- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
ما که خود را به صفِ مردمِ دانا زدهایم پـشـتِ پـا بر هـمه آرایش دنـیا زدهایم هرچه داریم هـمه نعـمـتِ آل الله است تکـیه بر طـنـطنـۀ عـالـمِ مَـعـنا زدهایم پیروِ مکتبِ دیـنـیم و به سر شورِ ولا دلِ چون قـطـرۀ ناچیز به دریا زدهایم سخـنم مدحِ امامِ حسن عسکـری است چنگ بر دامنِ آن وارثِ طاها زدهایم حـجّـتِ یـازدهـم مـظـهـرِ آیــاتِ خــدا طبلِ شادی همه جا زان شه والا زدهایم شمعِ مهرش کند از شعشعۀ نورِ کمال خیمه در ساحت آن زادۀ زَهرا زدهایم میکـند چـرخ تمـنای زمـینبـوسی او دست بر حلقۀ دربارِ وی اینجا زدهایم با صفا از قدمش سوسن نسرین در دشت زان نظر سر همه بر دامنِ صحرا زدهایم بلبلانند که با غـل غـله خـوانـند سرود کفِ شادی به همین قصد سراپا زدهایم غـافل از منـصبِ وی معـتـمد عباسی در غمش سینه به صد شورش و غوغا زدهایم دگر امروز (علومی) سخن از غصه مگو پرچـمِ شـوق که با قـصدِ تـولا زدهایم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای مـحـبـان روز مـیـلاد آمـده بـاز از ســبـط نـبـی یـاد آمـده در جهان شد موسم روشنگری
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
باز هم دل وا شد از فصل بهار سامرا آمــده نـــورالله والا تـــبــار ســـامـــرا آمده دوم حـسن در خـانـۀ چـارم عـلی بر روی دست حُدَیثه، دُرنشان حیدر است هم جواد و هادی و ابن الرضای دیگر است او دهـم نائب برای منصب حـیدر شده او بهـارِ در زمستانِ ربیع الثانی است از طلوعش بر غروب غم دم پایانی است آمده دوم حسن زان رو ربیع دوم است من شدم نوکـر شده آقا امـام عسکـری تا ابـد آن نـور پـا بـرجا امـام عسکری بر روی قلبم خدا نام حسن جان را نوشت خـوانده او راه تقـرّب را تـولاّی بتـول دشمـنی با دشمـنان آل او اصل اصول او تمام هست را پابست حیدر خوانده است ای پـدر بـر آخـرین گـلـدسـتـۀ آل عـبا بر ظهور مـهـدیات آقا دگر بنـما دعا میشود روزی تماماً شیعه شهر سامرا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
نگـاه لطـف تو باعـث شده گـدا باشـم دخیل بسته به آن صحـن با صفا باشم چه چیز بهتر ازاینکه میان اینهمه درد به درد عـشق تو هـمواره مبـتلا باشم منی که عاشق و بیمار چشم تو هستم دگـر دلـیـل نــدارد پـی شـفــا بــاشــم سلام یا حـسن عـسکـری اباالـمـهـدی اجـازه هـست که من زائـر شما باشم اجـازه هـست که با دیـدههای بـارانی شـب ولادت تو شـهـر سـامـرا بـاشـم تمام حاجـتم این است در هـوای حرم اسیـر زلف تو از غـصهها رهـا باشم گدای حضرت ابن الرضا شدن کافیست که ریـزهخـوار کـرمخـانۀ رضا باشم نشسته کعبۀ حسرت کشیده بر سر راه که کـاش حـاجی آن گـنـبـد طـلا باشم حسن شدی که اگر سامـرا نصیبم شد به گـریه در حـرمت یاد مجـتبی باشم حسن شدی که اگر روضۀ تو را خواندند به یـاد کـوچـه و سـیـلی بیهـوا بـاشم خـدا کـنـد که زمان ظـهـور فـرزندت غـبــار راه شـهـیـدان کــربــلا بـاشـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
دوباره موج شادی تا ثریا میبرد ما را چو بوی گل به باغ آرزوها میبرد ما را تو گویی پور موسی خیمه زد در وادی سینا که نور روی او تا طور سینا میبرد ما را گل روی امام عسکری ای دل تماشایی ست که شوق دیدنش بهر تماشا میبرد ما را نسیمی آشنا همراه خود همچون غبار امشب به سوی کوی او بهر تمنّا میبرد ما را اگر چه کمتریم از ذرّه اما جذبۀ شوقش به سـوی آفـتاب عـالـم آرا میبرد ما را بزن دست طلب بردامن مهر وتولاّیش که این مهرو ولا تا عرش اعلا میبرد ما را به ساحل میبرد ما را امید رحمتش آخر اگر موج گنه دریا به دریا میبرد ما را بود منجی عالم مهدی موعود فرزندش که یادش سوی گلزار تولاّ میبرد ما را پی او کاروان درکاروان دل میشود راهی که شوق وصل او صحرا به صحرا میبرد ما را وفایی جذبۀ این عشق را نازم که تا یثرب به بـال آرزو بیمـنت پـا میبـرد ما را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
کم گفتن از مقام کریمان درست نیست غافل شدن زحرمت آنان درست نیست سختی کشیدن اول سیر و سلوک ماست سیر و سلوک راحت و آسان درست نیست لحـظه به لحـظه بود حـکـیمه کـنار تو مـثل رضا غـم تو غـم خـواهـری نبود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
عـالـم هـسـتـی چـه رویـایی شـده در مدیـنه شـور و غـوغـایی شده هـر دلی امـشب مـسیـحـایی شـده خـانـۀ هـــادی تــمــاشـایــی شـده سـر زد از یـثـرب مه هر انجـمن آمـده در ایـن جـهــان دوم حـسـن درب رحـمت بر روی ما وا شده شور عـشق و عـاشـقی معـنا شده در گــلـسـتــان ولا گــل وا شــده هـــادی دیـن خــــدا بــابـــا شــده آمـده مـنـشـور عــشـق و دلـبـری حـجـت بـر حـق امـام عـسـکـری نـوری از انـوار سـرمـد میرسد از خـدا الـطـاف بـیحـد میرسـد غـنچـهای از بـاغ احـمـد میرسد حــامــی دیـن مـحــمــد مـیرسـد عــاشـقـان هـنـگـام شــادی آمــده در جـهـان فـرزنــد هــادی آمــده از مـدیـنـه ســرزده نــوری دگـر نـخـل دیـن بـار دگـر داده ثــمــر هـادی دیـن در بـغـل دارد قــمـر روی ماه عـسکـری شد جلـوهگر رهــبــر دنـیـا و دیـن آمــد ز راه میبـرد دل از پـدر بـا یک نـگـاه در ســپـهــر دیـن حـق مـاه آمـده بــــاز از ره هـــــادی راه آمـــده رهـــزن دلـــهــای آگــــاه آمـــده عـسـکـری با عـزّت و جـاه آمـده نــور بـخــش کـل هــسـتـی آمــده مــظـهــر یـکــتـا پـرسـتــی آمــده عـاشـقـان عـیـد آمـده عـیــد آمـده از ســوی حـق نــور امــیـد آمـده نــوری از انــوار تـوحــیــد آمـده در سپـهـر عـشـق، خورشید آمده عـید مـیــلاد عید هم عـهـدی شده زیـنت مـجـلـس ابـاالـمـهـدی شده این پـسـر نـور خـدای داور است از تـبار حـضرت پیـغـمـبر است در شجاعت همچو جدش حیدر است او شفیع شیعـیان در محـشر است این پسر ابن الرضای سـوم است همچـو اجـدادش پـنـاه مردم است حیدری خصلت بود زهرا صفات روح ایـمان، معنی صبـر و ثبات بر هـمه باشـد حـسن باب نـجـات نــام او حـلال جــمـع مـشـکـلات مـهـر و حُـب او بـود نــور امـیـد شیـعۀ او تا به محـشـر روسـپـیـد این پسر باشد چون زهرا با وقار پای تا سر لطف وجـود و اقـتدار داده بـر شـیـعـه ولایـش اعـتـبـار بـیـقـراران را بـود مهـرش قـرار همچو هادی او بود خورشید دین شیـعـیـان را او بود حـبل المـتـین عـالـم هــسـتـی بـود حــیــران او من مسلـمان گـشـته از ایـمـان او گـشته ام از لطف و از احسان او در شـب مـیــلاد او مـهــمــان او کـار ایـن مـولاسـت ذرّه پـروری هـسـتم از طـفـلی گدای عسکری غـرق در دریـا مـنـم، تو سـاحـلم بـر در کـویـت ز طـفـلـی سـائـلـم بـا ولای تـو در عــالــم کــامــلـم لـطـف تو مـولا شد امشب شامـلم ای که هستی همچو حـیدر دلنواز ســائـل تــو آمــده غــرق نــیـــاز بـی پـنـاهـم بـی پـنـاهـم بـی پـنـاه برمن مسکـین توهستی تکـیه گاه آمــدم ســوی تـو از لــطــف الاه سـائـلت را از کـرامت کن نـگـاه ای که هستی در کرامت بی نظیر در شب میـلاد خود دسـتـم بگـیر ای که برعالم حسن هستی بصیر در کرم در جود هستی بی نظـیر همچو زهـرا مادرت خـیر کـثـیر هستی از خـیل گـدایان دستـگـیـر بـر غـلامـی تو هـسـتـم مـفـتـخـر بر(رضا) از مرحـمت بنـما نظر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
صراط مستقیمم تو، من آن ضالین قرآنم کُند کار خلیل لَه غلامت من که حـیرانم دمی از کوی تو رفتم پشیمان بودم از رندی و عـمری از پشیمانیِ خود دائم پشیـمانم بشویم با گلاب ناب قمصر گر دهانم را به لب آوردن اسمت نبـاشد از ادب دانم نمازم را به سوی تو اقامه میکنم هر شب قنوتم را به یاد زلف مشکین تو میخوانم نه تیغ تیز و نه کینه نه تحقیر و ملامتها مرا از تو نمیبُرّد به پای عشق میمانم تو عشق لا یموتی و به عشق تو منم باقی تـمام فـانـیـان را از دل دیـوانـه میرانـم نه پای رفتنی مانده، نه امید وصالی هست نه میخوانی نه میرانی، ز دستم رفته سامانم به زیر تیغ عشق تو به صد منت گذارم سر مرا احیا کن و در مسلخ عشقت بمیرانم میان چشم خـیس من قـدم بگـذار آهـسته مبادا که به پـای تو نشـیـند خار مـژگانم شهنشاهان عالم را اگر تاج و اگر تخت است بدون تاج و تختی من به درگاهت سلیمانم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ربیع است و دل بر جمال تو شایق نـه بـر لالـه و ارغـوان و شـقـایـق ربودی تحـمـل ز من گـل ز بـلـبـل چو لیلی ز مجنون و عَذرا ز وامق به بوی خوش گـل شود مست بلـبل به بـوی تو دیـوانه بیـچـاره عـاشق نه چون خط نیکویت انـدر ریاحین نه چون سـنـبل مویت انـدر حـدایق نه زیبـاست با قـامـتت شاخ طـوبی نه لایق به سـرو قـدت نخـل باسـق تـویـی دوحــۀ بـوســتــان مـعـارف تـویـی گـلــبـن گـل سـتـان حـقــایـق تویی عـقـل اقـدم؛ تویی روح عـالـم مـحــیــط دوایــر، مــدار مــنــاطـق تویی منطـق حق و فـرمان مطـلـق إلـی الـحـقِ داعٍ و بــالـحـق نـاطـق إمـام الـهـدی صـالـح بـعــد صـالـح دلـیـل الـوری صـادق بـعـد صـادق حـلـیـفُ الـتُّـقـی جـعـفـر بن مـحـمد کـثـیر الـفـواضـل عـظـیم الـسـوابق دلـیـل حـقـیـقـت لـســان شــریـعـت امـــا طــریـقـت بـکــل الــطــرائـق ز منصور مـخـذول چـندان بلا دیـد لـقـد کـان تـنـهــدُّ مــنـه الـشــواهـق سر اهل ایـمان سـر و پـای عـریان بـسـی رفـت در محـفـل آن مـنـافـق نگـویم ز گـفـت شنـودش که بودش کَــسَـمُ الأفـاعــی و حــدُّ الــبــوارق چنان تلخ شد کامش از جـور اعـدا که شد سم قـاتـل بـر او شـهـد فـایق
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
هفده ماه ربیع هست و مدینه غرق نور است بهر میلاد پیمبر شهر در شادی وشور است بیت مولا حضرت باقر چراغان است زین رو همزمان از بهر میلادی دگر غرق سرور است حق عطا کرده پسر بر پنجمین ماه ولایت وز طلوع ماه رویش آسمانها غرق نوراست نام او جعفر بود کز سوی پیغمبر رسیده صادق است و با وجودش، صدق در اوج ظهور است او اباعبدالله وفاضل، لسان الحق و صابر عالم آل محمد بوده مولایی فکور است دین جـدش را کـنـد احـیـا با عـلم الهـی با تلاشش شبههها از پیکر اسلام دور است عالمان گردند جمله وامدار علم صادق دشمن دین روبرویش جاهلی ناشی وکور است شیعه را از بعد مولا، جعفری مذهب شمارند این لقب هر شیعهای را علت فخر وغرور است روز عید است و ز مهدی عیدی خود را طلب کن عیدی ما شیعبان تعجیل در وقت ظهور است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
مـیآیـد از مـدیـنـه بـوی گـل شـقـایـق در گـلـشـن ولایـت آمـد امــام صـادق سـاقی ز ره رسـیـده با سـاغـر ولایت آمد رئـیـس مـذهـب در سنگـر ولایت در بـزم بـادهنـوشـان دلـدار دلـبـر آمد بـنــیـانـگـزار فــقـه آل پـیـمــبــر آمــد شهـر مـدیـنـه شادان از نغـمـه منـادی بـاشـد ربـیـع الاول مـاه بـهــار شـادی در کوچه کوچه دل پیچیده عطر بویش چشم عروس زهرا روشن شده به رویش
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
زمین، به زمزمه میآید، همان شبی که تو میآیی همان شب، آمنه میبیند، درون چشم تو دنیایی ستارهای بدرخشید و رسید و ماهِ دل ما شد چه سرنوشت دلانگیزی، چه عاشقانۀ زیبایی همین که آمدهای از راه، حجاز، محو تو شد، ای ماه! یتـیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی! سلام ماه بنیهاشم! سلام بر تو ابوالقاسم! دل از نگاه تو شد مُحرم، چه حج محشر و گیرایی چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب که شد یقین به دل راهب: همان ستودۀ عیسایی به هیچ آینه، جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی به دختران نهان در گِل، بیا محمدِ نازک دل! ببار تا که شود نازل، به قلب پاک تو، زهرایی به آرزوی نگین تو، درآمدهست به دین تو مسیح من! به کمین تو، نشسته است یهودایی قسم به لیل و به گیسویت، به ذکر یاحق و یاهویت به آیه، آیۀ ابرویت، به آن دو چشم تماشایی در این هزارۀ ظلمانی، میان این همه حیرانی برای این شب طوفانی، بخوان از آن دل دریایی! از او که خال تو را دارد، که نام و حال تو را دارد به شانه، شال تو را دارد، میآید او و تو میآیی بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من طنین یک صلواتم من، به شوق این همه زیبایی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
تیـغ ابـرویت غزل را در خطر انداخته پیـشِ پایت از تغـزل بسکه سر انـداخته مـرد این مـیدانِ جـنـگِ نـابـرابـر نیستم تیـرِ مـژگانت ز دستِ دل سپـر انداخـته بندهای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال شـاعـرانت را به امـا و اگـر انـداخـتـه! نامی از میخـانهها نگذاشت باقی نام تو بـاده را چـشـم خـمـارت از اثـر انداخته ساقیِ معراج، عرش گنبد خـضراییات جبـرئـیل مست را از بـال و پر انداخته کار دیگر از ترنج و دست هم، یوسف گذشت تـیغ، سـرها را به اظـهـار نظـر انداخته سود بازار نمک انگار چیز دیگریست! خـنـدهات رونق ز بـازار شکر انداخـته عاشق و معشوقها از هجر رویت سوختند عشقتان آتش به جانِ خشک و تر انداخته این تنورِ داغ مدح چـشمهایت؛ مهـربان نـان خـوبـی دامـنِ اهـل هـنـر انـداخـتـه مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زیر دولت شمشیر را از زور و زر انداخته تا سبکباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن چین زلفت در سـرم شوقِ سفـر انداخته آمـدم بـر آسـتـانت در زنـم، یـادم نبـود! میخ سرخی کوثرت را پشت در انداخته
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
روزی از روزهای مـاه ربیع تـن سـرد زمـیـن بـهـاری شـد یک بیابان خشک و لم یـزرع با حصیر ستارهها فرش است مـاه با مـوج بـرکه میرقـصد کهکـشـانها تـرانه میخـوانند کوک عشق است ساز قافیهها عـاشـقـان در مدار معـشـوقـند تـب مـسـتـی گـرفـتـه دنـیـا را سـر سـاقـی مـا ســلامـت بـاد الـسـلام عـلـیـک یا مـحـبـوب ای همه مهـر، ای حـبیب خـدا روز مبعث نه، بلکه در میلاد بین گهوارهات “علق” خواندی از ازل جـبرییل، وحی به لب بـر درت رفـت و آمـدی دارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای صـدای تـو آشــنــای هــمـه ای نـگـاهـت گـرهگـشـای هـمـه تا نـبـودی بـشـر حـیـات نداشت آمـدی نـور شـبشـکـن بــاشـی عــلـت روح در بــدن بـــاشــی که به دلهای مـرده جـان بدهی جـــلــوۀ تــو دلــیــل دیـــدنهــا رفـتـن و دیــدن و رســیــدنهـا جـان من از تو خـواهـشی دارد آمـــدی بــا نــویـــد اســـلامــت وعــدۀ بـهـتـریـن سـرانـجـامـت تو بخوان تا که کفر خسته شود بـه زمـیـن رنـگ آسـمـان دادی تــا خـــدا راه را نـــشــان دادی گـفــتـی انـسـان بـیـا بـه آسـانـی خشکـسالی گـذشت و بـاران شد روزی بـنــدههــا فـــراوان شــد به علی کاش امت ایـمان داشت علی آن ره شناس و راهنماست سـرشـنـاسی در عـالـم بـالاسـت کـیـست حـیـدر حـقـیـقـت ازلـی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
به جای تیغ خون آلود، تیغی جوهری داری نه از مردان جنگ، از اهل دانش لشکری داری کلاس درس نه، دکان عشق است این که میبینم چه آوردی که از هفتاد ملت مشتری داری؟ زمان خطبهات چرخِ فلک از کار میافتد نه تنها از زمین از عرش هم پامنبری داری به ظن دوستان گویی غریب افتادهای هرچند به زعم دشمنان آوازهای سرتاسری داری غلام ات مثل ابراهیم آتش را گلستان کرد و این تازه غلام ات بود و بر او برتری داری به هارون فکر میکردم، نوشتم که خدا را شکر کنار دست خود مانند حیدر قنبری داری دمیـدی در تن اسلام جان تازهای دیگر به باغ آفت زدند اما برایش نوبری داری
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
لب واژههای عالم به ثنای مصطفی گرم نفس فـرشتهها در جریان این ثـنا گرم به کتاب مهـربانی غـزلی نوشت خالق که قصیده در قصیده دل عاشقانهها گرم سرِ آستان هـستی سرِ شـاهبیت مـسـتی به غبار بام شوق و به هزار مرحبا گرم عطش خدا پرستی به ضمیر طاق افتاد تن برج پادشاهان به رهایی از قبا گرم نخی از عبای سبزش به جهان بهار بخشد خنکای هر درخـتی کند آفـتاب را گرم صلـوات میفـرسـتم به امین کـبـریایی چه جمال دلـربایی بهخدا دم خـدا گـرم به جهان قـدم نهاده گـل بوستان توحـید شب تار نارسایی که عدم دم از عدم زد دم دلپـذیر پاکـش به سرای دل قـدم زد بشر از طفیلی او به شکوه قصه خیره که وجود در تحیّر به امید جلوه دم زد سخن از هوای نامش نتوان مگر به قرآن که خدا کمال او را همه نقش محترم زد نغمات مهر جاری به شکوه دفتر خاک بنگر که حق چگونه به سرودنش قلم زد بنشین به تازه دیـدن جریان آسمـان را که دو دست پر قنوتش به تبسم صنم زد خبر از فـنا نـگـیرد گـل روشن تـوسل که سرود خوان چشمش غم و درد را به هم زد غم و غصه ریشهکن شد که وزیده بوی احمد همه عالِـمان عـالـَم به نیاز بر سَرایش چه قیامت عظیمی شده جاری از ولایش شده روی دوش هستی عَـلَم ترانه برپا که تمام جان برقـصد به نظـارۀ لوایش بگذار پنجه بر دف شب پایکوبی ای دل که سر افکنی ز شادی به هوای خاک پایش بنـواز عـاشـقـانه سر شیـشـۀ طرب را نکند شوی جدا از میِ مانده در هوایش به سماع هر حکایت که رسیده در روایت رمقی نمانده باقی که سراید از صفایش چه کـنم که لال لالم ولی اشتـیاق دارم که دو رکعت آسمانی بشوم به مدحهایش برسان مدد خدایا که از او سخن بگویم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دلـم مـسـت و گـرفـتـار محـمد سـرم سـرگـرم بـازار مـحـمـد ندارم سایهای بر سر به غیر از صـفـای مـهـر سرشـار محـمد تمام هـسـتی عـالـم خـدا گـفت بـود رهـن و بـدهـکـار محـمد به محشر میرود با توشهای پر کـسـی که شد خـریـدار محـمد امیرالمـومنین مشکـلگـشا شد ز سـوداهــای بــازار مـحـمـد یـد الـلـهـی بـه حــیــدر داد الله که شد دست عـلـی یـار محمد اگر چه گشت زهرا کوثر ناب شد از احـسان سـرشـار محمد نشد سلـمان مسلـمان تا زمانی که از جان شد خـریدار محمد علی فرمـود منّا را به سلـمان که باشـد گـنـج اسـرار مـحـمد نه هر میثم که اشهد گفت بر لب رود بـا ســر سـرِ دار مـحـمـد محـمد گـفت از فـرمایش رب عـلـی گـفـتا ز گـفـتـار محـمـد سلامت بگذرد از راه محـشر هر آنکس گشت بیـمار محـمد صراط مسـتـقـیـم اهـل تـقـوی نـبـاشـد غــیـر افـکـار مـحـمـد خدا قرآن شریعت دین و مذهب هـمه پـنـدار و کـردار مـحـمـد به روز حشر خالی نیست دستی که زد دسـتی به دستار محـمد
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مکه را امشب شکوهى دیگر است مروه امشب با صفا پا تا سر است آسـمان گـشـته زمـین بوس زمین سبز در سبز است صحراى حجاز وه چه رؤیایى ست غوغاى حجاز آمـنـه خـاتــون مـهــر و آفــتــاب روح پـاکـش پـاکتر از روح آب آمــنــه امــشـب پــســر مـیآورد آفـــریـن قــرص قــمــر مـیآورد ایـن پـسـر دُرّ یــتــیـم انّــمــاسـت بین خوبان دو عـالم مصطـفاست او بــود حُــســن خــتــام انــبــیــا اول و آخــــر کـــلام انـــبــــیــــا بـا شـمـایـم آى بـتهـا بـشـکـنـیـد اى هبل اى لات و عزّى بشکـنید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیهالسلام
ای روح صداقت از دم تو ای گـوهـر عـلـم از یـم تـو زیـبـنـدۀ توست نام صـادق الحـق که تویی امام صادق بر هر سخـنت ارادت عـلم در هر نـفـست ولادت علم مـیـلاد تـو ای ولیّ سـرمـد شــد روز ولادت مـحــمــد در هــفـدهــم ربـیــع الاول شد نور تو بر زمین محوّل از صـبـح ازل امـام عـلمی تـا شـام ابــد تـمـام عـلـمـی دانش ز دم تو راست قامت اسـتـاد عــلـوم تـا قــیـامـت قـرآن به دم تو خو گـرفـته ایـمـان ز تـو آبـرو گـرفـته با نطـق تو زنـده تا قـیامت تـوحـید و نـبـوت و امامت ای در دهـنت زبـان قـرآن قرآن همه جان، تو جان قرآن روید چو به بوستان شقایق از لـعـل لـبـت دُر حـقـایـق وصف تو هماره بر لب ماست راه و روش تو مکتب ماست با تو همه جا مدینـۀ ماست این گفت تو نقش سینۀ ماست: هرکه شمرد سبک صلاتش فــردا نـبــود ره نـجــاتـش دور است ز خط طاعت ما بـر او نـرسـد شـفـاعـت ما تو مـخـزن عـلم کـبـریـایی تـو وارث خـتم الا نـبـیایی حق را نفس تو نوشخند است قرآن به دمت نیازمند است قـرآن کـه دُر کـلام سـفـتـه با نطق تو حرف خویش گفته هـر آیـه کـه جـبـرئـیل آرد بی نـطـق شـما زبـان ندارد او راه و شـما چراغ راهید ناگـفـته و گـفته را گـواهید تو بر تن پـاک عـلم، جانی اسـتــاد مـفـضّـل و ابــانـی دانشـگـه نـور حـق، پیامت صدها چو زُراره و هشامت دارند جهـانـیـان بـصـیرت از مؤمن طاق و بوبصیرت ای زنـدگـیام هـدایـت تــو دیـن و دل مـن ولایـت تـو مـهـر تو هـمه عـقـیـدۀ من مشـی تو مـرام و ایـدۀ مـن روزی که گِل مرا سرشتند بر لوح دلـم خطی نوشـتـند این خط نـوشته را بخوانید من جـعـفـریـم هـمه بـدانـید دلـبـاخـتـهای ز اهـل بـیـتـم خـاک ره عـبدی و کُـمـیـتم فـــریـــاد دوازده امـــامـــم نور است به هر دلی کلامم باشد که به خـاک پای میثم “مـیـثم” بـشود فـدای مـیـثم
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
رسـیـد حـضرت بـاران سر بیـابـانها چـکـیـده نـم نمـکی و شـده گـلـستانها بـهـار هم به تـماشـای این طـرف آمد که لـذتـی بـبـرد از بـهــار بـسـتـانهـا به محض رویت حُسن جـمال زیبایش بساط عـشق شکـوفـا شـود زمستانها شـکـوه آمـدنـش را نـسـیم سـر می داد رسید لحظۀ خوش یومن کل دورانها به دست آمنـه خـورشید آخـرین تابـید همانکه معجزه اوست عشق و قرآنها کسی که پشت بتان را به خاک خواهد زد و کائـنات بگـیرد از او چه فـرمانها مسیر راه عبورش پُر است از عاشق و دیـده می شـود آن بیـن تا سلیـمانها همان کسی که شود کشتی نجات بشر همان که دور و برش پُر شود ز سلمانها اذان بگـوید و دلها شود مـطیـع خـدا همانکه برگ برگ برنده ست بر مسلمانها
: امتیاز
|