کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

از همان روزی که دق الباب کردی خانه را            مادری کردی دوباره دختری دردانه را
گرم کردی با دمت حال دل کاشانه را            گرد زینب کرده‌ای تفسیر تو پروانه را


خانه کردی در دل پاک امیرالمومنین
ای تـمـام مــادران قربان تو اُمُّ البـنین

با کـنـیزی آمدی تا سرور عـالم شوی            مُحرم این خانه گشتی با خدا محرم شوی
آمـدی تا هم قـد آسـیـه و مـریـم شـوی            عشق را معنا کنی و سدِّ راه غم شوی
خاک
راهت سرمۀ چشم همه اهل یقین
ای تـمـام مـادران قربان تو اُمُّ البـنـین

نور چشمت شد برای نور عالم نور عین            نیستی مادر ولی چون مادری بر زینبین
مثل مادر خانه کردی در دل و جان حسین            خانه‌ات آباد ای عالم تورا در زیر دین
بر چنین مادر ز سوی حضرت حق آفرین
ای تـمام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

باز هم این خانه با عطر وجودت خانه شد            باز هم شب آب با دستان تو پیمانه شد
باز هم با تو دوباره موی زینب شانه شد            کاش بودی تا ببـینی راهی ویرانه شد
گفت وقتی بسترش را دید از خاک زمین
ای تـمام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

چار گل را کاشتی در خاک باغ آسمان            چار گل آوردی و دادی به دست باغبان
چار گل در آسمان هم آشیان با عرشیان            باغ تو آباد ای گـل پرور زهـرا نشان
گشته‌ای در باغ رضوان با رسولان همنشین
ای تـمام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

در وجود پاک عباست ادب اعجاز کرد            شد علمدار حسین و در عرب اعجاز کرد
برد چون نام علی بر روی لب اعجاز کرد            در رجزهایش چقدر اصل و نسب اعجاز کرد
پیشتر از وصف او باید تو را گفت اینچنین
ای تمـام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

بیقرارِ شاه بود و بیقرارش بود مشک            اعتبار عشق بود اعتبارش بود مشک
رفت سوی آب و تحت اختیارش بود مشک            اهل خیمه تشنه و دار و ندارش بود مشک
گفت در پشت سرش زینب به آوای حزین
ای تمـام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

مشک را پُر کرد از آب و به سوی خیمه شد            آبرویش آب بـود و آرزوی خـیمه شد
در خیال خویش گرم گفتگوی خیمه شد            مشک شد سوراخ و قاتل بر عموی خیمه شد
شد نشان تیر و نیزه از یسار و از یمین
ای تمـام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

: امتیاز
نقد و بررسی

همانگونه بسیاری از بزگان همچون شیخ صدوق، علامه مجلسی، شیخ عباس قمی، علامه بیرجندی و ... ( کتاب سلیم بن قیس ج ۲ ص ۸۷۰، علل الشرایع ج ۱ ص ۱۸۸،  مناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۶۲، مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۳۶۰، بحار الأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۲، کبریت احمر۳۷۵، منتهی الآمال ۲۲۷ و  ...) نوشته اند حضرت زهراسلام الله علیها وصیت کرد که پس از من با امامه دختر خواهرم ازدواج نما لذا امیرالمؤمنین عليه السّلام طبق وصیت حضرت زهرا ابتدا با امامه ازدواج کرد سپس با اسماء بنت عمیس، پس از آن با لیلی التمیمیه و در آخر سر با فاطمه کلابیه ( اُمُّ البنین) ازدواج نمود، لذا ازدواج امیرالمؤمنینعليه السّلام با اُمُّ البنین حدوداً ۱۵ سال بعد از شهادت حضرت زهراست که در آن زمان امام مجتبی عليه السّلام ۲۴ و سیدالشهداعليه السّلام ۲۳ سال داشته اند، یعنی آنکه ازدواج کرده و در خانه خود بوده اند، لذا اختلاف سن حضرت عباس عليه السّلام با سیدالشهدا عليه السّلام هم حداقل ۲۳ سال است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

باز هم با تو دوباره موی زینب شانه شد            کاش بودی تا ببـینی راهی ویرانه شد

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جـز با زلالِ نـورِ الهـی نـسب نداشت            ذکری به غیر نام علی روی لب نداشت
دردی به غیرِ غربتِ شاهِ عرب نداشت            هرگز کسی شبیه به این زن، ادب نداشت


آمـاده کـرده بـود سـپـرهای خویش را
تـعـلـیـم داده بود
پـسـرهای خـویش را

تـا پــاسـدار خــیـمـۀ آل عـبـا شــونــد            با راه و رسم عشق و جنون آشنا شوند
هـم داسـتـان مـاه‌تـریـن مـاه‌هـا شـونـد            مــردان پــاکـبـاخــتــۀ کـربـلا شــونـد

اُمُّ البـنـین که چار یل بی‌قـریـنه داشت
تنها مدال عشق
علی را به سینه داشت

بانوی خانه‌ای است که هم ایـلیـایی‌اند            هم پـای تا به سر همگی مصطـفی‌ایند
اهـل مــدیـنـه‌انـد ولــی کـربــلایـی‌انـد            از نـسـل کـوثـرنـد سـراپـا خـدایـی‌انـد

عمری‌ست دل به ساحتِ خورشید داده است
سرمـایـه‌اش محبتِ این خـانواده است

تا روز حشر مکتب او مکتب علی‌ست            لب وا نکرد و دید که جان بر لب علی‌ست
او آشنای تاب و تبِ هر شب علی‌ست            با افـتـخـار، خـادمـۀ زیـنب عـلـی‌ست

بر سفره‌ای که داشت فقط آب و نان جو
لـبـریـز بود از مـیِ اِیّـاکَ نـَعْـبُـد و

سر مـست بود از خـمِ اِیّاکَ نَـسْتَـعـین            بی‌شک رسیده بود به سر منـزلِ یقـین
اُمُّ البـنـین چه کرد زمـانی که شاه دین            یعـنی عـزیـزِ فـاطـمه افـتـاد بر
زمـین

با اینکه بعدِ روزِ دهم یک پسر نداشت
یک لحظه از مرام حسین دست بر نداشت

آغـاز روضه بود نظر کردنش به آب            شـرمـنده بود مثـل ابالفـضل از ربـاب
مثـل ربـاب مانـد پس از
آن در آفـتاب            ای کاش رفته بود علی اصغرش به خواب

هرچند مثل حضرت زینب صبور شد
آنقدر
گریه کرد از این غم که کور شد

الحـق که جـایـگـاهِ عـلـی را شـنـاخـته            در کــورۀ مـحـبـتِ مــولا گــداخــتــه
هرگز به زرق و برقِ جهان دل نباخته            با نانِ خشک و خالی این خانه ساخته

ما تـشـنـه‌ایم تـشـنۀ لـحـنِ حـمـاسی‌اش
صد مرحبا به این همه زهرا شناسی‌اش

از راه دور، محو تماشای کربلا است            دلواپسِ عـمـیق‌ترین جای کربلا است
آموزگـارِ حـضرت سقای کربلا است            او مـادرِ شهـیـدترین‌های کـربـلا است

این زن که خاک را به نظر کیمیا کند
آیــا شـود کـه روزیِ مـا
کـربـلا کـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا اولا بعد از عاشورا دیگر امام حسین علیه السلام در حیات نیستند که .... پس راه او باقی مانده است و ادامه راهش مرام و شیوه زندگی ام البنین شد، در ثانی ارتباط امام حسن علیه السلام با عاشورا نیز نیازمند توضیح یا توجیه است

با اینکه بعدِ روزِ دهم یک پسر نداشت            یک لحظه از حسین و حسن دست بر نداشت

مناجات با خدا و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای بی‌نیاز، وصف مرا جز نیاز نیست            جز رحمتت، گناه مرا چاره ساز نیست

آلـوده آمـدم؛ چه کـسی گـفـتـه یا کـریم            بابِ انابه رو به گـنهـکـار باز نیست؟!


ناشُـکـر بـوده‌ام هـمۀ عـمـر، عـفـو کن            دیگر زبان من به جهـالت دراز نیست

می‌خواستی که بنده و هم صحبتت شوم            شرمـنده‌ام اگر که نـمـازم، نماز نیست

آرامشی که در نجف و خاک حیدر است            در خاک هیچ ناحـیه حتی حجاز نیست

بر سردرِ دلم که پُر از مهر حیدر است            غیر از لوای فاطمه در اهـتزاز نیست

وقتی که نان سفرۀ ما نان فاطـمه است            دیگر به نـان مـردم عـالـم نیـاز نیـست

در هـیچ مسلـکـی، زدنِ دخـتـر رسول            در روزهای سخت فراقش، مُجاز نیست

بر قلب زار و زخمی زهرای مرضیه            چون ذکرِ یاحسین، دمی دلـنواز نیست

هر قدر هم که روضه بخوانیم، روضه‌ای            مانند سوز تشنگی‌اش، جان گداز نیست

تشـنه لبی که تابِ تکان خوردنش نبود            با سنگ و نیزه زخم زدن، امتیاز نیست

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

الا مـادر شـکـسـتـه پــرّ و بــالـم            تو رفـتی از غـمت من در مـلالم
نـبــودم تـا سـپــر گــردم بـرایـت            حـلالـم کـن حـلالـم کـن حــلالــم


غـمـت در کـنـج قـلبـم بی‌حـسـابه            به یـاد زخـم سـیـنه‌ات دل کـبـابه
سـرِ سـجـاده‌ات بــابــا نـشــسـتـه            فقـط میگه عـلی خـونه‌ات خرابه

دو چـشـمت باز کـن تابی بگـیرم            بخـوان لالا مگر خـوابی بگـیـرم
عطش دارم، در این شبها بگو من            کـسـی کـو تا از او آبـی بـگـیـرم

دلم می‌سوزه بر این حال و اقبال            شکـسته رفـتـنت از من پر و بال
نـشـیـنـم مـنـتـظـر تـا کـه بـیـایـی            به خانه یا به خـیـمه یا به
گـودال

به روی نـیـزه هم گـریـم بـرایت            دلـم تـنـگـه بر آن سـوز صـدایت
خـدا
مــیـدونـه از یـــادم نِـمـیــره            ردِ سـیـلـی به روی گـونـه‌هـایـت

بـیـا شـانـه بـزن مــوی ســرم را            گـلو نه، بوسه‌ای زن حـنجـرم را
گذشت از من ولی از این خرابه            ببـر با خود سه
سـاله دخـتـرم را

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

هـمـه جـا یـارِ بـا وفــا بـودی            یـاور و یـار مـرتـضی بـودی
یک جـهـان شامل دعایت بود            هر زمان دست بر دعـا بودی


مهربان همسر و نـگـار عـلی            همه جا طـاقـت و قـرار عـلی
با تو دنـیـای من چه زیـبا بود            فـاطـمـه، ای گـل بـهـار عـلی

خـنـده‌های تو جان پنـاهـم بود            در همه حـال تکـیـه‌گـاهم بود
ســایــۀ مـــادری تــو زهـــرا            بر سـرِ شـیـرِ لافـتـی هـم بود

عالـمـه، فـاضـله، خودِ کـوثـر            نـورت از آفـتـاب، روشـن‌تـر
هــمــۀ زنــدگــی مـن بـــودی            بـعـد تـو
آب مـی‌شـود حـیــدر

من هـنوز ازدحـام یـادم هست            نـالـه‌ات را مـدام یـادم هـسـت
غـیـرتی که به خرج می‌دادی            در ره این امــام یــادم هـسـت

روزمـان را سـیاه کرد آن غم            خـانه را غـرق آه کرد آن غم
حـق بـده بـعـد تو بـمـیـرم من            که مـرا بـی‌پـنـاه کـرد آن غـم

کاش زخمی دگر نمک نخورَد            آه بر گـوش نُه فـلک نـخـورَد
فاطمه
جان خودت دعـا کن تا            هیچ مردی زنش کتک نخورَد

چـقَـدَر بی‌امـان، تو را زده‌اند            فاطمه، این و آن، تو را زده‌اند
با که بایـد بگـویـم این غـم را            آه، نا مـحـرمـان تو را زده‌انـد

سخت بر ما گذشت زهرا جان            سخت، اما گذشت زهـرا جان
جان حـیـدر بمان و بهـتر شو           
خوب و بدها گذشت زهرا جان

دسـت بـالا بـبـر دعــایـی کـن            خـانـه را غـرق ربـنـایـی کـن
تا بـمـانی و زود خـوب شوی            فـاطـمـه جان خـدا خـدایی کن

زینبت بی‌قرار و بی‌تاب است            حسن از غصۀ تو بی‌خواب است
خودت از جا بلـنـد شو زهـرا            پـسرت تـشـنۀ کـمی آب است

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : احمد جواد نوآبادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آهـی کـشـید آتـش و از شـرم آب شد            آن دم کـه قـاتـل نـفـس بـوتـراب شـد

وقتی که فاطمه به دفاع از علی شتافت            هرچه که بود نقـشۀ دشمن برآب شد


دست خدا که دست جهان را گرفته بود            آخر چه شد که قسمت دستش طناب شد

تنها نه اینکه شهـر سلامـش نمی‌کـند            حـتی سـلام کـردن او بـی‌جـواب شد

اما گذشت؛ بعد سه ماه اشک و آه و درد            آخر دعـای فـاطـمه‌اش مستجـاب شد

آن دم که رفت فاطـمه از خانۀ عـلی            انگـار آسـمـان به سـر او خـراب شد

انگـار آسـمان جهـان بی‌سـتـاره مانـد            از آن زمان که کشتن معصوم باب شد

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد علی قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

وقتی شد آتش شعـلـه‌ور، افتاد مادر            در بـین آن دیـوار و در، افـتاد مادر

وقتی لگـد زد بــر در خانـه حرامی            نـالـه کـشـیـدم از جگـر، افـتاد مادر


در کـنـده شد، روی زمـین افـتاد اما            ای وای، از در زودتـر افـتـاد مـادر

لشگر که رَد شد از روی در، دیدم ای وای            در خـانه مثل مُـحـتـضَـر افتاد مادر

در بـیـن دود و ازدحـام نـانـجـیـبـان            یک لحظـه کـلاً از نـظـر افتاد مادر

در کـوچه نامحرم سر او داد می‌زد            از نـعـــرۀ بــیـدادگـر افــتــاد مــادر

وقـتی صدا زد آه، یا فـضّـه خُـذیـنی            فهـمـیـده بودم در خـطـر افـتاد مادر

شاخه شکست و غنچه از شاخه جدا شد            سقط جنیـن شد پشت در، افتاد مادر

با زحمت از روی زمین برخاست اما            شد دسـت ثـانی کـارگـر، افتاد مادر

آنقـدر زد در کـوچه قـنفـذ مادرم را            انقـــدر زد از بـال و پـَر افـتاد مادر

این درد بابـای غـربیـم را زمین زد            در پیـش چشـم رهـگـذر افـتاد مادر

هرچه صدا زد بیشتر«خَلّوا بنُ عَمّی«            مـی‌زد مغـیـره بـیـشـتـر، افتاد مادر

آنقدر ضربه خورد بر پهلو که دیدم            در کـوچـه‌ها از پـا دگـر افـتاد مادر

اینجا به پـای رهـبـر مـظـلـوم افـتاد            در کـربـلا پـیـش پـسـر افـتـاد مـادر

وقتی حسین از روی زین افتاد و، می‌دید            حـامـی نـدارد یک نفـر، افـتاد مادر

تا دید می‌خواهد که آن تیر سه‌پر را            در آورد از پـشت سـر، افـتاد مـادر

تا دید لشگـر حمله کرده بر حسینش            یا بِالعَـصـا یا بِالحَـجـر، افـتاد مـادر

تا دیـد شـمـر بی‌حـیـارا بیـن گـودال            خـنجـر کشیده از کمـر، افـتاد مـادر

در بـیـن مـقـتــل داد مـی‌زد یا بُـنَـیَّ            بر سـر زنـان فـریـاد می‌زد یا بُـنَـیَّ

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ فراموش نکنیم که کار حضرت زهرا دفاع از ولایت و امام زمانش بود نه دفاع از شوهرش

اینجا به پـای شـوهـر مـظـلـوم افـتاد            در کـربـلا پـیـش پـسـر افـتـاد مـادر

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : منصوره محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد            اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد

سرمـای بـیداد خزان بـاغ مرا پـژمـرد            امسال تقـویـمـم بهـاری مخـتصر دارد


رحمی به حال شاخۀ پرپر نخواهد کرد            شهری که در دستانِ گلچینش، تبر دارد

ای ارغوانی یاسمن از من مپوشان رو            چون باغبان از زخم بدخیمت خبر دارد

یاسین مخوان در گوش شهر‌ غافلان زیرا            قلبی سیاه و چشم کور و گوش کر دارد

کفتارها وقتی زمین خوردی به هم گفتند            این بار شیر حق حریفی بس قدر دارد

آری گـلـم تنهـا فـقـط داغ تو کـافی بود            تا که توان از جان من یکـباره بردارد

رخصت اگر می‌دادی آتش میزد آنها را            چون ذوالفقارم بغض‌های شعله‌ور دارد

باران حریف چشم‌های مجتبایت نیست            دریـای مـاتـم در دل چـشـمان تر دارد

انجام کـار خـانـه را بـسـپـار بر فـضه            کوچکترین کاری برای تو ضرر دارد

عَجّل وَفاتی را نخوان جان علی دیگر            وقـتی که میـدانی دعـاهـایت اثـر دارد

از اول شب درد تـصـویـر در و آتـش            در خاطر تو رفت و آمد تا سحـر دارد

با چشم خود دیدم سه ماهِ پشت هم جسمت            حالی شبیه یک مریض محـتضر دارد

تنهـاتـر از ایـنم نکـن با رفـتـنت بـانـو            حیدر به غیر از تو کسی راهم مگردارد؟

روح الامین بدو ورودش پشت در می‌گفت:            اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

سرمـای بـداد خزان بـاغ مرا پـژمـرد            امسال تقـویـمـم بهـاری مخـتصر دارد

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

روا نـبـود به بیت عـلـی شـرر بـزنـنـد            نمک به زخم جگرهای شعله ور بزنند

حـرامـیان هـمه با قـصـد شـوم آمـده‌اند            که از کبوتر این خانه بـال و پر بزنـند


مگر نه اینکه به عرف و ادب در این عالم            بنا شده است که قبل از ورود در بزنند

کجا شنـیـده کسی با هـجـوم و داد زدن            به خـانه‌ای که عزادار گـشته سر بزنند

خـدا کـنـد سر مـردی نیـاید این غـم که            به قصد کشت، زنش را چهل نفر بزنند

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : عرفان ابوالحسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

گویم به چشم خونبار، زهرا خدانگهدار            رفتی ولی به اجبار، زهـرا خدانگهدار

جان بر کف ولایت، ای مادر شجاعت            مقـتـول راه ایـثـار، زهـرا خدانگـهـدار


خیلی جـوانی اما دیگـر گـمـان کـنم که            بی فایده است اصرار، زهرا خدانگهدار

ای یـاس ارغـوانی، دیگـر نـشد بـمانی            گشتی به کوچ وادار، زهرا خدانگهدار

ما بین بچه‌هامان، احوال مجتبی هست            یک طور دیگر انگار، زهرا خدانگهدار

وضع جـراحـتت را نگـذاشـتی بـبـیـنـم            بگذر از این پرستار، زهرا خدانگهدار

در وقت غسل دادن دستم به پهلویت خورد            آخر چه گویم ای یار؟ زهرا خدانگهدار

صبر مرا ربوده است؟ بازو چرا کبود است؟            نیلی ست از چه رخسار؟ زهرا خدانگهدار

یادم نـرفـتـه گـفـتی، بـالا سـر حـسـیـنم            یک ظرف آب بگذار، زهرا خدانگهدار

برگ شقـایق آخر مجـروح خار گردید            لعنت به هر چه مسمار، زهرا خدانگهدار

شش ماهه غنچه‌ام را نشکفته چید دشمن            قصه است بین دیوار، زهرا خدانگهدار

بعد از تو در مدینه، حیدر زِ بغض و کینه            تازه شود گرفـتار، زهـرا خدانگـهـدار

جـسم مطـهـرت را در قـبـر می‌گـذارم            زهرا خدانگهدار زهـرا خدانگهدار

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

برگ شقـایق آخر مجـروح خار گردید            لعنت به هر چه مسمار، زهرا خدانگهدار

مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حمله بعد از قَتل پیغمبر نباشد بهتر است            سوختن را دَر اگر از بَر نباشد بهتر است

در میان شعـله آهن می‌شود مثل مُذاب            پس اگر مسمار رویِ دَر نباشد بهتر است


یا زمانی که شِکَسته می‌شود دَر بالَگـد            دَر میان شُعله‌ها مادر نباشد بهتر است

مرتضی مَشغول قرآن جمع کردن بود، پس            زیرِ دَر آیاتی از کوثر نباشد بهتر است

کافران را چادُر زهـرا مسلمان می‌کند            زیر دست و پا اگر چادر نباشد بهتر است

در نـگـاه رَهـگُـذرهـا و اهــالـی مـحـل            دست بَسته فاتح خـیبر نباشد بهتر است

این برای مجلسِ ختم پدر زیبنده نیست            دختر غمدیده در بستر نباشد بهتر است

از غمِ رویِ کَبود و بازویش دِق می‌کند            وقتِ غسلِ فاطمه حیدر نباشد بهتر است

انتهای روضۀ او شعر در گودال رفت            روی حنجر خنجر لب پَر نباشد بهتر است

کاش وقت ذبح در گودال خون مادر نبود            پیش اسماعیل اگر هاجر نباشد بهتر است

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد حسن بیات‌لو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اصل و فرع آفرینش درخور ذاتش نبود            هیچکس شایـستۀ درک مقـامـاتش نبود

ذکر یا‌ فاطر همان آئینۀ یا فاطمه است            جـوهر فـهـم بشـر یارای اثـباتـش نبود


سورۀ کوثر برابر با تـمام سوره‌هاست            فـرصتی اما برای شـرح آیـاتش نـبـود

بانی عالم کجا و زندگی بر روی خاک؟            عالم خاکی که در سطح ملاقـاتش نبود

عرش ‌لبریزِ سکوت و سرد از تسبیح ‌بود            گوشۀ خـانه اگر سـوز مناجـاتـش نبـود

او دعایش‌ شامل‌ همسایه‌ها هم‌ شد ‌ولی            در مدینه هیچ کس فکر مراعاتش نبود

زخم‌هایش ترجمان بی‌کسی مرتضاست            غصه‌های مادر از درد جراحاتش نبود

روضه ‌سنگین ‌میشود با واژه‌های روضه‌اش            کاش‌ حرف‌ از کوچه‌ و میخ‌ در و آتش‌ نبود

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از چـشم من مگـیـر مجـال نظـاره را            با پلک خود مـبند به من راه چاره را

آئـیـنـۀ تـو بـودم و بـنگـر چه می‌کـشم            وقـتی که آه تو شکـنـد سنگ خاره را


بـا هـر تـکـلـمـی نـفـسـت بــنــد آمــده            بـا آه مـی‌زنی گـره تـسـبـیـح پـاره را

جای سـلام پـلک کـبـودت تـکـان مده            از تـو گــرفــتـه‌انـد زبــان اشــاره را

من را ضی‌ام همین که تو باشی کنار من            دریای من مگـیر ز من این کـنـاره را

زانو بغـل گرفته‌ام از غـم که پیش تو            پنهان کنم چو غـنچه گـریـبان پاره را

داری هـلال می‌شوی از بس گرفته‌ام            از آفـتـاب چـشـمـت افــول سـتـاره را

از آن زمان که سوخت پرت منزوی شدیم            آتش به گـوشه‌ای بنهـد هر شـراره را

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

غـرور چـادر او شد شـهـید در کـوچه            وقـار پوشـیـه‌اش لـطـمه دیـد در کوچه

به درک لیـلـۀ قـدرش خـیال هم نرسید            به او چگـونه شهـادت رسید در کوچه


کسی که حاصل معـراج بود تشریفـش            بهـشت بود و بهـشـت آفـرید در کوچه

شکسته باد دو دستی که راه او را بست            خـزان که آمـد و آلالـه چـیـد در کوچه

همین که مادر لاهوت روی خاک افتاد            هزار حوریه در خـون تـپـید در کوچه

شکوه پـرده نشـیـنان شکست آن لحظه            کـه گـوشـوارۀ او آرمــیــد در کــوچـه

بـه اعـتـبـار صـدور حـدیـث لـولاکـش            علی شکست و پیـمبر خـمید در کوچه

رواق آیــنـۀ کـودکـی تـرک بـرداشـت            شده است موی سر او سپـید در کوچه

حسن که حامل عرش خداست در ملکوت            به شانه، عرش خدا را کشید در کوچه

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ابراهیم لآلی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

وقتی نبود صحـبت ما بود صحـبـتـش            وقـتی نـبـود خـلـقـت ما بود خـلـقـتـش

عـالـم به درک کُـنه مـقـامش نمی‌رسد            نـائل به درک فـضـه بیـایـد نـهـایـتـش


آن از نجـابـتـش که گـرفته ز کور رو            رفته به جنگ چل نفر این از شجاعتش

خـانه به خانه حق علی را طلب نمود            مانـند کـوه پـشت عـلـی بود غـیـرتـش

از سیلیِ به صورت زهـرا گذر نکرد            محـشـر درست کـرد خـداوند بـابـتـش

ماندم چـگـونه بر در خـانه لـگـد زدند            جبـریل با اجـازه می‌آمـد به خـدمـتـش

تا گفت: ذابَ لَحمی عَلی؛ صِرتُ کَالخیال            حال عـلی خراب شد از شرح حالـتش

تا دست او شکست دل مرتضی شکست            کم میرود به خانه عـلی از خجـالـتـش

زهـرا سپـرد تـشـنه نـمـانـد لب حسین            مانند چوب، خشک شد آخر وصیـتش

با بازوی شکستۀ خود دوخت پیروهن            اما به دست شـمر هدر رفت زحـمتش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و عدم رعایت شأئ انبیاء حذف شد

چادر نـماز فـاطـمه شأنش نبوت است            شأنی که برتـر است ز نـوح و نبوتش

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ عبارت منت کشیدن در شأن اهل بیت نیست ضمن اینکه کار حضرت دفاع از ولایت و اتمام حجت بر مردم بود

خـانه به خـانه منّت انـصار را کـشـید            مانـند کـوه پـشت عـلـی بود غـیـرتـش

بیت زیر ایراد معنایی دارد زیرا غرور در فرهنگ لغت به معانی زیر آمده است:« ۱ - ( مصدر ) فریفتن فریب دادن ۲ - ( مصدر ) مغرور بودن ۳ - ( اسم ) فریفتگی ۴ - تکبر نخوت ۵ - پندار خیال باطل ۶ - جوشهایی که بر صورت جوانان پر خون و خوش بنیه پیدا آید » با این معانی می بینید که غرور دارای بار منفی است و بیشتر ذمّ اهل بیت است لذا بیت زیر تغییر داده شد

تا دست او شکست غرور علی شکست            کم میرود به خانه عـلی از خجـالـتـش

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ابـرها بر سـقـفِ ما بـارانِ نم‌نم ریختند           در میان آشـیـانم یک جهـان غم ریختند

خانه‌ام را سیل دارد می‌برد کاری بکن           در نـگـاه بـچـه‌هـایم آب زمـزم ریخـتند


یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد           چار طـفـلم بینِ آغـوشِ تو بـاهم ریختند

تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب           در نفس‌هایت عزیزم اسم اعظم ریختند

هم نمی‌آید چرا زخـمت چـرا بهـتر نشد           فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند

چند روزی هست دارد بچه‌ام جان می‌دهد           چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند

فـاطـمه بنت‌اسد حالِ عـروست را ببین           بر سـرِ شیـرخـدا چند ابن‌ملـجـم ریختند

در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند           بار شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند

دادم از حالا برای زینبِ بی‌مَحرم است           آه می‌بـیـند که در گـودال یکـدم ریختند

نـیـزه‌ها با تـیـغ‌ها بسـیار بسـیار آمـدنـد           آب را در پیش آن لب تشنه کم‌کم ریختند

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب، اغراق بیش از حد و بی مورد و همچنین عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد

اشکهایم ای شکسته سینه رویت خیس کرد           سرفه‌هایت لکه خون‌ها را به رویم ریختند

مادرم را در بقیع گفتی چه شد با کودکت           کاش می‌گفتی سرت یکباره باهم ریختند

از تو چادر خاکی و از من محاسن روی خاک           تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم ریختند

ریسمان بر گردنم بود تو هم درشعله‌ها           تـازه وارد‌ها سرِ طفلانِ ما هم ریخـتند

مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

بـایـد ادب و خُـلـقِ نـکـو داشـته باشم            در وصف تو باید که وضو داشته باشم
کوثر شده‌ای! لطف تو بسیار زیاد است            باید که سـبـو پشـتِ سبـو داشـته باشم


صد شکر که مهرت به دلم خانه نموده            هر چـند دلـی غـرقِ رفـو داشته باشم

شد فـاطـمه نام تو، که مانند شب قـدر            در هر دو جهان رازِ مگو داشته باشم
مـیـلاد تو شد باعـث انـدوهِ حـسـودان            تا کـیـنـۀ سخـتی به عـدو داشـته باشم
پیـشِ تو
پیـمـبـر شـدنـش داد نـتـیـجـه
لبخند پُر از خـیرِ تو
شد سهم خـدیجه
می‌خـوانمت ای سورۀ نورِ دلِ حـیدر            ای آیۀ تـطـهـیـر، در
آغـوش پـیـمـبـر
ای گـوهـر
دردانـۀ دریـای سـخــاوت            ای ریزه‌خورِ سفـرۀ تو مریم و هاجر
قـرآن به تو
و نـسـل تو دارد سـنـدیّت            کوری دو چـشـمان همان دشـمنِ ابتر
راضیّه شدی! از تو خدا داشت رضایت            در حجب و حیا بسکه شدی از همه برتر
از چادر تو خـلـق شود تـازه‌مـسـلمان            هر گوشۀ آن گوشه‌ای از عالم محشر
من عـاشـق ایـنم که بدهـکـارِ
تو باشم
هـمـسـایـۀ دیـوار
به دیـوارِ تـو بـاشـم
بی‌شُـبهـه‌ترین یاری و تفـسیرِ یقـیـنی            هم‌کـفـو عـلی هستی و اسطورۀ دینی
از
خـیـرِ کـثـیـر تو دو عـالم شده برپا            نـان آور دیـریـنـۀ افـلاک و زمـیـنـی
دادی به گدا رخت عروسی خودت را            رفت و به همه گفت که بخشنده‌ترینی
آرامش محضی و علی شوق تو دارد            خوش داشته هر
لحظه کنارش بنِشینی
نام تو درخشیده بر آن، دارد از این پس            انگشتر حیدر چه عـقیق و چه نگینی
هر صبح تبسم زده‌ای؛ عاشق و دلخواه
بـا ذکـر دل‌انـگـیـزِ «عـلـیـاً ولی الله»
این خانه چراغان شده از برکتِ مادر            هـسـتی و ندارم به خـدا حسرتِ مادر
محـتـاج دعـاهـای تـوأم
جانِ حـسینت            یک نیم نگاهی برسان حضرتِ مادر
لبریز محبت شده با دست تو هر کس            تنها شد و بی‌بهره شد از نعمتِ مادر
پشت درِ این خانه شلوغ است همیشه           
چون هست فقط لطف و کرم عادتِ مادر
جبـرئـیل به والله...به درگـاهِ خداوند-            راهـم بـدهد؛ باشد اگر صحـبتِ مـادر
محـتاج تو هـستم؛
به کسی کار ندارم
در هر
دو جهان غیر تو دلدار ندارم!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

جای تو و عشقِ تو در آن امن و امان است            هر چـند دلـی غـرقِ رفـو داشته باشم

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد زوار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

کـیـسـت زهـرا؟ روشـنـای آب‌ها            مــرد مـردان در دل مــرداب‌هــا

عشق چون آتشفشان در سیـنه‌اش            مـهــربـانـی‌، جــلــوۀ آئـیــنــه‌اش


در دلـش گـنـجـیـنـۀ اســرار حـق            قـطره‌ای از عـلـم او صدها ورق

عـالـمه، راضیـه، صدیـقـه، بتـول            حــجـة الله اسـت بــر آل رســول

صـد گـره وا می‌شـود با فـاطـمـه            ذکـر اعـجـاز نـبـی یــا فــاطــمـه

بـنـدگی از عـمـق جـان، دلداه‌لش            جــان فــدای زنــدگــی ســاده‌اش

چـادر او سـرپـنـاه مـکـتـب است            فـاطـمـه الـگـوی راه زینب است

نام زهرا، بانگ تکـبیر عـلی‌ست            خطبۀ او، همچو شمشیر علی‌ست

واژه‌هـایـش تـیـغ بُـرّانـنـد و بـس            خط به خط تفـسیر قـرآنـند و بس

رزم او در پیش مردش، دیدنی‌ست            در دل میدان، نبـردش دیدنی‌ست

در بـصیرت، اُسـوۀ عـمارهاست            «فاطمه» نه! «فاتحِ» پیکارهاست

اشک را در جنگ، جنگ افزار کرد            گریه‌هایش «خواب» را «بیدار» کرد

عـزّتش طعـنـه به هر سو می‌زند            نـزد زهــرا کــوه زانــو مـی‌زنـد

حــرکـت او در مــدار نــور بـود            انـقـلابـش، انـفــجــار نــور بــود

قـد خـمـیـده در قـیـامـش ایـسـتـاد            یـک‌تــنـه پـای امـامـش ایــسـتـاد

زن نگـو، مـردانگـی شرمـنده‌اش            بـاز می‌شد زخـم‌هـا بـا خـنـده‌اش

زخم خورد و حرفی از مرهم نزد            بـیـن آتـش ســوخـت امـا دم نـزد

رو به قـبله دست بر پهـلو گرفت            مـاه از خـورشید عـالم رو گرفت

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اینقدر خود را به زحمت، سمت و سوی در نکش           عشق سوزان من آتش بر دل حیدر نکش

این چه اصراری است که از بستر خود پا شوی           دست بر پهـلـو، اسیـر شانۀ اسـما شوی


شب میان چادری خـاکی، سرِ سجاده‌ای           صبح ها تب می‌کنی و بر زمین افتاده‌ای

پیش چشم تار من؛ دق می‌کنم؛ زوری نخند           پای چشمت سوخته از زخم ناجوری، نخند

خانمم از دست لرزانت چه کاری می‌کشی؟           رختخوابت را چرا خود آب، داری می‌کشی؟

آن دری که سوخته، از پاشنه، کج شد بلند           میخ را کـنـدم ولی از دنـدۀ لـج شد بلـند

باهمین بازو چرا دستاس را چرخانده‌ای!           نان چگونه در تنور آتشین خوابانده‌ای!

رو گرفتی از علی و بر همه رو می‌زنی           باچه حالی، صبح تا شب، خانه جارو می‌زنی

این صدای خسته، من را می‌کشد بی‌معطلی           خسته‌ام؛ اما بگو کمتر خـدا قوت علی!

پشت در افتاده بودی و دلـم آتش گرفت           سینه‌ات آتش گرفت و سینه‌ام آتش گرفت

با قلاف از من جدا شد دست تو، زهرا ببخش           لشکر تنهای حیدر! ذوالفقارم را ببخش

نـیـمه‌شب‌ها بچـه‌ها را می‌نـشاند زینبت           چـادرت را مخـفـیـانه می‌تـکـاند زینبت

مجتبی می‌گفت بین گوش زینب، خواهرم:           روز مادر که بیاید گـوشـواره می‌خـرم

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آن دری که سوخته، از پاشنه، کج شد بلند           میخ را کـنـدم ولی از دنـدۀ لـج شد بلـند

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

آفــریــدنــد مــرا بــنــدۀ مــولا بــاشــم            پس‌ جـفـاکـارم‌ اگر‌‌ طـالـب‌ِ دنـیـا بـاشـم

از عدم تا به وجود این همه راه ‌آمده‌ام            تـا کـه خـاک‌ِ قـدمِ‌ فـضّـۀ‌ زهــرا بـاشـم


به ‌حـرم‌خـانـۀ او تا به سـلامـت بـرسـم            راهش ‌این‌است‌ که من اهل تبـرّی باشم

از سر سُفـرۀ پر بُـرکـتِ بـانـوی جهان            می‌رسد روزی من؛ ساکـن‌ هرجا باشم

او اگر خواسته باشد که به من درد دهند            عین جـهـل است که دنـبـال مداوا باشم

می‌رود قـیـمـت من پـیـش خـدا بـالاتـر            هرچه در خـدمت صدّیـقـۀ‌ کـبری باشم

من صدا خـواسته‌ام تا که صدایش بزنم            با وضو بوسه به خاک کف پایش بزنم

یک دعـای سحـرش مـردم دنیا را بس            لـقـمـه‌ نـانی ز کـرم‌خـانـۀ او ما را بس

تلـخ کـامـیم ولـی مـزّۀ شـیـریـنی هست            تاکه «یا فاطمه ‌مولاتی‌ اغیثینی» هست

احـتـیاجـیـم تمـامـاً به تو ای خـیرِکـثـیر            که ‌حقیریم ‌و فقـیریم ‌و یتـیـمـیم‌ و اسیر

من ‌در اسماء و صفاتت ‌عظمت ‌را دیدم            از مـقـامـات بـلـنـد تو چـنـین فـهـمـیـدم

که تو از هر نظری مثل خـدا یکـتـایی            «دُرّةُ البحـرُ شرف» فـاطـمه الزَّهـرایی

سـیّده؛ نـوریـه؛ حـانـیـه و عَـذرا هستی            «مُهـجـةُ قـلب نـبی»«اُمّ ابیهـا» هستی

عـالــمـه؛ زاهـده و عــابــده و قَــوّامـه            راضیه؛ مرضیه؛ حوریّه‌ای و صَوّامه

« لیلةُ القـدرِ» علی «والدهُ السّـبـطیـنی»            همه ‌نسبت ‌به تو دارند به گردن؛ دِینی

به‌ امامی که فقط‌ در خُور همتایی ‌توست            شرط ایمان؛ بخدا حُبّ و تولایی توست

به تو سوگند بهشت از نِعَم و رنگ‌ و لعاب            هرچه ‌دارد ‌همه ‌از جلوۀ زهرایی توست

نـیست‌ مـافـوق‌ِ جـلال تو جـلال احـدی            جز خداوند که خود شاهد والایی توست

چادرت صاحب اعجاز پیمبر گونه‌ست            تازه این ذرّه‌ای از قدرت دنیایی توست

پـدر امّت مـرحـومـه، مـحـمّد؛ نُـه سال            مـحـو در مـرتـبـۀ اُمّ ابـیـهـایـی تـوست

صحبت ‌از باغ‌ فدک ‌نیست؛ که ‌دنیا ‌همه‌اش            دانۀ‌ کـوچکی از خرمن دارایی توست

مـادر لـؤلـؤ و مـرجـان خـدایـی زهـرا            مـحـور دائم اصـحـاب کـسـایـی زهـرا

حـدّ اعـلای حـیـا؛ اوج نـجـابت هـستی            صاحب‌ ناب‌ترین ‌گونۀ‌ عصمت‌ هستی

پـاره‌هـای سـنـد بـاغ فـدک مـی‌گـویـنـد            « سـند محـکـم اثـبـات ولایت هـستی»

حججُ الله عَلیَ الخَلـق امـامـان هـسـتـند            و تو بر تک‌تک این‌ طایفه ‌حجّت هستی

طبـق تـصریح خـداونـد به قول لولاک            تو هـمان عـلّت عـالـیّـۀ خـلقـت هـستی

از همان‌ روز‌ که ‌انـوار شما ساطع شد            تـا ابـد ضـامـن ابـقــاء ولایـت هـسـتـی

دسـت‌پـروردۀ این مـکـتـبـم و مـی‌دانـم            دستـگـیر همه در روز قـیـامت هـستی

تو همان‌جا که خدا هست اقـامت داری            تو شریعت؛ تو نـبّوت؛ تو امامت داری

خشتی از خانۀ سبزت به جنان می‌ارزد            نخی از چادر تو بر دو جهان می‌ارزد

چارده آینه در نقش تو یک‌جا جمع است            هرچه‌ خیر است ‌درِ خانۀ ‌زهرا جمع است

در مصلّای خودت رو‌ به خدا می‌کردی            تا دم صبـح به همـسایه دعـا می‌کـردی

پدرت آخر کار اجر رسالت می‌خواست            فقط از مردم این شهر مودّت می‌خواست

قـصدشان بود که دور تو طوافی بکنند            قـول دادند که یک روز تـلافی بـکـنـند

نـاروا بود که پـاداش تو سـیـلـی بـاشـد            چـشم تو کاسۀ‌خون؛ روی تو نیلی باشد

نـاروا بود که در شـعـله بسـوزد مویت            با در سـوخـتـه درگـیر شـود پـهـلـویت

ناروا بود که مسـمـار چنین سُرخ شود            در و دیوار پس از سقط جنین سُرخ شود

پشت در غَش کنی و سطح زمین سُرخ شود            چـشم‌های عـلیِ خـانه‌‌نشـین سُـرخ شود

دستت از کار پس از ضربۀ‌کاری افتاد            «وقت افـتـادن تو ایـل و تـباری افتاد»

پس از ان روز که آئینۀ عمر تو شکست            گُونۀ راستِ‌ فرزند تو بر خاک نشست

همه دیـدند که تـشنه‌ست کسی آب نبُرد            «مـادر آب کجایی پسرت آب نخورد»

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل وجود ایراد یا ضعف محتوایی حذف شد همانگونه که بارها مستند به نظرات علما و مراجع متذکر شده ایم اهل بیت سگ نمی خواهند بلکه شیعه و پیرو واقعی می خواهند، نعوذ بالله مگر اهل بیت سگ باز بوده اند که حالا ما سگ آنها شویم!! .

از عناوین جهان یکسره می‌شویم دست            تا سگ‌‌ِ کوچۀ‌ زهرا و علی‌ بودن، هست

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

به‌ امامی که فقط‌ در خُور همتایی ‌توست            شرط پیغمبری؛ اقرار به‌ یکتایی‌ توست

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ناروا بود که مسـمـار چنین سُرخ شود            در و دیوار پس از سقط جنین سُرخ شود

مدح حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی اصغرغضنفری(جیحون همدانی) نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در ماسوای رتـبه که خـلـقی ندیـده بود            ذات یـگــانـه فـاطـمــه را آفـریـده بـود

ارکان عقل و هوش مجسم نگشته، حق            روح صـفـا به پیـکـر زهـرا دمـیده بود


غیب از شهود صحنه، کرامت ندیده، فاش            شخـصیـتـش در عـالم ذر برگـزیده بود

خلـقـت بنا نگـشـتـه، وجـود کـرامـتـش            نقـش شرف به لـوح هویت کـشـیده بود

طفـره نـرو که راز الـهـی در آن مـیان            شـیـرازه‌بـنـد دفـتـر شـرح عـقـیـده بـود

آدم درون پـرده خلـقـت، نـبـسـته شکـل            زهـرا بلای فـتـنه به جانش خـریده بود

روح الامین چو قـاصـد وا مانده پا ولی            زهرا به گـوش نـغـمه بالا شـنـیـده بود

هستی چو شام تیره برون از جمال نور            زهـرا نشـانه بر سر صبح سـپـیـده بود

آری به روی پاک محمد عبیر و مشک            زهرا چو ژاله‌ای به ملاحت چکیده بود

"جیحون" غزل مخوان که در مدح فاطمه            نام عـلی به صفـحـه دفـتر قـصیـده بود

: امتیاز