کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها قبل از وفات

شاعر : مهدی شریف زاده     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : ترکیب بند    

هرچه می‌خواهم میسر می‌شود، دیدار نَه           هرچه دنبال وصالم، می‌شود تکرار نه
فرصتی دیگر نمانده کاش می‌دیدم تو را           دل به فکر ماندن است و این تن بیمار نه


شد برایم تا خراسان آمدن فرض محال           هرچه می‌گردم تو اینجا نیستی اِنگار نه

روز و شب امید دارم تا که پیدایت کُنم           تابِ مانـدن هـست اما بی‌وجـود یـار نه
خوب شد
زینب نبودم تا بِبوسم حنجرت           خوب شد زینب نبودم تا سرِ بازار نه

خواهری در پای نیزه، دلبری بالای نی
می‌رود در
حلـقۀ نامحرمان هم پای نی

خواهر خورشیدم و از نور، دور اُفتاده‌ام           دخـترِ مردِ کلـیم، از طـور دور افتاده‌ام
حال غیر از سوختن یا ساختن باید چه کرد           وقتی از دلدار خود این جور دور افتاده‌ام
گر بنای دیدن تو نیست، چشم از دستِ زهر           چه ملالی هست گردد کور، دورافتاده‌ام
باز مانـدم از وصالت شد امـیدم نا امید           مثل یک صید اسیر
از شور دورافتاده‌ام
فرصتی دیگر نمـانده لحظه‌های آخری           من سلامت می‌دهم از دور، دورافتاده‌ام

می‌روم ایکاش می‌شد این دل از تو با خبر
یا رضا هم دور از تو مانده‌ام هم از پدر

وقت رفتن نیست پیـشم دلبر لـیلای من           ساحل خشکیده‌ای شد این دل دریای من
مانده‌ام در غربت و جان می‌دهم دور از رضا           کس نباشد با خبر از غصه و غم‌های من
سال‌های سال دور از دختر و دور از پسر           چه کـشـیده کـنـج زنـدان بـلا بابـای من
گر نمی‌بـینم خراسان و نمی‌بـیـنم تو را          
چه قَدَر خوب است به قم شد کشیده پای من
سایۀ بالاسرم دلتنگی ات با من چه کرد           یا رضا جان زندگی و هستی و دنیای من

منکه مثل زینب و چون فاطمه مظلومه‌ام
دختر موسی‌بن جعفر هستم و معصومه‌ام
مثل زینب نیستم اینجا کجا بـزمِ شـراب           مَـردم اینـجا کجـا و مَـردم شـام خـراب
مثـل زینب نیـستم من مـادر و اُمِّ شهـید           من علی اصغر ندادم نیستم جای رباب
مثـل زینب نیـستـم اُمُّ المـصائب نیـستـم           تا که غمهایم نگردد جا میان صد کتاب
مثـل زینب نیـستـم تا در مـیان قـتـلگـاه          
بوسه گیرم از گلو و حنجری در خون خضاب

دختـرم اما ندیـدم من سـری از تن جدا
دخـترم اما ندیدم رأس ،
در طشتِ طلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

مثل زینب نیستم که در پس بی‌معجری           با کمک از آستـینِ پیرهن گیرم حجاب

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

در خلـوت دل گـم شدم امشب دوباره            دلـتـنگ یـاس قـم شدم امشب دوبـاره

پـرواز کـردم تـا حـرم مـثـل کـبـوتـر            با اشک چـشمانم زدم آن خانه را در


زانـو زدم در گـوشـۀ آئـیـنــه خــانــه            دادم سـلامـی محـضـر او عـاشـقـانـه

گـفـتـم سـلام از راه دوری آمـدم مـن            دیـدم که تـو لـبـریـز نـوری آمـدم من

وقـتی که بـابـایت به تو گـفـتـه فـداها            باید دگـر با تو چه گـویـند این گـداها

ای خـواهر آقـای خـوب و مـهـربـانم            بنـد آمـده در محـضـرت دیگـر زبانم

قـم با حـضور تـو دیـار اهـلبیت است            معـصوم فرموده مـزار اهلـبیت است

جـنّات حق واجـب شـود بر زائـر تو            مضمون فراوان دارد اینجا شاعر تو

فیضیه فیض از محضرت یک عمر برده‌ست            ای خوش به حال آنکه با عشق تو مرده‌ست

خـاک مـزارت را گـذارم روی دیــده            از تو به ما قـبل از ولادت هم رسیده

بـایـد بـگـویـم آفــریـن بـر مـردم قـــم            حق تو در این شهـر نـورانی نشد گم

اینجا فقط حرف از ادای احترام است            فرق زیادی بین قـم با شهر شام است

برعکس شام اینجا فقط گل شد نثارت            بـودنـد مـردم عــاشـقــانـه بـیــقــرات

در قـم نـدیـدی از کـسی آزار هرگـز            اینجـا نـرفـتی بـر سـر بـازار هـرگـز

تجـلـیل شد بسـیار در قـم از مـقـامت            دادنـد بـا تـعــظـیـم اهـل قـم سـلامـت

در خانه‌ای از شیعیان مهمان شدی تو            در پـیکـر قـم تا قـیامت جان شدی تو

تـنهـا غـمت این شد برادر را نـدیـدی            بار فـراقش را به دوش خود کـشیدی

حالا گریز روضه بر شاهی شهید است            حرف از شراب و تشت در بزم یزید است

آنجا که یک نامرد پیش چـشم خواهر            با خـیزران می‌زد به لـب‌های بـرادر

زینب که صبرش شد زبان زد بین افلاک            در این مصیبت زد گریبان خودش چاک

این روضه‌ها از زندگی کرده‌ست سیرم            ای‌کاش روزی در همین روضه بمیرم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد داوری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مظـهـر حُجب و حیا فاطمۀ معصومه            گـوهـر کـشور ما فـاطـمۀ معـصـومه
مــریـم آل عـبـا فـاطـمـۀ مـعـصـومـه            جان به قـربان تو یا فاطمۀ معـصومه


فـاطـمه نام تو و زِینِ اَبی بی‌بی جـان
معـدن عـفّـت و
کـوه اَدبی بی‌بی جان

»فَلَهُ الجَنهَ»هرآنکس که تو را »زارَبِقُم»            حــرمـت خـانـۀ امـیــد تــمــام مــردم
شـده حـج فــقــرا مـثـل امــام هـشــتـم           
ای که احسان و سخا، جود و کرم عادَتَکُم

زمزم از حوض حیاط حرمت می‌جوشد
خـضر هم جامه زوّار تو را می‌پوشد

گرد شمـع تو زدن حـلـقه تـمـام علـما            خـاک بـوسی شـما فـیض مـدام عـلـما
بـردن نـام تـو شـد ذکـر قــیـام عـلـمـا            زیر پـاهـای تو خـاکـند عِـظـام عـلـما

شأن تو چیست »فَداها» به توگفته معصوم
شأن تو مثل خود فـاطمه شد نامعـلوم

بهـترین عـبد خـدایی و سراپا تـوحـید            به مقـامت نـرسد درک بشر بی‌تـردید
ای به دل
های پُر از غم شده نور امیّد            خشتی از گنبد زرد حـرم تو خورشید

کـردی آبـاد دل خـشک کـویرم را تو
شهـر قـم مثل بهشت است برایم با
تو

هرکه بر روی لبـش نـام تو دائم دارد            نظر لطف به او حـضرت کاظم دارد
دین ما هست در آن هرچه که لازم دارد            تا احادیث صحیحی چو »فَواطِم» دارد

هرکسی درحرمت ذکر رضاجان بُرده
روی درد و غمش انگار که سوهان خورده

کـربلا بُرده مرا شـاه خـراسان هربار            شده‌ام عـازم مشـهـد به دعـایت بسیار
کار من نیست به لطف و کرم تو دشوار            بـاید این را بکـنم تا به قـیامـت اقـرار

»حوض سلطان»شدم از بسکه نمک‌گیر توأم
گـفتم از فاطمه تا در پی تفـسـیر توأم

باز هم فاطـمه و حال خراب و بسـتر            گرچه از درد شب و روز شده چشمش تر
زخـم بر بازو و بر سـیـنه ندارد آخر            با نفس هاش نیامد به لبـش جان دیگر

یاد زهراست اگر گریۀ او جانکاه است
عمر هر
فاطمه از آل نبی کوتاه است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

زمزم از حوض حیاط حرمت می‌جوشد           خـضر پیـراهن خـدام تو را می‌پـوشد

مدح و ولادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

در هشتم از ماه ربیع لطف مکرر آمده           بر خاکیان از سوی حق ماه منـوّر آمده
از نسل آل مصطـفی روح مطهـر آمده           ای
عاشقان ای عاشقان جود مصوّر آمده


آمد گلی در این جهان با عطر و بوی حیدری
در خانه هادی رسید امشب امام عسکری

شهر مدینه بهر او چون وادی طور آمده           حوران جنّت از سما با شادی و شور آمده
جبریل بهر تهنیت شادان و مسرور آمده           چون مظهر ذات خدا نورٌ علی نور آمده
با خلق و خوی فاطمی این گل بود حیدر مرام
بر خلق عالم از کرم حق داده امشب بار عام

امشب ز دریای شرف دُرّ ثمین آمد پدید           از آسمان دین حق خورشید دین آمد پدید
در بیت هادی مظهر حیِّ مبین آمد پدید           ای شیعیان مرتضی حبل‌المتین آمد پدید
برگـو به
شیـعه مـایـۀ آرامش جان آمده
ای دردمندان جهان دارو
و درمان آمده

از سوی خالق بر زمین بر شیعه عزت می‌رسد           امشب ز یمن مقدمش باران رحمت می‌رسد
نوری دوباره جلوه از قرآن و عترت می‌رسد           یازدهمین دُرّ ولا از بحر عصمت می‌رسد
ای اهل دل هنگامۀ جشن و سرور و شادی است
روشن از این نور جلی چشمان و قلب هادی است

نجل علی و فاطمه نور دل پیغمبر است           این نور حق دوم حسن از دودمان حیدر است
پور امام هادی و بر کل هستی رهبر است           چون جد و آبائش حسن شافع به روز محشر است
این گلبن عالی نسب ماه جمالش هاشمی‌ست
او مظهر ذات خدا خوی خصالش فاطمی‌ست

در زهد و تقوا و شرف چون حضرت طاهاستی           سوسن بود مادر ولی زیبا گل زهراستی
در هر کجا گر بنگری شور و شعف برپاستی           امشب گل بـاغ نـقی زینت ده دنیـاسـتی
از یمن این زیبا پسر شهر مدینه گلشن است
چشم تمام اهل دل از مقدم او روشن است

با عطر و بوی احمدی ماه جمالش کوثری‌ست           بهر دهم مولای دین او مجتبی دیگری‌ست
چون جد مظلومش حسین او شیوه اش روشنگری‌ست           این حیدری خوی و خصال مولای عالم عسکری‌ست
با اذن خـلاق مـبـین کار خـدایی می‌کند
از مشکلات این جهان مشکل گشایی می‌کند

امشب ز شادی و شعف شیعه شده دلشاد تو           رفته مدیـنه این دلـم اندر شب میلاد تو
مولای عـالم یا حسن دلها نمـوده یاد تو          
بنهاده حق در قلب من مهر تو و اجداد تو
شادم که از لطف خدا دلخسته مهمان توأم
از روز اول یا حسن ریزه خور خوان توأم

تو گلبن عصمت ولی من بر تو خارم یا حسن           از لطف خاص کبریا حب تو دارم یا حسن
مهر و ولایت در جهان داد اعتبارم یا حسن           شد نوکـری درگه تو افـتخـارم یا حسن
هستم تمام عمر خود شرمندۀ احسان تو
با دست خالی
آمدم دست من و دامان تو

مولای خوبان جهان جانم فدای تو حسن           شکر خدای مهربان هستم گدای تو حسن
در دل نهاده ذات حق مهر و ولای تو حسن           گشته بهشت و جنت من سامرای تو حسن
مولا ز طفلی از کرم مهرت عجین شد با گلم
با یک نگاه مرحمت حل کن تمام مشکلم

ای غنچه یاس فاطمی مجنون صحرای توأم           شد افتخارم در جهان خاک کف پای توأم
از کودکی مولای من غرق تمنای توأم           لطف خـدا شد شاملـم مست تولای توأم
ای آنکه هستی در جهان بر شیعیان چون آفتاب
بر این دل زار (رضا) نور ولایت را بتاب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای غنچه یاس فاطمی مجنون صحرای توأم           از بسکه خوبی و کریم خاک کف پای توأم

مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : علومی تبریزی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ما که خود را به صفِ مردمِ دانا زده‌ایم            پـشـتِ پـا بر هـمه آرایش دنـیا زده‌ایم

هرچه داریم هـمه نعـمـتِ آل الله است            تکـیه بر طـنـطنـۀ عـالـمِ مَـعـنا زده‌ایم


پیروِ مکتبِ دیـنـیم و به سر شورِ ولا            دلِ چون قـطـرۀ ناچیز به دریا زده‌ایم

سخـنم مدحِ امامِ حسن عسکـری است            چنگ بر دامنِ آن وارثِ طاها زده‌ایم

حـجّـتِ یـازدهـم مـظـهـرِ آیــاتِ خــدا            طبلِ شادی همه جا زان شه والا زده‌ایم

شمعِ مهرش کند از شعشعۀ نورِ کمال            خیمه در ساحت آن زادۀ زَهرا زده‌ایم

می‌کـند چـرخ تمـنای زمـین‌بـوسی او            دست بر حلقۀ دربارِ وی اینجا زده‌ایم

با صفا از قدمش سوسن نسرین در دشت            زان نظر سر همه بر دامنِ صحرا زده‌ایم

بلبلانند که با غـل غـله خـوانـند سرود            کفِ شادی به همین قصد سراپا زده‌ایم

غـافل از منـصبِ وی معـتـمد عباسی            در غمش سینه به صد شورش و غوغا زده‌ایم

دگر امروز (علومی) سخن از غصه مگو            پرچـمِ شـوق که با قـصدِ تـولا زده‌ایم

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای مـحـبـان روز مـیـلاد آمـده            بـاز از ســبـط نـبـی یـاد آمـده
عشق اینـجـا تا به فـریـاد آمده
            لطف و احسانش به امداد آمده


در جهان شد موسم روشنگری
گـشـتـه مـیلاد امـام عسـگـری
من گـدای سـامرایـی گـشـته‌ام
            در ره
عـشقت فـدایی گـشـته‌ام
با وجودت کـربـلایی گـشـته‌ام
            مورد لـطـف
خـدایی گـشـتـه‌ام
عـیـدی مـا را زیـارت داده‌ای
اعـتـباری بـر
سـیـادت داده‌ای
بار
بسـتم من به سـوی سامـرا            می‌روم در وادی عـشق و وفا
درد
می‌خواهم به جای هر دوا            دارم از دل نـالـه هــمـراه نـوا
خـانه آباد حـسن
جـان شد دلـم
رو به‌ هر سو کرده لطفش شاملم
مـرغ را بال و پـری داده خدا            در سحـر چـشم تری داده خدا
خاک را زیب و فری داده خدا            سامـرا را عـسکـری داده خدا
مست جام
عسکری من تا شدم
یا عـلـی گـفـتم ز جـایم پا شدم
تهـنیت گـوئـیم بر مهـدی مدام
           
رو به‌ سویش‌ کرده‌ام با صد سلام
در شب مـیـلاد دارم این پـیـام            من شدم مشهور نامش والسلام
انتظارش می‌کشم
من دم به دم
خاک پایش را به دیده می‌نـهم

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : علی مهدوی نسب نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

باز هم دل وا شد از فصل بهار سامرا            آمــده نـــورالله والا تـــبــار ســـامـــرا
دومـیـن مــاه دل آرای دیــار ســامــرا            در حـقـیقت بر دل عـالم قـرار سـامرا


آمده دوم حـسن در خـانـۀ چـارم عـلی
از جبین انورش کلّ جهان شد منجـلی

بر روی دست حُدَیثه، دُرنشان حیدر است            هم جواد و هادی و ابن الرضای دیگر است
او صدف بر گوهر والامقام آخر است            کوری عباسیان بر اهل عالم سرور است

او دهـم نائب برای منصب حـیدر شده
هرکه باشد منکر این امر حق کافر شده

او بهـارِ در زمستانِ ربیع الثانی است            از طلوعش بر غروب غم دم پایانی است
بر روی عرش معلاّ بزم نغمه‌خوانی است            گوئیا شخص خدا در این مجالس بانی است

آمده دوم حسن زان رو ربیع دوم است
در حقیقت مطلع این ماه روز هشتم است

من شدم نوکـر شده آقا امـام عسکـری            تا ابـد آن نـور پـا بـرجا امـام عسکری
شد نجـات محـشر فـردا امام عسکری            دین من گـردیده کامل با امام عسکری

بر روی قلبم خدا نام حسن جان را نوشت
خاک من را از ازل با بغض اعدایش سرشت

خـوانده او راه تقـرّب را تـولاّی بتـول            دشمـنی با دشمـنان آل او اصل اصول
طبق قرآن، طبق هر وحی خدا، گفته رسول            هر عبادت با تبری می‌شود تنها قـبول

او تمام هست را پابست حیدر خوانده است
هر که دارد بغض اعدا را برادر خوانده است

ای پـدر بـر آخـرین گـلـدسـتـۀ آل عـبا            بر ظهور مـهـدی‌ات آقا دگر بنـما دعا
کی شود شیعه ز درد دوری‌اش دیگر رها            بر رخ زیـبای او این دیـده گردد آشـنا

می‌شود روزی تماماً شیعه شهر سامرا
می‌رود با
مهدی‌ات شیعـه پیـاده کربلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

او دهـم نـائب برای منـبـر حـیـدر شده           هرکه باشد منکر این امر حق کافر شده

مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مجتبی عسکری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نگـاه لطـف تو باعـث شده گـدا باشـم            دخیل بسته به آن صحـن با صفا باشم

چه چیز بهتر ازاینکه میان اینهمه درد            به درد عـشق تو هـمواره مبـتلا باشم


منی که عاشق و بیمار چشم تو هستم            دگـر دلـیـل نــدارد پـی شـفــا بــاشــم

سلام یا حـسن عـسکـری اباالـمـهـدی            اجـازه هـست که من زائـر شما باشم

اجـازه هـست که با دیـده‌های بـارانی            شـب ولادت تو شـهـر سـامـرا بـاشـم

تمام حاجـتم این است در هـوای حرم            اسیـر زلف تو از غـصه‌ها رهـا باشم

گدای حضرت ابن الرضا شدن کافی‌ست            که ریـزه‌خـوار کـرمخـانۀ رضا باشم

نشسته کعبۀ حسرت کشیده بر سر راه            که کـاش حـاجی آن گـنـبـد طـلا باشم

حسن شدی که اگر سامـرا نصیبم شد            به گـریه در حـرمت یاد مجـتبی باشم

حسن شدی که اگر روضۀ تو را خواندند            به یـاد کـوچـه و سـیـلی بی‌هـوا بـاشم

خـدا کـنـد که زمان ظـهـور فـرزندت            غـبــار راه شـهـیـدان کــربــلا بـاشـم

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

دوباره موج شادی تا ثریا می‌برد ما را           چو بوی گل به باغ آرزوها می‌برد ما را

تو گویی پور موسی خیمه زد در وادی سینا           که نور روی او تا طور سینا می‌برد ما را


گل روی امام عسکری ای دل تماشایی ست           که شوق دیدنش بهر تماشا می‌برد ما را

نسیمی آشنا همراه خود همچون غبار امشب           به سوی کوی او بهر تمنّا می‌برد ما را

اگر چه کمتریم از ذرّه اما جذبۀ شوقش           به سـوی آفـتاب عـالـم آرا می‌برد ما را

بزن دست طلب بردامن مهر وتولاّیش           که این مهرو ولا تا عرش اعلا می‌برد ما را

به ساحل می‌برد ما را امید رحمتش آخر           اگر موج گنه دریا به دریا می‌برد ما را

بود منجی عالم مهدی موعود فرزندش           که یادش سوی گلزار تولاّ می‌برد ما را

پی او کاروان درکاروان دل می‌شود راهی           که شوق وصل او صحرا به صحرا می‌برد ما را

وفایی جذبۀ این عشق را نازم که تا یثرب           به بـال آرزو بی‌مـنت پـا می‌بـرد ما را

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

کم گفتن از مقام کریمان درست نیست           غافل شدن زحرمت آنان درست نیست
وقتی که سقـف روی سر ما کـشیـده‌اند          
ماندن به زیر بارش باران درست نیست


سختی کشیدن اول سیر و سلوک ماست           سیر و سلوک راحت و آسان درست نیست
وقـتی که دسـت یـار گـره بـاز می‌کـند           وا کردنش به زور و به دندان درست نیست
اصلا که گفته راه به مورش نمی‌دهد؟!           این حرفهای پشت سلیمان درست نیست
بـا یـــازده هـــزار گــنــاه آمــدیــم مــا
از شـوق زنـگ یــازدهـم را زدیـم مـا
تـو آمــدی و درد دوا شـد بـه راحــتـی           جـبـریل هم برای تو
پـا شد به راحـتی
سـرمـایـه‌دار کـرده‌ای اهـل مـدیـنـه را           خاکی که داشـتـند طـلا شد به راحـتـی
از بـرکـت تو بود که روزی ما رسـید           حاجـات ما نگـفـته روا شـد به راحـتی
ابـن الـرضـای سـومـی و از قـبـال تـو           هر نـوکـری گدای رضا شد به راحتی
سجـاده پهـن کـردی و گـرم دعـا شدی           قـبـله بـرای قـبـلـه بـنـا شـد به راحـتی

ای حج نرفته سعی و صفا و حرم تویی
بیت الحـرام خـانـۀ تو کـعـبه هم تـویی
وقـتی برای ما زدن در هـمیـشگی‌ست          
پس گوشه چشم شاه به نوکر همیشگی‌ست
ای حـیدری‌تـرین حـسن خـاندان عشق           در تو ظهور هیبت حیدر همیشگی‌ست
یک درهمی که نذر تو کردم هزار شد           لطفت به ما هزار برابر! همیشگی‌ست
مـا زیـر ســایـه تـو و سـیـد مـحـمـدیـم           بر ما محـبت دو بـرادر هـمیـشگی‌ست
رد هم کـنی به خـانه دیـگـر نـمی‌رویم           این ارتباط ما به تو آخـر
همیشگی‌ست
مشغول پای
بوسی آقاست هرچه هست
لطف امام
عسکری ماست هرچه هست
ساعات قـلب عـاشق و سـاعات سـامرا           ما خـیـر دیـده‌ایـم ز خـیــرات ســامـرا
در هـیـچ جـای دیـگـر دنـیـا نـدیـده‌ایـم           آن لـذتی که هـسـت در اوقـات سـامرا
خـاکی شـدیم در حـرم و پـاک‌تـر شدیم           اینـگـونه است نـوع کـرامـات سـامـرا
مـا را هـمین گـدا شدن ما بـزرگ کرد           آقــا شـدیـم تـحـت عـنــایــات ســامــرا
دیـدیـم آن زمان که حرم شد بدون سر           از کـربـلا درسـت شـده ذات ســامــرا
آقای من به عـالـم امکـان نگـین تـویی
انـگـیـزه زیـارت هـر اربـعـیـن تـویـی
هر چـند مثل چـشم تو چـشم تری نبود           در پـادگـان بـرای شـمـا یـاوری نـبـود
هـر چـنـد نـیــزه‌دار دم خـانـۀ تـو بـود           شکر خـدا به روی تنت لشکـری نبود

لحـظه به لحـظه بود حـکـیمه کـنار تو           مـثل رضا غـم تو غـم خـواهـری نبود
هرچند بغض حنجـره‌ات را گرفته بود          
شکر خدا به حـنجـر تو خـنجـری نبود
دزدی سـراغ پیـکـر پـاک شـما نـرفت           دشـداشـۀ شـمـا بـه تـن دیـگـری نـبـود
اهل و عـیال تو همه در پشت پـرده‌اند           دلـشـوره تو گـم شـدن مـعـجـری نـبود
فـرقی زیـاد بـین حـسین است با حـسن

شکر خدا که نیزه نخوردی تو یا حسن

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

تـو آمــدی و درد دوا شـد بـه راحــتـی           جـبرائیل هم برای تو پا شد به راحـتی

بک درهمی که نذر تو کردم هزار شد           لطفت به ما هزار برابر! همیشگی‌ست

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هـر چـنـد نـیــزه‌دار دم خـانـۀ تـو بـود           با نـیـره بـر روی تن تو لشکـری نبود

هرچند بغض حنجـره‌ات را گرفته بود           دیگر به روی حنجر تو خـنجری نبود

فـرقی زیـاد بـین حـسین است با حـسن           تو نیزه‌ای نخورده‌ای از پشت یا حسن

مدح و ولادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عـالـم هـسـتـی چـه رویـایی شـده            در مدیـنه شـور و غـوغـایی شده

هـر دلی امـشب مـسیـحـایی شـده            خـانـۀ هـــادی تــمــاشـایــی شـده


سـر زد از یـثـرب مه هر انجـمن

آمـده در ایـن جـهــان دوم حـسـن

درب رحـمت بر روی ما وا شده            شور عـشق و عـاشـقی معـنا شده

در گــلـسـتــان ولا گــل وا شــده            هـــادی دیـن خــــدا بــابـــا شــده

آمـده مـنـشـور عــشـق و دلـبـری

حـجـت بـر حـق امـام عـسـکـری

نـوری از انـوار سـرمـد می‌رسد            از خـدا الـطـاف بـی‌حـد می‌رسـد

غـنچـه‌ای از بـاغ احـمـد می‌رسد            حــامــی دیـن مـحــمــد مـی‌رسـد

عــاشـقـان هـنـگـام شــادی آمــده

در جـهـان فـرزنــد هــادی آمــده

از مـدیـنـه ســرزده نــوری دگـر            نـخـل دیـن بـار دگـر داده ثــمــر

هـادی دیـن در بـغـل دارد قــمـر            روی ماه عـسکـری شد جلـوه‌گر

رهــبــر دنـیـا و دیـن آمــد ز راه

می‌بـرد دل از پـدر بـا یک نـگـاه

در ســپـهــر دیـن حـق مـاه آمـده            بــــاز از ره هـــــادی راه آمـــده

رهـــزن دلـــهــای آگــــاه آمـــده            عـسـکـری با عـزّت و جـاه آمـده

نــور بـخــش کـل هــسـتـی آمــده

مــظـهــر یـکــتـا پـرسـتــی آمــده

عـاشـقـان عـیـد آمـده عـیــد آمـده            از ســوی حـق نــور امــیـد آمـده

نــوری از انــوار تـوحــیــد آمـده            در سپـهـر عـشـق، خورشید آمده

عـید مـیــلاد عید هم عـهـدی شده

زیـنت مـجـلـس ابـاالـمـهـدی شده

این پـسـر نـور خـدای داور است            از تـبار حـضرت پیـغـمـبر است

در شجاعت همچو جدش حیدر است            او شفیع شیعـیان در محـشر است

این پسر ابن الرضای سـوم است

همچـو اجـدادش پـنـاه مردم است

حیدری خصلت بود زهرا صفات            روح ایـمان، معنی صبـر و ثبات

بر هـمه باشـد حـسن باب نـجـات            نــام او حـلال جــمـع مـشـکـلات

مـهـر و حُـب او بـود نــور امـیـد

شیـعۀ او تا به محـشـر روسـپـیـد

این پسر باشد چون زهرا با وقار            پای تا سر لطف وجـود و اقـتدار

داده بـر شـیـعـه ولایـش اعـتـبـار            بـیـقـراران را بـود مهـرش قـرار

همچو هادی او بود خورشید دین

شیـعـیـان را او بود حـبل المـتـین

عـالـم هــسـتـی بـود حــیــران او            من مسلـمان گـشـته از ایـمـان او

گـشته ام از لطف و از احسان او            در شـب مـیــلاد او مـهــمــان او

کـار ایـن مـولاسـت ذرّه پـروری

هـسـتم از طـفـلی گدای عسکری

غـرق در دریـا مـنـم، تو سـاحـلم            بـر در کـویـت ز طـفـلـی سـائـلـم

بـا ولای تـو در عــالــم کــامــلـم            لـطـف تو مـولا شد امشب شامـلم

ای که هستی همچو حـیدر دلنواز

ســائـل تــو آمــده غــرق نــیـــاز

بـی پـنـاهـم بـی پـنـاهـم بـی پـنـاه            برمن مسکـین توهستی تکـیه گاه

آمــدم ســوی تـو از لــطــف الاه            سـائـلت را از کـرامت کن نـگـاه

ای که هستی در کرامت بی نظیر

در شب میـلاد خود دسـتـم بگـیر

ای که برعالم حسن هستی بصیر            در کرم در جود هستی بی نظـیر

همچو زهـرا مادرت خـیر کـثـیر            هستی از خـیل گـدایان دستـگـیـر

بـر غـلامـی تو هـسـتـم مـفـتـخـر

بر(رضا) از مرحـمت بنـما نظر

: امتیاز

مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سجاد احمدیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

صراط مستقیمم تو، من آن ضالین قرآنم           کُند کار خلیل لَه غلامت من که حـیرانم

دمی از کوی تو رفتم پشیمان بودم از رندی           و عـمری از پشیمانیِ خود دائم پشیـمانم


بشویم با گلاب ناب قمصر گر دهانم را           به لب آوردن اسمت نبـاشد از ادب دانم

نمازم را به سوی تو اقامه می‌کنم هر شب           قنوتم را به یاد زلف مشکین تو می‌خوانم

نه تیغ تیز و نه کینه نه تحقیر و ملامت‌ها           مرا از تو نمی‌بُرّد به پای عشق می‌مانم

تو عشق لا یموتی و به عشق تو منم باقی           تـمام فـانـیـان را از دل دیـوانـه می‌رانـم

نه پای رفتنی مانده، نه امید وصالی هست           نه می‌خوانی نه می‌رانی، ز دستم رفته سامانم

به زیر تیغ عشق تو به صد منت گذارم سر           مرا احیا کن و در مسلخ عشقت بمیرانم

میان چشم خـیس من قـدم بگـذار آهـسته           مبادا که به پـای تو نشـیـند خار مـژگانم

شهنشاهان عالم را اگر تاج و اگر تخت است           بدون تاج و تختی من به درگاهت سلیمانم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و همچنین جلوگیری از کج تابی معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

تو حی لا یموتی و به عشق تو منم باقی           تـمام فـانـیـان را از دل دیـوانـه می‌رانـم

مدح و ولادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین غروی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : غزل

ربیع است و دل بر جمال تو شایق            نـه بـر لالـه و ارغـوان و شـقـایـق

ربودی تحـمـل ز من گـل ز بـلـبـل            چو لیلی ز مجنون و عَذرا ز وامق


به بوی خوش گـل شود مست بلـبل            به بـوی تو دیـوانه بیـچـاره عـاشق

نه چون خط نیکویت انـدر ریاحین            نه چون سـنـبل مویت انـدر حـدایق

نه زیبـاست با قـامـتت شاخ طـوبی            نه لایق به سـرو قـدت نخـل باسـق

تـویـی دوحــۀ بـوســتــان مـعـارف            تـویـی گـلــبـن گـل سـتـان حـقــایـق

تویی عـقـل اقـدم؛ تویی روح عـالـم            مـحــیــط دوایــر، مــدار مــنــاطـق

تویی منطـق حق و فـرمان مطـلـق            إلـی الـحـقِ داعٍ و بــالـحـق نـاطـق

إمـام الـهـدی صـالـح بـعــد صـالـح            دلـیـل الـوری صـادق بـعـد صـادق

حـلـیـفُ الـتُّـقـی جـعـفـر بن مـحـمد            کـثـیر الـفـواضـل عـظـیم الـسـوابق

دلـیـل حـقـیـقـت لـســان شــریـعـت            امـــا طــریـقـت بـکــل الــطــرائـق

ز منصور مـخـذول چـندان بلا دیـد            لـقـد کـان تـنـهــدُّ مــنـه الـشــواهـق

سر اهل ایـمان سـر و پـای عـریان            بـسـی رفـت در محـفـل آن مـنـافـق

نگـویم ز گـفـت شنـودش که بودش            کَــسَـمُ الأفـاعــی و حــدُّ الــبــوارق

چنان تلخ شد کامش از جـور اعـدا            که شد سم قـاتـل بـر او شـهـد فـایق

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

إمــام الـهـدی صـالـح بـعــد صـلـح            دلـیـل الـوری صـادق بـعـد صـادق

ز منصور مـخخذول چندان بلا دید            لـقـد کـان تـنـهــدُّ مــنـه الـشــواهـق

مدح و ولادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : غزل

هفده ماه ربیع هست و مدینه غرق نور است           بهر میلاد پیمبر شهر در شادی وشور است

بیت مولا حضرت باقر چراغان است زین رو           همزمان از بهر میلادی دگر غرق سرور است


حق عطا کرده پسر بر پنجمین ماه ولایت           وز طلوع ماه رویش آسمانها غرق نوراست

نام او جعفر بود کز سوی پیغمبر رسیده           صادق است و با وجودش، صدق در اوج ظهور است

او اباعبدالله وفاضل، لسان الحق و صابر           عالم آل محمد بوده مولایی فکور است

دین جـدش را کـنـد احـیـا با عـلم الهـی           با تلاشش شبهه‌ها از پیکر اسلام دور است

عالمان گردند جمله وامدار علم صادق           دشمن دین روبرویش جاهلی ناشی وکور است

شیعه را از بعد مولا، جعفری مذهب شمارند           این لقب هر شیعه‌ای را علت فخر وغرور است

روز عید است و ز مهدی عیدی خود را طلب کن           عیدی ما شیعبان تعجیل در وقت ظهور است

: امتیاز

مدح و ولادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

مـی‌آیـد از مـدیـنـه بـوی گـل شـقـایـق            در گـلـشـن ولایـت آمـد امــام صـادق

سـاقی ز ره رسـیـده با سـاغـر ولایت            آمد رئـیـس مـذهـب در سنگـر ولایت


در بـزم بـاده‌نـوشـان دلـدار دلـبـر آمد            بـنــیـانـگـزار فــقـه آل پـیـمــبــر آمــد

شهـر مـدیـنـه شادان از نغـمـه منـادی            بـاشـد ربـیـع الاول مـاه بـهــار شـادی

در کوچه کوچه دل پیچیده عطر بویش            چشم عروس زهرا روشن شده به رویش

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن فع مفاعلن فعلاتن فع قالب شعر : غزل

زمین، به زمزمه می‌آید، همان شبی که تو می‌آیی            همان شب، آمنه می‌بیند، درون چشم تو دنیایی

ستاره‌ای بدرخشید و رسید و ماهِ دل ما شد            چه سرنوشت دل‌انگیزی، چه عاشقانۀ زیبایی


همین که آمده‌ای از راه، حجاز، محو تو شد، ای ماه!            یتـیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی!

سلام ماه بنی‌هاشم! سلام بر تو ابوالقاسم!            دل از نگاه تو شد مُحرم، چه حج محشر و گیرایی

چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب            که شد یقین به دل راهب: همان ستودۀ عیسایی

به هیچ آینه، جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر            شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی

به دختران نهان در گِل، بیا محمدِ نازک دل!            ببار تا که شود نازل، به قلب پاک تو، زهرایی

به آرزوی نگین تو، درآمده‌ست به دین تو            مسیح من! به کمین تو، نشسته است یهودایی

قسم به لیل و به گیسویت، به ذکر یاحق و یاهویت            به آیه‌، آیۀ ابرویت، به آن دو چشم تماشایی

در این هزارۀ ظلمانی، میان این همه حیرانی            برای این شب طوفانی، بخوان از آن دل دریایی!

از او که خال تو را دارد، که نام و حال تو را دارد            به شانه‌، شال تو را دارد، می‌آید او و تو می‌آیی

بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من            طنین یک صلواتم من، به شوق این همه زیبایی

: امتیاز

مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تیـغ ابـرویت غزل را در خطر انداخته           پیـشِ پایت از تغـزل بسکه سر انـداخته

مـرد این مـیدانِ جـنـگِ نـابـرابـر نیستم           تیـرِ مـژگانت ز دستِ دل سپـر انداخـته


بنده‌ای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال           شـاعـرانت را به امـا و اگـر انـداخـتـه!

نامی از میخـانه‌ها نگذاشت باقی نام تو           بـاده را چـشـم خـمـارت از اثـر انداخته

ساقیِ معراج، عرش گنبد خـضرایی‌ات           جبـرئـیل مست را از بـال و پر انداخته

کار دیگر از ترنج و دست هم، یوسف گذشت           تـیغ، سـرها را به اظـهـار نظـر انداخته

سود بازار نمک انگار چیز دیگری‌ست!           خـنـده‌ات رونق ز بـازار شکر انداخـته

عاشق و معشوق‌ها از هجر رویت سوختند           عشق‌تان آتش به جانِ خشک و تر انداخته

این تنورِ داغ مدح چـشم‌هایت؛ مهـربان           نـان خـوبـی دامـنِ اهـل هـنـر انـداخـتـه

مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زیر           دولت شمشیر را از زور و زر انداخته

تا سبکباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن           چین زلفت در سـرم شوقِ سفـر انداخته

آمـدم بـر آسـتـانت در زنـم، یـادم نبـود!           میخ سرخی کوثرت را پشت در انداخته

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : محمد جواد مهدوی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

روزی از روزهای مـاه ربیع            تـن سـرد زمـیـن بـهـاری شـد
بین هر
سوره، پای هر “جنت            آیه در آیـه “نـهـر” جاری شـد


یک بیابان خشک و لم یـزرع            با حصیر ستاره‌ها فرش است
خــانــه‌ای تــا ابــد پــذیـــرای            کـاروان مـلائک عـرش است

مـاه با مـوج بـرکه می‌رقـصد            کهکـشـان‌ها تـرانه می‌خـوانند
دامـن آیـنـه پـر از نـور اسـت            عـرشیان عـاشقانه می‌خـوانند

کوک عشق است ساز قافیه‌ها            عـاشـقـان در مدار معـشـوقـند
واژه در واژه شاعران هر بیت            بـر در اسـتـعــاره مـی‌کـوبـنـد

تـب مـسـتـی گـرفـتـه دنـیـا را            سـر سـاقـی مـا ســلامـت بـاد
افـق می، به وقت میخـانه‌ست            جان فدای تو، هر چه بادا باد

الـسـلام عـلـیـک یا مـحـبـوب            ای همه مهـر، ای حـبیب خـدا
مـظـهـر مـهـربـانی و خـوبـی            عـــلــت خــلـــق آدم و حــــوا

روز مبعث نه، بلکه در میلاد            بین گهواره‌ات “علق” خواندی
تن بـت‌ها و طـاق کـسـری را            پـلک بر هم زدی و لـرزاندی

از ازل جـبرییل، وحی به لب            بـر درت رفـت و آمـدی دارد
تا ابـد کـوچه باغ عـرش خـدا            عـطـر و بـوی محـمـدی دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن پیامبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ باده خطاب کردن پیامبر اصلا شایسته و صحیح نمی باشد

افـق می، به وقت میخـانه‌ست            حضرت بـاده، هر چه بادا باد

مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : هادی ملک پور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای صـدای تـو آشــنــای هــمـه            ای نـگـاهـت گـره‌گـشـای هـمـه
مـهـر تـابـنـده، رهـنـمـای هـمـه            خـیــر بـی‌انـتــهــا بــرای هـمـه


تا نـبـودی بـشـر حـیـات نداشت
به حـیـات خود التـفـات نـداشت

آمـدی نـور شـب‌شـکـن بــاشـی            عــلـت روح در بــدن بـــاشــی
مـرهـم زخـم مـرد و زن بـاشی            آمــدی پـیــشــوای مـن بــاشــی

که به دل‌های مـرده جـان بدهی
سـرّ لــولاک را نـشــان بـدهـی

جـــلــوۀ تــو دلــیــل دیـــدن‌هــا            رفـتـن و دیــدن و رســیــدن‌هـا
مــنــم و شــوق دل بــریــدن‌هـا            شـوق از تـو سـخـن شـنـیـدن‌ها

جـان من از تو خـواهـشی دارد
بــا صــدایـت نـــوازشــی دارد

آمـــدی بــا نــویـــد اســـلامــت            وعــدۀ بـهـتـریـن سـرانـجـامـت
تـو بـخـوان بـا صــدای آرامـت            آیــه آیــه بــنــوشــم از جــامـت

تو بخوان تا که کفر خسته شود
لات، عـزّا،
هـبـل شکـسته شود

بـه زمـیـن رنـگ آسـمـان دادی            تــا خـــدا راه را نـــشــان دادی
تــن بــی‌ روح را تــکــان دادی            و خـودت سخـت امتـحـان دادی

گـفــتـی انـسـان بـیـا بـه آسـانـی
اشـهــدت را بـگــو
مـسـلـمـانـی

خشکـسالی گـذشت و بـاران شد            روزی بـنــده‌هــا فـــراوان شــد
عاشـقـی سخـت بود و آسان شد            آنکه آسـان گـرفـت سلـمـان
شـد

به علی کاش امت ایـمان داشت
کمی از رنگ و بوی سلمان داشت

علی آن ره شناس و راهنماست            سـرشـنـاسی در عـالـم بـالاسـت
آیــنـه آیـنـه صـفــات خــداسـت            خوب بنگر خـدا در او
پیـداست

کـیـست حـیـدر حـقـیـقـت ازلـی
چیست قرآن به غیر وصف علی

: امتیاز

مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : جعفر حیدری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به جای تیغ خون آلود، تیغی جوهری داری           نه از مردان جنگ، از اهل دانش لشکری داری

کلاس درس نه، دکان عشق است این که می‌بینم           چه آوردی که از هفتاد ملت مشتری داری؟


زمان خطبه‌ات چرخِ فلک از کار می‌افتد           نه تنها از زمین از عرش هم پامنبری داری

به ظن دوستان گویی غریب افتاده‌ای هرچند           به زعم دشمنان آوازه‌ای سرتاسری داری

غلام ات مثل ابراهیم آتش را گلستان کرد           و این تازه غلام ات بود و بر او برتری داری

به هارون فکر می‌کردم، نوشتم که خدا را شکر           کنار دست خود مانند حیدر قنبری داری

دمیـدی در تن اسلام جان تازه‌ای دیگر           به باغ آفت زدند اما برایش نوبری داری

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : مصطفی کارگر نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : متفاعلن فعولن متفاعلن فعولن قالب شعر : ترکیب بند

لب واژه‌های عالم به ثنای مصطفی گرم            نفس فـرشته‌ها در جریان این ثـنا گرم

به کتاب مهـربانی غـزلی نوشت خالق            که قصیده در قصیده دل عاشقانه‌ها گرم


سرِ آستان هـستی سرِ شـاه‌بیت مـسـتی            به غبار بام شوق و به هزار مرحبا گرم

عطش خدا پرستی به ضمیر طاق افتاد            تن برج پادشاهان به رهایی از قبا گرم

نخی از عبای سبزش به جهان بهار بخشد            خنکای هر درخـتی کند آفـتاب را گرم

صلـوات می‌فـرسـتم به امین کـبـریایی            چه جمال دلـربایی به‌خدا دم خـدا گـرم

به جهان قـدم نهاده گـل بوستان توحـید
و شمیم مهـربانی به مشام عقـل پیچـید

شب تار نارسایی که عدم دم از عدم زد            دم دلپـذیر پاکـش به سرای دل قـدم زد

بشر از طفیلی او به شکوه قصه خیره            که وجود در تحیّر به امید جلوه دم زد

سخن از هوای نامش نتوان مگر به قرآن            که خدا کمال او را همه نقش محترم زد

نغمات مهر جاری به شکوه دفتر خاک            بنگر که حق چگونه به سرودنش قلم زد

بنشین به تازه دیـدن جریان آسمـان را            که دو دست پر قنوتش به تبسم صنم زد

خبر از فـنا نـگـیرد گـل روشن تـوسل            که سرود خوان چشمش غم و درد را به هم زد

غم و غصه ریشه‌کن شد که وزیده بوی احمد
بنـویس روی قـلبت صلـوات بر محمد

همه عالِـمان عـالـَم به نیاز بر سَرایش            چه قیامت عظیمی شده جاری از ولایش

شده روی دوش هستی عَـلَم ترانه برپا            که تمام جان برقـصد به نظـارۀ لوایش

بگذار پنجه بر دف شب پایکوبی ای دل            که سر افکنی ز شادی به هوای خاک پایش

بنـواز عـاشـقـانه سر شیـشـۀ طرب را            نکند شوی جدا از می‌ِ مانده در هوایش

به سماع هر حکایت که رسیده در روایت            رمقی نمانده باقی که سراید از صفایش

چه کـنم که لال لالم ولی اشتـیاق دارم            که دو رکعت آسمانی بشوم به مدح‌هایش

برسان مدد خدایا که از او سخن بگویم
شب شعـر ماه برپا شده در
رگ گلویم

: امتیاز