- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
امشب مدیـنه جنّت الاعلای عشق است طوفانِ رحمت خورده بر دریای عشق است فـوج مَـلـک بـهـرِ زیــارت آمـد انـگـار وردی نهفته بر روی لبهای عشق است ای عــاشـقـانِ کـلِّ دنـیـا؛ جـان رسـیــده آمد امـامی که شـریـف و مهـربان است آمد بـزرگی که یـقـیـنـاً خوش بیان است این ضامن آهوست دریای عطوف است یــاران!، بـشـارت آمـده فـرزنـدِ زهــرا او بـضـعـهای باشـد بـرای جـانِ طـاهـا او آبــروداری کــنـد بــا یـک اشـــارت آمد امـامی که سراپـا فـیـضِ نـور است آمـد امـام مـهـربـانـی که صـبـور اسـت سـلـطـان رسـیـده محـشـرِ کـبرا رسـیده بـایـد کـه رو آریــم بر آقــای مــشــهــد تا خـاطـره سـازیم با شـبهـای مـشـهـد مــا زائـرانِ بـینــوای ثــامـن هـسـتـیـم
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
آتـش انـداخـتـه انـگـار ز پـا تا به سـرم بسکه زد طعنه به من، سوخت تمام جگرم روح، زندانی این جسم نحیفم شده است مانده در این قفسِ تنگ، فقط بال و پرم کارم افتاده به دست دو سه تا گزمۀ مست زیر این بـار بـلا راست نـمیشد کـمرم میکـشیـدند مرا در وسـط کـوچه شـبی میزدم بر رخ خـود لطـمه به یاد پـدرم سیلی و آتش و میخ و در و دیوار و لگد رد شد آن صحـنۀ تاریک ز پیش نظرم آه از سـیـنـۀ تـنـگـی کـه بـرایـم مــانـده وای از روضـۀ مـادر که شده دردسرم گرچه یک عمر دلم از غم او میسوزد بـیپـر و بـالـم و درگـیر عـذابـی دگـرم هیچ روزی نـشـده تـلـختر از عـاشـورا می دهد رنج، غـم یـار ز شب تا سحـرم طاقتم رفت که میگفت کسی در گودال سرش اینجاست، ببر حمله دگر سوی حرم گوشواره، گلِ سر، معـجـر و مثل اینها شده تصویر پُر از خونِ دو چشمان ترم چقـدر بیسر و پا دور حـرم سرگـردان چـقـدر درد که آمد هـمـگی دور و بـرم جان من بر لـبـم آمـد، نـفـسم میسـوزد آه افـتـاده در این لحـظـه کـجـاها گـذرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
من که کبوتر دلم، همیشه در هوای توست همچو نسیم قدسیان،عازم آن سرای توست بقـیع اگر چه خلوت از، همهـمۀ آدمیان پر از حضور عرشیان، به قبر باصفای توست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
کـتاب بود و به روی جهـانـیان وا بود جـواب هـرچه نـمـیدانـمِ جـدلهـا بود به روی فـرش امامت معـلمی میکرد و تخـت سـست خلافت اسیر دعوا بود به نـام آل مـحـمـد، غـریـبـه وارث شد کسی نـدیـد مگـر آل او هـمـینجا بود؟ دوباره قصۀ خاری به چشم و بغض گلو هنوز پاسـخ نـهـجالـبـلاغـه حـاشـا بود چقـدر نـامـۀ کوفی از این و آن که بیا نمک به زخم عمیقی که همچنان وا بود هـنور خـاطـرۀ کـربـلا جـگـرسـوز و مرام عهـد شکـسـتن هـنـوز بـرپـا بود به چشم اگرچه که دورش شلوغ بود اما به جز تنور که میداند او چه تنها بود؟ عجیب نیست بر آن خانه آتش افکندند که این مدیـنـهنـشین از تبار زهرا بود بگو به آنکه به زعمش دهان حق را بست کتاب جعفری شیعه همچنان باز است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
باید غـزل سـرتـاسـرش آتـش بگـیرد شاعـر بـسـوزد دفـتـرش آتش بگـیرد از داغ پیدرپـی سزاوار است شیـعه با گـریـه مـژگـان تـرش آتش بگـیرد وقتی کبوتر در قـفـس محـبوس باشد ای وای اگر بال و پـرش آتش بگیرد وقتی زنی پشت در خـانـهست هرگز خـانـه نـبـایـسـتـی درش آتـش بگـیرد سخت است پیش چشم مردی که به نیزهست دار و نـدار خـواهـرش آتـش بـگـیرد گیرم به غـارت رفت گردنبند طـفـلی دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟ فـرزند ابراهـیـم در آتش بـعـیـد است یک تـار از مـوی سرش آتش بگیرد مرد خـراسـانی! ببـیـن هـارون مکّی حـاشـا که یکـدم بـاورش آتش بگـیرد تا پـنـج تن یـار حـقـیـقـی نـیـست باید شیـعـه نـگـاهِ بر درش آتـش بـگـیـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو عـرش آرام است زیر سـایۀ طـوبای تو تو تـجـلّی اصـولی، تو بـنـای مـنـطـقـی
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
دم آخـر بـه بـرم زود بـیـا مـادر جـان تا کنم سفـره دل پیـش تو وا مادرجان سوخت چون خانۀ تو خانه و کاشانه من میزدم در وسـط شعله صدا مادرجان سـوخـتن ارثـیـۀ مـادری مـاسـت ولـی صورت حور کجا شعله کجا مادرجان نه فقط آن شب و آن صحنه، خدا میداند روضه خوان تو شدم در همه جا مادرجان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک آب و آتش باز با هم دست یاری دادهاند در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی شبنـشـیـنان فـلک را بیقراری دادهاند بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان آسمان را در عزایش بردباری دادهاند؟ کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد زین سبب او را ردای سوگواری دادهاند شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او دانش و دین را قوام و استواری دادهاند پـیـروان مـذهـب این آفـتـاب عـشـق را معـرفت آموخـتـند و رستگـاری دادهاند شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید از نمک مرهم برای زخم کاری دادهاند دل بدین گلشن چه میبندی پس از تاراج گل؟ این چـمن را آب از بیاعـتباری دادهاند سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان عرشیان را رتبۀ خدمتگـزاری دادهاند شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را در گـذرگـاه نـسـیـم آئـیـنـهداری دادهاند گر چراغ لالهای روی مزار او نسوخت لالهها پایان به این چشمانتظاری دادهاند آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقـیع هر که را پروانۀ شبزنـدهداری دادهاند تا محـبـان را فراخواند به پـابـوس امام اشکهای مـا به دل، امیـدواری دادهاند
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
دوباره کینهها انداخت آتش در دلِ کوچه به پا شد داغ سنگینی دوباره داخلِ کوچه مصیبت دیده و بگذار در حال خودش باشد دلِ من هم گـرفته باز هم مثـل دلِ کوچه همان دود و همان شعله! فقط با این تفاوت که دو دست پیرمردی بسته شد در منزلِ کوچه اگر بردند با پای برهـنه عـلتش این بود که در تاریخ باشد ردّ حقّ و باطلِ کوچه رئیس مذهب شیعه در آن اوجِ بـلا حتی نظرها داشت با لطف و کرَم بر سائلِ کوچه میان گریهها میگفت: وا أمّاه…یا زهرا همین ذکر پیاپی گـفـتنش شد قاتلِ کوچه عبایش رفت زیر سمّ مرکب گفت یا جدّاه به جز گودال، مقتل شد پس از این شاملِ کوچه!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ای رتبهات فراتر از ادراک و از عقول آئـیـنۀ بصیـرت چشمت جـهـان شـمول کوچکتـرم از آنکه بخواهم بـخوانمت عـلم اصول و عـلم قرائت ازآن توست تفـسیر و فـقـه پلـهای از نردبان توست شیخ الائـمـه هـستی و دریای بیکـران مـردان سـرزمـین تو عـاشـق نبـودهاند در باب عـشـق با تـو مـوافـق نبـودهاند تو در عـلـوم عـقـلی و نـقـلی سرآمدی حکـام جـور خـلـوتـتـان را به هم زدند گردونـۀ زمـین و زمان را به هم زدند ای جـای پـای غـربت تو در دل بـقـیع
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
بخدا سخـتترین لحظۀ عـمرم این بود که شبـیـه دل زینب جگـرم خونین بود دستِ بسته، دلِ شب، در پیِ استر، گریان چون اسیریِ حرم، خاطرهای غمگین بود یاد غـمهـای رقـیه، جـگـرم را سوزاند و همین روضه برای دل من تسکین بود وسـط شـعـلـۀ آتـش، نـفـسـم بـنــد آمــد وای بر قاتل زهـرا، به لبـم نفـرین بود ناصبی بود و به مادر، بد و بیرا میگفت بد دهن بود و فقط بر لب او توهین بود ریـسمان بـسـته چو مولام، کشیدند مرا این جفا از خلفا، یک عمل ننـگـین بود بـا وجـودی که اهـانت به نـهـایت دیـدم باز هم تلخ ترینَـش، به نظر شیرین بود هیچکس زیر سُـم اسب تنـم را نـفـِشرد یاد گـودال ولی سیـنـۀ من سنـگـین بود نیزه و خنجر و شمـشیر و سنانم نزدند کِی چو جدم، تنم از خون سرم رنگین بود اهـل بـیـتـم کـه گـرفـتـار اراذل نـشـدند عمه افـسوس، اسیر سپـهی بی دین بود وای از دغـدغـۀ عـمَّـتِـیَ الـمـضـروبـه چشمِ شامی چقدَر سوی حرم بدبین بود
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
غم گرفته است حسـیـنـیه زهرایت را شعـله کـوبـید درِ جـنّـت الاعـلایت را بشکـند پاش الهی چه کسی نیـمۀ شب بُـرده آرامـش فـردوسِ مـصـلایـت را حال که دست تو را خواست زمانه بسته تو فـقـط آه بـکـش غـربت بـابـایت را این زمین خوردنت ارثی ست ز مادر آقا؟ یا گـرفـتـهست دویـدن، رمـق پایت را همه دادند در این کوچه بهم دست به دست تـا مهـیـا بـکـنـی روضـۀ فـردایـت را شکـرلله نـدیـدنـد در ایـن بـزم شـراب خـیـزران خـوردن دنـدان ثنـایـایت را وقت تدفین کـفنی داشتی و جمع نکرد با حصیری پسرت تکتکِ اعضایت را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
در مکـتب عـشق باید عـاشق باشی هـمــراز دل گـل شــقــایـق بــاشــی از جـان به ره دلـبر خود در گذری این کـار سـبب شـود که لایق باشی در محـضـر یـار خـاک پـا بـاید شد شـایـد بـشـود یــار حــقـایـق بـاشـی فـانـی بـشـود در طـلـب خـال لـبـش بـر آتش هـجـر مثـل عـایـق بـاشـی مــانـنـد اویـس قــرنـی دل بـسـپــار معناش جز این نیست که حاذق باشی در زندگیت پیروی از عـشق بکن در مــوج بـلا ســوار قـایـق بـاشـی با ذکـر عـلـی مـرده اگر زنده کـنی تـا شـیـعـه حـیـدری صـادق بـاشـی
: امتیاز
|
ذکر مصائب احضار امام جعفر صادق علیهالسلام
اندوه و غم به چشم ترت سخت میگرفت یک عمر غصه بر جگرت سخت میگرفت از روی در به خـانۀ امـن تو ریخـتـنـد دشمن شـبانـه آنقـدرت سخت میگرفت
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
حتّی بدون صحن و گنبد هم صفا دارد این خاک غیر از بوی غم بوی خُدا دارد مُشتی از آن را چند سال قبل بو کردم دیدم که عطری مثل خاک کربلا دارد گرچه تبرِک جُستن از این خاک ممنوع است حتّی غُبارش هم درونِ خود شفا دارد با اینکه از چشم تمام خلـق نا پیـداست از جنس نور این آستان صحن و سرا دارد آری اگر خورشید بر دارد کُلاه از سر از فرط نـورانیّت این صحن، جا دارد جایی که در آن چار تا معصوم مدفونند حـدّ اقل در حـدّ عـرشِ حق، بها دارد دارد هرآنچه این زمین از خیر و از برکت بیشُـبهـه از دستِ امـام مُجـتـبی دارد اینجا چقدر آدم به یـادِ حضرت سـجّاد حال مُنـاجات و تـضـرّع در دعا دارد باافتخار این خاک در هر لحظه میگوید: مـثـل امـام بـاقــر مـن را کُـجـا دارد؟ باید که اینجا فِقهِ ناب جعفری آموخت اینجا تَـشـیُّع قـیـمتی بیش از طلا دارد اصلاً بقیع این حالت زار و پریشان را از شرم قـبرِ حضرتِ خیرُ النّسا دارد با بـودن أمّ البـنـین اینـجـا، دَمِ مغـرب بی روضۀ عبّاس هم چشـمم بُکا دارد از روضۀ بـازوی زهـرا رد شدم امّـا اشـک همه بوی دو تا دستِ جُدا دارد عبّاس، عبّاس است چه با دست چه بیدست هر طور باشد او ادب دارد، وفا دارد
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
اینجا بـقـیع و گـریه اینـجا جرم دارد با چشم خـیس اینجا تـماشا جرم دارد اینجا هرآنکس حرفی از عشق علی زد انـــدازۀ تــاریــخ دنــیــا جـــرم دارد
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
قرنی از تخریب رد شد سهم ما شرمندگیست سهم ما از این سکوت و این بلا شرمندگیست دست روی دست بگذاریم تا کی تا کجا قسمت ما تا به کی یا تا کجا شرمندگیست شرطهها با چکمه آنجا رفت و آمد میکنند کار ما از دیدن این صحنهها شرمندگیست روی پرهای کبوترها غبار است و غبار پس نصیب ما در این حال و هوا شرمندگیست وای من آنجا زیارت نامه خواندن مشکل است اولین خط زیارت نـامه با شرمندگیست جای گنبد جای گلدسته در آنجا خالی است ذکر ما در محضر خیرالنسا شرمندگیست از خجالت آب شد شاعر کنار این ردیف در مدینه نام این صحن و سرا شرمندگیست
: امتیاز
|
غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
تو بیکـرانـهای و داغ بیکـرانه دیـدهای عجـیب بیوفـایی از اهل زمانه دیدهای فقط نه اینکه دیدهای کبود، رنگ یاس را تو خون تازه لحـظۀ دفن شـبانه دیدهای تو روی بازوی امانت خـدا و مصطفی رَدّ غـلاف تیغ و جـای تـازیـانه دیدهای تو سالهای سال شب به شب سر مزار او اشک امـام بیکَــس مرا روانه دیـدهای حریم حُـرمـتی ولی شـبـیه بیت فاطـمه زیاد از آن هجومهای وحـشیانه دیدهای وقت وداع از مدیـنه زینب و حسین را فتاده روی خاک قـبـر بینشـانه دیدهای چهقدر مهدی آمده سر مزار چار امام؟ چقدر بزم روضههای مخفیانه دیدهای؟ بهلُطف اُمِّبیبَنین تو ای فراتر از زمین چهقدر مجلس عـزای مادرانه دیدهای!! سخن تـمام شد ولی غـم تو نا تـمام ماند که بیکـرانـهای و داغ بیکـرانه دیـدهای
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
باز هم با رحمتی مشهود بخشیدی مرا تا که یک «العفو» گفتم زود بخشیدی مرا اشکـهایم راهیِ دریـای غـفـران تو شد غرق کردی بنده را در جود بخشیدی مرا بد شکـستم تـوبههـایم را ولیکن باز هم تا که برگشتم! شدی خشنود بخشیدی مرا من گنهکارم ببین پروندهام سنگین شده گفتم و با شیوهای پُر سود بخشیدی مرا شد حسابم پاک و شد عشقِ تو سودِ این حساب پاک شد هر قدر عصیان بود! بخشیدی مرا تا ابد چـشم امـید من به تو محـدود شد بسکه بیاندازه نامحـدود بخـشیدی مرا خواند در گوشم که برگرد و نرو، توبه نکن تا که نفْسم را کنی نابود بخشیدی مرا!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
دو سه شب مانده فقط، فرصتمان محدود است رحم کن گرچه گدای تو گنه آلود است وای بر من اگر امشب نخـری بارم را آه پس من چه کنم نفس خـطاکـارم را؟ هیچ کس مثل من خسته پـریـشان نشده روزههـایـم سـپـر آتـش سـوزان نـشـده دانه دانه گـنـه من شده صـدها خـروار ماندم از فیض نمازی که قضا شد هربار در سرم جز هوس و خواهش نفسانی نیست خبری دیگر از آن سجدۀ طولانی نیست جای مظلـوم، ستـمپـیـشه همآغـوشم شد از عـلـی گـفـتم و اَیـتـام فـرامـوشم شـد معصیت کم کم از این خانه مرا دورم کرد خویِ دنیـا طلـبی بود که مغـرورم کرد سَیدی، صیـد شدم در شهـواتم، الغـوث سخت دلواپس میزانو صراطم، الغوث بینـوایم، به گـدا نـان و نـوایی بـرسان درد دارم چه کـنم؟ زود دوایی برسـان نسخـهای نیست بـجـز گریـۀ بر ثـارالله )هرکه دارد هوس کرب و بلا بسمالله) سر مولا به روی نـیـزۀ اعـدا میرفت نالـۀ خـواهـر او بـود که بـالا میرفـت به هـمان گـریـۀ بیتـاب، الـهـی العـفـو بـه لـب تـشـنـۀ اربـاب، الـهـی الـعــفـو
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
بیـچـاره و فـقـیرم، یارب الهی العفـو از دست خود اسیرم، یارب الهی العفو کم معصیت نکردم! کافیست خبط و خسران ابلـیـس کرده پیـرم، یا رب الهی العفو
: امتیاز
|