کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



غزل مناجاتی با خداوند کریم

شاعر : اوحدی مراغه ای     نوع شعر : مناجات با خدا     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

راه گم کردم، چه باشد گر به‌راه آری مرا؟           رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟

می‌نهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه           خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا


راه باریک است و شب تاریک، پیش خود مگر           با فروغ نور آن روی چو ماه آری مرا

رحمتی داری، که بر ذرّات عالم تافته‌ست           با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا

خاطرم تیره‌ست و تدبیرم کژ و کارم تباه           با چنین سرمایه کی در پیشگاه آری مرا؟

: امتیاز

مناجات با خداوند و روضۀ حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هـمینکه نـالـه زدم عـفّـوکَ دلم وا شد            نیـایـش تو دلِ مـرده را مـسـیـحـا شـد
هر آنکه دور شد از فیضِ تو دلش مرده است            هر آنکه پیشِ تو برگشته زود احیا شد


بـرای آخــرتــم تــوشـه‌ای نـدارم مـن            چگـونه دستِ تـهـی می‌شود مـهـیا شد
بـه دربِ خـانـۀ تـو هـر قـدر گـدا آمـد            به لطفِ قطرۀ اشکی که ریخت آقا شد
جز این نبـوده بدان از کنار این سفره            ضرر نموده هر آنکس که زودتر پا شد
چه خوب قطرۀ اشکی که ریخت پای حسین            دو چـشم گریه کنش قـیمـتی و بالا شد
از اشکِ گریه‌کنان فاطمه گرفت و کشید            کـمـی نـه، ذرّۀ آن هـم‌تـرازِ دریـا شـد
به هر کسی ندهد دل گـدای کوی شما            هر آنکسی که عـلی اکبری شد آقا شد
*********
میانِ معرکه تا دوره شد عزیزِ حسین            مدینـه زنده شد و باز کـوچه‌ای وا شد
نِشست نیزه و شمشیر آن قدر به تنش            مـثــالِ دانـۀ تــسـبـیـح اربــاً اربـا شـد
هـزار تـکّـه شـد آئـیـنـۀ جـمـالِ عـلـی            هـزار مـرتبه تکـثـیر شد، عـلی‌ها شد
مزن به جسمِ پسر پیـشِ چشم‌های پدر            از این مصیبتِ عظمی قدِ حسین تا شد
شبیه داغِ تو به روضه‌های فاطمه شد            و پر جراحت از این روضه قلبِ زهرا شد
توئی که حیدر کرب وبلا به تو گفـتند            چگونه شد بدنت بین یک عبا جا شد؟

: امتیاز

مناجات رمضانی و توسل به حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : ابوالفضل مروتی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باز شد بر بنـدگـان راه سـعـادت بازهم            می‌شود در کنج عزلت کرد خلوت بازهم

آهِ من، من را درِ این آستان آورده است            در بساطم نیست جز این آهِ حسرت بازهم


تو به من بخشیده‌ای هر بار دُر اشک را            با نگاه‌ تو شدم من غـرق ثروت بازهم

گرچه زیر و‌ رو کشیدم بارها با تو ولی            زیر و رویم کردی و کردی رفاقت بازهم

آخر ای مولا مرا دوری از تو می‌کشد            کاشکی قسمت کنی روزی زیارت بازهم

گرچه زیـر سـایـۀ شـاه خـراسـانـم ولی            می‌کنم دور از نجف احساس غربت بازهم

ناودانت گریه‌ها می‌کرد تا عاشق شویم            قطره قطره ریخت بر کامم محبت بازهم

گاه ساعـت‌ها به ایوان طلا زل می‌زدم            کاش می‌شد تکیه‌گاهم باب ساعت بازهم

باب ساعت گفتم و در یادم آمد غصه‌ای            زینب و دروازۀ ساعات و محنت بازهم

: امتیاز

مناجات رمضانی و روضۀ حضرت قاسم علیه‌السلام

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

روسـیاه آمده‌ام گرچه سرم پائین است            منم آن بد که به بخشیده شدن خوشبین است
منِ آلـوده کـجـا دعـوتِ این مـاه کـجـا            چه قَدَر سفـرۀ مهمانیـتان رنگین است


میزبان هرچه دلم خـواست مهیا کرده            نَنِـشینم سر این سفره اگر توهین است
کارِ صد توبه کُند قطرۀ اشکِ روضه            هرکه اینجا بِرسد پاک شود، تامین است
جان به قربانِ لبانِ تو ذبـیح العـطشان            دمِ افـطـار فـقـط زمـزمـۀ ما این است
دردمـنـد هــسـتـم و دنـبـالِ دوا آمـده‌ام            دیدنِ کرب و بلا دردِ مرا تسکین است
هرکسی گفته حسین لطفِ حسن بوده و بس            هر کسی شد حسنی آخرتش تضمین است
مجتبی بس به گدا جود و کرم می‌ورزد            بی‌سبب نیست درِ خانه پُر از مسکین است
قاسم بن الحسنی باش جز این نیست تو را            مجتبی کرده دعا نجمه لبش آمین است
بـاده را از عـسلِ نـابِ شـما پُـر کردم            مرگ در راهت عمو جان چه قَدَر شیرین است
چه ملالی‌ست که اوضاعِ تـنم بد باشد            خوب این است که زانوی عمو بالین است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

نعل‌ها می‌برد هر یک زِ تنِ من سهمی            سُمِّ مرکب چه قَدَر محکم و بد سنگین است
زیرِ پـا مانـده‌ام و زنده تـنم خاک شده            اِی عمو زود خودت را برسان، تدفین است!

مناجات با خداوند و روضه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : قصیده

بـاری نـدارد عـمـرم، استغـفـار دارد            بسکـه گـنـه کـاری‌ام اسـتـمـرار دارد
من آن خطا کارم فرو رفته در عصیان            من آن بـدم که در گُـنه اصـرار دارد


آن روسـیـاهـم که شده مـغـرورِ دنـیـا            هم صحـبـتی با تو بـرایش عـار دارد
بـدبـخـت آنکـه هـیچ در تـوشـه ندارد            خالی ز نیک و از بدی طـومار دارد
در غـفـلتـیم انگار ما را خواب بُـرده            خـوشبـخت آنکه دیـده‌ای بـیـدار دارد
خـیلی گـنـه کارم عـیـوبم شد فـراوان            خوب است بنـده خـالـقی سـتـار دارد
کاری به کـارِ حـضرتِ حجـت ندارم            از لطف او پیـوسـته با من کـار دارد
تعـجـیـل کـن در آمدن این روزها که            دنــیـا پــرسـتـی بـیـشـتـر بـازار دارد
آنکه به معـنای حـقـیقی منتظر نیست            چـه انـتـظـاری آخـرش از یــار دارد
گرچه بـدم حُـبِّ عـلی در سیـنه دارم            دل بـه تـــولّای عــلــی اقـــرار دارد
دستِ گـدایـی از درش خـالـی نـرفـته            شاهی که بخشیده است هر مقدار دارد
بگـذار تا نعـره زنم هـو یا عـلی جان            چون دم زدن از نـامِ مـولا جار دارد
غـیرِ عـلی شـاهی کجا مـانندِ مـالـک            مـقـداد و سـلـمـان، مـیـثـمِ تـمّار دارد
مثلِ عـلی پیدا نخـواهـد شد در عـالـم            دنـیـا فـقـط یـک حــیــدرِ کــرار دارد
حُـبِّ عـلی ما را بهـشتی می‌کند، پس            نوکر کجا ترسی و خوف از نار دارد
آسوده خاطر می‌رود چون روزِ محشر            هـم بـا عـلـی هم فـاطـمـه دیـدار دارد
زهـرا مـی‌آیـد قــد خـمــیـده دیـدنِ مـا            رنگِ کـبودی مـانده در رخسار دارد

آتـش کـجـا و خـانـۀ نـامـوسِ حـیــدر            خـیـلی شـکـایت از در و دیـوار دارد
زحـمت نده دیگر به بازوی شکـسـته            این سـیـنه زخـمِ تـیـزیِ مسـمار دارد
دستت مـغـیـره بـشکـنـد که مـادرِ مـا            از بـعـدِ کـوچه چــشـم‌هـای تـار دارد
در کوچه‌ای تنگ و چهل نامردِ جنگی            یک زن چـگـونه قـدرتِ پیکـار دارد
جان‌ها فـدای لحـظـه‌ای که دیـد مـادر            رأسِ پـســر جـا در دلِ نـیــزار دارد
یک جـای سـالـم در بـدن بـاقی ندارد            جـسـمی که تـیر و نیـزۀ بـسـیار دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کاری به کـارِ حـضرتِ حجـت ندارم            او بـوده که با من هـمـیـشه کار دارد

مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسین خیریان نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

آمـدم تا از گـناهـم پـرده بـردارم خـدا            کوله بارم‌ معصیت یعنی گرفتارم خدا
عطر یادت گم شده در صحن کردارم خدا            بازهم این بنـدۀ بـد؛ باز سـربـارم خدا


با تـمام روسـیاهی دوسـتت دارم خـدا

بازهم من آمدم با کـوله باری از گـناه            آمدم با اشـک با درد دل و روی سیاه
خسته‌ام درمانده‌ام جامانده‌ام در بین راه            مهربان چیزی ندارم جز خطا و اشتباه

جنس بی‌ارزش شده در بین بازارم خدا

خوانـدمت در ابـتدا و انتهای هر اذان            اشهـد انّ شریکی نیست با تو در اذان
وقت دیدار است می‌گیرد مرا دربر اذان            من خجالت داشتم دیدی نوشتی بعد از آن

انتهـای نـامه‌ با امضا خـریـدارم، خدا

با گناهانم دل از رزق عبادت دور شد            چشمم از فرط تباهی تار شد تا کور شد
پابه‌پای نفس رفتم چون دلم مغرور شد            تا بساط گریه‌ بر ارباب بی‌سر جور شد

من به اشک روضه‌‌‌اش خیلی بدهکارم خدا

روضه گفتم قامت ابیات خم شد دال شد            هرچه شد بعد از علمدارش در آن گودال شد
پیکرش افتاد زیر دست و پا پامال شد            بر سر پیراهن و عمامه‌اش جنجال شد

گریه کردم غصه خوردم وا شد افطارم خدا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آمـدم تا از تـمـامـم پـرده بـردارم خـدا            کوله بارم‌ معصیت یعنی گرفتارم خدا

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

روز وداع با امـیـرالـمـؤمنـیـن است            از حال رفته زینب ونقش زمین است
روح بـلـند مـرتـضی از تن رهـا شد            در انتظارش روح ختم المرسلین است


سردار خیـبر، پهـلـوان جنگ خـندق            اینک شهـید تـیغ جهـل مسلمین است

در سوگ او عـرش خدا مـاتم گرفته            عـالـم عـزادار امـامی راسـتین است
کـوفه یتـیـمـش بار دیگـر بی‌پـدر شد            محـشر بـپـا از نالـه‌های آتـشین است
هـمـدم نـدارد بـعـد مـولا چـاه کـوفـه            باغ عـلی هم با تباهی هم نشین است
تشییع ودفنش مخفیانه همچو زهراست            زهرای او در جنت الاعلی حزین است
اشک حسین، اشک حسن، عباس وزینب            اندر کـنار قـبر جاری بر جبین است

: امتیاز

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تنهـا دلت نـبود كه شـوق شـفا نداشت            حتی طبیب هم به شفایت رضا نداشت

حق می‌دهم كه دیده بدوزی به راه مرگ            دنـیای بعـد فاطـمه دیگر صفـا نداشت


بـابـای مــهــربـان تــمــام یــتــیــم‌هــا            بعد از تو سفره‌های یتیمان غذا نداشت

زخم سـرت اگر كه دوا داشت باز هم            زخم عـمیق قلب تو هرگز دوا نداشت

طوری فراق فـاطمه قدّ تو را شكست            سی‌سال خونجگر شدنت هم صدا نداشت

هـمـراه تو فـقـط حـسنـین‌ند ای غریب            بی‌شك مدینه غربت دفن تو را نداشت

كـوفه پس از تو باز هم اهل وفـا نشد            هـرچند این دیـار از اول وفـا نـداشت

با بغض بر حسین تو شمشیر می‌زدند            حتی برای بوسه‌ای آن جسم جا نداشت

: امتیاز

مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : اسماعیل‌ شبرنگ نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

حـریم خانۀ کعـبه اگر قـلب زمین باشد           یقـیناً قلب این خانه امیر المـؤمنین باشد

بها می‌گیرد این دنیا، رها می‌گردد از غم‌ها           اگر که چند روزی آسمان خاکی نشین باشد


عـلـیُّ حـبُّـه جُّـنَّـه قَـسـیمُ الـنّار و الجَنـَّه           امـامَ الانس و الجِـنّه امام المتـقـین باشد

جهانی بر سر خوانش عوالم تحت فرمانش           همان شاهی که هم شأن ملِک‌بانوی دین باشد

عـلی بن ابی طالب امـیر فـاتـح غـالـب           همان که قدرت دست خدا در آستین باشد

امیـد زندگی حـیدر، دلیـل بندگی حـیدر           خدایم آن خداوندی که حیدرآفرین باشد

شب معراج، ابالزّهرا علی را دید در هرجا           تعجّب نیست از حیدر مقامش اینچنین باشد

مسیر هر دل عاشق، میان خلق با خالق           رسیده تا که در این رابطه حبل المتین باشد

علی یعنی همانی که، دقیقاً در زمانی که           به راه افـتاد سیل فـتـنه سدّ آهـنین باشد

دوباره روز خواهد شد، علی پیروز خواهد شد           شب تاریک حتی در یسار و در یمین باشد

هجـوم لا فرارِ او، طلـوع ذوالفـقـار او           غروب ناکثین و مارقین و قاسطین باشد

فـراتر از زمینی‌ها، کـلـینی‌ها امـینی‌ها           هر آنچه گفته شد در مدح مولا بیش از این باشد

رجز با ذکر یا حیدر مدد شیر خدا حیدر           هـمیشه بر لب یکـتا یل اُمّ البـنـین باشد

اگر باده به کف دارم به سر شوق نجف دارم           که صحن روشنش همسایه با عرش برین باشد

من آن مجنون بی‌لیلی، دل بی‌تاب من خیلی           هواخواه نجف تا کربلای اربعـین باشد

امیـر بی‌گـزند آمد زبان شعـر بنـد آمـد           پس از این زحمت شعرم به دوش نقطه چین باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

رجز با ذکر یا حیدر مدد شیر خدا حیدر           هـمیشه بر لب شیـر نر اُمّ البـنـین باشد

مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محمد شکری فرد نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مردی که بود ارض و سما زیر پرچمش            از کـودکی مـلائـکـه بـودنـد هـمـدمـش
هر شب می‌آمـدند به پـابـوس مـقـدمش            تنها همیشه چاه خبر داشت از غـمش!


اسرار سر به مُهر علی راز خلقت است
مردی که بی‌مبالغه اعجاز خلقت است

انسان درون نقـطۀ پـرگار او گـم است            هم اخم روی صورت او، هم تبسم است
کـوه طـلا به دیـدۀ او کـاه گـنـدم اسـت            ای روزگار! درد علی درد مردم است
هر سائلی که دست طلب پیش او گرفت
دیگر به زنـدگـانی شاهـانه خـو گرفت

خورشید در حریم عـلی معـتکـف شده            مجـمـوعـۀ فـضـائـل او مـخـتـلـف شده
حتی عدو به بـرتـری‌اش معـترف شده            وقتی که کعبه سوی نجف منعطف شده

یعـنی که محـو او شـده پـروردگـار هم
هـفـت آسـمـان و نه فـلـک پـایـدار هـم

آن شب که کار داشته با مصطفی، خدا            آن شـب که رفـته بود به دیـدار با خـدا

آن شب که فـاصله دو کمان بود تا خدا            پـرسید: این صدای عـلی بود یا خـدا؟!
یعنی که نیست لحظه‌ای از حق جدا علی
آنگـاه وقت بدرقـه گـفـتـند: «یا عـلی»

وابـسته است هـستی عـالم به هست او            زهراست مست او، حسنین اند مست او
امکان پذیر نیست به میدان شکست او            دشمن مگـر هلاک نگـردد به دست او
بـاید که جـامـه از تن خـود در بیـاورد
شـایـد که رحـم بـر دل حـیـدر بـیـاورد

در دولت عـلی چه برادر، چه دیگری            سـهـمـی نـبـرده‌انـد مـگـر بـا بـرابـری
هرگز عرب نداشت به هر قوم برتری            چون او ندیده است کسی عدل گستری
خدمتگزار و قاضی و شیخ و وزیرشان
هر یک بـرابـرنـد به چـشـم امـیـرشان

رسمش بگو چه شد؟! که لقب مانده از علی            یک اسم در جهان عرب مانده از علی
بر گـردن زمـانه طلب مـانـده از عـلی            دردا، بشر چـقدر عـقب مانده از عـلی
مـولای دستـگـیر! به فـریـادمـان برس
یـا ایـهـا الامـیـر! به فـریـادمـان بـرس

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛  کلماتی همچون معترف و منحرف دارای بار معنایی منفی هستند و به هیچ عنوان شایسته نیست از این کلمات برای خداوند و کعبه بکار ببریم

حتی خدا به بـرتـری‌اش معـتـرف شده            وقتی که کعبه سوی نجف منحرف شده 

مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : مجتبی دسترنج نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هُـرم نجف حـرارتـمان را زیاد کرد            گرمایِ عشق، طاقتمان را زیاد کرد

مانند بـوذر از کـرمش زر گـرفته‌ایم            مِهر علی‌ست ثروتـمان را زیاد کرد


عـنوان مـاست عـبد کـرمخانه نجـف            عبدش شدیم، شُهـرتمان را زیاد کرد

از وادی السلام عـلی تا که رَد شدیم            شوقِ به مرگ جرأتمان را زیاد کرد

با یا علی زمین و زمان را بِهَم زدیم            تـأثـیـر ذکـر قـدرتـمان را زیـاد کرد

گـفـتیم شـیعـه‌ایم، طـرفـدار حـیـدریم            این گفته خوب عزّتمان را زیاد کرد

بودیم مستِ بوسه به درب حرم ولی            ایـوان طـلاش لـذّتـمـان را زیاد کرد

ما را سحر به صحن رساند و غروب بُرد            سـهـمــیـۀ زیـارتـمـان را زیـاد کـرد

مـا کـاه خـواسـتـیـم ولی کـوه داد، آه            اینگـونه او جـسارتـمان را زیاد کرد

بی‌قـیـمت آمـدیم به بـازار مـرتـضی            دستش رسید، قـیـمتمان را زیاد کرد

گر روسیاه گر که بَد، اما به این خوشیم            مـولای ما شـفـاعـتـمان را زیاد کرد

یا مظهرالعجائب و یا مـرتضی علی            ذکـر عـلی عـبـادتـمـان را زیـاد کرد

آری همین مسیر نجف تا به کربلاست            هر سـاله باز هـمـتـمان را زیاد کرد

در کـربـلا تـمـام عـلـی‌ها فـدا شـدنـد            این داغ ها مصیـبتـمان را زیاد کرد

: امتیاز

مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : حسین عباسپور نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

مانند باران بود و بر دل‌ها ترنّم داشت           مانند چشمه لطف سرشارش تداوم داشت

در سفـره‌اش نان جـوین خشک بود اما           در کیسۀ خـیرات نان گرم گـندم داشت


از برکت دستان او شهری نمک می‌خورد           شهری که در آزردن قلبش تفاهم داشت

هم دوست هم دشمن نمک بر زخم او پاشید           او باز هم شوق هدایت، درد مردم داشت

یا نیمه‌شب همسایه‌هایش را دعا می‌کرد           یا از غمی دیرینه با چاهی تکلم داشت

مـرداب‌ها هر چند قـدرش را نفهـمـیدند           او باز باران ماند و بر دل‌ها ترنّم داشت

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

زندگی با عاشـقی باشد صفـایش بیشتر            هر که عاشق شد خدا دارد هوایش بیشتر
دل که بی‌دلـدار شد دیگـر نـدارد آبـرو            شهرِ بی‌عاشق شود درد و بلایش بیشتر


عشق اصلا رزق را چندین برابر می‌کند            سائل عـاشق شود نان و نـوایش بیشتر
کعبۀ سیار یعنی قـلبِ هر کس که بُـوَد            آتش عـشق عـلـی و بـچـه‌هایش بیـشتر
بارها اثبات گشته دردهایش کمتر است            هر که شد یا مرتضی یا مرتضایش بیشتر

بـهـترین‌های جـهان، دلداده گان حـیدرند
آسـمـانـی‌هـا گـدای دودمــان حــیـدرنـد

این قبیله هر چه باشی سر به راهت می‌کنند            غم نخور از روسیاهی که نگاهت می‌کنند
هم در اینجا هم قیامت دستگیرت می‌شوند            کن غـلامی عـلی را پادشاهت می‌کـنند
پای این پرچم بمان اینها ثواب خویش را            روز محشر جانشین هر گناهت می‌کنند
هر چه می‌خواهی طلب کن از شهنشاه نجف            رو نزن بر غیر حیدر روسیاهت می‌کنند
مثل کعبه سینه چاک مرتضی باشی اگر            تا قیامت بر دو عالم قبله گاهت می‌کنند

این در و آن در نزن اصلا ندارد این زمین
تکیه گاهی مطمئن تر از امیرالمؤمنین

ذکر هر اعجاز علی و ذکر طوفان‌ها علی            نقـش سـربند تـمام مـرد مـیـدان‌ها علی
این که پیغمبر به سجده گفت علی، یعنی فقط            مهر تائید است بر سبحانَ سبحان‌ها علی
بر هـمه ادیـان بـنازد تا قـیامت دین ما            هست وقتی اولین مرد مسلـمان‌ها علی
مدعی‌های خلافـت قـرن‌ها قبل از شما            شد امیـرالمـؤمنـینِ کل دوران‌ها عـلـی
بس بُوَد در مدح و توصیفش همین یک افتخار            داشت مثل مصطفی گهواره جنبان‌ها علی

در صحابه کیست با احمد برادر جز علی
بود پرچم دست که، در روز خیبر جز علی

در غلامی‌ات خلاصه می‌شود آقا شدن            دشمنانت یک به یک محکوم بر رسوا شدن
تو همان هستی که ایمان بر وجودت داشتن            هست شرط لازم عیسی شدن، موسی شدن
عقل گم کرده به پیش معجزاتت دست و پا            وصف تو بالاتر از در فهم انسان جا شدن
قـل هـوالله احـد با تو مـجـسّـم می‌شـود            جز تو باشد کار که این قدر بی‌همتا شدن
آمدی اصلا در این دنیا به عشق فاطمه            لایق جـز تو نـباشد هـمسر زهـرا شدن

چه مقامی چه مقامی، شد جهان حیران تو
کیستی که فاطمه جان می‌کند قربان تو

مـور ناچـیزم پـناهـم ده سـلیـمان نجف            بی‌نظیرم کن علی جان مثل ایوان نجف
همدم ویران نشین‌ها، یک شبی بد بگذران            کـن مـرا آبــاد مـانـنـد بـیـابــان نـجـف
کاش بودم لایق آقا، می‌شدم همسایه‌ات            این جوان را پیر کرده درد هجران نجف
نیست این وادی اگر جنت، چرا فرموده‌اند            روح مومن بعد مردن هست مهمان نجف
شوق همسایگی‌ات هم صالح و هم هود را            مـثـل نـوح و آدم آورده بـیـابـان نجـف

مؤمنین را شیر میدان می‌کند این سرزمین
از نجـف آغـاز می‌گـردد قـیام اربعـین

ای عـلـی عـالـی اعـلا امـیر المـؤمنـین            حضرت حـلال مشکل‌ها امیرالمؤمنین
می‌شود ساعت به ساعت مشکل ما بیشتر            سیـدی انـظـر الـیـنـا یا امـیـرالمـؤمنین
ما گـرفـتاریم، ما درمـاندۀ درمـانـده‌ایم            ای پـنـاه بـی‌کـسی مـا امـیـر الـمـؤمنین
راه خانه هیچ، صاحب خانه را گم کرده‌ایم            الدخـیل، الغـوث ابـانـا یا امیرالمؤمنین
خسته هستیم از غروب جمعه‌های بی‌کسی            کن گـره از کار دنـیا وا امیرالـمؤمنین

چارۀ بیچارگی‌ها مهدی موعود توست
التـیـام درد دنیا مـهـدی موعـود توست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بـهـترین‌های جهان، دیوانگان حیدرند            آسـمـانی‌هـا گـدای دودمــان حـیـدرنـد

مدح و مرثیۀ امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

برای طوف نجف واژه‌ها قـطار شدند            به یمن مدح علی، جمله رستگار شدند

حـدیث مـنـزلـت بـوتـراب را گـفـتـنـد            به سوی خانه خـورشید رهسپار شدند


به صفحه صفحه نهج البلاغه بوسه زدند            شدند دُرّ نجـف، جـمله‌ای قصار شدند

زلال می‌گـذرد خـطـبۀ تـطـنـجـیـه‌اش            سـرودۀ لب مـیـثـم به روی دار شـدند

چه عـاشـقـانه میان حـریر سبـز غزل            برای هـدیه به حـوریـه‌اش نـثار شدند

رجز شدند و زره پوش یا علی گـفتند            بـرادر دم یـاهـوی ذوالـفــقــار شـدنـد

برای سـجـده به او قـبله بی‌قـرار شود
اگر که گوشه‌ای از فضلش آشکار شود

بهشت حجره‌ای از روضۀ منوّر اوست            سریر عرش خـدا بارگاه دیگر اوست

سلوک نوری خورشید در مدار علی‌است            غـبـار راهِ قـدم‌هـای ذره‌پـرور اوست

به وصلـه‌های عـبـایش دخـیل می‌بندد            فلک که خادم حلقه به گوش قنبر اوست

نسیم صبح نجف که جهان به او زنده است            شـمیـم روح فـزای تن مـعـطر اوست

همان کسی که پیمبر به آیه آیه خویش            به افـتخار بگـوید عـلی بـرادر اوست

کسی که صورت ملکـیۀ خداوند است            ملـیکـۀ هـمه کـائـنـات هـمـسر اوست

تـرّنـم لب سـاقی است دم به دم زهـرا            رواق قلب عـلی بارگـاه کـوثر اوست

علی همان که به اشراق عرش تابیده است
وجـود او سـنـد مـسـتـدلّ توحـید است

علی که آیۀ قهر است برق شمشیرش            علی که سورۀ حشر است صور تکبیرش

دل تمـامی ما قـلعـه‌ای که او بی‌جنگ            به غـمزۀ نگهی کرده است تسخیرش

علی که آیۀ نور است خط به خط وصفش            عـلی که نقـطه با بوده است تفـسیرش

علی که نسخۀ لاهوت نام دیگر اوست            منـزّه است از آن که کـنـیم تـعـبـیرش

هـمـان که آیـنـه‌ها می‌شوند دلـتـنگـش            میان قـاب دل فـاطمه است تصویرش

چه کـرده از دل فـولاد تـاک می‌روید            وجود آهن بی‌جان شده نـمک گـیرش

علی علی غـزل دانه‌های تسبیح است
زیارت نجـفـش حاجت مـفـاتـیح است

شـبـیـه ذات خــدا آفــریـده شـد ذاتـش            عـروج کـرده نـبـی تا کـند مـلاقـاتـش

میان خـلـق خـدا آن کـسی پـیـمـبر شد            که بـوده نـاد عـلـی نـغـمـۀ مـنـاجـاتش

کسی که هم سخـنش بود، شد کـلیم الله            کسی که بود نجف سرزمین میـقـاتش

خراب کوثر او سلـسـبـیل و تسنـیـم‌اند            فـرشـته‌ها همه مخـمور در خـراباتش

تـبـسـمـش غـزل آفـریـنـش نـور است            علی‌ست نور خدا، فاطمه است مشکاتش

نزول وحی خدا رشحه‌ای ز نور علی‌ست            که مـدح کـرده عـلـی را تـمـام آیـاتش

شده است مرکب طفلی یتـیم در بازی            کسی که می‌گذرد فوق عرش اوقاتش

شـنـاسـنـامـۀ او روح قل هـو الله است
به غیر راه علی هر چه هست بیراهه است

می طهور ضریحش شده به جان جاری            عـلـی عـلـی شده در بـاده اذان جاری

دلـیـل مـسـتی ما از حلالـزادگی است            علی علی شده در شیر مادران جاری

نـجـات بـخـش تــمـامی انـبـیـا او بـود            شبیه کشتی نوح است در زمان جاری

هــمـیـشـه نــغــمــه یـا لا الـه الا هــو            کـنار نـام عـلی بوده بر زبـان جـاری

خروش کرده دم لافـتای روح الامیـن            شده است در نفس هفت آسمان جاری

همیشه عطر علی جاری است در تاریخ            زلال فضل علی هست همچنان جاری

حدیث غـربت او را یتـیـم‌ها خـوانـدند            شده است در غزل مادری جوان جاری

طناب در وسط کوچه شرمسارش کرد
شکست قامت حوریه، داغدارش کرد

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عـلـمـا مـوقـع تـدریـس عـلـی می‌گویند           زحل و زهره و بِرجیس علی می‌گویند

صالح و یوشع و جرجیس علی می‌گویند           تا نخ و سـوزن ادریس عـلی می‌گـویند


دائم از هر طرف عرش خبر می‌شنوم

«ها عـلیٌ بـشرٌ کـیف بشر» می‌شـنوم

یوسف از دست زلیخا به علی بُرد پناه           نـوح با دیـدن دریـا به عـلـی بُـرد پـناه

هر نفس حضرت عیسی به علی بُرد پناه           دل در سوخت و زهرا به علی بُرد پناه

هیچ کس در طلب میکده سردرگم نیست

به خدا میکده‌ای غیر علی در خم نیست

«عین»تو هست به معنای عُلو درجات           «لام» تو هست همان لام سلام و صلوات

«یاء» تو یاء حسین است که بین دو صلات           می‌کـشاند دل غـمگین مرا سمت فرات

سند غـربت تو خـون حسین است علی

راز حـقـانـیـتت در ثـقـلـین است عـلـی

زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده           وای بر آنکه دلش را به عـلی نـسپرده

متواری شده از وحشت و در دم مرده           هر که از تیغ دو دم جان به سلامت برده

هر که از شیـوۀ جـنگاوری‌ات شد آگاه

گـفـت:«لا حــول ولا قــوة الا بــا لله»

در کویری که به دریای کرم نزدیک است           عاشقت هستم وقلبم به حرم نزدیک است

نجف اینجاست! فقط چند قدم نزدیک است           کفر وایمان من امروز به هم نزدیک است

در مـقـامـت دهـنـم بـسـته بـمـاند بهـتر

عـشـق آهـسـته و پـیـوسـته بمـاند بهتر

نخل‌ها اشک تو را زیر نظـر داشته‌اند           رودها از جـریـان تـو خـبـر داشـتـه‌اند

بـادها پـرده ز اسـرار تـو بـرداشـتـه‌اند           خـاک‌ها چـشم به دسـتان پـدر داشته‌اند

ابـرها با کـرمت مـایۀ رحـمت شـده‌اند

فقـرا در حرمت صاحب مُکنت شده‌اند

شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن           لا فـتـایی شـدن و سـاقـی کـوثـر بـودن

فـاتـح یـک تـنـۀ قــلـعـۀ خـیــبـر بـودن           بـا پـیـمــبـر هـمـۀ عـمـر بـرادر بـودن

نفـسـت عـطر نـفـس‌هـای مـحـمـد دارد

بـردن نــام تـو شـیـریـنـی بـی‌حـد دارد

گــذر مــاه بـه تــاریـکـی چــاه افـتــاده           باز از اشک غمت چشمه به راه افتاده

مـنکـر تو که به این روز سـیـاه افـتاده           در نـمـاز شب خـود هم به گـناه افـتاده

زندگی بی‌عـلی اصلا چه صفایی دارد

«مطرب عشق عجب ساز ونوایی دارد»

نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم           متـفـرق شده بـودیـم که یکـدست شـدیم

عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم           تا ز پیمانۀ «اکـملت لکـم» مست شدیم

عطر«اتممت علیکم» همه جا را پُر کرد

نان بد گـوی بد اندیش تو را آجـر کرد

اولین مرحلۀ عشق پـریشان شدن است           اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است

صاحب دائمی ملک سلیمان شدن است           زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است

در شـب قـدر به آوای جـلـی می‌گـویـد

به عـلـیٍ بـه عـلـیٍ بـه عـلـی می‌گـویـد

خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان           بادل سوخـته آرام وحزین شعر بخوان

به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان           بر هـمین پلۀ اول بنـشـین شعـر بخوان

چه قشنگ است شبی غرق تماشا بودن!

«شهریار» غـزل حضرت مولا بودن

: امتیاز

مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مسمط

می‌گذرد روز و شب، زندگی‌ام با علی           بـنـدۀ یـا هــو شـدم، بـنـدۀ مــولا عـلـی

عرش خدا كرده است، شهر نجف را علی           فاضل و افضل علی، عالی و اعلی علی


جان عـلی فـاطـمه، هـستی زهـرا علی‌

بـنـدۀ بـنـده نـواز، خــاكـی بـالا نـشـیـن           وصـلـۀ نـعـلـین او، نـقـطۀ ثـقـلِ زمـین

مـالک روز جـزا، حـاكـم فـی یـوم دین           موقع طوفان كه شد، گفت خـدا اینچنین

نوح! پـریشان نبـاش، زود بگو یا علی

ای دل اگرعـاشـقی، در پی دلـدار باش           پـشـت درِ خــانـۀ، حــیـدر کــرار بـاش

جـان بـده پـای عـلی، مـیـثم تـمـار باش           خسته نشو در بزن، عاشق این کار باش

دل بکـن و دل بـبـر، از هـمه الا عـلی

دست گدا خالی و، دست كریمان طلاست           بر سر خوان علی، روزی مهمان طلاست

در نجف مرتضی، قطرۀ باران طلاست           شكر خدا بر سرم، سایۀ ایوانْ طلاست

عـزّت امـروز عـلی، عزّت فردا عـلی

سـاقی كـوثـر عـلی، نَفْـسِ پیـمـبر علی           زینت مـنـبر عـلی، فـاتـح خـیـبـر عـلی

از همه بهتر علی، ظاهر و مظهر علی           یا علی حـیدر علی، یا عـلی حیدر علی

شیعۀ حـیـدر بگو، یكـصد و ده تا عـلی

چشم علی روشن است، تا قمرش فاطمه است           شكر خدا می‌كند، دور و برش فاطمه است

پشت نكرده به جنگ، پشت سرش فاطمه است           كِیْ به زمین می‌خورد، تا سپرش فاطمه است

فاطمه وقتی كه رفت، شد تك و تنها علی

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

توان بخشیده ذکرت هر مریض ناتوان را هم           زبان درد دل دادی زبان بی‌زبان را هم

گواهی داده رد الشمس تکوین است در مشتت           برای چهار رکعت می‌زنی برهم زمان را هم


برایت سوخـتم خاکـستر من آبرویم شد           به زیر دین خود آورده‌ام آتش فشان را هم

ضرر اینست که در پای عشقت بی‌ضرر باشم           سراسر سود خالص کرده‌ای حتی زیان را هم

برای ایـلـیا انجـیل افـتادست بر سجـده           چگونه بنده خود کرده‌ای نصرانیان را هم

من از سلمان سیصد ساله فهمیدم جوانی را           که پیر عشق می‌سازد ولایت هر جوان را هم

عجب خیریه‌ای داری به روی شانه‌ات مولا           شریک کار خیرت کرده‌ای خرما و نان را هم

مؤذّن بی‌علی تکبیر نه تکـفیر می‌گوید           همیشه نام تو توحید می‌بخشد اذان را هم

نجف آمد به میدان کعبه هم مایل بسویش شد           نشانی داده‌ای با قبه‌ات سنگ نشان را هم

تو دستت بر سر هرکس که آمد سقف امنی شد           به سلطانی رساندی قنبر بی‌خانمان راهم

صبوری پای صبرت زانوی شاگردی‌اش را زد           گلویت نرم کرده از خجالت استخوان را هم

همینکه رفت زهرا زود پیرت کرد هجرانش           به سوگ این خزان آورده‌ای عمری خزان را هم

: امتیاز

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

چارده قرن است از قتل عدالت رد شدی           از کنار خون او، دنیا! چه راحت رد شدی
فکر کردی، بی‌علی هم اهل ایمانی، ولی           بی‌ولی، در امتحان بیع و بیعت، رد شدی


از «قسیم النار و الجنة»، جدایی تا به کی؟           از بهشت سرنوشتت، با چه قیمت رد شدی؟

با چه رویی، چشم بستی روی «اکملت لکم»؟           با لگد از پهلوی آیات عصمت رد شدی؟
پای بر اوراق مصحف، می‌گذاری می‌روی           ای که از آیات قرآن، بی‌ولایت رد شدی!
فکر می‌کردی که بی‌حُجّت، شود حَجّت قبول           با فروعت، از اصول و از اصالت رد شدی
«باز باش ای باب رحمت تا ابد»، را خوانده‌ای؟           چیست جز لعنت، اگر از باب رحمت رد شدی؟
گر چه تقدیر خلایق، هر چه لایق می‌شود           حیف از این نعمت، که از آن بی‌لیاقت رد شدی
چارده قرن است، تقدیرت به جز حسرت نبود           تا که از درد علی، بی‌درد و حسرت رد شدی
عدل او دیگر مزاحم نیست، پس راحت بخواب           ای که از خون علی، اینقدر راحت رد شدی!

: امتیاز

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دعـا کـنیـد دگـر فـرصت مـداوا نیست            دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست

تـمـام زهــر اثـر کـرده بـر تـنـش امـا            به سینه‌اش اثری غیر زخم دنیا نیست


یتـیم‌ها همگی کاسه‌های شـیر به دست            میان کوچه نشستند و ذرّه‌ای جا نیست

چـه‌ها به روز یـتـیــمـان کـوفـه آورده            همین دو روز که در بستر است و سرپا نیست

طبیب کرده جوابش نشانه‌اش این است            که دستمال به فرق شکسته پـیدا نیست

دل شکـستـۀ زینب شکـستـه‌تـر می‌شـد            هزار شکر که زخمِ سرِ علی وا نیست

هـمه به خاطـر زینب عـزا گـرفـتند و            کـسی به فکـر دلِ بیـقـرار سـقـا نیست

حسن، حسین، ابالفضل و دیگران هستند            علی اگر برود دخـترش که تنها نیست

چه کوفه‌ای بشود بعد مرتضی که بجز            لبـاس پـاره تن بچـه‌های زهـرا نیـست

ز کوفه می‌رود و وقت بازگـشت فقـط            سرِ شکـستۀ سجـاد، روی نی‌ها نیست

فـدای غربت طفـلی که دست بر پهلـو            به گریه گفت ببینم صدای بابا نیست؟!

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : اسماعیل‌ شبرنگ نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا نظـر بر این دل پُـر الـتهـابم می‌کنی            با نوای دلنـشین خویش خـوابم می‌کنی

مطمئنم با نگاهی این شب قدر ای علی            تو حـسابم می‌کـنی و مستجـابم می‌کنی


معجزه در چشم تو یعنی خدا را یافـتن            ذره‌ای ناچـیـزم و چون آفـتابـم می‌کنی

دست ما را داده‌ای دست حسین فاطمه            آه آبـاد تـوأم وقـتـی خــرابـم مـی‌کـنـی

اشک می‌ریزم که مرهم روی زخمانت شوم            قطره قـطره با غمت اینبار آبم می‌کنی

چشم‌هایم چشمۀ جوشان الطاف شماست            گریه باشم خارج از هر چه سرابم می‌کنی

آه ای بابـا بـزرگ کـربـلا امـشب مـرا            روضه‌خوان غربت طفل ربابم می‌کنی

روضه‌خوانم روزه‌ام با روضۀ تو وا شده            یا حسینی گفتم و چشمان من دریا شده

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مجید رجبی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

سحر است و سحر عمر علی پایان است            این سحر مژدهٔ پایان شب هجران است
این سحرگاه سـحرگاه وصال یار است            تا سحر دیده حق بین عـلی بیدار است


تا سحـر زیر لـبش زمـزمـه دارد مولا            زیـر لـب نـالـه یـا فـاطـمـه دارد مـولا

ای سفـر کرده بـبـین هـمسـفرت می‌آید            یار و همسنگر خـونین جگـرت می‌آید
خون دل خوردن و صبر است پس از تو کارم            فـاطـمه جان هـوس روی پیـمـبر دارم
بی‌فـروغ رخ تو لیل و نهارم تار است            قاتل همسر تو میخ و در و دیوار است
یاد داری که چه سان دست علی را بستند            پیش چشمان ترم پهلـوی تو بشکـسـتند
تو الف بودی از جور و ستم دال شدی            بهر یـاری من از کیـنه تو پامال شدی
کاش آن جا وسط کوچه علی جان می‌داد            یا خـدا عـمـر مرا بعـد تو پایان می‌داد
گـویی ایـام فـراغ من و تو سـر گـشته            وقت دیـدار تو و همسرت حـیدر گشته

: امتیاز