
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی

![]() مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام
مجنونم و این عشق تدبُّر شدنی نیست دلـدادۀ کـوی تو تــمسخُـر شدنی نیست گفتند بهشت است، ولی بهتر از آن است بین الحـرمین تو تـصـوُّر شدنی نیست وصـل تو میـسّـرشـدنی هـست ولی تا من دور نگردم ز تکـبُّر، شدنی نیست رزق تو کم و بیش به من میرسد ارباب نانی که به من میدهی آجُرشدنی نیست آبم بـدهی یا نـدهی، هرچه تو خـواهی این تشنه لب از دست تو دلخور شدنی نیست من گرچه کـنهکـار و بدم؛ لیک نرانم این کاسۀ خالی همهجا پُر شدنی نیست این ظرفِ نجس پاک نشد، ای همه پاکی با بیادبی هـیچ کسی حُـرشدنی نیست بایـد بــپذیـریّ و بخـواهی تو، وگـرنه این سنگِ سیهدل بخدا دُر شدنی نیست خاک کـف پای تو شدن میشد اگرچه حالا که شدم اهل تظاهر، شدنی نیست میشد دل من نـرم شـود، بشکــنـد اما وقتی نخورَد شیشه تلنگُر، شدنی نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و منقبت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شـدهست آیـنـۀ حـیّ لایـمـوت، صفـاتش کسی که خورده لبِ خضر هم به آب حیاتش به غیر او که جمالش إذا تَنَفّسِ صبح است کدام نـور به خورشید میرسد برکاتش؟ بگو به کعبه عقبتر بایستد که تنِ طور به لـرزه آمده روزی مـقـابـل جـلـواتـش میآید او که جهان روزۀ سکوت بگیرد به زیـر سـایـۀ نـهـج الـبـلاغـۀ کـلـماتش ربیع الاول و آخر؛ تمام سال بهار است اگر که ریشه دواند به فـصلها نفحاتش کسی که گفت امام ششم به او "لَخَدِمتُه" به راستی که محال است وصف کردن ذاتش در الغدیر شریک است طبق قولِ امینی کسی که بوی "وَعَجّل" میآید از صلواتش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آئــیــنِ رو نــمــائــیِ آئــیــنـه مـیرسـد یـکـجـا، چــارده شـبِ آدیـنـه مـیرسـد قرآن به سر گرفتن و احیا شدن خوش است وقت سحر، که وعـدۀ دیـریـنه میرسد موعود را بخوان و بمان در رکاب یار مرهم به زخم حـنجـره و سینه میرسد روز بُـروز عـقـدهگـشـایی رسیده است پـایـانِ دورِ سـفـسـطه و کـیـنه میرسد یک قبضه ذوالفـقار، برون آمد از نیام دارد صحـیـفه از دلِ گـنجـیـنه میرسد دار و ندار فـاطـمه، دیده گـشـوده است یـوسف ز چـاهِ غـیـبتِ دیـرینه میرسد هـیـبت عـلـی، تـجـلّیِ رفـتـار، احـمدی حرفی برای گـفتن اگر هست، رو کنیم دل را تـهی ز غـیر، به دیـدارِ او کـنیم دست از علایقی که شده قیدِ دست و پا بردار و قـصدِ یاریِ او مو به مو کـنیم روزِ ظهور، روز حساب و کتاب نیست این روزها رَواست که با خون وضو کنیم نــزدیـکِ روزِ آمــدنِ یــار مـیشــویـم فـکـری بـرای مـانـدنِ این آبـرو کـنـیـم وقتِ تهـاجم است، تو نشـنیدهای مگر؟ باید هجوم و حـمله، به سوی عدو کنیم پس دست روی دست نباید گذاشت، چون شایـد دفـاع؛ بـعـدِ هـجـومی مگو کنیم! هـر اُمـتی بـخـواب روَد، زیـرِ پـا شود حَیَّ عَلَی الجهاد! که غفلت مُجاز نیست دیگـر بـرای بیخـبریها جـواز نیست تنها بـصیرت است که بر دادِمان رسد در فتنه جز غبار و فرود و فراز نیست هر امتحان که دادهای امروز، رو شود بی کـارنامه هیچ، به یـاری نـیاز نیست حقی اگر به گـردنِمان مانده، بیدرنگ جبـران کـنیم، وقتِ قـضای نماز نیست دین را به هر زبان و بیان، یار لازم است تـبـیـینِ ما به شرطِ فضای مَجاز نیست بـایـد سَـرای درکِ مـعـارف بـنـا کـنـیم هیئت بدونِ علم و عمل، سرفراز نیست هر کس که با ولیِ خدا، یارِ سرمد است آنانکه بیعـقـیـده بـه فـرمـان رهـبـرند در اصل، بینصیب ز طاعاتِ حیدرند آنانکه از حـسـین، سَـفـیهـانه دم زنـند با مـسـلـمِ زمـانـه، یـقـیـن در بـرابـرنـد خون را بجای جبهه، به شمشیرِ خود دهند با پـای خـویش، راهیِ اُردوی دیگـرند نان و پنیرِ روضهشان، از سفارت است عینِ ضلالت است، که همدستِ کافرند هـسـتـند بر ولایتِ کـفـار، سـیـنه چاک یـعـنی بـرای جـبـهـۀ اشـرار نــوکـرنـد قـومی که در نـقـابِ تـشـیـع نهـان شود گمراه را به غصۀ صاحب زمان چکار؟ مغضوب را نشانهای از شیعیان چکار؟ وانرا که پِی، به نقـشـۀ دشمن نـمیبرد با هجمههای فتنهگران، بیامان چکار؟ با رازهـای خـیـمـه نـشـین آشـنـا شـدن در خانههای پُر ز گنه، در نهان چکار؟ دم از وصــالِ روی امــامِ زمــان زدن با صد خیال و آرزوی بیکران چکار؟ بی سنخـیَت به صاحبمان، صِرفِ اِدعا در انتظار روزِ فرج، خوشگمان چکار؟ در جنگِ نرم، آنکه بماند ز کار خویش در جنگ سخت، فیضِ حضورش عیان چکار؟ بایـد که با امـام زمـان، هـمزمان شویم ما درسهای دین خـدا را چه کردهایم؟ یـا هـمنـشـیـنـیِ عـلـمـا را چه کردهایم؟ همراهِ اشکِ روضه و سوز و گدازِ خود عمری، وصیت شهـدا را چه کردهایم؟ درسی که از مـودّتِ زهـرا گـرفـتـهایم آن را به وقت یاریِ مولا چه کردهایم؟ ناموسِ کبریا، چه شد آمد به کوچهها؟! ما با نـدای غـربتِ زهـرا چه کردهایم؟ نـامــوسِ سـیـدالـشـهـدا دیـدنـی نـبــود! با غـصههای زینب کـبرا چه کردهایم؟ بعـد از شـنـیـدنِ غــمِ مـهــدیِ فـاطـمـه صبح و مـسا، غـمِ اُسرا را چه کردهایم تا انـتـقـامِ قـافـلـه خـون گـریـه میکـنیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیا که جشن گل و بزم نور و توحید است شب شکفتن عشق و قرار و امید است چنین که غـرق تجلی و شور شد عالم گه تـجـلی قـرآن و نـور تـوحـیـد است حقیقتی است که میآید از بهشت برین چه جای شک من و تو چه جای تردید است سرود نور ز عـرش برین بگـوش آید مگر که صبح طلوع فروغ خورشید است به یـمـن نـور وجـود ودیـعـۀ مـوعـود به هر دلی نگری غرق شادی و عید است گلی شکـفت که او یادگار یاسین است گه شکـفتن این گل بهـار یـاسـین است طلـوع نـور سـحـر شد پـدید منتظران نـسـیم صبـح سعـادت وزیـد منتـظران چه محشری ست که برپا شده به دلها، عشق مگـر به صـور قـیامت دمید منتظران خـبـردهـیـد به از پـا فـتـادگـان وصال خـبر ز منـجـی عـالـم رسید منتظـران به شوق دیـدن رویش، پرسـتوی دلها به سـوی سامرهاش پر کشید منتظران پـی نـثـار قـدمهـای او ز جـا خـیــزیـد گلاب اشک به راهـش برید منتـظران به خـاکبـوسی مـهـدی همه قـیام کنید به خاک مـقـدم او جـمله اسـتـلام کـنید بـخـوان دعـای فـرج را که یار میآید فــروغ بـخــش دل شــام تـار مـیآیــد بخوان دعای فرج را که با طلوع سحر بـه روی بـال مـلائـک بـهــار مـیآیـد بخوان دعای فرج را به صد هزار امید کـه آن قــرار دل بــی قــرار مــیآیــد بخوان دعای فرج را که بهر خلق جهان صـفـا و عـشـق رسـد، افـتخـار میآید در این بهار گل و فصل عشق و همعهدی دعـا کـنـید که آیـد به سـوی ما مهـدی سـتـارۀ سـحـر ما غـریب مـانده هنوز یگـانه تـاج سر ما غـریب مانده هنوز کجاست هم سفـری، هم دلی و هم رازی که یار در سفر ما غـریب مانده هنوز کجاست جـان و دلی آشـنای با مهـدی که نور چشم تر ما ماغریب مانده هنوز چقـدر در ره دنـیـای خویش مشـغـولید امـید و راهـبر ما غـریب مـانده هنوز بگـو به مـنـتـظران ظـهـور برخـیـزید امام منـتـظَر ما غـریب مـانـده هـنـوز اگر که شـوق وصال جـمـال او دارید امـام مـنـتـظـرین راغـریب نـگـذاریـد اگرچه در قدمش شوق و شور آوردیم دلـی شکـفـتـه و غـرق سـرور آوردیم به پایبـوسی او یک سبد گل و شـبـنم ز اشک خجلت و شرم حضور آوردیم به تشنه کامی یک جرعهای ز لبخندش ولـی زلال چــو جــام بـلــور آوردیــم از آسـتان سـلـیـمان عـشـق مـعـذوریم اگر که ران ملـخ هـمچـو مـور آوردیم به مهربانی خورشید عشق دل بسـتـیم چنان «وفائی» اگر رو به نور آوردیم زمهر دوست چوکسب سعادتی کردیم به ذکـر نام شـریـفـش عـبـادتی کردیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
گـلهـای بـاغ را تو شدی بـاغـبـان بیا تـا بـاغ را به بر نـگـرفـتـه خـزان بـیا قـدم شـده کـمـانـی و اشـکـم روان بـیا فـریـاد الـعـجـل شـده بـر آســمـان بـیـا پـروانـههـا به شـوق شـمـا بال وا کنند جـشـنـی بـرای آمـدن تـو بـه پـا کـنـنـد در هر سحر به چشمۀ اشکم وضو کنم تا با خـدای خـویش کمی گـفـتگـو کـنم روزی هــزار بــار تـو را آرزو کـنـم در هر کجا همیشه تو را جـستجو کنم آقــا عــنــایـتـی بـه مـن روسـیــاه کـن آلــودهام ولـی بـه غـلامـت نـگــاه کـن وقـتـی به کـنـج خـال لـبت مـبـتلا شدم از خلـق دل بـریـدم و سـوی خـدا شدم هر روز و شب به سجده به حال دعا شدم مـس بـودهام که با نـفـس تو طـلا شدم حـالا اسـیــر ایـن کـرۀ خـاکـیام بــیــا من مستحـق این همه هجـران نیام بيا بـاران ببار بر من و رنگـینکـمان بده پـژمـرده مـانـدهایم به ما بـاز جـان بده جان بر لـبـیم یک نـفـسی هم توان بده در آخـرالـزمـان تو زمـانـی امـان بـده اینجا همیشه آب و هوایش که ابر نیست جان هست لیک بر تن این خسته صبر نیست افـتاده است در سـرم حال و هوای تو من غـیـر اشـک هیـچ نـدارم بـرای تو شـرمـندهام که اشک بریزم به پـای تو اما هـنـوز این دل من هـسـت جای تو پس سر بزن شما سحری هم به خانهات تا دل شـبی دوبـاره نـگـیرد بـهـانـهات یـاری که نـیست تا بنـشـیـند کـنـار من هجران شده ست قسمت این روزگار من آمـد ز راه بـهـار و نـیـامـد نـگـار مـن مــولا بـرس بـه داد دل بـیقــرار مـن کی میشود که گوشۀ چشمی به ما کنی؟ ما را نـصیب، تـربت کرب و بلا کنی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به تماشای تو ای بـاغ بهـار آمده است آسمانها همه بر گَشت و گُذار آمده است شـوق دیـدار تـو را بـلـبـل شـیـدا دارد گـل زیـبا بـه تـمنـای نـگـار آمده است حسرت وصل تو عمریست به دلها مانده دیـده این بـار به امـید قـرار آمده است آن چه در سـینۀ ما میتـپـد و پَر گیرد مرغ جان است کنون از پی یار آمده است آهوان سر به کف آیـند به قربانگـاهت همه گویند خوشا وقت شکار آمده است آنکه جان میدهد از هجر تو ای مهر نهان خسته جانیست که با حال نزار آمده است قلبها بیتو شکستَهست بیا ای گل من غصه بر سینه نشستَهست بیا ای گل من چشمهای همه از روز ازل سوی توأند مهر و مه سیرکنان از پی سوسوی توأند عرشیان در طلب خـیمۀ تو در صحرا قدسیان بوسهزن خاک کف کویِ توأند لحظههایی که پُر از نور به شام تارند چون ستاره به میان شب گیسوی توأند ذکــر لا حَـــولَ و لا قـــوَّةَ اِلا بــا لـلـه ذکر توحید و همه، نغمهای از هوی توأند هرچه محراب بُوَد خَم شده بر خاک رهت عـقـلهـا معـتکـفـان خَـم ابـروی تـوأند نه فـقـط ما و همه اهل جهان بیتـابـیم اهل بیتاند که مشـتاق گـل روی توأند همره جمع رُسُل هر که بیامد به وجود هر امـامی به لبـش ذکر اباصـالح بـود دیدهها چشم به راه است بیا مهدی جان زندگی بیتو گـناه است بیا مهدی جان چشمهایی که به سوی تو بُوَد هر لحظه منتظـر بهـر نگـاه است بیا مهدی جان ما همه غـافـل و تو حـاضر نـاپـیـدایی روی ما گر چه سیاه است بیا مهدی جان گر امـید تـو نبـاشـد هـمگی میمـیـریم بودن بیتـو تـبـاه است بیا مهـدی جان لحظه لحظه دل ما ذکر تو را میگوید تپـش سـیـنه گـواه است بیا مهدی جان بشنو این گـونه که بانوی مـدیـنه گوید مادرت چشم به راه است بیا مهدی جان در شـب تـار فـراق تو همه دلـگـیـریم گر نیـایی به خـدا از غـم تو میمـیریم آخر ای حـاضر پنـهـان ز کجا میآیی از فـراسـوی زمـان جـانب مـا میآیـی مـا کـه دوریـم ز درگـاه خــدا امّــا تـو سمـت ما ای هـمۀ عـشـق خـدا میآیی جـمله بیـمار فـراق تو و هجـران توأیم سـوی بـیـمـاری مـا بـهـر شـفـا میآیی سر دهی بر همگان بانگ انا المهدی را فـصل رجعـت رسد و با شهـدا میآیی بر تقاص حـرمِ چـادر آغـشته به خاک یا به خونخـواهیِ آن دستِ جدا میآیی تکیه بر کعبه زنی، منتقـم خون حسین یعـنی از کـعـبـه و از کـربُـبَـلا میآیی ای جگر گوشۀ زهـرا به فدایت مهدی منتظـر مانده جهـان بهـر ندایت مهدی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
امشب خدا بر خاک؛ بـاران هدیه داده بر ظـلـمتِ دل، مـاهِ تـابـان هـدیه داده خـورشـید روشن کرده در جـشن تولد در مـجـلـسِ آئـیـنـه بـندان... هـدیه داده تـفـسـیـر کـرده آیـهٔ پـنـجِ قـصص* را حُـسـنِ خـتـام آورده، قـرآن هـدیه داده از نـسلِ کـعـبه رونـمایی کـرده امشب عـیسی برایش مُـرده و جان هدیه داده یوسـف خـبر آورده این را که خـداوند بر کـلـبهٔ احـزان، گـلـسـتـان هدیه داده آمد همان نوری که در آغوشِ نرجس بر بـیـنـوایـانِ جـهـان، نـان هـدیه داده امشب امـامِ عـسـکـری شد مـیـزبان و یک کربلا بر هر چه مهمان هدیه داده در سـامـرا خـیـلِ أطـبّا صف کـشـیدند آقـا بـه اهـلِ درد؛ درمــان هـدیـه داده در جـمکـران دل بُـرده از ادیانِ دیگر بـر کـربـلا خـیـلِ مـسـلـمان هدیه داده عـرشِ بـرین بر اهـلِ عـالـم یک امـامِ فـوقِ مـلائک، فـوقِ انـسـان هدیه داده افـلاک؛ ذکـرِ یـا أبــاصـالــح گــرفـتـه بر خـاکـیـان خـیـرِ فـراوان هدیه داده!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دلم افتاده در راهی که هجران است تاوانش نه دارم پای در راهش نه دستی بر گریبانش همان که طلعتش امشب نمایان گشت بر عالم همان که شد زمین آباد از بوی بهارانش همان که چشمه میجوشد به اذن برق چشمانش همان که موج میآید به رقص از حکم طوفانش همان که آخرین مرد زمان است و ملک روزی به بالا میبرد از سفرۀ پر فیض احسانش غلام حلقه در گوشم به درگاه همان شاهی که بهجتها چو موری خواندهاند او را سلیمانش سلیمان میبرد حسرت مگر روزی رسد یک دم در آن چادر که جا دارد شود با فخر دربانش تفاخر میکنم بر آسمان با این غلامی چون سلاطین رشک میورزند بر جاه غلامانش فضای روز روشن میشود از روی رخشانش به زلف تیرهاش شب میشود هر شام حیرانش ز حُسن جلوهاش این بس که مه مانده است حیرانش چه گویم از کمالاتش که خورشید است سوزانش سمن؛ سوسن؛ شقایق؛ یاس؛ نرگس؛ نسترن؛ هر گل گرفت از باد عطر و باد از طرف گلستانش نمیدانم که عنبر یا که مشک و یا گلاب است این ولی دانم همه ذرّات گـردیـدند خواهانش غریب و سائلانه پر گرفتم تا سر کویش خرید و مهربانانه نشاندم بر سر خوانش نمکگیر عطایش گشتم و غافل که یک عمری شکستم حرمت هم نان او را هم نمکدانش رسیدم تا به جایی که به پاس مهر او باید هزاران جان ناقابل کنم یکجا به قربانش گرفتم در کف خود دل که میگوید تپشهایش خداوندا رسان بر من هزاران تیر مژگانش فقط تنها همین که سایه دارد بر سر دنیا اگر عالم فـدا گـردد نشاید کرد جـبرانش چنان خـورشید میتـابد به ذرّه ذرۀ عـالم وَ میگردد به گِردش آسمان با کل کیهانش اگر با جوهر دریـا نـویسم از مـقـامـاتش نه تفسیرش توان کردن نشاید بود امکانش هزاران دفتر و دیوان نوشتند از ازل شاید بگویند این همه شاعر یکی از جمع عنوانش نمیدانم چه خواهد کرد با دل جلوۀ رویش کسی که کرده مجنون عالمی را روی پنهانش هزاران نسخه دارد زخم دل اما یقین دارم به غیر از او ندارد کس توان از بهر درمانش نشسته کـنجی و دست دعا دارد برای ما جهان هم این دعا دارد رسد این هجر پایانش الا ای مـنـتـقم ای وارث تـیـغ دو دم، آقا قسم بر اضطرار زینب و حال پریشانش بیا و انـتـقـام سـیـنـۀ مـجـروح را بسـتان که تا جان در بدن داریم ما، هستیم گریانش بیا تـفـسیر کن آیـات قـرآنی که از نـیـزه به گوش آمد ولی خواندند دونان نامسلمانش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سـلام ای آشـنـای ســال و مـاهـم سـلام ای عـهـد و پیـمـان قـدیمی سـلام ای مـاه پـنـهـان از نظـرها سلام ای مـهـربـان یـار صمـیمی دلی دارم پر از هجـرانت ای یار من از تـنها، به تـنـهـایی رسیدم دویـدم، گـرچـه پـایـی لـنگ دارم شـنـیدم جـمـعـه مـیآیی، رسـیـدم سر شـب تـوبـه کردم مثل هربار سـحـر شد با دعـایت عـهـد بـستم ولی صبح آمد و ظهـر آمد و باز همان عهـدی که بستم را شکـستم گــنـهـکـارم خـودم مـیدانــم آقــا دلـیـل ایـن هـمـه دوری مـنـم من تو خیلی مهربانی، پس عجب نیست اگـر بـر آب و آتـش مـیزنـم من سـر بـازار دیــدار تـو هــر روز ضرر کـردم، دلم بیمشتری ماند گـرفـتـند از تو مـردم حـاجت اما بـرات من که بـودم آخـری، مـاند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
رسـیـدنـش نـفـسـی تـازه داده دنـیـا را همان مسـیح که احـیـا کـند مـسیحا را همان که یوسف کنعان به شوق دیدارش شدهست مشتریِ پا به قـرص بازارش همان که چهـرۀ او نـور فـاطمی دارد کـنـار گـونۀ خـود خـال هـاشـمی دارد خـدا کـند بپـذیـرد مـرا به خـادمـیاش سپـید بخت شوم مثل خال هـاشمیاش سلام یـوسـف زهـرا خـوش آمـدی آقا امـیـد آخــر دنــیــا خـوش آمــدی آقــا سلام یـوسـف زهـرا تو را صدا کردم بـــرای آمــدنـت آمـــدم دعـــا کـــردم نگو که فاصلۀ ما هزار فرسنگ است ببین که مادر پیـرم چقدر دلتنگ است عزیز فاطمه عمریست بیتو دربدریم هزار جمعه گذشت و هنوز بیخـبریم عـزیز فـاطـمه آقـا کجـاست خـانـۀ تو گـرفـته است دل تـنـگ ما بـهـانـۀ تـو تـو آخــریـن پـســر خــانــوادۀ مـاهـی تـو آبــروی زمـیــنــی، بـقـیـة الـلـهـی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شبی خـمـارِ غـزل گرم گـفتگـو بودیم به وجد و شور و نشاط و به هایوهو بودیم مـدام در طـلـب بــاده و سـبــو بـودیـم تمـام مستی شب را به جـستجـو بودیم نـدا رسید که امشب طلـوع خواهد شد کسی میآید و فـردا شروع خواهد شد شکوفه زد غزل و روی لب هجا گل کرد ردیف و قافیه در صورت دعا گل کرد سحر رسید و اذان آمد و خدا گل کرد بهـار فاطمه در صبح سامـرا گل کرد «رسید مژده که ایام غم نخـواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند» امین وحی خـدا با خـودش خـبر آورد خـبـر بــرای وصــی پـیــامـبــر آورد که نخل عسکری از فیض حق ثمر آورد عروس فـاطـمه و مرتضی پسر آورد جـمال مـهـدویـش آنچـنان که پیـغـمبر ز هـیـبتـش چه بگـوئـیم، وارث حیدر زمان به قدرت او اعتراف خواهد کرد و زیر سـایۀ او اعـتکـاف خواهد کرد و تـیغ دشمن او را غلاف خواهد کرد و کعبه دور قد او طواف خـواهد کرد بخوان که حضرت صاحب به راه میافتد که حق میآید و باطـل به چـاه میافتد ببخش کوچۀ ما را که مثل میکده است گـلـوی شاعـرت آقا اسیر عربده است ز ما هرآنچه نباید اگر چه سر زده است تمـام حـسـرت ما جـمـعۀ نیـامده است دخـیل بـسـتۀ این نیـمـههای شـعـبـانیم به جان فـاطـمه سـوگـند که پشـیـمانیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
امشب به شهر سامرا حال و هوای دیگریست در شادمانی و شعف مولا امام عسکریست آمد گل نرجس که او با جلوۀ پیغمبریست زینت فضای این جهان آخر امام و رهبریست آخر گل دین امشب از بستان احمد آمده از رحـمت حـق مـهـدی آل محـمـد آمده امشب دوباره عاشقان ماهی دگر شد جلوهگر داده ز لطف کبریا نخل ولایت برگ و بر نرجس عروس فاطمه دارد در آغوشش قمر از نسل آل مصطفی بر عسکری نور بصر در آسمان معدلت ماهی هویدا گشته است زیبا گلی از گلشن زهرا شکوفا گشته است ای عاشقان ای عاشقان ماه آمده ماه آمده در آسـمـان دین حـق روشنگـر راه آمده آخـر سـفـیـر کـبـریا مـنـجـی آگـاه آمـده مهـدی آل فـاطـمه با عـزّت و جـاه آمده در آسـمـان دیـن حـق مـاهـی دلارا آمده چشم انتظاران را بگو مهدی به دنیا آمده امشب به پاس مقدمش شد نورباران آسمان از عطر و بوی این پسر بر جان رسد عطر جنان در نیمۀ شعبان نگر ماهی دگر گشته عیان از لطف حق این مه بود بعد از حسن صاحب زمان خلقش حسن خویش حسن شمع گل رویش حسن مویش حسن بویش حسن آن خلق نیکویش حسن امشب گل از گلخانۀ عصمت شکوفا گشته است در آسمان دین حق ماهی هویدا گشته است از مقدم این نور پاک عالم مصفا گشته است پور امامعسکری زینت به دنیا گشته است نور خداوند مبین در سامرا گـشته عیان ذکر همه عالم شده یا مهدی صاحب زمان امشب زمین و آسمان بنگر چراغانی شده بیت امام عسکری امشب گل افشانی شده با دست حـوران جـنان آئیـنهبـندانی شده ای عاشقان هنگامۀ شور غزلخوانی شده گشته عروس فاطمه محو رخ زیبای او گیرد امامعسکری گل بوسه از لبهای او امشب به جمع شیعیان شامل شده لطف اِله روشنگر قرآن و دین مهدی رسید امشب ز راه پور امام عسکری از سامره با عزّ و جاه محو جمالش عالمی از روی او شرمنده ماه شهر ولایت سامره از روی او گلشن شده چشم امام عسکری از مقدمش روشن شده یا مهدی صاحب زمان امشب منم مهمان تو مولای من گـردیدهام شرمندۀ احسان تو ای نـور حی کـبریا جانم شود قربان تو از بس کریمی عالم هستی بود حیران تو ای دردمندان را دوا با یک نگه هستم بگیر با دست خالی آمدم از مرحمت دستم بگیر ای نور چشم مرتضی در دل بود این آرزو گردد میسر لحظهای با تو شوم من روبرو بنما دعا مولای من از تو بگیرم عطر و بو بر من عـزیز فـاطـمـه داده ولایت آبـرو ای منـشأ جـود و سخا مست تولای توأم هر لحظه ای مولای من غرق تمنای توأم من از زمان کودکی مولا گدای تو شدم شکر خدای مهربان مست ولای تو شدم از لطف حق من شامل لطف و عطای تو شدم شرمنده از لطف تو و جود و سخای تو شدم امشب ز راه مرحمت بنما نگاهی بر دلم با یک نگاهت مهدیا حل میشود هر مشکلم بر شیعیان مرتضی مولا تویی کهف الامان تابیده از تو بر دلم نور ولا در این جهان هرجا که نامت میبرم بر جان رسد عطر جنان صبح و مسا ذکر لبم یا مهدی صاحب زمان در هر مکانی میکنم عطر و بویت را حس بیا آرام جـان فـاطـمه دیگر گـل نرجـس بیا ای نا امیدان را امید بنگر به حال زار من اشک غم هجر تو شد هر صبح جمعه کار من بیتو منم مولا غریب تنها تویی غمخوار من بنما نظر از مرحمت بر این دل بیمار من امشب عزیز فاطمه گویم به سوز و اشک و آه ای یار تنها و غریب بر سائل خود کن نگاه از هجر تو مولای من گردیدهام بشکسته بال سوزم به یادت مهدیا هر روز هفته ماه و سال ای جان و هستیم فدات دارم به دل شوق وصال بنگر که مویم شد سپید دیگر ندارم من مجال مولای من امشب ببین بشکسته بالی مرا پر کن عزیز فاطمه این دست خالی مرا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـرای مـا نـگـاهـت آفـتـاب اسـت چـراغـان کـردن دنـیا ثواب است دعـا کـردم بـیــایـی زیــر بــاران دعا در زیر باران مستجاب است ******************** بـیــا تـا مــوج دریــا را بـبـیـنـیـم تـمـاشـا را تــمـاشــا را بـبـیـنـیــم نگـاهـی کـن به ما تا در نگـاهـت شـگـفـتـیهـای دنـیـا را بـبـیـنـیــم ******************** تو را حس کردهایم ای نور مستور که میتـابد به ما گرمایت از دور اگــر در نـیـمـۀ شـعـبــان بـیـایـی جـهـانـم میشـود نـور عـلی نـور ******************** دل مـا شـد پــریـشـان در هـوایت هــوا خــواه نـســیــم ســامـرایـت به پـا خـیـز ای شـکـوه آفـریـنـش که بـرخـیـزد هـمه عـالـم به پایت ******************** یـقـین دارم که بـاران خـواهد آمد بـه اسـتـقـبـال چـشـمـت بـایـد آمـد خوش آن روزی که از دیوار کعبه نــدا آیــد کــه مــهــدی آمــد آمــد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
به پـیـروان ولایـت سـرور بـخـشـیـدند به شیعـیان علی شوق و شور بخشیدند بـه احـتـرام شـکـوفــائـی گـل تــوحـیـد به بـاغ سـبـز مـحـبت سـرور بخشیدند به بـاغـبان گـل نـرگـس از خدا امشب فرشتگـان همه گـلهـای نـور بخشیدند به رهروان ره او ز نور عشق و یقین دلـی به صـافـی جـام بـلـور بخـشـیـدند به حُرمت و شرف باغـبان عـشق قسم به لالـههـای شـهـادت غـرور بخشیدند چه جای حیرت ما داشت در شب میلاد اگر که مـلک سلیـمان به مور بخشیدند بگو به موسیعمران ز نور طلعت اوست اگر که چشمۀ نـوری به طور بخشیدند ز مـقـدم گـل نـرجـس و آخـرین ساقی هـزار بــادۀ نـاب طـهــور بـخـشـیـدنـد دعـا کـنـید بـرای ظـهـور او که به مـا امـیـد روشـن روز ظـهـور بخـشـیـدنـد اگر چه از گنه ما ملول و غمگین است ولی به او دل و جانی صبور بخـشیدند سـلام ما بـرسـاند به حـضرتش امشب به هرکه فرصت و فیض حضور بخشیدند ز یـمن جـلـوۀ مهـدی بود «وفایی» را اگر که پـرتـو نـوری ز دور بخـشیـدند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شعبان که به صد جلـوه و امیّد رسید بـر سـیـنـۀ خـلـق نــور امـیـد رسـیـد در نـیـمـۀ مـه سـتـارگـان میگـفـتـنـد ای مـاه بـیـا، طـلـوع خـورشید رسید *********************** در جــادۀ انــتــظـار پــابـنـد تــوأیــم مـدیـون تـو و لـطـف خـداونـد تـوأیم هـنـگـام ولادت تـو ای چـشـمـۀ نـور ما تـشـنـۀ یک جـرعـۀ لـبـخـند توأیم *********************** خـورشیدی و پابـوس شما، مـاه رسد جـبـریل به عـرض ادب از راه رسد ایکـاش که امسـال به گوش همگـان از کــعــبــه، انـــا بـــقــیــةالله رســد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
قـسم به آب، به روز نخـستِ پـیـدایِـش قسم به باد، به طـوفانِ عاصیِ سَرکِش قسم به خاک، به آن کوههای بیجنبش قسم به شعلۀ خورشید، وقت هر تابش دلـیــل خـلـقـت ربّــانــی جــهــان آمـد بگو به اهل زمین، صاحبَ الزَّمان آمد زبان گشودی و تا عرش ذکر «یارب» رفت قلم به دست گـرفتی، دل مُرَکَّـب رفت نفس کـشـیدی و بـادصبا، مؤدَّب رفت دمی که پرده گرفتی ز چهرهات، شب رفت به یُمن طَلعَت رویِ تو میکنم خیرات به آخـرین سـحـرِ آلِ صُبحدم صلـوات نسیم، عطر تو را هر کجاست، میجوید تو آن گُـلـی که زمـانِ بـهـار میرویـد خوشا مشامِ تَری که «وصال» میبوید به قول خواجۀ شیرازمان که میگوید: «به حُسن و خُلق و وَفا کس به یار ما نرسد به یـارِ یکجهـتِ حقگـزارِ ما نرسد» چه یوسفیست که هجرش کشیدنی باشد! غـم فـراق ظـهـورت چـشـیـدنـی باشد چِـقَـدر نـاز نـگـاهـت خـریـدنـی بـاشد عـلـی عـلـیِّ لـب تـو شـنـیـدنـی بـاشـد به عشق ذکر تو، ذاکر شویم، میچسبد نجـف کـنار تو زائـر شـویم میچـسـبد نیـازِ اهـل یـقـین را شکـوه نـاز، تویی برای قـبـلـۀ تـوحـیـدیـان نـمـاز، تـویی دری که سمت خداوند گشته باز، تویی قسم به بیتِ خدا، فارس الحجـاز تویی به کعبه تکیه بده صبح روز سروریات سـرم فـدای دم ذوالـفـقـار حـیـدریات تـمـام مـیشـود این هـجـر نـاتـمـام آقـا بـه احـتــرام تـو دنـیـا کـنـد قـیــام آقــا فــقـیـر سـفـرۀ تـو مـیشـوم مـدام آقــا کـریـم زادۀ نـسـل حـسـن، ســلام؛ آقـا شبیه جدّ کـریمت، سخاوتت عـلنیست کرامت تو به قرآن کرامتِ حسنیست کـلام نـافـذ تو واژه واژه بیهـمـتاست نـگـاه آبـیِ تـو بـی کــرانـۀ دریــاسـت فقیر کوی تو بودن عروج هرچه گداست مـحـبت تـو شـبـیـه مـحـبت زهـراست شبیه فـاطمه پُر دامنه است شوکـت تو چقدر حضرت زهرایی است خصلت تو صـدای بـانگ اذانِ چـهـارده معـصوم تپـش، تپـش، ضربانِ چهـارده معصوم ای آخـرین جـریـانِ چـهـارده معصوم عـزیزِ فـاطـمه جانِ چـهـارده معصوم تویی که منـتـقـم خـون فـاطـمه هـستی به داسـتـان خـداونـد، خـاتـمـه هـسـتی برای نـوح، دمت ساحـلی به دریـا شد مسیـح، ذکـر تو را بُـرد، کـور بینا شد خــلـیـل بـا مــدد تـو بـلای بـتهـا شـد ولایت تو عصایی به دست موسی شد شـروع نقـطۀ تـوحـید هر قـیـام، تویی رسـولهـای اولـوالعـزم را امـام تویی به شعله میکشدم آن غـم شـبافـروزم شبیه شمع، سحـرهای هجـر میسوزم هنوز چـشم به فـصل وصال میدوزم تـویـی مُـحـول الاَحـوالِ عـید نوروزم نــویــد آمــدن تــو پــیــام امّـیــد اسـت برای شیعه زمان ظهور تو، عید است برای قـفـل ظـهـورت، کلید بودم کاش میان لشکر عشقات، شهید بودم کاش منم همان که به یارش رسید بودم کاش شبـیه شـیخِ مفـیـدت، مـفـید بـودم کاش چقـدر دل به هـوسها سپـرد نـوکر تو به درد فصل ظهورت نخورد نوکر تو برای دفع بلا هر زمان که لازم هست به سوی لشکر کـُفـّار صد مهاجم هست هـنوز سیـنۀ سنـگـین من مقـاوم هست میان شاهـرگم خـون حاج قاسـم هست اگرچه رفت علمدار، این علم برجاست به روی شـانـۀ ما بـیـرق خـدا بالاست چه سالها که بدون تو بی بهار گذشت چه هفتهها که به ما در فراق یار گذشت چه روزها که به این عاشق تو زار گذشت تمام جـمـعۀ عـمرم در انتـظار گذشت بس است دوریِ از ما، بس است، خسته شدیم به فاطمه قسم آقا، بس است، خسته شدیم برای بُردَن نام خوشت دهـان برسان لبـی بـساز بـرایـم سپـس زبـان برسان به دست سینهزنِ من کمی توان برسان مرا به کرببلای «حسین جان» برسان تو را به جان رقـیه، مخـواه غـم بـاشم فـقـط اجـازه بده اربـعـیـن حـرم بـاشـم چـقـدر آه کـشـیـدی ز دسـت آن دجّـال غروب روز دهم طـبق سُـنَّت هر سال شنیدهایم، تو دیدی چه شد در آن گودال همان دمی که ز گریه تو میروی از حال بـهــم زنـد اثــرِ نــالـۀ تــو هــیــأت را حسین میکِشی و میکُشی جماعت را رسید نیمۀ شعبان، دلم پُر آشوب است نگاه کن به دلی کز گناه معـیوب است چقدر گریه به پای فراق مطلوب است مرا سحر برسانی به جمکران، خوب است میان مسجـد تو روضـهای به پـا بکنیم برای مشک عـلـمدار، گـریـهها بکـنیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
تـشـنـگـان را سـحاب پیدا شد رحـمت بـیحـسـاب پـیـدا شد در دل ایـن کــویـــر تــفــیـده بحـر جـوشـیـد و آب پـیدا شد چـشـمِ چـشـمانـتظارها روشن روی حـق بـینـقـاب پـیدا شد در جــمـال مـنــوّرِ یـک مــاه چـــارده آفــتــاب پــیــدا شــد هـمـه عـالـم تـراب مـقــدم او هـیـبـت بــوتــراب پـیــدا شـد چشمتان روشن ای مسلـمانان روح اســلام نــاب پـیــدا شـد اهـل ایــمــان امـانــتــان آمــد او همان وجه ذات ذوالمنن است عالمی را چراغ انجـمن است او همان کعبۀ وصال خداست که وجودش مطاف مرد و زن است نه به بتخانه چون خـلـیل خـدا او به هر جا بت است، بتشکن است بر لبش دم به دم کلام خداست با خدا لحظه لحظه همسخن است گرچه ما دورش از وطن دیدیم ماه مصر است و یوسف وطن است هم به دستش زمام مُلک وجود هم امام تو، هم امـام من است آفـریـنـش بــود بـه فـرمـانـش نه زمـین بـاد نه زمـان بیتـو شـده دلـگـیـر آسـمـان بـیتــو ذکر ما در هجـوم ظلم و ستم گشته «الغوث و الامان» بیتو شـعـلۀ «الفـراق» جای نـفـس خـیـزد از سـیـنۀ جهـان بیتو نه به گـل هـست چشمِ دیدارم نه به دل شـوقِ بوستان بیتو دور هم صبح جمعـهها تا کی جـمع گـردنـد دوسـتان بیتو؟ گرچه باشـد چـراغ بـسیارش مانده تاریک، جمکـران بیتو قـبـر پـنـهـان مــادرت زهــرا همچـنان مـانده بینشان بیتو تو کـه خـورشـیـد عـالم جانی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سرم را میزنم از بیکسی گاهی به درگاهی نه با خود زادراهی بُردم از دنیا، نه همراهی اگر زاد رهی دارم، همین اندوه و فریاد است نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی غروبی را تداعی میکنم با شوق دیدارش تماشا میکنم عطر تنش را هر سحرگاهی هلال نیمۀ شعبان رسید و داغ دل نو شد دعای «آل یاسین» خواندهام با شعر کوتاهی اگر عصریست، یا صبحی، تو آن عصری، تو آن صبحی اگر مهریست، یا ماهی، تو آن مهری، تو آن ماهی دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دست خدا پردۀ شب را شکافت صبح شد و نـور خـداونـد تافت کـبـکـبـۀ مـوکـب سـلطان رسید مـنـتظـران نـیـمـۀ شعـبان رسید دسـت خـدا، هـیـمنـۀ ذوالـفـقـار باز شد از غـیب جهـان آشکـار ای ز وجــود تـو، وجـود هـمـه رشحـهای از بـود تو، بـودِ همه هستی عالم همه از هست توست خیر دو عالم همه در دست توست بودِ هـمه از تو و بودِ تو لطـف غـیبتت از ما و وجودِ تو لطف واسـطـۀ فـیـض خـدایـی تـویـی در دو جهان علّت غـایی تـویی خلـق خـدا را بـه خـدا رهـبـری نــور دل و دیــدۀ پـیــغـمـبــری ســیّــدی و قــافــلــهســالار مــا دسـت خـدایـی و، نـگـهـدار مـا حجّت حق، قطب زمان، روح دین نــور خـدا در ظـلـمـات زمـیـن آیـت کــبــرای خــدای جــهــان مـهـدی مـوعــود، امــام زمــان ای زده بـر بـام فـلـک زآگـهـی بـیــرق تـوحــیـد خـلـیـلالـلـهـی پـردهنـشـین و همه جا نـاظـری غـایبی و در همه جا حـاضری خیز و ز رخساره بر افکن نقاب ای خـجـل از سـایـۀ تـو آفـتـاب پـرده بـرانـداز که بـی روی تو روز همه شد چو شب مـوی تو مـا هــمـه دلــدادۀ روی تــوأیـم خـاک نـشـیـن سـر کـوی تـوأیـم طبع «ریاضی» که غزلخوان توست خـاک بَـرِ رفعـت ایـوان توست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اگرچه غـايبى، امّا حضورِ تو پيداست چه غيبتىست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست مقام گلشنِ اشراق، نافـهخيز از توست بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست تو كيستى كه قـيامت، قيامتِ كـبراست تو كيستى كه قـيامت ز قامتت پيداست تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارىست زبان قاطع شمشير عدل تو كارى ست نگـاه مـنتـظـرانت هـنوز مـانده به راه سپـيد شد ز فـراق تو سنگفـرشِ پگاه خدا به دست تو دادهست عدل عالم را سـپـرده نـيـز به دسـتت حـساب آدم را ز هرچه هست به گيتى، سرآمدت خوانند تـويـى كه قـائـم آل محـمـدت خـوانـنـد ولادتت نه فـقـط آبـرو به شـعـبـان داد كه در ضميـر تمامى مردگان جان داد اَلا سـتارۀ مـوعـودِ گـرم و عالـمتـاب! به دشت تيـرۀ هـستى چو آفـتاب بتـاب بتـاب و ظلـمت ظلـم زمـانه را بـردار ز گـردههاى بـشـر تـازيـانه را بـردار
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
امـشب دلـم هـوای تـو دارد هـوای تو با اشک و ندبه پُر زده تا سامـرای تو قَـلْـبِـی لَـكُـمْ مُـسَلِّـمٌ وَ رَأْيِـی لَـكُـمْ تَـبَـعٌ لبـریـزم از محبت و مهـر و ولای تو چـشـمانـتـظـار آمـدنت مـادری غریب تا در طـواف کعـبه بپـیـچـد صدای تو دستی برآر و ذکر فرج را خودت بخوان چون مستجاب میشود امشب دعای تو اَشکو الِیکَ غربتی؛ آقای من کجاست؟ کی میدهـد نـدای فـرج را خـدای تو؟ این چـشـمها لـیـاقـت دیـدارتان نداشت دردا...! نبـوده چـشـم دلـم مبـتـلای تو دلگـیـری از سـیاهی پـروندهام، قـبول شـرمـنـده آمدم که بـیـافـتـم به پـای تو ما را به حق ساقی عطشان قـبول کن یـابن الـحـسـن تـمام وجـودم فـدای تـو با روضههـای فـاطـمـیـه قـد کـشـیدهام در آرزوی این کـه بـمـیـرم بـرای تـو ای زائر حسین! بگو خیمهات کجاست؟ تا کی بود سکـوت بیـابـان سـرای تو؟ ایکاش! دل، اسـیر هـوا و هوس نبود تـا مـیشـدیـم هـمسـفـر کــربــلای تـو در این غروب نیمۀ شعبان شه غریب هـیأت به پاست گوشۀ قـلـبِ گـدای تو
: امتیاز
|