــانـم فــدای رهـبــر آزادهام؛ هــر دم ایکاش درد شانهام قـدری امان میداد مـوی حـسیـنم را دوباره شانه میکردم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بوی بهشت عـطـر نـفـسهای اطهرت فردوس حجـرهایست ز بیت منـوّرت باغ جنان نـشـسـته به كـنج گـلِ سـرت خوانـده پـیـمـبـر از همه خـلق برترت مدحـت خـدا نـمـوده به آیـات كـوثرت این گونه خوانده از همه عالم فراترت دردانـۀ پــیــمــبــر و جــانــانـۀ عــلـی رخـشـانتـریـن سـتـارۀ كـاشـانـۀ عـلی وجه خدا عیان شده بر روی صورتت خـوی خـداست جـلـوۀ زیـبـای سیرتت مستور در لطافت محض است فطرتت بیفایـده است جـستجـو از بهر كثرتت در بـازوی عـلـیست تـجـلای قـدرتت گشته رضای حضرت حق در مسرتت داخـل شـونـد اهل جـنـان از قـفـای تو زانـو به محـضـر تو زده مـاسـوای تو بالاتـر از فـراسـوی بـاور فـقـط تویی با شأن و قدر خویش برابر فقـط تویی شـأن نـزول سـوره كـوثـر فـقـط تویی جـان عـلـی و اُمِّ پـیـمـبـر فـقـط تـویـی آری دلـیـل خـلـقـت حـیـدر فـقـط تویی تنها سواره در صف محشر فقط تویی روز ظـهـور میشـود آغـازِ عصر تو از آن به بعد جلوه كند فتح و نصر تو خـلـقـت به دست ربّ جـلی آفـریده شد با عـلـم و حـکـمـت ازلـی آفـریـده شـد بی هـیچ نـقـص یا خـلـلـی آفـریـده شد گر چرخ و زهره و زحلی آفـریده شد از بـرکـت نـبـی و ولـی آفــریــده شـد احمد، خودش برای عـلـی آفـریـده شد تنها نه صبح و شـام برای تو خلق شد پـیـغـمـبـر و امـام بـرای تو خـلـق شـد غیر از تو کیست آن که بهار علی شود؟ غیر از تو نیست آن که قرار علی شود چشم و چراغ و نقش و نگار علی شود آئــیــنــۀ تــمـام عــیــار عــلــی شــود چون تو تـمـام دار و نـدار عـلـی شود با جـان خویش یـاور و یار عـلی شود قـبـل از شـروع خـلـقت آدم تو بودهای از ابـتـدا دل از دل حـیــدر ربــودهای حوریهای ز جنس بشر كیست غیر تو؟ آئـینهای ز حُـسن پـدر كیست غیر تو؟ بر مصطفی فروغ بصر كیست غیر تو؟ رشـك تـمام اهل نظر كـیست غیر تو؟ آن ممتحن به عالم زر كیست غیر تو؟ یارِ شهـیدِ در پسِ در كیست غـیر تو؟ در، سنگرِ تو گشته و تو سنگـرِ عـلی در، گرچه جا زده است، تو ماندی سپر، ولی نـوریـهای و صـابـره و هم كـریـمهای بـدرِ تـمـام و دُرَّةُ بَـیـضـا، رحـیـمـهای عـالِـیـةُ الـمَـحَـلّ و رئوفه، فـهـیـمـهای رُكنُ الهُدی، شَفـیقِه، زُجاجِه، علیمهای عذرایی و رشیده، جـلیـله، حکـیـمهای مـحـزونـهای و بـاكـیـهای و سلـیـمهای ریـحـانـۀ رسـولـی و مـحـبـوبــۀ خــدا "مَكسورُ ضِلعُها"یی و "مظلـومُ بَعلُها" ای حضرت بتول كه بیبال و پر شدی! تنها میان كـوچـه تو مـرد خطـر شدی با جان خویش جان علی را سپر شدی گرچه سپر شدی تو ولی بیپسر شدی با هـیـزم جـهـنـمـیـان شـعـلـهور شدی آه نـهـاد سـیـنـۀ خـیــرالـبــشــر شــدی تنهـا تو بـین خـلق عـلـی باوری و بس با پهلوی شكـسـته بر او یاوری و بس تعریف كن ز عـلت جـانـسـوز نالـهات از رد خـون روی تنت، نقـش ژالهات از گـریههای دخـتـرك چـهـار سالهات تعریف كن ز قـصۀ نـشـكـفـته لالـهات از اولـیـن شـهـیـد عـلـی از سـلالـهات اصلا بگـو تو از فـدك و از قـبـالـهات از نـابـرادران پـیــمـبـر چـه دیــدهای؟ كین گونه از حسین و حسن دل بریدهای! از بازگـشت عـصر جهالت به ما بگو از اتـحـاد جهـل و قـسـاوت به ما بگو از غـاصـبـان حق خـلافـت به ما بگو از چرخ دنـدههای لجـاجـت به ما بگو از مـوسـم سكـوت جـماعت به ما بگو از آیـههـای اجـر رسـالـت به ما بـگـو حـتی اگر سـفـارش خـتـم رسـل نـبـود این گـردبـاد در رمق بـرگ گـل نبود! اصلاً بـیـا و از دل زینب بگـو سـخـن از بغـض مـانـده در وسط سیـنه حسن از رازهای مخـفی در قلب خـویـشـتن از دسـت دوز آخَرَت آن كهـنه پیـرهن اینكه چرا کم است در این بقچه یك كفن از آن شـهـیـد تـشـنه لب پـاره پاره تن در قـتـلگاه موی سپـیـدت خـضاب شد بیسـرپـنـاه عـتـرت خـتـمـیمـآب شـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
الهی در دلم از چرخ گردون شکوهها دارم غمی در سینهام از بیکسی مرتضا دارم توان آنکه از بستر ز پا خیزم ندارم من که جسمی ناتوان و بیرمق سرتا به پا دارم حسین افسرده و زینب حزین و مجتبی گریان چقدراندوه و رنج وغصه و غم؛ ای خدا دارم چه شد، مزد رسالت شد ادا با کشتن محسن منی که عزت پیغمبری از مصطفی دارم به هرلحظه که ازعمرم رود، عجل وفاتی را به روی لب، به سوی قبله در وقت دعا دارم چنان از هجر جانسوز پدر محزون گردیدم که روی لب هـنوزم نالۀ واویـلـتـا دارم دلی پُر خون نصیب مرتضی گردیده از اندوه منم جسمی کبود و قامتی از غم دوتا دارم ندارم حاجتی غیر از تمنای اجل یا رب که از او بهر راحت گشتن امید شفا دارم به هر جایی از این خانه ز خون سینه زارم نشانی جانگداز از بعد مرگ خود به جا دارم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
مـن بـیـمـار، مـداوا نـکـنـد خـوشـنــودم غـم طـبـیـبم شده و مـرگ شده بـهـبـودم هیچ کس نیست، که باری ز دلم بردارد عاقـبت داغ و غـم و درد کـنـد نـابـودم! اشک بس ریخـتـهام، هرکه ببـیـند گـوید سرو بشکـسـتۀ خم گـشـته، کـنار جویم! گه ز حق، مرگ طلب میکنم و گه گویم کاش میبودم و غـمخوار عـلی میبودم زیر این چرخ علی دوستتر از فاطمه نیست سـنـد مـسـتـنـدم: بــازوی خــون آلـودم! من نفس میزدم و او کف افسوس به هم من چه سان گویم و او چون شنود بِدرودم؟! ای اجل! پا به سر من ز محبت بگـذار! جز تو کس نیست که از لطف کند خوشنودم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
با اذان تصدیق کن من را دوباره ای بلال چون شده پشت در این خانه حقم پایمال اشهـد ان علی گـفـتم ولی خوردم زمین هـیـزم آوردند ایـنجـا با فـتـاوای رجـال این جماعت را که میبینی علیه حیدرند آن صف طـولانی مـسجد ندارد اتصال بار خود را بستی و رفتی، حلالت کردهام بارخود را بستهام، دیگر مرا هم کن حلال روبه قبله مینـشـیـنـم غـالـباً وقت نماز فکر کن خوبم! اذانت را بگو طبق روال تو اذانت را بگو؛ حی علی خـیرالعمل! خستهام از حرف پنهان همه، از قیل و قال بعد پیغمبر نبودی، حرمت زهرا شکست بین هجده سالگی شد قامت زهرا هلال دور هم بودیم در زیر کسا، یادش بخیر! بین بستر، دورهم بودن شده امری محال یک نفر بودم که سیلی خوردم از دست همه یک نفر سیلی اگر میزد، نمیرفتم ز حال با علی اصلاً نگفتم میخ در با من چه کرد خون برایم گریه کرده نیمهشب، آب زلال من که بودم میـوۀ بـاغ بهـشـتی رسـول مـیوهام افـتاد، اما نـارسـیـده ماند و کال من علی را میکشیدم، او علی را میکشید لعـنتی اصلاً نداد آنجا به بازویم مجـال مرتضی تابوت را آماده کرده نیمه شب راحـتم کن زود از همسایههای بیخیال
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
استعـانت گر کـند ما را خـدای فـاطمه سر میاندازیم محـشر زیر پای فاطمه یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد هرکه عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه گریهکنهای حسینش را شفاعت میکند دست عباس است روی دستهای فاطمه بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر انبـیـا را پس بخـوانـیـد انـبـیای فـاطمه تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟ رو زد اما هیچ کس حاضر به همراهى نشد دارد از انصار پیغـمـبر گـلایه فـاطمه مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته بیاجابت باشد ایکاش این دعای فاطمه میخِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد گـشت آگـاه از دلِ درد آشـنـای فـاطمه کار دنیا را ببین در سن هجـده سالگی شانههای کودکانش شد عـصای فاطمه آب میریـزد برای بچه هقهق میکند ای به قـربان حسین سر جـدای فـاطمه
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زخمیتر از بال و پرت بال و پری نیست زخمیتر از پلک ترم پلک تری نیست از رنـج و غـصّه آب رفـتـه پیـکـر تو در بسـتـری انگـار اما پیـکـری نیست جان حـسـن کـمـتـر بگـو اجـل وفـاتـی از این دعا زهرا دعای بهتری نیست؟ افــســردگـی مـــا فــدای خــنـــدۀ تـــو انـگـار جز تـابـوت راه دیگـری نیست طفلی حسین امروز هی با ذوق میگفت پا شد خدا را شکر مـادر بستری نیست یکـبـاره نـظـم زنـدگی میپـاشـد از هم در خانهای که رد پا از مـادری نیست در این امـانتها که دادی دسـت زینب همراه پیراهن نگـو که معجـری نیست زخم و جـراحت تشـنهات کرده ولیکن از تـشنۀ کـرب و بلا تـشنه تـری نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه ز لالـه سـاخـتـهام بــاغ جـنــتـی تــازه به دست لاغر من لقمه نیز سنگین است کـشیدم از عـلـی امشب خـجـالـتی تازه زنـی بـه نـیـت شـومـی عــیــادتـم آمـد خـدا کـنـد کـه نـبـاشـد عــیـادتـی تــازه مگر که گریۀ یک زن چه اذیتی دارد؟! رسیـده بـاز به حـیـدر شـکـایـتـی تـازه علی به حجرۀ من هر زمان که سر بزند به غیر گـریـه نـداریـم صـحـبـتی تازه نفس کشیدن پهلـو شکـسته آسان نیست مصیبتیاست وَ پشـتـش مصیـبتی تازه دو ماه پیـش چـنان سـیـلی بدی خوردم که هست بر رخـم انگار ضربتی تازه لبـاسهـای قـدیـمی بـزرگ شد به تـنـم بـیــار جـامـۀ نــو بـهـر قـامـتـی تــازه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بـیبـی ســلام آمـدم امـشـب عـیـادتـت بـاران شـوم بـرای تو و داغ غـربـتت بیبی سلام با غـم حـیـدر چه میکـنی با گـریـههای هِجـر پیـمبر چه میکنی بیبی سـلام راهـی بـسـتر شدی چرا؟ بیبی سلام این همه لاغر شدی چرا؟ چیزی نمـانـده است دگر از وجـود تو رنگی نمـانـده است به روی کـبـود تو سـر درد داری و سـر تو تـیر میکشد اصلا تکان نخـور، پَرِ تو تیـر میکشد میترسم اینکه پیرهنت لاله گـون شود میترسم اینکه بستر تو غرق خون شود پهلو شکسته، درد تو را آب کرده است خیلی تو را شکسته و بیخواب کرده است ای نـور آشـیـانـه چرا پـیـر گـشتهای؟ آه ای جوان خانه چرا پـیـر گـشتهای؟ جـانـم فـدای پـلـکِ تَـرِ نـیـمـهجـان تـو بـیبـی فــدایِ روضـۀ قــدِّ کــمـان تـو بیبی سـلام با غـم زینب چه میکنی؟ با قصّه سه تا کفن امشب چه میکنی؟ انگـار سـوزِ آه تو در شور و شین شد ذکـر لـبانِ خـشک تو نـام حـسـیـن شد تو میروی ولی پـسرت بیکـفـن شود در قـتـلگـاه، کـشـتۀ صد پـاره تن شود پس با زبان پُر گـله زینب در آن میان رو بر مدیـنه کرده و وا میکند زبان: این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
یک دست بر دیوار و دستی بر کمر داری یک زخم کاری بر تنت از میخ در داری در کوچه آن ظالم چه آورده سرت ای وای حـتی میان خانه هم چادر به سر داری کـمتر بگـو عجـل وفـاتی مهـربـان من تو خـوب از تنهـایی حـیـدر خبر داری دیگر نمیگیرم بغل زانـوی غـم زهـرا از انتـظار مرگ اگر تو دست برداری خون گریه کن شاید کمی آرامتر گردی بر سـینه داغ محـسن و داغ پدر داری من مطـمـئـنـم کـوه را از پـا میانـدازد این درد پهلویی که تو شب تا سحر داری در سجدههایت مرگ حیدر را تمنا کن حالا که ای بانوی من عزم سفر داری تا زندهام برده است خواب از چشم گریانم این زخمهایی که به روی بال و پر داری میبـیـنمت روز دهم در قـتـلگـاهی که تو وعدهای با زینب خونینجگر داری
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
در بـیـن بـسـتـری و مـداوا نـمیشـوی بـانـوی آسـمـانـی مـن! پـا نـمیشوی!؟ بـرخـیـز ای شـکـوفـۀ بــاغ بـهــاریام بـرخــیـز ای تـوسـلِ شـبزنـدهداریام برخیز و حال و روز مرا روبه راه کُن با چشم کَم سویات به علی هم نگاه کُن زهــرِ بـدونِ یــار شـدن را چـشـیــدهام من کـم مـحـلـی از هـمـۀ شـهـر دیـدهام تنها تو اعـتـنا به کـلامم کُنی بس است جای تمام شهـر سلامـم کُـنی بس است برخاستی و شد پُر خـون جای پیکـرت آلالـه کـاشـتـی وســط بــاغ بـســتــرت خـونـابه را به ورطۀ سـیلاب میکشی این رختخواب را چِـقَـدَر آب میکشی! مَرهَـم به پـیـش زخـم تنت سد نمیشود ردِّ غـلافِ بــازوی تــو رد نـمـیشـود دردت به جانِ من، تو قنوتِ دُعا نگیر با دسـتِ بیتـعـادل خـود رَبَّـنـا نـگـیـر حـجـم غـم تو در دل من بیحـساب شد آن بـــانــویِ رشـیـــدۀ مـن آبِ آب شـد ثـانـیـههـای رفــتـن تـو تــنــد مـیشـود دارد نـفـس نـفـس زدنت کُـنـد میشـود با سنگ، شیـشۀ دل من را محک زدند آئـیـنـۀ مـرا وسـط کــوچـه چـک زدنـد لطـفـاً بـیـا بـمـان و نـرو یـارِ غـارِ من زهـرا! نـمیشود نَروی از کـنارِ من!؟ مهتابِ من سری به دلِ شب نمیزنی!؟ شانـه به زلف درهـم زینب نـمیزنی!؟ گیسوی پُر گره شده را غرق بوس کن زهـرا بمان و زینـبـمان را عروس کن خانُم! دعـای رفـتَـنَت از خانه زود بود این روزهای آخـرِ عـمـرت کـبـود بود آه ای کـتابِ عشق که بندت گسسته شد آه ای کـبـوتری که پـر تو شکـسـته شد لطـفـاً بـمان و تـرک نکـن اهل لانه را بگـذار روبـهراه کـنـم وضـع خـانـه را من آن دری که بر سر تو خورد، میکنم آن میخ کج که بر پر تو خورد، میکنم ای خـانهدارِ عـرش! سرت درد میکند جـارو نـزن، تـمـام پـرت درد میکـنـد این آسـیـاب گـریـه نـمـوده به حـال تـو دستاسِ خانه سُـرخ شد از شرمِ بال تو من دست هـم به لـقـمـۀ امـشب نمیزنم نـانی که پـخـتـهای بـخـدا لـب نـمیزنم دست از کفن بشوی و علی را کفن نکن این قدر خون به قلبِ حسین و حسن نکن بیتو حـسـین چـشم به خـوابی نمیبرَد این تـشـنه! لب به کـاسـۀ آبـی نـمیبرد باشد، برو، محل نده زهرا به اشک و آه باشـد، قـرار و وعـدۀ مـا بـیـن قـتـلگـاه
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آیه و تفسیر شرحِ صدر من، بیمن نرو بهترین تقـدیر شـام قـدر من، بیمن نـرو عمر شبهای بلـندم! کم شدی پای عـلی شاخۀ طـوبای خانه! خـم شدی پای علی آن کسانی که فقط از مصطفی دم میزدند بعـد آتش کردن هـیـزم، لگد هم میزدند شبـنمِ صبح تو زیر هالۀ نیلـوفـری است روسری مشکی تو خونی و خاکستری است من هزاران بار بغض غربتم را سد شدم از کـنار در که افـتـاد احـتـیاطاً رد شـدم اینهـمه داغ مـرا با چه مـهـارش میکنی سرخی دیوار خونی را چکارش میکنی خانهام فصل بهاری داشت پائیزش رسید میخ، وقت حمله بر تو با نوک تیزش رسید بر زمین خوردی و اشک ساکنان عرش ریخت بسترت را جمع کردی لاله روی فرش ریخت سنگر بیسرپـناهیهای حـیدر کوچه شد چادر خاکی تو کهف عـلی در کوچه شد باز هم مشکـلگـشایی کن گرفـتارم نکن نوعـروس خـانۀ من زود عـزادارم نکن مثل بازوی تو درد از چند حالت میکشم از قـنوت دست لرزانت خجالت میکشم صبر کردن بر بلایـا امتحان حیدر است اصلاً از این حرفها هرچه نگویم بهتر است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها ( طلیعه فاطمیه)
به همان کس که مَحرَم زهراست دل مـن غـرق مـاتــم زهــراسـت گـر مُـحـرّم عــزای زیـنـب بــود فـاطــمـیــه مُــحــرّم زهــراســت طـاق مـحـراب و گـنـبـد مـسـجـد یـــادگـــار قـــد خــم زهــراســت آن که در حـشـر هم نـمیخـشکـد کـوثـر اشـک نــمنــم زهــراسـت وآنـچـه شـرح غـمـش بود بـسیار زنــدگـی کـردن کـم زهــراســت وآن کلیدی که ره گشای علیست گـفـتـن اسـم اعـظـم زهـراست...
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
صـدای آمـدنـت بـهـتـریـن تـرانـۀ مـن فـدای در زدنت ای چـراغ خـانـۀ مـن شکـسـتهبالِ تو پـرواز میکند، امروز خودش برای تو در باز میکند امروز غریب کـوچـۀ کـیـنه، سلام حـیدر من به جای اهل مـدیـنـه، سلام حـیـدر من کـدام شـانه کـشـیده است بارِ درد مرا کسی عـلـیک نـگـفـته سـلامِ مـردِ مرا به رغـم این همه اندوه ناشمرده؛ علی خلاصه غم نخوری، فاطمه نمرده؛ علی نگو که حال و هوای دلت بهاری نیست ببین که بسترم امروز لالهکاری نیست رسیده سُـرخی گـل روی شاخۀ زردم ببین به خاطر تو پیرهن عوض کردم تَرَک تَرَک، همگی را شِمُردهام حیدر شـبـیـه آیــنـۀ سـنـگ خـوردهام حـیـدر من و شکـسـتگـی دنـدهها و گریه و آه ببـین، برای تو نـان پـخـتهایم، بسمالله! بیا وُ فکر نکن بر غلافِ آن شمـشـیر تو را به بازوی آسیبدیده، لقمه بگیر اگرچه آه گـلـو را به گـریه بـخـشـیـدم اگرچه این دم آخـر، نشـسـته خـوابیدم اگر لگد به پرم ضربه زد، فدای پرت اگر دری به سرم ضربه زد، فدای سرت سه ماه آخر زهرای تو چه زود گذشت سه ماه آخر زهـرای تو کـبـود گذشت عـقـاب لانۀ من، بال و پر به قـربانت هزار محسن من، پشت در، به قربانت عبور سـیـنـۀ خود را مـسـیـرِ آه نکـن بـیـا بـه چـوبـۀ گـهـوارهاش نگـاه نکن نسیم چادر خود را به فرش خانه زدم خودم به مـوی سر زینب تو شانه زدم به پای هر نخ آن صبح و شام سوختهام بـرای تـشـنـهلـب تو، لـبـاس دوخـتهام غروب عصر دهم، قـتـلگاه، آه حسین میان آن همه سرنیزه، بیپـناه، حـسین نــوای الـعـطـش او بـه گـوش مـیآیـد صـدای بـد دهـنـی چکـمهپـوش میآید
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها (مدح و مرثیه)
چنان که قصد میسازند از الفاظ، معنا را خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟! خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را ز اشکش، آدم و نوح اند غرق نوحه و گریه مسیر اشکهایش بُرد با خود هفت دریا را دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا میان شـعـلههـا تنهـا صدا زد نامِ بابا را نمیدانم که سیلی با رُخش؛ اصلا چه میگویم؟! که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را کنار بسترش با گریه میگفـتند اطفالش: به دامن گیر مـادرجان سرِ آشفـتۀ ما را گره وا میکند از کار شیعه، گریه بر مادر مگـیر از ما خـدایـا روضۀ اُمّ ابیـهـا را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای که خـیال رفـتن از این خانه داری بعـد تو زیـنب مـینـمـایـد خـانـهداری نه سال با تو زندگی چیز کـمی نیست بعـد تو من مـیمـانـم و دل بیقـراری بعد تو من میمـانم و یک شهر دشمن اصلاً تو جای من خودت طاقت میآری از گـریههای هر شبت خرده گـرفـتـند حـتـی درون خــانـهات بـیاخــتـیـاری چـشـم تـمـاشـای تـو را حـتـی نـدارنـد با اینکه تو با هـیـچکـس کاری نداری پهلوی مجروحت شده باعث که شبها تـا صـبـح بـیـن بـسـتـرت لالـه بکاری دیـگـر خـبـر دارنـد حـتـی بـچـههـایت با پلکهای خـسـتهات شب زنـدهداری پـا مـیشـوی بـا زحـمـت بـسـیـار امـا دیدم که دسـتت را به پهـلـو میگذاری شد کار من زانـو بـغـل کردن ولی تو کاری نداری جز همین لحظه شماری بعـد تو زیـنب مـینـمـایـد خـانـهداری ای آنکه میل رفـتن از این خانه داری
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زهـرا بـمان و زنـدگیام را بهـم نزن زهرا بمان و مرگ علی را رقم نزن آشفـتگـی قـلب مرا جـمع و جـور کن فکری به حال و روز دل این غیور کن اصلابمان و روی خودت را نشان نده بازو شکسته، دست خودت را تکان نده با تو بگـویم از غم و درد و گـلایهها خـیـلی دلم شکـسـته شده از کـنایـهها! دنیای من که در نظرم سوخت فاطمه دیدم تو سوختی، جگرم سوخت فاطمه ای با حـیا! تو را جلـوی دیدهها زدند تو پا به ماه بودی و با ضربه پا زدند حـوریـهام تو را چـقـدر ظـالـمـانه زد پیـش عـلـی به بـازوی تو تـازیانه زد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خوش به حال هر کسی عبد و گدای فاطمهاست هر که در پشت سرش دست دعای فاطمهاست خشک سالیهایمان هرجا گلستان میشود علت سرسبزیاش آب و هوای فاطمهاست
: امتیاز
|