- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم گاه شادی، گـاه غـم دارد برای ما حرم کل معصومین مُعزُّالمؤمنین در عالماند قبرشان قبلهست حالا بیحرم یا با حرم یک حرم در زینبیه، یک حرم در شهر قم یک طرف زائر فراوان، یک طرف تنها حرم اوج غربت در کدامین داغ معنا میشود این که شاهی از کفن محروم باشد یا حرم؟ فکر کن سبط نبی، حتی ندارد سنگ قبر خادم فـرزند او دارد در این دنـیا حـرم در مدینه کاخها با خاک یکسان میشوند بعد از آن، از دور چون دُرّ میشود پیدا حرم گاه معنای حرم هرگز ضریح و بقعه نیست داشت تعبیری دگر در روز عاشورا حرم یک سوی زینب حرم، یک سوی دیگر قتلگاه پیر شد در رفت و آمدهای مقتل تا حرم ناله میزد مادری با اشک، واویلا حسین ناله میزد خواهری با اشک، واویلا حرم
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
جلـوهٔ جـنّت به چشم خاکـیان دارد بقیع یا صـفـای خـلـوت افـلاکـیان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفـتی با مهـر و مـاه آسـمان دارد بقـیع گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز از پـر و بال ملائک سایـبان دارد بقیع میتـوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بینهـایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذرّه خورشیدی نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع در پـناه مـجـتـبی، در ظلّ زینالعـابدین ارتـباط معـنـوی با قـدسـیان دارد بـقـیع بـاقـر عـلـم نـبـی و صـادق آل رســول خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قـرنها بگذشته از آن ماجـرا اما هنوز داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع حوریان گیسو پریشاناند در این آستان شاید از انـسـیۀ حـورا، نشان دارد بقیع تربت زهرای اطهر بینشان است ای دریغ تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش ای مـدیـنه! انتـظار میـهـمان دارد بقـیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
: امتیاز
|
ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست بقـیع، پنجـره دارد اگرچه مشهد نیست چه دستها که رسیدهست تا بقیع از دور که قد کشیدن زائر به قامت و قد نیست نه صحن مانده، نه ایوان، نه آینه، نه رواق اگرچه خـاک، دلیل نبـود مـرقـد نیست همیشه حـسّ زیـارت حـرم نمیخـواهد که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست بـرای بـودن در زیــر آفـتــاب ایـنـجــا میان مانـدن و رفـتن کسی مردد نیست »دعای سوتهدلان مستجاب، خواهد شد« در این حرم که اجابت به طاق و گنبد نیست بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر اگر به شوق ضریح آمده، نیاید، نیست
: امتیاز
|
مناجات عید فطری با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اسـیـر درد شـدیـم و دوا نـیـامـد بـاز گـذشت مـاه خـدا مـاه مـا نیـامـد بـاز چقدر هر سحر از درد دوریش یک ماه صـدا زدیـم که آقـا بـیـا، نـیـامـد بـاز
: امتیاز
|
عید سعید فطر و پایان ماه مبارک رمضان
میخواست بهانهای که پُر نور شویم از هرچه بـدی و غـیر او دور شویم یک مـاه پر از فـرصت برگـشتن داد یک عـیـد فـرسـتاد که مغـفـور شویم ************** یک مـاه صـدا کـرد که زیـبـا بـاشـیم در هر سحر و شـبی چو مـولا باشیم ماه رمـضان مـاه مهارت ورزیست باشد که هـمیـشـه مـثـل حـالا بـاشـیـم ************** یک مـاه بهـشت بر زمـین حـاکـم شد یک مـاه ز عـصـیان دلـمـان نادم شد یا رب نکـند دوبـاره مهـجـور شـویم یک مـژده بـده که وصـلمان دائم شد
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان
لـحـظـات دعـا، خـدا حـافـظ روزهـای خـدا، خـدا حـافظ لحـظات غـریب قـبل سحـر بـوی افـطار هر شب مـادر ذکـرهـای نـهـفـتـه زیـرِ لب مثل تـصمـیمهای از امشب ذکرمان گـشت ربّنا، افطار پای هر سفـره آتـنا، افـطار چهقدَر با خدات کردی حال؟ پلک بر هم زنی شده شوّال چـشمهای به در، خـداحافظ لـحـظات سـحـر، خـداحافظ روزهای مـقـدس رمـضـان لحظههای غریب تا به اذان حال و احـوال قبل افطاری قــدرهـای بــلـنـد بــیــداری چهقدَر مانده است تا ساحل رمضان رفت، ای دل غافل راه بـاز است، تو نمیبـینی میـوۀ بغـض را نـمیچـیـنی خویشتن را بشوی پس با اشک دست بر دامن توأم، یا اشک اشک تنها چراغ این راه است از مسیـر درست آگاه است دست خود را بده به دست چراغ تا کبوتر شود دوبـاره کلاغ تا پـر و بـال در حـرم بزند توی بـابالـرضا قـدم بـزند شب بیست و نهم، چه مأیوسی تو که مثـل کـبـوتر طـوسی گـاه در پشت پنجـره فـولاد گاه در کنج صحن گوهرشاد دل تو سنگ مرمر حرم است تا به اذن دخول، یک قدم است الـسـلام عـلـیک، دلتـنـگـم ای بـمیـرم که مـایـۀ نـنـگـم ای بـمیـرم که زائرت نشدم بیست و نُه روز شاعرت نشدم به من خسته هم نگاهی کن دل من را دوباره راهی کن
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان
آن قـدر بـد شدیم که ما را عِـقاب کرد با دوری از مجالس روضه عذاب کرد بیـمـارِ بـیپـنـاه، فـقـط گـریـه میکـنـد وقتی طبیب حـاذقش او را جواب کرد میسوخـتـیم و روزیِ اشکی نداشـتـیم بار گـنـاه، اشـک گـدا را سـراب کـرد بــرداشـتـیـم یـک قــدم ســاده تـا خــدا او مـادرانه سـمـت دل مـا شـتـاب کرد حاجت به غیرِ روضه و هیئت نداشتیم گفـتیـم یا حـسین و خـدا مستجـاب کرد عمریست دور سفـرۀ مولا نشـستهایم زهرا همیشه فـطریهها را حساب کرد
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان
پـاک در بـنـدگـیام قـافـیه را باخـتـهام فرصتی را که به من داد خدا، باختهام یک طرف دست تهی ازطرفی فرصت رفت باز هم عـمـر دوسـر باخته را باختهام من که از دوست به غیر از خودِ او خواستهام متن دل را به هـمین حاشـیهها باختهام مست از میکدهها سهم خودش را برده من ولی حـال دعـا را به ریـا باخـتهام نفس هر طور که میخواست مرابازی داد سر و پا را به همین بیسر و پا باختهام در پس پرده حنایم چقدر بیرنگ است آبـرویی که تو دادی هـمه جا، باخـتهام باختن در همه اوقات ولیکـن بد نیست من دلـم را به غـم کـرب و بلا باختهام باخـتم دل به حسین و به حـقـیقت بردم سجده شکـر کنم بس که به جا باختهام از همان بار که چشمم به ضریحش افتاد دل جـدا بـاخـته و عـقـل جـدا باخـتـهام
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان با خداوند کریم
دارم از پای بساط سفـرهات پا میشوم بعد از این شبها خدایا باز تنها میشوم دور بودم سی شب از دنیای وانفسا ولی بعد از این سیشب دوباره غرق دنیا میشوم دست شیطان بسته بود و دست سلطان باز بود تا ابد ممـنون این الـطاف مولا میشوم میهمانی رو به پایان است و حالم خوب نیست میزبانم که رود من عبد هرجا میشوم حال و روزم مثل حال و روز عبدی مذنب است چارهای دیگر نمانده رو به صحرا میشوم امشب از درد فراق اشکم به راه افتاده است میل گـریه دارم و راهیِ دریـا میشوم امشب این العفـوها بوی جدایی میدهد الوداع ای ماه، دلتنگ سحرها میشوم چهرهام از فرطِ معصیت غبارآلوده شد با چنین وضعـیتی عـبد تو آیا میشوم؟ تـوبههـایم را بخـر، اما گـنـاهم را بـبر ورنه امشب دست بر دامان زهرا میشوم تشنگی این روزها لبهای ما را خشک کرد با لب خشکـیده غرق واحـسینا میشوم
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
مرا به ابـر، به باران، به آفـتاب ببخش مرا به مـاهی لـرزان کـنار آب ببخـش دلــم زبــانـهٔ آتـش، دلــم خــرابـهٔ شــام مرا به خاطـر این خـانهٔ خـراب ببخش ببین! خرابی من از حساب بیرون است مرا بگیر در آغوش و بیحساب ببخش تمام عمر حواست به حال و روزم بود تمام عمر خودم را زدم به خواب، ببخش اگـر شـکــسـتـه پـر و روسـیـاه آمـدهام مرا به نـور حـسیـن بن آفـتـاب ببخـش حسین گفتم و گفتی حسین عشق من است مرا به عـشـق عـزیز ابـوتـراب ببخش همیشه جانب او گفتم «السلام علیک« مـرا به لطف فـراوان آن جـناب ببخش شـنـیـدهام که تو با کـودکان رفـیقتـری مرا به گـریهٔ شیرخـوارهٔ ربـاب ببخش
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم چه شعبانالمعظم، چه محرّم دوستت دارم دلم با عشق، خویشاوندی دیرینهای دارد از آغاز جهان، از عهد آدم دوستت دارم وضوی گریه میگیرم در استغفار و میریزم به پایت جان که ای جانان دمادم دوستت دارم برای این دل بیچاره همدم، عاشقت هستم برای زخمهای سینه مرهم، دوستت دارم نگو از چشمت افتادم؛ نگر من چشم در راهم که از تو بشنوم یکبار من هم دوستت دارم خودم را بین آغوش تو میبینم شبیه حُر که با اشک خودش میگفت نمنم دوستت دارم در این دنیا نبردی آبرویم را در آن دنیا چه خواهی کرد؟! من در هر دو عالم دوستت دارم مرا حتی اگر در آتش خشمت بسوزانی زنم فـریاد در بـین جهـنّم دوستت دارم دل دلواپسی دارم، دلی از غصهها سرشار ولی «یا کاشف الهَم کاشف الغم» دوستت دارم فراز آخر شعر است و یک اقرار بیپایان مرا بسیار میخواهی و من کم دوستت دارم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
راه گم کردم، چه باشد گر بهراه آری مرا؟ رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟ مینهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا راه باریک است و شب تاریک، پیش خود مگر با فروغ نور آن روی چو ماه آری مرا رحمتی داری، که بر ذرّات عالم تافتهست با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا خاطرم تیرهست و تدبیرم کژ و کارم تباه با چنین سرمایه کی در پیشگاه آری مرا؟
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضۀ حضرت علی اکبر علیهالسلام
هـمینکه نـالـه زدم عـفّـوکَ دلم وا شد نیـایـش تو دلِ مـرده را مـسـیـحـا شـد بـرای آخــرتــم تــوشـهای نـدارم مـن چگـونه دستِ تـهـی میشود مـهـیا شد
: امتیاز
|
مناجات رمضانی و توسل به حضرت علی علیهالسلام
باز شد بر بنـدگـان راه سـعـادت بازهم میشود در کنج عزلت کرد خلوت بازهم آهِ من، من را درِ این آستان آورده است در بساطم نیست جز این آهِ حسرت بازهم تو به من بخشیدهای هر بار دُر اشک را با نگاه تو شدم من غـرق ثروت بازهم گرچه زیر و رو کشیدم بارها با تو ولی زیر و رویم کردی و کردی رفاقت بازهم آخر ای مولا مرا دوری از تو میکشد کاشکی قسمت کنی روزی زیارت بازهم گرچه زیـر سـایـۀ شـاه خـراسـانـم ولی میکنم دور از نجف احساس غربت بازهم ناودانت گریهها میکرد تا عاشق شویم قطره قطره ریخت بر کامم محبت بازهم گاه ساعـتها به ایوان طلا زل میزدم کاش میشد تکیهگاهم باب ساعت بازهم باب ساعت گفتم و در یادم آمد غصهای زینب و دروازۀ ساعات و محنت بازهم
: امتیاز
|
مناجات رمضانی و روضۀ حضرت قاسم علیهالسلام
روسـیاه آمدهام گرچه سرم پائین است منم آن بد که به بخشیده شدن خوشبین است میزبان هرچه دلم خـواست مهیا کرده نَنِـشینم سر این سفره اگر توهین است
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـاری نـدارد عـمـرم، استغـفـار دارد بسکـه گـنـه کـاریام اسـتـمـرار دارد آن روسـیـاهـم که شده مـغـرورِ دنـیـا هم صحـبـتی با تو بـرایش عـار دارد آتـش کـجـا و خـانـۀ نـامـوسِ حـیــدر خـیـلی شـکـایت از در و دیـوار دارد
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
آمـدم تا از گـناهـم پـرده بـردارم خـدا کوله بارم معصیت یعنی گرفتارم خدا با تـمام روسـیاهی دوسـتت دارم خـدا بازهم من آمدم با کـوله باری از گـناه آمدم با اشـک با درد دل و روی سیاه جنس بیارزش شده در بین بازارم خدا خوانـدمت در ابـتدا و انتهای هر اذان اشهـد انّ شریکی نیست با تو در اذان انتهـای نـامه با امضا خـریـدارم، خدا با گناهانم دل از رزق عبادت دور شد چشمم از فرط تباهی تار شد تا کور شد من به اشک روضهاش خیلی بدهکارم خدا روضه گفتم قامت ابیات خم شد دال شد هرچه شد بعد از علمدارش در آن گودال شد گریه کردم غصه خوردم وا شد افطارم خدا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
روز وداع با امـیـرالـمـؤمنـیـن است از حال رفته زینب ونقش زمین است سردار خیـبر، پهـلـوان جنگ خـندق اینک شهـید تـیغ جهـل مسلمین است در سوگ او عـرش خدا مـاتم گرفته عـالـم عـزادار امـامی راسـتین است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
تنهـا دلت نـبود كه شـوق شـفا نداشت حتی طبیب هم به شفایت رضا نداشت حق میدهم كه دیده بدوزی به راه مرگ دنـیای بعـد فاطـمه دیگر صفـا نداشت بـابـای مــهــربـان تــمــام یــتــیــمهــا بعد از تو سفرههای یتیمان غذا نداشت زخم سـرت اگر كه دوا داشت باز هم زخم عـمیق قلب تو هرگز دوا نداشت طوری فراق فـاطمه قدّ تو را شكست سیسال خونجگر شدنت هم صدا نداشت هـمـراه تو فـقـط حـسنـینند ای غریب بیشك مدینه غربت دفن تو را نداشت كـوفه پس از تو باز هم اهل وفـا نشد هـرچند این دیـار از اول وفـا نـداشت با بغض بر حسین تو شمشیر میزدند حتی برای بوسهای آن جسم جا نداشت
: امتیاز
|
مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
حـریم خانۀ کعـبه اگر قـلب زمین باشد یقـیناً قلب این خانه امیر المـؤمنین باشد بها میگیرد این دنیا، رها میگردد از غمها اگر که چند روزی آسمان خاکی نشین باشد عـلـیُّ حـبُّـه جُّـنَّـه قَـسـیمُ الـنّار و الجَنـَّه امـامَ الانس و الجِـنّه امام المتـقـین باشد جهانی بر سر خوانش عوالم تحت فرمانش همان شاهی که هم شأن ملِکبانوی دین باشد عـلی بن ابی طالب امـیر فـاتـح غـالـب همان که قدرت دست خدا در آستین باشد امیـد زندگی حـیدر، دلیـل بندگی حـیدر خدایم آن خداوندی که حیدرآفرین باشد شب معراج، ابالزّهرا علی را دید در هرجا تعجّب نیست از حیدر مقامش اینچنین باشد مسیر هر دل عاشق، میان خلق با خالق رسیده تا که در این رابطه حبل المتین باشد علی یعنی همانی که، دقیقاً در زمانی که به راه افـتاد سیل فـتـنه سدّ آهـنین باشد دوباره روز خواهد شد، علی پیروز خواهد شد شب تاریک حتی در یسار و در یمین باشد هجـوم لا فرارِ او، طلـوع ذوالفـقـار او غروب ناکثین و مارقین و قاسطین باشد فـراتر از زمینیها، کـلـینیها امـینیها هر آنچه گفته شد در مدح مولا بیش از این باشد رجز با ذکر یا حیدر مدد شیر خدا حیدر هـمیشه بر لب یکـتا یل اُمّ البـنـین باشد اگر باده به کف دارم به سر شوق نجف دارم که صحن روشنش همسایه با عرش برین باشد من آن مجنون بیلیلی، دل بیتاب من خیلی هواخواه نجف تا کربلای اربعـین باشد امیـر بیگـزند آمد زبان شعـر بنـد آمـد پس از این زحمت شعرم به دوش نقطه چین باشد
: امتیاز
|
مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مردی که بود ارض و سما زیر پرچمش از کـودکی مـلائـکـه بـودنـد هـمـدمـش اسرار سر به مُهر علی راز خلقت است انسان درون نقـطۀ پـرگار او گـم است هم اخم روی صورت او، هم تبسم است خورشید در حریم عـلی معـتکـف شده مجـمـوعـۀ فـضـائـل او مـخـتـلـف شده یعـنی که محـو او شـده پـروردگـار هم آن شب که کار داشته با مصطفی، خدا آن شـب که رفـته بود به دیـدار با خـدا آن شب که فـاصله دو کمان بود تا خدا پـرسید: این صدای عـلی بود یا خـدا؟! وابـسته است هـستی عـالم به هست او زهراست مست او، حسنین اند مست او در دولت عـلی چه برادر، چه دیگری سـهـمـی نـبـردهانـد مـگـر بـا بـرابـری رسمش بگو چه شد؟! که لقب مانده از علی یک اسم در جهان عرب مانده از علی
: امتیاز
|