کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : سعید بیابانکی     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول     قالب شعر : مثنوی    

سلام ای طـبیب طبـیـبان سـلام            سلام ای غـریب غـریبان سلام

الا مـاهـتـاب شـبـسـتـان طوس            الا حضرت نور، شمس‌الشموس


غـریـبـم مـن از راه دور آمـدم            به دنبال یک جـرعه نـور آمدم

شبـم، آه یک جـرعـه ماهـم بده            پـنــاهـی نــدارم پــنــاهــم بــده

ببـخـشـا اگـر دور و دیـر آمـدم            جـوان بودم، امـروز پـیـر آمدم

مـنـم زائـری خــام و بـی‌ادعــا            کـبـوتـر کـبـوتـر کـبـوتـر دعـا

اگر مست و مسرور و شاد آمدم            من از سمت بـاب‌ الـجـواد آمدم

من از عطر نامت بهاری شدم            تـو را دیـدم آئـیـنـه‌کـاری شـدم

تو این خاک را رنگ‌وبو داده‌ای            بـه ایـــران مـن آبـــرو داده‌ای

ببـخـشـای این عـاشـق ساده را            ببـخـشـای این روسـتـا زاده را

تـو را دیـدم و روشـنـایی شـدم            عـلـی‌بن‌مـوسی‌ الـرضـایی شدم

: امتیاز

مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : حسین خیریان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

به نام حـضرت یـار و به نـام جـانـانم            پُر از سکوت غمم یا که دل هـراسانم

غریب و گم شده در راه مانده حیرانم            کـنـار جـاده نـشـسـتـم چـقـدر بی‌جـانم


عـجـیـب در به در کـوچـۀ خـراسـانـم

دوباره قصۀ عشق و جنون شده تکرار            بیا و داغ حـرم را به قـلب من نگـذار           

هـوا هـوای گـدایی رسیـده وقت قرار            قدم قـدم به تو نزدیک می‌شوم انگـار

گـدای خـسـتـه‌ات آمـد سـلام سـلـطانم

دلـم گـرفـتـه فـدایت شـوم دعـایـم کـن            مـیان صـحـن تو دلـداده‌ام صـدایم کن

بیا و از همه غیر از خودت جدایم کن            خـراب کن من بد را خودت بنـایم کن

مریض و پُر غم و دردم تویی تو درمانم

همیـشه صحـنۀ زیـبـا نـمی‌رود از یاد            کنار حوض حرم رو به روی گوهرشاد

نگـاه من به زن پیر و خسـته‌ای افـتاد            که آب و دانه به کام کبـوتـران می‌داد

بـبـین که مثل همه زائـران پـریـشـانم

صدای همهـمۀ جمـعـیت صدای زنان            صدای گریۀ طفلان صدای پیر و جوان

و صحن‌ها که پر است از دعای این و آن            سرت همیشه شلوغ بوده شکر آقا جان

برای غـربت مـردی غـریب گـریـانم

همان که دور مزارش فـقـط چند تایی            کـبـوتـرنـد و نــدارنـد لانــه و جـایـی

نـشـانـی حـرمـش انـتـهـای زیـبــایــی            مـدیـنـه کـوچـۀ غربت پـلاک تنهـایی

هـمـیـشه زائـر آن سـرزمین پـنـهـانـم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سید رضا مؤید نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای از شـعـاع نـور تو تـابـنـده آفـتـاب            باشد ز روی مـاه تو شـرمـنـده آفـتاب

جز با رضـای تو نـدمـیـد و نـمی‌دمـد            از شـرق، در گـذشـته و آیـنـده آفـتاب


فرمـان اگر ز سـوی تو یـابـد هرآیـنه            هر مُـرده را دوبـاره کـند زنـده آفتاب

در آسـتـان قـدس تو یا ثـامـن‌الـحـجـج            یک بنـده ماه باشـد و یک بنـده آفتاب

زرّینه گـنبدت بدرخشد ز سطح خاک            چونان‌که از سپـهـر درخـشـنده آفـتاب

تا شد پدید در مه ذی‌القـعـده چهره‌ات            ای ماه! شد ز شـرم سرافکـنده آفـتاب

ای هـشـتـمیـن ولیّ خـدا یا اباالحـسن!            با طلعـت تو کی بُـوَد ارزنـده آفـتاب؟

نور از تو کسب کرده که بخشد به ماه نور            ورنه کجاست این همه بخـشنده آفتاب

بــر حـال مــنـکــران مـقــام ولایـتـت            هر صبح‌دم به طعـنه زند خـنده آفتاب

جان‌پرور است گرچه به دنیا، ولی به حشر            باشد برای خـصم تو سـوزنـده آفـتاب

تابنده است شـمـس جـمال و جلال تو            روزی که نیست روشن و تابنده آفتاب

شعرم ز یُـمن نام تو پـیچـیـده هر کجا            آن‌سان که نـور کـرده پـراکـنده آفتاب

از ذرّه کمتر است «مؤید» به درگهت            جایی که هـست ذرّۀ شـرمـنده آفـتـاب

: امتیاز

مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : مسمط

خـوشـا ما که هـمـسـایه جـنّـتـیـم            به خان کـریـمـش همه دعـوتـیم
گـدای رضـائــیـم و
در عـزّتـیـم            به دست کریمش چه خوش عادتیم


رضا پادشاه است و ما رعیـتـیم

فــدای غــلام مـســیــحــا دمــش            به سـرهـای ما سـایـۀ پرچـمـش
بود چـشـم ما جای آن مـقـدمـش           
بـدانـد دو عـالـم که یـک امـتـیـم
رضا پادشاه است و
ما رعـیـتیم

کـسـی را نـدیــدم بــرانـی ز در            تـویـی مـهـربـانـتـر ز مادر پدر
مـرا هـم بــرای غــلامـی بـخـر           
که با تو همه عاری از محـنـتیم
رضا پـادشاه است و
ما رعیـتیم

مــنـم ســائـل سـر بـه راه شـمـا            هـمـان آهــوی دل بـخـواه شـمـا
بــود روزی‌ام از نــگــاه شــمـا           
هـمـه ســائـل سـفـرۀ رحـمــتـیـم
رضا پـادشـاه است و
ما رعیتیم

زمانی که حق قلب ما را سرشت            محـب الـرضا سر در آن نوشت
به
مشهد عطا کرد ارض بهشت            هـمـه آفـریـده از این حـکـمـتیـم
رضا پادشاه است و
ما رعیـتـیم

خوشـا آنکه دل سوی مشهد کند            مگـر می‌شـود او کـسی رد کـند
نگـفـته خودش لطف بی‌حـد کند           
و مـا کـشـتـه این هـمـه رأفـتـیـم
رضا پادشاه است و
ما رعـیـتیم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

بیدها را حـظِّ رقـصـیدن هدایت می‌کند           نـورها را کِـیف تـابـیدن هدایت می‌کند
ابـرها را شـوق بـاریـدن هدایت می‌کند           چـشـم‌ها را لـذت دیـدن هـدایت می‌کـند


لذتی شیرین‌تر از شیرینی دیدار نیست
کور باد آن چشم‌هایی که پی دلدار نیست

آفـتـاب روی بـام سـاعـت هَـشـتَم تویی           اشـتـیـاق ناتـمـام ساعـت هـشـتـم تـویی
لحـظۀ پُـر احـتـرام ساعـت هشتم تویی           از طـفـولـیت سلام ساعت هَـشتَم تویی

السلام ای هشتمین خورشید آل مرتضی
السلام ای حضرت سلطان علی موسی‌الرضا

دشـت با آهـنـگ نیـشـابور هم آواز شد           ناگهـان بادی وزیـد و موسم پرواز شد
از کران
تا بیکرانه بال و پر ها باز شد           یا رضا گفتیم و کـوچ عاشقی آغاز شد

بی‌قرار شب نشـیـنی‌های رویِ گُـنـبدیم
ما کـبـوتـرهـای جـلـد
آسـتـان مشـهـدیم

جلوۀ خورشیدها از گنبدت رونق گرفت           جزر و مد ماه‌ها از مرقدت رونق گرفت
مهربانی‌ها ز لطف بی‌حدت رونق گرفت           کسب و کار ما به لطف مشهدت رونق گرفت

دَخل دُکّان‌هاست تا محشر بدهکار رضا
قـبـلۀ بـازار
ایـران است،”بازار رضا

کاش بالـم را گـرفـتار هـوای خود کنی           ربّـنـایـم را بدهـکـار دعـای خـود کـنی
نسل اندر نسل ایـلم را گـدای خود کنی          
دست من را ظرف سقاخانه‌های خود کنی

من فرات التماسم، مشک را بیرون بکش
از خُم چشمم شراب اشک را بیرون بکش

ابـر بـودم بی‌محـابـا گـریه کـردم بارها           رود بـودم سیـل‌آسا گـریه کـردم بـارها
قطره بودم قـدر دریا گریه کردم بارها           جای جای صحنتان
را گریه کردم بارها

هیچ اشکی مثل اشکِ صُبح میلادت نشد
هیچ جایی گـوشۀ دنج گوهرشادت نشد

حوض‌های صحن‌هایت انعکاس کوثرند           شاخه‌های چلچراغت شاخه شاخه اخترند
کفـترانِ روی بامت با ملائک می‌پـرند           خادمـانت هم یکی از دیگـری آقـا ترند

خنده‌هاشان انعکاس نور در قندیل‌هاست
چوب‌
پرهاشان به نرمی پر جبریل‌هاست

ذکر تسبـیـحات ماهی‌های دریاها رضا           با خدا بوده است هرکس بوده باشد با رضا
صدهزاران بار می‌گوئیم با زهرا:رضا           یا رضا و یا رضا و یا رضا و یا رضا

عـالـم و آدم گـدایـان سـرایت یا رئـوف
جان ما قـربـان نـام دلـربایت یا
رئـوف

خاک بـالا روی بال یا کـریمت ریخـته           عطر جـنّت روی دستان نسیمت ریخته
شیرۀ خـرمای طوبا در حلـیمت ریخته           خاطرات کهـنۀ من در حـریمت ریخته

دست پر مُهرت سرم را نازنازی می‌کند
کودکی‌هـایم مـیان صحـن بازی می‌کند

مادرم وقتی پرم می‌داد، بالش جمع شد           در دلش پای ضریحت بغض سالش جمع شد
آینـه در آیـنـه اشـک زلالـش جـمع شـد           تا مرا دستت سُپرد آقا، خیالش جمع شد

مِهر تو در سیـنه‌ام افتاد، گـریه کُن شدم
مادرم با گریه شیرم داد گـریه
کُن شدم

آسـمانِ مـرقـدت مـا را هـوایی می‌کـند           رقص پرچم روی گنبد دلربایی می‌کند
پنـجـره فـولاد تو کـارِ خـدایـی می‌کـند           دست آهن‌گونه‌اش مشکل‌گشایی می‌کند

نَقل اعجـاز حریمت نُقـل مجلس‌ها شده
کفشدار تو همان کوری است که بینا شده

هر زمان روحم در این آئینه‌ها گُم می‌شود           مثـل دریـاها دلـم غـرق تـلاطم می‌شود
سـیـنـۀ من وادی طـورِ تـکـلـم می‌شـود           زائرت دلـتنگ زهـرا خانمِ قُـم می‌شود

بارگاه قم حریم حضرت زهرای ماست
ریل قم مشهد مسیر جنّت الاعلای ماست

قطره می‌خواهیم این‌ها فِیض دریا می‌دهند           خوشه می‌خواهیم گـندمزار اعلا می‌دهند
آب می‌خواهیم مِی‌های طهورا می‌دهند           سالیانی می‌شود که رزق ما را می‌دهند

از ازل روزی خورِ خواهر برادر بوده‌ایم
ما نمک‌پروردۀ موسی بن جعفر بوده‌ایم

ای بزرگی که سلیـمان‌‌وار ذرّه‌پـروری           از تـمـام انـبــیــا و اولـیـا هـم بـرتــری
گوشه چشمی می‌کنی، دل از دل ما می‌بری           جای یک دفعه سه دفعه جانِ ما را می‌خری

جورِ مجـنونی کـشیدم تا که لیلایت کنم
جان خود را می‌دهم شاید تماشایت
کنم

بوسه‌گـاهم رَدِّ نعلـِین قـدم های شماست           خندۀ امروزم از لبخـند فردای شماست
روح این مُرده به دنبال مسیحای شماست           کربلای اربعـینم لنگ امضای شماست

نامۀ پرواز من را مُهر کردی، تا زدی
تا قسم جانِ جوادت دادمت
، امضا زدی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

امروز که خورشید سر از شرق برآورد            از کعـبۀ جان، قـبلـۀ هـفـتم خـبر آورد
یعـنی شب تنـهـایی ما را به سر آورد           
با خود خبر از «نجمه» و قرص قمر آورد


»وَالشَّمس» بخـوانـید سـر راهِ مـدیـنه
تا از همه کـس دل بِـبَـرد مـاهِ مـدیـنـه

این شمس شموس است که از راه رسیده            صد بـار به پـابـوسی او، مـاه رسـیـده
این
«فتح قریب» است سحرگاه رسیده            با پرچـمی از «نَـصرُ مِنَ الله» رسیده

ای نجمه! که مادر شده‌ای، مادر خورشید
امروز ببـین نور جهـان‌گستر خورشید
این حجّت هشتم که به عصمت دهمین است            سوگند به قرآن که «اولی الاَمر» همین است
این روح ولایت که امان است و امین است            در سایه‌اش آسوده زمان است و زمین است

»در پرده نگویم سخن خویش، عَلَی الله«
بی‌مهر رضا کس نبرد سوی خـدا راه
ای آمده پـابـوس بـزرگ آیت هـسـتی!           
در گوشۀ هر صحن و رواقی که نشستی
قـفـل دل خود را به کـدام آیـنه بـستی؟            یک لحظه بیندیش که مهمان که هستی؟

مهمان سر سفـرۀ لطف و کرمِ دوست
جـان و سَرِ
ما بـاد فـدای حـرم دوست
مـاه آیـنـه پـیـش حـرم از دور بـگـیرد            خورشید از «ایوان طلا» نور بگـیرد

یک بوسه ز درگاهش اگر حور بگیرد،            فـیـروزه‌ای از شهـر نشـابـور بگـیـرد

فـیروزه نه، یک سلـسله دُرِّ سخنِ ناب
روشن‌تر از آئینه و
جان‌بخش‌تر از آب
هر گوشۀ این روضه، رفیع‌ُالدَرَجات است            این گنبد زرین نَه، که این چتر نجات است
این پنجره فولاد نه، این نبض حیات است            این قبلۀ دل‌های «یُقیمونَ صَلوة» است

گر بر سر شرطی که «رضا» گفت، بمانیم
»هر شب شبِ قدر است، اگر قدر بدانیم«
سرچشمۀ شور و هَیجان است خراسان            آرامِ دل، آرامـش جـان است خـراسان
بیـدارگـرِ روح و روان است خراسان            آئـیـنه‌ای از بـاغِ جـنـان است
خراسان

اینجا تویی و خـلـوت اُنـسی و دعـایی
یـادت نرود ای دلِ مسکـین که کجایی
اعجاز مسیحا کند این روضه نسیمش            یادآور گل‌های بهـشـتی‌ست شـمـیـمش
پـروانه به زُوّار دهـد دسـت کـریـمش           
»دیدم همه جا بر در و دیوار حریمش
جـایی نـنـوشـتـه‌ست گـنـه‌کـار نیـایـد
«
حـیـف است کسی در حـرم یـار نیـاید
وقـتی به سـلام آمـده‌ای بـا دل خـسـتـه            صدبار اگر تـوبه شکـسـتی و
شکـسته
بر
روی تو باز است هزاران دَرِ بسته            ای روبه‌روی حضرت خورشید نشسته

هر کس که گره زد به ضریحش دل خود را
حل کرد به یک آهِ سحر مشکل خود را
هرچند بهشتی‌تر از اینجا حرمی نیست            بر چهرۀ هیچ آینه‌ای گرد غمی نیست
هرچند که در راه طلب پیچ و خمی نیست            آهوی تو بودن به خدا کار کمی نیست

اینجاست پر از زمزمۀ دوست، بیائید!
اینجـا حـرم ضـامـن آهـوست، بیـائـید!
باز «آمـدم ای شـاه، پنـاهم بده» اینجا            پروانۀ «یک لحـظه نگاهم بده» اینجا
تـأثـیـر به شب‌نـالـه و آهـم بـده ایـنجـا            شـرمـنـده‌ام از آیـنـه، راهـم بـده اینـجا

هر چند مرا گوهر اخلاص «حِسان» نیست
اشک مَنِ دل‌خسته کم از نامه‌رسان نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

اینجاست پر از زمزمۀ دوست، بیائید!           اینجـا حـرم ضـامـن آهـوست، بیـائـید!

مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مسمط

خورشید اگر در سایه‌ات پنهان نمی‌شد            شمع ضعـیـفی می‌شد و تابـان نمی‌شد
از آسیاب طـوس اگر احـسان نمی‌شد            گـنـدم بـرای سـفـرۀ
مـا نـان نـمـی‌شـد


ایران بـدون مـشـهـدت ایـران نمی‌شد

با تو به ایران حق صفایش را فرستاد            اربـاب تا ری کـربـلایـش را فـرستاد
انـسـیـة‌الـحـورا دعـایـش را فـرسـتـاد            موسی بن جعفر بچه‌هایش را فرستاد

مشهد نبود ایـران قـمر بـاران نمی‌شد

حاجت به ما دادی و این بارم صدم شد            هی قم به مشهدهایمان مشهد به قم شد
از
میـکـده روزی ما این بـار خـم شد            هر کودکی که در حرم یک بار گم شد

تا آخر عـمـرش دگر حـیـران نمی‌شد

آقای رعـیت‌پـرور ای ارباب دلسـوز            چشم تو شد خورشید گرم عالم افروز
خضر نبی در محضر تو دانش آموز           
شیطان اگر حُسن تو را می‌دید آن روز

جبریلِ رامت می‌شد و شیطان نمی‌شد

کی این همه حُـسن تو را دارد خدایا؟            نــام تـو از مـا مـی‌کـنـد دفــع بــلایــا
آقـایی از تو مـهـربـان‌تـر هـست آیـا؟            از تو
فـراوان مـی‌رسـیـده بـر رعـایـا

حتی کسی که عاشـق سلطـان نمی‌شد

دریـای الطـاف خـروشان است مشهد            دار الخـلـود بـاده‌نـوشـان است مشـهـد
میخـانـۀ خـانه به دوشـان است مشهـد            کـاشـانۀ حـلـقه به‌گـوشان است مشهـد

با تو غـلامـت ارزنـی ارزان نـمی‌شد

بالا ترین تخـت جـلالت مسـنـد توست            عرش خدا هم احـتـمالا مـرقـد توست
دار و نـدار ما فـقـیـران مشهـد توست            روزی‌مـان الـحـمــدلله از یـد تـوسـت

بی‌لطف تو چشمان ما گـریان نمی‌شد

از روضۀ “ابن شبیبت” غم عیان بود            هر شب اَنیست گریه‌های بی‌امان بود
هم غصه‌ات از شمر هم از ساربان بود            یک مرد اگر در بین آن نامردمان بود

اربـاب ما دیگر تنـش عـریان نمی‌شد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سلام حضرت جان، مهربان دوران‌ها            ســلام مـأمـن آرامـش پــریــشــان‌هــا
ضریح نـور تو مصداق کعـبۀ جان‌ها            شکوه صحن عتیقت بهـشت مهمان‌ها


نفـس بـریـده‌ام و جان تـازه می‌خواهم
برای از تو سرودن اجـازه می‌خواهم

رسـیـده‌ای که بـتـابـی به آسـمـان همه            تو ای صبورترین یار، هم زبان همه
مــرام آیــنــه‌هـا را بـده نـشــان هـمـه            دوباره جان بده بر جسم
نیمه‌جان همه
بـرای شـانـۀ من تـکـیـه‌گـاه یـعـنی تو
امـیـد هـر
دل بـی‌سـرپـنـاه یـعـنـی تـو

همیشه زائر دور از تو مثل زندانی‌ست            نصیب عاشق دور از حرم پریشانی‌ست
و هرچه شیعه در عالم دلش خراسانی‌ست            ارادت به شما اصل هر مسلمانی‌ست
لباس خادم این نـورخانه سنگین است

خیال نوکری‌ات حسرت سلاطین است

شکوه ناب‌ترین عکس‌هایمان اینجاست            همیشه وقت غم و درد جایمان اینجاست
صـداقـت دل بی‌ادعـایـمان اینـجـاست            مدینه و نجف و کـربـلایمان اینجاست
پـنـاه مـردم دلـخـسـتـه از سـتـم‌هـایـی
تـمـام دلـخـوشـی کـشـور عـجـم‌هـایی

اگرچه شهر پر از صحنه‌های عصیان است            هـنوز نـام تو اسـم‌شب خـراسان است
امید روشنمان ذکر یا
رضا جان است            درون سینه به مهرت، گناه سوزان است
همیشه زائر از اینجا به دست پُر برگشت
گناه کار به اینجا رسید و حُـر برگشت

ضریح، سنگ صبور غم مسافرهاست            تمام حوصله‌ات خرج درد زائرهاست
بهشتِ مشهـد تو مقـصد مهاجرهاست            رسیدنِ به عـبایت امـید شـاعـرهاست
نه دعـبـلم نه فـرزدق،
گـدا حسابم کن
تو آفـتـابی و چون ذرّه‌ها حـسـابم کن

نیـامـدم که تـو را باز درد سـر بـدهـم            رسیـده‌ام که در این آسـتـانه سر بدهم
کبـوتـرانه به شـوق تو بال و پر بدهم            برای عرض ارادت دو چشم تر
بدهم
گـرفـتم از
در این خـانـه اعـتـقـادم را
جـواب داده‌ای هـر
ذکـر یا جـوادم را

به زخـم بی‌کـسی‌ام الـتـیـام می‌خـواهم            سلام داده، عـلـیک الـسلام می‌خـواهم
ز
جرعه‌های مرامت، مرام می‌خواهم            میان حصن حصین‌ت دوام می‌خواهم
نفس
نفـس به هـوایت همیشه محـتاجم
خرابم و
به دعـایت هـمیـشه محـتاجـم

حرم شـنیده فـقـط بغض در صدایم را            نگـفـته‌ام به کسی جز تو رنج‌هـایم را
کسی نداشـتـه جز
چـشـم تو هـوایم را            فقط تو باخـبـری بغـض کـربـلایـم را
خدا کند که دلم تنگ، بیش از این نشود
دلـم مسافـر مـحـروم اربـعـیـن نـشـود

اجازه می‌دهی‌ام غم نصیب تان باشم؟            منـم مخـاطـب یابن الشـبـیب‌تان باشم؟
مرید عـشق حـسـین
غـریب‌تان باشم؟             گریز روضۀ شیب الخضیب تان باشم؟ 
«بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد»

: امتیاز

مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دور از تو نیستم که دلم در هوای توست            قـلبم به زیر تابش گـنـبد طـلای توست

تنها غـذای حـضرتی‌ات نه رئـوف من            در سفره‌ام هر آنچه که دارم غذای توست


اول تـو یــاد مـی‌کـنـی و یــاد مـی‌کـنـم            هر صبح قلب مشتعلم جای پای توست

تنها نه در حرم که به هر جای این زمین            هر خسته‌ایی که گم بشود آشنای توست

اهـلـیـتـم کـجـا و کـریــمـان اهـل بـیـت            عـبد جـواد بودن من از دعـای تـوست

هک شد به هر رواق بیـایـد گـنـاهکار            اصلا که چشم پوشیِ از ما بنای توست

هر کس جواب شد، تو بغل باز می‌کنی            بر کودک مـریض محبت دوای توست

مهـران به یاد مـهـر تو پـرواز می‌کـنم            الحق جـواز کـربـبلا با رضـای توست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

امـشـب قــرار، یـار دل بـی‌قـرار شـد            یعنی که باب میـل همه، روزگـار شد
نورِ دو چـشمِ حضرتِ باب الحوائجی            واکرد چشم و خاک، خزانش بهار شد


سلطان رسید و قاعده‌ها گشت زیر و رو            رعـیت شدن، میان جهـان افـتخار شد
وقت نجـات مردم ایـران رسیـده است            شکر خدا که کشورمان، کعـبه‌دار شد
کرده
طلوع باز علی جان و این جهان            سر زنـده از مـسـیـحِ دمِ ذوالفـقـار شد

ای عـزّتِ بـدونِ کـرانـه خـوش آمدی
ای سومین عـلـیِ زمـانه خـوش آمدی

ای خوش ترین ترانۀ لب‌های من سلام            نعم الرفـیق، عشق من، آقای من سلام
ای زندگی من، شب و روزم، عزیز من            ای از قـدیـم در دلِ شـیـدای من سـلام
مجـنون
تـر از همیـشه به پابـوس آمدم            جانان و جان و حضرت لیلای من سلام
ای آبـروی من، کس و کارم، پـناه من            سـرمـایه‌ام، تـمـامیِ دنـیـای من سـلام
ای دین من، قیامت من،ای بهشت من            ای عـاقـبت بخـیـریِ فـردای من سلام

هر جا دلم شکست، رسیدی به داد من
من غافل از
تو بودم و بودی تو یاد من

اصلا بـعـیـد نیـست که نـامـه سـیـاه‌ها            گـردنـد تـحـت قـبـه‌ات از بـی‌گـنـاه‌هـا
ای کـربـلای من، نجف من، بقـیع من            ای مـشـهـد تو جـمـع هـمه بـارگـاه‌هـا
قربـان کیـمـیای دو چـشمان مـست تو            آقــا مــرا نـگــاه کـن از آن نـگــاه‌هــا

در کوی تو شکسته دلی می‌خرند و بس            ذکـر خـداسـت پـای ضـریـح تـو آه‌هـا
تو
زیـر سـایه‌ات هـمه را راه می‌دهی            یـا ایـهــا الـعــزیـزِ هـمـه بـی‌پـنــاه‌هــا

تو سایه‌ات شبیهِ خدا بر سر همه است
مهمان نوازی‌ت چه قَدَر عین فاطمه‌ است

غیر از درِ تو این همه لطف و کرم کجاست            اصـلا پـنـاه اولــم و آخــرم کـجـاسـت
یـادش بـخـیـر
خـاطـرۀ اولـیـن ســـلام            آن روزهای گم شدنم در حرم کجاست
لطف تو آن چـنان بغـلـم کـرده بود که            یادم نـبـود گم شـده‌ام، مـادرم کجاست
خیلی عوض شدم، عوضم کن به یک نگاه            گردیده‌ام وبال تو، بال و پرم کجاست؟
گردید قطره قطره چرا سیل اشک من            حال و هوای سابق چـشم ترم کجاست
خـیـلی هـواییِ حـرمـم بـاز، بی‌گـمـان            آقا سوال کرده که این نوکرم کجاست

خـیـلی دلـم گـرفـته مرا رو به راه کن
مثل هـمیـشه کـوه غـمـم را تو
کاه کن

این دردهـا بـدون تو درمـان نداشـتـند            این ابـرهـا بـدون تو بـاران نـداشـتـنـد
بود آخرالـزمان چه قَدَر هـولناک اگر            ایـرانـیـان امـام رضـا جـان نـداشـتـنـد
مشهـد اگر
نبـود که این گـونه پنـج تن            لحظه به لحظه لطف به ایران نداشتند
ایـن مـلـت امـام حــسـیـنـی
بــدون تـو            در فـتـنه‌ها که جرأت طـوفان نداشـتند
جانم فـدات! دست گرفـتی چه قـدر از            آنانـکـه ذرّه‌ای به تو ایـمـان نـداشـتـند

ای بهـتـرین پـنـاه، بـرای هـمـه سـلام
ای مهـربـان امـام رضای هـمه سـلام

سوگـنـد می‌خـورم به سلـیـمـان کربلا            در مشـهـدت شـدیـم مـسـلـمان کـربـلا
مدیون لطف پنجره فـولاد مشهد است            هر کس که بین ما شده مهـمان
کـربلا
جان جـواد! قـسـمت ما کن ابالـجـواد!            تـنـگ غـروب، نـم نـم بـاران کــربـلا
این جا بُوَد حسینیه یا که حرم چه قدر            هـسـتـنـد زائــران تـو گـریـان کـربـلا

این کاسه‌های زرد خودش روضه گشته با            تمـثـالِ دسـتِ سـاقیِ عـطـشانِ کـربـلا
از آب هم مـضـایـقـه کـردند کـوفـیـان            خوش داشتـنـد حـرمت مهـمان کـربلا

ای کـشته فـتاده به هـامـون حسین من
ای صید دست و پا زده در خون حسین من

: امتیاز

مدح و مناجات با جضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سراغ پرچـمت را از شمیمِ باد می‌گیرم           نـشـانِ رود را از مـاهی آزاد می‌گـیـرم

حرم یعنی شفا؛ یعنی همان هوی مسیحایی           که دارم دَم‌به‌دَم از دوری‌اش غمباد می‌گیرم


شفا یعنی نخِ پیراهنی که غرق یوسف بود           به این امّید، من هم بوسه از فولاد می‌گیرم

مرا گم کرد، چشمانی که محو صحن و گنبد شد           نشـانی تو را از کـورِ مادرزاد می‌گیرم

به غیر از دیدنت هر حاجتی آورده‌ام رد کن           پس از دیدار، هر چیزی که لطفت داد می‌گیرم

من از گرد ‌و غبارِ زیرِ جاروهای خُدّامت           پس از افتادگی؛ پرواز را هم یاد می‌گیرم

نشستن با کبوترهای دست‌آموزِ تو درس است           برای جَلد بودن رخصت از استاد می‌گیرم

غم تو گوهری نایاب، در دنیای شادی‌هاست           من این دَم را میان صحن گوهرشاد می‌گیرم

تمام صحن تو شعر است، از هر شعر گویاتر           نگاهش می‌کنم از شعرِ خود ایراد می‌گیرم

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثمن

امشب مدیـنه جنّت الاعلای عشق است           طوفانِ رحمت خورده بر دریای عشق است
در خانۀ موسی‌ابن جعفر غصّه‌ای نیست           چون که شب میلاد یک آقای عشق است


فـوج مَـلـک بـهـرِ زیــارت آمـد انـگـار           وردی نهفته بر روی لبهای عشق است

ای عــاشـقـانِ کـلِّ دنـیـا؛ جـان رسـیــده
سر
را فـرود آرید چون سلـطان رسـیده

آمد امـامی که شـریـف و مهـربان است           آمد بـزرگی که یـقـیـنـاً خوش بیان است
ارثـیـه‌ها دارد ز
حـیـدر حـضرت عشق           آمد کسی که بی‌گـمان زهـرا نشان است
از نـسـلِ ایـن آقـا قـیــامـت‌هـا بـپـا شــد           او جدِّ پاکِ حضرت
صاحب زمان است

این ضامن آهوست دریای عطوف است
تـنـهـا امامِ مـهـربـانـی
کـه رئـوف است

یــاران!، بـشـارت آمـده فـرزنـدِ زهــرا           او بـضـعـه‌ای باشـد بـرای جـانِ طـاهـا
آمـد عـلـیِ دیـگــری …مـانـنـدِ حـیــدر           آمــد امــامِ دیـگــری …مــانــنـدِ مــولا
سـرشـار از لـطـفـش تمامِ کائـنات است           او دسـتـگـیـری مـی‌کـنـد از کـلِّ دنــیــا

او آبــروداری کــنـد بــا یـک اشـــارت
کارش کـرامت در کـرامت در
کـرامت

آمد امـامی که سراپـا فـیـضِ نـور است           آمـد امـام مـهـربـانـی که صـبـور اسـت
در دامنِ تطـهـیـر آمد حـضـرت عـشـق           رجس
و پلیدی‌ها یقین دارم که دور است
در خــانـۀ مـوسـی قـیـامـت کــرده آقــا           از یُمنِ او کلِّ جهان شور و نشور است

سـلـطـان رسـیـده محـشـرِ کـبرا رسـیده
جـانِ عـلـی و
حـضـرت زهـرا رسـیـده

بـایـد کـه رو آریــم بر آقــای مــشــهــد           تا خـاطـره سـازیم با شـب‌هـای مـشـهـد
با جـرعـه‌ای از آب سـقـاخـانه؛ مسـتـیم           باید بخـوانـنـد ما هـمـه شـیـدای
مـشـهـد
گرد و
غبارِ این حوالی چون مسیح است           دل‌ها گـره خورده فـقـط در پای مشـهـد

مــا زائـرانِ بـی‌نــوای ثــامـن هـسـتـیـم
چونکه دخـیـل مقـتـدای ضامن
هـسـتـیم

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

این ضامن آهوست دریای عطوف است           تـنـهـا امامِ مـهـربـانـی کـه رئـوف است

زباحال امام جعفر صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آتـش انـداخـتـه انـگـار ز پـا تا به سـرم           بس‌که زد طعنه به من، سوخت تمام جگرم

روح، زندانی این جسم نحیفم شده است           مانده در این قفسِ تنگ، فقط بال و پرم


کارم افتاده به دست دو سه تا گزمۀ مست           زیر این بـار بـلا راست نـمی‌شد کـمرم

می‌کـشیـدند مرا در وسـط کـوچه شـبی           می‌زدم بر رخ خـود لطـمه به یاد پـدرم

سیلی و آتش و میخ و در و دیوار و لگد           رد شد آن صحـنۀ تاریک ز پیش نظرم

آه از سـیـنـۀ تـنـگـی کـه بـرایـم مــانـده           وای از روضـۀ مـادر که شده دردسرم

گرچه یک عمر دلم از غم او می‌سوزد           بـی‌پـر و بـالـم و درگـیر عـذابـی دگـرم

هیچ روزی نـشـده تـلـخ‌تر از عـاشـورا           می دهد رنج، غـم یـار ز شب تا سحـرم

طاقتم رفت که می‌گفت کسی در گودال           سرش اینجاست، ببر حمله دگر سوی حرم

گوشواره، گلِ سر، معـجـر و مثل اینها           شده تصویر پُر از خونِ دو چشمان ترم

چقـدر بی‌سر و پا دور حـرم سرگـردان           چـقـدر درد که آمد هـمـگی دور و بـرم

جان من بر لـبـم آمـد، نـفـسم می‌سـوزد           آه افـتـاده در این لحـظـه کـجـاها گـذرم

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

من که کبوتر دلم، همیشه در هوای توست            همچو نسیم قدسیان،عازم آن سرای توست
دو چشم جان به سوی تو، کعبۀ کعبه کوی تو            قبـلۀ قلب خسته‌ام، تربت دلربای توست


بقـیع اگر چه خلوت از، همهـمۀ آدمیان            پر از حضور عرشیان، به قبر باصفای توست
خیل ملک صف به صف از، بارگه‌ات کند عبور            که بارگاه خاکی‌ات، بهشت آشنای توست
هدیه هر فرشته بر، جمع ملائک به جنان            ذره‌ای از خاک بقیع، به عطر جان فزای توست
زائر قـبـر اطـهـرت، زیـارت خـدا کـند            که وجه بی‌بدیل تو،جلوه‌ای از خدای توست
مرا اگر که دعـوتی، بهر زیـارتت کنی            جان دهم از شوق وصال، که این هم از عطای توست
ای‌که رئیس مذهبی، به مکتب خدای عشق            بقای دین احمدی، به لطف گفته‌های توست
جـلـوۀ رب ازلـی، وارث غـربت عـلی            معـنی دین نبـوی، تـلالـو ولای تـوست
به سن پیری ز پی، مرکب دشمنت روان            به کاخ آن که به لبش، طعنه و ناسزای توست
شرح نمی‌توان نمود، داغ تو را که گوئیا            هر چه غریبی و غم است،جمع شده برای توست
رخت سیه به تن کند، مادر قد خمیده‌ات            اوکه همیشه گریه کن، به مجلس عزای توست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : انسیه سادات هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کـتاب بود و به روی جهـانـیان وا بود            جـواب هـرچه نـمـی‌دانـمِ جـدل‌هـا بود

به روی فـرش امامت معـلمی می‌کرد            و تخـت سـست خلافت اسیر دعوا بود


به نـام آل مـحـمـد، غـریـبـه وارث شد            کسی نـدیـد مگـر آل او هـمـین‌جا بود؟

دوباره قصۀ خاری به چشم و بغض گلو            هنوز پاسـخ نـهـج‌الـبـلاغـه حـاشـا بود

چقـدر نـامـۀ کوفی از این و آن که بیا            نمک به زخم عمیقی که همچنان وا بود

هـنور خـاطـرۀ کـربـلا جـگـرسـوز و            مرام عهـد شکـسـتن هـنـوز بـرپـا بود

به چشم اگرچه که دورش شلوغ بود اما            به جز تنور که می‌داند او چه تنها بود؟

عجیب نیست بر آن خانه آتش افکندند            که این مدیـنـه‌نـشین از تبار زهرا بود

بگو به آن‌که به زعمش دهان حق را بست            کتاب جعفری شیعه همچنان باز است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

باید غـزل سـرتـاسـرش آتـش بگـیرد            شاعـر بـسـوزد دفـتـرش آتش بگـیرد

از داغ پی‌درپـی سزاوار است شیـعه            با گـریـه مـژگـان تـرش آتش بگـیرد


وقتی کبوتر در قـفـس محـبوس باشد            ای وای اگر بال و پـرش آتش بگیرد

وقتی زنی پشت در خـانـه‌ست هرگز            خـانـه نـبـایـسـتـی درش آتـش بگـیرد

سخت است پیش چشم مردی که به نیزه‌ست            دار و نـدار خـواهـرش آتـش بـگـیرد

گیرم به غـارت رفت گردنبند طـفـلی            دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟

فـرزند ابراهـیـم در آتش بـعـیـد است            یک تـار از مـوی سرش آتش بگیرد

مرد خـراسـانی! ببـیـن هـارون مکّی            حـاشـا که یکـدم بـاورش آتش بگـیرد

تا پـنـج تن یـار حـقـیـقـی نـیـست باید            شیـعـه نـگـاهِ بر درش آتـش بـگـیـرد

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو           عـرش آرام است زیر سـایۀ طـوبای تو
بادها را
مسخ کرده عطر جان افزای تو           ماه، فانوسی برای شب نـشـیـنی‌های تو


تو تـجـلّی اصـولی، تو بـنـای مـنـطـقـی
تـو امـام راسـتـیـنـی، تـو امـام صـادقـی
از قـنوت صبحگاهت تا دعایی می‌رسد           مستـمند تو به یک نان و نوایی می‌رسد
پای درس‌ت روح آدم تا رهایی می‌رسد          
جابرِ حیّان در این مکتب به جایی می‌رسد
طایر عـلـم لـدُنّی جـلد بـامِ صـادق است
شیعه هرچه دارد از قالَ الامام صادق است
خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل است           خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل است
کسب علم از غیر باغ دانشت بی‌حاصل است           طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل است
نور علم‌ت را به ژرفای جهان تابانده‌اند
بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده‌اند
حال عاشق نیمه‌شب با چشم بارانی خوش است           پس سحر لطفی کنی من را بگریانی، خوش است
یک نظر تنها، به سمتم، سربگردانی خوش است           در تنور عشق من را هم بسوزانی،خوش است
خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده
مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده
می‌چـکـد عـطـر خـدا از اَلـسّلام آخرت           شش قدم می‌خواست تا معراج، چشمان ترت
جبرئیل افـتاد وقـتی باز شد بـال و پرت           بندگی‌ات شیعـه را انداخـت یـاد مادرت
اشک را مانند مـادر می‌کـنی آب وضو
آنقدر، مولای من،
زهراخِصالی که نگو
فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می‌کنم          
شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می‌کنم
دست چشمم را کـنار قـبر تو رو می‌کنم           بارگاه خـاکی‌ات را آب و جـارو می‌کنم
کاش در خاک بقـیع تو
حرم می‌ساخـتیم
چارتا گنبد در آنجا دسته کم می‌ساخـتیم

بارها گفتی که اشک روضه‌ها مشکل‌گشاست           دردمندان گریه بر هر در بی‌درمان دواست
خـتم منبـرهایت آغـاز گـریز کـربلاست           قـاتلِ جان تو آقا روضۀ طشت طلاست
اشک‌های گریه‌کن‌ها را شمارش کرده‌ای
گریه بر
جدِّ غریبت را سفارش کرده‌ای
آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت           آسمان قلبش شکست و بارشی نم‌نم گرفت
روضه خوان"دیوار"شد "در" پا به پایش دم گرفت           دخترت از ترس دامان تو را محکم گرفت
نیمه شب بال و پر پروانه را آتش زدند
پیـش چـشم دخـتر
تو خانه را آتش زدند
بین این کوچه تو را در نیمۀ شب می‌کشند           بی عمامه بی عبا در پشت مرکب می‌کشند
تا گذر از جمعیت می‌شد لبالب می‌کشند           ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می‌کشند
سوخت در بین گذر بال و پر پـروانه‌ها
عمه جانت سنگ خورد از پشت بام خانه‌ها

: امتیاز
نقد و بررسی

بند زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ البته این موضوع بدان معنا نیست که ربیع و فرزندش در حق امام جفا نکرده اند، بلکه بطور قطع بخاطر منافع دنیایی خویش تن به دستور منصور داده و در حق امام ظلم نموه اند لیکن اعمال گفته شده در بالا را که معمولا در بعضی اشعار می آید انجام نداده اند؛  جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

پیش پای‌ت اشک‌های همسرت افتاده است           جای جای این گذر بال و پرت افتاده است
تکه‌ای از شعله بر روی سرت افتاده است           رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟
ریسمانِ بی‌مروّت‌ها اسیرت کرده است

ناسزای بی‌حیا در کوچه پیرت کرده است

زباحال امام جعفر صادق علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دم آخـر بـه بـرم زود بـیـا مـادر جـان            تا کنم سفـره دل پیـش تو وا مادرجان
هـمه اعـضای تـنـم مـثل تنت آب شده            بین بـسـتر بنـگـر حـال مـرا مادرجان


سوخت چون خانۀ تو خانه و کاشانه من            می‌زدم در وسـط شعله صدا مادرجان

سـوخـتن ارثـیـۀ مـادری مـاسـت ولـی            صورت حور کجا شعله کجا مادرجان

نه فقط آن شب و آن صحنه، خدا می‌داند            روضه خوان تو شدم در همه جا مادرجان
یاد کردم ز کتک خوردن تو، تا گفـتند            می‌زدند پیـرزنی را ز جـفـا مادرجان
گـفته بودم به همه مـادر ما را کـشـتند            قنفذ و ضرب
غلافش به خدا مادر جان
گفته بودم به همه بعد پیـیـمبر شده بود            کار تو گریه به هر صبح و مسا مادرجان
گفته بودم به همه رکن تو را بشکستند            با همان ضرب در و ضربه پا مادرجان
گفته بودم به سرت پارچه‌ای می‌بستی            بعد از آن واقعه کـوچه چرا مادرجان
گـفته بودم به همه ناحـلة الجـسم شدی            شبهی ماند فقـط از تو به جا مادرجان

گفته بودم به همه مادر ما غش می‌کرد            دم به دم بود چنین حال شما مادر جان
گفته بودم که شکست و به روی خاک افتاد            گـوشـوار تو ز سیـلـی جفا مـادر جان
گفته بودم که از آن هیزم نیم سوخته، هست            نزد ما، تا برسد مـهـدی ما مـادر جان

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

نه فقط آن شب و نه آن صحنه، خدا می‌داند            روضه خوان تو شدم در همه جا مادرجان           

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باز ما را چشمه‌ای از اشک جاری داده‌اند           روز و شب خاصیت ابر بهاری داده‌اند

سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک           آب و آتش باز با هم دست یاری داده‌اند


در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی           شب‌نـشـیـنان فـلک را بی‌قراری داده‌اند

بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان           آسمان را در عزایش بردباری داده‌اند؟

کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد           زین سبب او را ردای سوگواری داده‌اند

شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او           دانش و دین را قوام و استواری داده‌اند

پـیـروان مـذهـب این آفـتـاب عـشـق را           معـرفت آموخـتـند و رستگـاری داده‌اند

شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید           از نمک مرهم برای زخم کاری داده‌اند

دل بدین گلشن چه می‌بندی پس از تاراج گل؟           این چـمن را آب از بی‌اعـتباری داده‌اند

سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان           عرشیان را رتبۀ خدمت‌گـزاری داده‌اند

شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را           در گـذرگـاه نـسـیـم آئـیـنـه‌داری داده‌اند

گر چراغ لاله‌ای روی مزار او نسوخت           لاله‌ها پایان به این چشم‌انتظاری داده‌اند

آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقـیع           هر که را پروانۀ شب‌زنـده‌داری داده‌اند

تا محـبـان را فراخواند به پـابـوس امام           اشک‌های مـا به دل، امیـدواری داده‌اند

: امتیاز

ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

دوباره کینه‌ها انداخت آتش در دلِ کوچه           به پا شد داغ سنگینی دوباره داخلِ کوچه

مصیبت دیده و بگذار در حال خودش باشد           دلِ من هم گـرفته باز هم مثـل دلِ کوچه


همان دود و همان شعله! فقط با این تفاوت که           دو دست پیرمردی بسته شد در منزلِ کوچه

اگر بردند با پای برهـنه عـلتش این بود           که در تاریخ باشد ردّ حقّ و باطلِ کوچه

رئیس مذهب شیعه در آن اوجِ بـلا حتی           نظرها داشت با لطف و کرَم بر سائلِ کوچه

میان گریه‌ها می‌گفت: وا أمّاه…یا زهرا           همین ذکر پیاپی گـفـتنش شد قاتلِ کوچه

عبایش رفت زیر سمّ مرکب گفت یا جدّاه           به جز گودال، مقتل شد پس از این شاملِ کوچه!

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ البته این موضوع بدان معنا نیست که ربیع و فرزندش در حق امام جفا نکرده اند، بلکه بطور قطع بخاطر منافع دنیایی خویش تن به دستور منصور داده و در حق امام ظلم نموه اند لیکن اعمال گفته شده در بالا را که معمولا در بعضی اشعار می آید انجام نداده اند؛  جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

محاسن گرد و خاکی، تازیانه، طعنه و تهمت           جسارت‌هایِ کفرآلود می‌شد حاصلِ کوچه

کشیدند و چه محکم بر زمین خورد و زبانم لال           به روی صورتش پاشیده شد آب و گِلِ کوچه

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای رتبه‌ات فراتر از ادراک و از عقول            آئـیـنۀ بصیـرت چشمت جـهـان شـمول
حـلـم تو بی‌نـهـایت و عـلـم تو لایـزول            یا کـاشف الحـقـایق و یا جامع الاصول


کوچک‌تـرم از آنکه بخواهم بـخوانمت
یـا بـرتـریـن سـرودۀ عــالــم بـدانـمـت

عـلم اصول و عـلم قرائت ازآن توست            تفـسیر و فـقـه پلـه‌ای از نردبان توست
عـلـم نـجوم در رصد کهکـشان توست            راز عـلـوم کل جهـان بر زبـان توست

شیخ الائـمـه هـستی و دریای بی‌کـران
ای بـاقـرالـعـلـوم‌تـرین صــادق
جـهـان

مـردان سـرزمـین تو عـاشـق نبـوده‌اند            در باب عـشـق با تـو مـوافـق نبـوده‌اند
چون آشـنـا به کُـنـه حـقـایـق نـبـوده‌انـد            در پیـشـگـاه درس تو
صادق نـبـوده‌اند

تو در عـلـوم عـقـلی و نـقـلی سرآمدی
تـا روز حــشـر
صـادق آل مـحــمــدی

حکـام جـور خـلـوتـتـان را به هم زدند            گردونـۀ زمـین و زمان را به هم زدند
سرچشمه‌های اشک روان را به هم زدند            با کـشتن تو نظم جهـان را به هم زدند

ای جـای پـای غـربت تو در دل بـقـیع
هرکس
که گشت دور تو گردید مستطیع

: امتیاز