- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آخر چه کنم تا به پرت خار نگیرد؟! پهلـوی تو خـون ریزی بسیار نگـیرد در چند نفس پخش کن این یک نفست را! تـا پـیـرهـنت حـالـت گـلـدار نـگـیـرد به فکر خودت باش که این دسته دستاس از دست ورم کـردۀ تو کـار نـگـیـرد خون مردگی چشم تو درمان که ندارد پس گـریه نکن! تـاری بـسیار نگیرد یک ذرّه تکان خوردن تو فاجعه ساز است آرام بـمان! پهـلـویت این بـار نگـیرد دیشب سر سجاده دعای حسن این بود که مـادر من دست به دیـوار نگـیـرد مادر شدنت را به لگد از تو گرفـتـند ایکاش کسی حـسرت دیـدار نگـیرد نـجـار بـنـا بـود که بـیمـیـخ بـسـازد تا عمر مرا این در و مسـمار نگـیرد برخیز که یک شهر به این خانه نخندند به سـوخـتـن پیـکـر پروانه نـخـنـدنـد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من زهـرای من! حبـیبۀ من! مهربان من میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟ دیگـر شـدم بـدون عـصا آسـمان من! مانـده هـنـوز بـسـتر تو گـوشـۀ اتـاق با لالـهاش چکار کـنم بـاغـبـان من؟! مانـدست چند تار مـویت بین شانهای چشمم که خورد تیر کشید استخوان من! راحت بخواب درد کـشیدن تـمام شد! راحت بخواب، درد کشیده جوان من! کابوس لحظههای علی نقش قبر توست فکرش به هم زده ست زمین و زمان من چهل قـبر ساختم که نفهـمند هیچوقت آخـر کجـاست قـبـر تو راز نهـان من گـفــتـم درِ جـدیـد بـسـازنـد بـعــد تـو تـا مـیخ ها دوبـاره نـگـیـرند جان من حـالا دگـر تــمـام شـده امـتـحــان تـو حـالا دگـر شـروع شـده امتـحـان من
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
انیس و مونس خـدا فاطمهست امینِ راز مصـطفی فاطمهست به رتبهاش کجا گـمان میبریم دلیل خلـق دو سرا فـاطمهست يَـوْمَ يَـفِـرُّ الْــمَـرْءُ مِـنْ أَخِـيــهِ منجیِ آن حول و وَلا فاطمهست سفرهٔ مهـرش به خِـرد نگـنجد شـفـیـعـهٔ روز جـزا فاطمهست غـدیـر را فـاطمه پـایـنـده کرد شـهـیـدهٔ راهِ وِلا فــاطـمـهسـت حـجـاب گـیـرد به بَرِ کـور هم چه خوانمش کنز حیا فاطمهست بــدونِ اذنـش نـشـود دیـده تـر جواز گـریههای ما فاطمهست نزن به بارِ شیشهاش، سنگ دل نزن که جانِ مرتضی فاطمهست به قـتـلگـه نـدای آن تـشـنه لب فـاطمه یا فـاطمه یا فاطمهست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
درد داری، دست بر بازو بگیر؛ اما بمان پیش چشمم دست بر پهلو بگیر؛ اما بمان من که میدانم برایت راه رفتن مشکل است باشد اصلاً دست بر زانو بگیر؛ اما بمان گرچه سختی میکشی در خانه، باشد کار کن فضه را بنشان و خود جارو بگیر؛ اما بمان با غـروبت خـانهام تاریک شد، لطفاً نرو مثل شمعی نیمه جان سوسو بگیر؛ اما بمان غربت من گرچه سنگین است روی شانهات با غـم تـنـهـایی من خـو بگـیـر؛ اما بـمان چهره میپوشانی از من، گرچه دلخونم ولی جان حیدر! هر شب از من رو بگیر اما بمان
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کوثر قرآن من، ای رود جاری میروی داری از باغ من ای عطر بهاری میروی چند ماهی میشود با من غریبی میکنی تا که میبینی مرا گوشه کناری میروی ذوالفقارم در غلاف و صبر تقدیر من است گرچه میدانی برایم ذوالفقاری میروی زخـم داری بر جگـر اما نرو، بارفـتنت میگذاری بر دلم یک زخم کاری، میروی یـاریم کن لـرزه بر زانـوی من انداخـتی یار خود را از چه تنها میگذاری، میروی پای به پای هر نفـس داری تکلم میکنی روزهای عمر خود را میشماری، میروی غصههایت را به دوشم، داغ خود را بر دلم بچههایت را به زینب میسپاری، میروی ای گـل هـجده بهـارم! ای جوان خـانهام! سن وسالی که نداری؛ زود داری میروی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نـشـود بـاز دگـر چـشـم تَـرِ زهـرایـم نـشد آن روز شـوم من سپـر زهـرایم تا عصابه به سرش بست یقین دانستم که شکسته شده در کوچه سر زهرایم بس که نامرد، در سوخته را داد فشار سوخت از شعلۀ در بال و پر زهرایم لگدی زد به دل فاطمه، شد سقط جنین آب شد از غـم محـسن جگـر زهرایم یک طرف محسن و یکسو من و یکسو طفلان مات و مبهوت به هر سو نظر زهرایم کـربلا بر بدن یوسف من سنگ زنند تـا که فـریـاد زنـد من پـسـر زهـرایم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلام الله علیهما
شکـر خـدا بهـتـر شدی انگـار مـادر بهـتـر شـدی انگـار یک مقـدار مادر آن روزها که خوب بودی خوب بودم در بـسـتر افـتادی شدم بـیـمـار مـادر این چند روزه خواب در چشمت نیامد از درد، شـبهـا میشدی بـیـدار مادر دیوارها در ماتمت خون گریه کردند با تو چه کردند آن در و دیوار مادر؟ »در» پیش چشمان یل خیبر شکست و از پـا درآمــد حــیـدر کــرار مــادر فهمیدم از «دستاس بیحرکت» که دیگر دسـتان تو افـتاده است از کـار مادر میبـوسمت بهـتر شود سـر دردهایت سر روی پای دخـترت بگـذار مـادر دخـتـر شدم هـمسـفـرۀ غـمهـات باشم دختر شدم تا که شوم غمخوار، مادر تـصویـر شفـاف خـدا در صورت تو تبـدیـل شـد بر سایـههـایی تـار مـادر من پـافـشاری میکـنم بـر مـانـدن تو اما تو بـر رفـتـن کـنی اصـرار مادر تو میروی امروز و فردا میروم من از کــربـلا تـا کــوفـه و بـازار مـادر فـرزنـدهـا و نـوکـرانـت را دعـا کـن یـادی کن از ما وقـت اسـتغـفار مادر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با پیامبر صلی الله علیه و آله
ظلمها گشته روا بر من و در تاب و تبم بـعـد تـو ای پـدرم آمـده جـانـم بـه لـبـم تو سفارش به نگهداری عـترت کردی نکـنـد رفـته ز یـاد هـمه اصل و نـسـبم
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
کنارِ خالقش بود از ازل؛ از ابتدا؛ زهرا و خواهد ماند، در آن لامکان تا انتها؛ زهرا نزولش آیۀ تطهیر، را دریای اَطهر کرد که بارد از زلالِ رودِ خود بر«انّما» زهرا شبِ چادر نمازش در حقیقت لیلةالقدر است برای شأن او گفتند، «ما اَدراکَ ما زهرا« حدیثِ قدسیِ اهلِ کسا یعنی که روی فرش تمامِ عرش را جا داد، زیر یک عبا؛ زهرا به شوقِ سایهسارِ رحمتِ «اَلجار ثُمًّ الدّار» شدند اهل زمین و آسمان همسایه با زهرا چراغِ خانهاش را نذرِ مسجد کرد، بیمنّت غذای بچهاش را میدهد دست گدا زهرا خدا آموخت، درس بندگی را به حبیبِ خود پس از آن گفت، بعد از هر نمازش؛ مرحبا زهرا »مَفاتیحُالجَنان» قفلِ دل ما را که وا میکرد توسّل کرد، بر صاحبْدعا و گفت، یا زهرا به روز حشر، وقتِ دستگیری، کارشان گیر است شفیعان نیز میگویند، آنجا یکصدا؛ زهرا نوشتن از مقامِ قدسیاش کار خداوند است کجا این گنگگوییهای شاعرها؛ کجا زهرا؟!
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
مبر ز خـانۀ حـیـدر صدای گـرمت را علی بگـو شـنـوم آن نـوای گـرمت را ز چشم من مبری خندههای گرمت را بخوان دوباره نماز و دعای گرمت را قـیام نیـمه شـبانت عجب تـماشائیست در آسمان زِ قنوت تو شور و غوغائیست بـتـاب در دل شبهـای تـار مـن زهـرا بـمـان برای هـمیـشه کـنـار من زهـرا بـبـیـن به حـال دل بیـقـرار من زهـرا انیـس بیکسیام غـمگـسـار من زهـرا برای طاعت حق هم تو یار من بودی* در اوج غصه و غم هم کنار من بودی از آن زمان که دو دستت ز کار افتاده تــمــام خــانــۀ مـن از مــدار افـــتـاده حـسـن ز داغ رخـت بـیـقــرار افـتـاده غـریب و خـسـته کـنـار تو زار افـتاده مگو که میروم و میسپارمت به خدا که تا به روز ابد دوست دارمت به خدا مرا دوباره صدا کن اباالحـسن! زهرا سخن ز درد جدایی مزن به من زهرا مگـو که دخـتـر تو آورد کـفـن زهـرا به پیـش چشم غـریبم نفـس نزن زهرا تن تـکـیـده ز درد و غـم تـو آبـم کـرد نـماز خـواندن نـیـمه شبت کـبـابم کرد به خسـتگی وجـود مطـهـرت سـوگـند به بغض چشم پُر از اشک دخترت سوگند به محسن آن گل نشکفته پرپرت سوگند به زخم گوشۀ ابروی اطهـرت سوگند که خـاطرات تو از خاطر عـلـی نرود تـوسّـلات تو از خـاطــر عــلـی نـرود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
به نام خالق نـور و قـسم به خالق نور که شـأن فـاطمهاش تا ابد بود مسـتور مقام و منزلتش کی به درک ما برسد؟ که سیر درک ملک هم از آن نکرده عبور که بود فاطمه نوری که زهرهاش خوانند که بود فاطمه انسان؟ که بود آیا حور؟ که بود آنـکه به بـرهـان آیـۀ تـطـهـیـر شده ست از همۀ رجس و از پلیدی دور که بود فاطمه آن کس که اوج حجب و حیاست همان که پشت در خانه رو گرفت از کور چه بانویی که ز نورش جهان منوّر شد چه بانـویی که بـود مـادر قـبـیـلۀ نـور عجب حدیث عجیبی که در روایات است ز خلـق احمد و حیدر ورا بود منظور نبود در خور زهـرا به غیر شیـر خدا که هست در خور منصوره حضرت منصور خموش میشود آتش به صبح روز جزا اگر که فـضّـۀ درگـاه او دهـد دسـتـور مزار فاطمه خواهی برو به صحن نجف عـلی ست آینۀ آن یگـانه سنگ صبـور تمام غصه و غم از دل عـلی میرفت هر آن زمان که رسیده ست نزد او به حضور دلش خوش است به لبخند فاطمه هر روز ولی چه شد که شد از خندههای او مهجور رسید لحظۀ تلخی که پیـش چـشم علی شکست سینۀ زهرا به ضرب یک مزدور شکـست سیـنه و با آن شکـستن سیـنه شکست از یل خیبر شکن ز سینه غرور مـدیـنه سیـنۀ زهـرا شکست و کربـبلا شکست سینۀ خـون خـدا به سُـم ستور بـدون شک که خـدا انـتـقـام میگـیـرد به دست یوسف زهرا پس از قیام و ظهور
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
هی از این نیزه به آن نیزه مکانت دادند کوچه کوچه به همه شهر نشانت دادند پیش چشمان من از نی که زمین افتادی از روی خاک به سر نیـزه تکانت دادند هـدف سـنـگ پـرانـیّ کـنـیـزان شدهای خـوب ای قـاری من مـزد بـیانت دادند
: امتیاز
|
مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گرچه بیمنت همیشه نان رسانی میکنی جور دیگر فـاطـمیه مهـربـانی میکنی روضه زهرا کجا، پَستی شبیه من کجا آبـرو دار جهـان! پـا در مـیانی میکنی؟ عرش میریزد بهم، آقا تو وقتی گریه بر یـاس هجـده سالۀ قـامت کمانی میکنی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نه فقـط عرش حصیرِ قـدم فاطمه است علت خـلق دو عـالـم عـلم فـاطمه است بی ولایـش سر سجـاده به جایی نرسیم هر چه دادند به ما از کرم فاطمه است ذکر یا فاطمه نقش است به سربند علی یاعـلـی ذکـر دم و بـازدم فـاطـمه است سـر بُـریـد از همۀ اهل جهـنـم به سخن خـطـبۀ فـاطـمه تیغ دو دم فاطـمه است روی نـامـش همـۀ اهـل کـرم حـسّـاسند استجـابت به خـدا در قـسم فاطمه است دیگر از آتش دوزخ چه هراسی داریم؟ تـا امـان نـامـۀ مـا با قـلـم فـاطـمه است ظاهراً خلوت و خاکی ست ولی در باطن دل هر شیعه ضریح حـرم فاطمه است
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
به نیمه جانیات ای جان مصطفی زهرا قـسم به هر تبِ تو میروم از این دنیا دعای خیر تو را اهل شر نمیخواهند مبر به سختی عزیزم دو دست را بالا ســلامِ گــرم تـو بـوده امـیـد زنـدگـیـم تو جـوشنی به غـمِ این امـیـر مـاتـمها گرفـتـهایی ز عـلـی رو، بیا و حداقـل بخـاطرت حَسنت دیـده را کمی بگـشا بگـو چه آمده زهـرا به مـاهِ چـشمانت که در هوای علی نیست چـشم تو پیدا تو را به خانه کسی زد که گفت بَخِّن را چو دیـد دست مرا در غـدیـر خـم بالا امـانـتـیِ پـیـمـبــر بــبـخـش شـرمـنـده تو را به قـبـر، امانت سـپـردهام حـالا همیشه گشته به دستت حسین سیراب آه امان ز نـیـمه شب و تشنگی و یا اُماه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست یوسف دل را نگه دار از زلیخای هوس بگذر از دنیا که دنیا قعر چاهی بیش نیست کم بجو آب حـیات از تیرگیهای وجود تشنگی گاهی سراب است، اشتباهی بیش نیست یابن آدم! روی گندمگون به روی خاک نه! گاه اسباب نزول دل، گناهی بیش نیست در صف میدان کجا از کاه باید کوه ساخت کوه مائیم ای دلیران! خصم کاهی بیش نیست روسپیدیهای محشر با شرف آید به دست هر کسی ذلت پذیرد روسیاهی بیش نیست دل حـریـم نـور گـردد با نـگـاه فـاطـمه آری آری! انتظار ما نگاهی بیش نیست با نگـاهـش سـیـنـۀ ما وادی أیـمـن شود هرچه داریم از تجلیهای او روشن شود هر که فرمان داد در پیش خدا تسلیم را الحق از رفتار او آموخت این تعـلیم را یــازده آئــیــنـۀ او آفــتــاب روشـنانــد ساکـنان سایه نُه چرخ و هفت اقـلـیم را کی به استقبال غیر از او پیـمبر ایستاد در کجا دیدند جز او این همه تکریم را او که با شوقش هزاران سدره و طوبی شکفت او که با اشکش رقم زد کوثر و تسنیم را او که نـامـش آبـروی دفـتـر تـاریخ شـد او که رنگین کرد با خون صفحۀ تقویم را رفت در آتش که گلهای شهامت بشکفد این چنین باید که رفتن راه، ابراهـیم را پـیـرو زهـرا کجا تـرسد دگـر تهـدید را پیرو زهـرا هراسان کی شود تحریم را خطبههایش یک به یک خوف و رجا را زنده کرد ندبههـایش بانگ زد مرز امید و بیم را حال زهرا رفته و غم میهمان باغ اوست این زبان حال مولایم علی در داغ اوست از جهانی دل بُـریـدم، دلـبرم آمد به یاد در خروش افتاد سینه، کوثرم آمد به یاد شرحی از داغ شقایق در گلوی باد بود نـاگهـان اوراق سرخ دفـتـرم آمد به یاد خواستم سیلاب خون از دیدهام جاری کنم ناگهـان اشک روان دخـتـرم آمد به یاد آه ای دل! زائر پهـلوی مجروحش شدم نالـهها در بـین دیـوار و درم آمد به یاد دست، بازوی تورمکرده را حس کرده است آن دفـاع بـینـظـیـر هـمسرم آمد به یاد ای دریغا چوبۀ تابوت بر دوش من است ای مـدیـنـه مـاتـم پـیـغـمـبـرم آمد به یاد فـاطـمـیـه بـا غـم امالـبـنـیـن هـمراه شد آری آری! روضۀ آب آورم آمـد به یاد روز محشر دستهای او شفاعت میکند رتـبـۀ سـقـا به روز محـشرم آمد به یاد آرزومـنـدیم با لطـفـش نـظر بر ما کـند دستهای او گـره از کار دلها وا کـند
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
زهـرا نفـس نفـس زدنت میکـشد مرا این راز داری حـسـنـت میکـشـد مرا چشم و چراغ خانۀ کم سوی من! مرو از من گذشته؛ محض رضای حسن مرو
: امتیاز
|
ترسیم وقایع حمله و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
جرعهجرعه غم چشید و ذرّهذرّه آب شد آسمان شرمـنده از قـدّ خـم مهـتـاب شد گریهها میکرد تا امّت شود بیدار؛ حیف از صدای گریهاش امت فقط بیخواب شد پشت در آمد بگوید، گوش عـالم بشنود ارث دریا بود آنچه قـسمت مرداب شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گـوهـر يكدانه عـالـم وجـودِ فـاطمهست رزق ما از بركت ذكر سجود فاطمهست از كران تا بى كران، از آسمان تا به زمين كار دست حيدر و محور عمود فاطمهست در حقيقت فاطمه فرمان رواى عالم است علت خَلق جهـان بود و نبود فاطمهست نور زهـرا انحـصاراً از خدا نازل شده پس خداى مهربان در تار و پود فاطمهست هستىِ خود را تماماً وقف مسكين كرده بود اين كرامت ذرّهاى از لطف و جود فاطمهست فـاطميه در مـدار آسمان روضه بپاست ذكر تسبيح ملك گفت و شنود فاطمهست اين دمِ آخر مرتب از على « رو» میگرفت علت اين ماجـرا روى كـبود فاطمهست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـرپـا شـده بـسـاط عـزای طهـور تو بـاران نـشـسـته کنج نگـاه نـمـور تو ای شاخۀ شکسته و طـوبای سوخـته موسی نشسته فیض بگیرد ز طور تو خورشید پشت ابر، تو را گریه میکند وقتی که زیر پـوشیهها رفت نور تو آئـیـنــه تـرک تـرک روی طـاقــچـه تصویری است از وجنات غرور تو گندم نه! غصه در دل دستاس ریختی این روزها که او شده سنگ صبور تو بانو مرو! بمان که مسیحای خانهات دارد حـیـات از نفـحـات حـضور تو قـطعاً دوباره قلب عـلی گرم میشود بـا گـرمـی دوبـارۀ قـلـب تــنـور تـو درکوچه از جبین؛ عرق شرم پاک کرد دست طـنـاب بـسـتـۀ مـرد غـیور تو سادات واژه ها! همه دق مرگ میشوند هنگـام شعر کوچه و شرح عبور تو
: امتیاز
|
ترسیم وقایع حمله و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
قدم برداشت محض خاطر حق پدر آنجا شـهـيد اول راه ولايـت شـد پـسـر آنـجـا شكايت دارم از دل سنگی ديوار بيش از در ولی آسيب اصلي را رسانده ميخ در آنجا اگر چه روز روشن بود هتك حرمت آنها نـمیدانم چـرا افـتاده پشت در قـمر آنجا برای چيدن گل يك نفر كافی ست در واقع گلي چيده شده با دستهای چل نفر آنجا گذشتم ديگر از آنچه كه آنجا اتفاق افتاد غزل تنها رها كرده مرا با چشم تر آنجا كشيده ميشود روضه ميان كوچه بعد از اين مغـيره آمد و قـنفـذ به پا كردند شر آنجا چهل تن وحشي نامرد يك سو فاطمه يك سو شده با دست زهرا از علی رفع خطر آنجا ولي دستش دگر از كار افتاده پس از كوچه شكسته غير پهلويش يقين از او كمر آنجا نبود آنجا اگر زهرا نبود امروز اسلامی برای اصل دين با جان شده زهرا سپر آنجا
: امتیاز
|