- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خـدا کـند به سر این انـتـظـارهـا برسد زمـان مـرگ، خـزانِ بـهـارهـا بـرسـد نـشد اگـر بـرسم من به پـایبـوسی تـو خـدا کـند که از آن سو غـبارها بـرسد توجهی، نـظری، گـوشهچـشمی ای آقا یـکـی بـه داد دل بـیقــرارهــا بـرسـد خـدا کـند خـبـر هـمـسـفـر نـداشـتن تـو به گـوش پُـر ز هـیاهـوی یـارها برسد غروب جمعه تو را خواندهایم و فردا صبح دوبـاره هر که رود تا به کـارها برسد بمان كه شايد اويسی كه وقت كم دارد بـرای دیـدنـت از ایـن دیـارهـا بـرسـد سحـر نـدارم و باید دعـا کـنـی که دلـم به مـیـهـمـانی شـبزنـدهدارهـا بـرسـد گـنهکاری من را ببخش جان "حـسین" هـمیـشه رحـمت شـه بر نـدارها برسد اگر که عمر وفایم نکرد، پای تو کاش شبـی چو رهگـذری بر مـزارها برسد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بالابلـندی، شانههای مـهـربان داری بر طاق چشمانت دو ابروی کمان داری بر لب طنین دلنـشین نور و الرحمن روی عبایت آیههایی از دخان داری بـارانی و با ابـرهای جمعه میباری بارانی و در مُشت خود هفت آسمان داری در دست، گرچه ذولفـقـار انتقـام اما بر روی دوشت بقچههای آب و نان داری ما عاشـقـان مدعی هرگز نـفهـمـیدیم حسی که تو، به هر کدام از شیعیان داری! گفتیم دوری، بی نشانی، غافل از اینکه هر جا که دلتنگ توأیم، از خود نشان داری هر جا که نامت را بخوانم میرسی از راه هرجای دنیا باشم آنجا جمکران داری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها چشمانتظارت شهرهامان کوچه در کوچه غـرق خـیالِ بـوسه بر پایت، خـیابانها مستِ شب گیسوی تو، چشم سحرخیزان بیتاب تسبیح سحـرگاهت، شـبـسـتانها مهدیهها دل بردهاند از حوض مسجدها دور «ولیِّ عصر» میگـردند مـیدانها پُر میشود شهر از نوای «آیة الکرسی« تا بگـذری از زیر این دروازه قـرآنها در خواب، چشمان تو را دیدند نرگسها شـوق گـل روی تو را دارنـد گـلـدانها ای در صدای مهـربانت حجـتی کـامل! ای در نگـاه روشـنت اثـبـات برهانها! هر جمعه در شهری برایت ندبه میخوانیم تا یوسف گمگـشته! باز آیی به کنعانها
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
این هـفـته نیز جمعۀ ما بیشـما گذشت آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت! این هفته هفت روز به ظاهر گـذشـتنی بر من ولی عـزیز دلم، قـرنها گذشت هـفـتاد گوشه ناله زدم تا که جـمعه شد جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت گـفـتند جـمـعه بـوی تو میآورَد نـسـیم اما نـسـیـم آمـد و سـر در هـوا گـذشت خـورشـید هم هوای مرا تـازهتـر نکرد او هـفـت دفـعـه آمد و بیاعـتـنا گذشت عمرم به سر رسید و از این دستْ جمعهها تکـرار شد، نیـامـدی و عمر ما گذشت
: امتیاز
|
مدح و منقبت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سحر نوید دهد، صبحِ نور نزدیک است زمان غم به سر آمد، سرور نزدیک است شفق زدهست ز مشرق، فروغ صبح امید دهید مژده که روز ظهور نزدیک است گذشته موسِیِ عـمران از آن سوی دریا بگو به لشکر فرعون، گور نزدیک است حجـابها ز میان رَخـت بـسـتـهاند همه الا که لحظۀ فیض حضور نزدیک است رسد ز سـیـنـۀ سَـیـنـا نـدا به اوج فـلک که پای موسِیِ عمران به طور نزدیک است چـگــونه از حــرم یـار دور افـتـادیـد!؟ برای اهل دل، این راه دور نزدیک است طــلایـــهدار عــدالــت ز راه مــیآیـــد زوال سلطنت ظلم و زور نزدیک است ظهـور یـوسف زهـرا قـیامت کـبراست یقین کـنید که روز نـشور نزدیک است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آدیـنـههـا من بـا تو حـال بـهـتری دارم در آسـمـان عـاشـقـی بـال و پری دارم سر میشود عُـمرم میان جـمع نوکرها شکرخدا در بین این سرها، سَری دارم والعصر، من بیتو اسـیر رنج خُسرانم آقـا مگـر جـز تو پـنـاه دیگـری دارم؟! نام تو میآیـد هـوای شهـر بـارانیست یاد تو هـسـتم من اگر چـشم تـری دارم چشمان نرگس خیره مانده تا که برگردی در دستهای خـسـته یاس پرپری دارم این هفته مشهد یا که قم رفتی، دعایم کن با نرخ جان خود دعـایت را خـریدارم این روزهای بیشما خیری نخواهد داشت این جمعهها بیتو غـم ویرانگری دارم سجـادهای داری که عـطـر کربلا دارد هر کس تو را دارد، رضایت از رضا دارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای ماه شب چـارده؛ ای شـمس هدایت دارد ز رخ مـاه تـو هـر صبـح روایت هر سیـزدهم دیده بـسویت نگران است تــا مــاه شـب چــارده آیــد بـه درایـت گفتند ز وصل تو حکایت ز مه و مهر شیرینتر ازین نیست درین عشق حکایت روشن شود از پرتو چشمان تو هر دل وقـتی تو کـنـی بر دل عـشّـاق عـنایت این جاده رسانَـد دل ما را به حـریـمت یعنی که وصال است درین حلقه نهایت ما تـابـع عـشقـیـم که در وادی عـشّـاق دارد به جگرسوخـتگـان عـشق ولایت شک نیست که از یار شکایت نتوان کرد باید کنم از خویش درین هجر شکایت آخـر بـرسد در حـرم قـدسـی مـوعـود هر کس که کـند خواستۀ عشق رعایت ما زنـده به آنـیـم که با دوست بـمـانـیم ما را نگـهی از کـرمش هست کـفـایت «یاسر» پس ازین هیچ ندارد غم دلدار در دست دل افـتاد دگر پـرچم و رایت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقا بـیا که بیتو به دلها قـرار نیست دردی بزرگتر ز غم هجر یار نیست آقــا بــیــا کـه بـیـن تـمـامـیّ کــارهـا کاری که سختتر بود از انتظار، نیست آقا بیا که بیتو زمستان همیشگیست آقا بـیـا که تا تو نـیـایی بـهـار نـیست ای آفـتـاب عـشـق قـدم رنـجـهای نـما ما را نصیب، بیتو بجز شام تار نیست خوشبخت آن کسی که گرفتار تو شده بیچاره آن کسی که به عشقت دچار نیست آقا بیا که بیتو پُـر از حسرتیم و درد آقا بیا که بیتـو به دلها قـرار نیست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گـلهـای بـاغ را تو شدی بـاغـبـان بیا تـا بـاغ را به بر نـگـرفـتـه خـزان بـیا قـدم شـده کـمـانـی و اشـکـم روان بـیا فـریـاد الـعـجـل شـده بـر آســمـان بـیـا پـروانـههـا به شـوق شـمـا بال وا کنند جـشـنـی بـرای آمـدن تـو بـه پـا کـنـنـد در هر سحر به چشمۀ اشکم وضو کنم تا با خـدای خـویش کمی گـفـتگـو کـنم روزی هــزار بــار تـو را آرزو کـنـم در هر کجا همیشه تو را جـستجو کنم آقــا عــنــایـتـی بـه مـن روسـیــاه کـن آلــودهام ولـی بـه غـلامـت نـگــاه کـن وقـتـی به کـنـج خـال لـبت مـبـتلا شدم از خلـق دل بـریـدم و سـوی خـدا شدم هر روز و شب به سجده به حال دعا شدم مـس بـودهام که با نـفـس تو طـلا شدم حـالا اسـیــر ایـن کـرۀ خـاکـیام بــیــا من مستحـق این همه هجـران نیام بيا بـاران ببار بر من و رنگـینکـمان بده پـژمـرده مـانـدهایم به ما بـاز جـان بده جان بر لـبـیم یک نـفـسی هم توان بده در آخـرالـزمـان تو زمـانـی امـان بـده اینجا همیشه آب و هوایش که ابر نیست جان هست لیک بر تن این خسته صبر نیست افـتاده است در سـرم حال و هوای تو من غـیـر اشـک هیـچ نـدارم بـرای تو شـرمـندهام که اشک بریزم به پـای تو اما هـنـوز این دل من هـسـت جای تو پس سر بزن شما سحری هم به خانهات تا دل شـبی دوبـاره نـگـیرد بـهـانـهات یـاری که نـیست تا بنـشـیـند کـنـار من هجران شده ست قسمت این روزگار من آمـد ز راه بـهـار و نـیـامـد نـگـار مـن مــولا بـرس بـه داد دل بـیقــرار مـن کی میشود که گوشۀ چشمی به ما کنی؟ ما را نـصیب، تـربت کرب و بلا کنی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
بیا که باغ پُر از عطر دلربایی توست نسـیم، چـشم به راه گرهگـشایی توست به باغـبانی تو چـشم دوخـتهست بهـار چمن چمن گل این باغ، رونمایی توست نشسته در ره وصلت سحر چراغ به دست سـپـیده منـتـظر نـور کـبـریایی توست بـه دیـرپـایی شـبهـای انـتـظـار قـسـم کـبوتـر دلم ای نـازنین! هـوایی توست خـدا کـند تو بـیایی و صبـح سـر بـزند که بی ستارهترین شب، شب جدایی توست بیا که دیدن رویت بهشت موعود است بهشت پرتوی از جلـوۀ خـدایی توست مدینه را تو صفا میدهی ز مقدم خویش مـدیـنه تـشـنه دیـدار و آشـنـایی توست کنار تربت زهرا اگر چه شمعی نیست بقیع، شب همه شب غرق روشنایی توست هنوز صحبت آن مادر شهید این است: شفای سینۀ من اشک کـربلایی توست
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
صـدای بـال مـلائـک ز دور میآیـد مسافـری مگر از شهر نـور میآید؟ دوباره عطر مناجات با فضا آمیخت مگر که موسی عمران ز طور میآید؟ ستارهای شـبی از آسـمـان فـرود آمد و مـژده داد که صبـح ظهـور میآید چقدر شانۀ غمبار شهر حوصله کرد به شـوق آنکه پـگـاه سـرور میآیـد به زخمهای شقایق قسم هنوز از باغ شمیـم سـبـز بـهـار حـضـور مـیآیـد مگر پگاه ظهور سپیده نزدیک است؟ صدای پـای سـواری ز دور مـیآیـد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هـنوز میچـکـد از چـشمها بهـانۀ تو بیا که سر بگـذارد جهـان به شانۀ تو بـرای گـریۀ این ابـرهـای سرگـردان کجاست بهتر از آغوش بیکرانۀ تو؟ سحـر سحـر همه جا بادها سـراسیمه نفس نفس همه در جستوجوی خانۀ تو و بین باغ خزانخیز چارفصل هنوز به انتـظـار تو قـد میکـشد جـوانۀ تو به صبح جمعه قسم! عصر، عصر دلتنگیست بـخــواه تـا بــشـوم لایـق زمــانـۀ تـو
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
باید بـرای درک حـضورش دعـا کنیم خود را از این جهـان خـیالی جدا کنیم هرگز برای پر زدن از پیله دیر نیست از جنس عشق، بال و پری دست و پا کنیم گم کردهایم ما خودمان را و لازم است در ندبـهها شکـایت از این ماجرا کنیم در حیرتم از اینکه غـریبـیم و باز هم هرگـز نـشد که یـادی از آن آشـنا کنیم شرط است در طریق محبت که جان خویش هـمـواره از تـعـلّـق عـالـم رهـا کـنـیـم ما از هرآنچه غیر رخ دوست خستهایم بی او چگـونه با دل بیچـاره تا کـنیم؟ »خـورشید را برای ظهـور آفریدهاند« فکـری بـرای رفـتـن این ابـرها کـنـیم تنها حضورِ اوست که درمان دردِ ماست باید برای درک حـضورش دعـا کـنیم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
باز هم آدیـنه شد، مـانـدهام در انـتـظار چشم در راه تـوأم، بیقـرارم، بیقـرار من تو را گم کردهام، پشت فصلی از دریغ من تو را گم کردهام، پشت فصل انتظار سمت چـشمان تو کو، تا بیـاسـایم دمی در پنـاه چـشم تو، ای رسـول نـوبـهار بیفروغ عشق تو، میشود هستی یتیم مهر و ماه و آسمان، میشود بیاعتبار تـشـنۀ وصل تـوأم، ای دلـیـل زنـدگـی کی به پایان میرسد، روزهای انتظار؟! مهر عالمتاب عدل، یک تبسم جلوه کن تا بمـیرد ظلـم شب، تا بخـندد روزگار باز هم آدیـنه شد، جاده اما خـالی است باز هم سهم من است، حسرتی دنبالهدار
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
آنقدر حاضری که کسی از تو دور نیست هرچند دیده، قابل درک حضور نیست بر پـلکهای خـسـتـۀ من پـا نـمینهی چون پلکان خیس، مجال عـبور نیست شـد تـکـه تـکـه، آیـنـۀ جـانـم از گـنـاه امـا کـدام آیـنـه مـشـتـاق نـور نـیست؟ ای ترجـمان صبـر خـداوند بر زمـین! بازآ که جان مـردم دنیا صبـور نیست رو کن تو ای عزیز به ما نیز، چون ثواب گاهی به جز زیارت اهل قـبور نیست آمیخت حق به باطل و باطل به حق، بیا ای منتقم! که چاره به غیر از ظهور نیست
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
وجـود، ثـانـیه ثـانـیه در تو فـانـی شد طـلـیعـۀ غـزلی صـاحـبالـزمـانی شد بـرای دیـدنت ای آفـتـاب در پـس ابـر قـنوت پنجـرهها غـرق ندبهخوانی شد نگـاه چـلهنـشـین کسی به آیـنـه خورد که پای عهد خودش ماند و شمعدانی شد به جز ظهور تو در مُلک طور جلوه نبود اگر چه روزی این دیده «لن ترانی» شد عقیق، خون جگر خورد و در رکاب تو ماند اویـس خــانـۀ تـو سـیـد یــمــانـی شـد نگاه خیس شهیدی دو خط عریضه نوشت به دسـت آب روان داد و آسـمانی شد خوشا به ندبۀ أین الحـسین وقت سحر که سوی کرببلا رفت و جمکرانی شد
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای غـروب جمعه مولایم چه شد؟ یـوسـف گـم گـشـته آقـایم چه شد؟ بار دیگر جـمعـه آمـد یـار نیـست تـشـنهام سرگـشـته سقـایم چه شد؟ ****************** خـسـتهام بس جـمـعهها تکـراریند دائــمـاً ایـن اشـکهـایـم جـاریـنـد تـا به کی نـدبـه بـخـوانم بـیفـرج یـاد تـو هـر شـب مـرا دلـداریـنـد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
مـولای من ای از تـبـار آب و بـاران روح لـطـیف سـبز هر فـصل بهـاران در الـتهـاب لحـظـههـای بی تو بـودن هـمچـون یتـیـمانـیـم، سر در گـریـبان سوز دل یاران شفایش یک نگاه است از سوی تو ای گمشده از چـشمهامان مـولای من، مـولای من! آتـش گرفـتم چون هیمهای سوزان میان باد و طوفان پـای برهـنه، میروم در وادی عـشق مقـصد تویی ای آرزوی هر مسلمان! در ازدحام اشک و غم با شب نشـستم شـایـد تو را یـابم تو را ای مـاه تابان! قـصد زیـارت میکنم یا رب مـدد کن تا بشنوم من از حـبـیبت صوت قـرآن درد آشـنـایـم با شـمـا ای سـوتـه دلها لـطـف خـدا را دیـدهام در نـدبـههـاتان آدیـنـههـا بـوی خــدا و عــشـق دارنـد آدینه صبحی میرسی خورشید رخشان
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
مـانـدیـم ز دیـدار تو آواره و حـیـران ای عشق خدایی همه ای چشمۀ جوشان! چشمان شقایق همه در راه تو مانده است ای شور غزل در نفـس سـبز بهـاران دیریست در اندیشۀ خود غوطه ورم تا با نام تو آذین شود این سینه به عرفان سرگشته و حیران همه در ورطۀ طوفان ای سـاحـل امـنـیت این شیعه مسلمان زندان جنون گـشته زمین بی نفـس تو برگـرد بیا ما همه چون خیل اسـیران مـولـود تویی وعـدۀ مـوعـود تویی تو برگرد عـدالـت بـنـما؛ ظـلـم بسـوزان تو آیۀ عـشـقی تو هـمـه سـورۀ عـدلی ای نور تـجـلی شـده از صاحب قرآن در حد توان نیست که وصف تو بگویند گر جـمـع شوند و بـنـگـارند دبیـران!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
به انتظار تو هر روز و شام میمانیم و قـصّه غـم هجـرت مدام میخـوانیم برای دیـدن روی مه تو جـان جـهـان به چارسوی زمین اسب شوق میرانیم بیا بیـا که بـهـاران شود زمـسـتـانهـا بیا که در قدمت، سر، چو گل، برافشانیم کرَم نـما و قـدَم نه، ز مهر، محفـل ما که خاک رهـگـذرت با مـژه بروبانیم تو قـطـب عـالـم امکـانـی و ولّی حـقّ بیا که بیتو، همه، جسمهای بیجـانیم امام برحـق ما، گرچه غـایبی ز نظر مطـیع امـر تو مـولا چنان غـلامـانـیم بیا و صحنه گـیـتی ز عدل پُر گردان اسیـر ظـلـم و جـفـائـیم و بیپنـاهـانـیم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
کسی میآید از یک راه دور آهسته آهسته شبی هم میکند زینجا عبور آهسته آهسته غبار غربت از رخسار غمگین دور میسازد و ما را میکند غرق سرور آهسته آهسته دل دریایی ما را به دریا میبرد روزی به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته ازین رخوت رهایی میدهد جان های محزون را درونها میشود پر شوق و شور آهسته آهسته نسیم وحشت پائـیز را قدری تحمل کن بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته کسی میآید و میگیرد احساس خدایی را ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته فنا میگردد این تاریکی و محنت ز دنیامان ز هر سو میدمد صدگونه نور آهسته آهسته به سر میآید این دوران تلخ انتظار آخر و ناجی میکند اینجا ظهور آهسته آهسته ز الطاف خداوندی حضورش را تمنا کن که او مردانه مییابد حضور آهسته آهسته
: امتیاز
|