کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

عـلـمـا مـوقـع تـدریـس عـلـی می‌گویند           زحل و زهره و بِرجیس علی می‌گویند

صالح و یوشع و جرجیس علی می‌گویند           تا نخ و سـوزن ادریس عـلی می‌گـویند


دائم از هر طرف عرش خبر می‌شنوم

«ها عـلیٌ بـشرٌ کـیف بشر» می‌شـنوم

یوسف از دست زلیخا به علی بُرد پناه           نـوح با دیـدن دریـا به عـلـی بُـرد پـناه

هر نفس حضرت عیسی به علی بُرد پناه           دل در سوخت و زهرا به علی بُرد پناه

هیچ کس در طلب میکده سردرگم نیست

به خدا میکده‌ای غیر علی در خم نیست

«عین»تو هست به معنای عُلو درجات           «لام» تو هست همان لام سلام و صلوات

«یاء» تو یاء حسین است که بین دو صلات           می‌کـشاند دل غـمگین مرا سمت فرات

سند غـربت تو خـون حسین است علی

راز حـقـانـیـتت در ثـقـلـین است عـلـی

زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده           وای بر آنکه دلش را به عـلی نـسپرده

متواری شده از وحشت و در دم مرده           هر که از تیغ دو دم جان به سلامت برده

هر که از شیـوۀ جـنگاوری‌ات شد آگاه

گـفـت:«لا حــول ولا قــوة الا بــا لله»

در کویری که به دریای کرم نزدیک است           عاشقت هستم وقلبم به حرم نزدیک است

نجف اینجاست! فقط چند قدم نزدیک است           کفر وایمان من امروز به هم نزدیک است

در مـقـامـت دهـنـم بـسـته بـمـاند بهـتر

عـشـق آهـسـته و پـیـوسـته بمـاند بهتر

نخل‌ها اشک تو را زیر نظـر داشته‌اند           رودها از جـریـان تـو خـبـر داشـتـه‌اند

بـادها پـرده ز اسـرار تـو بـرداشـتـه‌اند           خـاک‌ها چـشم به دسـتان پـدر داشته‌اند

ابـرها با کـرمت مـایۀ رحـمت شـده‌اند

فقـرا در حرمت صاحب مُکنت شده‌اند

شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن           لا فـتـایی شـدن و سـاقـی کـوثـر بـودن

فـاتـح یـک تـنـۀ قــلـعـۀ خـیــبـر بـودن           بـا پـیـمــبـر هـمـۀ عـمـر بـرادر بـودن

نفـسـت عـطر نـفـس‌هـای مـحـمـد دارد

بـردن نــام تـو شـیـریـنـی بـی‌حـد دارد

گــذر مــاه بـه تــاریـکـی چــاه افـتــاده           باز از اشک غمت چشمه به راه افتاده

مـنکـر تو که به این روز سـیـاه افـتاده           در نـمـاز شب خـود هم به گـناه افـتاده

زندگی بی‌عـلی اصلا چه صفایی دارد

«مطرب عشق عجب ساز ونوایی دارد»

نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم           متـفـرق شده بـودیـم که یکـدست شـدیم

عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم           تا ز پیمانۀ «اکـملت لکـم» مست شدیم

عطر«اتممت علیکم» همه جا را پُر کرد

نان بد گـوی بد اندیش تو را آجـر کرد

اولین مرحلۀ عشق پـریشان شدن است           اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است

صاحب دائمی ملک سلیمان شدن است           زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است

در شـب قـدر به آوای جـلـی می‌گـویـد

به عـلـیٍ بـه عـلـیٍ بـه عـلـی می‌گـویـد

خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان           بادل سوخـته آرام وحزین شعر بخوان

به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان           بر هـمین پلۀ اول بنـشـین شعـر بخوان

چه قشنگ است شبی غرق تماشا بودن!

«شهریار» غـزل حضرت مولا بودن

: امتیاز

مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مسمط

می‌گذرد روز و شب، زندگی‌ام با علی           بـنـدۀ یـا هــو شـدم، بـنـدۀ مــولا عـلـی

عرش خدا كرده است، شهر نجف را علی           فاضل و افضل علی، عالی و اعلی علی


جان عـلی فـاطـمه، هـستی زهـرا علی‌

بـنـدۀ بـنـده نـواز، خــاكـی بـالا نـشـیـن           وصـلـۀ نـعـلـین او، نـقـطۀ ثـقـلِ زمـین

مـالک روز جـزا، حـاكـم فـی یـوم دین           موقع طوفان كه شد، گفت خـدا اینچنین

نوح! پـریشان نبـاش، زود بگو یا علی

ای دل اگرعـاشـقی، در پی دلـدار باش           پـشـت درِ خــانـۀ، حــیـدر کــرار بـاش

جـان بـده پـای عـلی، مـیـثم تـمـار باش           خسته نشو در بزن، عاشق این کار باش

دل بکـن و دل بـبـر، از هـمه الا عـلی

دست گدا خالی و، دست كریمان طلاست           بر سر خوان علی، روزی مهمان طلاست

در نجف مرتضی، قطرۀ باران طلاست           شكر خدا بر سرم، سایۀ ایوانْ طلاست

عـزّت امـروز عـلی، عزّت فردا عـلی

سـاقی كـوثـر عـلی، نَفْـسِ پیـمـبر علی           زینت مـنـبر عـلی، فـاتـح خـیـبـر عـلی

از همه بهتر علی، ظاهر و مظهر علی           یا علی حـیدر علی، یا عـلی حیدر علی

شیعۀ حـیـدر بگو، یكـصد و ده تا عـلی

چشم علی روشن است، تا قمرش فاطمه است           شكر خدا می‌كند، دور و برش فاطمه است

پشت نكرده به جنگ، پشت سرش فاطمه است           كِیْ به زمین می‌خورد، تا سپرش فاطمه است

فاطمه وقتی كه رفت، شد تك و تنها علی

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

توان بخشیده ذکرت هر مریض ناتوان را هم           زبان درد دل دادی زبان بی‌زبان را هم

گواهی داده رد الشمس تکوین است در مشتت           برای چهار رکعت می‌زنی برهم زمان را هم


برایت سوخـتم خاکـستر من آبرویم شد           به زیر دین خود آورده‌ام آتش فشان را هم

ضرر اینست که در پای عشقت بی‌ضرر باشم           سراسر سود خالص کرده‌ای حتی زیان را هم

برای ایـلـیا انجـیل افـتادست بر سجـده           چگونه بنده خود کرده‌ای نصرانیان را هم

من از سلمان سیصد ساله فهمیدم جوانی را           که پیر عشق می‌سازد ولایت هر جوان را هم

عجب خیریه‌ای داری به روی شانه‌ات مولا           شریک کار خیرت کرده‌ای خرما و نان را هم

مؤذّن بی‌علی تکبیر نه تکـفیر می‌گوید           همیشه نام تو توحید می‌بخشد اذان را هم

نجف آمد به میدان کعبه هم مایل بسویش شد           نشانی داده‌ای با قبه‌ات سنگ نشان را هم

تو دستت بر سر هرکس که آمد سقف امنی شد           به سلطانی رساندی قنبر بی‌خانمان راهم

صبوری پای صبرت زانوی شاگردی‌اش را زد           گلویت نرم کرده از خجالت استخوان را هم

همینکه رفت زهرا زود پیرت کرد هجرانش           به سوگ این خزان آورده‌ای عمری خزان را هم

: امتیاز

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : قاسم صرافان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

چارده قرن است از قتل عدالت رد شدی           از کنار خون او، دنیا! چه راحت رد شدی
فکر کردی، بی‌علی هم اهل ایمانی، ولی           بی‌ولی، در امتحان بیع و بیعت، رد شدی


از «قسیم النار و الجنة»، جدایی تا به کی؟           از بهشت سرنوشتت، با چه قیمت رد شدی؟

با چه رویی، چشم بستی روی «اکملت لکم»؟           با لگد از پهلوی آیات عصمت رد شدی؟
پای بر اوراق مصحف، می‌گذاری می‌روی           ای که از آیات قرآن، بی‌ولایت رد شدی!
فکر می‌کردی که بی‌حُجّت، شود حَجّت قبول           با فروعت، از اصول و از اصالت رد شدی
«باز باش ای باب رحمت تا ابد»، را خوانده‌ای؟           چیست جز لعنت، اگر از باب رحمت رد شدی؟
گر چه تقدیر خلایق، هر چه لایق می‌شود           حیف از این نعمت، که از آن بی‌لیاقت رد شدی
چارده قرن است، تقدیرت به جز حسرت نبود           تا که از درد علی، بی‌درد و حسرت رد شدی
عدل او دیگر مزاحم نیست، پس راحت بخواب           ای که از خون علی، اینقدر راحت رد شدی!

: امتیاز

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دعـا کـنیـد دگـر فـرصت مـداوا نیست            دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست

تـمـام زهــر اثـر کـرده بـر تـنـش امـا            به سینه‌اش اثری غیر زخم دنیا نیست


یتـیم‌ها همگی کاسه‌های شـیر به دست            میان کوچه نشستند و ذرّه‌ای جا نیست

چـه‌ها به روز یـتـیــمـان کـوفـه آورده            همین دو روز که در بستر است و سرپا نیست

طبیب کرده جوابش نشانه‌اش این است            که دستمال به فرق شکسته پـیدا نیست

دل شکـستـۀ زینب شکـستـه‌تـر می‌شـد            هزار شکر که زخمِ سرِ علی وا نیست

هـمه به خاطـر زینب عـزا گـرفـتند و            کـسی به فکـر دلِ بیـقـرار سـقـا نیست

حسن، حسین، ابالفضل و دیگران هستند            علی اگر برود دخـترش که تنها نیست

چه کوفه‌ای بشود بعد مرتضی که بجز            لبـاس پـاره تن بچـه‌های زهـرا نیـست

ز کوفه می‌رود و وقت بازگـشت فقـط            سرِ شکـستۀ سجـاد، روی نی‌ها نیست

فـدای غربت طفـلی که دست بر پهلـو            به گریه گفت ببینم صدای بابا نیست؟!

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : اسماعیل‌ شبرنگ نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تا نظـر بر این دل پُـر الـتهـابم می‌کنی            با نوای دلنـشین خویش خـوابم می‌کنی

مطمئنم با نگاهی این شب قدر ای علی            تو حـسابم می‌کـنی و مستجـابم می‌کنی


معجزه در چشم تو یعنی خدا را یافـتن            ذره‌ای ناچـیـزم و چون آفـتابـم می‌کنی

دست ما را داده‌ای دست حسین فاطمه            آه آبـاد تـوأم وقـتـی خــرابـم مـی‌کـنـی

اشک می‌ریزم که مرهم روی زخمانت شوم            قطره قـطره با غمت اینبار آبم می‌کنی

چشم‌هایم چشمۀ جوشان الطاف شماست            گریه باشم خارج از هر چه سرابم می‌کنی

آه ای بابـا بـزرگ کـربـلا امـشب مـرا            روضه‌خوان غربت طفل ربابم می‌کنی

روضه‌خوانم روزه‌ام با روضۀ تو وا شده            یا حسینی گفتم و چشمان من دریا شده

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مجید رجبی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

سحر است و سحر عمر علی پایان است            این سحر مژدهٔ پایان شب هجران است
این سحرگاه سـحرگاه وصال یار است            تا سحر دیده حق بین عـلی بیدار است


تا سحـر زیر لـبش زمـزمـه دارد مولا            زیـر لـب نـالـه یـا فـاطـمـه دارد مـولا

ای سفـر کرده بـبـین هـمسـفرت می‌آید            یار و همسنگر خـونین جگـرت می‌آید
خون دل خوردن و صبر است پس از تو کارم            فـاطـمه جان هـوس روی پیـمـبر دارم
بی‌فـروغ رخ تو لیل و نهارم تار است            قاتل همسر تو میخ و در و دیوار است
یاد داری که چه سان دست علی را بستند            پیش چشمان ترم پهلـوی تو بشکـسـتند
تو الف بودی از جور و ستم دال شدی            بهر یـاری من از کیـنه تو پامال شدی
کاش آن جا وسط کوچه علی جان می‌داد            یا خـدا عـمـر مرا بعـد تو پایان می‌داد
گـویی ایـام فـراغ من و تو سـر گـشته            وقت دیـدار تو و همسرت حـیدر گشته

: امتیاز

مناجات شب قدری با خداوند کریم

شاعر : رضا باقریان نوع شعر : توسل وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من            از معـصیت‌ها یک دل بیمار دارم من
پــرونـده‌ای آلـوده از کـردار دارم مـن            در پیـشگاه حضرت استغـفار دارم من


از بنده‌ای گمراه، امشب دستگیری کن
آقا به اشک چشم زینب دستگـیری کن

پائـین گـرفتم پـیش تو روی سـیـاهم را            گم کرده بودم در کویر خشک راهم را
شرمـنـده‌ام تکـرار کـردم اشـتـبـاهم را            چشم انتظارم، پرده پوشی کن گناهم را
این شرمساری حاصل یک عمر عصیان است
ارحمنی ای رب کریم، حالم پریشان است

از هر که امشب آمده غـم بیـشتر دارم            زیرا شب قدر است و اشکی مختصر دارم
گرد و غبار معصیت را روی سر دارم            از کارهـایم من خودم بهـتر خـبر دارم
اندازۀ یک عمر از من معصیت دیدی
لب وا نکرده، هر چه کردم را تو بخشیدی

این بزم را با مغفرت امشب مجلل کن            فعـل بـدِ من را به خـوبـی‌ها مبـدّل کن
کـار مرا هم دست اربـابـم مُـحَـوَّل کن            روز قیامت لحظه‌ای من را معطل کن
شـاید بـیـایـد آنکـه بـایـد از نـجـف آیـد
بهـر شـفـاعـت بـاز شـاه لـوکـشـف آید

: امتیاز

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : علی رضوانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

عـمـر عـلـی رسـیـد به پـایـان دفـترش            وقتی که سوخت سینۀ زهرای اطهرش

یک عـمر پا به پای مـصیـبات فـاطمه            خون دلی که خورد علی، ریخت از سرش


مردی که هست نقطۀ «با» شـأن نام او            افـتاده بـود روی زمین شـأن کـوثـرش

می‌سوخت پا به پای همان خانه‌ای که بود            یک روز قـتلگاه زن و بچه‌اش، درش

بعد از تمام ظلـم و جفـائی که دیده بود            امشب عـلی رسـید به دیـدار هـمسرش

این داغ مـانـده بر جگـر اُمِّ ایمن است            داغی که بود بغـض گـلوگیر همسرش

افـتـاده بـود گـوشـۀ گــودال قـتـلــگــاه            لعنت به شمر بی‌ادبی که به خنجرش...

می‌داد دست پـست سـقـیـفه فقـط هدف            شـمـشـیر اوست ارثـیۀ میـخ بی‌شـرف

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بعـد از تمـام حـادثـه‌هایی که دیـده بود            امشب عـلی رسـید به دیـدار هـمسرش

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است           برعکس گشته خیر به شر تکیه داده است
گـاهی شـود هـویت جـنگـل صنـوبـری           آن هم حساب کن به تبر تکیه داده است


از پنج تن چـهـار تنـش هم به مرتضی           عـالم اگر به پـنـج نفر تـکـیه داده است

این ماه ماه منـشق شب‌های کوفه است           ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده است
عـباس زیر بـازوی او را گـرفته است           این دفعه کهکشان به قمر تکیه داده است
گفتم که رفتنی است همان دم که دیدمش           می‌آیـد و پـدر به پـسر تکـیه داده است
زینب سی و سه سال پس از داستان میخ           چون مادرش نشسته به در تکیه داده است
زخـمی به نام فـاطمه سر ریز می‌شود           زخمی که سال‌ها به جگر تکیه داده است

: امتیاز

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : علیرضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش           دهید مژده‌اش اکنون، که می‌رسد به وصالش
به یاد یار غریبش مدام خون جگر خورد           گذشت در غم او، روز و هفته و مه و سالش


اگرچه رفته برون سالها ز شهر مدینه           هنوز خاطـره‌هایش نمی‌رود ز خـیالش

از آن زمان که شکستند استخوان هما را           فتاده است چو پروانه شعله در پر و بالش
گریست عمری و یک تن نگشت یاورش افسوس           کنون که او شده خندان، کنند گریه به حالش
رخش چو قرص قمر داشت جلوه در دل محراب           که تیغ خصم ستمگر شکافت تا به هلالش
طبیب دید حسن گرمِ «یارب» است و به سردی           بگـفت: وایِ دلِ او و آرزوی محـالش!
نهاد مـاهِ فروخـفته پا به خانۀ خورشید           ستاره بار شد از شوق، آفتـابِ جمالش
همیشه داشت سؤالی ز روگرفتنِ زهرا           نگیرد امشب الهی، علی، جواب سؤالش
سعادت دو جهانت گر آرزوست، فقیرا           مدار دست ز دامان لطف حیدر و آلش

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

سی‌سال هر شب روضۀ زهـرا گرفتم            شب‌های عـمـرم را هـمه احـیـا گرفتم

در بـیـن نـخـلـسـتان کـوفـه جـا گرفتم            شکـر خـدا که اذن رفـتـن را گـرفـتـم


زهـرای من درآسـمان‌ها هم خـبر شد

دیـگـر زمـان دیـدنـش نـزدیـکـتـر شد

سی‌سال دست بسـته دیـدم گریه کردم            از این و آن طعـنه شنـیدم گریه گردم

از خـانه تا مسجـد رسیـدم گریه کردم            خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم

تو رفـتـی و شـرمنـدگی مـانـده بـرایم

مسـمار خـیلی روضه‌ها خوانده برایم

بـهـتر که رفـتـی و عـذابـم را نـدیـدی            دیـگـر سـلام بـی‌جــوابــم را نـدیــدی

بی‌خـوابـیِ در وقت خـوابـم را ندیدی            از خـون فـرق سـر خـضابم را ندیدی

بعد از تو زهرا قسمت من درد و غم شد

در اوج غـربت چـاه کوفه هـمدمم شد

حـالا مـنـم بـا روضـه‌هـای رفـتـن تـو            هـسـتم هـمیـشـه در عـزای رفـتـن تـو

عـمـرم تـمـاما سـوخـت پـای رفتن تو            هـر روز جـان دادم بـرای رفـتـن تـو

یک عمر هرشب روضه‌خوانت می‌شدم من

سـیـنـه‌زن قــدّ کـمـانـت مـی‌شـدم مـن

سـیـنه‌زن قـدی که با مـسـمار خـم شد            افـتـاد مـا بـیـن در و دیــوار خــم شـد

از خـانه تا مسجـد بـرای یـار خـم شد            پشت سـرم در راه چـندین بار خم شد

دیــدار مـا روز دهــم پـائـیـن گــودال

دور تنی که رفـته با سرنـیزه از حال

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد معنایی و مستند نبودن مطالب تغییر داده شد؛ زیرا غرور در فرهنگ لغت به معانی زیر آمده است:« ۱ - ( مصدر ) فریفتن فریب دادن ۲ - ( مصدر ) مغرور بودن ۳ - ( اسم ) فریفتگی ۴ - تکبر نخوت ۵ - پندار خیال باطل ۶ - جوشهایی که بر صورت جوانان پر خون و خوش بنیه پیدا آید » با این معانی می بینید که غرور دارای بار منفی است و بیشتر ذمّ اهل بیت است.

بعد از تو این مردم غرورم را شکستند            در بین مسجد پشت برمن می‌نـشـستند

ذکر مصائب تشیع و تدفین امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

نهان ز چشم مردم، زمانه می‌رود علی           شكسته فرق وخونجگر، ز خانه می‌رود علی

باغم ومحنت درون، با پر و بال غرق خون           به سوی گلشن جنان، زلانه می‌رود علی


قسم كه حق مدارشد، به سجده رستگار شد           به ديدن خـدا بدين تـرانه می‌رود عـلی

زبی‌كسی وغربتش، به سوی خاك تربتش           به همره هـزارها، نشـانه می‌رود علی

همره اشك زينبين، با دل خونين حسين           به روی دوش مجتبی، زخانه می‌رود علی

نهان زچشم دشمنان، جانب تربتی نهان           غريب‌تر ز فاطمه، شبانه می‌رود علی

شب غمش شده سحر، بسته اگر بار سفر           برای ديدن گُـل و جـوانـه می‌رود علی

زگلشن عشق وشرف، به وادی پاك نجف           دريغ جسم اطهرش، به شانه می‌رود علی

چه باصفا و بايقين، ز خاك تاعرش برين           پی وصال ايـزد، يگــانـه می‌رود علی

وفایی اشك غم فشان، بگو نفس نفس زنان           نهان ز چشم مردم زمانـه می‌رود علی

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

وفایی اشك فشان، بگو نفس نفس زنان           نهان ز چشم مردم زمانـه می‌رود علی

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فاعلاتن فعلاتن قالب شعر : غزل

مرغ جان پر زند از پیکر روحانی مولا           عرق مرگ نشسته است به پیشانی مولا
گر چه آزاد شد از حبس بدن، جان عزیزش           نشـد از سـیـنه رها نـالـۀ زنـدانی مولا


مسجد و منبر و محراب، بنالید خدا را           که زخون شسته شده صورت نورانی مولا
نخل خرما دل شب آمده سیراب زاشکش           چـاه دارد خــبر از نـالـۀ پنـهـانی مولا
مسجد و منبر و سجّاده و محراب پر از خون           بزم عشقی‌ست که نازد به گل افشانی مولا
سفره‌های تهی و گریۀ اطفال و خرابه           همه هـسـتـند گـواه شب مهـمـانی مولا
شیر بر قاتل خود بخشد و شمشیر به دشمن           بخـدا مثـل خـدا نیست کسی ثـانی مولا
مرغ شب پای مناجات علی گرید و گوید           معجـز نـوح کجـا و دل طـوفـانی مولا
گو بدوزند لب از میثم و گیرند زبانش           همه اعضاش بود گرم ثـناخوانی مولا

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت پدر

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

قـرآن نـاطـق حـیـدر و تـفـسیر، زینب            اُمُّ المصائب شد به هر تـقـدیـر، زینب
حالا که گـفتی می روم شد پیـر، زینب            مثل تو شد از دست مردم سیر، زینب


از کـاسـه‌های شـیـر خـیـلـی نـا امـیـدم
از نـسخـه‌های کـوفـیان خـیـری نـدیدم

با چـاه کـردی درد دل با دخـتـرت نه            زانـو بـغـل کـردم کـنـار بـسـتـرت نـه
صدها گـلایه کردی از زخم سرت نه            گفتی ز هر بابی سخن از همسرت نه

ای لیلة الـقـدرت شب گـیـسوی زهـرا
پهلـو به پهلـو می‌شوی پهـلـوی زهـرا

خیبر شکن! حالا چرا در هم شکستی؟            از بعد کوچه دیـدمت کم کم شکـسـتی
با ضربـۀ آن سـیـلی محـکم شکـسـتی            وقتی که دیدی فاطمه شد خم شکـستی

یک شب نـشـد یـاد در و مادر نیـفـتی
در سجده‌هایت نیـمه‌شب با سر نیـفـتی

قـرآن به سـر می‌گـیـرم امـا بـیـقـرارم            سنگ مـزارت می‌شـود سنگ مـزارم
داری وصـیت می‌کـنی تحـت فـشـارم            بـا کـوفــیـان در آمـده بـعـد تـو کــارم

دلشورۀ این کوچه سازی‌ها مرا کشت
دلشورۀ این سنگ بـازی‌ها مرا کشت

هـر شـب گـرفـتـارم گـرفـتار حـسـیـنم            بـابـا سـفـارش کـن که پـاکـار حـسیـنم
من خواهرم یعنی که غمخـوار حسینم            اصلا” چه گـفـتی با عـلـمدار حـسینم؟

دیدم که چشمانی پُر از افـسوس داری
سخت است می‌دانم غـم ناموس داری

ما را مـیـان کـوچـه‌ها سـر می‌دوانـند            دنـبـال سـرهـای به نـیـزه می‌کـشـانـند
پـیـش زن و مـرد غـریـبـه می‌نـشانـند            خـرما و نـان خشک بر ما می‌رسـانند

وای از غــم بـازار، از الـوات کـوفـه
از زیـوری که می‌شود سـوغات کوفه

: امتیاز

مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای که توحید از وجودت یافته تمثال‌ها            در نبـوت احـمدی و، در امـامت آل‌ها

نور تو دیدند، چون خورشید، حتی کورها            مدح تو خواندند، چون آیات، حتی لال‌ها


در فصاحت پیش تو صف بسته قدهای الف            در بلاغت نزد تو خـم گـشته قد دال‌ها

کن تلاوت (ما لها) را تا زمین بشناسدت            معنی (انسان) تویی در سورۀ (زلزال)ها

جامۀ جنگ تو بی‌پشت است و در وقت نبرد            هیچ کس چون تو نکرد از مرگ استقبال‌ها

سنگ بستن بر شکم سهم تو گشته از جهان            داغ شد دست عقیل از سهم بیت المال‌ها

جامه‌های پر بها تر را به قـنبر داده‌ای            تا وجود اطهرت، عریان شد از آمال‌ها

در نمازت تیر از پای تو بیرون می‌کشند            در نمـازت تیغ بر فـرقت زند دجال‌ها

تو به سجده رفتی و شمشیر پشتت سجده رفت            رب کعبه رستگارت دید در آن حال‌ها

گفتی از غیرت اگر مردی بمیرد عیب نیست            وقتی از پای زنی غارت شود خلخال‌ها

غیرت اللهی و حق داند که بر تو چه گذشت            از غلاف تیـغ و از رنگ کـبود بال‌ها

ای که بخشیدی به سائل خاتم خود را ببین            کربلا تکرار شد این قصه در گودال‌ها

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شهادت پدر

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بینِ محرابِ دعا بابا پرت خونین شده            در میانِ سجده بودی که سرت خونین شده

تا ندای جبرئیل آمد زمین خوردم ز خوف            یک نظر کن دیدگانِ دخترت خونین شده


بعدِ عمری خونِ دل خوردن چه آمد بر سرت؟            زخمی زینب! ببین که بسترت خونین شده

کاش می مُردم نمی دیدم چنین احوالِ تو            ای پرستوی خدایی شهپرت خونین شده

خون گرفته پلک هایت را عزیزِ مصطفا            ای بقربانِ دو چشمانِ ترت خونین شده

این شکافِ سر مرا تا شهرِ پیغمبر رساند            من خودم دیدم چگونه همسرت خونین شده

روضه‌ای شد در کنارِ بسترت برپا پدر            چشمهای بچه‌هایت در برت خونین شده

: امتیاز

ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیه‌السلام در شب نوزدهم

شاعر : محمّدقاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

برداشت سر ز سجده و در دَم سرش شکست            با ضربتی، نمازِ مجسّم، سرش شکست

از شرم، سرخ شد به فلک صورت فلق            خورشید بی‌قرینۀ عـالم سرش شکست


سر در نیـام خویش فـرو بُرد سَیفِ او            وقتی به تیغ زادۀ مُلجَـم سرش شکست

پیـشـانی مـقــدّس او تا شـکـاف خـورد            بین بهشت حضرت آدم سرش شکست

در عرش قلب حضرت زهرا کباب شد            وقتی قـرار سیـنۀ خاتم سرش شکـست

گـیـرم نـمـی‌رسـیـد نـدای « تَـهَـدَّمَت»             من خود به گوش خویش شنیدم، سرش شکست

پیـوستـگیِّ ابـرویش از هم گُسـسته شد            از بس به دست حادثه، مُحکَم سرش شکست

تـکـرارِ جـاودانـه‌ای از بـوتـراب بـود            مردی که در حوالی عَلقَم سرش شکست

بعد از عـلی و مُسلمِ تنها، در این دیار            تفسیرْگویِ سورۀ مریم*سرش شکست

: امتیاز

مناجات شب قدری با خداوند کریم

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آنچـنـان زخـم‌ گـنـاهـان به پـرم افـتاده            که به صد شهـر‌ دگـر هم خبرم‌ افتاده

هرچه را جمع نمودم سر یک غفلت سوخت            زیـر پــای هـمـه حـالا ثـمــرم افـتـاده


من هـمان شـاخه سرسـبز ته باغ توأم            که دگـر پـیـر شـدم بـرگ‌و بـرم افتاده

بشکند پای من ای وای چه کردم به خودم            به چـه جـاهـای بدی که گـذرم افـتـاده

دل من جای عـلی بـود خـرابش کردم            از دلــم نــام شــریــف پــدرم افــتــاده

آشتی کن که دوباره به خودت برگردم            آرزوهــام هـمــه دور و بــرم افــتـاده

جـوشن ای کاش پنـاهـم بدهـد از آتش            من که خوردم به زمین و سپرم افتاده

بـه عـلـیٍ بـه عـلـیٍ بـه عـلـیٍ به عـلـی            که هــوای نـجـف او بـه سـرم افـتـاده

تا به ایـوان طـلایش نظـر من خـورده            جنّت و هـشت بهـشت از نظرم افـتاده

بـرسـانیـد سـلام من بـد را به حـسیـن            فطرس امشب تو ببر من که پرم افتاده

شـب قـدری بـبـریـدم طـرف کـربـبـلا            خـیـر عـالـم همه در این سـفـرم افتاده

دم افـطار فـقـط گریه به آن تـشنه کنم            داع خـشکـی لـبـش بـر جـگـرم افـتاده

نیزه‌ها عاقبت از اسب زمینش زده‌اند            خـبـر ذبـح سـرش بـیـن حــرم افـتـاده

: امتیاز

مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بر زخم‌های سینۀ عاشق دوا بس است            داغ ندیـدنت به جگـرهای ما بس است

بی‌تو شبـیه کـوچۀ تنگ است شهرمان            ای زائـر شهـیـد مـدیـنـه بـیـا بس است


پُـر کن دوبـاره کِـیل مـرا ایهـا العـزیز            آقـا نگـو تـصـدّق این بی‌نـوا بس است

بر خشکی لبان من افـطار چاره نیست            قدری غبار از کف پای شما بس است

غفـلت مرا به مجلس عیش و گناه بُرد            رفتم خلاف میل شما هرکجا بس است

من دوست دارمت که نشـستم ببـینـمت            بیرون نکن! نگو که برو بی‌حیا بس است

ای صاحب اخـتیار من و قـدرهای من            دست مرا خودت بدهی بر خدا بس است

قـرآن به سر گرفتم و گـفتم فـقط عـلی            یعنی علی اگرکه ببخشد مرا بس است

این بالحـسین‌های تو دست مـرا گرفت            اصلاً برای تـوبۀ من کـربلا بس است

: امتیاز

ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیه‌السلام در شب نوزدهم

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

غمی امشب شبی بر صفحه تقدیر وارد شد           سحر بود و کسی در نیّتش تقصیر وارد شد

تمامِ شب به فکر نیّت شوم و گناهش بود           رسید آشفته خاطر، از «درِ تزویر» وارد شد


کسی با هیبتِ ابلیس آشوب و سراسیمه           نمازش را فرادا خواند و بی‌تکبیر وارد شد

غضب در چشم‌هایش داشت و وحشت میانِ دل           زمانِ فتنه بود و کفر با تکفیر وارد شد

دلِ محراب لرزید و تن مسجد تکانی خورد           زمان محکم زمین خورد و در او تغییر وارد شد

هدایت منهدم شد تا که آن ملعون رسید از ره           سپس بر فرقِ قرآن ضربۀ شمشیر وارد شد

نمی‌فهمید قرآن جز علی معنا ندارد که!           از آن لحظه کنارِ ترجمه، تفسیر وارد شد

مرادی بود و حاصل شد مرادش، پس خوش آمد گفت           به او شیطان! همینکه با غل و زنجیر وارد شد

پدر را بُرد از مسجد، سپس زخم سرش را بست           جوان از خانه رفت اما شکست و پیر وارد شد

برای اینکه بابا را نبـیند اینچنین زینب           کمی این پا و آن پا کرد و با تأخیر وارد شد

اگر کوبید مُشتش را به دیوارِ کنارِ «در«           دلش پُر بود از کوچه اگر دلگیر وارد شد

سکوتش سال‌های سال زجرش داد تا اینکه           به روی جسم و تابوتش هزاران تیر وارد شد!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تمامِ راه را می‌گفت ذکر توبه با تسبیح           رسید آشفته خاطر، از «درِ تزویر» وارد شد

هدایت منهدم شد تا که بسم الله را گفت و           سپس بر فرقِ قرآن ضربۀ شمشیر وارد شد

بیت زیر به دلیل غیر مستند بودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد همانگونه که کتب انساب الأشراف ج ۲ ص ۴۹۴ و تاریخ طبری ج ۳ ص ۱۵۶ و تذکرة الخواص ص ۱۵۹ به نقل از امام مجتبی آمده است امام حسن نیز همراه امیرالمؤمنین بوده است، ضمن اینکه خیلی بعید است که امام حسن و امام حسین در هنگام نماز در مسجد نبوده باشند.

علی «فزتُ و ربّ الکعبه» را گفت و خبر بردند           حسن با بغض؛ صبری کرد و قدری دیر وارد شد