کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


پیشگوئی های امام صادق از شهادت خود به دست منصور ملعون

درباره : امام جعفر صادق علیه السلام
منبع : الخرائج و الجرائح،ج‏ ۲،ص:۶۴۷؛ اعلام الوری ج ۱ص ۵۲۲؛ کشف الغمه ج ۲ ص ۱۶۵بحار الانوار: ج ۴۷ ص۱۵۰ و ۱۷۱و ۲۰۶

محزمه كندى نقل می‌كند كه منصور دوانيقى در ربذه منزل كرد و امام جعفر صادق علیه‌السلام هم در آنجا بود، گفت: چه كسى می‌تواند جلو مرا بگيرد تا اينكه جعفر را نكشم، به خدا سوگند! او را خواهم كشت. پس حضرت را خواند. امام علیه‌السلام بر او وارد شد و فرمود: اى امير! با من مدارا كن. به خدا سوگند! مصاحبت من با تو كم است.

منصور اجازه برگشت داد و به عيسى بن على گفت: دنبال او برو و بگو من نخواهم بود يا او؟ پس بيرون آمد و به او رسيد و پرسيد: اى ابو عبد اللَّه! امير مؤمنان می‌پرسد: من نخواهم بود؟ يا تو؟ حضرت فرمود: بلكه من‏


متن عربی روایت: أَنَّ محزمة [مَخْرَمَةَ الْكِنْدِيَّ قَالَ إِنَّ أَبَا الدَّوَانِيقِ نَزَلَ بِالرَّبَذَةِ وَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ علیه‌السلام بِهَا قَالَ مَنْ يَعْذِرُنِي مِنْ جَعْفَرٍ وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّهُ. فَدَعَاهُ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ جَعْفَرٌ ع قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ارْفُقْ بِي فَوَ اللَّهِ لَقَلَّمَا أَصْحَبُكَ.

فَقَالَ أَبُو الدَّوَانِيقِ انْصَرِفْ ثُمَّ قَالَ لِعِيسَى بْنِ عَلِيٍّ الْحَقْهُ فَسَلْهُ أَ بِي أَمْ بِهِ فَخَرَجَ يَشْتَدُّ حَتَّى لَحِقَهُ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَقُولُ أَ بِكَ أَمْ بِهِ قَالَ لَا بَلْ بِي. « الخرائج و الجرائح، القطب الراوندي ،ج‏ ۲،ص:۶۴۷؛ بحار الانوار علامه مجلسی: ج ۴۷ ص ۱۷۱ »

شهاب بن عبد ربه گويد: حضرت صادق علیه‌السلام بمن فرمود: اى شهاب چه می‌كنى هر گاه محمد بن سليمان خبر مرگ مرا به شما بدهد؟ شهاب گويد: به خدا قسم نه محمد بن سليمان را می‌شناختم و نه ميدانستم وى در كجا زندگى می‌كند.

شهاب گويد: پس از اين ثروت من زياد شد و من در بصره و كوفه براى تجارت‏ رفت و آمد می‌كردم، يكى از روزها وارد بصره شدم و نزد محمد بن سليمان كه والى بصره بود رفتم، در اين هنگام وى نامه‏ اى به دستم داد و گفت: اى شهاب خداوند تو را پاداش دهد در وفات امامت جعفر بن محمد.

گويد: من متذكر گفتار امام علیه‌السلام شدم و گريه گلوى مرا گرفت و اشكم سرازير شد بلافاصله از نزد وى بيرون شدم و به منزلم آمدم و بر حضرت صادق گريستم.

متن عربی روایت: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- كَيْفَ أَنْتَ إِذَا نَعَانِي إِلَيْكَ مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ- قَالَ فَلَا وَ اللَّهِ مَا عَرَفْتُ مُحَمَّدَ بْنَ سُلَيْمَانَ وَ لَا عَلِمْتُ مَنْ هُوَ- قَالَ ثُمَّ كَثُرَ مَالِي وَ عَرَضْتُ تِجَارَتِي بِالْكُوفَةِ وَ الْبَصْرَةِ- فَإِنِّي يَوْماً بِالْبَصْرَةِ عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ- وَ هُوَ وَالِي الْبَصْرَةِ إِذْ أَلْقَى إِلَيَّ كِتَاباً وَ قَالَ لِي يَا شِهَابُ- أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَكَ وَ أَجْرَنَا فِي إِمَامِكَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ- قَالَ فَذَكَرْتُ الْكَلَامَ فَخَنَقَتْنِي الْعَبْرَةُ- فَخَرَجْتُ فَأَتَيْتُ مَنْزِلِي وَ جَعَلْتُ أَبْكِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ « اعلام الوری طبرسی ج ۱ ص ۵۲۲؛ بحار الانوارعلامه مجلسی: ج ۴۷ ص ۱۵۰ »

اسحاق بن جعفر بن محمد گويد كه: حديث كرد أبو الحسين يحيى بن الحسن بن جعفر بن عبد اللَّه بن الحسين ابن على بن الحسين بن على بن أبى طالب علیه‌السلام كه نوشت بمن عباد بن يعقوب كه اسحاق بن جعفر روايت كرده از پدر خود كه چون رفت جعفر بن محمد علیه‌السلام نزد ابى جعفر منصور و تكلم كردند با يك ديگر پس چون بيرون آمد از نزد او فرستاد و ديگر آن حضرت را بازگردانيد چون بازگشت لب هاى مباركش حركت می‌كرد بچيزى گفتند مر او را كه: چه می‌گفتى؟ فرمود كه: می‌گفتم: اللهم انك تكفى من كل شى‏ء و لا يكفى منك شى‏ء فاكفنيه‏

آنگاه گفت: چند گاه نزد من خواهى بود، آن حضرت فرمود كه: من بحدى رسيده ‏ام در سال كه هيچ كدام از پدران من به اين حد سال نرسيده ‏اند در اسلام، و نمی‌بينم كه مصاحبت كنم با تو مگر زمانى اندك از تتمه اين سال، گفت: پس اگر باقى باشى چون باشد؟ فرمود كه: نمی‌بينم كه باقى باشم، گفت كه: حساب نگاه داريد، حساب نگاه داشتند در شوال آن حضرت رحلت فرمود.

متن عربی روایت: وَ مِنْ كِتَابِ الْحَافِظِ عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ حَدَّثَ أَبُو الْحُسَيْنِ يَحْيَى بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه‌السلام قَالَ كَتَبَ إِلَيَّ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ يُخْبِرُنِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ- قَالَ: دَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ الْمَنْصُورِ فَتَكَلَّمَ- فَلَمَّا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِهِ أَرْسَلَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَرَدَّهُ- فَلَمَّا رَجَعَ حَرَّكَ شَفَتَيْهِ بِشَيْ‏ءٍ فَقِيلَ لَهُ مَا قُلْتَ- قَالَ قُلْتُ اللَّهُمَّ أَنْتَ تَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ- وَ لَا يَكْفِي مِنْكَ شَيْ‏ءٌ فَاكْفِنِيهِ فَقَالَ لِي- مَا يَبَرُّكَ عِنْدِي فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- قَدْ بَلَغْتُ أَشْيَاءَ لَمْ يَبْلُغْهَا أَحَدٌ مِنْ آبَائِي فِي الْإِسْلَامِ- وَ مَا أَرَانِي أَصْحَبُكَ إِلَّا قَلِيلًا- مَا أَرَى هَذِهِ السَّنَةَ تَتِمُّ لِي قَالَ فَإِنْ بَقِيتَ- قَالَ مَا أَرَانِي أَبْقَى قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ- احْسِبُوا لَهُ فَحَسَبُوا فَمَاتَ فِي شَوَّال«  کشف الغمه محدث اربلی ج ۲ ص ۱۶۵بحار الانوار: ج ۴۷ ص ۲۰۶ »