- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
عـلـمـا مـوقـع تـدریـس عـلـی میگویند زحل و زهره و بِرجیس علی میگویند صالح و یوشع و جرجیس علی میگویند تا نخ و سـوزن ادریس عـلی میگـویند دائم از هر طرف عرش خبر میشنوم «ها عـلیٌ بـشرٌ کـیف بشر» میشـنوم یوسف از دست زلیخا به علی بُرد پناه نـوح با دیـدن دریـا به عـلـی بُـرد پـناه هر نفس حضرت عیسی به علی بُرد پناه دل در سوخت و زهرا به علی بُرد پناه هیچ کس در طلب میکده سردرگم نیست به خدا میکدهای غیر علی در خم نیست «عین»تو هست به معنای عُلو درجات «لام» تو هست همان لام سلام و صلوات «یاء» تو یاء حسین است که بین دو صلات میکـشاند دل غـمگین مرا سمت فرات سند غـربت تو خـون حسین است علی راز حـقـانـیـتت در ثـقـلـین است عـلـی زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده وای بر آنکه دلش را به عـلی نـسپرده متواری شده از وحشت و در دم مرده هر که از تیغ دو دم جان به سلامت برده هر که از شیـوۀ جـنگاوریات شد آگاه گـفـت:«لا حــول ولا قــوة الا بــا لله» در کویری که به دریای کرم نزدیک است عاشقت هستم وقلبم به حرم نزدیک است نجف اینجاست! فقط چند قدم نزدیک است کفر وایمان من امروز به هم نزدیک است در مـقـامـت دهـنـم بـسـته بـمـاند بهـتر عـشـق آهـسـته و پـیـوسـته بمـاند بهتر نخلها اشک تو را زیر نظـر داشتهاند رودها از جـریـان تـو خـبـر داشـتـهاند بـادها پـرده ز اسـرار تـو بـرداشـتـهاند خـاکها چـشم به دسـتان پـدر داشتهاند ابـرها با کـرمت مـایۀ رحـمت شـدهاند فقـرا در حرمت صاحب مُکنت شدهاند شمّهای هست ز اوصاف تو حیدر بودن لا فـتـایی شـدن و سـاقـی کـوثـر بـودن فـاتـح یـک تـنـۀ قــلـعـۀ خـیــبـر بـودن بـا پـیـمــبـر هـمـۀ عـمـر بـرادر بـودن نفـسـت عـطر نـفـسهـای مـحـمـد دارد بـردن نــام تـو شـیـریـنـی بـیحـد دارد گــذر مــاه بـه تــاریـکـی چــاه افـتــاده باز از اشک غمت چشمه به راه افتاده مـنکـر تو که به این روز سـیـاه افـتاده در نـمـاز شب خـود هم به گـناه افـتاده زندگی بیعـلی اصلا چه صفایی دارد «مطرب عشق عجب ساز ونوایی دارد» نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم متـفـرق شده بـودیـم که یکـدست شـدیم عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم تا ز پیمانۀ «اکـملت لکـم» مست شدیم عطر«اتممت علیکم» همه جا را پُر کرد نان بد گـوی بد اندیش تو را آجـر کرد اولین مرحلۀ عشق پـریشان شدن است اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است صاحب دائمی ملک سلیمان شدن است زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است در شـب قـدر به آوای جـلـی میگـویـد به عـلـیٍ بـه عـلـیٍ بـه عـلـی میگـویـد خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان بادل سوخـته آرام وحزین شعر بخوان به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان بر هـمین پلۀ اول بنـشـین شعـر بخوان چه قشنگ است شبی غرق تماشا بودن! «شهریار» غـزل حضرت مولا بودن
: امتیاز
|
مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
میگذرد روز و شب، زندگیام با علی بـنـدۀ یـا هــو شـدم، بـنـدۀ مــولا عـلـی عرش خدا كرده است، شهر نجف را علی فاضل و افضل علی، عالی و اعلی علی جان عـلی فـاطـمه، هـستی زهـرا علی بـنـدۀ بـنـده نـواز، خــاكـی بـالا نـشـیـن وصـلـۀ نـعـلـین او، نـقـطۀ ثـقـلِ زمـین مـالک روز جـزا، حـاكـم فـی یـوم دین موقع طوفان كه شد، گفت خـدا اینچنین نوح! پـریشان نبـاش، زود بگو یا علی ای دل اگرعـاشـقی، در پی دلـدار باش پـشـت درِ خــانـۀ، حــیـدر کــرار بـاش جـان بـده پـای عـلی، مـیـثم تـمـار باش خسته نشو در بزن، عاشق این کار باش دل بکـن و دل بـبـر، از هـمه الا عـلی دست گدا خالی و، دست كریمان طلاست بر سر خوان علی، روزی مهمان طلاست در نجف مرتضی، قطرۀ باران طلاست شكر خدا بر سرم، سایۀ ایوانْ طلاست عـزّت امـروز عـلی، عزّت فردا عـلی سـاقی كـوثـر عـلی، نَفْـسِ پیـمـبر علی زینت مـنـبر عـلی، فـاتـح خـیـبـر عـلی از همه بهتر علی، ظاهر و مظهر علی یا علی حـیدر علی، یا عـلی حیدر علی شیعۀ حـیـدر بگو، یكـصد و ده تا عـلی چشم علی روشن است، تا قمرش فاطمه است شكر خدا میكند، دور و برش فاطمه است پشت نكرده به جنگ، پشت سرش فاطمه است كِیْ به زمین میخورد، تا سپرش فاطمه است فاطمه وقتی كه رفت، شد تك و تنها علی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
توان بخشیده ذکرت هر مریض ناتوان را هم زبان درد دل دادی زبان بیزبان را هم گواهی داده رد الشمس تکوین است در مشتت برای چهار رکعت میزنی برهم زمان را هم برایت سوخـتم خاکـستر من آبرویم شد به زیر دین خود آوردهام آتش فشان را هم ضرر اینست که در پای عشقت بیضرر باشم سراسر سود خالص کردهای حتی زیان را هم برای ایـلـیا انجـیل افـتادست بر سجـده چگونه بنده خود کردهای نصرانیان را هم من از سلمان سیصد ساله فهمیدم جوانی را که پیر عشق میسازد ولایت هر جوان را هم عجب خیریهای داری به روی شانهات مولا شریک کار خیرت کردهای خرما و نان را هم مؤذّن بیعلی تکبیر نه تکـفیر میگوید همیشه نام تو توحید میبخشد اذان را هم نجف آمد به میدان کعبه هم مایل بسویش شد نشانی دادهای با قبهات سنگ نشان را هم تو دستت بر سر هرکس که آمد سقف امنی شد به سلطانی رساندی قنبر بیخانمان راهم صبوری پای صبرت زانوی شاگردیاش را زد گلویت نرم کرده از خجالت استخوان را هم همینکه رفت زهرا زود پیرت کرد هجرانش به سوگ این خزان آوردهای عمری خزان را هم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
چارده قرن است از قتل عدالت رد شدی از کنار خون او، دنیا! چه راحت رد شدی از «قسیم النار و الجنة»، جدایی تا به کی؟ از بهشت سرنوشتت، با چه قیمت رد شدی؟ با چه رویی، چشم بستی روی «اکملت لکم»؟ با لگد از پهلوی آیات عصمت رد شدی؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
دعـا کـنیـد دگـر فـرصت مـداوا نیست دعا کنید که جانی به جسم مولا نیست تـمـام زهــر اثـر کـرده بـر تـنـش امـا به سینهاش اثری غیر زخم دنیا نیست یتـیمها همگی کاسههای شـیر به دست میان کوچه نشستند و ذرّهای جا نیست چـهها به روز یـتـیــمـان کـوفـه آورده همین دو روز که در بستر است و سرپا نیست طبیب کرده جوابش نشانهاش این است که دستمال به فرق شکسته پـیدا نیست دل شکـستـۀ زینب شکـستـهتـر میشـد هزار شکر که زخمِ سرِ علی وا نیست هـمه به خاطـر زینب عـزا گـرفـتند و کـسی به فکـر دلِ بیـقـرار سـقـا نیست حسن، حسین، ابالفضل و دیگران هستند علی اگر برود دخـترش که تنها نیست چه کوفهای بشود بعد مرتضی که بجز لبـاس پـاره تن بچـههای زهـرا نیـست ز کوفه میرود و وقت بازگـشت فقـط سرِ شکـستۀ سجـاد، روی نیها نیست فـدای غربت طفـلی که دست بر پهلـو به گریه گفت ببینم صدای بابا نیست؟!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
تا نظـر بر این دل پُـر الـتهـابم میکنی با نوای دلنـشین خویش خـوابم میکنی مطمئنم با نگاهی این شب قدر ای علی تو حـسابم میکـنی و مستجـابم میکنی معجزه در چشم تو یعنی خدا را یافـتن ذرهای ناچـیـزم و چون آفـتابـم میکنی دست ما را دادهای دست حسین فاطمه آه آبـاد تـوأم وقـتـی خــرابـم مـیکـنـی اشک میریزم که مرهم روی زخمانت شوم قطره قـطره با غمت اینبار آبم میکنی چشمهایم چشمۀ جوشان الطاف شماست گریه باشم خارج از هر چه سرابم میکنی آه ای بابـا بـزرگ کـربـلا امـشب مـرا روضهخوان غربت طفل ربابم میکنی روضهخوانم روزهام با روضۀ تو وا شده یا حسینی گفتم و چشمان من دریا شده
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام قبل از شهادت
سحر است و سحر عمر علی پایان است این سحر مژدهٔ پایان شب هجران است تا سحـر زیر لـبش زمـزمـه دارد مولا زیـر لـب نـالـه یـا فـاطـمـه دارد مـولا ای سفـر کرده بـبـین هـمسـفرت میآید یار و همسنگر خـونین جگـرت میآید
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خداوند کریم
امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من از معـصیتها یک دل بیمار دارم من از بندهای گمراه، امشب دستگیری کن پائـین گـرفتم پـیش تو روی سـیـاهم را گم کرده بودم در کویر خشک راهم را از هر که امشب آمده غـم بیـشتر دارم زیرا شب قدر است و اشکی مختصر دارم این بزم را با مغفرت امشب مجلل کن فعـل بـدِ من را به خـوبـیها مبـدّل کن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
عـمـر عـلـی رسـیـد به پـایـان دفـترش وقتی که سوخت سینۀ زهرای اطهرش یک عـمر پا به پای مـصیـبات فـاطمه خون دلی که خورد علی، ریخت از سرش مردی که هست نقطۀ «با» شـأن نام او افـتاده بـود روی زمین شـأن کـوثـرش میسوخت پا به پای همان خانهای که بود یک روز قـتلگاه زن و بچهاش، درش بعد از تمام ظلـم و جفـائی که دیده بود امشب عـلی رسـید به دیـدار هـمسرش این داغ مـانـده بر جگـر اُمِّ ایمن است داغی که بود بغـض گـلوگیر همسرش افـتـاده بـود گـوشـۀ گــودال قـتـلــگــاه لعنت به شمر بیادبی که به خنجرش... میداد دست پـست سـقـیـفه فقـط هدف شـمـشـیر اوست ارثـیۀ میـخ بیشـرف
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است برعکس گشته خیر به شر تکیه داده است از پنج تن چـهـار تنـش هم به مرتضی عـالم اگر به پـنـج نفر تـکـیه داده است این ماه ماه منـشق شبهای کوفه است ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش دهید مژدهاش اکنون، که میرسد به وصالش اگرچه رفته برون سالها ز شهر مدینه هنوز خاطـرههایش نمیرود ز خـیالش از آن زمان که شکستند استخوان هما را فتاده است چو پروانه شعله در پر و بالش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام قبل از شهادت
سیسال هر شب روضۀ زهـرا گرفتم شبهای عـمـرم را هـمه احـیـا گرفتم در بـیـن نـخـلـسـتان کـوفـه جـا گرفتم شکـر خـدا که اذن رفـتـن را گـرفـتـم زهـرای من درآسـمانها هم خـبر شد دیـگـر زمـان دیـدنـش نـزدیـکـتـر شد سیسال دست بسـته دیـدم گریه کردم از این و آن طعـنه شنـیدم گریه گردم از خـانه تا مسجـد رسیـدم گریه کردم خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم تو رفـتـی و شـرمنـدگی مـانـده بـرایم مسـمار خـیلی روضهها خوانده برایم بـهـتر که رفـتـی و عـذابـم را نـدیـدی دیـگـر سـلام بـیجــوابــم را نـدیــدی بیخـوابـیِ در وقت خـوابـم را ندیدی از خـون فـرق سـر خـضابم را ندیدی بعد از تو زهرا قسمت من درد و غم شد در اوج غـربت چـاه کوفه هـمدمم شد حـالا مـنـم بـا روضـههـای رفـتـن تـو هـسـتم هـمیـشـه در عـزای رفـتـن تـو عـمـرم تـمـاما سـوخـت پـای رفتن تو هـر روز جـان دادم بـرای رفـتـن تـو یک عمر هرشب روضهخوانت میشدم من سـیـنـهزن قــدّ کـمـانـت مـیشـدم مـن سـیـنهزن قـدی که با مـسـمار خـم شد افـتـاد مـا بـیـن در و دیــوار خــم شـد از خـانه تا مسجـد بـرای یـار خـم شد پشت سـرم در راه چـندین بار خم شد دیــدار مـا روز دهــم پـائـیـن گــودال دور تنی که رفـته با سرنـیزه از حال
: امتیاز
|
ذکر مصائب تشیع و تدفین امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
نهان ز چشم مردم، زمانه میرود علی شكسته فرق وخونجگر، ز خانه میرود علی باغم ومحنت درون، با پر و بال غرق خون به سوی گلشن جنان، زلانه میرود علی قسم كه حق مدارشد، به سجده رستگار شد به ديدن خـدا بدين تـرانه میرود عـلی زبیكسی وغربتش، به سوی خاك تربتش به همره هـزارها، نشـانه میرود علی همره اشك زينبين، با دل خونين حسين به روی دوش مجتبی، زخانه میرود علی نهان زچشم دشمنان، جانب تربتی نهان غريبتر ز فاطمه، شبانه میرود علی شب غمش شده سحر، بسته اگر بار سفر برای ديدن گُـل و جـوانـه میرود علی زگلشن عشق وشرف، به وادی پاك نجف دريغ جسم اطهرش، به شانه میرود علی چه باصفا و بايقين، ز خاك تاعرش برين پی وصال ايـزد، يگــانـه میرود علی وفایی اشك غم فشان، بگو نفس نفس زنان نهان ز چشم مردم زمانـه میرود علی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مرغ جان پر زند از پیکر روحانی مولا عرق مرگ نشسته است به پیشانی مولا مسجد و منبر و محراب، بنالید خدا را که زخون شسته شده صورت نورانی مولا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
قـرآن نـاطـق حـیـدر و تـفـسیر، زینب اُمُّ المصائب شد به هر تـقـدیـر، زینب از کـاسـههای شـیـر خـیـلـی نـا امـیـدم با چـاه کـردی درد دل با دخـتـرت نه زانـو بـغـل کـردم کـنـار بـسـتـرت نـه ای لیلة الـقـدرت شب گـیـسوی زهـرا خیبر شکن! حالا چرا در هم شکستی؟ از بعد کوچه دیـدمت کم کم شکـسـتی یک شب نـشـد یـاد در و مادر نیـفـتی قـرآن به سـر میگـیـرم امـا بـیـقـرارم سنگ مـزارت میشـود سنگ مـزارم دلشورۀ این کوچه سازیها مرا کشت هـر شـب گـرفـتـارم گـرفـتار حـسـیـنم بـابـا سـفـارش کـن که پـاکـار حـسیـنم دیدم که چشمانی پُر از افـسوس داری ما را مـیـان کـوچـهها سـر میدوانـند دنـبـال سـرهـای به نـیـزه میکـشـانـند وای از غــم بـازار، از الـوات کـوفـه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای که توحید از وجودت یافته تمثالها در نبـوت احـمدی و، در امـامت آلها نور تو دیدند، چون خورشید، حتی کورها مدح تو خواندند، چون آیات، حتی لالها در فصاحت پیش تو صف بسته قدهای الف در بلاغت نزد تو خـم گـشته قد دالها کن تلاوت (ما لها) را تا زمین بشناسدت معنی (انسان) تویی در سورۀ (زلزال)ها جامۀ جنگ تو بیپشت است و در وقت نبرد هیچ کس چون تو نکرد از مرگ استقبالها سنگ بستن بر شکم سهم تو گشته از جهان داغ شد دست عقیل از سهم بیت المالها جامههای پر بها تر را به قـنبر دادهای تا وجود اطهرت، عریان شد از آمالها در نمازت تیر از پای تو بیرون میکشند در نمـازت تیغ بر فـرقت زند دجالها تو به سجده رفتی و شمشیر پشتت سجده رفت رب کعبه رستگارت دید در آن حالها گفتی از غیرت اگر مردی بمیرد عیب نیست وقتی از پای زنی غارت شود خلخالها غیرت اللهی و حق داند که بر تو چه گذشت از غلاف تیـغ و از رنگ کـبود بالها ای که بخشیدی به سائل خاتم خود را ببین کربلا تکرار شد این قصه در گودالها
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
بینِ محرابِ دعا بابا پرت خونین شده در میانِ سجده بودی که سرت خونین شده تا ندای جبرئیل آمد زمین خوردم ز خوف یک نظر کن دیدگانِ دخترت خونین شده بعدِ عمری خونِ دل خوردن چه آمد بر سرت؟ زخمی زینب! ببین که بسترت خونین شده کاش می مُردم نمی دیدم چنین احوالِ تو ای پرستوی خدایی شهپرت خونین شده خون گرفته پلک هایت را عزیزِ مصطفا ای بقربانِ دو چشمانِ ترت خونین شده این شکافِ سر مرا تا شهرِ پیغمبر رساند من خودم دیدم چگونه همسرت خونین شده روضهای شد در کنارِ بسترت برپا پدر چشمهای بچههایت در برت خونین شده
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
برداشت سر ز سجده و در دَم سرش شکست با ضربتی، نمازِ مجسّم، سرش شکست از شرم، سرخ شد به فلک صورت فلق خورشید بیقرینۀ عـالم سرش شکست سر در نیـام خویش فـرو بُرد سَیفِ او وقتی به تیغ زادۀ مُلجَـم سرش شکست پیـشـانی مـقــدّس او تا شـکـاف خـورد بین بهشت حضرت آدم سرش شکست در عرش قلب حضرت زهرا کباب شد وقتی قـرار سیـنۀ خاتم سرش شکـست گـیـرم نـمـیرسـیـد نـدای « تَـهَـدَّمَت» من خود به گوش خویش شنیدم، سرش شکست پیـوستـگیِّ ابـرویش از هم گُسـسته شد از بس به دست حادثه، مُحکَم سرش شکست تـکـرارِ جـاودانـهای از بـوتـراب بـود مردی که در حوالی عَلقَم سرش شکست بعد از عـلی و مُسلمِ تنها، در این دیار تفسیرْگویِ سورۀ مریم*سرش شکست
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خداوند کریم
آنچـنـان زخـم گـنـاهـان به پـرم افـتاده که به صد شهـر دگـر هم خبرم افتاده هرچه را جمع نمودم سر یک غفلت سوخت زیـر پــای هـمـه حـالا ثـمــرم افـتـاده من هـمان شـاخه سرسـبز ته باغ توأم که دگـر پـیـر شـدم بـرگو بـرم افتاده بشکند پای من ای وای چه کردم به خودم به چـه جـاهـای بدی که گـذرم افـتـاده دل من جای عـلی بـود خـرابش کردم از دلــم نــام شــریــف پــدرم افــتــاده آشتی کن که دوباره به خودت برگردم آرزوهــام هـمــه دور و بــرم افــتـاده جـوشن ای کاش پنـاهـم بدهـد از آتش من که خوردم به زمین و سپرم افتاده بـه عـلـیٍ بـه عـلـیٍ بـه عـلـیٍ به عـلـی که هــوای نـجـف او بـه سـرم افـتـاده تا به ایـوان طـلایش نظـر من خـورده جنّت و هـشت بهـشت از نظرم افـتاده بـرسـانیـد سـلام من بـد را به حـسیـن فطرس امشب تو ببر من که پرم افتاده شـب قـدری بـبـریـدم طـرف کـربـبـلا خـیـر عـالـم همه در این سـفـرم افتاده دم افـطار فـقـط گریه به آن تـشنه کنم داع خـشکـی لـبـش بـر جـگـرم افـتاده نیزهها عاقبت از اسب زمینش زدهاند خـبـر ذبـح سـرش بـیـن حــرم افـتـاده
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بر زخمهای سینۀ عاشق دوا بس است داغ ندیـدنت به جگـرهای ما بس است بیتو شبـیه کـوچۀ تنگ است شهرمان ای زائـر شهـیـد مـدیـنـه بـیـا بس است پُـر کن دوبـاره کِـیل مـرا ایهـا العـزیز آقـا نگـو تـصـدّق این بینـوا بس است بر خشکی لبان من افـطار چاره نیست قدری غبار از کف پای شما بس است غفـلت مرا به مجلس عیش و گناه بُرد رفتم خلاف میل شما هرکجا بس است من دوست دارمت که نشـستم ببـینـمت بیرون نکن! نگو که برو بیحیا بس است ای صاحب اخـتیار من و قـدرهای من دست مرا خودت بدهی بر خدا بس است قـرآن به سر گرفتم و گـفتم فـقط عـلی یعنی علی اگرکه ببخشد مرا بس است این بالحـسینهای تو دست مـرا گرفت اصلاً برای تـوبۀ من کـربلا بس است
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
غمی امشب شبی بر صفحه تقدیر وارد شد سحر بود و کسی در نیّتش تقصیر وارد شد تمامِ شب به فکر نیّت شوم و گناهش بود رسید آشفته خاطر، از «درِ تزویر» وارد شد کسی با هیبتِ ابلیس آشوب و سراسیمه نمازش را فرادا خواند و بیتکبیر وارد شد غضب در چشمهایش داشت و وحشت میانِ دل زمانِ فتنه بود و کفر با تکفیر وارد شد دلِ محراب لرزید و تن مسجد تکانی خورد زمان محکم زمین خورد و در او تغییر وارد شد هدایت منهدم شد تا که آن ملعون رسید از ره سپس بر فرقِ قرآن ضربۀ شمشیر وارد شد نمیفهمید قرآن جز علی معنا ندارد که! از آن لحظه کنارِ ترجمه، تفسیر وارد شد مرادی بود و حاصل شد مرادش، پس خوش آمد گفت به او شیطان! همینکه با غل و زنجیر وارد شد پدر را بُرد از مسجد، سپس زخم سرش را بست جوان از خانه رفت اما شکست و پیر وارد شد برای اینکه بابا را نبـیند اینچنین زینب کمی این پا و آن پا کرد و با تأخیر وارد شد اگر کوبید مُشتش را به دیوارِ کنارِ «در« دلش پُر بود از کوچه اگر دلگیر وارد شد سکوتش سالهای سال زجرش داد تا اینکه به روی جسم و تابوتش هزاران تیر وارد شد!
: امتیاز
|