کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد حسن بیات‌لو     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

اصل و فرع آفرینش درخور ذاتش نبود            هیچکس شایـستۀ درک مقـامـاتش نبود

ذکر یا‌ فاطر همان آئینۀ یا فاطمه است            جـوهر فـهـم بشـر یارای اثـباتـش نبود


سورۀ کوثر برابر با تـمام سوره‌هاست            فـرصتی اما برای شـرح آیـاتش نـبـود

بانی عالم کجا و زندگی بر روی خاک؟            عالم خاکی که در سطح ملاقـاتش نبود

عرش ‌لبریزِ سکوت و سرد از تسبیح ‌بود            گوشۀ خـانه اگر سـوز مناجـاتـش نبـود

او دعایش‌ شامل‌ همسایه‌ها هم‌ شد ‌ولی            در مدینه هیچ کس فکر مراعاتش نبود

زخم‌هایش ترجمان بی‌کسی مرتضاست            غصه‌های مادر از درد جراحاتش نبود

روضه ‌سنگین ‌میشود با واژه‌های روضه‌اش            کاش‌ حرف‌ از کوچه‌ و میخ‌ در و آتش‌ نبود

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از چـشم من مگـیـر مجـال نظـاره را            با پلک خود مـبند به من راه چاره را

آئـیـنـۀ تـو بـودم و بـنگـر چه می‌کـشم            وقـتی که آه تو شکـنـد سنگ خاره را


بـا هـر تـکـلـمـی نـفـسـت بــنــد آمــده            بـا آه مـی‌زنی گـره تـسـبـیـح پـاره را

جای سـلام پـلک کـبـودت تـکـان مده            از تـو گــرفــتـه‌انـد زبــان اشــاره را

من را ضی‌ام همین که تو باشی کنار من            دریای من مگـیر ز من این کـنـاره را

زانو بغـل گرفته‌ام از غـم که پیش تو            پنهان کنم چو غـنچه گـریـبان پاره را

داری هـلال می‌شوی از بس گرفته‌ام            از آفـتـاب چـشـمـت افــول سـتـاره را

از آن زمان که سوخت پرت منزوی شدیم            آتش به گـوشه‌ای بنهـد هر شـراره را

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

غـرور چـادر او شد شـهـید در کـوچه            وقـار پوشـیـه‌اش لـطـمه دیـد در کوچه

به درک لیـلـۀ قـدرش خـیال هم نرسید            به او چگـونه شهـادت رسید در کوچه


کسی که حاصل معـراج بود تشریفـش            بهـشت بود و بهـشـت آفـرید در کوچه

شکسته باد دو دستی که راه او را بست            خـزان که آمـد و آلالـه چـیـد در کوچه

همین که مادر لاهوت روی خاک افتاد            هزار حوریه در خـون تـپـید در کوچه

شکوه پـرده نشـیـنان شکست آن لحظه            کـه گـوشـوارۀ او آرمــیــد در کــوچـه

بـه اعـتـبـار صـدور حـدیـث لـولاکـش            علی شکست و پیـمبر خـمید در کوچه

رواق آیــنـۀ کـودکـی تـرک بـرداشـت            شده است موی سر او سپـید در کوچه

حسن که حامل عرش خداست در ملکوت            به شانه، عرش خدا را کشید در کوچه

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ابراهیم لآلی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

وقتی نبود صحـبت ما بود صحـبـتـش            وقـتی نـبـود خـلـقـت ما بود خـلـقـتـش

عـالـم به درک کُـنه مـقـامش نمی‌رسد            نـائل به درک فـضـه بیـایـد نـهـایـتـش


آن از نجـابـتـش که گـرفته ز کور رو            رفته به جنگ چل نفر این از شجاعتش

خـانه به خانه حق علی را طلب نمود            مانـند کـوه پـشت عـلـی بود غـیـرتـش

از سیلیِ به صورت زهـرا گذر نکرد            محـشـر درست کـرد خـداوند بـابـتـش

ماندم چـگـونه بر در خـانه لـگـد زدند            جبـریل با اجـازه می‌آمـد به خـدمـتـش

تا گفت: ذابَ لَحمی عَلی؛ صِرتُ کَالخیال            حال عـلی خراب شد از شرح حالـتش

تا دست او شکست دل مرتضی شکست            کم میرود به خانه عـلی از خجـالـتـش

زهـرا سپـرد تـشـنه نـمـانـد لب حسین            مانند چوب، خشک شد آخر وصیـتش

با بازوی شکستۀ خود دوخت پیروهن            اما به دست شـمر هدر رفت زحـمتش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و عدم رعایت شأئ انبیاء حذف شد

چادر نـماز فـاطـمه شأنش نبوت است            شأنی که برتـر است ز نـوح و نبوتش

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ عبارت منت کشیدن در شأن اهل بیت نیست ضمن اینکه کار حضرت دفاع از ولایت و اتمام حجت بر مردم بود

خـانه به خـانه منّت انـصار را کـشـید            مانـند کـوه پـشت عـلـی بود غـیـرتـش

بیت زیر ایراد معنایی دارد زیرا غرور در فرهنگ لغت به معانی زیر آمده است:« ۱ - ( مصدر ) فریفتن فریب دادن ۲ - ( مصدر ) مغرور بودن ۳ - ( اسم ) فریفتگی ۴ - تکبر نخوت ۵ - پندار خیال باطل ۶ - جوشهایی که بر صورت جوانان پر خون و خوش بنیه پیدا آید » با این معانی می بینید که غرور دارای بار منفی است و بیشتر ذمّ اهل بیت است لذا بیت زیر تغییر داده شد

تا دست او شکست غرور علی شکست            کم میرود به خانه عـلی از خجـالـتـش

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ابـرها بر سـقـفِ ما بـارانِ نم‌نم ریختند           در میان آشـیـانم یک جهـان غم ریختند

خانه‌ام را سیل دارد می‌برد کاری بکن           در نـگـاه بـچـه‌هـایم آب زمـزم ریخـتند


یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد           چار طـفـلم بینِ آغـوشِ تو بـاهم ریختند

تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب           در نفس‌هایت عزیزم اسم اعظم ریختند

هم نمی‌آید چرا زخـمت چـرا بهـتر نشد           فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند

چند روزی هست دارد بچه‌ام جان می‌دهد           چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند

فـاطـمه بنت‌اسد حالِ عـروست را ببین           بر سـرِ شیـرخـدا چند ابن‌ملـجـم ریختند

در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند           بار شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند

دادم از حالا برای زینبِ بی‌مَحرم است           آه می‌بـیـند که در گـودال یکـدم ریختند

نـیـزه‌ها با تـیـغ‌ها بسـیار بسـیار آمـدنـد           آب را در پیش آن لب تشنه کم‌کم ریختند

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب، اغراق بیش از حد و بی مورد و همچنین عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد

اشکهایم ای شکسته سینه رویت خیس کرد           سرفه‌هایت لکه خون‌ها را به رویم ریختند

مادرم را در بقیع گفتی چه شد با کودکت           کاش می‌گفتی سرت یکباره باهم ریختند

از تو چادر خاکی و از من محاسن روی خاک           تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم ریختند

ریسمان بر گردنم بود تو هم درشعله‌ها           تـازه وارد‌ها سرِ طفلانِ ما هم ریخـتند

مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

بـایـد ادب و خُـلـقِ نـکـو داشـته باشم            در وصف تو باید که وضو داشته باشم
کوثر شده‌ای! لطف تو بسیار زیاد است            باید که سـبـو پشـتِ سبـو داشـته باشم


صد شکر که مهرت به دلم خانه نموده            هر چـند دلـی غـرقِ رفـو داشته باشم

شد فـاطـمه نام تو، که مانند شب قـدر            در هر دو جهان رازِ مگو داشته باشم
مـیـلاد تو شد باعـث انـدوهِ حـسـودان            تا کـیـنـۀ سخـتی به عـدو داشـته باشم
پیـشِ تو
پیـمـبـر شـدنـش داد نـتـیـجـه
لبخند پُر از خـیرِ تو
شد سهم خـدیجه
می‌خـوانمت ای سورۀ نورِ دلِ حـیدر            ای آیۀ تـطـهـیـر، در
آغـوش پـیـمـبـر
ای گـوهـر
دردانـۀ دریـای سـخــاوت            ای ریزه‌خورِ سفـرۀ تو مریم و هاجر
قـرآن به تو
و نـسـل تو دارد سـنـدیّت            کوری دو چـشـمان همان دشـمنِ ابتر
راضیّه شدی! از تو خدا داشت رضایت            در حجب و حیا بسکه شدی از همه برتر
از چادر تو خـلـق شود تـازه‌مـسـلمان            هر گوشۀ آن گوشه‌ای از عالم محشر
من عـاشـق ایـنم که بدهـکـارِ
تو باشم
هـمـسـایـۀ دیـوار
به دیـوارِ تـو بـاشـم
بی‌شُـبهـه‌ترین یاری و تفـسیرِ یقـیـنی            هم‌کـفـو عـلی هستی و اسطورۀ دینی
از
خـیـرِ کـثـیـر تو دو عـالم شده برپا            نـان آور دیـریـنـۀ افـلاک و زمـیـنـی
دادی به گدا رخت عروسی خودت را            رفت و به همه گفت که بخشنده‌ترینی
آرامش محضی و علی شوق تو دارد            خوش داشته هر
لحظه کنارش بنِشینی
نام تو درخشیده بر آن، دارد از این پس            انگشتر حیدر چه عـقیق و چه نگینی
هر صبح تبسم زده‌ای؛ عاشق و دلخواه
بـا ذکـر دل‌انـگـیـزِ «عـلـیـاً ولی الله»
این خانه چراغان شده از برکتِ مادر            هـسـتی و ندارم به خـدا حسرتِ مادر
محـتـاج دعـاهـای تـوأم
جانِ حـسینت            یک نیم نگاهی برسان حضرتِ مادر
لبریز محبت شده با دست تو هر کس            تنها شد و بی‌بهره شد از نعمتِ مادر
پشت درِ این خانه شلوغ است همیشه           
چون هست فقط لطف و کرم عادتِ مادر
جبـرئـیل به والله...به درگـاهِ خداوند-            راهـم بـدهد؛ باشد اگر صحـبتِ مـادر
محـتاج تو هـستم؛
به کسی کار ندارم
در هر
دو جهان غیر تو دلدار ندارم!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

جای تو و عشقِ تو در آن امن و امان است            هر چـند دلـی غـرقِ رفـو داشته باشم

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد زوار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

کـیـسـت زهـرا؟ روشـنـای آب‌ها            مــرد مـردان در دل مــرداب‌هــا

عشق چون آتشفشان در سیـنه‌اش            مـهــربـانـی‌، جــلــوۀ آئـیــنــه‌اش


در دلـش گـنـجـیـنـۀ اســرار حـق            قـطره‌ای از عـلـم او صدها ورق

عـالـمه، راضیـه، صدیـقـه، بتـول            حــجـة الله اسـت بــر آل رســول

صـد گـره وا می‌شـود با فـاطـمـه            ذکـر اعـجـاز نـبـی یــا فــاطــمـه

بـنـدگی از عـمـق جـان، دلداه‌لش            جــان فــدای زنــدگــی ســاده‌اش

چـادر او سـرپـنـاه مـکـتـب است            فـاطـمـه الـگـوی راه زینب است

نام زهرا، بانگ تکـبیر عـلی‌ست            خطبۀ او، همچو شمشیر علی‌ست

واژه‌هـایـش تـیـغ بُـرّانـنـد و بـس            خط به خط تفـسیر قـرآنـند و بس

رزم او در پیش مردش، دیدنی‌ست            در دل میدان، نبـردش دیدنی‌ست

در بـصیرت، اُسـوۀ عـمارهاست            «فاطمه» نه! «فاتحِ» پیکارهاست

اشک را در جنگ، جنگ افزار کرد            گریه‌هایش «خواب» را «بیدار» کرد

عـزّتش طعـنـه به هر سو می‌زند            نـزد زهــرا کــوه زانــو مـی‌زنـد

حــرکـت او در مــدار نــور بـود            انـقـلابـش، انـفــجــار نــور بــود

قـد خـمـیـده در قـیـامـش ایـسـتـاد            یـک‌تــنـه پـای امـامـش ایــسـتـاد

زن نگـو، مـردانگـی شرمـنده‌اش            بـاز می‌شد زخـم‌هـا بـا خـنـده‌اش

زخم خورد و حرفی از مرهم نزد            بـیـن آتـش ســوخـت امـا دم نـزد

رو به قـبله دست بر پهـلو گرفت            مـاه از خـورشید عـالم رو گرفت

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اینقدر خود را به زحمت، سمت و سوی در نکش           عشق سوزان من آتش بر دل حیدر نکش

این چه اصراری است که از بستر خود پا شوی           دست بر پهـلـو، اسیـر شانۀ اسـما شوی


شب میان چادری خـاکی، سرِ سجاده‌ای           صبح ها تب می‌کنی و بر زمین افتاده‌ای

پیش چشم تار من؛ دق می‌کنم؛ زوری نخند           پای چشمت سوخته از زخم ناجوری، نخند

خانمم از دست لرزانت چه کاری می‌کشی؟           رختخوابت را چرا خود آب، داری می‌کشی؟

آن دری که سوخته، از پاشنه، کج شد بلند           میخ را کـنـدم ولی از دنـدۀ لـج شد بلـند

باهمین بازو چرا دستاس را چرخانده‌ای!           نان چگونه در تنور آتشین خوابانده‌ای!

رو گرفتی از علی و بر همه رو می‌زنی           باچه حالی، صبح تا شب، خانه جارو می‌زنی

این صدای خسته، من را می‌کشد بی‌معطلی           خسته‌ام؛ اما بگو کمتر خـدا قوت علی!

پشت در افتاده بودی و دلـم آتش گرفت           سینه‌ات آتش گرفت و سینه‌ام آتش گرفت

با قلاف از من جدا شد دست تو، زهرا ببخش           لشکر تنهای حیدر! ذوالفقارم را ببخش

نـیـمه‌شب‌ها بچـه‌ها را می‌نـشاند زینبت           چـادرت را مخـفـیـانه می‌تـکـاند زینبت

مجتبی می‌گفت بین گوش زینب، خواهرم:           روز مادر که بیاید گـوشـواره می‌خـرم

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آن دری که سوخته، از پاشنه، کج شد بلند           میخ را کـنـدم ولی از دنـدۀ لـج شد بلـند

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

آفــریــدنــد مــرا بــنــدۀ مــولا بــاشــم            پس‌ جـفـاکـارم‌ اگر‌‌ طـالـب‌ِ دنـیـا بـاشـم

از عدم تا به وجود این همه راه ‌آمده‌ام            تـا کـه خـاک‌ِ قـدمِ‌ فـضّـۀ‌ زهــرا بـاشـم


به ‌حـرم‌خـانـۀ او تا به سـلامـت بـرسـم            راهش ‌این‌است‌ که من اهل تبـرّی باشم

از سر سُفـرۀ پر بُـرکـتِ بـانـوی جهان            می‌رسد روزی من؛ ساکـن‌ هرجا باشم

او اگر خواسته باشد که به من درد دهند            عین جـهـل است که دنـبـال مداوا باشم

می‌رود قـیـمـت من پـیـش خـدا بـالاتـر            هرچه در خـدمت صدّیـقـۀ‌ کـبری باشم

من صدا خـواسته‌ام تا که صدایش بزنم            با وضو بوسه به خاک کف پایش بزنم

یک دعـای سحـرش مـردم دنیا را بس            لـقـمـه‌ نـانی ز کـرم‌خـانـۀ او ما را بس

تلـخ کـامـیم ولـی مـزّۀ شـیـریـنی هست            تاکه «یا فاطمه ‌مولاتی‌ اغیثینی» هست

احـتـیاجـیـم تمـامـاً به تو ای خـیرِکـثـیر            که ‌حقیریم ‌و فقـیریم ‌و یتـیـمـیم‌ و اسیر

من ‌در اسماء و صفاتت ‌عظمت ‌را دیدم            از مـقـامـات بـلـنـد تو چـنـین فـهـمـیـدم

که تو از هر نظری مثل خـدا یکـتـایی            «دُرّةُ البحـرُ شرف» فـاطـمه الزَّهـرایی

سـیّده؛ نـوریـه؛ حـانـیـه و عَـذرا هستی            «مُهـجـةُ قـلب نـبی»«اُمّ ابیهـا» هستی

عـالــمـه؛ زاهـده و عــابــده و قَــوّامـه            راضیه؛ مرضیه؛ حوریّه‌ای و صَوّامه

« لیلةُ القـدرِ» علی «والدهُ السّـبـطیـنی»            همه ‌نسبت ‌به تو دارند به گردن؛ دِینی

به‌ امامی که فقط‌ در خُور همتایی ‌توست            شرط ایمان؛ بخدا حُبّ و تولایی توست

به تو سوگند بهشت از نِعَم و رنگ‌ و لعاب            هرچه ‌دارد ‌همه ‌از جلوۀ زهرایی توست

نـیست‌ مـافـوق‌ِ جـلال تو جـلال احـدی            جز خداوند که خود شاهد والایی توست

چادرت صاحب اعجاز پیمبر گونه‌ست            تازه این ذرّه‌ای از قدرت دنیایی توست

پـدر امّت مـرحـومـه، مـحـمّد؛ نُـه سال            مـحـو در مـرتـبـۀ اُمّ ابـیـهـایـی تـوست

صحبت ‌از باغ‌ فدک ‌نیست؛ که ‌دنیا ‌همه‌اش            دانۀ‌ کـوچکی از خرمن دارایی توست

مـادر لـؤلـؤ و مـرجـان خـدایـی زهـرا            مـحـور دائم اصـحـاب کـسـایـی زهـرا

حـدّ اعـلای حـیـا؛ اوج نـجـابت هـستی            صاحب‌ ناب‌ترین ‌گونۀ‌ عصمت‌ هستی

پـاره‌هـای سـنـد بـاغ فـدک مـی‌گـویـنـد            « سـند محـکـم اثـبـات ولایت هـستی»

حججُ الله عَلیَ الخَلـق امـامـان هـسـتـند            و تو بر تک‌تک این‌ طایفه ‌حجّت هستی

طبـق تـصریح خـداونـد به قول لولاک            تو هـمان عـلّت عـالـیّـۀ خـلقـت هـستی

از همان‌ روز‌ که ‌انـوار شما ساطع شد            تـا ابـد ضـامـن ابـقــاء ولایـت هـسـتـی

دسـت‌پـروردۀ این مـکـتـبـم و مـی‌دانـم            دستـگـیر همه در روز قـیـامت هـستی

تو همان‌جا که خدا هست اقـامت داری            تو شریعت؛ تو نـبّوت؛ تو امامت داری

خشتی از خانۀ سبزت به جنان می‌ارزد            نخی از چادر تو بر دو جهان می‌ارزد

چارده آینه در نقش تو یک‌جا جمع است            هرچه‌ خیر است ‌درِ خانۀ ‌زهرا جمع است

در مصلّای خودت رو‌ به خدا می‌کردی            تا دم صبـح به همـسایه دعـا می‌کـردی

پدرت آخر کار اجر رسالت می‌خواست            فقط از مردم این شهر مودّت می‌خواست

قـصدشان بود که دور تو طوافی بکنند            قـول دادند که یک روز تـلافی بـکـنـند

نـاروا بود که پـاداش تو سـیـلـی بـاشـد            چـشم تو کاسۀ‌خون؛ روی تو نیلی باشد

نـاروا بود که در شـعـله بسـوزد مویت            با در سـوخـتـه درگـیر شـود پـهـلـویت

ناروا بود که مسـمـار چنین سُرخ شود            در و دیوار پس از سقط جنین سُرخ شود

پشت در غَش کنی و سطح زمین سُرخ شود            چـشم‌های عـلیِ خـانه‌‌نشـین سُـرخ شود

دستت از کار پس از ضربۀ‌کاری افتاد            «وقت افـتـادن تو ایـل و تـباری افتاد»

پس از ان روز که آئینۀ عمر تو شکست            گُونۀ راستِ‌ فرزند تو بر خاک نشست

همه دیـدند که تـشنه‌ست کسی آب نبُرد            «مـادر آب کجایی پسرت آب نخورد»

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل وجود ایراد یا ضعف محتوایی حذف شد همانگونه که بارها مستند به نظرات علما و مراجع متذکر شده ایم اهل بیت سگ نمی خواهند بلکه شیعه و پیرو واقعی می خواهند، نعوذ بالله مگر اهل بیت سگ باز بوده اند که حالا ما سگ آنها شویم!! .

از عناوین جهان یکسره می‌شویم دست            تا سگ‌‌ِ کوچۀ‌ زهرا و علی‌ بودن، هست

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

به‌ امامی که فقط‌ در خُور همتایی ‌توست            شرط پیغمبری؛ اقرار به‌ یکتایی‌ توست

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ناروا بود که مسـمـار چنین سُرخ شود            در و دیوار پس از سقط جنین سُرخ شود

مدح حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی اصغرغضنفری(جیحون همدانی) نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

در ماسوای رتـبه که خـلـقی ندیـده بود            ذات یـگــانـه فـاطـمــه را آفـریـده بـود

ارکان عقل و هوش مجسم نگشته، حق            روح صـفـا به پیـکـر زهـرا دمـیده بود


غیب از شهود صحنه، کرامت ندیده، فاش            شخـصیـتـش در عـالم ذر برگـزیده بود

خلـقـت بنا نگـشـتـه، وجـود کـرامـتـش            نقـش شرف به لـوح هویت کـشـیده بود

طفـره نـرو که راز الـهـی در آن مـیان            شـیـرازه‌بـنـد دفـتـر شـرح عـقـیـده بـود

آدم درون پـرده خلـقـت، نـبـسـته شکـل            زهـرا بلای فـتـنه به جانش خـریده بود

روح الامین چو قـاصـد وا مانده پا ولی            زهرا به گـوش نـغـمه بالا شـنـیـده بود

هستی چو شام تیره برون از جمال نور            زهـرا نشـانه بر سر صبح سـپـیـده بود

آری به روی پاک محمد عبیر و مشک            زهرا چو ژاله‌ای به ملاحت چکیده بود

"جیحون" غزل مخوان که در مدح فاطمه            نام عـلی به صفـحـه دفـتر قـصیـده بود

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

درِ ورودیِ جَنَّت، حریم ساحت توست            بهشت؛ گوشۀ دنجِ حیاط ‌خلوت توست

صدای پهنۀ لاهوت، ذکر یا زهراست            میان عـالم بالا همیشه صحبت توست


خـدا به خاطر یک خندۀ تو، می‌خـندد            رضای حضرت حق در یَدِ رضایت توست

پیـمبـری که نماد اصول بنـدگی است            زمان نافله‌ات، محو در عبادت توست

به استعـانت لـولاک..، امـام یعـنی تو            ولایت علوی پس همان ولایت توست

به فکر سفرۀ هـمسایه‌های خود بودی            چقدر رنگ عطوفت در این روایت توست

غذای گرم حسن را فقیر کویت خورد            همین نشانه‌ای از لطف بی‌نهایت توست

هنوز نان ‌تنور تو قـوت غالب ماست            هنوز رونق اطعام ما به برکت توست

فـقـط اجـازه بده تا بگـویمت: «مـادر»            تـمـام لـذت من دیـدن مـحـبت تـوسـت

تمـام گـریـه‌‌کـنـان حـسـین، مـادری‌اند            شروع عاطفۀ اشک از مصیبت توست

یکی ز مستـمعـین عـزای تو؛ جـبریل            خدای عزّ وجل روضه‌خوان هیئت توست

تـوان نـداشته‌ای تا سری تکـان بـدهی            همین نشانگر اوضاع پُر وخامت توست

هجـوم کـوچۀ بـاریک، میخ در، آتش            چگونه این همه غم در دلِ شهادت توست؟!

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : عرفان ابوالحسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

ندارد بی‌تو پایان اشک چشمان ترم انگار          گرفته با همه قوت غریبی در برم انگار

تو که رفتی دگر روز خوشی در زندگانی نیست          فرو رفته به مرداب محن پا تا سرم انگار


مراعات از برای بچه‌ها کردم اگر گفتم          خدا را شاکرم، امروز قدری بهترم انگار

خجالت از تو دارم از امانت داری ام اما          پس از تو بیشتر شرمندۀ پیغمبرم انگار

کشیدم آب غسلت را ز چاه دیدگان خویش          شب تدفین تو می‌رفت جان از پیکرم انگار

توان حتی به زانویم برای راه رفتن نیست          منی که فاتح احزاب و بدر و خیبرم انگار

ببین بعد از تو درد دل فقط با چاه می‌گویم          که می‌شیند فقط چاهی به پای منبرم انگار

خلاصه غصۀ هجر تو دارد می‌کشد من را          تو در خاکی و من شد خاک بر روی سرم انگار

: امتیاز
نقد و بررسی

بکار بردن کلمه « انگار» به عنوان ردیف اصلا مناسب نیست و در بعضی ابیات معنی را تغییر داده و نوعی شک و تردید را در ذهن تداعی می کند لذا بهتر است ردیف شعر بالا به کلماتی همچون « زهرا» « قطعا » و یا کلمات مناسب دیگر تغییر داده شود.

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

لبخند زدی، اشک علی را نگران کرد            تابوت، امـیدِ همه را فـاتحه‌خـوان کرد

لبخندِ تو آن روز پس از دیـدنِ تـابوت            گُل بود که روئید ولی زود خزان کرد


اصلأ تو بگـو فـاطـمه جان می‌شود آیا            دریایِ مرا در دلِ یک قطره نهان کرد؟

مثـلِ تو کـمـانی شـده‌ام پـشـتِ مرا خَـم            مرحب نتـوانست ولی زخـمِ زبان کرد

سنگـیـنیِ خـیـبر نه؛ ولی قـامتِ من را            بی‌وزنیِ تـابـوتِ تو مانـنـدِ کمـان کـرد

زخمی که غمِ حمزه به قلبِ نبی انداخت            تابـوتِ تو با قلبِ علی بدتر از آن کرد

بعد از تو علی سنگِ ملامت هم اگر خورد            بـاران شـد و بـا آیِـنـۀ چـاه بـیـان کـرد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

صورت توحید دارد سجـده‌های فاطمه            سجده باید کرد پس تنـها به پای فاطمه

خلقت زهرا ولایت داشت دنبال خودش            مصطفی ختم رسل شد در حرای فاطمه


یاعلی گفتم که یا زهرا در آوردند از آب            در غدیر خم که ثابت شد ولای فـاطمه

بارها از ربی الاعـلای خود فـهـمیده‌ام            می‌خـرد ما را خـدا با ربـنـای فـاطـمه

رشته‌ای از چادرش هم دست ما باشد بس است            چون نمی‌ارزد دوعالم در ازای فاطمه

میرسد خیر قنوتش بر در و همسایه‌اش            شکر حق با لطف هو گشتم گدای فاطمه

خوش به حال فاطمه کهف حصینش حیدر است            خوش به حال مرتضی دارد هوای فاطمه

قـبـر پـنـهـانـی او گـیـریم که پـیـدا نشد            قَابَ قَوْسَینْ‌ یا که أَوْ أَدْنی‌ست، جای فاطمه

او اگر می‌خواست آتش را گلستان کرده بود            معـجـزه کاری ندارد که برای فـاطـمه

قامتش آیینۀ صبر علی بود و شکـست            شانۀ دیوار شد روزی عـصای فـاطمه

ضربۀ دیوار نه، آتش نه، حتی میخ نه            در نـیـفـتـادنـد اینهـا با حـیـای فـاطـمـه

صحبت محسن وسط آمد و گرنه اینچنین            در نمی‌آمد به این زودی صدای فاطمه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

میرسد خیر قنوتش بر در و همسایه‌اش            پس چه می‌صرفد شدم عمری گدای فاطمه

بیت زیر به دلیل وجود ایراد محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت تغییر داده شد زیرا به نوعی کفر است که خداوند کار اشتباه کرده است که حضرت زهرا را به دنیا فرستاده!!!  لذا پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ ثمُ‌َّ دَنَا فَتَدَلیَ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ‌ِ أَوْ أَدْنی‌ اشاره به آیات ۸ و ۹ سوره نجم و معراج پیامبر دارد:  یعنی سپس نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شد به ذات الهی؛ تا آن‌که فاصله او به اندازه دو کمان یا کمتر بود.

قـبـر پـنـهـانـی او گـیـریم که پـیـدا نشد            اصلاً از اول نبود این خاک، جای فاطمه.

اسقبال از ایام فاطمیه و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

از کـوچـه مـی‌آیـد صـدای فـاطـمیه            حـیِّ عـلـی بـزمِ عــزای فــاطـمـیـه
تا سـایـۀ عـرشِ الـهـی پـر کـشـیـده            بـالـی که وا شد در هـوای فـاطـمیه


بزمِ خصوصیِ خودِ زهراست این ماه            مـاهـی نـمـی‌رسد به پـای فـاطـمـیه
بین منـاصب منـصبی بـهـتر ندیـدم            از منـصبِ عـبد و گـدای فـاطـمـیه
سرمایه‌ای بهـتر از این نوکر ندارد            چشمی که گـریان شد برای فاطمیه
هر
سیِّـئه از قـلبِ ما را پـاک کرده            یک قطره اشکِ روضه‌های فاطمیه
پس خوش به حالِ آن گدایی که گرفته            روزیِ هر سـال از عـطای فاطمیه
جانم به شور و حالِ موکب های زهرا            جانم به عطـر و طعـمِ چای فاطمیه
هر دردِ بی‌درمان مداوا می‌شود زود            بـا نــوش دارو و دوای فــاطــمـیـه
این را بـدانـد شـیـخِ هـتّـاکِ زمـانـه            زنـده است اسـلام از بـقـای فاطمیه

بهتر بماند کر هر آن گوشی که نشنید            زهـراست نـامـوسِ خـدای فـاطمـیه
از آتش و دیوار و در، سیلی و کوچه            بـاید بـگـوئـیـم از کـجـای فـاطـمـیه
تا روزِ محشر هم نخواهد رفت هرگز            از یـادِ شـیـعـه مـاجـرای فـاطـمـیـه
اربابِ ما هم مقتلش کرب وبلا نیست            بـوده قـتـیـلِ کــربــلای فــاطـمـیــه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل وجود ایراد یا ضعف محتوایی حذف شد همانگونه که بارها مستند به نظرات علما و مراجع متذکر شده ایم اهل بیت سگ نمی خواهند بلکه شیعه و پیرو واقعی می خواهند، نعوذ بالله مگر اهل بیت سگ باز بوده اند که حالا ما سگ آنها شویم!!

قلاده‌ام را کاش یک روزی ببـنـدند            در صـحـنِ زهـرا و سرای فاطمیه

مدح حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

محض وجود فاطمه ماهمگی در عدمیم           هر چه نگـارد او شود ما اثر آن قـلـمیم
قـدر و قـضا نـدیـم او خـلـق اثرِ قدیم او           ملک مکان حریم او
ما همگی بی‌حرمیم


جان به جهانیان دمد هر قدمی که می‌نهد           مـا هــمـه آفــریـدۀ خـاک ره آن قـدمـیـم
نامش اگر وصف کنان به حق ادا کند زبان           در مد فای او زجان تا به ابد هو بدممیم
جلوه‌ای از خداست او امام مرتضاست او           نبی مصطـفاست او؛ مات مقام اعـظـمیم
در ید
اوست ما سوا از نم اوست بحرها           خاک رهش در گل ما از دم اوست آدمیم
شأن نزول کوثرش مصحف اسرار مگو           کجاست پس صعود او پُر از سوال مبهمیم
چادر او عصمت کل عصمت او بیرق گل           در این پـناه چـار قُـل سایه نشین عـلمیم
قیمت این مُلک عبس غیر محبنش چه هست           رزق به دست فضه است اگر به فکر کرمیم
اوست تمام لامکان اوست حقیقت زمان           اوست اگر معنی جان ما ز عدم بیش کمیم
مرحمتی است مادری شیعه اثنی العشری           نیک اگر که بنگـری صاحب کل نعـمیم
در همه‌جا از او نشان در همه کس بود نهان           ما همه بـندگـانی از پـرده‌نـشین عـالـمیم
فاطـمه پشت ابرها پای نهد در این سرا           گرکه عـیان بتابد او فانی او چو شبنمیم
پای تـوسـل پـدر؛ اشرف خـلـق شد بشر           خـورد قـسـم به نـام او از
آن بعـد آدمـیم
گر
که خدا زند قـلم می‌زند از فـاطمه دم           پیش مسیح نطق او خـموش مثل مریمیم
قصه حُسن او اگر موی به مو دهد خبر           تا به ابد دراین گذر تازه سر زلف خمیم
مهرش اگر که آب شد ساقی ابوتراب شد           از بـرکـات مهـر او گـریه‌کن محـرمـیم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مثل هر شب خواب را در بسترش تنها گذاشت           رفت پای جانمازش؛ روی دنیا پا گذاشت

با قـیامش آسمان می‌رفت زیر چـادرش           قابِ قوسینِ رکوعش عرش را هم جا گذاشت


سجده‌اش را بُرد آنجایی که جز مسجود نیست           سر به خاکِ سجده‌دارِ مسجدالزهرا گذاشت

با صدای آب آب؛ از عرش، باران شد چکید           رفت بالای سرِ لب‌تشنه‌اش دریا گذاشت

باز تا نان‌آورش برگشت از شب‌گردی‌اش           مرهمِ اشکی به زخمِ شانۀ مولا گذاشت

گرچه رویش سرخ بود از ردّ سیلی‌های اشک           گوشه‌ای هم جا برای خندۀ حاشا گذاشت

در هجومِ سنگ‌ها با آنکه بار شیشه داشت           پای اینکه نشکند آئینه جانش را گذاشت

مشکِ‌‌ اشکش را غمِ روز مبادا آب کرد           گریه‌هایش را برای روز عاشورا گذاشت

چارده قرن است، می‌گردد زمین دنبال او           آرزوی تـربتـش را بر دلِ دنـیا گذاشت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد حسن بیات‌لو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مـی‌آیـد اسـتـجـابت اگـر پـیـشـواز تـو            فخر خـداست محـفـل راز و نـیـاز تو

محراب خانه نـورٌ عـلی نـور می‌شود            از جـانـماز و وصـلۀ چـادر نـمـاز تو


فـهـم بشر به ساحـت درکـت نمی‌رسد            پـنـهـان شده به دست خـداونـد راز تو

این آن حقیقتی‌ست که کتمان نمی‌شود            غیر از عـلی نـبوده کسی هـم‌ تراز تو

ای سـاده زیـسـتـی تو تـدریس بنـدگی            ای شـوکـت بـهـشـت گـلـیمِ جــهاز تو

نامت سلام داشت، قیامت قـیام داشت            زنده است آن شهـادت تـاریخ‌ ساز تو

فردا که‌اختیار شفاعت به‌دست ‌توست            داریـم مـا امـیـد بـه بـرگ جــواز تـو

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

دگر آن خرده جان هم پر کشید از نیمهٔ جانش           امیرالمؤمنین سوزد به یـاد آه سوزانش

عجب کوچی پرستو داشت که کابوس آن رفتن           برای مرتضی درد و به زهرا بود درمانش


حیاط خانه هم آب حیاتش را صدا می‌زد           تنور خانه هم می‌سوخت بی‌عطرِ خوش نانش

چگونه شرح باید داد منجی، محتضر گشته ست           و سامان جهان بار سفر بسته‌ست سامانش

اگر چه سوخت تنها دربِ این خانه ولی انگار           علی مانده است بین خانهٔ از غصه ویرانش

در و دیوار بیت الله شاهد بود که یک عمر           علی در سینه آتش داشت با یاد گلستانش

شهادت می‌دهد کوچه شهادت می‌دهد آتش           نشد زهرای اطهر دست بردارد ز پیمانش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

دگر آن خرده جان هم پر کشید از نیمهٔ جانش           همینکه رفت شهر آسوده شد از آهِ سوزانش

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

بانگی زدند بر همه؛ یا صبر و یا صبور            آتش رسـیـد بر در خـانـه؛ بلا به دور
انگـار واژه‌ها هـمـگی جان گرفـتـه‌اند            گویا دمیده‌اند در این شهر، نفخ صور


پشت در شکسته چهـل مرد جـنگی و            آنسو بزرگ بانوی دین، یک زن غیور
آتش زبـانه می‌کـشـد و شـعـلـه می‌زند            بر چهره‌ای که برده جلالت ز روی حور
اینجا مـدیـنـه است الـهـی که بشـکـنـد            دستی که رفت سمت در و فاطمه به زور

شد آسمان به روی سر مرتضی خراب

صبـری دهـد خـدا به دل زار بوتراب

چشمی به هم زدند و فضا غرق دود بود            چـشم عـلـی و آل عـلـی مثل رود بود
تاحـمـله‌ور شـدند به آن جایـگـاه وحی            گلبرگ یاس بود که رنگش کـبود بود

این حیدراست نقش زمین یا که همسرش            در کارزار جنگ، چه وقت سجود بود
هم تازیـانه بود و
غـلاف و لـگـد ولی            میخی به فکر نخ کـشی تار و پود بود
محسن که سقط شد همه جا سوت و کور شد            آهی کـشـید فـاطـمـه و گـفت زود بود

فـضه بـیـا مـدیـنـه شد آوار بر سـرش

ای کاش بود موقع این حمل، مـادرش

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسین واعظی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

انگار می‌آید اجل هر شب به دیـدارت            آتش به جـانم می‌زنـد دستان تب دارت

من، دستگیر عالـم و آدم، زمین خوردم            امـیـدها دارم‌ به این دسـت گـرفـتـارت


بـار مرا بـرداشـتی از خـاک، تنـهـایی            گر چه زمین‌ افتاد آخر پشت در بارت

من زخم خوردم از نگاه آنکه زخمت زد            آزار دیـــدم از کـســی که داده آزارت

از من طـلبکـارنـد وقت گـریـه‌های تو            آری همان هایی که یک عمری بدهکارت

این شهر در آرامش و حال تو آشـفـته            ای جـان فـدای دیـدۀ از درد بـیــدارت

وقت نمازت باز پیراهن عوض کردی            این زخم پهلو نیست دیگر دست بردارت

کاری دگـر از دست من هم بر نمی‌آید            باور نمی‌کردم به اینجا می‌رسد کارت

از زنـدگی خـیـری نـدیـدی زندگی من            باشد برو ای خستۀ من، حق نگهدارت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر حذف شد.

هر چه که گفتی دختر پیغمبرم، می‌زد            با ضرب سیلی پیش من کردند انکارت