- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
سرد و ابری، هوای جا مانده سـوز دارد صـدای جا مـانده دلشکسته، به گریه میگُذَرَد تک تکِ لحظههای جا مانده شـوقِ دائـم نـصـیب زائـرها بغض و حسرت برای جا مانده ربّـنـا! روزیام زیـارت کـن خـواهــشِ ربـنـای جا مـانـده شهرِ خلوت، سکوت و تنهایی این شده مـاجـرای جا مـانـده میکِشد آه و سینهاش تنگ است نـوکـرِ بـینــوای جـا مـانـده چـارهای نیست میشود حالا روضههـا کـربلای جا مانده ای رفیقان به مِهـر بردارید! یک قدم هم به جای جا مانده
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
هر نفس هر دم برایت سینه خواهم زد حسین در نشاط و غم برایت سینه خواهم زد حسین از منِ عاشق اگر باشد، به رسم نوکری روز محشر هم برایت سینه خواهم زد حسین سالها دست مرا محکم گرفتی دستِکم سالها محکم برایت سینه خواهم زد حسین اربـعـیـن پـای پـیـاده از نجـف تا کربلا پای هر پرچم برایت سینه خواهم زد حسین از تصور کردنش هم سخت میترسم؛ مگو روزگاری کم برایت سینه خواهم زد حسین در نجف در کربلا در کاظمین و سامرا در همه عالم برایت سینه خواهم زد حسین
: امتیاز
|
حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
مُـحـرم شـدم اى یـار به احـرام قـدمها مست است سـراپاى من از جام قدمها جارى ست فرات از دو لب زمزم چشمم در زمـزمـۀ خـش خـش آرام قــدمهــا
: امتیاز
|
ذکر مصائب اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
با زیارت زیر و رو کردی دل اندوهگین را خود شفاعت میکنی دلدادگان را، زائرین را مشت خاکی از مزارت میکشد بر چشم جابر تا ببـیند رازهای عـالم عـین الیـقـین را میرود از هوش گویا ظهر عاشوراست آنجا دیده شاید حال و روز خیمههای آتشین را در هیاهوی سُم اسبان و تنها زخم خورده در عزایت دیده اشک حضرت روحالامین را دیده سر را در میان دستهای شمر ملعون دست بیانگشت را، انگشتران بینگین را از فرات و بیوفاییها شکایت کرده بیشک دیده در میـدان چهار آئـیـنۀ اُمُّالبنـین را دیده شاید خطبهخوانِ هفتخوانِ کربلا را دیده شاید در میان کوفه زینالعابدین را دیده شاید؛ میگشاید چشمهایش را صحابی بر لـبش آورد نام سیـد و سالار دین را پاسخ جـابر چرا از جانب مـولا نیـامد؟ آنطرفتر از تنت دید آن سر بالانشین را با زیارتنامهای راز دلش را گفت جابر با غمت آمیخت ذکر زائران اربعین را
: امتیاز
|
ذکر مصائب اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
ملائک گریه میکردند با ما اربعینش را خدا ششگوشه کرد از روز عاشورا زمینش را قسم داده به عاشورا خدا در شطّی از آیات قسم خورده اگر در سورهها زیتون و تینش را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
تا سـایـۀ سـرت بـه سـر مـحـمـلم فـتاد برخـاست آتش غـم و بر حـاصـلم فتاد ای کـشـتی نجـات ز طوفان دوریات مـوج بـلا و حـادثـه بـر سـاحـلـم فـتـاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
کاروان داشت میرسید از راه دل زینب در التهاب افتاد تا که چشمِ ستارههای کبود به سرِ قبرِ آفتاب افتاد کاروانی که از هزاران دشت از سرِ شوق با سر آمده بود به مرورِ غمِ خودش که رسید کم کم از مرکبِ شتاب افتاد دختری سمت علقمه میرفت مادری سمت قبرِ کوچکِ خود خواهری بر سرِ مزارِ خودش دل به دریا زد و به آب افتاد گفت: اگرچه که بیپر آمده است بیپر و بیبرادر آمده است چشم واکن که خواهر آمده است که پس از تو در اضطراب افتاد زینبی که اسیرِ مویت بود بینِ خون، گرمِ جستجویت بود دربه در شد؛ درست وقتیکه به مویِ تو پیچ و تاب افتاد بعدِ تو خیمه در حصار آمد از زمین و زمان سوار آمد به حرم امرِ بر فرار آمد همۀ خیمه در عذاب افتاد پای تاراج به خیمهها وا شد دستهایی پلید پیدا شد سرِ یک گوشواره دعوا شد سنگ بر شیشۀ گلاب افتاد تشنگیهای تو کویرم کرد غمِ دوریِ تو اسیرم کرد ماجراهای شام پیرم کرد راه در مجلسِ شراب افتاد خیزران را که غرق خون دیدم از غرورِ رقیه ترسیدم لرزه بر جانِ بچههای تو و بر لبت بوسه بیحساب افتاد در اسیری امیر بودن را از نگاه تو خواندهام یعنی میشود با همین نگاه از عرش مثل یک سجده مستجاب افتاد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
بخر مـقـابـل چـشـمانِ خـوبهـا بـد را نشان بده به همه لطفِ بیش، از حد را ببخش، حاجتِ من کمتر است، از کَرمت خودت بخـواه، بـرایم هر آنچه باید را مـسـافـر حــرمـم؛ روی بــال سـجــاده سلامِ صبح، به مبدأ رسانده مقـصد را به جـمعِ گـریـهکـنان؛ بین ابرها بردی همانکه چشمِ خودش را به گریه میزد را شهـادتِ نـفـسم شد دَم حـسـین حـسـین نگـیـر، از لب خـشکـم فراتِ اَشهد را کلاغ را چه به پـرواز، با کـبـوتـرها! همان که هیچ ندیدهست، رنگِ گنبد را بــحـقّ پــای سـپــاهِ پــیــادۀ حــرمــت نگـیـر، از منِ بـد؛ اربـعـیـنِ مشهد را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
دارد غـم تو شـور به پـا میکند حسین هر عاشق عزم کرب و بلا میکند حسین پیر و جوان به سوی مزار تو راهیاند شوق زیارت تو چهها میکند حسین؟! سعی به سوی مروۀ تو تحـفۀ خـداست دلـدادۀ غـم تـو صـفـا مـیکـنـد حـسـین این راه پُر عبور و پُر از خلوت حضور دل را ز هر چه جز تو جدا میکند حسین بـیشـک کـه زائــر حــرم آسـمـانـیت جـا در مـیان قـلب خـدا میکـند حـسین گفتم به دل که غم مخور از دوری حرم آخر تو را ز لطف صدا میکند حسین
: امتیاز
|
ذکر مصائب برگشت کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا
بهار از چلۀ داغِ زمستانها خزان برگشت به باغِ لالههای سربریده باغبان برگشت زمین با گریه دور مقتلِ خورشید میگردید صدای روضۀ روزِ دهم آمد؛ زمان برگشت زمان برگشت، اما رفت رأسِ کُندی خنجر همان ساعت که روی خاک، جسمِ آسمان برگشت زنی روی مزارِ مقتلِ مکشوفه دَم میداد به خاکِ استنادِ روضهخوانان؛ نوحهخوان برگشت جوانتر بود، وقتی ذبحِ اعظم را منا بردند زنی از نسل ابراهیم، پیر از امتحان برگشت نمک پاشید، روی زخمهایش نوحۀ اطفال امانتدار، بیشیرینزبانِ کاروان برگشت سفر بیهمسفر در هر قدم میکشت زینب را ولی هر بار، همراه حسین از آن جهان برگشت همه گفتند دینِ بیحسین از ریشه میخشکد ولی با غیرت این زن؛ ورقها ناگهان برگشت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
الا ای خفـته زیر خاک برخیز حـسینم با تن صد چاک برخیز بپا خـیز ای مُـقَـطّع اربـاً اربـا ببینم میشناسی خواهـرت را؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در برگشت به کربلا
خـواهـرت آمـده در این صـحـرا بــعــد شــام بـــلا ولــی تــنــهــا خـیـز و بـین پـیـکـر کـبــودم را صـورتـم مـثــل مـــادرم زهـــرا در سـفـر قـسـمـتـم فـقـط غـم شد هرچه شد جرعه جرعه، کم کم شد قـامت خـواهـرت بـبـین خـم شـد خواهـرت کـوه صبر و مـاتم شد لحـظـههای غـروب یـادم هـست بارش سنگ و چـوب یادم هست نالـههـای تو خـوب یـادم هـسـت به تـنـش پـا نـکـوب؛ یـادم هست تـو زمـین خـوردی آسـمان افـتاد از تـنـت نــیــزۀ ســنــان افــتــاد خــاتـمـت دسـت دشـمنـان افـتـاد شـعــلـه بـر خـیـمـۀ زنـان افـتـاد رمق از ذکـر روی آن لب رفت تـن تـو زیـر سُــمّ مـرکـب رفـت روی آن جـسـمِ نـا مـرتـب رفـت چه به حـال خـراب زینب رفـت مـن بـمـیـرم پـر تـو خـاکـی شـد صـورت اطـهـر تـو خـاکـی شـد بـین مـقـتـل سـر تـو خـاکـی شـد چـادر خــواهــر تـو خـاکـی شـد بعد از آن پـیـکـر تو غـارت شد بـه زنــان حــرم جــســارت شـد روزی مــردهــا شــهــادت شــد قــسـمـت بـانــوان اســارت شــد در مـیــان حــرامـیـان رفــتــیــم لاجَــرَم، بـیـن این و آن رفـتــیـم وســط بــزم کــوفـیــان رفــتــیـم ســر بــازار شـامــیــان رفـتــیـم صـحـبـت گـوشـواره شـد؛ بد شد گـوش هـا پـاره پـاره شـد؛ بـد شد چـشـمهـا پـر سـتـاره شـد بـد شد بـه زنــانت اشــاره شـد؛ بــد شـد تا نـگـاهـش بـه سـوی آب افـتـاد یـاد شیـرخـوارهاش ربـاب افـتاد دردهـای مـن از حـســاب افـتـاد گـذرم مـجــلــس شــراب افــتــاد
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
اى جـان مـا فـداى تـو لـبـیـك یا حسین هستى است رونـماى تو لبیك یا حسین اى نَفْس مُطـمَـئنّه كه تنها فـقـط خداى گـردیـده خـونْبـهـاى تو لـبیك یاحسین هَلْ مِنْ مُعین تو گفتى و گوئیم یك صدا در پـاسـخ نـداى تـو لـبـیـك یـا حـسـین توحـیـد را به قـتـلگـهت كـردهاى بیان حق راضى از رضاى تو لبیك یاحسین زیـنـب كـنـار پیـكـر تو گـفـت: تـا ابـد بـرپـا بُـوَد لَـواى تـو لـبـیـك یـاحـسـین شكـر خـدا كه فـاطمه ما را دعـا نمود گـشـتـیم مـبـتـلاى تـو لـبـیك یا حـسـین جا ماندهایم و دل به همین خوش كنیم كه اینجـاست كـربـلاى تو لـبـیك یا حسین پیـغـمـبـرانـه مُـعـتـكـفـم در حَـراى تو هر روضه شعبهایست ز صحن و سراى تو با سیـنهاى پُـر از غـم و با دیـدۀ تـرى قامت خـمیده میرسد از راه خواهرى بـاور نمیكـند كه چـهها آمـده سـرش! چل سال گـشته پـیـر ز هجـر برادری دارد مـرور میكـنـد آن خـاطـرات را بر روى خاك بود چه گـلهاى پرپرى یك ساعتى گذشت كه از روى تَل بِدید بر جاى بوسهاش بزند بوسه خنجـرى لرزید كـربلا و هوا تیره گـشت و دید رفـتـه به روى نـیـزۀ بـیـدادگـر سـرى امـا هـنـوز كـیـنـۀ دشـمـن نـشـد تـمـام ده اسب تاخـتـند روى جـسـم اطهـرى بعد از حسین بود كه غارت شروع شد بعد از حـسین رنج اسارت شروع شد
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
ای دل چه شد از لشکر آقا ماندیم؟ از قـافـلۀ کـر ب وبـلا جا ماندیم؟ رفـتـند همه به شوق دیـدار حسین ما با غـم جـانـگـداز، تنها مـانـدیم ******************** دستم اگر از ضریحتان کوتاه است در سینه اگر ز درد دوری آه است ارباب، به جـان زائـرانت سوگـند دل با قـدم پـیـادههـا هـمـراه اسـت ******************** قــربـان شـکــوهِ اربـعـیـنـت، آقــا جــانـم بـه فــدای زائـریـنـت، آقــا من ماندهام از سفر مگر جا کم بود از بـهـر گـدای کـمـتـریـنـت، آقــا ******************** ای عشقِ خدا و سِرّ مستور، سلام ای قـبـلـۀ دل، تـجـلّی نـور، سـلام امسال، من از زیـارتت جا مـاندم هرلحظه وهر دقیقه از دور سلام
: امتیاز
|
حماسۀ پیاده روی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
مـهـمـانیِ آقـایِ خـوبـیهـا شـروع شـد غوغایِ محشر مثلِ عاشورا شروع شد ای گـریهکنها، سینهنها دعوت هستید ای قطرهها! امواجِ این دریا شروع شد حسرت به دلهای قدیم! از جای خیزید نـقـاشیِ تـصویرِ یک رویـا شـروع شد زهـرا فـراخـوانِ عـمـومی داده قـطـعاً از هر طرف لـبـیکِ یا اُمّـا شـروع شد هـمراهِ خود پـرونـدههـاتـان را بـیـارید با دستِ اربـابِ وفـا، امضا شـروع شد بعدِ از چهل روز اشک و ناله، تازه انگار هـمـراهیِ صدیـقـۀ صغـرا شـروع شـد اُمّ الـمـصائب میرسـد از راهِ شـامـات دارالـبُـکـایِ زیـنـب کـبـرا شـروع شـد نیّت کن از بهرِ ظهـورِ حضرت عشق بهـرت دعایِ مهـدیِ زهـرا شروع شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
هر روز و شب بر روی نی دیدم سرت را دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را یک قـافـلـه با سـوز و اشک و آه آمـد برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را بـا ظـرفـی از آب آمـده تـا کـه ربـابـه سـیـراب گـردانـد عـلـی اصـغـرت را برخـیز ای نـور دو چـشـمم ای برادر تا که کـمـی آرام سـازی هـمـسرت را بـگـذار تا شـرح سـفـر با تـو بـگـویـم بشـنـو کـمی از غـصّههای یاورت را از کــوفـه و شـام بــلا ای داد بــیــداد رنـج اسـارت پـیــر کـرده دلـبـرت را وقـتـی گـذر دادنـد مـا را بـیـن مــردم دیــدم ســر نــی گـریــۀ آب آورت را دیـدم ز بام خـانه طـفـلی خـیره سر با سـنگی نشـانه رفـته چـشـمان ترت را رقّـاصـههـای شـهـر را آورده بـودنـد تا در بیـارند اشک چشم خواهـرت را تهـمت زدند و خـارجی خواندند ما را آتـش زدنـد آن جـا دل غـمپـرورت را آن جا نـمیدانی چه زجری میکشیدم وقتی که نان میداد شامی دخترت را با هـر صـدای خـیـزرانـی که میآمـد من مـیشـنـیـدم نـالـههـای مـادرت را چـشــم عـلـمـدار حـرم را دور دیـدنـد ور نه به عنوان کـنیزی گـوهرت را! جا مانـده گـنج سـیـنـهات کـنج خـرابه با خـود نـیــاوردم گـل نـیـلـوفــرت را اینها همه یک گوشهای از ماجرا بود تـازه نـگـفـتـم روضۀ انـگـشـتـرت را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
از کران تا بیکران حرفی به جز کوی تو نیست تشنهٔ چشم تو را راهی به جز روی تو نیست پیش رویت شوق جنت را که معنا میکند؟ برکسی که جَنتش جز طاقِ ابروی تو نیست زلف تو آرامشِ شب را به هـمراه آورد گرچه زیبایی شب هم قدر یک موی تو نیست عرش با آن هیبت و بالا بلندی در جهان عرش هم با هیبتش تا زیر زانوی تو نیست دردلی که ِکبر و پستی و پلیدی خانه کرد مطمئنا در دل او مهرِ دلجوی تو نیست مدعی هستم به عمری همنشینی با شما وای بر حالم اگر درسینهام بوی تو نیست بـا خـیـال راحــتـی در بـین زوّار آمـدم خوب و بد را چون سوا کردن که در خوی تونیست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( اربعین حسینی )
گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین تار میبیند دو چشمانِ عـزادارم حسین مینشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین پای کارت ایستادم! چون بدون فوتِ وقت آمدی! تا که گـره افـتاد در کارم حسین دستهایت را رها کردم، زمین خوردم! ببخش بد نمک نشناسم آقا، سهل انگارم حسین جا نمانم! این بلا از هر بلایی بدتر است جا نمانم اربعـین! مشتاقِ دیدارم حسین مشکلات من فقط کنج حرم حل میشود دعوتم کن کربلا! خیلی گرفتارم حسین جانِ آن خواهر که با دستانِ بسته رفت و گفت: راهیِ دروازۂ ساعـات و بازارم حسین سنگباران بود و نامحرم! خدا صبرش دهد گفت چشم از چشمهایت برنمیدارم حسین
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( جامانده های از اربعین حسینی )
نـشـسـتـهایـم ولی تـذکـره مـهـیـا نیست خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست قـبـول وصـلـۀ نـاجـور این بـسـاط منم قـبـول جـای بیـابـان کـنار دریـا نیـست اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را ولی کسی که نیفتد به پاش از ما نیست قسم به عصمت زهرا که زود میشکند قدی که زیر مصیـبات کـربلا تا نیست به یاد تـشنگیاش، تـشـنه کـام باید مُرد سر شکسته که در این بساط پیدا نیست چه شد که حضرت زینب دوید، چون گودال هنوز هم که هنوز است جای زنها نیست نشست لحـظۀ آخـر به سیـنـهاش قـاتـل گرفت موی سرش را، مجال حاشا نیست و تیز بودن تیغ از شروط انصاف است کـنار جـرعـۀ آبی که حـق قـربانیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
کاروان را در بهـار بیخـزان آوردهام عشق را در سرزمین تشنگـان آوردهام اشکهای من گواهی میدهد ای تشنه لب بـر لـبان خـشـک تو آب روان آوردهام تا که بر دشمن بتـازم در زمین کـربلا تـیـر آهـی داشـتـم، قـد کــمـان آوردهام بعد سخـتیها که در شام بلا ما دیدهایم داغـداران را درین دارالامـان آوردهام تا دوباره بوی سیب سـرخ آید بر مشام لالهها چیدم ز اشک و ارغوان آوردهام با پر و بالی که بشکست از جفای دشمنان طـایـران خـسـته را در آشـیان آوردهام در اسـارت رفـته بودم از اسارت آمدم آمدم با خویش چشم خون فشان آوردهام تا بچینم روی قبرت دسته گلهایی ز درد کودکان را همچو گل در بوستان آوردهام کــارواندار تـمــام داغــدارانـت مـنــم در کـنار تـربـتت این کـاروان آوردهام تا پـدر از ماجـرای کـنج ویران بشـنود قـصهها از دخـتر شیـرینزبان آوردهام با زنان داغـدار و کـودکان خون جگر سیـنـهای لـبریز از آه و فـغـان آوردهام این غریبان را پس از ظلم و جفای دشمنان خـسـتـه دل نزد امـام مـهـربان آوردهام ظاهراً بودم اسیر اما به روی دوش خود پـرچـمی پیـروزمند و جاودان آوردهام «یاسر» از اشکی که دارد میدرخشد چون قمر رو به سـمـت آسـمان بیکـران آوردهام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
گرچه دستم بست دشمن دست خالی نیستم درد و داغ و شکوهها از این سفر آوردهام یاد دارم تشـنه بودی زیر تیغ و نیزهها هدیه از شـام بـلا چـشـمان تر آوردهام سرو بودم خم شدم تا بوسه بر حنجر زنم مثل مادر بعد از آن قوس کمر آوردهام خیز و بنگر لشگر ناموس دین را یک به یک شـام تـا کـربـبـلا روی بـصـر آوردهام یاد داری میزبانت گوشۀ ویران که بود شرح دیدارش ز تو در طشت زر آوردهام در عطش خون شد روان از پیکر عریان تو جای خون رفتهات خون جگر آوردهام پرچمت را بر زمین نگذاشتم جان حسین خیز و بنگر بر تو پیغام ظفـر آوردهام ای معـمای هزاران زخم با این ماجـرا از نــهــاد پــیـــروانــت آه در آوردهام گفت (شاهد) من نه تنها سوختم از داغ تو زین حکایت شعله بر شمس و قمر آوردهام
: امتیاز
|