مناجات
گوشه چشمی اگر از جانب دلبـر برسد دست من نیز به آن چشمۀ کـوثر برسد اگــر از شانۀ من بــار گنــه بــرداریـد پای این بنده هم از عرش فـراتر برسد باز هم تــوبه شکستــم! بگــذارید فـقط باز هم فرصت یک توبــۀ دیگر برسد همۀ ترس من این است که هنگام گناه عُــمر این بنده ی آلوده به آخــر برسد بس که آلوده ام «أبکی لِخروج نفسی» وای ازآن لحظۀ سختی که اجل سر برسد خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم وحشت بیشتر آن است که مُنکر برسد همۀ خواهشم این است که در موقع مرگ سر این بنده روی دامن حیــدر بـرسد مطمئنّم که در آن لحظۀ سخت و حسّاس حضــرت فــاطمه با آل پیمبــر بـرسد چادر مــادر ما کار خــودش را بکـند بگــذارید فقط لحظه ی محشــر برسد مثل هر دفعه به ارباب تــوسّل کـردم حتماً اربــاب به داد دل نــوکــر برسد به روی نیزۀ لشکر،پسرش را می دید تکه تکه بدن گل پــسرش را می دید |