- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام در شام
کارِ ما گرچه به جز گریۀ پیوسته نبود کارِ این قـوم ولـی خـنـدۀ آهـسـتـه نبود آنقدر ضـربۀ نیـزه همه را ساکـت کرد بِینِ ما در پِیِ تو، یک سرِ نشکسته نبود پشت دروازۀ ساعات معـطل شده است آن کـریمی که درِ خانـۀ او بـسـته نـبود خسته از زخمِ زبانیم و جسارت به لبت پایِ ما با تو در این راه ولی خسته نبود فقط از دور، تو را دخـتـرکـانت دیـدند نیزهای کاش به تو اینهمه وابسته نبود گـرمِ تـزئـین و پـذیـرایـی شـامانـد همه ورنه دروازۀ این شهر چنین بسته نبود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
کاش در دروازۀ ساعت زمان میایستاد نیـزهها میرفت؛ اما کـاروان میایستاد کاش وقتی قلب زینب روی نیزه میتپید قلب دنیا میگـرفت و ناگهـان میایستاد کوفیان دیدند، وقتی لب به گفتن میگشود ناگهان زنگ شتـرها از تکان میایستاد کائنات انگـار تحـت امر زینب میشدند آن چنان که گفتهاند: «آبِ روان میایستاد» او که با صبر و وقار و همت زهراییاش با حـجـابش روبروی دشـمنان میایستاد زینبی که خطبهها را حیدری میخواند و بعد روی حرفش چون علی تا پای جان میایستاد با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت هم چنان میایستاد و هم چنان میایستاد روضۀ گودال را اصلاً نخوانم بهتر است شمر در خون مینشست اما سنان میایستاد آفـتـابِ داغ مـیتـابـیـد بـر تـنهـا، ولـی قـاتل خـورشـیـد زیر سایـبـان میایستاد بیت آخر سهم خولی میشد و با خواندش بر زمین میخورد وقتی روضهخوان میایستاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام در شام
ای ســایـۀ روی ســرم آقــای نـیــزه بر دامـنم ایکـاش بـودی جـای نـیزه افـتـادهام از پــا بــرادر پــای نــیــزه قـرآن بخـوان بر حال من بالای نیزه ما خارجی هستیم این بُهتان شام است قـرآن بخـوان که راه رفع اتهام است بیتـو هـزاران داد از دسـت زمـانـه دادنـد مـا را نـاسـزا خـانـه به خـانـه خوردیم شـلاق و کـتک با هر بهـانه میسوزد از بس جای ضرب تازیانه انگار آتش بر روی بال و پر ماست زنجیر گردن بند دخترهای زهراست بر خـارها رفـتـیم چون نـاچار بودیم در چشم این مردم بـرادر خار بودیم شب در خـرابه روز در بازار بودیم هر لحـظـه زیـر هـجـمـۀ آزار بودیم ما را ببین دنیا به چه روزی کشانده سیـلی نـخـورده فـاطـمـهزاده نمـانـده سخت است داغ و درد و غم یکجا ببینی خود را به چندین وجه چون زهرا ببینی هر شب میان خـواب بـابـا را ببـینی فـردا ولی او را روی نـیهـا بـبـیـنی دور از تعجب نیست از خود سیر باشی حتی سهساله هم که هستی پیر باشی
: امتیاز
|
ذکر مصائب حضرت زینب سلاماللهعلیها در کاخ یزید ملعون
بزم در کـاخِ یزیدِ فـاسـقِ شـیـطان تبار گوشها در بازتابِ گفتگوی نـور و نار در میانِ تشتِ زرّین میدرخشد قرصِ مَه خیره مانده چشمِ شَه بر خواهرانِ داغدار بیحیا میزد به رأسِ شاهِ دین با خیزران پیشِ چـشمانِ رقیه دختِ شاه و شهریار منظره درد است دردِ غربتِ خـونِ خدا لیک زینب مثلِ زهرا در شکوه و اقتدار سعیِ دشمن بود خود پیروز باشد در مصاف محو گردد نامِ زیبای حسین از روزگار حیدری ثانیست زینب، گرچه میدانیم ما لافـتـی اِلا عـلـی لاسـیـف اِلا ذوالفـقـار با کلامِ حق سخن آغاز کرد امّا چه سود! کی شود با نطقِ اَحسن آشنا گوشِ حِمار اسـتـنـادِ خـطـبـهاش آیـاتِ قـرآن کـریـم ظلم گر باشد نخواهد شد حکومت پایدار بند بندِ نـطـقِ او تـبـیـینِ دینِ جـدِّ اوست اینکه رفته بعد او در هالۀ گرد و غبار انقـلابِ کـربلا را، عـشـق معنا میکـند با همه فـتـنـه گریهای یـزیدِ می گـسار با شهامت گـوید از زشـتیِ افکـارِ یـزید ظالمان را میکند در چشمِ هر آزادهخوار ریشۀ افکارِ پـسـتـش را نـشـانه میرود با بیانِ این که شد بـنـیانِ ظـلـمِ بیشمار اوست در کاخِ ستم از سرزنشهای یزید در دفاع از آرمانش میکند بس افـتخار ای یزید اظهارِ خوشحالی مکن از فعلِ خود زود رسوا گردی و نقـشِ پلیدت آشکار راهِ ما حق است و پیروزی بدان از آنِ ماست این چنین هستیم ما در هر دو عالم رستگار آه! از دسـتـت اگـر داغِ بـرادر دیـدهایـم یا نمـودی تا قـیـامت جانِ ما را داغدار لـیک جـاویـدان بـمـانـد پـرچـمِ آزادگـی بـر فـرازِ بـامِ عـالـم تا طـلـوعِ انـتـظار تا قیامت شعلۀ عشقِ حسینم روشن است تا جهان باقیست ما هستیم و جانی سوگوار در مرامِ عاشقی، خواهر برادر نیـسـتند عشق زینب را نباشد در کـلامِ ما عیار مِهرِ جانش به برادر نیست صرفِ خواهری بـلـکـه او دارد تـولّا بـر ولـیِ کـردگـار ما رایت اِلا جـمـیـلا پـاسـخِ دشـمن شده از زبـانِ پـاک بـانـوی مـتـین و استوار کربلا دانشگهِ تدریسِ عشقِ زینب است این چنین دانشگهی دارد چنین آموزگار جز وفا وُ صبر و غیرت هیچ در زینب نبود "کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود"
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
کـلـیم اگر دعا کـند بی تو دعـا نمیشود مسیـح اگر دوا دهـد بی تو دوا نمیشود اگر جدایی اوفـتد میان جسم و جان من قـسم به جان تو دلم از تو جـدا نمیشود گریه اگر کنم همی بهر تو گریه میکنم ورنه ز دیدهام عبث اشک رها نمیشود گرد حـرم دویـدهام صفا و مـروه دیدهام هیچ کجا برای من کـربوبـلا نمیشود کسی که گشت گرد تو گرد گنه نمیرود پـیـرو خـط کـربـلا اهل خـطـا نمیشود جز سر غرق خون تو که شد چراغ قافله رأس بـریـده بر کسی راهـنـما نمیشود کربوبلا و کوفه شد سخت به عترتت ولی هیچ کجا به سـخـتـی شـام بـلا نمیشود چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن جای سر بریده در طشت طلا نمیشود
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
چه پای آبله خیزی، چه مرکبی و چه راهی مهـار ناقـه نیـفـتد به دست شمـر الهی به خفتگان همه رو نیزه میزدند که برخیز دریغ و درد، چه راه بلند و شام سیاهی به غیر سایۀ سرنیزهها و خار مغیلان برای طفل سه ساله نبود پشت و پناهی اسیـر بود امـامی که کائـنـات اسیـرش اسیر بود چنان که به سینه، سلسله آهی به پاره پارۀ معـجـر، مخـدرات مکـدر خـدا کـند که نـدوزنـد اهل شام نگاهی به چوب خشک، لبی را یزید بست که از خاک مـحـال بـود نـروید پی دعـاش گـیاهی بدا به شعر که میخواند فی البداهه و میریخت شراب بر سر پـاک بلند مرتـبه شاهی
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در بین راه و شهر شام
چه غمگین، کاروانی میرود از کربلا تا شام گره خوردست آیا سرنوشت کربلا با شام؟ به نیـزه آفـتابی میشکـافـد سینۀ شب را و از گودال خون منزل به منزل میرود تا شام به دل بغض علی، در دست سنگ و در زبان طعنه در استقبال آل مصطفی برخاست از جا شام چنان سنگیندلیها با کبوترهای زخمی شد که در شام بلا از غصه شد هر روز آنها شام نمیدانم چه دیده حضرت سجاد در این شهر که پرسیدند از رنج سفر، فرمود مولا: شام ولی این کاروان همراه با خود زینبی دارد به دست دختر شیر خدا، افـتاد از پا شام اگرچه جای خنجر خیزران میدید اما باز شبیه کربلا در چـشم زینب بود زیبا شام اسارت را ببین راز شهادت بر ملا کرده چنان که مو به مو تفسیر کرده کربلا را شام
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
شـرمـنـدگی گـرفـته درخـتـان بـیـد را چوبی شکـست حرمت مویی سفید را لعنت به خیزران که به واقع تمام کرد بیحـرمـتی به ساحـت شـاه شـهـید را میرفت بانویی که بگیرد به دست خویش چوبی که داشت سمت لبی میدوید را وای از دمی که کر شد و نشنید گوش چوب آهی که مـادر عـلی اصغـر، کـشید را دندان شکست و قافله از آن شکسته تر یا رب، مبـخـش روز قـیامت یزید را
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در بین راه و شهر شام
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت دو سه روزی دمِ دروازه معـطل بـودند پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت کاش شب بود و نمیدیـد کسی زینب را بیـن انـظـار خـدایا چـقدر سخـت گذشت وسـط آن همه نامـحـرمِ بـیشـرم و حـیا سرِ بـازار به زنها چقدر سخت گذشت آن یهـودیـه نگـاهـش که به سـرها افـتاد ناسزا گفت به مـولا چقدر سخت گذشت دخـتـر آیـه تـطـهـیـر کـجـا بـزم شـراب بیشتر از همه، آنجا چقدر سخت گذشت سر ببـریـده درآورد سر از طـشت طلا خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت چوب میخورد حسین و لب زینب میسوخت وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
دم دروازۀ سـاعـات خـدا رحم كند به دلِ عـمـۀ سادات خـدا رحم كـند محـملم پـرده ندارد مددی يا سـتّار حاجـتم وقت مناجات خدا رحم كند چشم من تار شده، يا تو به هم ريختهای گريهدار است ملاقات خدا رحم كند كو علمدار حرم؟ آبرويم در خطر است وسط اين همه الوات خدا رحم كند سَرِ بازار به انگـشتْ نـشـانم دادند رد شدم با چه مكافات خدا رحم كند به همان خنجر كُنْدی كه تو را زَجْرَت داد میكند شِمْر مُباهـات خدا رحم كند به حریم لب تو چوب حراجی زدهاند تا نـميـرم ز بـلـيـّات خـدا رحم كند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
گفتم به "دل" بمیر!، به "جان" گفتهام بسوز! خورشید بر فرازِ نِی و تیره گشته روز عـالَـم فـدایِ آنکه سرش را بـریـدهاند! نفرین به خصم، لعن به اشرارِ کینهتوز یا زینب الصبور! بخوان از غمِ حسین شـامِ سـیـاه را بـه یـکـی آه، پـرفـروز! با چوبِ خیزران به لبش زد یزید و بعد دختر که دید، عمه به او گفت: لب بدوز! دارد تـمـام مـیشـود این مـاهِ عـاشـقـی من سخـت، بیقـرارِ شبِ سومم هنوز!
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دختر شیرخدا در شام محشر کرده است گوئیا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است او که منبر رفـته جدش بر جهاز ناقهها ناقهای را بیجهاز اینبار منبر کرده است چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید گرچه چشمش با سری نیزهنشین سر کرده است بر فـراز نـیـزهها رأس حـسـین بن علی محض همراهی زینب ترک پیکر کرده است مرتضای نطقهایش کفر را بیچاره کرد مکرِ کافر را به اذن الله ابتر کرده است بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید چوب را نزدیک لبهای برادر کرده است
: امتیاز
|
ذکر مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام در شهر شام
یک طرف چندین اسیرِ خسته بین سلسله یک طرف جشن و میان دف نوازی هلهله یک طرف شهری چراغان پایکوبان در سماع یک طرف پاهای زخمی و سراسر آبله بر سرِ آل علی از بامها میریخت سنگ آه از دروازهٔ ســاعـــات و آهِ قــافـــلــه سرزمین شام از شرم و خجالت آب شد گوشهٔ ویـرانه زینب خـواند تا که نافـله اشکهایش بیصدا میریخت روی معجرش داشت از نیرنگ و مکرِ نامسلمانان گله پیر کرد او را جسارتهای در بزم شراب خیزران انداخـت بین چند دندان فاصله با تـبـسم جابجـا میکرد بیغـیرت یزید مهـرهٔ شطـرنج را با قهـقه؛ با حـوصله خطبهٔ زینب زبـان دشمنان را لال کرد ذوالفـقـارِ در کـلامش بود خـتـم قـائـله!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
ما گریه میکـنـیم و شما هـلهـله چرا دف میزنـیـد در جـلـوی قـافـله چرا در کربلاست جسم حسین و سرش به شام افتاده بیـن رأس و تنـش فـاصله چرا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام در شهر شام
چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم که خلق جـز تو نـبـیـند تجـلی از سویم به جـنگ آمـدهام با کـلام چـون تـیـغـم حـمـایـلـم شـده ایـن ریـسـمـانِ بـازویـم به جـز تو کس نتـوانـد مرا اسیـر کـند اگـر اسـیـر شـدم راه عـشـق میپـویـم چنان حجاب گرفتم کسی مرا نشناخت که گرد پیـری از غم نشـسـته بر رویم سیه ز بارش سنگ است هر کجا در شام هـلال عـید در آن ابـر تـیـره میجـویم توسنگ خوردی و با سنگ من زمین خوردم مگـر ز لالـه سـنگـی دمی تو را بـویم اگـر ز بـزم جـفـا تا خـرابـه میگـریـم مـسـیـر آمـدنت را به گـریه میشـویـم
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
ماجرای کربلا یک گوشه از شام بلاست پیش روی قافله سرها به روی نیزههاست دخـتر شیـر خـدا بر ناقۀ عـریان سـوار هلهله بر روی بام و در میان کوچههاست با لباس خونی و لبهای عطشان دختری ناله میزد در خرابه عمه بابایم کجاست دست آن شامی که دیشب زیر چشمانش نشست چشمهایش تیره دیده یا نگینش آشناست؟ در کنار آن سرِ از تن جدا خامـوش شد سهم او مرگی غریب و قطعهای از بوریاست آیـۀ تـطـهـیـر را در زیـر پـا انـداخـتـیـد خارجی گفتن به زینب غربتی بیانتهاست پیش چشم خیس زینب میخورد هر ثانیه خیزران بر کنج لبهایی که در طشت طلاست
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
ای دل مگـر نه خـاتم مـاه محـرم است باز این چه شورش است که در خلق عالم است گر ماجرای کوفه و کرب و بلا گذشت باز این چه نوحه وعزا و چه ماتم است گـویا طلـوع کرده به شـام آفـتاب عشق کاشـوب در تـمـامی ذرات عـالـم است صبـح ورود شام چـنان تیـره بُد کز آن کار جهان و خلق جهان جمله در هم است سرهای کـشتگان همه بر دوش نیـزهها سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است آن محشری که کرده به پا چوب خیزران بینفخ سور خاسته تا عرش اعظم است رشک ملک خرابه نشین شد که محتشم گـفـتـا عــزای اشــرف اولاد آدم اسـت ویــرانـه و دل شـب و دردانــه و پــدر آری بساط عشق به خوبی فـراهم است فـردا سپـیده چـشم در آن بزم تا گـشود بر گرد شمع دید که پروانهای کم است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
ایکاش جـهـان بر سـرم آوار نـمیشد در سیـنه غـمی کهـنه تـلـمـبار نمیشد یک ذره اگر حرمله رحمی به دلش داشت این چـشم ورم کـرده دگر تـار نمیشد در«شام» اگـر سـایـۀ سـقـا به سرم بود دردانـۀ تـو دسـت بـه دیـوار نـمـیشـد اینگونه اگر پهلوی من ضربه نمیخورد تـاریخ در این واقـعـه تـکـرار نـمیشد ایکاش در آن بزم شرابی که به پا شد ایـنـقـدر اهـانت به عـلـمـدار نـمـیشـد این قافله «دروازۀ ساعات»به خود دید ایکـاش دگــر وارد بــازار نــمـیشـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام در شهر شام
شامیان غربت ما را همه جا جار زدند خـنده بر بیکسی عـتـرت اطهار زدند پـای رأس شـهـدا هـلهـلـه بر پـا کردند تـازیـانـه بـه اسـیــران گـرفـتـار زدنـد چـقدر دور و بر محـمـل ما رقـصیـدند سـاز بـا نــالـه طـفـلان عــزادار زدنـد زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد بیدوا زخـم زبان است که بسیار زدند طـفـل را پای دویدن چو بزرگان نبود هر که افتاد عقب از قافله، هر بار، زدند شـاخـۀ گـل که نکـردنـد نـثـار مـهـمان سنگها بر سر ما از در و دیـوار زدند خـوبی سنگ همین است، نمیسـوزاند آتش از بـام به فـرق من بـیـمـار زدنـد سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی سـر بـابـای مـرا زودتـر انـگـار زدنـد بیجهت نیست میافتد سر عباس از نی عـمّهام را جـلـوی چـشم عـلمدار زدند گر نبـودند به کـوچه بـزنـنـد فاطمه را در عوض فاطمهها را سر بازار زدند یاعـلی زینبت افـتاد عـبای تو کجاست دخـتـرت را بـنـگـر در بر انظار زدند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در شهر شام
عـلـویـات گـرفـتـار یـزیـدنـد حـسـین! با چه زجری دم این کاخ رسیدند حسین! صندلی بود ولی یکـسره سـرپا بودند ایـسـتادنـد و ز پـا درد بُـریـدند حسین دخترانت همگی بر لبشان مشت زدند آه اینها مگر از دور چه دیدند حسین؟! یک نفر حرف زد و دختر تو شد لرزان حـرفهای بدی انگـار شنـیدند حسین خیزران بر لب تو یا که به زینب میخورد؟ تکـیهگاه حـرم افـتاد و خـمیدند حسین منبری رفت به منبر و علی را سَب کرد نیمه جان پای همین دردِ شدیدند حسین خطبه خواندند و ورق جانب مولا برگشت آبروی همه را خوب خـریـدند حسین
: امتیاز
|