- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
سالگرد ارتحال امام خمینی رحمة الله علیه
تـقـدیم غـمت خـون جگـر لالـۀ ما بود بیمـهـر رخـت سایه غـم هـالۀ ما بود هجـران تو در دل شـرر نـالـۀ ما بود هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود ای ماه که دادی همه را مهـر خـدائی چون شد که دمیدی به شبستان جدائی ای یـاد جـمـال تـو چــراغ سـحـر مـا ای داغ تو تـا شـام ابـد بـر جـگـر مـا ای روی نهـان از نظـرت در نظر ما حیف است که باشیم و نباشی به بر ما هر صبح فـراق تو به ما شـام بلا بود ایــام غــمـت بـر هـمـه ایــام بـلا بـود ای ماه جماران که ز هجرت چو هلالیم یکبار برافروز و ببین ما به چه حالیم سر تا به قـدم محنت و اندوه و ملالیم باید که بـسـوزیم و بـگـرییـم و بنـالـیم عمر است پس از مرگ تو شرمندگی ما بیتـو شـده جـان کـنـدن ما زنـدگی ما ای هـمدم یـاران خـدا جـوی جـماران ای کعبه دل بیت تو در کوی جماران ای گرد عزایت به سر و روی جماران با یاد تو چـشم همگـان سوی جماران بازآ که خزان بیتو بهاران دل ماست بیت الحزن از غصه جماران دل ماست ای رفــتـه بـه دیـدار خــدا بـا دلِ آرام آرام دل آرام که گیتی است تو را رام از نهضت تو مانده به جا نهضت اسلام با صبح قیامت شب کفر است به اتمام دیگـر به وطـن دیـو سـتـم بـاز نـیـایـد از طـبــل ابــرقــدرتـی آواز نــیــایــد آرام کـز اعــدای تــو آرام ربـــودنــد یـاران همه از دور پـیـام تو شـنـودنـد از مـرکـز الـحـاد بـدین راه گـشـودنـد در دامن کـفـر آیت تـوحـیـد سـرودنـد خـورشـید قـیام تو گـرفـته هـمه جا را بخـشنده پیامت به جهـان نـور خدا را
: امتیاز
|
سالگرد ارتحال امام خمینی رحمة الله علیه
رفـتی و عطر یاد تو در روزگار ماند یعـنی که از تو خاطـره بیشـمار ماند رفتی و در فـراق تو این مـلت بزرگ خون گریه کرد و تا به ابد اشکبار ماند رفتی و با غروب تو، قرآن غریب شد اسلام ناب، در غـم تو، سـوگـوار ماند رفـتی تو و حـماسـۀ سـرخ حـسینیات تا نـهـضت امـام زمـان بـرقـرار مـاند رفـتـی تـو و بـنـای بـرومـنـد انـقـلاب با این شکـوه و جـذبـۀ پُـر اقـتدار ماند رفـتی تو و نرفت ز دل شـوق زندگی در حیرتم از او، که برای چه کار ماند مُردی و زنده گشت ز تو، دین احمدی تـاریخ را، به نام تو این افـتخـار مـاند دست امـام عـصر نهـد مرهـمی مگـر این سینه را، که در غم تو سوگوار ماند آتش گرفت جانم و تن شعلهوار سوخت از ماجـرای کـرب و بلا بیـقـرار ماند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
حقپرستان را امامی هست، دینش دلبری نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری حرف او عشق است، فهمش را به عاشق میدهند مالکیها، شافعیها، خوشهچینانش همه سیدِ طاووسها، طـاووس بُسـتانش همه جامی از «اَلعِلمُ نورٌ» ریخت تا در جان ما لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها علمها را هر حدیثش، زد گره با نورها در هراساند از وجودش، چون که میدانند کیست باز هم از خانه، امام دیگری را میبرند باز هم با دست بسته، حیدری را میبرند نسبتی خورشید را، با نیمهشب بردن نبود روضه جانفرساست، آخر از زبان کوچه است باز معصومی، پریشان در میان کوچه است از ستم تا آنکه مینـوشد چـنین جام بـلا امشب اینجا جلوهای از خیمههای کربلاست باز آتش، شعـلهور در خانۀ آل عـباست روضهای جانسوز در این واژههای ساده است خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد بـر خـلاف زنــدگـیِ از خــطـا آکـنـدهام دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم صادقانه، عاشـقانه این جهـان را بنگرم مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهماند هم جوانمردند و هم همدرد درد عالماند دولت فردا از آنِ صالحان عـاشق است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جعفر صادق علیهالسلام
دنـیـای کـلام تو جـهـان بـرکـات است عمریست جهان ریزهخور این کلمات است ای سورۀ شأن تو پر از سجـدۀ واجب زانو زده در محضرت ادیان و مذاهب فیض ازلی چـیست؟ مسلـمانِ تو بودن لطـف ابـدی شیـعـۀ چـشـمـان تو بودن ای کاش که بـاشد نظـر لطف تو با ما تا سـوی تـنـور امـر کـنـی بـاز امـامـا نام تو بلـند است و مقام تو رفـیع است لطف تو مدام است و عطای تو وسیع است
: امتیاز
|
زباحال امام جعفر صادق علیهالسلام قبل از شهادت
نفـسنفـسزدنم را حـسین میبیـند جـراحـت بـدنم را حـسین میبیـند نحیف هستم و آتش به جانم افتاده و شعـلههای تـنم را حسین میبیند دویدن از پیِ مرکب برای من سم است نـحـیفتر شـدنم را حسین میبیند حریم شخصی من جای این اراذل نیست غـریـبی وطـنم را حـسین میبیـند چقدر سخت بُوَد مادرت زمین بخورد نوای “واحَـسَنم” را حسین میبیند شبیه دامن طفل سهساله میسوزم عزای سوخـتنم را حسین میبـیند تمام فکر من این است لحظۀ تدفین سـفـیدی کـفـنم را حـسیـن میبـیند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
آتش شکـست، حرمتِ بیتالحـرام را تـا خـلـوتِ امـام، کـشـیـد ازدحـام را دستِ طنابِ روضه به حبلالمتین رسید آخـر شکـست، حـرمتِ دستِ امام را شـیخالکـبـیر، پـای پـیاده حـقـیر کرد در کوچههای شهـر، سواره نظام را موی سپـید، مصحفِ نـوحالائمه بود هر بیوضو رسید، شکست احترام را آتش؛ در این مجادله «بَرداً سلام» شد با شـعـله زد خـلـیـل، عـلیهالـسلام را با دو گـریز، داغِ حـسـینـیه تـازه شد از شعلههای روضه بگویم کدام را؟! آتش؛ نمازِ مادرمان را شکست و رفت با مـیخِ در رساند، به سجـده قـیام را آتش؛ وبـالِ دامنِ طفـلی سه ساله شد آتـش؛ گـرفت، معـجـرِ اهـل خـیام را از آتشی که هـیزمِ این روضهها شده ای چشم تر !؛ ببار و بگیر انتـقام را
: امتیاز
|
مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
امـشب دلـم گـرفـتـه و دارم هـوای تو تا این که لحظهای بنهم سر به پای تو آن قـدر از حجـاب و گنه پُـر شده دلـم دیگـر کجـا کـنـد دل سنـگـم هـوای تو آن قـدر درد دل شـده انـبـار روی هـم کوهی شده است تا که بگویم برای تو بـغـض شکـسـتـۀ دل من بـاز میشـود تـا بـر لـبـم شـبـی بـنـشـانـم نــوای تـو از خـیـمهات هـزار بـیـابـان جـدا شدم دیگـر نـمیرسـد به دل من صـدای تو آن قدر گریه میکنم از درد و بیکسی تا این که یک سحر برسم در سرای تو یـاد مـنـی و یـاد غـم وغـصـههای من یـادی نمیکـنم ز تـو و غـصههـای تو
: امتیاز
|
مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
آن جمعهای که روز ظهور تو میشود دلهـای مـا سـراچـۀ نـور تـو مـیشـود گـرد و غــبـار جـادۀ دل را گـرفــتـهام روزی دلـم مـسـیـر عـبـور تو میشـود چـشمم به راه آمدنت خـیـره مـانـد و آه شـرمـندۀ دو پـلـک صبـور تو میشـود اردیـبـهـشـت مـیشـود اسـفـنـد بـاغ مـا روزی که سبز عطر حضور تو میشود این جمعه هم گذشت، چرا پس نمیرسد؟ آن جمعهای که روز ظهور تو میشود
: امتیاز
|
مناجات فراق با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
قبل هجران تو آقا ما به هجران رفتهایم خود سرانه کو به کو دنبال شیطان رفتهایم یک هزار و سیصد و چندی است غیبت خوردهایم تو تماماً حاضری و ما به هجران رفتهایم منتظَر هستی و عـالم منتـظِر بر دیدنت قرنها این جاده را با چشم گریان رفتهایم سیصد و اندی نشد یارت شویم از این همه با تأسف ما همه در چاه عصیان رفتهایم ادعـای شـیـعـگـی داریـم امـا در عـمـل برخلاف گـفـتههای شاه خـوبان رفتهایم حال ما این است؛ فکری کن به حال ما خودت ما به دنبـال گـنه بـسیار ارزان رفـتهایم غیر تو بر هر که دل دادیم خسران دیدهایم بر خلاف مِیلـتان با این و با آن رفتهایم حیف شد؛ قبلا تو بودی بهترین معشوق ما حال جای تو سراغ نفـس، آسان رفتهایم خوب یا بد، هر چه هستیم آخرش مال توأیم سـالـیـانی میشـود آقـا به دنـبـال تـوأیـم
: امتیاز
|
مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
رفـیق حـادثـههـایی به رنگ تقـدیـری اسـیـر ثـانـیـههـایی شـبـیـه زنـجـیـری در این رسـانـۀ دنـیـا مـیان بـرفـکهـا نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری رسیده سن حـضورت به سن نـوح اما شـمارِ مـردم کـشتی نکـرده تـغـیـیری هـزار جـمعۀ بیتـو گـذشـته از عـمرم هــزار سـال پـیـاپـی دچـار تـأخـیــری شبـیه کـودک زاری شدم که در بازار تو دست گمشدهها را مگر نمیگیری؟
: امتیاز
|
مناجات سال نویی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
یعـقوب نداری که به این هجـر بسوزد حق داری که از غیبت خود باز نگردی ای یوسف گمگشته کسی منتظرت نیست با کـلـبۀ احـزان خـودت باز چه کردی میخواهم از این هجر بگویم،نفسی نیست اینبار بگویم به چه رویی و چه دردی؟ ای حضرت خورشید که در پردۀ ابری تا کی به شب تیـره تو در فکـر نبردی چشمی به نبودت نرسیدست، که تر نیست کی جمعه گذشت و به غمت گریه نکردی؟ ای درد که عمریست به زندان زمینی ای داغ قـدیمی، تو چرا تازه نگـردی؟ امسـال گـذشت و به تـمـاشـا نـرسـیـدیم صد حیف، زمستان سپری شد به چه سردی ای چاه نـشیـنی که به کـنعـان نرسیدی از گرگ صفتها تو چرا شکوه نکردی؟
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
آن بقـعه را دیگـر چرا تخریب کردند قــبـر امـامـان مـرا تـخـریآب کـردنـد یک گنبد ساده و کوچک روی آن بود آن را به شـکـلی ناروا تخریب کردند لا مذهـبان دسـتـور ویـرانی که دادنـد دنـیـای مـا را گـوئـیـا تخـریب کـردند وهـابیـت حـرمـت نمیفهـمـد، محـبّان با دست خود آن بقعه را تخریب کردند بـا آه و نـاله شـیـعـیـان هـم آن بـنـا را قبل از حـضور اشـقـیا تخریب کردند روز عزای شیـعـیان بود، آن حرم را بـا گـریـههای بیصـدا تخریب کردند با قلب خون و سـینهٔ پر درد آن روز آن را به صد شور و نوا تخریب کردند بقعه که چیزی نیست، اصل دین ما را در مـقـتـل کرب و بـلا تخریب کردند
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
مدینه شهر پیغمبر ولی مستور در غربت تمام شهـر آبـاد و بقـیع نـور در غـربت مدینه سرزمین وحی و اهلش بیخبر از آن تو گویی هست قرآن خدا مهجور در غربت اگر بر دخت پیغمبر سلامی داشتی باید سلامی مختصر با گریهای از دور در غربت کنار مضجع پاک رسول الله، از خصمش نگه داریم بغض خویش را معذور در غربت میان منبر و محراب مخفی روضۀ رضوان مزار فاطمه اینجاست یعنی حور در غربت صفای دیگری دارد بقیع و چار معصومش بقاع نور بارانش چو کوه طور در غربت امامانی غریب اینجا میان بقعهای مدفون و از این خاک میتابد به عالم نور در غربت نه شمعی نه چراغی نه شبستانی نه خدامی نه سقاخانهای یعنی غمی محصور در غربت به یک سو فاطمه اَمُّ البنین بیبنین گریان به یک سو فاطمه بنت اسد رنجور در غربت کجا باید سراغ یوسف زهـرا بگیرد دل نهان تا کی ز شهر مادری، مأمور در غربت بیا یا منتقم چشم انتظارت هست مظلومه به مظلومی که شد خانه نشین بدجور در غربت تمام قـوّت بـازوی مولا را گرفت اینجا غلافی که به بیعت داشت دست زور در غربت امـیـر قـافـله بـازآ امیـرالحـاج رخ بنـما که با دیدار تو شیعه شود مسرور در غربت به ارواح شهیدان با تو هم عهدیم تا آخر به روحی پر ز احساس و دلی پر شور در غربت
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
چشمم همین که گشت خوشاقبال، گریه کرد یاد بقـیع کرد و به هر حـال گریه کرد همراه چار قـبلۀ حاجـات اشک ریخت هـمپـاى چـار کـعـبـۀ آمـال گـریه کـرد «یکباره چار کوه کجا بر زمین نشست؟ هفت آسمان به هشتم شوّال گریه کرد» در کوچه، مادرى به زمین خورد و مجتبى با یادِ آن شکـسـته پـر و بال گریه کرد با یـاد نـیـنوا چـه به سـجّـاد مىگـذشت بعد از پدر، قریبِ چهل سال گریه کرد با داغ باقـر و غـم صـادق دلم شکست حتّى به روی شانۀ من، شال گریه کرد بعـد از مـدیـنه، نـوبت کـربـبـلا رسـید آن جا که تل به سر زد و گودال گریه کرد
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
نه قبله در تو که قبلهنماست در تو بقیع نه کعبه کعـبۀ اهل ولاست در تو بقیع هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی نیاز خانۀ اهل سـماء است در تو بقیع سکوت محض تو در اوج غربت تاریخ نماد نـالـۀ قـلـب خـداست در تو بـقـیع همین که بیحرم و گنبدی و گل دسته نشان ز واقعهای غم فزاست در تو بقیع به هر دو عالم اگر فخر میکنی چه عجب مـزار مـادر شـاه وفـاست در تو بقـیع به اشک نم نم خود زائرت سحر میگفت شمیم عـلـقمه و کـربلاست در تو بقیع اگر چه مهـد ولایی، به کـربلا نـرسی کجا سری ز تن خود جداست در تو بقیع کنار تـربت مـادر به یاد کـرب و بـلا صدای نالۀ مهدی رساست در تو بقیع
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
خادمش ابر است و باران، قبرهای بیضریح زائرش خاک است و طوفان، قبرهای بیضریح میشود پرسید داغ، از سنگهای آن حدود ظهرهای داغ و سوزان، قبرهای بیضریح
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
اینجا نـشـانی از نـگـاه آشـنـایی نیست یا از صـدای آشـنایی، ردّ پـایی نیست طوفـانی از اندوه، دلـتـنگی، پـریشانی جاریست در این دشت، اما ناخدایی نیست مرزی فـراتر از زمین و آسـمان دارد بیوسعت این خاک، گویا ماورایی نیست! قـندیل آه عـاشـقان، فـانـوس شـرم مـاه مشتی ستاره، بیش از اینش روشنایی نیست در غربت این دشت، اما آنچه میپیچد تنها هیاهوی سکوت است و صدایی نیست هر یک بقیع کوچکی در سینهمان داریم مائیم و اندوهی که آن را آشنایی نیست بر شانههای غربت ما، زخـم میروید زخـمی که او را ابتدا و انتهایی نیست مائیم و، ارث چارده قرنِ عـزا، آری! غمگینتر از این قصه، گویا ماجرایی نیست در شعـلههای شرم میپیچم که میبینم شعرم به یاد غربتش، شعر رسایی نیست
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
یک زمان اینجا زیـارتـگاه بود شـعـر زوّار حــرم بـی آه بــود چـشمها پُـر بود از شـوقِ نگـاه مـرقـدی که بـود بـر دلها پـناه شـیـعـیـان را وعـدۀ دیـدار بـود چـلـچـراغـش دائـمـاً بیـدار بود بـود امـیـد مـسـلـمـانـان بـقــیـع کـربـلایِ دیگـر خـوبـان بـقـیـع باز با نقـشه سقـیـفه رخـنه کرد در مدیـنه با عـداوت فـتنه کرد چشم دیدار حرم را چون نداشت با شقـاوت داغ بر دلها گـذاشت با همان دستی که مولا را زدند با همان دستی که زهرا را زدند باز بـا کـیـنـه نـگـاه انـداخـتـنـد تـیـشه بر این بارگـاه انداخـتـند
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم گاه شادی، گـاه غـم دارد برای ما حرم کل معصومین مُعزُّالمؤمنین در عالماند قبرشان قبلهست حالا بیحرم یا با حرم یک حرم در زینبیه، یک حرم در شهر قم یک طرف زائر فراوان، یک طرف تنها حرم اوج غربت در کدامین داغ معنا میشود این که شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟ فکر کن سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر خادم فـرزند او دارد در این دنـیا حـرم در مدینه کاخها با خاک یکسان میشوند بعد از آن، از دور چون دُرّ میشود پیدا حرم گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم یک سوی زینب حرم، یک سوی دیگر قتلگاه پیر شد در رفت و آمدهای مقتل تا حرم ناله میزد مادری با اشک، واویلا حسین ناله میزد خواهری با اشک، واویلا حرم
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
جلـوهٔ جـنّت به چشم خاکـیان دارد بقیع یا صـفـای خـلـوت افـلاکـیان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفـتی با مهـر و مـاه آسـمان دارد بقـیع گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز از پـر و بال ملائک سایـبان دارد بقیع میتـوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بینهـایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذرّه خورشیدی نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع در پـناه مـجـتـبی، در ظلّ زینالعـابدین ارتـباط معـنـوی با قـدسـیان دارد بـقـیع بـاقـر عـلـم نـبـی و صـادق آل رســول خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قـرنها بگذشته از آن ماجـرا اما هنوز داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع حوریان گیسو پریشاناند در این آستان شاید از انـسـیۀ حـورا، نشان دارد بقیع تربت زهرای اطهر بینشان است ای دریغ تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش ای مـدیـنه! انتـظار میـهـمان دارد بقـیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست بقـیع، پنجـره دارد اگرچه مشهد نیست چه دستها که رسیدهست تا بقیع از دور که قد کشیدن زائر به قامت و قد نیست نه صحن مانده، نه ایوان، نه آینه، نه رواق اگرچه خـاک، دلیل نبـود مـرقـد نیست همیشه حـسّ زیـارت حـرم نمیخـواهد که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست بـرای بـودن در زیــر آفـتــاب ایـنـجــا میان مانـدن و رفـتن کسی مردد نیست »دعای سوتهدلان مستجاب، خواهد شد« در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر اگر به شوق ضریح آمده، نیاید، نیست
: امتیاز
|