- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اى زمین و آسـمانها سوگـوار غربتت آفـتـاب آسـمـان، سـنـگ مـزار غـربـتت یک بقیع اندوه و ماتم یک مدینه اشک و خون سینههامان یک به یک آئینه دار غربتت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر قدر که میخواست گدا، شاه کرم داشت آن قدر که پیش کرمش، خواسته کم داشت دلخـوش به نفـسهای مسیحـایی او بود شبهای مدینه که فقط غربت و دم داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
طومار جان جنّ و بشر پاره پاره گشت قرآن به چشم اهل نظر، پاره پاره گشت بیپـرده چون به شرّ گـروهی بـشرنما صد پرده از حریم بشر پاره پاره گشت شرزد شبی شراره ظلمت به قلب نـور دل از سپیده، وقت سحر پاره پاره گشت آبی به جای رفـع عـطش ریخت آتشی بر دل، که تا بروز شُمَر پاره پاره گشت از قـلب کلّ هـستی و از پـیکـر وجـود آتش گرفت جان و جگر پاره پاره گشت دردا که از سپهر بنیهاشم، آن که بود یک مه دو جا به ماه صفر، پاره پاره گشت یک جا به زهر فتنه و یک جا به تیر کین یک جسم خسته از دو شرر پاره پاره گشت قلبی که بود در اثر زهـر، چاک چاک با تیـر کـیـنه بار دگـر پاره پاره گـشت در پیش چشم آن همه اختر، چنان شهاب بارید تیر شب که قـمر پاره پاره گشت بـاران تیـر بر کـفـن و بر بدن نشـست جیب صدف درید و گهر پاره پاره گشت ای دل دگر مجو هـنر حُـسن، بیحَسَن شـیـرازه کـتاب هـنر پـاره پـاره گـشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شد از غـم دو طـشت، دلـم پُر ز خـون خونِ جگرم مدام فـرو ریزم از عـیون در حیرتم به زینب مضطر چهها گذشت آن دم که اوفتاد نگاهش برآن دو طشت یک طشت را ز خون جگر دید لاله گون یک طشت را بدید درآن رأس پرُ ز خون یک طـشت را بدیـد پُـر از پـارۀ جگـر یک طشت را بدید درآن رأسِ چون قمر برخاست چون ز تاب عطش مجتبی ز خواب برداشت کوزه را که بنوشد دوجرعه آب آبش به کام رفت و دلش پُر شراره شد از زهـر اشـقـیا جگـرش پاره پـاره شد از آه وناله، خـون دل اهل جهـان نمود طـشتی طلب ز زینب قامت کمان نمود آن طشت، پُر ز خونِ دلِ دردناک کرد زینب بدید و از غم او جامه چاک کرد طشت دگر که زینب از آن گشت بیسکون در شـهـر شـام بـود به بـزمِ یـزیـد دون آن دم که رأس پاک شهـنشاه بحر و بر آغاز کرد خـواندن قـرآن به طشت زر برداشت چوبِ کینه یزید از ره غضب کـرد آشـنا به لـعـلِ لبِ شاه تـشـنـه لـب زینب به ناله گفت که ای بیحـیا! مزن چوب جفا به بوسه گه مصطـفی مزن! دارد صغیر تا به صف محشر، شور و شین گاه از غـم حـسن، گهی از مـاتم حسین
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
از همان روزی که گفتم یا حسین، گفتم حسن یاحـسین را یادمـان دادند با جـانم حسن نیست جزاین هر کجا که میشود روضه به پا میدهد دم فاطمه و میزند پـرچم حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
میخورد خون جگر با یاد داغ کوچهها بر غـم دیرین او زهـر هـلاهل شد دوا سالها لعن پدر را روی منـبرها شـنید کس تـسلایش نـداد از نالـههای بیصدا در میان خانۀ خود شد غریب و بیپناه دل بسـوزد قـاتـلی در خـانه دارد آشـنا شرم دارم که بگویم در جواب هر سلام میشنید از هر غـریب و آشنایی ناسزا بوی عطر یاس زهرا میدهد هرشب حسن خون بگرید بر مزار بینشانش در خفا چادر خاکی زده زخمی گران بر غیرتش آن زمانی که برای مادر خود شد عصا تیرها تابوت و تن را در دل هم دوختند کاش میشد سهم جسمت قطعهای از بوریا میزنیم بر تربت بیصحن تو روزی ضریح طرحِ شش گوشی شبیه گنبد کرب وبلا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
لالهای بود که با داغ جگر سوخته بود آتـشی در دل سـودا زده افـروخـته بود راز دل را همه با همسر خود میگویند حَسن از همسر خودکامه خود سوخته بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کرامت مثل یک جرعهست از پیمانۀ جانش سخـاوت لقـمهای از سادگی سفـرۀ نانش کسی که سـایۀ او مـایۀ آرامـش دنیاست دلش در بند دنیا نیست، دنیا هست زندانش سپاهش را صدای سکه غرق روسیاهی کرد نه مردی نه نبردی بود، خالی بود میدانش صَلاح اینگونه میبیند، سِلاح صلح بردارد چه دارد رهبری که زیر پا افتاده فرمانش؟ امام غیرت و غربت کنار دشمنِ سرسخت چه رنجی میکشید از دوستان سُستپیمانش زبان سرزنش خاری شد و آزرد روحش را مُعِـزّالمـؤمنین بود و نفـهـمیـدند یارانش کسی که چشم فتنه کور شد با برق شمشیرش چگونه گوشهای بنشیند و سر در گریبانش... چه زهری محرمش بوده؟ چه دردی همدمش بوده؟ نمیدانم چه راز سینهسوزی بوده مهمانش! به روی دستهای آل طاها باز تابوتیست مـبادا زخـم بردارد مـبادا تیـربارانش... اگرچه تلختر از زهر بوده زندگی امروز ولی فردا عسل میریزد از کام جوانانش خیالت جمع سردار جمل! تنها نمیمانی به زودی کربلا از راه میآید که طوفانش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مرا سَریست که اُفتاده زیرِ پای حسن به تختِ سلطنتِ این دل است جای حسن هـزار حـاتـمِ طـائـی شـود گـدای درش هرآن کسی که به دنیا شود گدای حسن دو دست داده خـداوند تا که سیـنـه زنم یکی بـرای حـسین و یکی برای حـسن حـسین روضـۀ هر روزۀ حَـسَـن بـوده تـمـامِ زنـدگیام نـذرِ روضههای حسن به ساحَـتَـش هـمهجا احـتـرام بـاید کرد حسین خاسته از جای خود به پای حسن غروبِ هفتمِ ماهِ صفر جگـرسوز است نوای حضرتِ زهـرا به کربلای حسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای شـمس والای وِلا، موسیبن جعفر ای مرکـز مهـر خـدا، موسیبن جعفر بر پـای مـقـدمهای گـلبـارانت ای یار هر عاشقی گردد فـدا، موسیبن جعفر ای صد چو حاتم سائل یک گوشه چشمت لطفی نما بر این گـدا، موسیبن جعفر در این شب فرخـنده، ای مولود عاشق عیدی بده بر دست ما، موسیبن جعفر امشب فـقـط نـام تـو را بر لب سرائـیم تا در تن ما مـانـده نا، موسیبن جعفر در بـوسـتـان مـهـر ایــزد ای شـقـایـق هر غنچهای دارد نوا، موسیبن جعفر در کل عمرت غم ز مزدوران که دیدی ای کـشتی غـرق بـلا، موسیبن جعفر در روز مـیـلادت بـیـا از روی اکـرام کن قـسمت ما کـربلا، موسیبن جعفر مظلوم هستی همچـو جد اطهر خویش ای کـشـتۀ زهـر جـفا، موسیبن جعفر زهـر جـفا رنگ از رخ پـاکـت ربوده ای باب مظلـوم رضا، موسیبن جعفر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ایـرانـیام، رعـیـتِ موسی بن جعـفـرم من شهـرونـدِ دولـتِ موسی بن جعفرم دنـبـال هـیـچ فـرقـه و حـزبی نمیروم در حـیـطۀ ولایـتِ مـوسی بن جعـفـرم مأمـومم و به كـوری مأمـون پرستها دل دادۀ امـامـتِ مــوسـی بـن جـعــفـرم در اوج فـقـر رو به سُـلـیـمان نمیزنـم وقـتی گـدای ساحـتِ موسی بن جعفرم هـم شُـغــل بـا مَـنـنــد تـمــام مــلائـكـه مشغـول تا به خدمتِ موسی بن جعفرم امـروز، زیـر سـایـۀ الـطـافِ دخـترش در حشر، جـزو أُمّتِ موسی بن جعفرم با این حُـسیـن گـفـتـن و زینب شنـیدنـم پیـوسـته در حـمایتِ موسی بن جعـفرم مـدیـون شدن به مـردم دنیا بُـود گِـران بر من كه زیر مـنّتِ موسی بن جعفرم با اینكه خـاك روضـۀ او هم نـمیشوم دربست وقفِ خدمت موسی بن جعفرم دارم هــوای دیـدنِ « بـابُ الــمُــراد» را چشم انتـظارِ دعـوتِ موسی بن جعفرم دیدیـد اگـر كه بعـد غـدیرم هـنوز شـاد خوشحـال از ولادتِ موسی بن جعفرم بعد از غدیر اگر كه به «ابواء» پر زدم چون تـشـنۀ كـرامتِ موسی بن جعفرم یوسف میا به جلوه گری پیش من كه من دیـوانـۀ مـلاحـتِ مـوسـی بن جـعـفـرم گر پُشت هم به كعـبه كنم رو به قـبلهام وقتی كه در زیـارتِ موسی بن جعفرم در آرزوی بـنـدۀ صـالـح شــدن، مُـدام مُـحـتـاجِ اِستـعـانتِ مـوسی بن جعـفرم از ایـنـكـه بـا امــام رضــا آشــنـا شـدم ممنونِ لطفِ حضرتِ موسی بن جعفرم حتّی برای قـاتل خود نیز بد نخـواست حیران صبر و طاقتِ موسی بن جعفرم هم سـیـنـهچـاكِ روضـۀ بابُالحـوائجـم هم كُـشـتۀ مـصـیبتِ موسی بن جعـفرم از روی لاله گون شدهام در غمش بفهم خونین دل از شهادتِ موسی بن جعفرم آن ساقِ پـای خُـرد شده شاهد است كه من داغـدارِ غُـربتِ مـوسی بن جعـفرم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
شیعه تبریک بگو هفت صفر آمده است شـجـر پـاک ولا بـاز به بـر آمـده است شـشمین ماه ولا حـضرت صادق زآن رو شکر حق گـوید و دیدار پسر آمده است بعد دیدار پسر گـفت به یـاران حضرت باب رحمت ز خدا بهر بـشر آمده است خانۀ حضرت صادق شلوغست سه روز چون ز اطعام در آن خانه خبر آمده است آمده حضرت موسای به کاظم معروف بهر شیرین شدن غیض شکر آمده است اهل حاجات بده مـژده که غـم زائل شد شادمان جـملۀ حاجات که در آمده است نهـمـین گـوهـر عـصمت و امـام هـفـتم صالحان را بنگر نیک که سر آمده است آمـده آنکـه شـود حـبـس بـه زنـدان بـلا در ره حق به پـذیرفت خطر آمده است گوی تبریک در این روز به مولا مهدی آخـرین ماه که غائب ز نظر آمده است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
هر کس که میخواهد ببیند لطف حیدر را بـاید بگـیرد دامنِ موسیَ ابنِ جعـفر را باب الحـوائج شد که درمانده نَـمانـیم و باب الحوائج شد بگـیرد دستِ نوکر را از نسل شیرِ خیبر و زهرای مرضیّهَست با دستِ بسته میکند تسخـیر؛ خـیبر را از هر سرِ انگشت او جود و کرم جاریست وقتی نَفَس میزد جهان میدید کوثر را بابای سلطان خراسان است و معصومه دنـیـا بـبـیـن ایـن پـادشـاهِ ذرّهپـرور را بر روی دوشَش بیرقِ شیخ امامان است در هر کجای کـشور ما رَدّی از پـایش شـد افـتـخـار مـا غـلامـیِ پـسـرهـایـش معصومۀ او سفـره داری میکند در قـم پهن است در مشهد به لطف حق ببین سایهَ ش شیـراز صحـنِ احـمد ابنِ مـوسِیِ کاظم یارِ علی موسیَ الرّضا غمخوار بابایش بـایـد جــوانِ او زیــارتـگـاه ری بـاشـد عـبدالعـظیم از زائـران حـمزه و پـایش در شهرِ ری وا شد اگر موسیَ بن جعفر خواست هر سوی ایـران یک زیارتگـاه بابایش با این حَـرمها کـشورِ ما کـاظـمینی شد با روضهاش صدها گِره از کار ما وا شد چه دردهایی که در این مجلس مداوا شد مادر بزرگی سفرۀ موسی بن جعفر داشت حاجتروا از پای سفره هر کسی پا شد هر کس که از خُـدّام این آقاست شد آقا هر کس به سینه سنگ عشقش زد مسیحا شد از بـانـوان جَـنّـةُ الاعـلی شـد و با یک گـوشه نگـاه او برات عـشق امـضا شد هستم گدای خانهاش دارم رضا را شکر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
بسم رب الفاطمه، تکـثیر شد خیر کثیر جلوهای دیگر ز وجهُ الله تابید از غدیر سورۀ کـوثـر ز الـطاف خـدا تفـسیر شد نسلِ احمد از عـلی و فاطمه تکـثیر شد هفتمین نور امامت، جلوه چون خورشید کرد بیتِ عصمت را خدا سرشار از توحید کرد دستِ هو، قدرتنمایی کرد در اوجِ کمال باز هم ترسیم شد ابقای وجهِ ذوالجـلال احمدی دیگر تجـلی کرده از سِرّ درون حـیدری دیگر شده از آستینِ حق برون مـجـتـبـایی دیگـر آمد از حـریـم کـبـریا یـادگـاری دیگـر آمـد از شهـیـد کـربـلا سـیـدِ سـجـادِ ثـانـی، زیـنـتُ الـعـباد شد عرش تا تَحتُ الثَری، روشن از این نوزاد شد باقرِ دین از خدایش خواست تکریمش کند سبطِ او آمد که این اِکرام، تقـدیمش کند آری آن اِکرام، رخسارِ امام کاظم است در حقیقت لطف، انوارِ امام کاظم است آسمـانِ عـشق را قـرص قـمر داده خـدا صــادق آل مـحــمـد را پـسـر داده خـدا وجهِ ایزد، شـمسِ جـنت، مـاهِ داور آمده نجلِ احمد، نسلِ زهرا، سبطِ حیدر آمده صاحبِ تـاجِ ولایت، منجـیِ دنیا و دین خالقِ جود و کرامت، مظهرِ حبلُالمتین هفتمین سلطانِ عالم، عالمی در بندِ اوست حضرت سلطان علی موسی الرضا فرزند اوست مُلکِ ایران کشورِ موسی بنِ جعفر هست و بس مُلکِ ایران نه، دو عالم وقفِ کوثر هست و بس معنیِ باغِ فـدک، اینجا مشخّص میشود هر که با حق نیست از مِلکش مرخّص میشود از تمامِ سرزمینهایی که تحتِ سلطه است تا حرمهایی که در آن خاکی از غربت نشست دیر یا زود اُردوی دشمن هزیمت میکند لشکرِ فرعـون در دریا عزیمت میکند غرقِ دریای تَفرعُن، نسلِ استکباری است قومِ موسای زمان را روزهای یاری است ما به لطفِ حق، فدک را پس بگیریم از عدو روزهای مهـدوی داریم اینک پیشِ رو هوش اگر باشیم، ایام فرج نزدیکِ ماست! هر چه داریم از مسیرِ کوچۀ باریکِ ماست! حال با سـربـندِ یا زهـرا مهـیا میشویم با اطاعت از ولایت، یارِ مولا میشویم روزهای انتـقامِ خـونِ مظـلـومان رسید اِنتقِم یا منتقِم، فرصت به محرومان رسید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
تجلی دادهای با هر دعایت روح عرفان را فـضیلت داده القابت تجـلیگاه انسان را تو را باب الحوائج! کاظم آل عبا خواندم عبا بر سر کشیدی جان ببخشی جسم بی جان را؟ رسول الله را وقتی در آن لحظه پدر خواندی کشیدی بر فضیلت های هارون خط بطلان را پر و بال قنوتت را شکنجه داد با زنجیر ولی نفرین نکردی در دعای خود نگهبان را تو با این بردباری ها به اصحابت نشان دادی برای کظم غیظ خود مصادیقی فراوان را شترها هم نباید خدمت ظالم کـنند، آری تو روشن کردهای با این سخن تکلیف صفوان را اشداء عـلیالکـفارُ کـظم غـیظ را با هم نشان دادی چنین توصیههای ناب قرآن را اگر چه ماه محبوسی و فی قعر السجون بودی ولی روشن کند نامت در و دیوار زندان را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
سر تا به پا نوری و زیبائی چو مهتاب تـو جـاری هـسـتی و زلالی جلـوۀ آب تـأویل آیـات مـحـبت هـسـتـی ای نـور اسـپـنـد آریــد آریـا چـشـمــان بـد دور صبـر خـدا در صبـرتـان جلـوه نمـوده عــشـق شـمـا اهـل دلان را دل ربـوده قـدر تو را تـنـهـا خـدا دانـد و لا غـیر زرگـر فـقـط قـدر طلا دانـد و لا غـیر ای هـفـتـمین واژه، گـل زیـبـای زهـرا مسـتی به پـای عـشـقـتـان زیـباست آقا شکـر خـدا دسـت ازل این را قـلـم زد مـا را گـدای خــانـۀ عـشـقـت رقـم زد ای هفتمین کوکب به تاج قدر خورشید مـام فـلـک مـثـل شـمـا دیـگـر نـزائـید باب الحـوائج هـسـتی و باب الـمرادت دل را کـشـانـده تا حـرم، پـائـین پـایت آقـا غــریـبـه نــیـسـتــم مـن آشــنــایــم خـلـوتنـشـین صحـن زیـبـای رضـایم هفت آسـمان نـوری و تا جلـوه نمودی از ماه و خورشید و ستاره دل ربودی مخـمور شد چشم فـلک از این سپـیـده روشن شد از نـور شما چـشـم حـمـیده
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
امشب زمین ز نور وجودش منور است امشب زمان ز عطر حضورش معطر است موسی بن جعفری که رخش منظر خداست او جلوهای ز چشمه جوشان کوثر است لحظه به لحظه با نفـسـش خو گرفتهایم از عـطر نـاب پیـرهـنـش بـو گرفتهایم هـمـواره از عـنـایت او در تـلاطـمـیـم لطفش به ما چه ساده و آسان رسیده است خوبی او به شیعه فراوان رسیده است جـز خـانـدان او به کـسی دل نـدادهایـم هـمـسایگـان دخـتـر موسی بن جعفریم ما ساکـنـان کـشـور موسی بن جعفریم این خاک تا به روز ابد زیر دین توست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
نگاهت مبداء تاریخ انسان است آقاجان نگاهی که قسیم کفر و ایمان است آقاجان خدا با قصۀ پر غصۀ یوسف به ما آموخت همیشه جای خوبان کنج زندان است آقاجان نه آن هارون گرگ، آن نارشیدِ زشت عباسی که خود هارون تو، موسی بن عمران است آقاجان تقیّه شد سلاحت تا بماند زنده این مکتب که گاهی ماه، پشت ابر پنهان است آقاجان زمانی ابن یقطین گفت و کلّ راویان گفتند که این باب الحوائج باب عرفان است آقاجان نه تنها مشهد و قم بوی گلهای تو را دارند که عطرت منتشر در کلّ ایران است آقاجان دمی هم غافل از احوال یاران نیست قلب تو که حتی فکر اشترهای صفوان است، آقا جان بگو از امتداد خون خود با قوم خون آشام تویی آرامش و بعدِ تو طوفان است آقاجان بهشتی هست در بغداد: نامش کاظمین توست ولی حس میکنم آنجا خراسان است آقاجان متاعی سخت کمیاب است اربابی شبیه تو اگرنه مثل ما نوکر فراوان است آقاجان!
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
صالـحتـرین عـبد خدا موسی بن جعفر حق است هرکس هست با موسی بن جعفر مـا بـنـده و آقـای مـا مـوسی بن جعـفر مـحـتـاجها گـویـنـد یا موسی بن جعـفر در پای جـودش اغـنـیا محـتـاج هـستند قــربــان خــانـــوادۀ بــاب الــحــوائــج آقــاســت آقـــا زادۀ بــاب الــحـــوائــج هـسـتـنـد در ایـران مـا فــرزنـدهـایـش مـعـصـومهاش آمـد به دنـبال رضایش مات رخش شد عرش او مات خدا بود واضحتـرین تـصویـر از ذات خدا بود در مـؤمـنـیـنـش یک نـفـر مـرتد ندارد در صحـبـتش با خادمان «باید» ندارد تو جـان بـخـواه و مـابـقـیِ کـار بـا من بدکـاره آمـد مـحـضـرت شد پـاکدامن مثل طـلای خـالـص است ایـمان مـادر جـان امـام کـاظـم اسـت و جـان مــادر آئـیـنـۀ پـا تـا ســر خــالـق تـو هـسـتـی تنهـا وصی حـضرت صادق تو هستی رو در روی بـدعـتگـذاران ایـسـتادی با رنـج و زحـمت کـنج زندان ایستادی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در مسیر کوفه و شام
کوچه بهکوچه پای سرت گریه میکنم با لالههای خـون جگـرت گریه میکنم حـقّم بـده اگر که شدم محـتضر حـسین با قـاتـلـین تو شـدهام هـمـسفـر حـسیـن
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
روی نی زلف دلشکـن داری قـصـد یغـمـای قـلب من داری حسرت بوسه بر لـبم خـشکیـد چـقَـدَر زخــم بـر بــدن داری! جـای جـای تنت نـشـانـهای از دو هزار جنگ تنبه تن داری نـشـنـیـدم ز حــنـجــرت حـتّـی شکوهای، بس که خویشتنداری در پـر تـیــرهـا گـره خــورده خاطـراتـی که با حـسـن داری تا که بـیـنـا کـنـی دو عـالـم را خـوب شد پـاره پیـرهـن داری بـین صـحـرا هـوای زیـنب را روی نـی هــم مــسـلّـمـاً داری بـس که امشب شـدم خـیـالاتـی خواب دیدم تو هم کـفن داری!
: امتیاز
|