کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شبهات

سن حضرت زهرا در هنگام شهادت چقدر بوده و چگونه به شهادت رسید؟؟

مدتی است که در فضای مجازی شبهه جدیدی در مورد سن حضرت زهرا در هنگام شهادت و دیگر مسائل مربوط به شهادتش در چند محور زیر مطرح شده است:

 الف) ازدواج پیامبر با حضرت خدیجه در سن ۲۵ سالگی بوده است و بطور طبیعی سال بعد از آن یعنی در ۲۶ سالگی پیامبر حضرت زهرا به دنیا آمده است

ب) رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در سن ۶۳ سالگی بوده است و یکسال بعد حضرت زهرا شهید شدند پس هنگام شهادت ۳۷ سال بوده است نه ۱۸ سال

ج) پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و قریش با بنی امیه پسر عمو بودند و دعوای آنها خانوادگی و بر سر قدرت بوده است نه اسلام

د) با توجه به نبود امکانات پزشکی از کجا می دانستند فرزند داخل رحم پسر هست و نامش را محسن گذاشتند؟؟

پاسخ به شبهه


اولین چیزی که از این نوشته غیر علمی و ریاکارانه می­ شود فهمید این است که نویسنده این شبهه هیچ گونه سواد تاریخی نداشته و بدیهی ­ترین اصول تحقیقی و تاریخی را نادیده گرفته یا بهتر بگوپیم بلد نبوده است لذا به خیال خام خود سعی کرده مغرضانه و احتمالا مزدورانه خواننده را فریب دهد؛ برای اظهار نظر در مورد تاریخی به قدمت ۱۴۰۰ سال باید به منابع تاریخی کهن و قرون اول تاریخ مراجعه نمود نه کتاب امروزی یک آلمانی .....

نکته اول اینکه در مورد سن ازدواج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم با حضرت خدیجه سلام الله علیها در منابع کهن اختلاف نظر وجود دارد؛ به عنوان مثال یعقوبی (عالم سنی قرن سوم هجری) در صفحه ۲۰ جلد ۲ تاریخش سن ازدواج را به روایتی ۲۳ سال و به روایتی ۳۰ ذکر کرده!!! و بلاذری (عالم سنی قرن سوم هجری) در صفحه ۹۸ جلد ۱ انساب الاشراف و طبری (عالم سنی قرن چهارم هجری) در صفحه ۲۸۰ جلد ۲ تاریخ الامم  به روایتی ۲۵ سال و به روایتی ۲۸ ذکر کردند؛ ابن کثیر (عالم سنی قرن هشتم هجری) هم در صفحه ۲۹۳ جلد ۵ البدایه النهایه سن را بین ۲۱ تا ۳۷ سال هم ذکر کرده؛ دیگر کتب تاریخی هم همین اختلافات رو ذکر کرده اند؛

نکته دوم: در این شبهه مزدورانه آمده است: « بر طبق عقل و منطق، *حضرت فاطمهسلام الله علیها، یکسال پس از ازدواج حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و بانو خدیجه، بدنیا می ­آید » بدیهی است که سال تولد حضرت بر اساس گزارش­ های تاریخی کتب دسته اول تاریخی تعیین می­ شود نه عقل ناقص و البته مغرض افراد!!!!  نویسنده جاهل شبهه فکر می­ کند اولین فرزند حضرت خدیجه و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم حضرت زهراستسلام الله علیها؛ که این توهم کاملا اشتباه هست چرا که بر اساس کتب تاریخی اهل سنت همچون صفحه ۱۷۴ جلد ۸ کتاب الطبقات الکبری ( ابن سعد عالم سنی قرن سوم هجری) و صفحه ۳۳۴ جلد ۵ کتاب امتاع الأسماع ( مقریزی عالم سنی قرن سوم هجری) و صفحه ۲۹۴ جلد ۲ کتاب البدایة والنهایه و  صفحه ۳۰۲ جلد ۶ کتاب الاعلام و صفحه ۲۰ جلد ۲ کتاب تاریخ یعقوبی و دیگر کتب اهل سنت؛ پنج فرزند دیگر به غیر از حضرت فاطمه و قبل تولد حضرت زهرا سلام الله علیها به دنیا آمده ­اند؛ در کل تعداد فرزندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم طبق نقل تاریخ چهار دختر و سه پسر بوده است؛ که از این تعداد شش نفر از حضرت خدیجه و یک پسر بنام ابراهیم از همسری بنام ماریه است؛ جالب تر آنکه ابن هشام (عالم سنی قرن دوم هجری) در صفحه ۲۰۶ جلد ۱ کتاب سیرة النبی و همچنین رفیع الدین اسحق (عالم سنی قرن دوم هجری) در صفحه ۹۰ کتاب سیره رسول الله، تعداد فرزندان پیامبر را هفت نفر و ابن اثیر سنی در صفحه ۸۱ جلد ۶ کتاب الغایة تعداد فرزندان را ۸ نفر اعلام کرده ­اند و اسامی رو هم تک به تک نوشته اند یعنی دو فرزند بیشتر از کتب دیگه!!!!!

بر اساس کتب اهل سنت؛ بر خلاف ادعای واهی این نویسنده ملعون اولین فرزند حضرت خدیجه و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در سن سی سالگی پیامبر به دنیا آمده است لذا ابن اثیر ( عالم سنی قرن هفتم هجری ) در صفحه ۱۳۰ جلد ۶ کتاب اسد الغابه می­ نویسد: اولین فرزند حضرت خدیجه و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بنام زینب در سال سی عام الفیل و در سن ۳۰ سالگی پیامبر به دنیا آمد؛ بسیاری از مورخین اهل سنت هم حضرت زهرا سلام الله علیها را آخرین فرزند حضرت خدیجه عنوان کرده ­اند به عنوان مثال ابن هشام ( عالم سنی قرن دوم هجری ) در صفحه ۱۹۰ جلد ۱ کتاب سیرة النبویه ترتیب سنی پسران و دختران را این‌گونه ذکر کرده است: قاسم، طیب و طاهر؛ رقیه، زینب، ام کلثوم و فاطمه

و نکته مهم بعدی اینکه طبق نقل همین کتب به غیر از حضرت زهرا و دختری بنام زینب ( او هم در سال ۸ هجری فوت کرد) همگی در سنین کودکی بنا به مشیت الهی فوت کردند؛ لذا دشمنان و کافران به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم طعنه می­ زدند  و او را ابتر می­ خواندند!! به عنوان مثال فخر رازی ( عالم سنی قرن ششم) در صفحه ۱۳۲ جلد ۳۲ تفسیرش ( تفسیر کبیر) در این خصوص و تهمت کافران به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم چنین نوشته است که کافران می­ گفتند: انّ محمّداً ابتر، لا ابن له یقوم مقامه بعده، فاذا مات انقطع ذکره و استرحتم منه؛ لذا وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها به دنیا آمد خداوند در سوره کوثر دشمنان رو ابتر خواند نه پیامبر را !!!!

 اما در مورد تعیین سال ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها؛ این مورد هم مثل خیلی از وقایع دیگه محل اختلاف است اما از مجموع روایات وارده در کتب مختلف ثابت شده است که ولادت حضرت بعد از بعثت پیامبر بوده است؛ روایاتی از جمله اینکه در شب معراج سیب بهشتی به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دادند و از آن سیب نطفه حضرت زهرا سلام الله علیها بسته شد!!! « بحارالأنوار، ج ۴۳ صص ۲ تا ۶ » یا دستور چله نشینی پیامبر برای عمل لقاح نطفه حضرت زهراسلام الله علیها، و یا اینکه در هنگام ولادت زنان قریش حضرت خدیجه سلام الله علیها را تنها گذاشتند چون به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ایمان آورده بود و چندین روایت از این دست که همه گی در کتب اهل سنت هم آمده است نشانگر آن است که ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از رسالت پیامبر بوده است به عنوان مثال مورخین اهل سنت همچون حاکم نیشابوری در صفحه ۱۷۶ ج ۳ کتاب المستدرک علی صحیحین و مسعودی در صفحه ۲۸۵ جلد ۱ مروج الذهب  کاتب بغدادی در صفحه ۹ کتابش؛ عسقلانی در صفحه ۱۰۵ جلد ۷ کتاب فتح الباری، عینی در  صفحه ۲۴۹ جلد ۱۶ کتاب عمدة القاری و مبارک کفوری در صفحه ۲۵۰ جلد ۱۰ کتاب تحفة الاحوذی و تعداد دیگری از مورخین همه­ گی ولادت حضرت زهرا را بعد از بعثت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ذکر کرده ­اند!!! از تمام این گزارش­ های تاریخی مهم تر نزول سوره مبارکه کوثر بعد از ولادت حضرت زهراست!!! تمام مفسیرین از جمله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه، ج۲۷، ص ۳۷۵ و علامه طباطبایی در المیزان، ج۲۰، ص۳۷۰ و دیگر تفاسیر موجود؛ شأن نزول این سوره را ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و تهمت دشمنان و کافران به پیامبر دانسته و ذکر کرده ­اند؛ حال جای این سوال است که اگر طبق ادعای واهی و پوچ وهابیون و نویسنده بی سواد این شبهه حضرت زهرا سلام الله علیها در همان سال اول ازدواج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به دنیا آمده است یعنی در سن ۲۶ سالگی پیامبر، پس چطور این سوره در شأن و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها نازل شده است؟؟؟ یعنی این سوره ۱۵ سال قبل از رسالت پیامبر نازل شده است؟؟؟ به همین دلیل است که امام صادق در مورد دشمنان اهل بیت فرمودند: الحمدالله الذی جعل اعداءنا من الحمقی

جدای از مورخین اهل سنت که در بالا نام و صفحات کتابشان ذکر شد علما و مورخین شیعه نیز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها را در سال پنجم بعثت ذکر کرده­ اند که از آن جمله می­ توان به مرحوم کلینی در صفحه ۴۵۸ جلد ۱ کتاب الکافی؛ شیخ طوسی در صفحه ۷۹۳ جلد ۲ مصباح المتهجد، شیخ کفعمی در صفحه ۵۱۲ المصباح؛ فتال نیشابوری در صفحه ۱۴۳ جلد ۱ کتاب روضة الواعظین؛ علامه طبرسی در صفحه ۲۱ کتاب تاج الموالید؛ ابن خشاب در صفحه ۲۱ کتاب تاریخ الموالید الآئمه؛ ابن شهرآشوب در صفحه ۱۳۲ جلد ۳ کتاب مناقب؛ طبرسی در صفحه ۲۹۰ جلد ۱ کتاب اعلام الوری و دیگر کتب تاریخی اشاره کرد ( لازم به یادآوری مجدد هست که تمامی این کتب از کتب تاریخی قرن دوم تا قرن هفتم هجری هستند نه کتب امروزی !!! )

با توجه به اسناد ارائه شده اختلاف سن حضرت زهرا سلام الله علیها با پیامبر ۴۵ سال است نه ۲۶ سال که خیالات و اوهام این نویسنده بی­سواد است!!!!! لذا وقتی پنج سال بعد از بعثت به دنیا آمده باشد و شهادتش در ۱۱ هجری است پس سن ایشان در هنگام شهادت همان ۱۸ سال است!!!!

نکته چهارم: شبهه بعدی در مورد این است که از کجا می دانستند این رحم پسر است؛ سنوگرافی که نبوده است و ... اولاً اینکه اهل بیت خزّان العلم الهی هستند یعنی اینکه خزانه ­دار علم خداوند هستند و به اذن خداوند از مسائل غیبی خبر دارند؛ گزارشات و روایات متعددی در کتب اهل سنت وجود دارد که خبر از غیب گویی پیامبر دارد؛ روایاتی شامل خبر دادن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از ذهن و نیت افراد؛ اطلاع پیامبر از پنهان کاری دشمنان در موارد خاص و مسائل مختلف دیگر که نشانگر خزانه ­دار بودن علم الهی توسط پیامبر و ائمه است حال چطور چنین پیامبری از جنین داخل رحم دخترش خبر ندارد؟؟؟ بسیاری از ماماها بر اثر تجربه  سالیان دراز ماما بودن به راحتی قبل از ولادت تشخیص می ­دادند که فرزند داخل رحم پسر هست یا دختر و اکثرا هم درست حدس می زدند، حال چگونه یک دکتر ماما قدرت تشخیص چنین چیزی را دارد اما پیامبری که به واسطه خزان العلم بودنش به علم غیب آگاهی و تسلت دارد چنین تشخیصی نمی­ تواند بدهد؟؟؟

اما در مورد مطلب بعدی نویسنده مزدور این شبهه باید بگویم نسبت خانوادگی دلیل بر حق و ناحق بودن نبوده و نیست و در طول تاریخ پر از این تناقضات است از همان ابتدای آفرینش قابیل برادرش هابیل را کشت!!! آنها نزدیکتر از پسر عمو بودند یعنی برادر بودند اما طبق قول قرآن قابیل راه کفر در پیش گرفت و از دستور الهی سرپیچی کرد و.... ابولهب هم عموی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود و... اما خداوند با فرستادن سوره­ ای او را مورد لعن قرار داد و..... آیا این حرف مضحک نیست که بگویند دعوای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و عمویش هم بر سر قدرت بود و نعوذ بالله خداوند هم نفهمید و اشتباها سوره نازل کرد!!!!!  پس مسئله حق و باطل است نه اختلاف فامیلی بر سر قدرت!!!! ملیت هم مطرح نیست بلکه دین مطرح است و حق و باطل بودن

اما نکته آخر در خصوص حمله عمر به خانه حضرت زهراسلام الله علیها، تنها به چند گزارش کتب اهل سنت بسنده می کنم

الف ) تهدید به آتش زدن خانه امیرالمؤمنین:

۱ ـ طبری سنی در کتاب تاریخ الامم و الملوک معروف به تاریخ طبری با اسناد فراوان از زیاد بن كلیب می‌نویسد: أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ و فیه طلحة والزبیر و رجال من المهاجرین فقال: واللّه لأحرقنّ علیكم أو لتخرجنّ إلى البیعة، فخرج علیه الزبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه. عمر به منزل علی عليه السّلام آمد در حالی که طلحه و زبیر و مردانی ار مهاجرین آنجا بودند. پس عمر گفت: به خدا قسم که خانه را بر سرتان به آتش می‌کشانم مگر اینکه برای بیعت خارج شوید. پس زبیر با شمشیر کشیده خارج شد پس زمین خورد و شمشیرش افتاد و ایشان وی را گرفتند.تاریخ الطبرى؛ جلد ۲ ص ۴۴۳)

۲ ـ ابن أبی الحدید سنی نیز در این رابطه می‌نویسد : عن سلمة بن عبد الرحمان قال: فجاء عمر الیهم فقال: «والذى نفسى بیده لتخرجنّ إلى البیعة أو لأحرقنّ البیت علیكم .پس عمر به سوی ایشان (متحصنین) رفت و گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست یا برای بیعت از این خانه خارجتان می‌کنم یا خانه را بر سرتان به آتش می‌کشانم.شرح نهج البلاغهج ۱ ص  ۱۶۴)

۳ ـ  ابن قتیبة دراین خصوص در کتابش می‌نویسد: و قال عمر: والذى نفس عمر بیده لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فیها! فقیل له: یا أباحفص إنّ فیها فاطمة!! فقال: و إن. عمر گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست یا از خانه خارج می‌شوید یا خانه را بر سر اهلش می‌سوزانم! به او گفته شد: ای ابا حفص در این خانه فاطمه سلام الله علیها است!! پس گفت: اگر چه خانۀ او باشد... الامامة والسیاسة: ج ۱ ص ۱۲، أعلام النساء لعمر رضا كحالة: ج ۴ ص ۱۱۴)

ب )  آوردن وسائل آتش سوزی و درگیرى لفظى میان حضرت صدیقه و خلیفه دوم:

۱ ـ بلاذرى در کتاب انساب الاشراف به نقل از سلیمان التیمى و ابن عون می‌نویسد:  إنّ أبابكر أرسل إلى علىعليه السّلام یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة فتلقّته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: یابن الخطاب! أتراك محرقاً علیّ بابى؟ قال نعم: وذلك أقوى فیما جاء به أبوك.  ابابکر کسانی را نزد علی عليه السّلام برای اخذ بیعت فرستاد ولی او بیعت نکرد. پس عمر همراه با آتش گیره‌ای به در خانه آمد و فاطمه سلام الله علیها را نزد با ملاقات کرد. پس فاطمهسلام الله علیها  گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را می‌بینم در حالی که می‌خواهی در خانه‌ام را آتش بزنی؟ عمر گفت: آری! و در این کار از آنچه پدرت آورده محکم ترم. انساب الاشراف ج ۱ ص ۵۸۶)

 ۲ ـ در کتاب تاریخ أبی الفداء نوشته شده است: فأقبل عمر بشیء من نار على أن یضرم الدار، فلقیته فاطمة رضى اللّه عنها وقالت: إلى أین یابن الخطاب؟ أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم. پس عمر آتش گیره‌ای آورد تا خانه را بسوزاند. پس فاطمهسلام الله علیها او را دید و گفت: به کجا می‌روی ای پسر خطاب؟ آیا می‌روی تا خانه ما را بسوزانی؟ گفت: آری... (   تاریخ أبی الفداءج ۱ ص ۱۶۴) 

 ۳ ـ ابن عبد ربّه در کتاب عقد الفرید در این خصوص اینگونه اعتراف می‌کند : الذین تخلّفوا عن بیعة أبی بكر: علىّ و العباس، و الزبیر، و سعد بن عبادة، فأمّا على والعباس والزبیر فقعدوا فى بیت فاطمة حتّى بعث الیهم أبو بكر عمر بن الخطاب لیخرجوا من بیت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم. فأقبل عمر بقبس من نار على أن یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمة فقالت: یابن الخطاب! أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم. کسانی که از بیعت ابوبکر تخلف کردند: علی، عباس، زبیر، و سعد بن عباده بودند. اما علی، عباس و زبیر در خانه فاطمه سلام الله علیها نشستند تا اینکه ابوبکر عمر را به سوی ایشان فرستاد تا ایشان را از بیت فاطمهسلام الله علیها خارج کند. ابوبکر به عمر گفت: اگر از خروج ممانعت کردند با ایشان بجنگ. پس عمر با آتش گیره‌ای به سمت خانه آمد تا خانه را بسوزاند و در این حال فاطمه سلام الله علیها را دید. پس فاطمه سلام الله علیها به او فرمود: ای پسر خطاب! آیا می‌آیی تا خانه ما را بسوزانی؟ عمر پاسخ داد: آری! العقد الفرید:ج ۵ ص ۱۲ طبعة مكتبة الریاض الحدیثة)

 ج ) حمله خلیفه دوم به حضرت صدیقه طاهره

 ۱ ـ مرحوم شهرستانى صاحب کتاب الملل و النحل می‌نویسد: عن الجاحظ: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة علیها السلام یوم البیعة حتّى ألقت الجنین من بطنها وكان عمر یصیح: إحرقوا دارها بمن فیها، وماكان فى الدار غیر علىّ و فاطمة والحسن والحسین و زینب(علیهم السلام) همانا عمر در روز بیعت ضربه‌ای به شکم فاطمهسلام الله علیها زد و به خاطر آن ضربت بود که جنینش سقط شد و در این حال بود که عمر فریاد می‌زد که خانه‌اش را با آن که در آن است بسوزانید. و در خانه نبودند الا علی و فاطمه و حسن و حسین و زینب علیهم السلام. الملل والنحل: ج ۱ ص ۵۷ طبعة بیروت، دار المعرفة (

۲ ـ  یکی از مهمترین کتب اهل سنت کتاب اثبات الوصیة المسعودى است او در کتابش جسارت و خیانت عمر را اینگونه تشریح می‌کند: فهجموا علیه و أحرقوا بابه، واستخرجواه منه كرهاً، وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً. پس به خانه علیعليه السّلام هجوم بردند و درب خانه‌اش را سوزانیدند و در حالی که کراهت داشت او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان فاطمهسلام الله علیها را در کنار در زدند تا اینکه محسن را سقط کرد.( ااثبات الوصیةص ۱۴۳)

۳ ـ ابن حجرعسقلانى نیز در این زمینه می‌نگارد: إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن. عمر با لگد به سینه فاطمه سلام الله علیها زد تا آنجا که محسن را سقط کرد.  ( لسان المیزان ج ۱ ص ۲۶۸)

۴ ـ الصفدى صاحب کتاب  الوافى بالوفیات می‌نویسد: إنّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّى ألقت المحسن من بطنها. همانا عمر در روز بیعت ضربه‌ای به شکم فاطمه سلام الله علیها زد و به خاطر آن ضربت بود که جنینش سقط شد.الوافى بالوفیاتج ۵ ص ۳۴۷)

د ) اعتراف ابوبکر به حمله به خانۀ حضرت  زهرا و غصب خلافت

یعقوبی از علمای اهل سنت در کتاب خود ( تاریخ یعقوبی) به نقل از عبدالرحمن بن عوف می‌نویسد که در بیماری که منجر به مرگ ابوبکر شد به بالینش رفتم و پرسیدم حال خلیفه چگونه است؟ گفت پشت به دنیا کرده‌ام و روی به مرگ هستم، در حالی که بر من افزودید آنچه را که از آن من نبود ( یعنی خلافت را) و ...... سپس گفت از سه کار خود غمگینم، ای کاش از من سر نمی‌زد و ......  اما آن سه کاری که انجام دادم و کاش انجام نمی‌دادم ۱ـ پذیرش امر خلافت بر شما بود که ای کاش نمی‌پذیرفتم ..... ۲ـ ای کاش خانۀ فاطمه دختر رسول خدا را تفتیش نمی‌کردم و مردان خود را بر آن خانه وارد نمی‌ساختم ..... ( تاریخ یعقوبی ج ۴ ص ۱۳۷، تاریخ طبری ج ۲ ص ۳۵۳، عقد الفرید ج ۴ ص ۲۵۴، الأمامة والسیاسة ص ۱۸، مروج الذهب ج ۲ ص ۳۰۸)

هـ ) اعتراف خود عمربه حمله به خانۀ حضرت  زهرا

عمر در نامه ای چنین اعتراف کرده که: وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ يَدَيْهَا مِنَ الْبَابِ تَمْنَعُنِي مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَيَّ فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَابا تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَاءً، آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ فَكِدْتُ أَنْ أَلِينَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ فَذَكَرْتُ أَحْقَادَ عَلِيٍّ وَ وُلُوعَهُ فِي دِمَاءِ صَنَادِيدِ الْعَرَبِ، وَ كَيْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، ولی به یاد کشته‏ های بدر و اُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته‏ تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد. وَ قَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ‏ وَ هِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَيَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِي، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّيْهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْضِ، سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد.... بحارالأنوار ج ۳۰ ص ۲۹۴